حکم نماز جمعه در عصر غیبت(2)

کسى که نماز صبحش را بخواند و راه بیفتد کهنماز جمعه را درک کند، نماز جمعه بر او واجب مى شود. در دوران گذشته، طى کردن مسافت دو فرسخ، همین اندازه زمان مى برد.
جمعه، 31 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکم نماز جمعه در عصر غیبت(2)
حکم نماز جمعه در عصر غیبت(2)





 
«تقریرى از درس خارج فقه حضرت آیت الله تبریزى»

روایات

1. صحیحه زراره: قال ابوجعفر(ع):
«الجمعة واجبة على من ان صلّى الغداة فى أهله أدر الجمعة و کان رسول اللّه (ص) انّمایصلّى العصر فى وقت الظهر فى سائر الاءیّام»
[3] کسى که نماز صبحش را بخواند و راه بیفتد کهنماز جمعه را درک کند، نماز جمعه بر او واجب مى شود. در دوران گذشته، طى کردن مسافت دو فرسخ، همین اندازه زمان مى برد. پیامبر خدا(ص) نمازهاى خود را در پنج وقت مى خواندند، ولى در بعضى از موارد نماز ظهر و عصر را با هم جمع مى کردند. یکى از آن موارد روز جمعه بود. جمع نماز ظهر و عصر بنا بر مذهب امامیه جایز است ولى تفریق افضل است . در ادامهء روایت مى گوید: پیامبر خدا(ص) نماز عصر را در زمان نماز ظهر روزهاى دیگر بجا مى آورد. یعنى در روزهاى دیگر که وقت نماز ظهر، اول ظهر است، بعد از نمازجمعه، نماز عصر را بجا مى آورد. در ادامه علت آن را بیان مى کند «کى اذا قضوا الصلاة مع رسول اللّه (ص) رجعوا الى رحالهم قبل اللیل و ذل سنة الى یوم القیامة»؛ یعنى براى آنکه کسانى که با پیامبر نماز مى خواندند، تاشب به خانه هاى خود بازگردند. اگر پیامبر نماز عصررا تا زمان اختصاصى نماز عصر به تأخیر مى انداخت، این گروه از مردم تا شب به منازل خودنمى رسیدند. بعضى ذیل روایت «ذل سنة الى یوم القیامة» را به اصل نماز جمعه مربوطکرده اند، ولى صحیح نیست، بلکه منظور این است که جمع بین نماز جمعه و نماز عصر سنتى است که تا روز قیامت باقى است . البته این احتمالى را که این جمله، هم به مطلب اخیر مربوطباشد و هم به صدر روایت، نفى نمى کنیم . لیکن با این همه، نهایت این است که روایت مربوطبه حضور در نماز جمعه است، نه اقامهء آن، که نماز جمعه با چه شرایطى منعقد مى شود؟
2. صحیحهء دیگر زراره: عن ابى جعفر الباقر(ع) قال: «انمّا فرض اللّه عزّوجلّ على الناس من الجمعة الى الجمعة، خمساً و ثلاثین صلاة، منها صلاة واحدة فرضها اللّه عزّوجلّ فى جماعة و هى الجمعة، و وضعها عن تسعة: عن الصغیر و الکبیر و المجنون و المسافر و العبدو المرأة و المریض و الاعمى و من کان على رأس فرسخین».
[4]
روایت را شیخ صدوق با واسطهء صحیح از زراره نقل کرده است . حضرت مى فرماید:خداوند از این جمعه تا آن جمعه سى و پنج نماز را بر مردم واجب کرده است . در میان آنهانمازى است که به جماعت واجب شده؛ یعنى فرادایش باطل است و آن نماز جمعه است .شرط صحت این نماز آن است که به جماعت اقامه شود. این نماز از نُه طایفه برداشته شده که در روایت شمرده است .
گفته اند: این روایت بر وجوب تعیینى نماز جمعه دلالت مى کند، چه از جهت منعقد شدن و چه حضور و فرقى هم میان زمان حضور و غیبت نیست . چون بر همهء مردم واجب گشته است . «الناس» اسم جمعى است که «ال» بر سر آن آمده است . ناس به معناى جمیع مردم نیست، چرا که در این صورت استثناى نُه طایفه معنا نداشت . «فَرَض» یعنى واجب کرده ومقصود انعقاد نماز است . قضیه به صورت قضیهء حقیقیه است و اختصاصى به مردم عصرحضور ندارد و زمان غیبت را هم شامل مى شود.
اشکال: بر استدلال به روایت مناقشه کرده اند که روایت تنها تعداد نمازهاى واجب را بیان مى کند و ناظر به جهات دیگر نیست؛ مثل اینکه در روایت غسلهاى واجب را شش غسل دانسته اند، اما اینکه ـ مثلاً ـ غسل استحاضه چه زمانى بر زن واجب مى شود؟، غسل مسّ میت را در چه شرایطى باید انجام داد؟ و... این روایت ناظر به آن جهات نیست . در این بحث هم،روایت زراره در صدد بیان شرایط نماز جمعه نیست که آیا حضور امام یا منصوب خاص اومعتبر است یا نه ؟ ممکن است معتبر باشد و ممکن است معتبر نباشد، این روایت ناظر به این جهات نیست .
پاسخ: این اشکال وارد نیست . اولاً: قیاس روایت به روایتى که تعداد غسلها را بیان نموده، صحیح نیست . در آن روایت نمى فرماید: غسل هاى واجب شش غسل است و بر همهءمردم، غیر از این چند طایفه واجب است، بلکه فقط غسل هاى واجب را شمرده است .روایت، حکم اغسال را بیان مى کند که واجب اندو مستحب نیستند، امّا بر چه کسى واجب است ؟ روایت در مقام بیان آن نیست . لذا اگر شک کردیم بر فلان زن مستحاضه غسلى واجب است یا نه ؟ نمى توانیم به اطلاق روایتى که مى گوید: غسل بر زن مستحاضه واجب است،تمسک کنیم . چون در مقام بیان نیست . در حالى که در این روایت در مقام بیان این جهت است که نماز جمعه بر همگان واجب است جز چند طایفه که بر آنها واجب نیست . ثانیاً: روایت عام است و همهء مردم را شامل مى شود، چه در عصر غیبت و چه در عصر حضور لازمهءوجوب نماز جمعه بر مردم هم انعقاد آن است . باید نماز جمعه را منعقد کنند چون «فرض اللّه عَلَى الناس»، ظاهر وجوب هم، وجوب تعیینى است . البته اگر در جزئیات نماز جمعه شک کردیم؛ مثل اینکه درک خطبتین شرط صحّت نماز است یا اگر به رکوع رکعت دوّم هم رسید،نماز جمعه را درک کرده و نمازش صحیح است ؟ آیا سورهء جمعه خواندن واجب است یا نه ؟در هر دو خطبه سوره کوتاه خواندن لازم است یا نه ؟، نمى توان به اطلاق روایت استناد کرد،چون در مقام بیان این جزئیات نبوده است .
اما اینکه نماز جمعه بر چه کسانى واجب است، روایت در مقام بیان است که بر عموم مردم واجب است، چه عصر حضور و چه عصر غیبت .
3. روایت کلینى از أبى بصیر و محمدبن مسلم: جمیعاً عن أبى عبدالله (ع) قال: «انّ اللّه عزّوجلّ فرض فى کلّ سبعة أیّام خمسة و ثلاثین صلاة، منها صلاة واجبة على کلّ مسلم أن یشهدها الاّ خمسة: المریض و المملو و المسافر و المرأة و الصبى».
[5]
راویان همگى از بزرگان و برترین ها هستند. از نظر دلالت هم مثل روایت قبلى است:«کلّ مسلم» دلالت مى کند که بر هر مسلمانى واجب است، استثناى پنج گروه هم قرینه بر این است که نماز جمعه بر همهء مردم واجب است، هم در انعقاد و هم در لحوق به آن .
شهود به معناى حضور است . بدیهى است اگر کسى در نماز جمعه حاضر نشود، اصلاًمنعقد نمى شود. تعبیر «حَضرَتِ الصلاة» در روایات به این معنا نیست که نماز موجود شده،بلکه به این معناست که وقت نماز شده و باید در نماز حاضر شود و آن را اقامه کند. این تعبیرهم شامل کسانى مى شود که ابتدا بیایند و نماز را اقامه کنند و هم شامل آنانى است که با تأخیربیایند و در نمازِ اقامه شده، حاضر شوند.
4. روایت کلینى از أبى بصیر و محمدبن مسلم: جمیعاً عن أبى جعفر(ع) قال: «من ترالجمعة ثلاث جُمَع متوالیة طبع اللّه على قلبه ...»
[6]
«کسى که سه جمعه بگذرد و نماز جمعه نخواند، از اشخاص بدبختى است که خداوند برقلب او مهر نهاده است .»
«مَن ترک»؛ یعنى هر کسى، اطلاق دارد و معنایش آن است که نباید نماز جمعه را ترک کرد.
5 روایت زراره: عن أبى جعفر(ع) قال:«صلاة الجمعه فریضة و الاجتماع الیها فریضة مع الامام، فان تر رجل من غیر علّة ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض و لا یدع ثلاث فرائض من غیر علة الاّ منافق».
[7]
در این روایت که صدوق در عقاب الاعمال نقل کرده، نسبت به کلمهء «امام» دو احتمال وجود دارد؛ یکى امام جماعت و جمعه، و دیگرى امام معصوم .
کسانى که آن را امام معصوم مى دانند، مقصودشان زمان حضور امام و بسط ید اوست والاّـ مثلاً ـ در زمان امام باقر و امام صادق (ع) که بسط ید نداشتند، نماز جمعه واجب نیست .زراره و اصحاب دیگر، که روایات وجوب تعیینى را نقل کرده اند، خودشان نمازجمعه نمى خواندند.
حتى در یک روایتى که زراره نقل مى کند به امام عرض کرد: بیا نماز جمعه بخوانیم، امام فرمود: نه، لازم نیست .
به هر حال روایت از این جهت که حضور امام یا منصوب خاص او شرط است یا نه ؟اجمال پیدا مى کند، اما اجمال این روایت به روایت قبلى سرایت نمى کند. آن روایت به اطلاق خود باقى است . بلکه اگر خطاب به قید اجمالى مجمل باشد و خطاب دیگرى داشته باشیم که مطلق باشد، اجمال آن قید، به خاطر آن خطاب مطلق، رفع مى شود.

روایات مقیّد

گرچه از این روایات وجوب تعیینى استفاده مى شود، لیکن مشکلى که وجود دارد آن است که با اینکه این روایات در اختیار قدماى اصحاب بوده، امّا هیچ یک از آنان قائل به وجوب تعیینى نماز جمعه در هر زمانى نشده اند و کسى نگفته است نماز جمعه واجب تعیینى است؛ چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت، چه در زمان بسط ید امام و چه در زمان قبض ید او. بلکه حتى کسانى که نماز جمعه را مشروط به حضور امام یا منصوب خاص اوکرده اند، مقصودشان حضورى است که همراه با بسط ید باشد.
پس، از یک سو قدماى اصحاب قائل به اشتراط حضور امام یا منصوب خاص او هستند،از سوى دیگر راویانى که این روایات را نقل کرده اند؛ مثل زراره، خودشان مقید به خواندن نماز جمعه نبودند، به طورى که مثل نماز ظهر که همه روزه مقید بودند، در روزهاى جمعه هم به نماز جمعه مقیّد باشند. لذا به نظر مى رسد که باید از اطلاق این روایات رفع ید کرد.
1. شیخ طوسى از زراره نقل کرده است که: «حثّنا ابوعبداللّه (ع) على صلاة الجمعة حتّى ظننت أنّه یرید أن نأتیه، فقلت: نغدو علی، فقال: ل، انّما عنیتُ عندکم».
[8]
«امام صادق (ع) ما را ترغیب کرد که نماز جمعه بخوانیم، تصور کردم مقصودش این است که روز جمعه نزد من بیایید و نماز جمعه بخوانید. عرض کردم: فردا جمعه مى آییم . فرمود:نه: آنچه که من قصد کردم، پیش شماست .»
در جملهء پایانى این صحیحه، دو احتمال وجود دارد: 1- آنچه برگزار مى شد، نماز جمعهءاهل سنت بود و امام آنان را ترغیب مى کند که در نماز جمعه اهل سنت شرکت کنند.2-مى فرماید: خودتان با پنج یا هفت نفر نماز جمعه اقامه کنید.
اگر احتمال اول مقصود باشد، چنانچه بر نفى وجوب نماز جمعه دلالت نکند، قطعاًوجوب تعیینى را نفى مى کند. چون از بعضى از روایات استفاده مى شود که نماز جمعهء آنان نزد افرادى مثل زراره و محمدبن مسلم باطل بوده، چون یکى از شرایط صحت آن، عدالت امام جمعه است، در حالیکه امام در نمازهاى آنها یا امام جائر وقت بوده یا منصوب وى،حضور در نماز جمعه آنها به عنوان تقیّه بوده، هر چند تقیه مداراتى .
از جملهء این روایات، روایتى از على بن ابى طالب (ع) است که زراره از حمران، از امام صادق (ع) نقل کرده است که حضرت فرمود:
فى کتاب على ّ(ع): «اذا صلّوا الجمعة فى وقت فصلّوا معهم، و لا تقومنّ من مقعد حتى تصلّى رکعتین اُخریین، قلت: فاکون قد صلّیت أربعاً لنفسى لم اقتد به ؟ فقال: نعم».
[9]
یعنى وقتى اهل سنت نماز جمعه خواندند، شما هم با آنها نماز بخوانید ولى بعد از رکعت دوّم بنشینید تا آنها تمام کنند، و شما دو رکعت دیگر بخوانید تا چهار رکعت شود؛ یعنى نمازظهر شود. حمران بن اعین که فقیه بود، گفت: من حقیقتاً به آنها اقتدا نکردم . لذا مى گوییم اقتدابه نماز آنها حقیقى نیست و به عنوان تقیه است هر چند تقیه مداراتى . از این روایت بر مى آیدکه اگر نماز جمعه تعیینى بود، نمى فرمود: نماز ظهر بخوان، در روز جمعه که شش نمازواجب نیست، یا باید نماز جمعه بخواند یا نماز ظهر؛ این روایت صراحت دارد در زمانى که امام داراى بسط ید نیست، نماز جمعه وجوب تعیینى ندارد، اینکه تخییرى است یا نه ؟ درمباحث بعدى مطرح خواهد شد.
2. شیخ طوسى با سندى که دارد از ابى بکر حضرمى نقل مى کند: «قلت لاءبى جعفر(ع):کیف تصنع یوم الجمعة؟ قال: کیف تصنع أنت ؟ قلت: اُصلّى فى منزلى ثمّ أخرج فأصلّى معهم،قال: کذل أصنع أن».
[10]
ابوبکر حضرمى از معاریف بوده و مدح شده است و روایتش معتبر مى باشد. از اینمعتبره استفاده مى شود نماز جمعه در زمانى که امام معصوم بسط ید ندارد، واجب تعیینى نیست .
3. کلینى از زراره نقل کرده: «قلت لاءبى جعفر(ع): انّ اناساً رَوُوا عن أمیرالمؤمنین (ع) أنّه صَلّى أربع رکعات بعد الجمعة لم یفصل بینهنّ بتسلیم ؟ فقال: یا زرارة، انّ أمیرالمؤمنین (ع)صلّى خلف فاسق، فلمّاسلّم و انصرف قام أمیرالمؤمنین (ع) فصلّى أربع رکعات، لم یفصل بینهنّ بتسلیم، فقال له رجل الى جنبه: یا أبالحسن صلّیت أربع رکعات لم تفصل بینهن، فقال:انّها أربع رکعات مشبّهات، فسکت، فواللّه ما عقل ما قال له».
[11]
امام باقر(ع) کیفیت نماز خواندن امیرالمؤمنین (ع) را در زمان قبض ید آن حضرت نقل مى کند. سپس مى فرماید: مردى کنار حضرت نشسته بود، پرسید: چرا چهار رکعتمى خوانى ؟ چون نافلهء نماز جمعه کیفیت خاصى دارد. حضرت فرمود: این شبیه چهار رکعت است، گویا دو رکعت، دو رکعت است . آن شخص ساکت شد و نفهمید که امام به ا و چه گفت؛یعنى حضرت چیزى گفت که او نفهمد. امام و اصحاب امام در زمان قبض ید به طور مرتب نماز جمعه نمى خواندند. معلوم مى شود که نماز جمعه على وجه الاطلاق وجوب تعیینى ندارد.
احتمال دوم در جملهء «انما عنیتُ عندکم» این بود که برویدپیش خودتان نماز جمعه بخوانید. بنابراین احتمال نیز نماز جمعه وجوب تعیینى ندارد چون لسان روایت، ترغیب است . روشن است که زراره در بعضى از مواقع نماز جمعه را ترک مى کرد.روایت فقط بر مشروعیت نماز جمعه دلالت مى کند و اینکه ازنماز ظهر افضل است . اگر واجب بود: مى فرمود: فریضهء خدا راترک کردى و جایت در آتش است . وجوب تعیینى نماز جمعه ونماز ظهر منتفى است، پیش خودتان نماز جمعه بخوانید؛ یعنى وجوب تخییرى دارد و در زمان غیبت هم اگر نماز جمعه باشرایطش اقامه شود، مجزى است، نهایت اینکه از نماز ظهرافضل است .

4. شیخ طوسى از عبدالملک

[12] نقل کرده: «عن أبى جعفر(ع)قال: مثل یهل و لم یصلّ فریضة فرضها اللّه، قال: قلت: کیف أصنع ؟ قال: صلّوا جماعة».
[13]
عباس در روایت، عباس بن معروف یا عباس بن عامر است،چون محمدبن على بن محبوب از هر دو نفر ـ که جلیل القدرند ـروایت دارد. امام به عبدالملک که برادر زراره است، مى فرماید:کسى مثل تو بمیرد و در عمرش یک نماز جمعه نخواند؟! مانند آن است که گفته شود: کسى مثل تو بمیرد و یک نماز شب نخواند؟ لسان روایت، لسان وجوب تعیینى نیست، بلکه نفى آن است ومشروعیت را مى رساند.
در معناى جملهء پایانى روایت «صلّوا جماعة» دو احتمال وجود دارد: یک احتمال این است که نماز جمعه را به جماعت بخوانید. یعنى همان شرایطى که در نماز جماعت معتبر است،
نماز جمعه را هم با همان شرایط برگزار کنید که صحیح است . اگرجملهء «یعنى صلاة الجمعة» از امام یا عبدالملک باشد همین احتمال متعیّن است، ولى بعضى احتمال داده اند که این تفسیرتوسط بعضى از روات انجام گرفته باشد. در این صورت ممکن است «صلوا جماعة» بدین معنا باشد که نمازتان را به جماعت بخوانید؛ یعنى نماز ظهر را.
مستفاد از روایات آن است که اگر امام یا منصوب خاص اوحضور نداشته باشند یا حضور داشته باشند ولى مبسوط الیدنباشند، نماز جمعه وجوب تعیینى ندارد. حتى در زمان حضور وبسط ید هم، چنانچه در روستایى زندگى مى کند که امام جمعه اى از سوى امام نصب نشده است، نماز جمعه واجب تعیینى نیست .برکسانى که بیش از دو فرسخ با محل اقامه نماز جماعت فاصله دارند، نماز جمعه واجب نیست . صاحب جواهر و بعضى دیگراظهار داشته اند که اگر نماز جمعه واجب تعیینى بود، وجوب آن رابه فاصلهء دو فرسخ محدود نمى کرد، بلکه مى گفت: آنانکه از محل اقامهء نماز جمعه دور هستند، باید خودشان نماز جمعه را اقامه کنند. ملتزم شدن به این مطلب که «در صورتى که خطیبى بینشان نیست، واجب تعیینى نیست و در روستاها خطیب جمعه حضورندارد»، نادرست است؛ چرا که خطیب جمعه شرط دشوارى ندارد، شرط صحت خطبه همین است که حمد خدا را بگوید، برپیامبر و خاندانش صلوات بفرستد و مردم را به تقوا دعوت کند وسورهء مختصرى هم قرائت کند. بقیهء اجزاى خطبه واجب نیست .هر کسى مى تواند این مقدار از خطبه را یاد بگیرد. پس نمى توان این روایات را بر صورتى حمل کرد که «امامٌ یَخْطُب» دربینشان نباشد.
این روایات ـ دستهء دوم ـ قرینه است بر اینکه در جایى که امام معصوم یا منصوب خاص او نباشند، نماز جمعه وجوب تعیینى ندارد. لذا از ظهور دستهء اول رفع ید مى کنیم و قائل به وجوب تخییرى مى شویم، چنانکه جماعت فراوانى از فقهاى ما بدان ملتزم شده اند. مشروعیت یک عمل به این معناست که عِدل آن واجب است و واجب تخییرى است . در زمان غیبت در جایى که نماز جمعه باشرایطش منعقد بشود، ما جرأت فتوا به وجوب تعیینى را نداریم چون به حسب روایات مختلف، واجب تخییرى است، لذا تعبیر به احتیاط مى کنیم و حضور را احتیاط واجب مى دانیم . بنابراین، انعقاد نماز جمعه در عصر غیبت توسط مکلّفین واجب تخییرى است ولى وقتى برگزار شد، احتیاط واجب آن است که بقیهء مردم شرکت کنند. برخى که در مشروعیت آن هم در زمان غیبت تردید کرده اند، ولى اقامهء آن را به احتمال مشروعیت مجاز دانسته اند،یعنى مجزى از نماز ظهر نیست و باید نماز ظهر را هم بخواند، ولى به نظر ما مشروعیتش واضح است، هر چند وجوب تعیینى ندارد. هم اطلاق آیهء (اذا نودى َ للصلاة من یوم الجمعة...) اقتضاى این معنا را دارد و هم روایات متعددى بر مجزى بودن نماز جمعه دلالت صریح دارند.

پی نوشت ها :
 

[3] وسائل الشیعه، ج‏7، ص‏308، ابواب صلاة الجمعه، باب‏4، ح‏1
[4] همان، باب‏1، ح‏1؛ص‏296
[5] همان، ج‏14، ص‏299
[6] همان، ج‏15، ص‏299
[7] همان، ح‏12
[8] همان، ص‏309، باب‏5، ح‏1
[9] همان، صص‏350-349، باب 29، ح‏1
[10] همان، ص‏350، ح‏3
[11] همان، صص‏351-350، ح‏4
[12] محمدبن الحسن باسناده عن محمدبن على بن محبوب عن العباس عن عبدالله بن مغیره عن ابن بکىعن زراره.
[13] همان، باب 5، ح‏2؛ ص‏310
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 32


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط