نویسنده : غلامرضا ابراهیمی مقدم
یکی از ابتکارات فلاسفه اسلامی، تقسیمبندی معقولات و مفاهیم کلی است. توجه به اقسام معقولات، مشکلات فراوانی از مباحث معرفتشناسی و فلسفه را حل میکند و عدم بازشناسی آنها از یکدیگر موجب لغزشهای فراوانی میگردد؛ شناسایی اقسام مفاهیم کلی، مبتنی بر معیاری معرفتشناسانه است که بتواند تمام مفاهیم ذهنی را در خود مندرج کند. این مقاله در پی بررسی این معیار از نگاه فیلسوفان بزرگ اسلامی است.
واژههای کلیدی: معقول اول، معقول ثانی، مفاهیم کلی، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی منطقی.
فارابی در این عبارت، مفاهیمی را که ما از عالم خارج درباره اشیاء به دست میآوریم، «مفاهیم ماهوی» یا «مقولات» مینامد و اعراضی را که بر معقولات ذهنی، از آن جهت که ذهنی هستند، عارض میگردند، «معقول ثانی» میشمرد و معتقد است فاعل این احوالات، خود ذهن است و ذهن به لحاظ ترکیب، تفصیل، تعریف، دلالت و سایر خصوصیاتی که در معقولات اول وجود دارد، این مفاهیم را ابداع و بر آنها حمل مینماید. منظور از معقول اول مفهومی است که مستقیماً از خارج انتزاع میشود و از مصادیق خود حکایت کند و منظور از معقول ثانی، احوالات و عوارض ذهنی همین مفاهیم است. نسبت این احوالات با موضوعات آنها مثل نسبت معقولات اول با اشیای خارج است؛ به تعبیر دیگر، وقتی ذهن ما احوالاتی را که بعد از حصول معقولات اول در ذهن حاصل میگردند، مجرد از موضوعات و متعلقات آنها در نظر میگیرد، عنوان معقول ثانی پیدا میکنند. از آنچه گفته شد، به دست میآید که فارابی به دو نوع مفهوم کلی در نظام معرفتشناسی خود اعتقاد داشته است؛ مفاهیم ماهوی و مفاهیم منطقی.
شکی نیست که فارابی مفاهیم ماهوی، فلسفی و منطقی را میشناخت؛ ولی به طور واضح، تعبیری از تفکیک و دستهبندی آنها ندارد. نهایت کلام ایشان این است که ما مقولاتی داریم و یک دسته مفاهیمی که لواحق و عوارض این مقولات هستند. وی به مقولات، معقول اول و به عوارض آنها معقولات ثانی اطلاق کرده است.
تقسیم مفاهیم کلی به اولی و ثانوی و ذکر احکام هر یک از آنها در بیان ابنسینا شفافیت بیشتری مییابد. ایشان به صراحت، معیار تمایز معقول اول از معقول ثانی را چنین بیان میکند: ان للشییء معقولات اول کالجسم و الحیوان و ما اشبههما و معقولات ثانیة تستند الی هذه و هی کون هذه الاشیاء کلیة و جزئیة و شخصیة. (1404: 167)
ابنسینا با بیان اینکه یک شیء ممکن است دارای معقول اول مانند جسمیت و معقول ثانی مانند کلیت و جزئیت ـ که مستند به معقول اول هستند ـ باشد به تبیین معیار معقول ثانی منطقی و فلسفی میپردازد. ایشان تلاش میکند وجه فلسفی و منطقی معقول ثانی را بیان کند. معیار وی این است که اثبات معقولات ثانی متعلق به فلسفه است. یعنی تحقق و وجود آنها از طریق مابعدالطبیعه انجام میشود؛ اما استفاده از آنها برای وصول به مجهول از طریق معلوم، عمل منطقی است. بنابراین معقول ثانی به صورت مشروط، موضوع علم منطق است. (همان)
بهمنیار، شاگرد مکتب فلسفی ابنسینا که سالها در محضر وی شاگردی نموده است و آرای استاد خود را بهتر از هر کسی میداند، بیان دقیق و ظریفی از معقولات ثانی و وجه فلسفی و منطقی آن دارد. که میتواند شرح گفتار ابنسینا باشد. ایشان مفاهیمی را که ناظر به عالم خارج است و مصداق عینی دارد، معقولات اولی مینامد و مفاهیمی را که ناظر به معقولات اولی هستند، به لحاظ اینکه باعث رسیدن از مجهول به معلوم میباشند، حیث منطقی معقولات ثانی بر میشمرد. و به لحاظ اینکه معقولات ثانی، یک نحوه وجودی دارند که آن ظرف وجود عقلی است، بحث از نحوه وجود اشیا و از جمله معقولات ثانی را برعهده مفاهیم فلسفی میداند:
أمّا موضوع المنطق فهو المعقولات الثانیة المستندة الی المعانی المعقولة الأولی من جهة کیفیة ما یتوصّل بها من معلوم الی مجهول، لا من جهة ما هی معقولة مطلقا و لها الوجود العقلی. فالشیء له معقول کالانسانیة و یعرض له من حیث هو معقولة معان: کالکلیّة و الجزئیة و الجنسیة و النّوعیة. و هذه ایضاً لها نحو من الوجود فی العقل، کما یتبیّن و هی المعقولات الثانیة؛ فتصیر موضوعة لعلم المنطق، لا من حیث وجودها و لا من حیث معقولیّتها؛ بل من حیث یتوصّل بها من معلوم الی مجهول. (1375: 221)
معیار تقسیم مفاهیم کلی از نظر فلاسفه مشا این است که اگر مفهومی در خارج دارای افراد باشد، به آن «معقول اول» یا «مفاهیم ماهوی» گفته میشود و اگر مفهومی فاقد فرد خارجی بوده، مصداق آن فقط در ظرف ذهن باشد، «معقول ثانی» نامیده میشود. آنگاه اگر معقول ثانی به واسطه معلومی موجب کشف مجهولی گردد، منطقی است و اگر به لحاظ وجودی محل بحث واقع شود، یعنی بیانگر حیث وجودی اشیا باشد، فلسفی است.
تا زمان ملاصدرا، اقسام مفاهیم کلی منحصر در معقولات اولی (مفاهیم ماهوی) و معقولات ثانی (مفاهیم منطقی) بود. در این بین، جایگاه مفاهیم فلسفی خیلی روشن نبود و حتی خود فلاسفه، گاهی آنها را در ذیل معقولات اولی و گاهی در ذیل معقولات ثانی ذکر میکردند. (ر. ک: طوسی، 1375: 298؛ حلی، 1415: 117) البته ابن¬سینا در مقاله اول فصل دوم از الهیات شفا آنجا که از موضوع مابعدالطبیعه بحث میکند، به ویژگیهای مفاهیم فلسفی اشاره مینماید. (1376: 15)
نگاه ویژه ایشان به مفاهیم فلسفی نشان میدهد که گرچه او مفاهیم فلسفی را به عنوان دستهای از معقولات و مفاهیم به صورت مستقل مطرح نکرده است، تصویری مشخص از آنها داشته و آنها را متفاوت از سایر مفاهیم میدانسته است. از اینرو اگر هر یک از انواع مفاهیم را براساس ویژگیهای آنها شناسایی کنیم، میتوانیم بگوییم در آثار ابنسینا مفاهیم فلسفی جایگاه مستقلی از مفاهیم ماهوی و منطقی داشتهاند.
سهروردی برای تمییز مفاهیم اعتباری از مفاهیم حقیقی، دو ضابطه ارائه داده است:
ـ کل ما لزم من وقوعه تکرر نوعه، فهو اعتباری. (همان: 1/358؛ 2/67)
ـ کل ما یمتنع تأخره عن وجود موضوعه، فهو اعتباری.(همان: 1/25؛ ابراهیمی دینانی، 1372: 2/650)
وی براساس این دو معیار، بسیاری از مفاهیمی را که فلاسفه مشاء، جزء مفاهیم ماهوی و حقیقی میدانستند، از مفاهیم اعتباری دانسته است، مانند مفهوم عرض، جوهر امور اضافی، مانند ابوت، اخوت و فوقیت و امور عدمی مانند سکون، نقطه و خط که همه از اعتبارات عقلی هستند. همه معقولات از حیث مقوله و محمول بودنشان، اعتبارات عقلی هستند؛ لکن در بعضی از آنها، اضافات و اعدام، مبدأ و مشتق هر دو اعتباری هستند و در برخی دیگر مانند سیاهی، هر چند مبدأ یک صفت عینی است، کیفیت بودن آن اعتبار عقلی است؛ زیرا اگر کیفیت سیاهی نیز امر عینی باشد، تسلسل لازم میآید. (1363: 1/7، 18 و 364؛ 2/74، 109 و 110)
التحقیق ان الصفات تنقسم الی صفات لها وجود فی الذهن و العین کالبیاض و الی صفات توصف بها الماهیات و لیس لها وجود الا فی الذهن و وجودها العینی هو انها فی الذهن کالنوعیة المحمولة علی الانسان و الجزئیة لها صورة فی الاعیان قائمة بزید و کذلک الشیئیة کما یسلمها کثیر منهم انها من المعقولات الثوانی؛ تحقیق این است که صفات دو گونهاند: صفاتی که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارند، مانند سفیدی و صفاتی که وصف ماهیات واقع میشوند و جز در ذهن وجودی ندارند و وجود عینی آنها این است که در ذهن هستند، مانند نوعیت که بر انسان حمل میشود و جزئیت که بر زید حمل میگردد. این دسته از صفات ما به ازائی در عالم خارج، جدای از موضوع خود ندارند. به این دسته از صفات «معقول ثانی» گفته میشود. (همان: 1/ 346)
سهروردی بین دو دسته از مفاهیم تفکیک نموده است؛ دسته اول مفاهیمی هستند که علاوه بر صورت ذهنی، واقعیت خارجی هم دارند، مانند مفهوم سیاهی و سفیدی که علاوه بر وجود ذهنی، در خارج هم دارای افراد هستند این مفاهیم همان مفاهیم ماهوی هستند که پل ارتباطی بین وجود ذهنی و خارجی آنها وحدت ماهیت است. دسته دوم مفاهیمی هستند که مفاهیم دسته اول را توصیف میکنند و به تعبیر دیگر، احکام و ویژگیهای مفاهیم دسته اول را بیان مینمایند. این قسم از مفاهیم فقط وجود ذهنی دارند و هیچگاه در خارج وجود پیدا نمیکنند، مانند کلیت، جزئیت، امکان و نوعیت.
معیار تقسیم مفاهیم از نظر سهروردی، داشتن افراد خارجی و نداشتن آن است. از اینرو مفاهیم کلی از دو قسم بیرون نیستند؛ یا در خارج افراد دارند یا ندارند، اگر افراد داشته باشند، از مفاهیم ماهوی و اگر نداشته باشند، از مفاهیم اعتباری و ذهنی خواهند بود.
واضح است که چنین معیاری نمیتواند همه مفاهیم کلی را پوشش دهد؛ زیرا مفاهیم منطقی و فلسفی از این حیث که دارای افراد خارجی نیستند، مشترک میباشند؛ ولی حقیقت آنها یکی نیست؛ چون مفاهیم فلسفی درباره موجودات خارجی و ذهنی هستند؛ ولی مفاهیم منطقی حول موجودات ذهنی میچرخند. علاوه بر اینکه مفاهیم کلیِ حقوقی و اجتماعی در این تقسیمبندی جایگاهی ندارند.
بعد از ابنسینا، سهروردی از جمله فیلسوفانی است که به صورت ویژه به مسأله معقولات و اقسام آن توجه نموده و درباب اوصاف معقولات به تأمل فلسفی پرداخته است. نخستین بار شیخ اشراق از اصطلاح مفاهیم اعتباری یا ذهنی برای معرفی مفاهیم فلسفی استفاده کرد. هر چند وی تقسیم جدیدی ارائه نکرد تا بتواند قسمی بر مفاهیم کلی شناخته شده بین فلاسفه بیفزاید اصطلاح «مفاهیم اعتباری» عنوان جدیدی بود که توجه متفکران و فلاسفه را به شناسایی آنها جلب کرد.
سهروردی در تفکیک بین مفاهیم اعتباری و مفاهیم عینی ماهوی، کاوش تحسینبرانگیزی انجام داد؛ لیکن در هیچ¬یک از آثار وی، تمایزی بین مفاهیم فلسفی و منطقی صورت نگرفته هر جا از مفاهیم اعتباری نام برده و مثالهایی ذکر نموده است، هر دو دسته مفاهیم اعتباری وجود دارد. یعنی هم از مفاهیم منطقی و هم از مفاهیم فلسفی با عنوان مفاهیم اعتباری یاد شده است. گویا مفاهیمی مانند وجود و وحدت و کلیت و جزئیت، همه از یک سنخ هستند و تحت اصطلاح معقول ثانی قرار میگیرند. ویژگی مشترک آنها این است که صفات و ویژگی مفاهیم ماهوی هستند و فقط وجود ذهنی دارند.
منبع فصلنامه آیین حکمت شماره 3
واژههای کلیدی: معقول اول، معقول ثانی، مفاهیم کلی، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی منطقی.
طرح مسأله
تقسیم مفاهیم کلی به اولی و ثانوی به ابتکار فارابی صورت گرفت و این اصطلاحات در آثار فلاسفه اسلامی بعد از وی، مانند ابنسینا و خواجهنصیر به رسمیت شناخته شد.فارابی در این عبارت، مفاهیمی را که ما از عالم خارج درباره اشیاء به دست میآوریم، «مفاهیم ماهوی» یا «مقولات» مینامد و اعراضی را که بر معقولات ذهنی، از آن جهت که ذهنی هستند، عارض میگردند، «معقول ثانی» میشمرد و معتقد است فاعل این احوالات، خود ذهن است و ذهن به لحاظ ترکیب، تفصیل، تعریف، دلالت و سایر خصوصیاتی که در معقولات اول وجود دارد، این مفاهیم را ابداع و بر آنها حمل مینماید. منظور از معقول اول مفهومی است که مستقیماً از خارج انتزاع میشود و از مصادیق خود حکایت کند و منظور از معقول ثانی، احوالات و عوارض ذهنی همین مفاهیم است. نسبت این احوالات با موضوعات آنها مثل نسبت معقولات اول با اشیای خارج است؛ به تعبیر دیگر، وقتی ذهن ما احوالاتی را که بعد از حصول معقولات اول در ذهن حاصل میگردند، مجرد از موضوعات و متعلقات آنها در نظر میگیرد، عنوان معقول ثانی پیدا میکنند. از آنچه گفته شد، به دست میآید که فارابی به دو نوع مفهوم کلی در نظام معرفتشناسی خود اعتقاد داشته است؛ مفاهیم ماهوی و مفاهیم منطقی.
شکی نیست که فارابی مفاهیم ماهوی، فلسفی و منطقی را میشناخت؛ ولی به طور واضح، تعبیری از تفکیک و دستهبندی آنها ندارد. نهایت کلام ایشان این است که ما مقولاتی داریم و یک دسته مفاهیمی که لواحق و عوارض این مقولات هستند. وی به مقولات، معقول اول و به عوارض آنها معقولات ثانی اطلاق کرده است.
تقسیم مفاهیم کلی به اولی و ثانوی و ذکر احکام هر یک از آنها در بیان ابنسینا شفافیت بیشتری مییابد. ایشان به صراحت، معیار تمایز معقول اول از معقول ثانی را چنین بیان میکند: ان للشییء معقولات اول کالجسم و الحیوان و ما اشبههما و معقولات ثانیة تستند الی هذه و هی کون هذه الاشیاء کلیة و جزئیة و شخصیة. (1404: 167)
ابنسینا با بیان اینکه یک شیء ممکن است دارای معقول اول مانند جسمیت و معقول ثانی مانند کلیت و جزئیت ـ که مستند به معقول اول هستند ـ باشد به تبیین معیار معقول ثانی منطقی و فلسفی میپردازد. ایشان تلاش میکند وجه فلسفی و منطقی معقول ثانی را بیان کند. معیار وی این است که اثبات معقولات ثانی متعلق به فلسفه است. یعنی تحقق و وجود آنها از طریق مابعدالطبیعه انجام میشود؛ اما استفاده از آنها برای وصول به مجهول از طریق معلوم، عمل منطقی است. بنابراین معقول ثانی به صورت مشروط، موضوع علم منطق است. (همان)
بهمنیار، شاگرد مکتب فلسفی ابنسینا که سالها در محضر وی شاگردی نموده است و آرای استاد خود را بهتر از هر کسی میداند، بیان دقیق و ظریفی از معقولات ثانی و وجه فلسفی و منطقی آن دارد. که میتواند شرح گفتار ابنسینا باشد. ایشان مفاهیمی را که ناظر به عالم خارج است و مصداق عینی دارد، معقولات اولی مینامد و مفاهیمی را که ناظر به معقولات اولی هستند، به لحاظ اینکه باعث رسیدن از مجهول به معلوم میباشند، حیث منطقی معقولات ثانی بر میشمرد. و به لحاظ اینکه معقولات ثانی، یک نحوه وجودی دارند که آن ظرف وجود عقلی است، بحث از نحوه وجود اشیا و از جمله معقولات ثانی را برعهده مفاهیم فلسفی میداند:
أمّا موضوع المنطق فهو المعقولات الثانیة المستندة الی المعانی المعقولة الأولی من جهة کیفیة ما یتوصّل بها من معلوم الی مجهول، لا من جهة ما هی معقولة مطلقا و لها الوجود العقلی. فالشیء له معقول کالانسانیة و یعرض له من حیث هو معقولة معان: کالکلیّة و الجزئیة و الجنسیة و النّوعیة. و هذه ایضاً لها نحو من الوجود فی العقل، کما یتبیّن و هی المعقولات الثانیة؛ فتصیر موضوعة لعلم المنطق، لا من حیث وجودها و لا من حیث معقولیّتها؛ بل من حیث یتوصّل بها من معلوم الی مجهول. (1375: 221)
معیار تقسیم مفاهیم کلی از نظر فلاسفه مشا این است که اگر مفهومی در خارج دارای افراد باشد، به آن «معقول اول» یا «مفاهیم ماهوی» گفته میشود و اگر مفهومی فاقد فرد خارجی بوده، مصداق آن فقط در ظرف ذهن باشد، «معقول ثانی» نامیده میشود. آنگاه اگر معقول ثانی به واسطه معلومی موجب کشف مجهولی گردد، منطقی است و اگر به لحاظ وجودی محل بحث واقع شود، یعنی بیانگر حیث وجودی اشیا باشد، فلسفی است.
تا زمان ملاصدرا، اقسام مفاهیم کلی منحصر در معقولات اولی (مفاهیم ماهوی) و معقولات ثانی (مفاهیم منطقی) بود. در این بین، جایگاه مفاهیم فلسفی خیلی روشن نبود و حتی خود فلاسفه، گاهی آنها را در ذیل معقولات اولی و گاهی در ذیل معقولات ثانی ذکر میکردند. (ر. ک: طوسی، 1375: 298؛ حلی، 1415: 117) البته ابن¬سینا در مقاله اول فصل دوم از الهیات شفا آنجا که از موضوع مابعدالطبیعه بحث میکند، به ویژگیهای مفاهیم فلسفی اشاره مینماید. (1376: 15)
نگاه ویژه ایشان به مفاهیم فلسفی نشان میدهد که گرچه او مفاهیم فلسفی را به عنوان دستهای از معقولات و مفاهیم به صورت مستقل مطرح نکرده است، تصویری مشخص از آنها داشته و آنها را متفاوت از سایر مفاهیم میدانسته است. از اینرو اگر هر یک از انواع مفاهیم را براساس ویژگیهای آنها شناسایی کنیم، میتوانیم بگوییم در آثار ابنسینا مفاهیم فلسفی جایگاه مستقلی از مفاهیم ماهوی و منطقی داشتهاند.
معیار تقسیم مفاهیم کلی از نظر شیخ اشراق
به نظر ایشان، مفاهیم کلی به دو قسم مفاهیم عینی و مفاهیم ذهنی یا اعتباری تقسیم میشوند. مفاهیم عینی مفاهیمی هستند که علاوه بر صورت عقلی، وجود خارجی هم دارند، مانند سیاهی، سفیدی و حرکت. مفاهیم ذهنی محمولاتی هستند که وجود عینی آنها همان وجود ذهنی آنهاست و جز در ذهن وجودی ندارند. به تعبیر دیگر، وجود خارجی آنها عین ذهنیت آنهاست، مانند امکان، جزئیت و کلیت. به نظر سهروردی، در این قسمت بین مبدأ و مشتق از حیث اعتباری بودن تفاوتی نیست؛ مثلاً همانگونه که امکان اعتباری است، ممکن نیز اعتباری است؛ اما در دسته اول، مبدأ ـ مانند سیاهی ـ حقیقی است؛ ولی مشتق ـ مانند اسود ـ امر عقلی و اعتباری است؛ زیرا در سیاه بودن چیزی که سیاهی قائم به آن است، جسمیت و جوهریت مأخوذ نیست. پس اگر سیاهی به چیزی غیر از جسم هم قائم باشد، آن چیز اسود خواهد بود و این حاکی از آن است که اسودیت صرفاً امری عقلی است. (1363: 1/7، 25، 346 و 361؛ 2/71، 72 و 94)سهروردی برای تمییز مفاهیم اعتباری از مفاهیم حقیقی، دو ضابطه ارائه داده است:
ـ کل ما لزم من وقوعه تکرر نوعه، فهو اعتباری. (همان: 1/358؛ 2/67)
ـ کل ما یمتنع تأخره عن وجود موضوعه، فهو اعتباری.(همان: 1/25؛ ابراهیمی دینانی، 1372: 2/650)
وی براساس این دو معیار، بسیاری از مفاهیمی را که فلاسفه مشاء، جزء مفاهیم ماهوی و حقیقی میدانستند، از مفاهیم اعتباری دانسته است، مانند مفهوم عرض، جوهر امور اضافی، مانند ابوت، اخوت و فوقیت و امور عدمی مانند سکون، نقطه و خط که همه از اعتبارات عقلی هستند. همه معقولات از حیث مقوله و محمول بودنشان، اعتبارات عقلی هستند؛ لکن در بعضی از آنها، اضافات و اعدام، مبدأ و مشتق هر دو اعتباری هستند و در برخی دیگر مانند سیاهی، هر چند مبدأ یک صفت عینی است، کیفیت بودن آن اعتبار عقلی است؛ زیرا اگر کیفیت سیاهی نیز امر عینی باشد، تسلسل لازم میآید. (1363: 1/7، 18 و 364؛ 2/74، 109 و 110)
التحقیق ان الصفات تنقسم الی صفات لها وجود فی الذهن و العین کالبیاض و الی صفات توصف بها الماهیات و لیس لها وجود الا فی الذهن و وجودها العینی هو انها فی الذهن کالنوعیة المحمولة علی الانسان و الجزئیة لها صورة فی الاعیان قائمة بزید و کذلک الشیئیة کما یسلمها کثیر منهم انها من المعقولات الثوانی؛ تحقیق این است که صفات دو گونهاند: صفاتی که هم در ذهن و هم در خارج وجود دارند، مانند سفیدی و صفاتی که وصف ماهیات واقع میشوند و جز در ذهن وجودی ندارند و وجود عینی آنها این است که در ذهن هستند، مانند نوعیت که بر انسان حمل میشود و جزئیت که بر زید حمل میگردد. این دسته از صفات ما به ازائی در عالم خارج، جدای از موضوع خود ندارند. به این دسته از صفات «معقول ثانی» گفته میشود. (همان: 1/ 346)
سهروردی بین دو دسته از مفاهیم تفکیک نموده است؛ دسته اول مفاهیمی هستند که علاوه بر صورت ذهنی، واقعیت خارجی هم دارند، مانند مفهوم سیاهی و سفیدی که علاوه بر وجود ذهنی، در خارج هم دارای افراد هستند این مفاهیم همان مفاهیم ماهوی هستند که پل ارتباطی بین وجود ذهنی و خارجی آنها وحدت ماهیت است. دسته دوم مفاهیمی هستند که مفاهیم دسته اول را توصیف میکنند و به تعبیر دیگر، احکام و ویژگیهای مفاهیم دسته اول را بیان مینمایند. این قسم از مفاهیم فقط وجود ذهنی دارند و هیچگاه در خارج وجود پیدا نمیکنند، مانند کلیت، جزئیت، امکان و نوعیت.
معیار تقسیم مفاهیم از نظر سهروردی، داشتن افراد خارجی و نداشتن آن است. از اینرو مفاهیم کلی از دو قسم بیرون نیستند؛ یا در خارج افراد دارند یا ندارند، اگر افراد داشته باشند، از مفاهیم ماهوی و اگر نداشته باشند، از مفاهیم اعتباری و ذهنی خواهند بود.
واضح است که چنین معیاری نمیتواند همه مفاهیم کلی را پوشش دهد؛ زیرا مفاهیم منطقی و فلسفی از این حیث که دارای افراد خارجی نیستند، مشترک میباشند؛ ولی حقیقت آنها یکی نیست؛ چون مفاهیم فلسفی درباره موجودات خارجی و ذهنی هستند؛ ولی مفاهیم منطقی حول موجودات ذهنی میچرخند. علاوه بر اینکه مفاهیم کلیِ حقوقی و اجتماعی در این تقسیمبندی جایگاهی ندارند.
بعد از ابنسینا، سهروردی از جمله فیلسوفانی است که به صورت ویژه به مسأله معقولات و اقسام آن توجه نموده و درباب اوصاف معقولات به تأمل فلسفی پرداخته است. نخستین بار شیخ اشراق از اصطلاح مفاهیم اعتباری یا ذهنی برای معرفی مفاهیم فلسفی استفاده کرد. هر چند وی تقسیم جدیدی ارائه نکرد تا بتواند قسمی بر مفاهیم کلی شناخته شده بین فلاسفه بیفزاید اصطلاح «مفاهیم اعتباری» عنوان جدیدی بود که توجه متفکران و فلاسفه را به شناسایی آنها جلب کرد.
سهروردی در تفکیک بین مفاهیم اعتباری و مفاهیم عینی ماهوی، کاوش تحسینبرانگیزی انجام داد؛ لیکن در هیچ¬یک از آثار وی، تمایزی بین مفاهیم فلسفی و منطقی صورت نگرفته هر جا از مفاهیم اعتباری نام برده و مثالهایی ذکر نموده است، هر دو دسته مفاهیم اعتباری وجود دارد. یعنی هم از مفاهیم منطقی و هم از مفاهیم فلسفی با عنوان مفاهیم اعتباری یاد شده است. گویا مفاهیمی مانند وجود و وحدت و کلیت و جزئیت، همه از یک سنخ هستند و تحت اصطلاح معقول ثانی قرار میگیرند. ویژگی مشترک آنها این است که صفات و ویژگی مفاهیم ماهوی هستند و فقط وجود ذهنی دارند.
منبع فصلنامه آیین حکمت شماره 3