نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری
مترجم: سید اسد الله مبشری
در این مقاله موضوع سخن گروهی از فلاسفه اند ( فلاسفه جمع فیلسوف است و فیلسوف کلمه ای است عربی مأخوذ از کلمه ی یونانی Philosophos) که با این پیش آمد روبرو شدند که جمعی می خواستند نقش فلسفه را در اسلام محدود سازند. خواه این محدود کردن عملی کاملا افراطی تلقی شود یا از یک سابقه ی فکری منبعث شده باشد. تعیین حد دقیق بین اصطلاح فلسفه (Philosophie) و حکمت الهیه (Theo-Sophia) دشوار است اما چنین بنظر می رسد که از زمان سهروردی به بعد، بطور روز افزون ترجیح داده اند که برای نشان دادن اصول عقاید حکیم کامل و در عین حال فیلسوف و عارف صوفی، اصطلاح «حکمت اولیه» را بکار برند. اما در موضوع فلسفه باید بیاد آورد که فلاسفه، مجموعه ای از آثار ارسطو و شارحان آن و متون افلاطون و جالینوس را به زبان عربی فراهم آوردند مع ذلک با آثاری از قبیل تئولوژی که منسوب به ارسطوست، یا کتاب خیرمطلق متفکران اسلام خود را در محضر ارسطویی یافتند که عملا نوافلاطونی بود. اصطلاح «مشائون» ( که معادل لغوی کلمه ی « پری پاته تی سین» (1) است) در عربی بسیار بکار می رود و آن را در مقابل اصطلاح «اشراقیون» یا « افلاطونیان» (2) بکار می برند و در هر حال، آنان کم و بیش در شمار نوافلاطونیان اسلامند. بی شک در اندلس به رهبری ابن رشد یک واکنش «مشایی» وجود داشته است. عکس العمل مزبور با مکتب نوافلاطونی ابوعلی سینا و در عین حال در برابر انتقادات کلامی غزالی مقابله می کرد. اما آن واکنش مشایی، مطلقاً یکدست و خالص نبود. در هر حال در مغرب زمین، مکتب ابن رشد بارور گردید حال آنکه در شرق، منجمله در ایران، اصالت الهامات نوافلاطونی پایدار ماند و به سهروردی کمک کرد تا طرح خود را برای احیای الهیات ایران قبل از اسلام اجرا نماید.
آن الهامات بالطبع با عرفان ابن عربی و با الهیات تصوف، و تعلیمات امامان شیعه که از راه روایات رسیده بود بوسیله ی حیدرآملی، و ابن ابی جمهور در قرن هشتم و نهم هجری/14 و 15 میلادی درهم آمیخت. مجموعه ی این تفکرات، در مکتب اصفهان از آغاز تجدد فرهنگی دوره ی صفویه ( قرن دهم هجری/ شانزدهم میلادی) در آثار عظیم میرداماد و ملاصدرا و قاضی سعیدقمی ( قرن دهم هجری/ قرن شانزدهم میلادی) و نزد شاگردان شاگردانشان، شکفته گردید و به مکتب شیخیه رسید. فکری که نقش راهبری داشت اساسی بس استوار تأسیس کرد اما برای اینکه اصول عقاید فلسفه از اعتبار نیفتد یا برای پنهان کردن تردیدی که در عقاید جزمی داشتند و بر زبان نمی آوردند، هیچ چیز اجازه نمی داد جمله ی ساده ی « تقریب فلسفی بین مذاهب» (3) بر زبانی جاری شود اگر چه در عمل به آن، شتاب می کردند.
آن الهامات بالطبع با عرفان ابن عربی و با الهیات تصوف، و تعلیمات امامان شیعه که از راه روایات رسیده بود بوسیله ی حیدرآملی، و ابن ابی جمهور در قرن هشتم و نهم هجری/14 و 15 میلادی درهم آمیخت. مجموعه ی این تفکرات، در مکتب اصفهان از آغاز تجدد فرهنگی دوره ی صفویه ( قرن دهم هجری/ شانزدهم میلادی) در آثار عظیم میرداماد و ملاصدرا و قاضی سعیدقمی ( قرن دهم هجری/ قرن شانزدهم میلادی) و نزد شاگردان شاگردانشان، شکفته گردید و به مکتب شیخیه رسید. فکری که نقش راهبری داشت اساسی بس استوار تأسیس کرد اما برای اینکه اصول عقاید فلسفه از اعتبار نیفتد یا برای پنهان کردن تردیدی که در عقاید جزمی داشتند و بر زبان نمی آوردند، هیچ چیز اجازه نمی داد جمله ی ساده ی « تقریب فلسفی بین مذاهب» (3) بر زبانی جاری شود اگر چه در عمل به آن، شتاب می کردند.
پی نوشت ها :
1. Peripateticiens مشتق از کلمه ی یونانی Peripatein به معنی گردش کردن است و مجازاً به پیروان اصول فلسفی ارسطو اطلاق می شود زیرا ارسطو در حال گردش و راه رفتن به شاگردان تعلیم داد.-م.
2. Les Platoniciens.
3. Syncretisme.