تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری(7)

آقای منتظری در درازای نهضت اسلامی امام و انقلاب اسلامی هیچ گاه در جریان فعالیت های سری و زیرزمینی رجال روحانی قرار نداشت. زیرا آنان او را به سبب ساده اندیشی و
شنبه، 1 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری(7)
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری(7)





 
آقای منتظری در درازای نهضت اسلامی امام و انقلاب اسلامی هیچ گاه در جریان فعالیت های سری و زیرزمینی رجال روحانی قرار نداشت. زیرا آنان او را به سبب ساده اندیشی و اطمینان او به باند مخوف هادی و مهدی هاشمی، هرگز در جریان مسائل پشت پرده و تشکیلاتی قرار نمی دادند و مسائل مهم پشت پرده را با او در میان نمی گذاشتند، چون می دانستند که بی درنگ آن را افشا می کند و تلاش های چندین ساله را به هدر می دهد. از این رو، می بینید که در سراسر کتاب خاطرات منسوب به نامبرده حتی یک خاطره از فعالیت های سری و زیرزمینی روحانیان نیامده است، چون هیچ گاه در جریان آن قرار نداشته است. اصولاً او این گونه تاکتیک ها، پنهان کاری ها و فعالیت های سازمانی و زیرزمینی را هرگز بر نمی تافت و درنمی یافت.
داوری آقای منتظری درباره ی آقای قدوسی و مدرسه ی حقانی، زنده ترین و آشکارترین گواه بر بی خبری و ناآگاهی نامبرده از چگونگی مبارزاتی است که در حوزه ی قم دنبال می شد و نیز عدم شناخت او را از مجاهدان و مبارزان راستین حوزه ی قم و مجامع علمی و روحانی به نمایش می گذارد.
آقای منتظری در پی گذشت نزدیک به بیست سال از پیروزی انقلاب اسلامی که بسیاری از جریان های پشت پرده رو شده و شمار زیادی از اسناد ساواک انتشار یافته است، هنوز از نقش سازنده و سامان دهنده ی شهید قدوسی در نهضت امام و کانون پرخروش مدرسه ی حقانی تا آن پایه بی خبر است که می گوید: «... آقای قدوسی از طرح مسائل انقلاب در مدرسه ی حقانی.. به شدت پرهیز می کرد و اجازه نمی داد مسائل انقلاب و حرف های آقای خمینی به آنجا راه پیدا کند و اینها را به ضرر مدرسه می دانست و گاهی حتی از تدریس رساله ی آیت الله خمینی و نقل فتواهای ایشان در مدرسه جلوگیری می شد و این از چیزهایی بود که ما را زجر می داد...»!!
باید از او پرسید اگر «آقای قدوسی از طرح مسائل انقلاب در مدرسه ی حقانی به شدت پرهیز می کرد و اجازه نمی داد مسائل انقلاب و حرف های آقای خمینی به آنجا راه پیدا کند»، چگونه طلاب مدرسه ی حقانی در تظاهرات و درگیری های حوزه ی قم با رژیم شاه، همیشه حضور داشتند و جان فشانی می کردند؟
در قیام 17 خرداد 54، شماری از طلاب مدرسه ی حقانی بودند که در مدرسه ی فیضیه در تحصن و اعتصاب حضور داشتند و حماسه آفرینی کردند، در قیام 19 دی 56، این طلاب مدرسه ی حقانی بودند که در درگیری با پلیس کشته و زخمی دادند، محمد رضا انصاری از شهدای 19 دی از طلاب مدرسه ی حقانی بود.
برای آگاهی آقای منتظری از ارادت و تعبد طلاب مدرسه ی حقانی به امام و انقلاب، خاطره ی یکی از طلاب این مدرسه را که به قیام 19 دی مربوط می شود، بازگو می کنم؛ راوی این خاطره محمد شجاعی یکی از طلاب مدرسه ی حقانی در آن روز می باشد:
روز شنبه 17 دی ماه 56 برابر 27 محرم 1398مقاله ای توهین آمیز به ساحت مقدس امام خمینی در روزنامه ی اطلاعات به چاپ رسید.
... من اولین بار مقاله را در راه پله ی مدرسه ی حقانی که در آنجا تحصیل می کردم خواندم، پس از خواندن آن به یک یک دوستانم خبر دادم، همین طور هر کس می خواند دیگری را از وجود چنین مقاله ای خبر می داد، طولی نکشید که جمع کثیری از طلاب برای خواندن مقاله اجتماع کردند. هر کس می خواند... از این همه بی حرمتی به مرجعشان دچار اندوه و نگرانی شدید می شد... چیزی که می توانست اندوه بچه ها را بکاهد این بود که در زیر مقاله با دست خط نوشته بود «فردا صبح به عنوان اعتراض در مدرسه ی خان، اجتماع».
روز 18دی فرارسید به مدرسه ی خان رفتم... به طرف منزل آیت الله گلپایگانی حرکت کردیم.. حدود ساعت 11 آیت الله گلپایگانی آمد و برای طلاب سخن گفت... پس از سخنرانی آیت الله گلپایگانی... به قصد منزل آیت الله شریعتمداری بیرون آمدیم... در منزل ایشان مدتی معطل شدیم. چون وی در منزل حضور نداشت، ما همچنان در حال انتظار در منزل نشستیم، در این بین ناگهان دیدم جمعیت هجوم بردند و دور شخصی را که می گفتند ساواکی است، احاطه کردند، طلبه ها بعد از اینکه برایشان مسلم شد که او ساواکی است او را به باد مشت و لگد گرفتند... هم مباحثه ام به نام محمود سلطان زاده که در مدرسه ی حقانی درس می خواند و شانزده سال بیشتر نداشت سنگی را برداشت و محکم به پیشانی ساواکی زد خون از پیشانی اش جاری شد و سپس ساواکی را از منزل بیرون کردند...
بعد از سخنرانی آقای شریعتمداری، در همان جا اعلام شد که بعد از ظهر ساعت سه، حسینیه آیت الله نجفی... حدود نیم ساعت به مغرب وقت باقی بود، جمعیت در گوشه و کنار مسجد اعظم به صورت متفرقه و به انتظار نماز ایستاده بودند. در این هنگام دیدم حدود هفت نفر از طلاب مدرسه ی حقانی دور هم جمع شده و از موضوعی به آهستگی سخن می گویند من هم به جمع شان ملحق شدم، آنها با اشاره ی چشم به من فهماندند آن دو نفر که در کنار ستون و دیوار کتابخانه ی مسجد اعظم ایستاده اند احتمالاً ساواکی هستند... برای آن دو تصمیم خطرناکی گرفته بودیم که حد مرگ آنها را بزنیم... ولی هنوز یقین حاصل نشده بود و این نکته قابل توجه است که قدم به قدم حرکت (ما) بر اساس موازین شرع بود... عمل بچه ها حساب شده و سنجیده بود... در حال مشورت بودیم که دیدم ساواکی به طرف درب خروجی مسجد اعظم که به پل آهنچی ختم می شود در حرکت است، بچه ها وقتی دنبالش رفتند پا به فرار گذاشت، از این فرار، آنها به یقین صد در صد رسیدند. ساواکی دوم نیز خود را پشت ستون پنهان کرد، وقتی بچه ها را دید، او هم پا به فرار گذاشت و ما هم به دنبال آن دو می دویدیم... در این هنگام یکی از طلاب مدرسه ی حقانی به نام آقای سوری با سنگ هایی که از قبل تهیه کرده بود، آنها را سنگ باران کرد... ما حدود یک ساعت در مسجد ماندیم و شعار دادیم، سپس از درهای مسجد اعظم خارج شده به مدرسه ی حقانی آمدیم، روز بعد متوجه شدیم که... گروهی به دست پلیس به شدت مضروب شده اند، از جمله یکی از طلاب مدرسه ی حقانی به نام محمدرضا انصاری بود که.... به شهادت رسید...(1)
از زبان ‌آقای منتظری آورده اند: «... در حقیقت مسئولین مدرسه ی حقانی در آن زمان به مرحوم آیت الله میلانی بیشتر توجه و عنایت داشتند و با امام خمینی و حرکت های ایشان نوعاً موافق نبودند...»!! اولاً باید پرسید «مسئولین مدرسه ی حقانی در آن زمان» چه کسانی بودند که «با امام خمینی و حرکت های ایشان نوعاً موافق نبودند»؟ آیا شهید بهشتی و آقای جنتی که از مسئولان آن روز مدرسه ی حقانی بودند از مخالفان امام بودند؟ ثانیاً آیا در میان اساتید و فضلای آن روز حوزه ی قم یک نفر را می توان یافت که این ادعای دروغ را تأیید کند که «مسئولین مدرسه ی حقانی در آن زمان... با امام خمینی و حرکت های ایشان نوعاً موافق نبودند»!؟ ثالثاً در کتاب «یادنامه ی شهید آیت الله قدوسی»، بیش از دوازده نفر از بزرگان و فضلای حوزه از جمله مقام معظم رهبری؛ آیت الله خامنه ای و حجج اسلام و اساتید معظم آقایان اشتهاردی، احمدی میانجی، محمدی گیلانی، جوادی آملی، هاشمی رفسنجانی، احمد آذری قمی، محمد مؤمن و.... از مبارزات، فداکاری ها و اخلاص و ارادت شهید قدوسی نسبت به امام سخن رانده اند، آیا همه ی آن بزرگان - معاذالله - دروغ بافته اند و تنها آقای منتظری با راستی و درستی سخن گفته است؟ رابعاً اگر مدرسه ی حقانی و شخص شهید قدوسی از نهضت و مبارزه و راه امام دوری می گزیدند و «با امام خمینی و حرکت های ایشان نوعاً موافق نبودند» چرا مسئولان مدرسه ی حقانی و طلاب آن همواره در فشار ساواک قرار داشتند و مأموران ساواک در هر فرصتی به آن مدرسه یورش می بردند و به تعقیب طلاب آن مدرسه دست می زدند و شهید قدوسی را هیچ گاه راحت نمی گذاشتند؟ و به گفته ی مرحوم آذری:
... از آن وقت [1345] به بعد مکرراً منزل ایشان [شهید قدوسی] و مدرسه ی حقانی مورد تاخت و تاز عوامل ساواک (بود)... تا اوج گیری مجدد انقلاب و شهادت مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی رضوان الله تعالی علیه که جامعه ی مدرسین به طور متشکل و قوی تر از پیش به میدان آمد... شهید [قدوسی] در اعلامیه ها که آن روزها باید امضای اشخاص پای آن گذاشته می شد و راهپیمایی ها و تعطیل حوزه و تحصن دانشگاه و استقبال امام دخالت فعال داشت... مدرسه ی حقانی سخت زیر نظر شهربانی و ساواک و گاه و بی گاه مورد بازرسی دقیق [قرار می گرفت] و طلاب معینی تعقیب [می شدند] و در این رابطه مرحوم قدوسی را [به عنوان] مسئول و پاسخگو می خواستند و به ساواک احضار و یا توقیف و بازداشت می نمودند...(2)
خامساً آیا مسئولین مدرسه ی حقانی با امام خمینی و حرکت های ایشان موافق نبودند و با این وجود بنا بر گزارش ساواک:
... در اکثر حجره های مدرسه ی حقانی ... عکس هایی از خمینی نصب گردیده، خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به جمع آوری عکس های مزبور اقدام ...
سادساً اگر «آقای قدوسی از طرح مسائل انقلاب در مدرسه ی حقانی... به شدت پرهیز می کرد و اجازه نمی داد مسائل انقلاب و حرف های آقای خمینی به آنجا راه پیدا کند...»! چگونه طلاب آن مدرسه از انقلابی ترین و مبارزترین طلاب حوزه ی قم به شمار می آمدند و حتی از پذیرش استادی که ارادتمند به امام نبود خودداری می ورزیدند!؟ یکی از طلاب حوزه ی قم به نام جعفر صالحی در خاطرات خود آورده است:
... در آن سال ها طوری شده بود که طلبه های جوان، فاضل و درس خوان، مقلد حضرت امام خمینی بودند... وقتی در مدرسه ی حقانی درس می خواندیم و مسئول مدرسه یعنی شهید بزرگوار آیت الله قدوسی، می خواستند برای ما استاد انتخاب کنند، ما با آن شهید صحبت می کردیم که استادی برای ما بیاورند که حتماً طرفدار حضرت امام باشد، خود آن مرحوم هم از آنجا که خود در شمار پیروان سرسخت امام بودند این حساسیت را داشتند. فراموش نمی کنم، یک بار، شیخ عرب، اهل بحرین به نام «آل عصفور» که در «دارالتبلیغ» آن زمان درس می داد به وسیله ی شهید قدوسی برای تدریس عربی به مدرسه ی ما دعوت شد. یک روز سر کلاس با ایشان در مورد نهضت و حرکت سیاسی حضرت امام و مسائلی از این دست بحثمان در گرفت، نامبرده از آنجا که منتسب به آقای شریعتمداری بود از در مخالفت وارد شد... ما که این وضع را دیدیم دیگر در کلاس عربی ایشان حاضر نشدیم و حتی اعلام کردیم که وی دیگر نباید به مدرسه ی ما بیاید...(3)
آقای هاشمی رفسنجانی درباره مدرسه ی حقانی و طلاب آن چنین می گوید:
... مدرسه ی حقانی برنامه اش مشخص بود، اساتیدش مشخص بود، دوره اش مشخص بود، کتاب هایش مشخص بود... و به همین دلیل فارغ التحصیلان این مدرسه جزو افرادی هستند که حساب شده تربیت شدند و امروزه هر جا که هستند اکثراً جزو افراد مفید و مؤثر هستند... البته ساواک هم کم کم فهمیده بود که آنجا دارد یک تحولی در حوزه به وجود می آورد، به خصوص محصلین هم اکثراً افراد فعال و مبارزی بودند و ساواک حساسیت پیدا کرده بود و این اواخر شروع کرده بود به ایجاد مزاحمت...(4)
استاد بزرگوار آقای محمد مؤمن قمی در مورد شهید قدوسی و طلاب مدرسه ی حقانی اظهار می کند:
... به راستی یکی از ثمرات عمر با برکت و اعمال خالصانه ی آن شهید سعید، فضلای عزیز مدرسه (حقانی) هستند که به حق باقیات صالحاتی برای او خواهند بود. همین اخلاص در اعمال او که مشهود دانشجویان مدرسه بود، موجب گردید که رابطه ی بین آن شهید و این عزیزان از حد رابطه ی استاد و شاگرد به رابطه ی مرید و مراد رسد و با خضوع قلبی و احترام خاص برادران مدرسه فرمانبر خواسته های او باشند، چون برای اینان مسلم بود که چیزی جز انجام وظیفه ی الهی و عمل به مسئولیت اسلامی مد نظر او نبود...(5)
فراز بالا را به عنوان «دفع دخل مقدر» آوردم تا گمان نرود که جو حوزه قم طلاب علوم دینی و نسل جوان روحانی را به راه امام و انقلاب می کشانید و طلاب مدرسه ی حقانی با تأثیرپذیری از جو غالب بر خلاف نظر و سیاست شهید قدوسی به فعالیت های سیاسی کشیده می شدند و به مبارزه روی می آوردند. واقعیت این است که طلاب مدرسه با آن شهید همراه، همراز و هماهنگ بودند و بدون اجازه ی او به کاری دست نمی زدند، او از فعالیت های سیاسی آنان به درستی آگاهی داشت و آنان را به درستی در مبارزه و خیزش و خروش راهنمایی می کرد(6) و حتی در گریز آنان از چنگ پلیس نقش بسزایی داشت و راه های پیچیده ای در مدرسه برای گریز کسانی که پلیس در تعقیب آنان به مدرسه یورش می برد، تعبیه کرده بود، چه بسا اتفاق می افتاد که مأموران ساواک برای دستگیری متهمی به دفتر شهید وارد می شدند و نام متهم را مطرح می کردند در حالی که متهم در دفتر حضور داشت، شهید قدوسی با کمال خونسردی رو به متهم می کرد و می گفت: برو نامبرده را اگر در مدرسه است بگو به دفترم بیاید و بدین گونه او را از چنگ ساواک می رهانید و گاهی برای آگاهانیدن کسی که مأموران در تعقیب او به دفتر آمده بودند، به محوطه می آمد و رو به طلابی که در محوطه ی مدرسه گرد آمده بودند، نام متهم را که در جمع طلاب حضور داشت می برد و می گفت: اگر دیدید بگویید فوراً به دفترم بیاید و بدین گونه به او پیام می داد که بگریزد. این هوشمندی و زیرکی شهید از دید بسیاری از دوستان و همراهان او پوشیده نبود، در گزارش ساواک نیز از این تاکتیک شهید قدوسی چنین یاد شده است:
علی عرفا که اخیراً به اتهام فعالیت های مضره بازداشت گردیده در یک مذاکره ی خصوصی در زندان اظهار داشته، افرادی که به مدرسه ی حقانی مراجعه و برای سخنرانی یا تبلیغ طلبه می خواهند مدیر مدرسه می داند چه کسی را باید بفرستد چون تمام طلاب را می شناسد و از افکار آنان با اطلاع بوده و اصولاً هنگامی که طلبه [را] می پذیرد چنانچه دارای افکاری این چنین نباشد وی را قبول نمی کند و به همین جهت مدرسه ی حقانی از این نظر سرآمد مدارس قم می باشد و حتی هنگامی که مأمورین می خواهند طلبه ای را دستگیر کنند نقش مدیر مدرسه جالب است مثلاً یک روز مأموری آمد و نام طلبه ای را پرسید این فرد نزد رئیس مدرسه بود ولی رئیس مدرسه به بهانه ی اینکه اینجا نیست کسی را صدا می کند و می گوید فلانی را صدا کن و آن فرد هم به آرامی فرار کرد و یا هنگامی که مأمورین طلبه ای را می خواهند که در کلاس می باشد به نحوی به وی اطلاع می دهد تا فرار کند...
آقای اشتهاردی درباره ی آن شهید می گوید:
... در حالی که مرحوم شهید قدوسی کمال تقوا و تقدس را داشت فطانت و سیاست خاصی داشت. چندین مرتبه ساواک مدرسه ی حقانی را محاصره نمودند ولی در مقابل فطانت و سیاست معظم له تمام فعالیت آنان خنثی می شد، یک مرتبه که اینجانب حاضر بودم، ده پانزده نفر مسلح مدرسه را محاصره نمودند و عده ای از آنها وارد مدرسه شدند بای دستگیری عده ای از طلاب مدرسه که فعالیت سیاسی علیه حکومت وقت داشتند، با اینکه اسم و لقب و چه بسا عکس و شماره ی حجره ی همه را داشتند ولی مرحوم شهید قدوسی با کمال خونسردی بدون آنکه خود را ببازد طوری آنها را سرگرم می کرد و در ضمن به نحو خاصی می فهماند که عده ی مورد نظر از حجره ها خارج و با اینکه مدرسه تحت کنترل بود با پیش بینی قبلی که داشتند (و) راهی برای فرار تهیه نموده بودند و از آن راه آنها را فراری می داد...(7)
ساواک نیز در پی سالیان درازی بررسی و کنجکاوی آشکارا اعلام می کند:
... نتیجه ی بررسی در مورد مدرسه ی حقانی به قرار زیر می باشد:
1. شکی نیست آقای قدوسی که رئیس مدرسه ی حقانی می باشد یکی از علاقه مندان به خمینی و از خمینیست های داغ و دوآتشه به شمار می رود به حدی که صریحاً با شریعتمداری و گلپایگانی مخالفت کرده و آنها را علناً فحش می دهد و پیوسته دم از خمینی می زند.
2. شکی نیست که آقای قدوسی ظاهری بسیار آرام دارد و هیچ نوع فعالیت آشکاری در داخل مدرسه برای خمینی ندارد و برخلاف اکثر شاگردان مدرسه مخالف دکتر علی شریعتی نیز می باشد در حالی که اکثر شاگردان (مدرسه) حقانی با دکتر علی شریعتی موافق هستند.(8)
3. با تمام این حرف ها و با تمام آرامش و سکوتی که سعی کرده اند در مدرسه برقرار سازند دیده می شود که مدرسه ی حقانی غالباً شاگردان داغ و حماسی و شاگردان خمینیسم دوآتشه تحویل می دهد. بلکه می توان گفت که در حوزه ی قم شاگردان مدرسه ی حقانی در خمینیسم بودن نمونه هستند و در اکثر فعالیت ها شرکت دارند و از طرفی نیز اساتید و مدرسین این مدرسه اغلب از علاقه مندان به خمینی هستند. آنچه را که از مدرسه ی حقانی معروف است این است که می گویند تا کسی از مریدهای خمینی نباشد آقای قدوسی برای تدریس در آن مدرسه قبول نمی کند یعنی شرط می کند که استاد آن مدرسه از مریدهای خمینی باشد و اگر در لفظ و ظاهر هم چیزی نگوید عملاً می بینیم که اساتید آنجا همه از خمینیست ها می باشند.
البته اساتید آنجا خودشان تعجب می کنند که شاگردان مدرسه ی حقانی چگونه به این داغی بوده و چگونه به این زودی تحت تأثیر واقع می شوند و گاهی که از آنها سؤال می شود (آیا اگر در مدرسه ی حقانی فعالیت و تحریکاتی وجود ندارد چنانچه ظاهر مدرسه نیز چنین نمایش می دهد، پس شاگردان مدرسه چگونه به این زودی خمینیسم و هدفی می شوند) در جواب می گویند که ما هم تعجب می کنیم و سپس علت را چنین ذکر می کنند که شاگردان این مدرسه جوان و بچه هستند و زود تحت تأثیر واقع می شوند.
از همین پاسخ اساتید مدرسه ی حقانی می توان حدس زد که کسانی هستند که شاگردان این مدرسه را تحریک می کنند و با آنها تماس دارند. آیا این تحریک ها و این نوع تربیت ها از خود شاگردان مدرسه سرچشمه می گیرد یا از خارج مدرسه. اشخاصی با اینها تماس دارند معلوم نیست و ظاهراً به احتمال نود درصد این تحریکات از خارج مدرسه باید باشد. با نظارت کامل آقای قدوسی و بعضی اساتید آنجا.
بی تردید شهید قدوسی وارسته تر و روشن ضمیرتر از آن بود که کسانی را آشکارا یا غیر آشکارا فحش بدهد و حتی نسبت به آنان اهانت آمیز سخن بگوید. ادعای فحش همانند ادعایی است که از زبان آقای منتظری آمده است؛ که «آقای قدوسی اجازه نمی داد مسائل انقلاب و حرف های آقای خمینی به آنجا راه پیدا کند!» که هر دو ادعا، دروغی مغرضانه و بی شرمانه است.
نکته ای که نتوان از آن بی تفاوت گذشت این پرسش است که آقای منتظری درست است که نه از فعالیت های زیر زمینی و تشکیلاتی خبری داشت و نه آن را در می یافت از این رو، طبیعی بود که از نقش شهید قدوسی در نهضت امام و انقلاب اسلامی ایران ناآگاه باشد و مقام آن شهید و ژرفای فعالیت های سیاسی، فکری و انقلابی او را درک نکند، لیکن چگونه می توان باور کرد که آقای منتظری جنب و جوش و خیزش و خروش مدرسه ی حقانی و فداکاری های حماسی شاگردان آن مدرسه را ندیده باشد و تاخت و تاز ساواک به آن مدرسه را نشنیده باشد و چهره های انقلابی مدرسه ی حقانی را نشناسد و ستم هایی که بر آنها می رود نبیند، آیا باور کردنیست که مرحوم آذری بداند و ببیند که از سال 1345شهید قدوسی و منزل او و مدرسه ی حقانی «مکرراً مورد تاخت و تاز عوامل ساواک» قرار دارد لیکن آقای منتظری از آن بی خبر بماند؟

پی نوشت ها :

1. حماسه ی 19 دی، به کوشش علی شیرخانی، 1377. ص82-91. تکیه روی جمله ها از این نگارنده است.
2. یادنامه ی شهید آیت الله قدوسی، به قلم جمعی از دانشمندان، شفق، قم: 1363. ص 169 و 170 .
3. حماسه ی 19 دی، ص117. تکیه روی جمله ها از این نگارنده است.
4. یادنامه ی شهید قدوسی، ص 164 .
5. همان، ص 62 .
6. این داوری و نظریه بر مبنای اکثریت طلاب آن مدرسه است و بدین معنی نیست که طلاب آن مدرسه بدون استثنا وارسته و خودساخته بودند و در میان آنان عناصر کژاندیش و منحرف نبود.
7. یادنامه...، ص 56 .
8. آنگونه که تحصیل کرده های امین و متعهد مدرسه ی حقانی روایت می کنند تنها چند عنصر معدود در آن مدرسه نسبت به تئوریسین تز استعماری «اسلام منهای روحانیت» سمپاتی داشتند که برخی از آنان به منافقین پیوستند و برخی از آنان نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضربه های سنگینی به راه و آرمان امام زدند که بررسی آن را باید به تاریخ سپرد.

منبع: ماهنامه 15 خرداد، شماره ی 4

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط