رولان بارت و یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏

قرن بیستم شاهد ظهور چهره‏هاى شاخص نقد در عرصه‏هاى ادبى، هنرى، سیاسى، اجتماعى و غیره بود. رولان بارت از جمله متفکران این دوران به شمار مى‏آید که
چهارشنبه، 15 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رولان بارت و یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏
رولان بارت و یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏
 

 

نویسنده:فریده علوى*



 

چکیده‏

قرن بیستم شاهد ظهور چهره‏هاى شاخص نقد در عرصه‏هاى ادبى، هنرى، سیاسى، اجتماعى و غیره بود. رولان بارت از جمله متفکران این دوران به شمار مى‏آید که توجه خاصى به ادبیات و زبان و در نتیجه به زبان‏شناسى داشته است. اما آن‏چه که بیشتر از همه آثارش مورد توجه خود او قرار گرفته، متن و لذت حاصل از آن، نوشتار، تاریخ و... بوده است. او با نوشتارى طنزآلود، دقیق، صریح و انقلابى، چهره‏اى ابهام‏آلود و ناآرام از خود ارائه کرده است. بارت همواره با بسیارى از آوانگاردها و پیشکسوتان ادبى و جریان‏هاى فکرى نوین در تحلیل سخن و متن در ارتباط بود تا نفسى تازه در خوانش و نوشتار ایجاد نماید. از این رو، نوشته‏هایش در مسیر اندیشه‏هاى فلسفى، نقد و روان‏شناسى دستخوش تحولات بسیارى گشته است. در واقع آن‏چه که بیش از هر چیز در آثار بارت به چشم مى‏خورد ناهمگونى است که در، یادداشت‏هاى شخصى روزمره با دید مى‏آید. در این یادداشت‏هاى شخصى روزمره، بارت تضادها و تفاوت‏هاى نوشتارى خود را عرضه مى‏نماید: از یک‏سو یادداشت نویسى روزانه و خاطرات نویسى از منظر زمانى، موضوعى، زبانى، شکلى و بالأخره اصالت آن را به شدت محکوم مى‏کند و از سوى دیگر برهه‏هایى از خاطرات روزمره‏ى خود را به رشته‏ى تحریر درمى‏آورد و به چاپ مى‏رساند. مقاله‏ى حاضر ضمن توجه به آثارى که به عنوان یادداشت‏هاى شخصى روزمره رولان بارت در نظر گرفته شده‏اند، نحوه‏ى تقابل بارت با این شیوه‏ى نوشتار را به تصویر مى‏کشد: تقابلى که در نهایت منجر به پیدایش شکل نوینى از یادداشت نویسى مى‏شود که برخلاف ماهیت درونگراى آن برونگرا و مخالف هرگونه بازنویسى آینه‏وار واقعیت مى‏گردد.
کلیدواژه: یادداشت‏هاى شخصى روزمره، تضاد، ناهمگونى، نوشتار

یادداشت های شخصی روزمره

یکى از انواع ادبى که توجه نویسندگان را در طول قرن بیستم و حتى امروزه به سوى خود معطوف داشته و موافقان و مخالفان را مسحور خود ساخته، دفتر خاطرات یا یادداشت‏هاى شخصى روزمره (Journal intime) است. این نوع نوشتار گاه روایى است و گاه استدلالى، گاه پیوسته است و گاه چندپاره و ناپیوسته؛ زمانى اعمال راوى را به تصویر مى‏کشد و گاه خویشتن را. اما به هر شکلى که ظاهر شود و على‏رغم گوناگونى اشکال آن، این نوع ادبى، »مأمن و معبد درونى و باطنى« نگارنده‏ى آن را روى صحنه‏ى نمایش مى‏آورد. از این رو، از فنولون (Fenelon) گرفته تا بنژمن کنستان (Benjamin Constant)و حتى در آستانه‏ى قرن بیست‏ویکم، این نوع ادبى مورد سؤال بسیارى از نویسندگان و منتقدان قرار گرفته است. در پایان قرن هجدهم، ژان ژاک روسو (Jean Jacques Rousseau) با نگارش کتاب اعترافات (1959) (در صفحات 1148 - 1153 - 1155 این کتاب، ژان ژاک روسو می نویسد:« به مرور دریافته ام که غالبا هر انسانی، حتی آنهایی که بیشتر از همه مدعی شناخت انسانهای دیگر هستند، فقط خود را شناخته اند، آن هم در صورتی که بپذیریم کسی می تواند به خودشناسی دست یابد، زیرا چگونه می توان فقط از طریق روابطی که در درون فرد است به شناخت او دست یافت، بدون این که آن را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد؟ وانگهی شناخت ناقصی که از خود داریم، تنها ابزاری است که برای شناخت دیگران به کار می بریم، آن گاه مصداق خود را عمومیت می دهیم. [...] کمتر انسانی به چنین عملی دست می زند، هیچ کس مطالبی را که درباره ی خویش خواهم گفت تاکنون نگفته [...] اما از خواننده ی این نوشته ها می خواهم که به تقلید از من پرداخته، به درون خویشتن اش وارد شود آن گونه که من عمل کردم و در اعماق وجدانش، البته اگر چنین جسارتی دارد، با خود بگوید: من بهتر از این مرد هستم. ») به طرح رابطه‏ى میان جنبه‏ى باطنى و خصوصى یادداشت‏هاى روزمره و مضمون صداقت در آنها پرداخت. از آن زمان به بعد، نگارش جنبه‏هاى خصوصى - شخصى و باطنى افراد در این نوع نوشتار از دو منظر متفاوت مورد توجه قرار گرفت: از یک سو، این امر گاه به جهت گریز از نوشتار تصنعى و ساختگى و در جهت ارضاى نیاز به خودشناسى صورت گرفته است و از سوى دیگر در راستاى عام گریزى و با ماهیتى خصوصى و حتى محرمانه انجام پذیرفته و با هدف چاپ شدن به نگارش در نیامده است. در واقع، همین دومین جنبه است که با ماهیت ادبیات خصوصى و باطنى مأنوس‏تر مى‏نماید. در این صورت، مورد اول را مى‏توان در عرصه‏ى ادبیات شخصى قرار داد. چنین ادبیاتى یادآور سراسر یک زندگى است یعنى همان‏طورى که رولان بارت مى‏گوید: »مطالعات، بیمارى‏ها، انتصاب‏ها« و همچنین »برخوردها، دوستى‏ها، عشق‏ها، سفرها، کتاب خواندن‏ها، لذت‏ها، هراس‏ها، باورها، سرخوشى‏ها، خوشبختى‏ها، خشم‏ها، تشویق‏ها« )بارت 1975: 185(.
از منظر رولان بارت در درجه‏ى صفر نوشتار(بارت، 1972) (بارت در آخرین صفحه ی این کتاب می نویسد:« چندگونه شدن اسلوب های نوشتار، ادبیات نوینی را پی ریزی می کند، به گونه ای که این ادبیات، جز برای فراشد به یک طرح، زبان خود را اختراع نکند: ادبیات به آرمانشهر زبان بدل می گردد ») میان زندگى و خلق ادبى رابطه‏ى تساوى وجود دارد، به گونه‏اى که او موجودیت خود را حاصل نوشتار مى‏یابد. او »پیانو زدن خود را ضبط(بارت، رولان، )1383(، رولان بارت نوشته ی رولان بارت، ترجمه ی پیام یزدانجو، تهران، نشر مرکز، ص 71) مى‏کند تا نخست خود را بشنود، ثانیا »مادیت محض موسیقى« باخ و شومان را )همان( و سرانجام »گذشته‏ى نوازندگى«اش »با حال شنوندگى«اش انطباق یابد، تفسیر فسخ شود و چیزى جز موسیقى نماند. (همان) نوشتن خاطرات و نوشتن گذشته‏اش نیز »به همین سان نوعى روند فسخ، و نه حقیقت« است. پس بر این مهم تأکید مى‏کند که:
من سعى ندارم بیان حال خود را به خدمت حقیقت گذشته‏ام در آورم [...] من از تعقیب طاقت‏فرساى تکه‏ى کهنى از خود دست مى‏کشم، من تلاش نمى‏کنم که خود را ترسیم کنم [...] نمى‏گویم: »من مى‏خواهم خودم را توصیف کنم«، بلکه مى‏گویم: »من دارم متنى مى‏نویسم، و آن را ر. ب. مى‏نامم«. من از محاکات )از توصیف( روگردان شده و خود را دست نامگذارى مى‏سپارم. من نمى‏دانم که، آیاد در عرصه‏ى سوژه، هیچ مصداقى وجود دارد یا نه؟ واقعیت )خواه زیستى و خواه متنى( در عرصه‏ى دال‏ها فسخ مى‏شود، زیرا بى‏درنگ با آن انطباق مى‏یابد. [...] من، خود نماد خاص خویش‏ام، من همان ماجرایى هستم که برایم اتفاق مى‏افتد: من آزاد گرد زبان، چیزى ندارم که خود را با آن قیاس کنم؛ و در این روند، آن ضمیر حاکى از امر خیالى، آن من، ضمیرى نامربوط است؛ [...] درباره‏ى خود نوشتن ممکن است که فکرى خودنمایانه به نظر رسد؛ اما این فکرى ساده نیز هست: ساده همچون فکر خودکشى )همان، 72(.
به این ترتیب بارت از »متن زندگى«، »زندگى به‏سان متن« )همان، 82( را مى‏یابد. از این‏رو، رابطه‏ى رولان بارت با یادداشت‏هاى روزمره و دفتر خاطرات شخصى‏اش همان‏قدر پیچیده مى‏نماید که ارتباطش با جریان‏هاى ساختارگرایى ادبى، نشانه‏شناسى و یا حتى مارکسیستى. در واقع رولان بارت با تأثیرپذیرى از اندیشه‏هاى متفکران متعدد از آن جهت که به گفته‏ى خودش »به هیچ محیط اجتماعى‏اى تعلق نداشت« )همان، 56(، همواره خود را در معرض سوء تفاهم‏هاى بسیارى قرار داده است. از جمله مى‏توان به نظریات او در خصوص یادداشت‏ها و نوشته‏هاى شخصى‏اش اشاره نمود که همواره دستخوش تحولات فکرى او بوده و اساسا به قدرى ابهام‏آلود مى‏نمایند که به نفى ماهیت ادبى خود مى‏پردازند، شاید به این دلیل که نویسنده به گفته‏ى خودش نمى‏تواند »تن [...] خود را با عمومیت، با قدرت عمومیتى که در زبان هست، وفق دهد« )همان: 220(. بارت در مقاله‏اى با عنوان »رایزنى« )بارت 1984: 413 - 399( که در مجله‏ى تل‏کل به چاپ مى‏رساند، به طرح ناراحتى خود از تأثیر »مایوس کننده« نوشتار روزمره مى‏پردازد. او این تأثیر را از دو منظر »یأس‏آور« مى‏داند: نخست، یأس و سرخوردگى حاصل از اغراق در ارزش ادبى چنین نوشته‏هایى؛ دوم،هنگامى که چند برگى از دفتر خاطرات و یادداشت‏هاى شخصى‏اش را در معرض دید عموم قرار داد، یأس و سرخوردگى حاصل از اعتراف به تقلیدى (mimesis) دلقک‏وار. در واقع، بارت بر این باور بود که خاطرات و یادداشت‏هاى روزمره توانایى هرگونه عملکردى بر روى زبان را سلب مى‏نمایند یا به عبارت بهتر احتمال هرگونه تولید »متنیت« را از میان مى‏برند؛ متنى که به گفته‏ى او »بى‏کرانگى زبان را تجسم مى‏بخشد: بى‏شناخت، بى‏تعقل، بى‏درک و فهم« )بارت 1975: 156(. چنین نوشته‏هایى هرچند که در آغاز قابل قبول هستند اما به سرعت ناامید کننده مى‏شوند؛ در حالى که در نوشتار و در هنگام نگارش معتبر هستند، در هنگام خوانش و با گذشت زمان فاقد هرگونه اعتبارى مى‏گردند.
به این ترتیب، رولان بارت ژانر یادداشت نویسى روزمره را به عناوین مختلفى مردود مى‏شمرد: به عنوان نویسنده، او این نوع نگارش را به دلیل به کارگیرى گفتمانى که خود را از اثر ادبى جدا مى‏داند به باد انتقاد مى‏گیرد؛ به عنوان منتقد، ارزش ذوق و قریحه‏ى محض را مردود مى‏داند، زیرا معتقد است که نوشتار روزمره فقط به یک »تأثیر« محدود مى‏شود؛ اما در عین حال بر این باور است که دفتر یادداشت‏هاى روزمره‏ى ایدئالى هم مى‏تواند وجود داشته باشد: دفترى که بر گرفته از ریتم کارکردى پیوسته، کارکرد زبان و به همان اندازه کارکرد معنایى است که به طور ارادى ارزشگذارى شده باشد. از این رو، بارت از کافکا نام مى‏برد، زیرا دفتر یادداشت‏هاى روزمره از منظر کافکا حاکى از سرشمارى‏هاى بى‏وقفه است، ساختن زبان است و نه ساختن تصاویر.
اما آن‏چه بارت در کاربرد زبان روزمره مورد انتقاد قرار مى‏دهد این است که چنین کاربردى مانع از دسترسى به یک رمزگان عمومى و پذیرفته شده براى همه مى‏شود، زیرا فاقد نشانه‏اى محض است: ضمیر »او« در داستان یعنى همان کسى که کلام را در دست مى‏گیرد. بارت معتقد است که ضمیر »من« زبان الزاما نفرت‏انگیز است زیرا داستان (fiction) و تخیل وابسته به یک اراده و تصمیم نیست.
حتى اگر علل محدودى بتواند خوانش ادبى از یادداشت‏هاى شخصى روزمره را توجیه نماید )مانند علل تاریخى، اوتوپیایى یا آرمانى، عاطفى، شاعرانه( باز هم بارت با استناد به دو علت آن را توجیه‏ناپذیر مى‏یابد: یکى ماهیت غیر مؤثق یادداشت‏هاى روزمره و دیگرى غیر ضرورى بودن آنها. غیر مؤثق بودن چنین نوشته‏هایى به نقل از بارت: »نه از آن رو است که صادقانه نیست، بلکه از این رو که ما امروزه شناختى متفاوت از شناخت دیروز داریم«. او در ادامه مى‏نویسد:
آن‏چه من درباره‏ى خود مى‏نویسم هرگز ختم کلام نیست: من هرچه »دور«تر باشم تأویل‏پذیرتر مى‏شوم، اما از باب مواردى سواى موارد منظور آن مؤلفان قدیمى که معتقد بودند باید خود را تسلیم یک قانون کنند: اصالت. [...] هر متن تازه‏اى چیزى بیش از یک متن دیگر نیست، تازه‏ترین حلقه‏ى پیوسته به مجموعه است، اما معنایى نهایى ندارد: متن روى متن، مجموعه‏اى که هرگز روشنگر هیچ چیز نیست« )همان، 158(. همچنین بارت با طرح پرسش‏هاى متعددى به جنبه‏ى غیر ضرورى چنین یادداشت‏هایى اشاره کرده و مى‏گوید: »حال من چه حقى دارد که از گذشته‏ى من سخن بگوید؟ حال من آیا مزیتى بر گذشته‏ى من دارد؟ به »لطف« چیست که گذشته من روشن مى‏شود؟ [...]. نوشتارى که نه نمودى بهتر بلکه صرفا نمودى غیر قطعى )چنان که درباره‏ى هگل مى‏گوید( را به نمایش بگذارد چگونه طرحى خواهد داشت؟ )همان، 158(.
بارت در توجیه علل مردود شمردن این ژانر، دو بریده از یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏ى غیر موجود خود را جهت تحلیل و بررسى در مقاله‏ى »رایزنى« به چاپ رسانید. غیر موجود بودن چنین نوشته‏هایى از آن جهت است که این چند برگ که به تاریخ‏هاى ژوئیه‏ى 1977 و آوریل 1979 رقم خورده‏اند، به طور آزمایشى نوشته و چاپ شده‏اند و برگرفته از هیچ دفتر یادداشت روزمره‏اى نیستند و تنها به صورت فرضى و مثالى نقل شده‏اند. اما از جاى جاى این نوشته‏ها مى‏توان نوعیت را بیرون کشید و براى تعریف کردن آن مى‏توان از همان عبارتى استفاده کرد که در سیاهه‏هایى از سخن عاشقانه )بارت، 2005( آمده است: در این جا »یک نویسنده‏ى یادداشت‏هاى شخصى روزمره سخن مى‏راند و مى‏گوید«. پس از چاپ این مقاله، در حالى که به نظر مى‏رسید او یک بار و براى همیشه به نفى و رد قطعى این ژانر پرداخته باشد، دوباره شاهد سیاهه‏هایى از دفتر یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏اش مى‏شویم که در یک جنگ چاپ شده پس از مرگش با عنوان اتفاقات )بارت، 1986( درج شده‏اند. هرچند که این سیاهه‏ها در ادامه یادداشت‏هاى قبلى نوشته نشده‏اند و فاقد هرگونه پیوستگى با یکدیگر مى‏باشند، اما بنابر توضیحات فرانسوا وال (Francois whal) یعنى نویسنده‏ى پیشگفتار کتاب اتفاقات، تمامى آنها جهت عرضه و چاپ در نظر گرفته شده بودند. حال این سؤال پیش مى‏آید: آیا بارت بار دیگر وسوسه‏ى همان تجربه رادر سر مى‏پرورانده تا دوباره بر غیر مؤثق و غیر ضرورى بودن چنین نوشته‏هایى صحه گذارد و احساس سرخوردگى اجتناب‏ناپذیر حاصل از زبان، آن را با نویسندگان برجسته‏ى چنین ژانرى تقسیم کند؟ یا این که این بار قصد ارج نهادن بر چنین نوشته‏هایى را داشته و با استناد به گفته‏هاى ذیل، آن را بهتر از بسیارى از آثار ادبى مى‏شناخته است؟ و مى‏گوید: »عدم انسجام، به یک نظم دست و پاگیر ارجحیت دارد« )بارت 1975: 121(. پاسخ به این پرسش تنها از طریق شناخت انگیزه‏ى بارت میسر مى‏شود.
از یک‏سو، بارت به عنوان منتقد و مشاور ادبى بر این باور است که ادبیات، قبل از هر چیز، سراسر یک طرح و پروژه است. با ارائه‏ى چنین رویکردى به ادبیات، یادداشت‏هاى شخصى روزمره با نقاط ضعف متعددى مواجه مى‏شوند: یادداشت‏ها و نوشته‏هاى روزمره زمان خود را انتخاب نمى‏کنند زیرا فقط به بازسازى آهنگ زندگى مى‏پردازند؛ آنها موضوع خود را انتخاب نمى‏کنند زیرا آن را از متن واقعیت استخراج مى‏کنند؛ زبان نگارش خاصى را برنمى‏گزینند زیرا فقط به احیاى زبان واقعیت اکتفا مى‏کنند. از این روست که بارت این نوشته‏هاى پاره پاره و ناپیوسته را محکوم و مردود مى‏داند.
اما هر کسى که کمترین شناختى از آثار بارت داشته باشد، از این نتیجه‏گیرى متعجب شود. به راستى چگونه مى‏توان چنین محکومیتى را از سوى بارت پذیرفت، در حالى که همه‏ى آثارش به همان اندازه از متراکم‏نویسى تبعیت مى‏کند که از پراکنده‏نویسى. اما در این‏جا نکته‏ى مهمى نهفته است: پراکنده و پاره پاره نویسى مثلا در کتاب رولان بارت نوشته‏ى رولان بارت داراى ساختارى است که ترتیب و تنوع، اصول آن را تشکیل مى‏دهند. حال آنکه در مورد دفتر یادداشت‏هاى شخصى روزمره، بارت معتقد است که نه ساختار و طرحى را مى‏توان یافت، نه اختیار ترکیب عناصر تشکیل دهنده‏ى آن را و نه امکان تجدید سازماندهى نهایى و پایانى‏اش را.
اما از سوى دیگر، خوانندگان بارت او را به عنوان نویسنده‏ى یادداشت‏هاى شخصى روزمره نیز مورد توجه قرار مى‏دهند، بارتى که همواره به دنبال راه گریزى براى فرار از قیود بارت منتقد بوده است. این بارت، به تعیین محدوده‏هاى چنین نوشته‏اى مى‏پردازد و یادآور مى‏شود که نکات دیگرى مى‏توانند موجب برترى این ادبیات »حقیقى« و راستین شوند که عبارت‏اند از: وزن و آهنگ، مهارت در تخیل، کارکرد زبان. بنابراین او مى‏بایست این سه توقع و ضرورت را در نوشتار روزمره که به طور نظرى از آنها محروم است ادغام مى‏کرد، پس تلاش بسیارى را در این راستا آغاز مى‏نماید.
به این ترتیب یادداشت‏هاى روزانه‏ى او از ریتم و آهنگ روایى شایان توجهى برخوردار مى‏گردند یعنى ضرباهنگ و ریتم پرسه‏زنى و گشت و گذار. شاید هیچ چیز بیشتر از بى‏هدف گشتن و پرسه‏زنى در تقابل با یادداشت نویسى روزمره و شخصى نباشد. در سفرها، نگارنده‏ى یادداشت‏هاى روزمره از مکانى که همواره در آن است مى‏گریزد، خود را از دنیایش جدا مى‏کند و جهان‏هاى دیگرى را مى‏شناسد: او »دفتر یادداشت‏هاى سفر« را آغاز مى‏کند؛ دفتر مخصوصى که همه‏ى ویژگى‏هاى مسیر طى شده را داراست اما جنبه‏ى بسیار ناچیزى از زندگیش را دربرمى‏گیرد. این »دفتر یادداشت« کمترین ارتباط را با آن ضمیر خودآگاه شخصى و درونى دارد که گاه به قضاوت مى‏نشیند و گاه افسوس و ناله سر مى‏دهد. براى آن که بتوان هر روز را به نگارش درآورد، باید بسته بودن زبان را پذیرفت، حشو واژگان و بیهوده‏گویى آنها را قابل قبول دانست و باید ساکن و راکد ماندن را آموخت. اما بارت به گونه‏ى دیگرى عمل مى‏کند: او آخرین دفتر یادداشت‏هاى شخصى خود را شامگاهان پاریس مى‏نامد و در آن مسیرى کاملا شخصى را )و نه سرگرم کننده مانند آن‏چه در دفتر یادداشت‏هاى سفر مى‏توان یافت( عرضه مى‏کند، مسیرى که با همه وقفه‏ها، شناسایى‏ها [»من کوچه‏ى ابوخیر را، در حالى که به شارلو که درباره آن صحبت مى‏کرد فکر مى‏کردم، شناسایى کردم«] )بارت 1986: 74( و نقطه‏ى فرجامین آن )یعنى تختخواب( عرضه شده است. به این ترتیب اگر بارت مصمم بوده تا فقط به روایت شامگاهان پاریس بپردازد این امر نه به دلیل الزام تحمیل زمانى واحد بر سراسر متن بلکه به جهت اعاده‏ى ثباتى ادبى و تاریخى به آن بوده است: از این‏رو مى‏توان به راحتى به قرابت میان شامگاهان پاریس و جست‏وجوهاى مارسل پروست پى‏برد. در حالى که نوشتار موجود در دفتر یادداشت‏هاى شخصى روزمره باید روزانه باشد ریتم موجود در آن شبانه است، ریتمى که کاملا خارجى و نه درونى در نظر گرفته شده تا موقعیت‏ها، همواره متفاوت باشند و رفتارها با رفتارهاى دیگر در تضاد.
به علاوه در طرح بارت، یادداشت‏هاى شخصى روزمره فاقد هرگونه مفهوم شخصى و درونى (intime) هستند. به عبارت دیگر، یادداشت‏هاى او یادداشت‏هاى »بیرونى« هستند و نه شخصى و درونى. هرچند او را اساس پرسه‏زنى در تفاوت‏ها را در چنین نوشته‏هایى پایه‏گذارى مى‏کند اما این امر به جهت به تصویر کشیدن تضادهاى درونى و کشف رموز آنها نیست. او هرگز قصد خودنمایى برملا کننده‏اى را در این پرسه‏زنى‏هاى شامگاهى ندارد، هرگز اشتیاقى به درون‏نمایى افشاگرانه را نیز در سر نمى‏پروراند بکله اقدام او حرکت غیر ارادى موجودى است که در حد اعمالش خلاصه شده، در حد روزمرگى (quotidiennete) شانزده شب. اما برونگرایى این یادداشت‏ها نیز به معنى ارائه‏ى نوشتارى وقایع نگارانه بر روى دیگرى (autrui) هم نیست زیرا او قصد ندارد فرد دیگرى را به تصویر بکشد. اسامى خاص و حروف اختصارى فقط جزئى از اجزاى صحنه هستند بدون آن که نویسنده قصد پرداختن به آنها را داشته باشد. پس به واقع این پرسه‏زنى‏ها، این گشت‏وگذارها چه مفهومى دارند؟ در پاسخ مى‏توان گفت که فقط با آنهاست که مفهوم فاصله شکل مى‏گیرد. بارت در اولین دفتر یادداشت‏هایش در مورد رابطه‏ى پاریس / شهرستان مى‏نویسد: »فاصله موجب مى‏شود که همه چیز معنا پیدا کند«؛ و در واقع شامگاهان پاریس این فاصله را به کار مى‏گیرد تا بر معناى این نوشته‏ى نامعقول یعنى یادداشت‏هاى شخصى ارج بنهد و به او مدلول‏هاى اضافى عطا کند. اما منظور از »همه چیز معنا پیدا کند« »همه چیز بگوید نیست« زیرا بارت معتقد است که متونى که براى »همه چیز گفتن« تولید شده‏اند، متون بسیار بدى هستند )بارت 1975: 21(. هرچند که یادداشت‏هاى او، به شکل یادداشت‏هاى شخصى ابراز مى‏شوند اما فاقد هرگونه اعترافى مى‏باشند زیرا اقرار و اعتراف نیازمند بازگشت به گذشته هستند تا نخست فرد، مجرم بودن و مقصر بودن خود را بپذیرد، اما دفتر یادداشت‏هاى شخصى که در دم و بى‏درنگ نوشته مى‏شوند شرط پذیرش حال به عنوان یک حالت عادى و معمول را مطرح مى‏کنند که در آن هیچ افشاگرى صورت نمى‏گیرد. متنى که همه چیز مى‏گوید، متنى است که همه پیامهایش درهم ادغام شده و در نهایت هیچ نمى‏گوید، پس این متون نمى‏توانند متون خوبى باشند. بنابراین بارت هرگونه گرایشى به سوى کلیت را اقدامى محکوم به شکست مى‏داند. پس اگر نمى‏توان همه چیز گفت، مى‏توان به گونه‏اى دیگر گفت. از این رو در یادداشت‏هاى بارت، گشت و گذار و پرسه‏زنى، جاى تحلیل و آنالیز را مى‏گیرد و یادداشت‏هاى شامگاهان پاریس فقط بیانگر تفاوت انسانى هستند که هر جا باطن و درون خود راه در آن ببیند آن را برمى‏دارد.
از این‏رو مى‏توان گفت که تسلطى آشکار بر تخیل دارد. بارت همواره از ادبیاتى که خود را نادیده مى‏گیرد یا از خود بهره نمى‏برد ابراز انزجار مى‏نماید. از منظر او، روایتى که خودش را مورد مطالعه و پرسش قرار مى‏دهد همواره ارزش ادبى دارد، زیرا به موجودیت خود رسمیت مى‏بخشد. بنابراین تلاش مى‏نماید تا از وراى اولین یادداشت‏هاى شخصى‏اش به این رسمیت بخشى دست یابد. در سال 1977 واقعه‏اى موجب مى‏شود تا دوباره بارت به سوى نگارش یادداشت‏هاى شخصى روى آورد، این واقعه‏ى فوق‏العاده اما فاجعه‏وار، مرگ مادرش است. اما نوشتن در باب مرگ، یعنى شاهد بودن و شهادت دادن. از این‏رو مى‏نویسد:
مرگ، مرگ حقیقى، هنگامى صورت مى‏پذیرد که خود شاهد بمیرد. شاتوبریان درباره‏ى مادربزرگ و عمه‏ى بزرگ خود مى‏نویسد: »شاید من تنها کسى در جهان باشم که مى‏داند که چنین افرادى وجود داشته‏اند«: بله، همان‏طورى که آن را نوشته، پس ما هم در جریان قرار گرفته‏ایم، دست کم تا زمانى که هنوز آثار شاتوبریان را بخوانیم )بارت 1984: 413(.
پس براى رسمیت بخشیدن به یادداشت‏هاى شخصى روزمره باید که بارت آن را در ادبیات تجربه مى‏کرد. او در اولین تجربه‏ى خود، چیزى جز سرخوردگى نیافته بود. اما شامگاهان پاریس شهادت دادن را در اولویت قرار نمى‏داد. نگارنده تنها بر گفتارى بى‏وزن تکیه کرده، یعنى بر همان چیزى که موریس بلانشو بى‏معنایى (insignifance) مى‏نامد. اولین جمله این کتاب، نگارنده را در حالى که مشغول خواندن روزنامه »جهان عارى از واقعه« است به تصویر مى‏کشد، روزنامه‏اى که فقط از مسائل مبتذل و پیش پا افتاده مى‏گوید. در این‏جا، نگاه راوى واقعیت را مى‏سازد: پس در اولین مرحله، صحبت از سخن گفتن از هیچ واقعه‏اى نیست، بکله به نگاه کردن نیز مى‏توان اکتفا کرد. در این کتاب، ملال و اندوه، وعده‏هاى شام و شب‏نشینى‏ها، تنها مأمنهاى ساعت‏هاى شبانگاهى هستند که در آنها هستى انسان با آرزوهاى تحقق نیافته‏اش برخورد مى‏کند. کم‏کم حجم تخیلات و تمایلات، که تنها به واسطه‏ى نگاه به وجود مى‏آیند، تشدید مى‏شود تا آنجا که به چشم‏پوشى و صرف‏نظر کردن از آنها مى‏انجامد. از این زمان به بعد مرحله دوم آغاز مى‏شود: مرحله نگارش آنها.
بارت براى محقق ساختن این مرحله، اعتقادى به بحث فورى و آنى وقایع ندارد. او بر این باور است که بحث، زمانى است که ادراک واقعیت از کپى نسخه‏بردارى شده‏ى آن تفکیک مى‏شود. از منظر او، حقیقت فورى و آنى ضامن درستى و موثق بودن آن نیست. او دفتر یادداشت‏هاى شخصى روزمره خود را به گونه‏اى متناقض شکل مى‏دهد و رابطه معمول روز )زندگى( / شب )نوشتار( را در هم مى‏ریزد، و عملیاتى مخفیانه را آغاز مى‏کند. او زندگى را در فعالیت‏هاى پنهانى، فعالیت‏هاى شخصى، روابط اجتماعى و گشت و گذارها، مشاهدات و مکالمات دوستانه مى‏یابد. اما یادداشت‏هایش برخلاف معمول در روشناى روز نوشته مى‏شوند.
با خواندن شامگاهان پاریس مى‏توان دریافت که طرح بارت از نگارش آن تنها ملزم کردن خویش به دست زدن به اقدامى چند مکانى و آنتروپیایى (entropique) بوده است، زیرا تعدد مکان‏ها موجب حذف متن مى‏شود. این آماتور رمزگان در یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏ى دیگران تنها دو نکته را یافته بود: یکى تقلیل رمزگان تا حد متون شفاهى و دیگرى حشو واژگان. به همین جهت مى‏نویسد: »من از این جملات بى‏فعل به ستوه آمده‏ام )شب بى‏خوابى، سومین پى‏درپى و غیره( یا جملاتى که در آنها افعال با اهمال کوتاه شده‏اند )»برخورد با دو دختر جوان در میدان St - S(«. بارت حتى به تفسیر واژه‏ى diaire که مترادف یادداشت‏هاى شخصى روزمره و در قرن شانزدهم است مى‏پردازد و از قرابت میان این واژه و واژگان )diarrhea اسهال( و )glaire استفراغ( سخن مى‏گوید و در پایان مى‏نویسد: »تعمق در قطعات خود )تصحیح، تهذیب و...(. تعمق در خرده‏ریزهاى خود )خودشیفتگى(« )بارت 1975: 99(. مگر نه این که ارنست رنان در دفتر یادداشت‏هاى شخصى‏اش نوشته بود: »این دفاتر استفراغ گاه‏هاى من هستند. اندیشه‏هایم را در آنها استفراغ مى‏کنم« )رنان 1963: 24(.
بازگویى نیز یکى از صورتهاى اصلى به کار رفته در یادداشت‏هاى شخصى روزمره مى‏باشد. هر نویسنده‏اى که در این ژانر قلم رانده از بازگویى خود مى‏هراسد، اما بازگویى‏هاى خود را باز هم باز مى‏گوید و بالأخره هراس خود را نیز باز مى‏گوید. از این‏رو، رولان بارت زبانى را به کار مى‏گیرد که اختیارات خودش را دارد: »دیروز« واژه‏اى است که بیشتر روایت‏ها را آغاز مى‏کند؛ »در تخت‏خواب« نیز واژه‏اى است که در جملات فرجامین قرار مى‏گیرد. کارکرد متن نیز تزیینى است.
در هنگام نگارش یادداشت‏هاى شخصى روزمره، بارت پرسه‏زنیها و گشت و گذارهاى خود را بایگانى مى‏کند. همان‏طورى که اندیشه‏هاى خود را بر روى فیشها ثبت و بایگانى مى‏کنیم. از این‏رو مى‏توان به تعداد بى‏شمار جملات داخل پرانتز اشاره کرد که یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏اش را تشکیل داده‏اند. این روزنه‏هاى سبک‏شناختى متعدد به واقع همان نقطه نظریات رام نشده‏اى هستند که بى‏محابا در دل متن وارد مى‏شوند. آنها شبکه‏اى از اندیشه‏هاى شخصى مى‏سازند که از هرگونه توضیح، تحلیل یا درد دل گریزان‏اند و به طور مداوم به آثار دیگر ارجاع مى‏دهند. آنها به شناسایى نویسنده نیز کمک مى‏کنند. در کاربرد این پرانتزها مى‏توان به دو صورت اعمال شده نیز اشاره نمود: یکى تعدد اسامى به کار رفته و دیگر پرگویى. پرسش‏هاى تخیلى مطرح شده در این یادداشت‏ها، جملات معترضه حاشیه‏اى، بیشترین توجه به واقعیت - و همین‏طور به متن حاصل از این واقعیت تبدیل شده - به لذت نشانه‏گذارى را دارند.
از مطالب گفته شده مى‏توان نتیجه گرفت که رولان بارت، با نگارش چند برگ از یادداشتهاى شخصى روزمره‏اش، به آن همچون اثرى ادبى اندیشیده است. او تلاش نموده تا روایت خودنمایانه را براى رسیدن به نوشتار حرکت از بین ببرد. این که او چه تصویرى از خود ارائه مى‏کند مهم نیست، بلکه فراتر از تصاویر، »متنیت« براى او اهمیت فراوانى دارد؛ از این‏رو، شامگاهان پاریس به خوبى خطوط اصلى دیدگاه‏هاى او را در ارتباط با یادداشت‏هاى شخصى روزمره نشان مى‏دهند.
بدیهى است که بارت همواره تلاش مى‏کرد تا خود را از قیود محدود کننده‏ى ژانر یادداشت‏هاى شخصى روزمره‏ى برهاند. در حالى که در آن شکلى از خودستایى ناپایدار مى‏دید، فاصله و تبادل شبانه را در آن ضرورى مى‏دانست. وى با محکوم کردن گفتار تقلیدى و تصنعى آن، از ضمیر »من« ضمیر »او« را به وجود آورد. هرچند که مى‏توان همچون الن ژیرار فقط روند «ثبت کردن و نه نظم و ترتیب بخشیدن» (همان، 5) را در یادداشت‏هاى شخصى روزمره یافت، اما به نظر مى‏رسد که نخستین وظیفه‏ى یادداشت‏هاى شخصى روزمره، توانایى ایجاد توالى در روزها و وحدت بخشیدن به افعال و رویدادهاست. از این منظر کتاب شامگاهان پاریس از اهمیت روایى خاصى برخوردار است، هرچند که سراسر آکنده از یأس و سرخوردگى مى‏نماید، حالتى که با »من« پرسه‏زن نویسنده عجین شده، همان نویسنده‏اى که همواره در جست‏وجوى خلق یک اثر ادبى از همه تناقضات بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

* عضو هیئت علمى دانشگاه تهران

منابع
Barthes, Roland, )1984( " Deliberation" , repris in le Bruissement de la langue, Essais critiques IV, Paris , Seuil, pp. 199-413.
______ , )2005( Fragments d'un discours amoureux, Paris, Seuil, Tel Quel, reed.
______ , )1986( Incidents, Paris, Seuil.
______ , )1972( Le Degre zero de l'ecriture , Paris, Seuil, " Points ".
______ , )1986( Les Soirees de Paris, in Incidents, Paris, Seuil, pp. 71-116.
______ , )1975( Roland Barthes par Roland Barthes, Paris, Seuil.
Blanchot, Maurice, )1959( "Le journal intime et le recit " , in Le Livre a venir, Paris, Gallimard.
Girard, Alain, )1963( Le Journal intime et la notion de personne, Paris, PUF.
Pretexte: Roland Barthes, Colloque de Cerisy, Paris, U. G. E, coll. 10 x 18, 1978.
Rousseau, Jean Jacques, )1959( Les Confessions, dans Oeuvres completes, t. I, Paris, ed. Gallimard. " La Pleiade".
مقالات هم اندیشی های بارت و دریدا، انتشارات فرهنگستان هنر - 1386



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط