از دموکراسی مدل شاهنشاهی هرچه بگوئیم کم گفته ایم . از نماینده شدن دستوری و بخشنامه ای افراد مجلس در عصر رضاشاه که بگذریم ، سندی به دست آورده ایم که نشان می دهد بعضی از نمایندگان مجلس شورای ملی عصر پهلوی دوم با پرداخت پول ، سمت نمایندگی را احراز می کردند و بحث وابستگی به حوزه انتخابیه نیز مطرح نبوده است . بعضی دیگر نیز کمترین شناختی از حوزه ای که آنها را منتسب به آنجا می کردند ، نداشتند و اصلا حوزه مربوطه را ندیده بودند.
متن سند به این شرح است :
اخذ وجه و صدور نمایندگی قبل از انتخابات تاریخ : 31/3/50
موضوع : اخذ وجه از کاندیداهای انتخابی
روز 30/3/50 بکتاش مدیرکل خدمات اظهار داشت: تعدادی از مقامات وزارت تعاون و امور روستاها که آرزوی وکیل شدن را داشتند خیلی ناراحت شدهاند، سرهنگ نجفی مشاور وزیر علت را سؤال (کرد) نامبرده پاسخ داد به طور یقین تعداد پنج نفر از این وزارتخانه انتخاب میشود، به شرط این که هر کدام بیست هزار تومان به حزب بدهند. در صورتی که دفعات قبل ده هزار تومان بوده است و اضافه نمود چند روز قبل در اتاق انتظار وزیر تعاون و امور روستایی بودم وقتی آقای ولیان میخواستند به اتاقشان بروند گودرزی را که جزء کاندیداهاست ملاقات (کرد) و به وی اظهار داشت: «برو دنبال کارت مثل این که این کارگیری دارد» گودرزی به آقای وزیر پاسخ داد من از اینجا نمیروم و حرف شما این شکل را حل خواهد کرد. سپس اظهار نظر کرد که با این گفته وزیر مثل این که وضع گودرزی روبهراه نمیباشد. همچنین سلمان که قبلاً رئیس تعاون و امور روستایی شهرستان ایلام بوده و فعلاً در وزارتخانه مذکور شغلی ندارد، اظهار داشت: کاندیداهایی که نمایندگی آنها محرز شده به طبقه دوم آپارتمان حزب ایران نوین واقع در خیابان سپند صندوق حزب ایران نوین» رفته پس از پرداخت حدود ده الی سی هزار تومان کارت نمایندگی خود را دریافت میدارند که این که یک نفر خانم که گویا نماینده شهرستان آبادان بوده و این پول را نداشته که پرداخت نماید و انتخاب نشده بود ضمن انتقاد شدید از دستگاه حزب ایران نوین به آن دستگاه فحاشی (میکرد) و بد و بیراه میگفت.(1)
در زمان پهلوی دوم کمیسیونی مرّکب از امیر اسدالله علم، وزیر دربار ، ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی شاه و حسنعلی منصور بهایی ، مأمور انتخاب نمایندگان مجلس شده بودند. این سه نفر هر روز در خانه اسدالله علم جلسه تشکیل می دادند و عده ای را برای نمایندگی مجلس شورا و تعدادی را برای مجلس سنا و گروهی را برای احراز مشاغل اداری رده بالا انتخاب می کردند. ارتشبد حسین فردوست شیوه انتخاب مقامات ارشد رژیم پهلوی را چنین بیان می کند:
در زمان نخست وزیری علم، محمدرضا دستور داد با علم و منصور، یک کمیسیون سه نفره برای انتخاب نمایندگان مجلس تشکیل دهم. کمیسیون در منزل علم تشکیل می شد. هر روز منصور با یک کیف پر از اسامی به آن جا می آمد. علم در رأس میز می نشست، من در سمت راست و منصور در سمت چپ او. منصور، اسامی افراد مورد نظر را می خواند و علم، هرکه را می خواست، تأیید می کرد و هرکه را نمی خواست، دستور حذف می داد. منصور هم با جمله «اطاعت میشود» با احترام حذف می کرد. سپس علم افراد مورد نظر خود را میداد و همه بدون استثنا وارد لیست می شدند و من درباره صلاحیت سیاسی و امنیتی آنان اظهار نظر می کردم و لیست را با خود می بردم و برای استخراج سوابق به ساواک می دادم. پس از پایان کار و تصویب علم، ترتیب انتخاب این افراد داده می شد. فقط افرادی که در این کمیسیون تصویب می شدند، سر از صندق آرا در می آوردند و لاغیر.(2)
او در جای دیگر در این باره چنین می گوید: با شروع نخست وزیری علم، به دستور شاه، کمیسیون سه نفره ای به ریاست علم و با شرکت من و منصور تشکیل شد که وظیفه تعیین نمایندگان مجلس را به عهده داشت. فعالیت این کمیسیون غیررسمی و پنهانی در طول نخست وزیری هویدا ادامه داشت و در واقع در تمام این دوران طولانی، این علم بود که نمایندگان مجلس پهلوی را تعیین می کرد.(3)
حتی رئیس مجلس همین گونه تعیین شده بود. مهندس عبدالله ریاضی، رییس دانشکده فنی دانشگاه تهران از طریق حسنعلی منصور، به کمیسیون سه نفره انتخاب مسئولان مملکتی معرفی شد. منصور در شرح محسّنات وی گفت: «ریاضی، توان اداره کردن یک کلاس را ندارد ولی شخصیتی بسیار مطیع و رام و سر به زیر است.»(4) از این رو اسدالله علم و ارتشبد فردوست این انتخاب را پسندیدند. پس از تصویب کمیسیون سه نفره، نام او در بین اسامی نامزدهای تهران قرار گرفت. از این پس عبدالله ریاضی حاکم بلامنازع مجلس شورای ملی شد و تا پانزده سال بعد که طوفان انقلاب اسلامی، گردانندگان رژیم پهلوی را به گریختن واداشت، هر سال به عنوان ریاست مجلس تعیین می شد.
فریده دیبا، مادر فرح پهلوی در کتاب خاطرات خود انتخابات آن دوره می نویسد: مردم در انتخابات، یا شرکت نمی کردند، یا تعداد شرکت کنندگان فوق العاده ناچیز بود. اگر چه انتخابات برگزار می شد، اما کسانی به مجلس می رفتند که از سوی نخست وزیر به اطلاع محمدرضا می رسید و محمدرضا، اسامی عده ای را تأیید می کرد. این اسامی را ساواک تهیه می کرد. تلاش ساواک بر این بود که در شهرها و شهرستان ها بگردد و افرادی را پیدا کند که ضمن وفاداری به نظام حکومتی، پسندیدگی محلی هم داشته باشند.(5)
اسدالله علم در خاطرات خود درباره میزان شرکت کنندگان در انتخابات می نویسد: در سرتاسر مملکت، انتخابات انجمن شهر برگزار شد، به رغم این که بیش از حد معمول به آنها آزادی داده شده بود، ظاهراً مردم تهران، کاملاً نسبت به این جریان بی تفاوتند. از پنج میلیون جمعیت تهران، فقط هفتاد هزار نفر زحمت رأی دادن به خود دادند.(6)
جهانگیر تفضلی، از نمایندگان مجلس و از روزنامه نگاران نزدیک به دربار در عصر پهلوی، نمونه مستندی از وضع انتخابات آن دوره را چنین بیان می کند: در دوران حکومت سپهبد زاهدی و دولت کودتای 1332، شاه به من فرمود: شما باید از گناباد وکیل بشوید. من عرض کردم: اگر اجازه بدهید، از بیرجند وکیل بشوم. شاه فرمود: بسیار خوب، به اسدالله علم بگو که مقدمات کار شما را برای بیرجند فراهم آورد. این کار شد و من هم نامزد وکالت مردم بیرجند شدم. از سوی دیگر، اسدالله علم، شوهر خواهر خود را برای وکالت از زابل آماده کرده بود. اما هفته ای از این عمل نگذشت که مخالفت های بسیاری از سوی مردم زابل صورت گرفت و نتیجه آن شد که شوهر خواهر اسدالله علم به جای من به مردم بیرجند تحمیل شد و من هم به جای او به مردم زابل. این کار، البته با اجازه شاهنشاه صورت گرفت. در عمل، من نماینده شهری شدم که نه آن را دیده بودم و نه هیچ یک از مردم یا افراد صاحب نفوذ آن را می شناختم.(7)
رهبر یکی از احزاب مخالف دولت در نامه ای سرگشاده به اسدالله علم نمونه ای از تقلبات انتخاباتی در عصر پهلوی را این گونه بیان می کند:
« ... به فرض مردم در تهران صد هزار برگ رأی دریافت می کنند، دولت 135 هزار کارگر در اختیار دارد. برای هر کارگر، سه عدد برگ رأی صادر می شود. مهر کردن شناسنامه، کارت و کنترل صدور آن، همه در اختیار دولت است. روز رأی گیری، کارگران، منظم و مرتب رأی خود را طبق قانون به صندوق ها می اندازند. اگر کارگری به کسی که مشخص کرده اند، رأی ندهد یا رأی خود را به صندوق نیندازد، وضعش معلوم است؛ اگر پس از اخراج از کار، تسلیم زندان نشود، باید خدا را شکر کند. کارگرانی که رأی خود را در یک صندوق انداختند، با همان نظم و ترتیب به صندوق دیگر راهنمایی می شوند تا آن دو برگ رأی دیگر را درون آن ها بیندازند. انجمن نظارت انتخابات هم غیر از مشاهده برگ رأی و اخذ آن، وظیفه دیگری ندارد. 135 هزار کارگر هر کدام سه بار و در سه صندوق مختلف، جمعاً یک صد و پنج هزار رأی یکدست در اختیار دولت می گذارد و فهرست دولت برنده می شود...» (8)
متن سند به این شرح است :
اخذ وجه و صدور نمایندگی قبل از انتخابات تاریخ : 31/3/50
موضوع : اخذ وجه از کاندیداهای انتخابی
روز 30/3/50 بکتاش مدیرکل خدمات اظهار داشت: تعدادی از مقامات وزارت تعاون و امور روستاها که آرزوی وکیل شدن را داشتند خیلی ناراحت شدهاند، سرهنگ نجفی مشاور وزیر علت را سؤال (کرد) نامبرده پاسخ داد به طور یقین تعداد پنج نفر از این وزارتخانه انتخاب میشود، به شرط این که هر کدام بیست هزار تومان به حزب بدهند. در صورتی که دفعات قبل ده هزار تومان بوده است و اضافه نمود چند روز قبل در اتاق انتظار وزیر تعاون و امور روستایی بودم وقتی آقای ولیان میخواستند به اتاقشان بروند گودرزی را که جزء کاندیداهاست ملاقات (کرد) و به وی اظهار داشت: «برو دنبال کارت مثل این که این کارگیری دارد» گودرزی به آقای وزیر پاسخ داد من از اینجا نمیروم و حرف شما این شکل را حل خواهد کرد. سپس اظهار نظر کرد که با این گفته وزیر مثل این که وضع گودرزی روبهراه نمیباشد. همچنین سلمان که قبلاً رئیس تعاون و امور روستایی شهرستان ایلام بوده و فعلاً در وزارتخانه مذکور شغلی ندارد، اظهار داشت: کاندیداهایی که نمایندگی آنها محرز شده به طبقه دوم آپارتمان حزب ایران نوین واقع در خیابان سپند صندوق حزب ایران نوین» رفته پس از پرداخت حدود ده الی سی هزار تومان کارت نمایندگی خود را دریافت میدارند که این که یک نفر خانم که گویا نماینده شهرستان آبادان بوده و این پول را نداشته که پرداخت نماید و انتخاب نشده بود ضمن انتقاد شدید از دستگاه حزب ایران نوین به آن دستگاه فحاشی (میکرد) و بد و بیراه میگفت.(1)
در زمان نخست وزیری علم، محمدرضا دستور داد با علم و منصور، یک کمیسیون سه نفره برای انتخاب نمایندگان مجلس تشکیل دهم. کمیسیون در منزل علم تشکیل می شد. هر روز منصور با یک کیف پر از اسامی به آن جا می آمد. علم در رأس میز می نشست، من در سمت راست و منصور در سمت چپ او. منصور، اسامی افراد مورد نظر را می خواند و علم، هرکه را می خواست، تأیید می کرد و هرکه را نمی خواست، دستور حذف می داد. منصور هم با جمله «اطاعت میشود» با احترام حذف می کرد. سپس علم افراد مورد نظر خود را میداد و همه بدون استثنا وارد لیست می شدند و من درباره صلاحیت سیاسی و امنیتی آنان اظهار نظر می کردم و لیست را با خود می بردم و برای استخراج سوابق به ساواک می دادم. پس از پایان کار و تصویب علم، ترتیب انتخاب این افراد داده می شد. فقط افرادی که در این کمیسیون تصویب می شدند، سر از صندق آرا در می آوردند و لاغیر.(2)
او در جای دیگر در این باره چنین می گوید: با شروع نخست وزیری علم، به دستور شاه، کمیسیون سه نفره ای به ریاست علم و با شرکت من و منصور تشکیل شد که وظیفه تعیین نمایندگان مجلس را به عهده داشت. فعالیت این کمیسیون غیررسمی و پنهانی در طول نخست وزیری هویدا ادامه داشت و در واقع در تمام این دوران طولانی، این علم بود که نمایندگان مجلس پهلوی را تعیین می کرد.(3)
حتی رئیس مجلس همین گونه تعیین شده بود. مهندس عبدالله ریاضی، رییس دانشکده فنی دانشگاه تهران از طریق حسنعلی منصور، به کمیسیون سه نفره انتخاب مسئولان مملکتی معرفی شد. منصور در شرح محسّنات وی گفت: «ریاضی، توان اداره کردن یک کلاس را ندارد ولی شخصیتی بسیار مطیع و رام و سر به زیر است.»(4) از این رو اسدالله علم و ارتشبد فردوست این انتخاب را پسندیدند. پس از تصویب کمیسیون سه نفره، نام او در بین اسامی نامزدهای تهران قرار گرفت. از این پس عبدالله ریاضی حاکم بلامنازع مجلس شورای ملی شد و تا پانزده سال بعد که طوفان انقلاب اسلامی، گردانندگان رژیم پهلوی را به گریختن واداشت، هر سال به عنوان ریاست مجلس تعیین می شد.
فریده دیبا، مادر فرح پهلوی در کتاب خاطرات خود انتخابات آن دوره می نویسد: مردم در انتخابات، یا شرکت نمی کردند، یا تعداد شرکت کنندگان فوق العاده ناچیز بود. اگر چه انتخابات برگزار می شد، اما کسانی به مجلس می رفتند که از سوی نخست وزیر به اطلاع محمدرضا می رسید و محمدرضا، اسامی عده ای را تأیید می کرد. این اسامی را ساواک تهیه می کرد. تلاش ساواک بر این بود که در شهرها و شهرستان ها بگردد و افرادی را پیدا کند که ضمن وفاداری به نظام حکومتی، پسندیدگی محلی هم داشته باشند.(5)
اسدالله علم در خاطرات خود درباره میزان شرکت کنندگان در انتخابات می نویسد: در سرتاسر مملکت، انتخابات انجمن شهر برگزار شد، به رغم این که بیش از حد معمول به آنها آزادی داده شده بود، ظاهراً مردم تهران، کاملاً نسبت به این جریان بی تفاوتند. از پنج میلیون جمعیت تهران، فقط هفتاد هزار نفر زحمت رأی دادن به خود دادند.(6)
جهانگیر تفضلی، از نمایندگان مجلس و از روزنامه نگاران نزدیک به دربار در عصر پهلوی، نمونه مستندی از وضع انتخابات آن دوره را چنین بیان می کند: در دوران حکومت سپهبد زاهدی و دولت کودتای 1332، شاه به من فرمود: شما باید از گناباد وکیل بشوید. من عرض کردم: اگر اجازه بدهید، از بیرجند وکیل بشوم. شاه فرمود: بسیار خوب، به اسدالله علم بگو که مقدمات کار شما را برای بیرجند فراهم آورد. این کار شد و من هم نامزد وکالت مردم بیرجند شدم. از سوی دیگر، اسدالله علم، شوهر خواهر خود را برای وکالت از زابل آماده کرده بود. اما هفته ای از این عمل نگذشت که مخالفت های بسیاری از سوی مردم زابل صورت گرفت و نتیجه آن شد که شوهر خواهر اسدالله علم به جای من به مردم بیرجند تحمیل شد و من هم به جای او به مردم زابل. این کار، البته با اجازه شاهنشاه صورت گرفت. در عمل، من نماینده شهری شدم که نه آن را دیده بودم و نه هیچ یک از مردم یا افراد صاحب نفوذ آن را می شناختم.(7)
رهبر یکی از احزاب مخالف دولت در نامه ای سرگشاده به اسدالله علم نمونه ای از تقلبات انتخاباتی در عصر پهلوی را این گونه بیان می کند:
« ... به فرض مردم در تهران صد هزار برگ رأی دریافت می کنند، دولت 135 هزار کارگر در اختیار دارد. برای هر کارگر، سه عدد برگ رأی صادر می شود. مهر کردن شناسنامه، کارت و کنترل صدور آن، همه در اختیار دولت است. روز رأی گیری، کارگران، منظم و مرتب رأی خود را طبق قانون به صندوق ها می اندازند. اگر کارگری به کسی که مشخص کرده اند، رأی ندهد یا رأی خود را به صندوق نیندازد، وضعش معلوم است؛ اگر پس از اخراج از کار، تسلیم زندان نشود، باید خدا را شکر کند. کارگرانی که رأی خود را در یک صندوق انداختند، با همان نظم و ترتیب به صندوق دیگر راهنمایی می شوند تا آن دو برگ رأی دیگر را درون آن ها بیندازند. انجمن نظارت انتخابات هم غیر از مشاهده برگ رأی و اخذ آن، وظیفه دیگری ندارد. 135 هزار کارگر هر کدام سه بار و در سه صندوق مختلف، جمعاً یک صد و پنج هزار رأی یکدست در اختیار دولت می گذارد و فهرست دولت برنده می شود...» (8)
پینوشتها:
1. آرشیو اسناد موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
2. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1 ، ص 257.
3. همان، ج 2 ، ص 240.
4. ح معصومی، « دزدان با چراغ» ، روزنامه کیهان، 28/7/1376.
5. فریده دیبا، دخترم فرح، ترجمه: الهه رییس فیروز، مؤسسه انتشارات به آفرین،1382، چ 10، ص 137.
6. اسدالله علم، گفت و گوهای من با شاه: زیر نظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انتشارات طرح نو، چاپ اول، 1371، ج 2، ص 828.
7. جهانگیر تفضلی، خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش: یعقوب توکلی، تهران، انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران ، 1376، ص 98 و 99.
8. تاریخ سیاسی معاصر ایران، سید جلال الدین مدنی ، ج 2، ص 79.
/ج