نویسنده: مهدی نیلی پور
یکی از مناسک حجّ، وقوف در عرفات، مشعر و مِنی می باشد. وقوف به معنای درنگ است و همچنان که در حجّ، در مواضعی چون: طواف، سعی بین صفا و مروه، کوچ از مکّه به عرفات، از عرفات به مشعر واز مشعر به مِنی به اصل حرکت و فعالیت توجه شده است، در مواردی هم به اصل سکون و وقوف به عنوان بخشی از مناسک حجّ توجه شده است.
شعار یک مؤمن، ذکر شریف «بحول الله و و قوّته أقومُ و أقعُد» است، یعنی همانطور که ایستادن و حرکتِ مؤمن معنی دار و توحیدی است، توقّف و نشستن او نیز توحیدی، معنی دار و جهت دار است. نماز هم به عنوان ستون دین، هم قیام واجب دارد و هم قعود واجب.
مؤمنین به فرموده ی قرآن در هر حالی مشغول ذکر خدا هستند:
(الَّذین یَذکُرُون اللهَ قیاماً و قُعُوداً و علی جنوبهم...)(1)
«آنان که در حال ایستادن، نشستن و آنگاه که بر پهلو آرمیده اند، خدا را یاد می کنند...»
براستی سرّ این که پس از هر حرکتی، وقوفی تشریع شده چیست؟
- آیا این وقوف برای استراحت است؟
- آیا برای کسب نشاط و آمادگی روحی است؟
- آیا برای تفکّر و اندیشه است؟
- آیا انتظاری است برای وصال؟
- آیا برای آمادگی مجدّد است تا انسان پس از آن به حرکتی، عالمانه، عارفانه و بهتر دست زند؟
- آیا برای نشستن و تشکیل محفل ذکر است؟
- آیا برای آشنایی با جلوه های گوناگون آفرینش است؟
- و یا بالاخره به معنای این است که نشستن مؤمن نیز نوعی عبادت و عبودیت است؟
همه ی این معانی در این مواقف برای مؤمن محقّق می شود و حاجی فرصتی می یابد تا فارغ از مشغله های زندگی مادی، فرصت و فراغتی بیابد برای برقراری ارتباط با خویشتن، برای غوطه ور شدن در حکمت حجّ، برای رؤیت قیامی در دل دنیا، برای تداعی صحنه برانگیخته شدن انسانهای کفن پوش در صحرای محشر، برای اندیشیدن در این که از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود و به کجا می روم آخر. به حاجی گفته شده در مواضعی سیر بیرونی را تعطیل کند تا سیر درونی اش آغاز شود. آنان که در مواقف به ظاهر توقف کرده اند در باطن همگی مشغول سیر و سیاحتند، گویی گاهی برای حرکت روح باید جسم را از حرکت باز داشت.
بسیاری از عرفا به موقل به عنوان فرصتی برای یافتن مراد می نگرند. ملاّصدرا در تنظیم کتاب «اسفار» در مباحث عامه و طبیعیات کتابش، هر قسمت را با عنوان «مرحله» نام گذاری کرده است، المرحله الأولی، المرحله الثانی و ... .
و علت این نام گذاری آن است که سالک در طبیعیات در حال سفر و طی مرحله است و جایی برای توقف ندارد، امّا چون به مبحث الهیات می رسد، هر قسمت را با عنوان «موقف» نام گذاری می کند، الموقف الاول، الموقف الثانی و ... و علت این نام گذاری نیز آن است که چون سالک به مقصد رسید، از مشاهده ی طلیعه ی یار و زانو در می آید و دیگر پاهایش را یارای حرکت نیست و حرکتش به وقفه تبدیل می گردد و به قول شاعر:
شعار یک مؤمن، ذکر شریف «بحول الله و و قوّته أقومُ و أقعُد» است، یعنی همانطور که ایستادن و حرکتِ مؤمن معنی دار و توحیدی است، توقّف و نشستن او نیز توحیدی، معنی دار و جهت دار است. نماز هم به عنوان ستون دین، هم قیام واجب دارد و هم قعود واجب.
مؤمنین به فرموده ی قرآن در هر حالی مشغول ذکر خدا هستند:
(الَّذین یَذکُرُون اللهَ قیاماً و قُعُوداً و علی جنوبهم...)(1)
«آنان که در حال ایستادن، نشستن و آنگاه که بر پهلو آرمیده اند، خدا را یاد می کنند...»
براستی سرّ این که پس از هر حرکتی، وقوفی تشریع شده چیست؟
- آیا این وقوف برای استراحت است؟
- آیا برای کسب نشاط و آمادگی روحی است؟
- آیا برای تفکّر و اندیشه است؟
- آیا انتظاری است برای وصال؟
- آیا برای آمادگی مجدّد است تا انسان پس از آن به حرکتی، عالمانه، عارفانه و بهتر دست زند؟
- آیا برای نشستن و تشکیل محفل ذکر است؟
- آیا برای آشنایی با جلوه های گوناگون آفرینش است؟
- و یا بالاخره به معنای این است که نشستن مؤمن نیز نوعی عبادت و عبودیت است؟
همه ی این معانی در این مواقف برای مؤمن محقّق می شود و حاجی فرصتی می یابد تا فارغ از مشغله های زندگی مادی، فرصت و فراغتی بیابد برای برقراری ارتباط با خویشتن، برای غوطه ور شدن در حکمت حجّ، برای رؤیت قیامی در دل دنیا، برای تداعی صحنه برانگیخته شدن انسانهای کفن پوش در صحرای محشر، برای اندیشیدن در این که از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود و به کجا می روم آخر. به حاجی گفته شده در مواضعی سیر بیرونی را تعطیل کند تا سیر درونی اش آغاز شود. آنان که در مواقف به ظاهر توقف کرده اند در باطن همگی مشغول سیر و سیاحتند، گویی گاهی برای حرکت روح باید جسم را از حرکت باز داشت.
بسیاری از عرفا به موقل به عنوان فرصتی برای یافتن مراد می نگرند. ملاّصدرا در تنظیم کتاب «اسفار» در مباحث عامه و طبیعیات کتابش، هر قسمت را با عنوان «مرحله» نام گذاری کرده است، المرحله الأولی، المرحله الثانی و ... .
و علت این نام گذاری آن است که سالک در طبیعیات در حال سفر و طی مرحله است و جایی برای توقف ندارد، امّا چون به مبحث الهیات می رسد، هر قسمت را با عنوان «موقف» نام گذاری می کند، الموقف الاول، الموقف الثانی و ... و علت این نام گذاری نیز آن است که چون سالک به مقصد رسید، از مشاهده ی طلیعه ی یار و زانو در می آید و دیگر پاهایش را یارای حرکت نیست و حرکتش به وقفه تبدیل می گردد و به قول شاعر:
چشم مسافر که بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت
آری! این مواضع را موقف گفته اند زیرا محل توقف عبد برای رؤیت بیشتر حقایق هستی است. از این رو معلوم می شود:
- عجله و سرعت همه جا هم مطلوب نیست.
- گاهی رسیدن به مقصد حرکت نمی خواهد، توقف می خواهد.
- توقف و تماشا گاهی آنقدر ارزشمند است که عمری تکاپو و فعالیت با آن برابری نمی کند.
پی نوشت ها :
1. آل عمران/ 191.
منبع: نیلی پور، مهدی؛ (1388)، شهر سپید خدا (مدیریت معنوی حج و عمره)، اصفهان: مرغ سلیمان