نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری
مترجم: سید اسد الله مبشری
1. اهمیت آثار شهاب الدین یحیی سهروردی در نقشه ای خیالی در نقطه ی انشعاب طرق فکری و تقاطع راههای اندیشه قرار دارد. سهروردی درست هفت سال قبل از ابن رشد این جهان را بدرود گفت. پس، از طرفی، در همان اوقات، در اسلام باختری افکار «مکتب مشایی عربی» در آثار ابن رشد بطوری اوج گرفته بود که مورخان فلسفه، بعلت عدم تمیز بین فلسفه مشایی ابن رشد با فلسفه ی عام، مدتهای مدید چنین می پنداشتند که روزگار فلسفه در اسلام به پایان رسیده است، اما از طرف دیگر، در خاور منجمله در ایران، آثار سهروردی راهی نو گشود که متفکران و روحانیان بیشمار در آن راه هنوز هم به سیر فکری ادامه می دهند. در پیش گفتیم دلایلی که موجب عدم توفیق « مکتب لاتینی ابن سینا» و از بین رفتن آن شد همان بود که در مقابل، موجب بقا و ادامه ی مکتب ابن سینا در ایران گردید اما در ایران، آثار سهروردی هرگز و به هیچ حال از افق مکتب ابن سینا ناپدید نشد.
2. سهروردی ( که نباید او را با صوفیان هم نامش عمر، و ابونجیب سهروردی اشتباه کرد) که در نظر، چهره ای با هاله ی جذبه های فریبای جوانی مصور است، سرانجام حزن آورش، کاخ نقشه های وسیع وی را در بهار جوانی زیر و زبر ساخت. او سی و شش سال (38 سال قمری) زندگانی کرد. در سال 549 هجری/1155 میلادی، در شمال غربی ایران در ماد قدیم در سهرورد که بهنگام آشوب مغول هنوز معمور بود متولد گردید. در عنفوان جوانی در مراغه ی آذربایجان به تحصیل پرداخت. و سپس به اصفهان واقع در مرکز ایران رفت و آنجا آرای ابن سینا را که در کمال شهرت بود آموخت. پس از آن مدت چند سال در جنوب شرقی آناتولی گذراند و آنجا عده ای از شاهزادگان سلجوقی روم او را به گرمی پذیرفتند. سرانجام به سوریه یعنی به سرزمینی رهسپار گردید که بازگشتنش از آنجا مقدر نبود. فقیهان بر ضد او محاکمه تشکیل دادند- در پایان این مختصر منظور از آن محاکمه را باز خواهیم گفت- هیچ وسیله ای او را از دست شخصیت متعصبی چون صلاح الدین ( قهرمان جنگهای صلیبی) (2) نجات نبخشید حتی دوستی او با «الملک الظهیر» پسر صلاح الدین فرماندار حلب که بعدها دوست نزدیک ابن عربی شد نجات او را کارگر نیفتاد. شیخ جوان بطرزی مرموز در تاریخ 29 ژوئیه 1191 میلادی در قلعه ی حلب درگذشت. تذکره نویسان معمولا او را شیخ مقتول می خوانند و شاگردانش شیخ شهید می نامند.
3. برای اینکه مقصود از آثار او دربادی نظر فهمیده شود باید به مفهوم وجه تسمیه کتاب اساسی او حکمت الاشراق (3) که به منظور احیای خرد و حکمت ایران قدیم بوده است توجه نمود. چهره های معروفی که بر این آیین فلسفی حاکمند چهره ی هرمس و افلاطون و زرتشت می باشد. پس در آن روزگار، از یک طرف خرد هرمسی در این اصول وجود داشت ( قبلا ابن وحشیه به روایتی استناد کرده است که آن روایت اشراقیون را به منزله ی طبقه ای از کاهنان که نژاد از خواهر هرمس می برده اند یاد کرده است.) از طرف دیگر، بین افلاطون و زرتشت که در غرب بهنگام طلوع رنسانس عقیده و تصور ژمیست پلتون (4) فیلسوف بیزانتی بود، وجه مشخص فلسفه ی ایرانی در قرن ششم هجری/ دوازدهم میلادی محسوب می گردید. چنین است مفهوم «مشرق» و مفهوم «حکمت اشراق» که باید منطوق آن را که بالاخص منسوب به سهروردی است مشخص کرد. قبلا منظور ابن سینا را از «خرد و حکمت»، یا «حکمت اشراق» بیان کردیم. سهروردی به تفاهم و اتفاق نظری که در این مطلب با سلف خود داشت کاملا واقف بود. او «دفاتری» را که معروف بود «منطق اشراقیون» را محفوظ داشته است می شناخت، و نیز از قطعاتی که از کتاب الانصاف باقی مانده بود اطلاع داشت بعلاوه، مفهوم مشرق (5) آنسان که در داستان حی بن یقظان نوشته ی ابن سینا انعکاس داشت، همان مفهوم بود که او از این کلمه اراده می کرد. او چنان بخوبی از مفهوم مشرق در اصطلاح ابن سینا آگاه بود که در تنظیم داستانهای مثالی که به منظور تعلیمات روحانی به متابعت از ابن سینا تعقیب می نموده از داستان ابن سینا تمجید کرده است اما تمجید و اشاره ی او به این منظور بوده است تا نشان بدهد که داستان قصة الغربة الغربیه او، از جایی آغاز شده است که قصه ی ابن سینا در آنجا پایان یافته، اگر چه اشارت ابن سینا در کتاب مزبور به نحوی است که گویی مطلب را به پایان رسانیده است. آنچه او را در قصه ی مثالی پاسخگو نبود با آنچه در قطعات تعلیمی و تدریسی ناخرسند می ساخت منطبق بود. به عقیده ی سهروردی، ابن سینا طرح « فلسفه ی اشراقی» را ریخت اما بنا به دلایل قاطع، طرح او با عدم توفیق روبرو گردید. بنابراین، شیخ الاشراق کسی را که بخواهد به «حکمت اشراق» آشنا گردد به مطالعه ی کتاب خویش دعوت می کند. به دلایلی که اینجا محل شرح آن نیست تضادی را که در ایام گذشته بین فلسفه ی مشرقی ابن سینا و فلسفه ی «اشراقی» سهروردی تصور می کردند، فقط بعلت اطلاعات ناقص و نارسایی بود که از متون داشتند.
اما دلیل سهروردی در بیان اینکه ابن سینا نتوانست طرح «فلسفه ی اشراق» را به ثمر برساند این بود که ابن سینا به اصل و «اساس مشرقی» (6)، اصلی که صفت اشراق را محقق می گرداند وقوف نداشت. ابن سینا این اصل را که حکمت الهی (7) بشمار می رفت و به حکیمان ایران باستان یعنی خسروانیان، تجلی کرده بود نمی شناخت. شیخنا چنین نوشته است که:
در ایران باستان امتی بود که از طرف خداوند اداره می گردید، بوسیله ی خداوند بود که حکیمان بلندمرتبه ای که با مجوسان بکلی تفاوت داشتند رهنمایی می شدند. من اصولی عالی عقاید آنان را که اصل نور بود و تجربه افلاطون و اسلافش نیز آن را به مرحله ی شهود رسانیده بود در کتاب خود موسوم به «حکمة الاشراق» (8) احیا کرده ام و در این کار هیچکس بر من پیشی نجسته است.
اخلاف روحانی سهروردی نیز سخنان او را گواهی کرده اند. [ملا] صدرا شیرازی از سهروردی بعنوان « رئیس مکتب مشرقیون»، «احیاء کننده ی اصول فلسفی عقاید حکیمان ایران در مورد منشأ نور و ظلمت» یاد کرده است. این مشرقیون در عین حال بعنوان افلاطونیان معروفند. شریف جرجانی، اشراقیون با مشرقیون را بعنوان فیلسوفانی که افلاطون رئیس آن است توصیف کرده است. ابوالقاسم کازرونی ( متوفی به سال 1014 هجری/1606 میلادی) چنین می گوید:
همانطور که فارابی فلسفه ی مشاییان را تازه گردانید و به این علت شایسته آن است که معلم ثانی خوانده شود همچنان سهروردی فلسفه ی اشراقیین را طی چندین کتاب و رساله، احیا و تجدید کرد.
دیری نگذشت که بین اشراقیان و مشائیان اختلاف پدید آمد. پس، اصطلاح « افلاطونیان ایران» این مکتب را که یکی از مشخصاتش تفسیر مثل افلاطونی بوسیله ی اصطلاحات فرشته شناسی زرتشتی است با بهترین وجهی تعریف و مشخص می کند.
4. با توجه به زندگی کوتاه سهروردی می بینیم او در زمانی کوتاه، این فکر مدیر و مرشد را به اثری گسترده و پر دامنه گسترش داد و از آن اثری مفصل و پر دامنه ( با 49 عنوان) بوجود آورد. هسته ی این اثر از سه مبحث مهم جزمی تشکیل یافته و بصورت سه رساله، هر یک در سه مجلد شامل منطق و طبیعیات و الهیات در آمده است. کلیه ی مسائل برنامه مشایی بنا به دو علت در این اثر مشروحاً ذکر شده است. اولا بعنوان مقدمات تعلیمات عالیه، چه، برای کسی که بخواهد در طریق روحانی گام زند اساس محکم فلسفی ضرورت دارد. اگر این نکته حقیقت داشته باشد که کسانی که از سلوک در راه روحانی واپس می روند با تعالیم مشائیان اقناع می گردند، پس بالنتیجه باید برای دیگران حکمت الهی واقعی را از کلیه ی مباحثات بیفایده که مشائیان و مدرسیان اسلام یعنی متکلمان، راه را با آن مباحث بیحاصل مسدود کرده اند بدقت پیر است. در ضمن این رسالات هرجا می بینیم انوار افکار عمیق و تحقیقی مؤلف می درخشد، همیشه بعلت این است که در این رسالات افاداتی از کتاب حکمت الاشراق یعنی کتابی که محتوی راز اوست داخل شده است. در اطراف موضوعات اربعه که در کتاب حکمت الاشراق مندرج است و سه قسمت قبلی یعنی منطق طبیعیات و مابعدالطبیعه، مجموعه ی موجزی به زبان عربی و فارسی نگاشته شده که آثارش ارشادی و تعلیماتی است و اهمیت آن از اهمیت آثار مذکور او کمتر است. این مجموعه، با دوره ای که مشخص داستانهای تمثیلی است و قبلا به آنها اشاره کردیم، تکمیل یافته است. اغلب این داستانها به زبان فارسی و طبق طرح تعلیم و تربیت روحانی شیخ تنظیم یافته است و بعضی از آنها شامل موضوعهای اساسی در مورد تعمقات مقدماتی می باشد و همه ی آنها از جمله های نیایش آمیز مرکب از مزامیر و استعانت از موجودات نوری تشکیل یافته است. مجموعه ی این آثار حاصل سلوک و ریاضت شخصی اوست و مؤلف با اشاره به «تغییر حالی که در جوانی به او دست داده است» آن را تأیید می نماید. او با پشتیبانی از طبیعیات فلکی مشایی، عقول و موجودات نوری را به تعداد پنج ( یا به تعداد پنجاه و پنج)محدود کرده است. همین جهان روحانی مسدود است که درخش نور آن را طی شهودی که در عالم جذبه به او دست داد مشاهده کرد و در آن عالم، موجودات متکاثر زیر، بر او جلوه نمودند:
موجودات نور که هرمس و افلاطون آن را مشاهده کردند، و تشعشعات سماوی، منابع نور جلال، و جبروت نور ( ری و خُرّه (9) ) که زرتشت آن را پیام آورد، سرچشمه های روشنایی مجد و جلال که جذبه و اشتیاق روحانی، پادشاه بهدین و فرخنده نهاد، کیخسرو را به سوی آن عروج داد.
بدینگونه، گفته های جذبه آمیز سهروردی ما را به یکی از مفاهیم اصلی مذهب زرتشت احاله می دهد:
خُورنَه (10) نور جلال، ( که به فارسی خُره (11) گویند) از این مرحله که بیدرنگ، نقطه ی آغاز است باید مفهوم اشراق و نظام جهانی را که زیر فرمان آن است و صورت روحانیتی را که این مفهوم مشخص می سازد دریافت.
2. سهروردی ( که نباید او را با صوفیان هم نامش عمر، و ابونجیب سهروردی اشتباه کرد) که در نظر، چهره ای با هاله ی جذبه های فریبای جوانی مصور است، سرانجام حزن آورش، کاخ نقشه های وسیع وی را در بهار جوانی زیر و زبر ساخت. او سی و شش سال (38 سال قمری) زندگانی کرد. در سال 549 هجری/1155 میلادی، در شمال غربی ایران در ماد قدیم در سهرورد که بهنگام آشوب مغول هنوز معمور بود متولد گردید. در عنفوان جوانی در مراغه ی آذربایجان به تحصیل پرداخت. و سپس به اصفهان واقع در مرکز ایران رفت و آنجا آرای ابن سینا را که در کمال شهرت بود آموخت. پس از آن مدت چند سال در جنوب شرقی آناتولی گذراند و آنجا عده ای از شاهزادگان سلجوقی روم او را به گرمی پذیرفتند. سرانجام به سوریه یعنی به سرزمینی رهسپار گردید که بازگشتنش از آنجا مقدر نبود. فقیهان بر ضد او محاکمه تشکیل دادند- در پایان این مختصر منظور از آن محاکمه را باز خواهیم گفت- هیچ وسیله ای او را از دست شخصیت متعصبی چون صلاح الدین ( قهرمان جنگهای صلیبی) (2) نجات نبخشید حتی دوستی او با «الملک الظهیر» پسر صلاح الدین فرماندار حلب که بعدها دوست نزدیک ابن عربی شد نجات او را کارگر نیفتاد. شیخ جوان بطرزی مرموز در تاریخ 29 ژوئیه 1191 میلادی در قلعه ی حلب درگذشت. تذکره نویسان معمولا او را شیخ مقتول می خوانند و شاگردانش شیخ شهید می نامند.
3. برای اینکه مقصود از آثار او دربادی نظر فهمیده شود باید به مفهوم وجه تسمیه کتاب اساسی او حکمت الاشراق (3) که به منظور احیای خرد و حکمت ایران قدیم بوده است توجه نمود. چهره های معروفی که بر این آیین فلسفی حاکمند چهره ی هرمس و افلاطون و زرتشت می باشد. پس در آن روزگار، از یک طرف خرد هرمسی در این اصول وجود داشت ( قبلا ابن وحشیه به روایتی استناد کرده است که آن روایت اشراقیون را به منزله ی طبقه ای از کاهنان که نژاد از خواهر هرمس می برده اند یاد کرده است.) از طرف دیگر، بین افلاطون و زرتشت که در غرب بهنگام طلوع رنسانس عقیده و تصور ژمیست پلتون (4) فیلسوف بیزانتی بود، وجه مشخص فلسفه ی ایرانی در قرن ششم هجری/ دوازدهم میلادی محسوب می گردید. چنین است مفهوم «مشرق» و مفهوم «حکمت اشراق» که باید منطوق آن را که بالاخص منسوب به سهروردی است مشخص کرد. قبلا منظور ابن سینا را از «خرد و حکمت»، یا «حکمت اشراق» بیان کردیم. سهروردی به تفاهم و اتفاق نظری که در این مطلب با سلف خود داشت کاملا واقف بود. او «دفاتری» را که معروف بود «منطق اشراقیون» را محفوظ داشته است می شناخت، و نیز از قطعاتی که از کتاب الانصاف باقی مانده بود اطلاع داشت بعلاوه، مفهوم مشرق (5) آنسان که در داستان حی بن یقظان نوشته ی ابن سینا انعکاس داشت، همان مفهوم بود که او از این کلمه اراده می کرد. او چنان بخوبی از مفهوم مشرق در اصطلاح ابن سینا آگاه بود که در تنظیم داستانهای مثالی که به منظور تعلیمات روحانی به متابعت از ابن سینا تعقیب می نموده از داستان ابن سینا تمجید کرده است اما تمجید و اشاره ی او به این منظور بوده است تا نشان بدهد که داستان قصة الغربة الغربیه او، از جایی آغاز شده است که قصه ی ابن سینا در آنجا پایان یافته، اگر چه اشارت ابن سینا در کتاب مزبور به نحوی است که گویی مطلب را به پایان رسانیده است. آنچه او را در قصه ی مثالی پاسخگو نبود با آنچه در قطعات تعلیمی و تدریسی ناخرسند می ساخت منطبق بود. به عقیده ی سهروردی، ابن سینا طرح « فلسفه ی اشراقی» را ریخت اما بنا به دلایل قاطع، طرح او با عدم توفیق روبرو گردید. بنابراین، شیخ الاشراق کسی را که بخواهد به «حکمت اشراق» آشنا گردد به مطالعه ی کتاب خویش دعوت می کند. به دلایلی که اینجا محل شرح آن نیست تضادی را که در ایام گذشته بین فلسفه ی مشرقی ابن سینا و فلسفه ی «اشراقی» سهروردی تصور می کردند، فقط بعلت اطلاعات ناقص و نارسایی بود که از متون داشتند.
اما دلیل سهروردی در بیان اینکه ابن سینا نتوانست طرح «فلسفه ی اشراق» را به ثمر برساند این بود که ابن سینا به اصل و «اساس مشرقی» (6)، اصلی که صفت اشراق را محقق می گرداند وقوف نداشت. ابن سینا این اصل را که حکمت الهی (7) بشمار می رفت و به حکیمان ایران باستان یعنی خسروانیان، تجلی کرده بود نمی شناخت. شیخنا چنین نوشته است که:
در ایران باستان امتی بود که از طرف خداوند اداره می گردید، بوسیله ی خداوند بود که حکیمان بلندمرتبه ای که با مجوسان بکلی تفاوت داشتند رهنمایی می شدند. من اصولی عالی عقاید آنان را که اصل نور بود و تجربه افلاطون و اسلافش نیز آن را به مرحله ی شهود رسانیده بود در کتاب خود موسوم به «حکمة الاشراق» (8) احیا کرده ام و در این کار هیچکس بر من پیشی نجسته است.
اخلاف روحانی سهروردی نیز سخنان او را گواهی کرده اند. [ملا] صدرا شیرازی از سهروردی بعنوان « رئیس مکتب مشرقیون»، «احیاء کننده ی اصول فلسفی عقاید حکیمان ایران در مورد منشأ نور و ظلمت» یاد کرده است. این مشرقیون در عین حال بعنوان افلاطونیان معروفند. شریف جرجانی، اشراقیون با مشرقیون را بعنوان فیلسوفانی که افلاطون رئیس آن است توصیف کرده است. ابوالقاسم کازرونی ( متوفی به سال 1014 هجری/1606 میلادی) چنین می گوید:
همانطور که فارابی فلسفه ی مشاییان را تازه گردانید و به این علت شایسته آن است که معلم ثانی خوانده شود همچنان سهروردی فلسفه ی اشراقیین را طی چندین کتاب و رساله، احیا و تجدید کرد.
دیری نگذشت که بین اشراقیان و مشائیان اختلاف پدید آمد. پس، اصطلاح « افلاطونیان ایران» این مکتب را که یکی از مشخصاتش تفسیر مثل افلاطونی بوسیله ی اصطلاحات فرشته شناسی زرتشتی است با بهترین وجهی تعریف و مشخص می کند.
4. با توجه به زندگی کوتاه سهروردی می بینیم او در زمانی کوتاه، این فکر مدیر و مرشد را به اثری گسترده و پر دامنه گسترش داد و از آن اثری مفصل و پر دامنه ( با 49 عنوان) بوجود آورد. هسته ی این اثر از سه مبحث مهم جزمی تشکیل یافته و بصورت سه رساله، هر یک در سه مجلد شامل منطق و طبیعیات و الهیات در آمده است. کلیه ی مسائل برنامه مشایی بنا به دو علت در این اثر مشروحاً ذکر شده است. اولا بعنوان مقدمات تعلیمات عالیه، چه، برای کسی که بخواهد در طریق روحانی گام زند اساس محکم فلسفی ضرورت دارد. اگر این نکته حقیقت داشته باشد که کسانی که از سلوک در راه روحانی واپس می روند با تعالیم مشائیان اقناع می گردند، پس بالنتیجه باید برای دیگران حکمت الهی واقعی را از کلیه ی مباحثات بیفایده که مشائیان و مدرسیان اسلام یعنی متکلمان، راه را با آن مباحث بیحاصل مسدود کرده اند بدقت پیر است. در ضمن این رسالات هرجا می بینیم انوار افکار عمیق و تحقیقی مؤلف می درخشد، همیشه بعلت این است که در این رسالات افاداتی از کتاب حکمت الاشراق یعنی کتابی که محتوی راز اوست داخل شده است. در اطراف موضوعات اربعه که در کتاب حکمت الاشراق مندرج است و سه قسمت قبلی یعنی منطق طبیعیات و مابعدالطبیعه، مجموعه ی موجزی به زبان عربی و فارسی نگاشته شده که آثارش ارشادی و تعلیماتی است و اهمیت آن از اهمیت آثار مذکور او کمتر است. این مجموعه، با دوره ای که مشخص داستانهای تمثیلی است و قبلا به آنها اشاره کردیم، تکمیل یافته است. اغلب این داستانها به زبان فارسی و طبق طرح تعلیم و تربیت روحانی شیخ تنظیم یافته است و بعضی از آنها شامل موضوعهای اساسی در مورد تعمقات مقدماتی می باشد و همه ی آنها از جمله های نیایش آمیز مرکب از مزامیر و استعانت از موجودات نوری تشکیل یافته است. مجموعه ی این آثار حاصل سلوک و ریاضت شخصی اوست و مؤلف با اشاره به «تغییر حالی که در جوانی به او دست داده است» آن را تأیید می نماید. او با پشتیبانی از طبیعیات فلکی مشایی، عقول و موجودات نوری را به تعداد پنج ( یا به تعداد پنجاه و پنج)محدود کرده است. همین جهان روحانی مسدود است که درخش نور آن را طی شهودی که در عالم جذبه به او دست داد مشاهده کرد و در آن عالم، موجودات متکاثر زیر، بر او جلوه نمودند:
موجودات نور که هرمس و افلاطون آن را مشاهده کردند، و تشعشعات سماوی، منابع نور جلال، و جبروت نور ( ری و خُرّه (9) ) که زرتشت آن را پیام آورد، سرچشمه های روشنایی مجد و جلال که جذبه و اشتیاق روحانی، پادشاه بهدین و فرخنده نهاد، کیخسرو را به سوی آن عروج داد.
بدینگونه، گفته های جذبه آمیز سهروردی ما را به یکی از مفاهیم اصلی مذهب زرتشت احاله می دهد:
خُورنَه (10) نور جلال، ( که به فارسی خُره (11) گویند) از این مرحله که بیدرنگ، نقطه ی آغاز است باید مفهوم اشراق و نظام جهانی را که زیر فرمان آن است و صورت روحانیتی را که این مفهوم مشخص می سازد دریافت.
پی نوشت ها :
1. La philosophie de la Iumiere.
2. صلاح الدین سلطان مصر و سوریه، قهرمان جنگ سوم صلیبی (1193-1137).
3. Theosophie Orientale.
4. Gemiste Plethon.
5. Orient.
6. Source Orientale.
7. Theosophia.
8. Theosophie Orientale.
9. Ray Wa Khorreh.
10. Xvarnah.
11. Khorreh.