![سجایای اخلاقی آیت اخلاص سجایای اخلاقی آیت اخلاص](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/0025031.jpg)
هیأتی از طرف پادشاه به قم آمده و به حضور آیت الله مشرف شده بود تا قرآن را تقدیم ایشان کند. آیت الله بروجردی هنگام دریافت قرآن با کهولت سنی که داشتند، با زحمت از جای خود بلند شدند و ایستادند و با احترام و تجلیل خاصی قرآن را تحویل گرفتند، بعد نشستند و قبل از این که با اعضای هیأت صحبت کنند، قرآن را گشودند و با صدای بلند چند آیه ای از آن تلاوت کردند؛ گویی که در آن مجلس هیچ کسی به جز قرآن حضور ندارد. سپس آن را بستند و در جای مناسبی گذاشتند. آنگاه با اعضای هیأت به خوش آمد گویی و تعارف و گفتگو پرداختند.(4)
ایشان نسبت به سایر کتب حدیثی و فقهی و غیره نیز این چنین بودند. در حضور وی گاهی اتفاق می افتاد که مراجعین طوری می نشستند که رو به ایشان و پشت به کتب قرار می گرفتند. در این هنگام، ایشان خیلی نگران و ناراحت می شدند، به تکاپو می افتادند و به یک نحوی آنان را از این موضوع آگاه می کردند و جای آن ها را تغییر می دادند و می گفتند « آقا پشت سر شما(بسم الله الرحمن الرحیم) و کتب روایات، اخبار و فقه است.»(5)
آیت الله بروجردی به حق شیفته و شیدای ائمه اطهار و اهل بیت علیه السلام بود. معروف است وقتی در بروجرد اقامت داشت، به چشم درد شدیدی مبتلا می شود؛ به طوری که شرکت در مجلس روضه ی امام حسین علیه السلام برایش مشکل می گردد. ولی با این حال، به مجلس می رود تا این شیفتگی و شیدایی را به اثبات برساند؛ و البته در آن مجلس شفا می یابد. ایشان خود این چنین به شرح جریان می پردازد:
در ایامی که در بروجرد بودم به چشم درد بسیار شدیدی مبتلا شدم. این ناراحتی مقارن با روضه ی ایام عاشورا در منزل ما بود. روز عاشورا این ناراحتی به حدی شدت گرفت که تصمیم گرفتم در مجلس شرکت نکنم؛ ولی باز منصرف شدم و دریغم آمد که روز عاشورا و لو به عنوان استشفاء در مجلس روضه حاضر نشوم. (شرکت کردم) وقتی دسته ها به منزل ما آمدند، من از روی پای یکی از آنان، مقداری گل برداشتم و به دیدگان بیمار خود مالیدم. به فاصله کوتاهی، این ناراحتی رفع شد و من پس از آن به هیچ کسالت چشمی مبتلا نشدم و حتی محتاج عینک نیز نگردیدم...(6)
یک وقت عده ای از مردم که به زیارت ایشان به منزل آمده بودند، شخصی از میان آن ها بلند شد و با صدای بلند گفت « برای سلامتی امام زمان علیه السلام و آیت الله بروجردی صلوات». ایشان خیلی ناراحت شدند و گفتند « این شخص را از اینجا بیرون کنید! چرا اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان علیه السلام قرار می دهد؟»(7) منظورش این بود که مقام و منزلت ائمه اطهار علیه السلام خیلی والاتر از این است که نام مبارکشان در کنار اسم دیگران ردیف شود؛ اگر چه آن فرد خود او باشد. آیت الله بروجردی حتی نسبت به ساحت حضرت معصومه علیه السلام نیز مقام و منزلت عظیمی قائل بود و اجازه نمی داد نسبت به کریمه ی اهل بیت کم لطفی شود. وی آن سلاله ی پاک پیامبر را مافوق انسان های مادّی می پنداشت. به همین سبب در آن سالی که پادشاه عربستان به تهران آمده بود ضمن ارسال هدایایی، از ایشان درخواست ملاقات کرده بود. آیت الله بروجردی این پیشنهاد را نپذیرفتند و در جواب اطرافیان گفتند « این شخص اگر به قم بیاید و به زیارت حضرت معصومه علیه السلام نرود، توهین به آن حضرت خواهد شد و من چنین امری را به هیچ وجه تحمل نمی کنم.»(8) او با این که مبالغ هنگفتی از وجوه شرعی در اختیار داشت و شهریه طلاب و فضلای نجف و قم را پرداخت می کرد اما زندگی شخصی او بسیار ساده و زاهدانه بود. از وجوه شرعی مصرف نمی کرد و هزینه زندگی خود را از درآمد ملک اندکی که در بروجرد داشت، تأمین می نمود و نان مصرفی خانواده را از گندم و آرد محصول همان زمین تهیه می کرد. یکی از نزدیکان ایشان در این باره نقل می کند:
روزی آیت الله بروجردی از کیفیت پخت نانوای محل ناراحت و گله کند بود؛ فرمود: این نانی که برای ما می پزند کیفیتش خوب نیست. گلایه ی ایشان را به نانوا رساندم؛ او گفت: آردی که ایشان در اختیار ما می گذارد، مرغوب نیست و نان آن بهتر از این در نمی آید. اگر آقا نان خوب می خواهند، من می توانم آرد خوب تهیه کنم و از آن برای ایشان نان مرغوب بپزم. به خدمت آیت الله آمدم و حرف های نانوا را عنوان کردم. ایشان وقتی از واقعیت آگاه شدند فرمودند: این آرد مال ملک شخصی خودم است و حاضر نیستم آن را تعویض کنم لذا به همان بسنده می کنم...(9) در عین حال اگر طلبه ی فاضلی به خدمت ایشان می آمد و اظهار می داشت « یک دوره کتاب نیاز دارم»، فوری مبلغ آن را هر چقدر بود، پرداخت می کرد اما وقتی برای خود می خواست کتاب بخرد، چانه می زد تا به قیمت ارزانتر بخرد. چون از درآمد شخصی مصرف می کرد و آن هم محدود بود و کفایت نمی کرد.(10)
در یک سال که قحطی و گرانی شهر بروجرد و حومه را فرا گرفته است، آیت الله از اقامه نماز جماعت در مسجد سلطانی بروجرد باز می گردد. زنی با یک بچه شیرخوار و چند کودک نوجوان در مقابل او ظاهر می شود. در حالی که اشک از چشمانش جاری است، از وضع گرانی موجود و ناتوانی مالی خود می نالد و چون یک نان با کیفیت خیلی بد را به قیمت گزاف به وی فروخته اند و قابل خوردن نیست، از محضر ایشان چاره می طلبد. آیت الله بروجردی در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، مبلغی را به او کمک می کند و می فرماید« امیدوارم بتوانم برای عموم فقرا کاری بکنم.» ایشان وقتی به منزل می رسند درباره این موضوع می اندیشند و سپس همه بزرگان شهر تجار و ثروتمندان را به حضور می طلبند و با بیانات جانسوز خویش که از حس نوع دوستی، عطوفت و به فکر دیگران بودن حکایت دارد، حاضران را به شدت تحت تأثیر قرار می دهند، به طوری که پس از اندکی یک حرکت اساسی انجام می گیرد و گندمی خریداری می شود و نان مرغوب و ارزان در اختیار فقرا قرار می گیرد. به علاوه، کارگاه های بافندگی دستی در سطح گسترده ای در مناطق محروم تأسیس می شود و بدین ترتیب، خانواده های بسیاری از مستمندان که در معرض فروپاشی و مرگ قرار گرفته بودند، بهبود می یابند.(11)
در یک زمانی، آیت الله بروجردی پا درد شدیدی گرفته بودند و چندین بار به آبگرم محلات رفتند. در یکی از این سفرها، مردم اطراف و نواحی آگاه شدند و به دیدارشان شتافتند. در میان آن ها تعدادی از مستمندان هم آمده بودند و از ایشان توقع کمک و مساعدت داشتند. آیت الله علاوه بر کمک مالی، دستور دادند چند گوسفند ذبح کنند و در بین آن ها تقسیم نمایند. این کار انجام پذیرفت. سپس اطرافیان به اندازه ی سه سیخ کباب از گوشت را نگه داشتند تا برای ناهار ایشان کباب تهیه کنند. وقتی کباب را سر سفره آوردند و آیت الله از موضوع باخبر شدند، به ماست و خیار و نان بسنده کردند و فرمودند: « من این کباب را نمی خورم. این ها را بین فقرا تقسیم کنید؛ چون بوی آن را فهمیده اند.»(12)
سخاوت از سیره و سنت پیامبران و امامان معصوم علیه السلام و اولیای الهی شمرده می شود. آیت الله بروجردی در این وادی به حق جزو شخصیت های کم نظیر است. بخشش های این فقیه به خوبی عظمت روح و بزرگ منشی او را نشان می دهد؛ به عنوان نمونه، املاکی را که از پدر به ارث برده بود دو قسمت می کند و نصف آن را به فقرا و مستمندان شهر تقدیم می نماید. و زمانی که قسمتی از املاک خویش را فروخته و مبلغ آن را در پاکتی قرار داده بود، هنگامی که شخص نیازمند به منزل ایشان مراجعه می کند، خدمتگزار اشتباهاً پاکت حاوی پول ملک را به آن فرد فقیر می دهد. وقتی آن مرد در خانه خود داخل پاکت را ملاحظه می کند می بیند که مبلغ بیشتر از مقدار معمول است و متوجه اشتباه می شود و فوری پاکت را نزد آیت الله بروجردی می آورد؛ اما معظم له قبول نمی کنند و می فرمایند « پولی را که داده ایم پس نمی گیریم.» ( 13)
اغلب آدم های ضعیف وقتی به مقامی دست می یابند و یا در یک رشته ی علمی صاحب نظر می شوند، چون از نظر معنوی خود را نساخته اند، دچار کبر و غرور می گردند و سر از طغیان در می آورند؛ اما انسان های متعالی مانند درخت بارداری هستند که هر قدر میوه های زیادی بیاورند به همان اندازه سر به پایین فرو می آورند. آن ها بیشتر مواظب رفتار و کردار خویش اند تا مبادا لغزشی از آن ها سر بزند؛ و اگر هم خطایی مرتکب شدند فوری در صدد جبران برمی آیند و پوزش می طلبند.
یکی دیگر از شاگردان وی می گوید:
روزی آیت الله بروجردی مشغول تدریس اصول در مسجد عشقعلی بودند که یکی از شاگردان ایشان به نام شیخ علی چاپلقی شروع به اشکال کرد. آقا جواب دادند و او دوباره جواب آقا را رد کرد. همین طور بحث ادامه داشت تا این که آیت الله چون پیرمرد بودند ناراحت و عصبانی شدند و نسبت به شیخ علی تندی کردند؛ به طوری که او خیلی منقلب شد. بعد از اتمام درس همه متفرّق شدند. من هم به مسجد آمدم. نماز مغرب را تمام کرده بودم که مشهدی رضا خدمتکار آیت الله بروجردی آمد و گفت« آقا از درس برگشته و ما بین درِ کتابخانه و اندرون منزل ایستاده اند، خیلی ناراحت هستند و شما را به حضور خواستند.» فوری نماز عشاء را خواندم و خدمت آقا رسیدم. دیدم با ناراحتی در همانجا ایستاده اند. تا مرا دیدند فرمودند « این چه برخوردی بود که از ما صادر شد؟ یک نفر عالم ربانی را رنجاندم. الآن باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیّت بطلبم که از من بگذرد و بعد بیایم و نماز مغرب و عشاء را بخوانم.» عرض کردم « ایشان الآن در مسجد شاه زید امام جماعت هستند و بعد از نماز صحبت می کنند و دو سه ساعت دیگر به منزل می رسند؛ بنابراین من به ایشان خبر می دهم که فردا صبح آقا به منزل شما خواهند آمد.» آقا قبول کردند. فردا صبح من حرم رفتم، وقتی برگشتم دیدم آقا سوار بر درشکه در جلوی منزل ما منتظر هستند. در خدمتشان به منزل شیخ علی رفتیم. وقتی آیت الله بروجردی او را دیدند، فوری خواستند دستشان را ببوسند اما او نگذاشت. ایشان می گفتند « از من بگذرید. برای این که من از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم. » او نیز می گفت « شما سرور مسلمین هستید. برخورد شما باعث افتخار من بود.» آقا هم مرتب جملات خود را تکرار می کردند. این برخورد سبب شد آقا شیخ علی چاپلقی تا آخر عمر مورد عنایت ایشان قرار گیرد.(14)
البته این اتفاق گاهی نسبت به سایر شاگردان هم رخ داده بود که فردای آن روز، آیت الله بروجردی قبل از آغاز درس در حضور شاگردان از آن شخص عذر خواهی کرده و طلب عفو نموده بودند. این برخلاف معمول فضای حاکم بر حوزه بود؛ چون استاد به منزله ی پدر شاگردان محسوب می شد و توبیخ و خشونت پدر برای فرزندان گوارا بود.
یکی دیگر از شاگردان که به منزل ایشان رفت و آمد مستمر داشت نقل می کند که هرگز آیت الله بروجردی را بدون عمامه و قبا ندیده است. و می گوید وی هنگام نشستن فقط به صورت دو زانو می نشست. با این که از پا درد شدید رنج می برد و آقایان پیشنهاد می کردند هنگام تدریس، روی منبر دو زانو ننشینند و پاهای خویش را پایین پله قرار بدهند اما ایشان قبول نمی کردند و با شگفتی می پرسیدند چطور ممکن است این کار را انجام دهم در حالی که آقایان محترم تشریف دارند و نشسته اند؟(15) در همین اواخر که پا درد ایشان شدیدتر شده بود و چاره ای جز این نداشتند که پاهایشان را دراز بکنند، در اتاق کرسی گذاشته بودند و پاها را زیر آن قرار می دادند تا به مراجعین کم احترامی نکرده باشند. این کرسی در گرمای فصل تابستان هم در اتاق آقا بود.(16)
آیت الله بروجردی اگر چه در زندگی فردی، بسیار ساده و زاهدانه به سر می برد و به خصوص در صرف وجوه شرعی نسبت به طلاب و امور دیگر به شدت سختگیر بود، در عین حال وقتی عزت و عظمت اسلام و مسلمانان به میان می آمد، هرگز از سرمایه گذاری کلان دریغ نمی کرد؛ بلکه با میل و رغبت هزینه می نمود. این موضوع، بلند نظری، دوراندیشی و درک صحیح ایشان از موقعیت های زمانی و مکانی را نشان می دهد.
این در حالی بود که مهندس « لرزاده» کار تزیین و کاشی کاری داخل مسجد اعظم قم را آغاز کرده و مقداری از آن را هم انجام داده بود؛ اما آیت الله بروجردی دستور توقف آن را صادر کرد. آقای مهندس هر چه تلاش کرد و حتی چند نفر از آقایان علما را واسطه قرار داد، نتوانست موافقت ایشان را بگیرد و کاشی کاری و تزیین مسجد از همان زمان تا امروز به صورت نیمه تمام باقی مانده است (18) زیرا ایشان اعتقاد داشتند در شهر قم چندان نیازی به تزیین مساجد نیست و هر چه ساده تر باشد معقول تر است.
در زمان شاه، وقتی احداث خیابان چهارمردان قم آغاز گردید، بسیاری از علمای شهر مخالف این طرح بودند و مالکیت خصوصی را عنوان می کردند و می گفتند مردم راضی به فروش منزل خویش نیستند و دولت حق ندارد به زور آن را تصرف کرده و خیابان احداث بکند. از این رو، وقتی کار احداث آن به پایان رسید به تصور این که خیابان غصبی است از آن عبور نمی کردند و به رفت و آمد از کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک بسنده می کردند. در این میان، آیت الله بروجردی از جمله فقهای نادری بود که این پروژه را به صلاح عموم مردم تشخیص می داد و از آن حمایت می کرد و می فرمود « امروز وضعیت جامعه طوری است که نیاز شدید به خیابان و راه های وسیع است.»
اگر چه برخی از محافل مقدس مآب او را در این مورد به طرفداری از رژیم متهم کردند و انواع تهمت ها را بر وی روا داشتند، اما ایشان هرگز از تشخیص خود عقب نشینی نکرد، بلکه یک روز به صورت پیاده روی از همین خیابان عبور کرد تا عملاً به ضرورت آن تأکید کند و به همه بفهماند که مصالح عمومی جامعه بر مصالح فردی و مالکیت خصوصی مقدم است.
پی نوشت ها :
1.بقره، 124.
2.انعام، 124.
3.حوزه، ش 43 و 44، ص 331.
4.چشم و چراغ مرجعیت، ص133، به نقل از آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی.
5.الگوی زعامت، ص 176.
6.چشم و چراغ مرجعیت، ص 347، به نقل از آیت الله سید جواد علوی، با تصرف در عبارت.
7.حوزه، ش 43 و 44، ص 117.
8.همان، ص 118؛ الگوی زعامت، ص 176.
9.چشم و چراغ مرجعیت، ص 154، به نقل از پدر آیت الله فاضل لنکرانی، با اندکی تلخیص و تصرف.
10.حوزه، ش 43 و 44، ص 148.
11.خاطرات آیت الله بروجردی، محمد حسین علوی، ص 51.
12.چشم و چراغ مرجعیت، ص 154.
13.همان، ص 263 و 264، به نقل از آیت الله ناصر مکارم شیرازی.
14.حوزه، ش 43 و 44، ص 62، به نقل از آیت الله سید مصطفی خوانساری.
15.همان، ص 242، به نقل از مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا حسین نوری همدانی.
16.الگوی زعامت، ص 170، به نقل از آیت الله العظمی گلپایگانی.
17.حوزه، ش 43 و 44، ص 242، با کمی تصرف در متن.
18.همان، ص 171، به نقل از آیت الله شیخ مجتبی عراقی.