جیمز بیل : اتکاء اطلاعاتی «سیا» به ساواک برای آمریکا بسیار زیان بار بود
سازمان مرکزی اطلاعات امریکا «سیا» برخلاف شهرت عظیم خود به عنوان نیرویی قادر و دانا، که زیرکانه و نهانی تمام سرنخ های خیمهشببازی پهلوی را به دست داشته و ایران را اداره میکند، به حد شگفتانگیزی نادان و نارسا بود. این سازمان نه تنها با مشکلاتی روبرو بود که موجب ناتوانی سایر مقامات امریکایی و مأموریت هایشان میگردید، بلکه باری به دوش همه ی آنها میگذاشت. به خاطر هممرزی ایران و شوروی، تمام سازمان های اطلاعاتی امریکا، همه ی اندیشه و ابتکار خود را برای کسب خبر از شوروی بکار میبردند، سیا و سایر سازمان های اطلاعاتی امریکا در ایران نیز تمام همّ خود را صرف پاییدن شوروی میکردند. آنها با این کار اوضاع کشوری را که میزبانشان بود، دست کم گرفته، به آن بیتوجه میماندند، و در حقیقت اشتباهی عظیم مرتکب میشدند.
یکی از دلایل مهمی که سازمان های اطلاعاتی امریکا را نسبت به حوادث سیاسی ایران نابینا کرده بود، وجود دو ایستگاه استراق سمع در بهشهر و کبکان بود. بعضی از افراد در واشنگتن معتقد بودند که کور بودن در امور ایران بهتر از آن است که فعالیت هایی که در شوروی انجام میشود، ندیده بماند. مؤید این ادعا، نوشته ی یک مأمور آگاه اطلاعات امریکا، درباره ی اهمیت این دو ایستگاه استراق سمع میباشد:
شکی نیست که این دو ایستگاه به مدت دو دهه عملکردی بسیار مهم داشت. چه امریکا را قادر به ردیابی کامل و ارزیابی کارایی آزمایش های موشک های بالیستیک بین قارهای (ICBM) شوروی نمود. بدون کسب اطلاعات از طریق این ایستگاه ها، ما تقریباً نیمهکور میشدیم. ما قبلاً نیز با از دست دادن چنین ایستگاه هایی در ترکیه و پاکستان صدمه ی شدیدی خورده بودیم، که فقط با استقرار این ایستگاه ها در ایران جبران شد. اظهارنظرهای رسمی در این مورد، به دلایل بسیار روشن، خوشبینانه بوده است، ولی نباید آنها را باور کرد، چون آن ایستگاه ها ضروری بود و نمیشد از آنها صرفنظر کرد... به همین دلیل ما بینهایت مواظب بودیم که شاه را چنان به خشم نیاوریم که این ایستگاه ها را برچیند. فراموش نشود که این ایستگاه ها تنها با قرارداد شفاهی شاه و سازمان های اطلاعاتی در آنجا مستقر شده بود، و به همین دلیل ما به او متکی بودیم. من شخصاً همیشه بر این عقیده بودهام که ما میتوانیم پیش از آنکه شاه عصبانی شده و ما را بیرون کند، راه طولانی به سوی تماس و جمعآوری اطلاعات از عوامل مخالف را بپیماییم. ولی تا آنجا که به سیاستپردازان مربوط میشد، آنها هیچ دلیلی نمیدیدند که دستاوردهای پر ارزش اطلاعاتی (از این دستگاه ها) را به خاطر کسب اطلاعات فرعی (سیاست داخلی) که تنها تحلیلگران به آن توجه دارند، در معرض خطر قرار دهند. این دیدگاه موجب گردید، تا نتیجه ی کار برعکس شود، ولی فراموش نشود که به مدت 20 سال سیاست بسیار موفقی بود.
در ایران معمولاً ده مأمور رابط سیا حضور داشتند. از این عده، کار 6 یا 7 نفر مربوط به شوروی و چین بود و 3 یا 4 نفر دیگر، امور داخلی ایران را با تأکید بر مطالبی نظیر اقتصاد، نفت، توسعه ی تأسیسات هستهای و خرید اسلحه، پیگیری میکردند. گزارشات مستقیم سیاسی از اولویت پایینی برخوردار بود. به گفته ی ریچارد هلمز که به یقین در موضعی قرار داشت که خیلی چیزها میدانست: «سازمان در ایران گزارش های سیاسی زیادی نمیداد.» مأموران سیا در ایران که بعضی از آنها به فارسی روانی سخن میگفتند، معمولاً در زیر پوشش هایی نظیر کارمند هواپیمایی ملی کار میکردند و جامعه ی امریکاییان مقیم ایران، و گروه «مافیای ارمنی» به آنها لقب «اشباح» داده بودند.
برای مأموران اطلاعاتی امریکا، پوشش، مشکل بزرگی شده بود. این مشکل با تصمیم وزارت خارجه مبنی بر این که تمام مأموران سیا به جای کارمندان وزارت خارجه به عنوان کارمندان ذخیره ی وزارت خارجه معرفی گردند، حادتر شد. بنابراین تمام مأموران سیا کارمندان ذخیره ی وزارت خارجه به شمار میرفتند، در حالی که تمام کارمندان ذخیره ی وزارت خارجه مأمور سیا نبودند. در ضمن تا دهه ی 1970 سیا در سفارت مستقر بود، و ساختمان جدایی نداشت.
از آنجا که اکثر مقامات امریکایی، ایران را با دید مرکز توجه به امور شوروی مینگریستند، آن دسته مأموران اطلاعاتی که رویدادهای سیاسی داخلی ایران را پیگیری مینمودند نیز به مخالفان دستچپی حکومت شاه توجه بیشتری داشتند و بیشتر وقتشان صرف تحقیق فعالیت های سازمان هایی نظیر فداییان خلق و مجاهدین خلق میگردید. ولی آنها بر دستگاه اطلاعاتی شاه (ساواک) تکیه ی زیادی داشتند.
چنانکه یک بازبینی اطلاعاتی در 1976 (1355) که از سوی سیا انجام گرفت، چنین نتیجهگیری کرده است: «با وجود آنکه ما فقط به دادههای اطلاعاتی ساواک متکی بودهایم، ولی گزارش در مورد تروریسم خوب بوده است.»
تأثیر رابطه ی نزدیک سیا با ساواک در کارایی جمعآوری اطلاعات حساس و تفاهم آگاهانه از امور سیاسی ایران، بسیار زیانبار بود. ساواک تمامی دهه ی 1970 را صرف مبارزهای روزافزون با تروریسم در ایران کرد و تمام اطلاعاتی را که درباره ی گروه های تندرو داشت به سیا میداد. این امر موجب محدود شدن توانایی سازمان، در برقرار نمودن تماس با دیگر گروههایی که در مخالفت با حکومت سرکوب گر شاه بوجود میآمدند، میگردید. مثلاً در 1977 (1356) سیا تنها از یک کانال تماس با نیروهای مخالف ملیگرا برخوردار بود. و البته هیچگونه تماسی با رهبران روحانی نداشت.
درباره ی همکاری بین ساواک و سیا و موساد (سازمان اطلاعاتی اسرائیل) تاکنون بحثهای زیادی شده است. در این که ساواک و موساد همکاری نزدیکی با هم داشتند شکی وجود ندارد. این همکاری بویژه در نیمه ی دهه ی 1960 که ایران و اسرائیل هر دو با دشمن مشترک یعنی عراق روبرو بودند، آغاز گردید. در این زمان بود که موساد نفوذ بیشتری در ساواک پیدا کرد و نفوذ سیا تا حدی رو به کاهش گذاشت. هر قدر اختیارات و قدرت ارتشبد نصیری افزایش مییافت، همکاری ساواک با سیستم اطلاعاتی اسرائیل بیشتر میشد. این امر بویژه در مورد اداره ی سوم ساواک یعنی امنیت کشوری صدق میکرد، سیا در همان حال که هر گونه اِعمال شکنجه و گرفتن اقرار به زور را انکار مینمود، به گونه ی پیگیر اشاره میداد که ساواک در همکاری با اسرائیلی ها «اعمال سخت» به کار میبرد. زمانی که از مأمور سیا که سال ها در رابطه ی نزدیک با ساواک بود در اینباره سؤال شد، پاسخ داد: «برای من تعجبآور نیست.»
همانند سایر امریکاییانِ ناظر بر امور ایران، سیا نیز اسطوره ی اَبَر شاه را باور داشت. این مطلب بویژه در مورد کهنهکاران امور ایران که یک دوره ی طولانی را در این کشور گذرانده بودند، صدق میکرد. در نظر آنها شاه برای همیشه پایدار بود. زیرا با مشاهده ی چند نمونه از برخورد او با مشکلات سخت، دیگر شاه را کاملاً شکستناپذیر میدانستند. بعضی از این افراد کسانی چون جورج کیو، هرب فرگوسن و آرت کالاهان بودند، که کارمندان زحمتکش دولت بوده دانش فراوانی درباره ی ایران داشتند.
آنها به طرز کار نخبگان سیاسی ایران بینهایت آشنا و آگاه بوده، تاریخ و فرهنگ ایران را گرامی میداشتند. ولی آنها نیز همانند وزارت خارجه، با رهبران روحانی و روشنفکران فارسیزبان و کارگرانی که به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده بودند، و گروه های مختلف جامعه که در سال 1978 (1357) به خیابان ها ریختند، آشنایی نداشتند. آنها از چیزی که میتوان آن را «زمانه ی مسجد» نامید اطلاعی نداشتند. در واقع آنها هیچگاه در محافل مخالفان نفوذ نداشته، وقت زیادی صرف دانشگاه و جنوب تهران نمیکردند. سرانجام اطلاعات امریکا در ایران با شکست روبرو شد؛ چنان شکستی که همه ی ادارات و سازمان ها و سفیران و مأموریت ها را بهم ریخت.
منبع:شیر و عقاب، جیمز بیل، نشر فاخته، 1371، ص 536 ـ 533
سازمان مرکزی اطلاعات امریکا «سیا» برخلاف شهرت عظیم خود به عنوان نیرویی قادر و دانا، که زیرکانه و نهانی تمام سرنخ های خیمهشببازی پهلوی را به دست داشته و ایران را اداره میکند، به حد شگفتانگیزی نادان و نارسا بود. این سازمان نه تنها با مشکلاتی روبرو بود که موجب ناتوانی سایر مقامات امریکایی و مأموریت هایشان میگردید، بلکه باری به دوش همه ی آنها میگذاشت. به خاطر هممرزی ایران و شوروی، تمام سازمان های اطلاعاتی امریکا، همه ی اندیشه و ابتکار خود را برای کسب خبر از شوروی بکار میبردند، سیا و سایر سازمان های اطلاعاتی امریکا در ایران نیز تمام همّ خود را صرف پاییدن شوروی میکردند. آنها با این کار اوضاع کشوری را که میزبانشان بود، دست کم گرفته، به آن بیتوجه میماندند، و در حقیقت اشتباهی عظیم مرتکب میشدند.
یکی از دلایل مهمی که سازمان های اطلاعاتی امریکا را نسبت به حوادث سیاسی ایران نابینا کرده بود، وجود دو ایستگاه استراق سمع در بهشهر و کبکان بود. بعضی از افراد در واشنگتن معتقد بودند که کور بودن در امور ایران بهتر از آن است که فعالیت هایی که در شوروی انجام میشود، ندیده بماند. مؤید این ادعا، نوشته ی یک مأمور آگاه اطلاعات امریکا، درباره ی اهمیت این دو ایستگاه استراق سمع میباشد:
شکی نیست که این دو ایستگاه به مدت دو دهه عملکردی بسیار مهم داشت. چه امریکا را قادر به ردیابی کامل و ارزیابی کارایی آزمایش های موشک های بالیستیک بین قارهای (ICBM) شوروی نمود. بدون کسب اطلاعات از طریق این ایستگاه ها، ما تقریباً نیمهکور میشدیم. ما قبلاً نیز با از دست دادن چنین ایستگاه هایی در ترکیه و پاکستان صدمه ی شدیدی خورده بودیم، که فقط با استقرار این ایستگاه ها در ایران جبران شد. اظهارنظرهای رسمی در این مورد، به دلایل بسیار روشن، خوشبینانه بوده است، ولی نباید آنها را باور کرد، چون آن ایستگاه ها ضروری بود و نمیشد از آنها صرفنظر کرد... به همین دلیل ما بینهایت مواظب بودیم که شاه را چنان به خشم نیاوریم که این ایستگاه ها را برچیند. فراموش نشود که این ایستگاه ها تنها با قرارداد شفاهی شاه و سازمان های اطلاعاتی در آنجا مستقر شده بود، و به همین دلیل ما به او متکی بودیم. من شخصاً همیشه بر این عقیده بودهام که ما میتوانیم پیش از آنکه شاه عصبانی شده و ما را بیرون کند، راه طولانی به سوی تماس و جمعآوری اطلاعات از عوامل مخالف را بپیماییم. ولی تا آنجا که به سیاستپردازان مربوط میشد، آنها هیچ دلیلی نمیدیدند که دستاوردهای پر ارزش اطلاعاتی (از این دستگاه ها) را به خاطر کسب اطلاعات فرعی (سیاست داخلی) که تنها تحلیلگران به آن توجه دارند، در معرض خطر قرار دهند. این دیدگاه موجب گردید، تا نتیجه ی کار برعکس شود، ولی فراموش نشود که به مدت 20 سال سیاست بسیار موفقی بود.
در ایران معمولاً ده مأمور رابط سیا حضور داشتند. از این عده، کار 6 یا 7 نفر مربوط به شوروی و چین بود و 3 یا 4 نفر دیگر، امور داخلی ایران را با تأکید بر مطالبی نظیر اقتصاد، نفت، توسعه ی تأسیسات هستهای و خرید اسلحه، پیگیری میکردند. گزارشات مستقیم سیاسی از اولویت پایینی برخوردار بود. به گفته ی ریچارد هلمز که به یقین در موضعی قرار داشت که خیلی چیزها میدانست: «سازمان در ایران گزارش های سیاسی زیادی نمیداد.» مأموران سیا در ایران که بعضی از آنها به فارسی روانی سخن میگفتند، معمولاً در زیر پوشش هایی نظیر کارمند هواپیمایی ملی کار میکردند و جامعه ی امریکاییان مقیم ایران، و گروه «مافیای ارمنی» به آنها لقب «اشباح» داده بودند.
برای مأموران اطلاعاتی امریکا، پوشش، مشکل بزرگی شده بود. این مشکل با تصمیم وزارت خارجه مبنی بر این که تمام مأموران سیا به جای کارمندان وزارت خارجه به عنوان کارمندان ذخیره ی وزارت خارجه معرفی گردند، حادتر شد. بنابراین تمام مأموران سیا کارمندان ذخیره ی وزارت خارجه به شمار میرفتند، در حالی که تمام کارمندان ذخیره ی وزارت خارجه مأمور سیا نبودند. در ضمن تا دهه ی 1970 سیا در سفارت مستقر بود، و ساختمان جدایی نداشت.
از آنجا که اکثر مقامات امریکایی، ایران را با دید مرکز توجه به امور شوروی مینگریستند، آن دسته مأموران اطلاعاتی که رویدادهای سیاسی داخلی ایران را پیگیری مینمودند نیز به مخالفان دستچپی حکومت شاه توجه بیشتری داشتند و بیشتر وقتشان صرف تحقیق فعالیت های سازمان هایی نظیر فداییان خلق و مجاهدین خلق میگردید. ولی آنها بر دستگاه اطلاعاتی شاه (ساواک) تکیه ی زیادی داشتند.
تأثیر رابطه ی نزدیک سیا با ساواک در کارایی جمعآوری اطلاعات حساس و تفاهم آگاهانه از امور سیاسی ایران، بسیار زیانبار بود. ساواک تمامی دهه ی 1970 را صرف مبارزهای روزافزون با تروریسم در ایران کرد و تمام اطلاعاتی را که درباره ی گروه های تندرو داشت به سیا میداد. این امر موجب محدود شدن توانایی سازمان، در برقرار نمودن تماس با دیگر گروههایی که در مخالفت با حکومت سرکوب گر شاه بوجود میآمدند، میگردید. مثلاً در 1977 (1356) سیا تنها از یک کانال تماس با نیروهای مخالف ملیگرا برخوردار بود. و البته هیچگونه تماسی با رهبران روحانی نداشت.
درباره ی همکاری بین ساواک و سیا و موساد (سازمان اطلاعاتی اسرائیل) تاکنون بحثهای زیادی شده است. در این که ساواک و موساد همکاری نزدیکی با هم داشتند شکی وجود ندارد. این همکاری بویژه در نیمه ی دهه ی 1960 که ایران و اسرائیل هر دو با دشمن مشترک یعنی عراق روبرو بودند، آغاز گردید. در این زمان بود که موساد نفوذ بیشتری در ساواک پیدا کرد و نفوذ سیا تا حدی رو به کاهش گذاشت. هر قدر اختیارات و قدرت ارتشبد نصیری افزایش مییافت، همکاری ساواک با سیستم اطلاعاتی اسرائیل بیشتر میشد. این امر بویژه در مورد اداره ی سوم ساواک یعنی امنیت کشوری صدق میکرد، سیا در همان حال که هر گونه اِعمال شکنجه و گرفتن اقرار به زور را انکار مینمود، به گونه ی پیگیر اشاره میداد که ساواک در همکاری با اسرائیلی ها «اعمال سخت» به کار میبرد. زمانی که از مأمور سیا که سال ها در رابطه ی نزدیک با ساواک بود در اینباره سؤال شد، پاسخ داد: «برای من تعجبآور نیست.»
همانند سایر امریکاییانِ ناظر بر امور ایران، سیا نیز اسطوره ی اَبَر شاه را باور داشت. این مطلب بویژه در مورد کهنهکاران امور ایران که یک دوره ی طولانی را در این کشور گذرانده بودند، صدق میکرد. در نظر آنها شاه برای همیشه پایدار بود. زیرا با مشاهده ی چند نمونه از برخورد او با مشکلات سخت، دیگر شاه را کاملاً شکستناپذیر میدانستند. بعضی از این افراد کسانی چون جورج کیو، هرب فرگوسن و آرت کالاهان بودند، که کارمندان زحمتکش دولت بوده دانش فراوانی درباره ی ایران داشتند.
آنها به طرز کار نخبگان سیاسی ایران بینهایت آشنا و آگاه بوده، تاریخ و فرهنگ ایران را گرامی میداشتند. ولی آنها نیز همانند وزارت خارجه، با رهبران روحانی و روشنفکران فارسیزبان و کارگرانی که به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده بودند، و گروه های مختلف جامعه که در سال 1978 (1357) به خیابان ها ریختند، آشنایی نداشتند. آنها از چیزی که میتوان آن را «زمانه ی مسجد» نامید اطلاعی نداشتند. در واقع آنها هیچگاه در محافل مخالفان نفوذ نداشته، وقت زیادی صرف دانشگاه و جنوب تهران نمیکردند. سرانجام اطلاعات امریکا در ایران با شکست روبرو شد؛ چنان شکستی که همه ی ادارات و سازمان ها و سفیران و مأموریت ها را بهم ریخت.
منبع:شیر و عقاب، جیمز بیل، نشر فاخته، 1371، ص 536 ـ 533
/ج