منطق استدلال در مقاله‏ى « از علم به ادبیات» رولان بارت

همگى واقف‏ایم که مارتین هیدگر زبان را به عنوان مکان گفته شده‏ى پوشش وجود پنداشت. رولان بارت در عین حال که همه‏ى توجه‏اش را معطوف به نوشتارى کرده بود که واقعیت مى‏بخشد،
چهارشنبه، 15 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منطق استدلال در مقاله‏ى « از علم به ادبیات» رولان بارت
منطق استدلال در مقاله‏ى « از علم به ادبیات» رولان بارت
 

 

نویسنده : اسفندیار اسفندى،*
مترجم: عباس فرهادنژاد



 

چکیده‏

همگى واقف‏ایم که مارتین هیدگر زبان را به عنوان مکان گفته شده‏ى پوشش وجود پنداشت. رولان بارت در عین حال که همه‏ى توجه‏اش را معطوف به نوشتارى کرده بود که واقعیت مى‏بخشد، و زبان را در کلیت‏اش تحت تأثیر قرار مى‏دهد اراده‏اى قابل مقایسه با هستى شناختى زبان نشان داد. از طرفى با توضیحات است که مى‏تواند تعریف برنامه گونه‏اى از نوشتار ارائه دهد، نوشتارى که به عنوان اساس و پایه‏ى علم و ادبیات مطرح است. مقاله‏ى »از علم به ادبیات« که به وسیله‏ى رولان بارت در سال 1967 نگاشته شد حول محور زبان و قرارداد نگارش مى‏چرخد، حوزه‏اى مفهومى و علمى - ادبى در جهت بحث و جدلى که در ابتدا دیالکتیک و سپس از نظر شباهت و همگونى آنالوژیک، به معناى نیرویى تبعیت از علم تا ادبیات و بالعکس پیروى از ادبیات به ساختارگرایى به همان گونه‏ى علم از ادبیات است. این تحقیق قصد توصیف و در صورت امکان بررسى واپسگرایانه‏ى اعتبار و برد استدلال نویسنده را دارد.
کلیدواژه: نوشتار، زبان، ادبیات، ساختارگرایى، علم

ملاحظات مقدماتى

رولان بارت به عنوان منتقد ادبى، منتقد هنرى، نشانه‏شناس و نویسنده، امروزه به همراه کلود لوى استروس، میشل فوکو و ژاک لاکان یکى از چهره‏هاى تاریخى نهضت ساختارگرایى را تشکیل مى‏دهد. موریس هانرى تصویر این گروه چهار نفره را در کاریکاتورى پرمعنى و مشهور جاودانه کرده است. در این تصویر میشل فوکو، به رغم نگاه جدى لاکان و ظاهر بى‏توجه لوى استروس، با چهره‏اى خندان مشغول سخن گفتن است. در این تصویر همچنین، فوکو دستش را به سوى بارت دراز کرده، با او سخن مى‏گوید و به او نظر دارد. بارت نیز حالتى از سر بى‏قیدى به خود گرفته که با تصویر مینى مالیستى اما وحشى کاریکاتور که در آن نقاش لباس‏هاى عجیب بومیان را به تن شخصیت‏هایش کرده همخوانى دارد.
داستان اندیشه‏ى این چهار مرد به همراه ساختارگرایى، که هر کدام از آنها نماینده‏اى برجسته براى آن بودند، بارها تکرار و تحلیل شده است. بى‏قیدى رولان بارت را در این تصویر مى‏توان نشانه‏اى متمایز کننده تفسیر کرد که هنرمند قصد دارد با آن بر چهره‏ى منحصر به فرد و روشنفکرانه‏ى نویسنده‏ى ماجراى نشانه‏شناسى و قطعاتى از یک گفتار عاشقانه تأکید کند. بارت بى‏آن‏که دانشمند باشد در موضوع علم متفننى نابغه بود، بى‏آن‏که نظریه‏پرداز باشد، در زمینه‏ى نظریه‏پردازى کاتالیزورى کارآمد بود، همچنین یکى از بانیان و بدعت‏گذاران اصلى در زمینه‏ى علم‏گرایى مدرن بود؛ چیزى که به زعم عده‏اى از جمله میکل دوفرن ظهور مجدد علم‏گرایى قرن نوزدهم شمرده مى‏شد. در مقام نویسنده، بارت آشکارا زمان گریز است و روزآمد کردن آثارش تأثیرى در درک ارزش هنرى و روشنفکرانه‏اش ندارد. بالعکس ارزشگذازى برد و اعتبار معرفت‏شناسى او نوعى در زمانى را ایجاب مى‏کند. هم، او در نظریه‏مند کردن ادبیات امروزه یکى از شاخص‏ترین تاریخ نقد ادبى است و نظریات )اغلب افراطى( ساختارگرایى موضوع کتاب‏هایى است که دیگر کلاسیک محسوب مى‏شوند. (براى نمونه نک: شبح زبان‏شناسى، ت. پاول؛ دیو نظریه، ا. کمپانیون) در دهه‏ى شصت بارت یکى از کارآمدترین پرچمداران شیوه‏هاى تبیینى در زمینه‏ى ادبیات بود. دید تبیینى که تقلیدى دقیق از تجربه‏گرایى توصیفى علوم طبیعى و خاستگاه گسترش سرسام‏آور علوم انسانى در طول قرن بیستم است در شخص رولان بارت، هوادار و بدعت گذارى را مى‏یابد که در لزوم ایجاد رشته‏اى علمى با موضوع ادبیات به یقین رسیده است.

طرح کلى

مقاله‏ى »از علم به ادبیات« در چنین اوضاعى نگاشته شده است: مطالب مقاله، خطوط کلى برنامه‏اى را ترسیم مى‏کند که یکى از اهداف البته پوشیده‏ى آن وابسته کردن علم به ادبیات )و یا دست کم وارد کردن علم به حوزه‏ى ادبیات( است و دیگر هدف نویسنده که آشکار مى‏نماید استدلال در ایجاد علم حقیقى ادبیات از دیدگاه ساختارگرایى است. این علم که پرورش یافته‏ى ساختارگرایى است، تحت حمایت گزینه‏ى غالب یعنى ساختارگرایى قرار مى‏گیرد.
با توجه به زمینه‏ى بحث، هدفى که بارت دنبال مى‏کند کاملا واضح است. مجموعه‏اى از مفاهیم از پیش ساخته شده و حتى لوث شده فرا خوانده مى‏شود تا اسکلت‏بندى استدلال نشانه‏شناس را بسازند. این مفاهیم عبارت‏اند از: علم، علوم انسانى، دانش، زبان، نوشتار و ادبیات. ساختار گفتمان بارت چنان است که دوپارگى‏ها )علم و ادبیات( در آن موضوعى حل شده به نظر مى‏رسند و علم و دانش در معنا هم‏سطح مى‏شوند. او حتى از هدف خویش پا فراتر مى‏گذارد )در پایان این اقدام به سالم‏سازى، ساختارگرایى باید عقب‏نشینى کند و جاى خود را به نوشتار بدهد(. از خلال این معرفى سریع مى‏توان به آسانى اهمیت خوانش درونى مقاله‏ى بارت را دریافت. چنین خوانشى، با جداسازى مقاله از شرایط نوشته شدن آن، به ما کمک مى‏کند که ساخت و کار استدلال بارت را به روشنى دریابیم و فرضیه‏هایى را در ارتباط با پایه‏هاى ایدئولوژى تفکر بارت ارائه دهیم.

بحث و بررسى

منطق ظاهرى استدلال‏

مى‏توان اصل هدایت کننده‏اى که استدلال بارت را پیش مى‏برد چنین بیان کرد: برقرارى همانندى بین مفاهیمى که معناى آنها تنها در پاره‏اى جهات متشابه است.
شیوه‏ى کار او به دلیل خالى نبودن از ابهامات و تقریبها، اثباتى نیست، این شیوه در جزئیات گاه منطق اندراجى و گاه منطق قیاسى را دنبال مى‏کند.
الف. ابتدا همانندسازى با سه کلمه‏ى علم، علوم انسانى و دانش که به طور آنى نظم ادغام آنها در هم به چشم مى‏آید: علم، علوم انسانى و دانش را شامل مى‏شود.
در ترتیب شناخت، اولین کلمه غالب است. علم مى‏تواند انسانى باشد؛ علم الزاما دانش است در حالى که دانش الزاما علم نیست. هنوز اولین بند مقاله به پایان نرسیده که صفت علوم انسانى جاى خود را به صفت علم مى‏دهد. از این لحظه به بعد فقط کلمه‏ى علم در نظر است، مگر آن که بخواهد غیر مستقیم اشاره کند که موضوع بحث یکى از زیر مجموعه‏هاى علم است (آیا این امر بدیهى نبود؟)(در واقع تنها صورى‏سازى کامل گفتمان علمى )منظور علوم انسانى است چون در مورد سایر علوم این امر به وفور انجام شده است( مى‏تواند خطرات خیالى بودن را از علم دور کند...« »از علم به ادبیات«، ص 431) یقینا نزدیکى دو مفهوم چنان است که مى‏توان یکى را به جاى دیگرى گذاشت. علوم انسانى بیشتر به چیزى نظر دارند که در رفتار انسان‏ها از بیرون قابل مشاهده است. اما از آن که بگذریم همان دغدغه‏اى را در دقت و روش دارند که نزد علوم نظرى مشاهده مى‏کنیم و عزمى همانند براى صورى‏سازى منطقى، فارغ از هر گونه الزام هستى شناسانه از خود نشان مى‏دهند. با این وجود خواهیم دید که حذف بعد انسانى علم مورد نظر از نوعى منطق جایگزینى کلمه به کلمه پیروى مى‏کند که ساختار مقاله را تا مرحله‏ى نتیجه‏گیرى شکل مى‏دهد. دومین همانندسازى که باید به دقت آن را بررسى کرد همان است که بارت بین دانش و علم برقرار مى‏کند. او به ما مى‏گوید که »نهادها ماهیت دانش انسانى را مستقیما مشخص مى‏کنند« و با لحنى طنزآمیز مى‏افزاید »علم چیزى است که آموخته مى‏شود«. (همان، ص 428.نزد فوکو عمل گفتمان چهار لایه یا مدخل را به وجود مى‏آورد که نسبت به درجه‏ى صورى‏سازى محتواى حمل شده، عبارت‏اند از: لایه‏ى اثباتى، لایه‏ى معرفت‏شناختى، لایه‏ى علمیت، لایه‏ى صورى‏سازى. علوم انسانى در لایه‏ى سوم قرار مى‏گیرند.
دانشى که به شکل علمى یا صورى مشخص نشده باشد مى‏تواند قبل از لایه‏ى اول قرار گیرد. »دانش چیزى است که در عمل گفتمان مى‏توان درباره‏ى آن صحبت کرد« رک: تبارشناسى دانش، گالیمار، ص 238 – 232) بدین ترتیب با لغزشى خفیف در معنا، دانش جاى خود را به علم داده است. اما دست کم بعد از کوندیاک جداسازى نظرى دانش و علم به گونه‏اى به فعلیت درآمده است که بتواند در چارچوب الزام‏آور استدلال وارد شود. (براى داشتن علم باید نظامى کامل از شناختها را جمع‏آورى کرد. براى داشتن دانش کافى است داشته‏هاى ما از یک یا چند نظام از داشته‏هاى مردم عادى بیشتر باشد«. کوندیاک، آثار فلسفى، به تصحیح جى - لورا، نشر دانشگاهى فرانسه، ج 3، صص 510 – 509)
فوکو نیز به سهم خود با ارائه‏ى فهرستى از مدخل‏هاى )لایه‏ها( متفاوت شکل‏گیرى گفتمان در جهت روشن کردن مرز میان دانش و علم کوشیده است. »عمل گفتمان و علمى که این گفتمان تولید مى‏کند با یکدیگر مساوى نیستند و دانشى که به وسیله‏ى این عمل شکل مى‏گیرد نه طرح خام علمى معین است و نه محصول فرعى آن«. (همان، ص 240) یک بار دیگر مى‏توان با بسنده بر معانى گسترده‏تر همین رفتار را در بارت دید. ارجاع به کانت که علم را مجموعه‏اى از شناخت منظم بر اساس اصول مى‏داند )نقد عقل محض( به تنهایى مى‏تواند نسبیت درستى کلام بارت را در امر تقریب باز نمایاند. دانش و علم عموما بر هم منطبق‏اند و حتى نشانه‏شناس که ذاتا وسواسى و سخت‏گیر است در برابر وسوسه‏ى تمسک جستن به میان‏برهاى راحت در جهت ارزشمند کردن استدلال‏هاى خویش مصون نیست.
ب. دومین مرحله‏ى استدلال بارت، همانندسازى میان علم و ادبیات و نیز میان ادبیات و زبان است. اولین معادل‏سازى که عنصر اساسى استدلال نویسنده است همان دوگانگى غیرقابل انکار است که اصولا علم را در تضاد با ادبیات قرار مى‏دهد. بارت چهار استدلال ارائه مى‏دهد که مى‏توانند این تضاد را از میان بردارند: ادبیات پذیراى دانش است؛ ادبیات همچون علم روشمند است یعنى »برنامه‏هاى خاص خود را جهت پژوهش دارد«؛ ادبیات مانند علم قواعد کارکرد خود را از درون خود بیرون مى‏کشد؛ و در نهایت علم و ادبیات هر دو گفتمان هستند )مفهوم فوکویى که به آن اشاره کردیم(. با این وجود بارت به دقت بر تفاوت اساسى علم و ادبیات تأکید مى‏کند: علم زبان را وسیله‏ى خود مى‏کند در حالى که زبان »هستى ادبیات است«. بارت آشکارا از این نکته سود مى‏جوید و خاطرنشان مى‏سازد که ادبیات از طریق همین بعد زبانى خویش بر فرهنگ و جامعه تأثیر مى‏گذارد. بدین ترتیب همانندسازى میان ادبیات و زبان به کمال مى‏رسد. با این دید که ادبیات و زبان یکى هستند کافى است زبان را مورد مطالعه قرار داد تا به »هستى« ادبیات دست یافت. چون مطالعه‏ى زبان اساسا و به ویژه در حوزه‏ى توانایى علم زبان‏شناسى تاریخى و پس از آن علوم زبانى شکل مى‏گیرد، بنابراین ضرورت به کارگیرى علم ادبیات به وسیله‏ى جایگزینى دیگر آشکار مى‏شود )ادبیات جاى زبان را مى‏گیرد(. در استدلال بارت وظیفه‏ى به کارگیرى استدلال تبیینى (رویکردى تبیینى که اجمالا به وسیله‏ى زبان‏شناسى مهلم از سوسور ارائه شده است) در زمینه‏ى ادبیات بر عهده‏ى الگوى مسلط حاضر یعنى ساختارگرایى است.
ج. در آخرین مرحله‏ى اصلى استدلال، بارت ادبیات را به لحاظ نظرى تابع علم مى‏کند. بدین منظور همانندسازهاى جدیدى را در ادامه‏ى قبلى‏ها برقرار مى‏کند: ادبیات همسان با زبان فرض مى‏شود و زبان با نوشتار. در این مرحله، تعریف گفتمان علمى به عنوان »رمزگان عالى« گسست موجود در استدلال بارت را پر مى‏کند. سپس در برابر این »رمزگان عالى«، »نوشتار« ظاهر مى‏شود که بارت آن را »رمزگانى تام« مى‏خواند. با طرح این موضوع، استدلال بارت شروع خوبى مى‏یابد: نوشتار در حکم »رمزگان تام« شامل علم مى‏شود )قضیه‏ى کبرى( و چون ادبیات نوشتار است )قضیه‏ى صغرى(، بنابراین ادبیات شامل علم مى‏شود و یا دست کم بر آن اشراف دارد. به نام این برترى و رجحان، بارت دوستانه علم را به پذیرش ماهیت ادبى خویش توصیه مى‏کند و در پایان از ساختارگرایى که خود نوشتار است مى‏خواهد که مسئولیت بعد نوشتارى خود را برعهده گیرد و مگر نه آنکه ساختارگرایى به مثابه‏ى رمزگان نوشته شده‏ى عالى در واقع یک علم است؟ »ساختارگرایى در ادبیات که محصول زبان است چیزى فراتر از خویشاوندى مى‏یابد: آن‏چه او در ادبیات مى‏یابد نوعى همگنى است« )بارت 1967(. بنابراین مسئله‏ى ساختارگرایى در نهایت پذیرش شأن نوشتارى خود در میان دیگر نوشتارهاست.

منطق نهفته‏ى استدلال‏

بى‏گمان مناسب نخواهد بود که مقاله‏ى بارت را اثباتى تلقى کرد، وانگهى نظر خود او نیز چنین نیست. هدف رویکرد او باز تعریف و ترسیم متفاوت خطوط اصلى بعضى از حوزه‏هاست؛ اعمالى )نوشتار، زبان، علم، ادبیات( که اکثرا مشخص کننده‏ى حوزه‏هاست )علوم، ادبیات( و یا امکان تبدیل شدن به موضوع مطالعه‏ى رشته‏هاى مربوط به آن حوزه‏ها )زبان و نوشتار( را دارند. رویکرد بارت بیشتر بلاغى است تا منطقى. مقدمات برهان او خالى از ابهام نیست و هدف آشکار او کسب موافقت خوانندگان در مورد مفاهیم مربوط به علم و ادبیات است. بنابراین چنان که گفتیم ما در برابر نوعى استدلال قرار داریم و نه اثبات.
پس از آن‏چه آمد اکنون جا دارد از نزدیک به جزئیات بناى استدلالى بارت بپردازیم. در مشاهده‏ى اول چنین درمى‏یابیم که هسته‏ى مرکزى استدلال بارت - که بر دیالکتیک بنا شده - از مقدماتى آغاز مى‏شود که محل تردیداند: علم و ادبیات مى‏توانند همانندسازى شوند، اما همچنین مى‏توانند همانندسازى نشوند )علم بر خلاف ادبیات، زبان به معناى اخص کلمه نیست(. سومین مرحله از این برهان شبه قیاسى چنین ارائه مى‏شود: پس از تعریف هستى شناختى علم و ادبیات، بارت نتایجى مروبط به ماهیت رابطه‏ى علم / ادبیات مى‏گیرد. این ساختار دیالکتیک قابل ملاحظه، بناى استدلال قرار مى‏گیرد و به وسیله‏ى رشته‏اى از همانند سازى‏ها ادامه مى‏یابد: دانش - علم - علوم اجتماعى - ادبیات - زبان - نوشتار - علم. در برابر این توالى عناصر دو پرسش مطرح مى‏شود: براى برقرارى این برابرى‏ها بارت از چه نوع استدلالى کمک مى‏گیرد و آیا تنها این برابرها معتبراند؟ چون در مورد خلاف آن، استدلال است که در کلیت خود )بر اساس جایگزینى به وسیله‏ى همانندسازى‏ها( اگر نه باطل دست کم تقریبى مى‏نماید. در پاسخ به پرسش اول مى‏توان گفت که ارجاع به ارسطو میان‏برى کارآمد مى‏سازد. در بوطیقاى اول و ثانى، ارسطو دو نوع برهان را از یکدیگر متمایز مى‏سازد: برهان‏هاى تحلیلى و برهان‏هاى دیالکتیکى. در برهان‏هاى تحلیلى فرضیه‏هایى ارائه مى‏شوند و بر اساس آنها نتیجه‏گیرى انجام مى‏شود؛ در برهان‏هاى دیالکتیکى مقدماتى وارد مى‏شوند )که عموما پذیرفته شده‏اند( و بر اساس آن‏ها دیدگاههایى توجیه و استنباط مى‏شوند، در برهان‏هاى تحلیلى نتیجه‏گیرى‏ها باید الزاما صحیح باشند و بنابراین باید کاملا یا به طور جزئى صورى‏سازى شوند تا از اشتباه و عدم دقت بر کنار مانند، بالعکس در برهان‏هاى دیالکتیکى استدلال‏ها الزام‏آور نیستند و اغلب »غلط اندازند« )پرلمان 1977(، برهان‏هاى تحلیلى از نوع اثبات هستند و برهان‏هاى دیالکتیکى از نوع استدلال. اینک در مورد برهان‏هاى بارت که کمى بیشتر به آنها پرداختیم چه مى‏توان گفت؟ بى‏شک ما در اینجا با برهان‏هاى تحلیلى سر و کار نداریم. به عنوان مثال همانندسازى بین علم و ادبیات و یا بین ادبیات و زبان به لحاظ صورى صحیح نیست. با این وجود هر دو همانندسازى صورت نتیجه‏گیرى منطقى را دارند، آیا مى‏توان آنها را برهان‏هایى دیالکتیکى به حساب آورد؟ باز هم نه، چون بعضى از مقدمات آنها بدیهى نیستند. مثلا این که بگوییم ادبیات هم خانواده‏ى علم است چون یکى از ویژگى‏هایش آن است که »قواعد کارکرد خود را از درون خویش بیرون مى‏کشد« کمترین اعتبار یک اصل بدیهى را ندارد و باید ثابت شود. در واقع طرح کلى استدلال بارت نه تحلیلى است و نه دیالکتیکى، بلکه از نوعى اصل مجاورت قیاسى پیروى مى‏کند و خواننده به محض دریافت ماهیت شبه اثباتى برهان بارت این اصل را به آسانى تشخیص مى‏دهد. در پاسخ به پرسش دوم باید گفت که استدلال قیاسى »تساوى دو رابطه را بیان نمى‏کند بلکه بیانگر نوعى تشابه است« )پرلمان 1977(.
به‏کارگیرى این اصل نزد بارت او را قادر مى‏سازد که استادانه استدلالش را کم‏کم و با گذراندن معنا از کلمه‏اى به کلمه‏ى دیگر به پیش برد. او در این اقدام با شرح و بسطى مناسب که در هر لحظه ماهیت استنتاج‏هایش را رقیق مى‏کند در واقع صورتکى بر ویژگى گاه تقریبى برهانهایش مى‏گذارد.
جایگزینى واژه‏ها که به صورت همانندسازى دو تایى ارائه شده‏اند این قابلیت احتمالى را دارند که صحت کلى مطالب مورد دفاع را تضمین کنند. در جهت پایان دادن به این بخش جالب است خاطرنشان سازیم که بارت چندان به قیاس به عنوان یکى از صنایع بیانى اعتقاد نداشت، او در گفت‏وگویى به سال 1975 حتى »دشمنى« خود را نسبت به اشکال قیاسى تفکر، آشکارا نشان داده است. آن‏چه او رد مى‏کند این تفکر محدود کننده است که چیزها به هم شبیه هستند: »قیاس بر روى خود بسته مى‏شود«؛ در مجموع قیاس محدود کننده‏ى گستردگى معناست. (بارت در حمله‏ى خود، ارجاعات کمى به قیاس گفتارى )استدلالى( دارد و تنها به قیاسهاى توصیفى اشاره مى‏کند. نک: مجموعه آثار، ج 3، ص 317)

در ادامه

بى‏گمان چارچوبى اثباتى براى خوانش متن به هیچ وجه نمى‏تواند به تنهایى معناى مقاله‏ى »از علم به ادبیات« را افاده کند. با سنجش برد استدلالى متن مقاله، مى‏توان در نهایت امر در جزئیات اعتبار منطقى دفاعیه‏ى بارت در این‏باره دقیق شد: آیا نویسنده مى‏خواهد چیزى را بر اساس قواعد اثبات کند و یا مى‏خواهد دفاعى کارآمد و عارى از هر گونه دغدغه‏ى علمى در راستاى دیدگاه‏هاى خویش عرضه کند؟ در پاسخ به این پرسش همچنان گشوده است. وانگهى ارزیابى معرفت‏شناختى نویسنده - نشانه‏شناس مستلزم بررسى عمیق‏تر اشکال منطقى و وجود استنباطى درگیر در استدلال‏هاى بارت مى‏تواند بود. بارت بر آن است تا نتیجه‏گیرى‏هایش را بر پایه‏ى اثباتى با اعتبارى دیگر گونه استوار سازد و نه بر پایه‏ى تقریر خواستى ناآزموده )انحلال ساختارگرایى در پایان مسیرش(. با این حال فراموش نکنیم که بارت پیش از هر چیز، نویسنده است؛ نوشته‏هایش چه نشانه‏شناختى و چه ادبى )در معناى خاص کلمه( قطعاتى متهورانه‏اند. نوشته‏هاى شکیل و موفقش از سرچشمه‏هاى خلاقیت و دقت در روش، سیرآب مى‏شوند. مقاله‏ى »از علم به ادبیات« هم منقح است و هم روشمند، اثباتى نیست اما تبیینى )در معناى عام( است و اعتقادات نویسنده درباره‏ى آینده علم، ادبیات و علم ادبیات در آن مطرح شده‏اند. در این مقاله اراده‏ى بارت براى برکشیدن شأن ادبیات با تکیه بر علم به چشم مى‏خورد. بارت به ادبیات شأن رشته‏اى تخصصى را اعطا مى‏کند و سپس آن را زیر لواى ساختارگرایى قرار مى‏دهد )برایندى کمابیش استعلایى از ادبیات و علم( و در انتها ساختارگرایى را به مأمن خود یعنى نوشتار رهنمون مى‏شود. صورت منحصر به فرد استدلال بارت با تکیه بر نمونه‏ها، در نهایت بازگو کننده‏ى پویایى، عدم دنباله‏روى، علم‏گرایى و به طرزى متناقض خصیصه‏ى »هرج و مرج‏طلبانه« رویه و منش اوست. (وانگهى باید گفت که نقطه‏ى آغاز مقاله، برداشت بارت از نظام آموزشى است که در آن مرزبندى اختیارى میان علم و غیرعلم به وسیله‏ى احکام، محل ایراد واقع شده است) او در برابر ادبیات و علم همواره وضعیتى نامتعادل و مبهم به خود مى‏گیرد و از علم و ادبیات به نفع فعالیتى والاتر یکسره تقدس‏زدایى مى‏کند، فعالیتى والا و هنرمندانه به نام نوشتار.

پی‌نوشت‌ها:

* عضو هیئت علمى دانشگاه تهران

منبع: مقالات هم اندیشی های بارت و دریدا، انتشارات فرهنگستان هنر - 1386



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط