روش حل اختلاف احادیث
یکی از مسائل مهم در حوزه ی حدیث پژوهی و یکی از شاخه های مهم دانش فقه الحدیث بحث اختلاف حدیث است که تحت عنوان مختلف الحدیث به بحث درباره ی احادیثی میپردازد که با هم ناسازگارند؛ خواه این ناسازگاری و اختلاف واقعی باشد و یا ظاهری که قابل جمع با هم هستند. (2) در موردی که اختلاف و تعارض ظاهری است، باید با راهکارهای مناسب این ناسازگاری و تعارض را برطرف نمود. شیخ بهایی در اربعین خود در موارد متعددی به این مهم توجه نموده است. راهکارهایی که وی در حل اختلاف و تعارض به کار بسته است، عبارتاند از: ذکر وجه یا وجوهی برای حدیث، حمل بر استحباب، حمل بر تقیه، حمل بر کراهت. وی در شرح این فراز از حدیث سی و نهم ـ که امام علی (علیه السلام) فرمود: «ثم یفسحان له فی قبره مدّ بصره...؛ سپس قبر او را تا چشم یارای دیدن دارد توسعه میدهند» ـ میگوید:منافاتی میان این حدیث و حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «یفسح له فی قبره سبعون ذراعاً فی سبعین» و نیز حدیثی که از امام صادق (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که «یفسح له فی قبره سبعه اذرع»، وجود ندارد؛ چون این اختلاف گشایش و توسعه، بستگی به اختلاف درجات و مراتب فرد مؤمن دارد، شاید کمترین حد توسعه هفت ذراع و حد متوسط توسعه هفتاد ذراع و بالاترین آن مدالبصر باشد. (3)
وی همچنین خاطر نشان می کند که میان حدیث «نیه المومن خیر من علمه » و حدیث «افضل الاعمال احمزها» هیچ گونه ناسازگاری وجود ندارد؛ چون می توان گفت که لفظ «خیر» اسم تفضیل نیست، بلکه «من» تبعیضه است و معنای حدیث این میشود که نیت مؤمن از جمله اعمال خیر و نیک اوست. (4)
شیخ به طور مفصل به شرح و توضیح حدیث چهارم اربعین ـ که درباره ی وضو است ـ پرداخته و دیدگاه فقهای زیادی از شیعه و اهل سنت را مطرح کرده است. وی می گوید: که مفاد حدیث این است که با رطوبت دو دست، سر و دو پا را مسح میکند و به این حدیث استدلال شده است که جایز نیست برای مسح از آب جدید استفاده شود و این دیدگاه اصحاب ماست، جز ابن جنید. او استفاده از آب جدید برای مسح را جایز دانست که مطابق با فتوای مالک و بقیه ی علمای اهل سنت است. روایات صحیح زیادی هست که به طور صریح مخالف دیدگاه ابن جنید است؛ به غیر از دو روایت صحیح که در آن معصوم (علیه السلام) از مسح با رطوبت باقی مانده در دو دست نهی فرمود. شیخ بهایی برای حل تعارض، این نهی را حمل بر کراهت و از شیخ طوسی راه حل تقیه را برای حل تعارض نقل کرده است. (5)
در شرح و توضیح روایت ششمِ اربعین ـ که درباره ی چگونگی تیمم است ـ شیخ میگوید: این روایت به روشنی دلالت میکند که تیمم مذکور بدل از غسل است و یکبار زدن دست بر روی زمین کفایت میکند و احادیثی را که دلالت میکنند که در تیمم بدل از غسل باید دو بار دست را بر زمین زد، حمل بر استحباب میکنیم. (6)
بهره گیری از عرفان و مکاشفات عرفا
همان طور که در شرح حال شیخ بهایی آمده، وی تمایل زیادی به عرفان داشته، (7) و اهل مکاشفه بوده است. وی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر «بابا رکن الدین شیرازی» رفت و مکاشفهای برایش رخ داد که از آن، نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. ملا محمدتقی مجلسی که یکی از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش داده است. (8) با توجه به جنبه ی عرفانی شخصیت شیخ، طبیعی است که وی در تبیین احادیث از عرفان و مکاشفات عرفا و اصحاب قلوب بهره ببرد. وی در شرح و توضیح سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) ـ که فرمود: «لأشتری منه داراً فی دار الغرور» ـ میگوید:شاید منظور از خانه در این حدیث ساختمان بدن انسان و مقصود از مشتری نفس ناطقه ی وی ـ که به این ساختمان ظلمانی روی آورده ـ باشد که با مشغول شدن در آن از جهانهای مقدس نورانی باز داشته شده است. (9)
امام رضا (علیه السلام) در توضیح سخن حضرت یونس ـ (علیه السلام) که گفت: «سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» ـ فرمود: مراد از ظلم در کلام حضرت یونس ترک عبادتی است که در شکم ماهی فرصت انجام آن را پیدا کرده است.
شیخ بهایی به دنبال نقل این سخن میگوید: من این سخن حضرت را در هیچ یک از تفاسیری که بدان دسترسی داشتم، نیافتم و این کلام مؤید آن چیزی است که اهل کشف و عرفان گفتهاند که آن قربی که برای حضرت یونس (علیه السلام) در شکم ماهی حاصل شد، نه قبل از آن و نه بعد از آن برایش پدید نیامد تا حدی که بلعیدن ماهی را معراج او معرفی کردهاند و در این زمینه حدیثی را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نمودهاند و عارف رومی در مثنوی آن را به نظم درآورده است: (10)
گفت پیغمبر که معراج مرا
نیست بر معراج یونس اجتباء
آنِ من یرجع و آن او نشیب
زان که قربحق برون است از حسیب
قرب نی بالا و پستی رفتن است
قرب حق از قید هستی رستن است (11)
همچنین وی در شرح فرازی از حدیث سی و پنجم «فاذا احببت کنت سمعه الذی یسمع به» میگوید: صاحبدلان در این زمینه کلماتی ارزشمند و اشاراتی رمزآلود و ذوقی دارند که مشام جانها را معطر میسازد و استخوانهای پوسیده ی اشباح را زنده میکند و به معنای عمیق آن پی نمیبرد، جز کسی که با ریاضت بدنش را به سختی و نفسش را با مجاهدتها به زحمت انداخته باشد. (12)
بهرهگیری از دانش روز
یکی از نکاتی که در فهم حدیث باید به آن توجه داشت، سنجش آن با داده های دانش بشری است؛ چون این داده ها میتوانند بر فهم ما از حدیث مؤثر باشند و چه بسا بر فهم ما افزوده شود و نکته های مغفول متن حدیث آشکار شود، از همین رو توجه به بهرهگیری محدثانی که در دانشهای بشری تخصص داشتهاند و توانستهاند میان داشته های خود در حوزه ی حدیث و اندوخته های علمی مرتبط تعامل برقرار کنند، برای ما مفید و رهگشاست. (13) از همین رو شیخ بهایی با توجه به اطلاعات و آگاهیهایی که در برخی از دانش بشری مثل ریاضی و هندسه و پزشکی داشته، در مواردی، از این دانشها بهره برده است تا واژه ها و نیز مفاد حدیث را با استناد به این علوم تبیین و روشن نماید؛ مثلاً در توضیح معنای «کعب»، ضمن بیان مفصل دیدگاه فقها و اهل لغت به سخن دانشمندان علم تشریح، همانند جالینوس، ابن سینا و شارحان کتاب قانون ابن سینا استناد کرده است و گفته که قدم انسان از 26 استخوان تشکیل شده است و بالای آنها کعب قرار دارد و آن، استخوانی دایره شکل است که در محل اتصال ساق و قدم قرار دارد. (14)یا در توضیح معنا و حقیقت اختلاج العین (پریدن چشم) ـ که در حدیث هشتم به عنوان زکات بدن از آن یاد شده است ـ وی میگوید:
اختلاج نوعی بیماری است که پزشکان آن را در ضمن آفات ذکر میکنند، عبارت است از حرکات تند و پشت سر هم غیر عادی عارض بر جزیی از بدن مانند پوست و غیر آن که در اثر رطوبت غلیظ چسبنده که منحل میشود و به صورت باد گازی شکل غلیط در میآید و خارج شدن آن از منفذهای بدن دشوار است و میان این گاز غلیظ و بدن برخوردی پدید میآید که موجب حرکت و ارتعاش میشود. (15)
و نیز وی برای بیان مقدار لازم صورت ـ که هنگام وضو باید شسته شود ـ از شکل هندسی کمک میگیرد (16) و همچنین وی در این که چرا از «سبعین» (هفتاد) برای بیان کثرت در آیات و روایات استفاده شده است، میگوید که عدد هفتاد تکرار کاملترین یکان (آحاد) یعنی هفت است که مضرب آن عدد کامل، یعنی ده است. (17)
استنباطهای فقهی و اصولی
فقه الحدیث فقط شرح حدیث نیست، بلکه غیر از آن باید قواعدی که از حدیث استفاده میشود نیز مورد توجه قرار گیرد. البته بحث درباره ی احادیثی نیست که خود متکفل بیان قاعده ی اصولی و فقهی هستند (18) که نیازمند دقت و توانمندی خاصی است.از آنجایی که شیخ بهایی فقیه برجستهای بود، این جنبه از شخصیت ایشان در اربعین وی نمایان است. وی هم دیدگاه فقهای شیعه و سنی را به طور گسترده به تناسب یادآور شده و مورد نقد و ارزیابی قرار داده و هم در مواردی برداشتهای فقهی و اصولی خود را بیان نموده است که در اینجا تنها به استنباطهای فقهی و اصولی وی اشاره میشود و به دیدگاه های فقها در بخش دیگری اشاره خواهد شد. وی از ظاهر حدیث پنجم چنین استفاده کرده است که در وضو یکبار شستن صورت و دو دست کفایت میکند؛ چرا که اگر شستن بار دوم مستحب بود، راوی آن را ذکر میکرد؛ چون امام معصوم (علیه السلام) در مقام بیان حکم شرعی بوده است. (19)
همچنین از ظاهر حدیث ششم ـ که در مقام بیان چگونگی تیمم است ـ استفاده کرده است که یکبار زدن دست بر روی زمین در تیمم بدل از غسل کفایت میکند. (20)
او میگوید حدیث اربعین «من حفظ علی امتی...» میان خاصه و عامه از احادث مستفیض است. حتی برخی قایل به تواتر آن شدهاند. اگر چنین باشد، میتوان با تمسک به آن خبر واحد را حجت دانست و این استدلال کمتر از استدلال به آیه ی نفر «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهمْ طَائِفَةُ» (21) نیست. چگونگی استدلال به این حدیث بر حجیت خبر واحد این است که: اسم شرط از صیغه های عموم است. این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): «من حفظ»، در حکم هر شخص حفظ کننده است؛ خواه این شخص تنها باشد یا این که اشخاص دیگر با او شریک باشند، تعدادشان به حد تواتر برسد یا نه. از طرف دیگر، فرمود: «ممّا یحتاجون الیه فی امردینهم». پس نیاز به آن در امر دینشان را ثابت کرده است. پس اگر حجت نبود، امت در امر دین به آن نیاز نداشتند و بود و نبودش یکسان بود. (22) و سپس اشکالی را مطرح میکند و به آن پاسخ میدهد.
توجه به دیدگاه دیگر اندیشمندان
یکی از نکاتی که در فهم حدیث باید مورد اهتمام قرار گیرد، توجه به برداشتها و فهمهای دیگر اندیشمندان در حوزه های مربوط است. چه بسا این برداشتها میتواند فهم ما از حدیث را تصحیح کند یا عمق ببخشد. (23) از این رو یکی از ویژگیهای مهم اربعین شیخ بهایی توجه مؤلّف به دیدگاه های دانشمندان از فرقه ها و مسلکهای گوناگون است که این خود بیانگر وسعت اطلاعات و تتبع وی و نیز نشان دهنده ی سعه ی صدر و انصاف وی در مسائل علمی است. به تناسب بحث، گاهی دیدگاه مفسرین را مطرح میکند و به نقد آن میپردازد؛ برای نمونه در تفسیر آیه ی شریفه ی «أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّه» (24) آنچه را که بعضی از مفسرین گفتند، نمیپذیرد؛ چون خلاف روایت امام جواد (علیه السلام) است. (25)در بیان معنای «کعب» در بحث مسح پا سخن فخر رازی، زمخشری و فاضل نیشابوری را یادآور میشود. (26)
گاهی نیز به تناسب بحث کلامی، دیدگاه متکلمین شیعه، اشاعره، معتزله را ذکر و گاهی هم به نقد و ارزیابی آنها می پردازد. در تبیین مراتب خداوند متعال به سخن شیخ طوسی استناد می کند. (27) در این که «رزق» فقط بر روزی حلال اطلاق میشود، چنان که معتزله با استناد به آیه ی شریفه ی «وَمِمَّا رَزَقْناهمْ یُنْفِقُونَ» (28) بر این باورند و یا این که هم بر روزی حلال و هم بر روزی حرام اطلاق میشود، چنان که اشاعره بدان معتقدند، به بررسی این دیدگاه ها میپردازد. (29) در این که آیا بهشت الان مخلوق است یا نه، به بیان دیدگاه معتزله و اشاعره میپردازد. (30)
در شرح و توضیح احادیث فقهی به طور مبسوط دیدگاه فقهای خاصه و عامه را نقل و در مواردی به نقد و ارزیابی آنها میپردازد. بیان حکم مسح قدمین، (31) تعیین مقدار «وجه» که در هنگام وضو باید شسته شود. (32) وجوب عینی یا کفایی بودن امر به معروف، (33) حکم کمک به ظالمین (34) حکم بستن چشم درحال رکوع (35)، دیدگاه زیدیه در عدم کفایت وضو ارتماسی (36) را میتوان برای نمونه ذکر کرد. درباره ی استناد شیخ بهایی به سخنان عرفا قبلاً سخن گفته شد.
نتیجه
شیخ بهایی در شرح اربعین، عمده توجهاش به فقه الحدیث معطوف است. از این رو، بجز حدیث چهارم، به ارزیابی سند بقیه ی احادیث نمیپردازد. البته در استفاده از احادیث دیگر، گاهی به وضعیت سند آن اشاره میکند. وی در شرح و تبیین حدیث از ابزارهای مختلف فهم بهره برده است. علاوه بر قرآن کریم و احادیث، از لغت، صرف، نحو و علوم بلاغی به طور چشمگیری استفاده کرده و نیز از طرح و گاهی نقد دیدگاه دیگر اندیشمندان در حوزه ی تفسیر، فقه، کلام، اصول، عرفان غفلت ننموده است. بیان وجوه و احتمالات گوناگون معنای حدیث و نیز ذکر اشکال احتمالی و پاسخ به آن بیانگر ذهن خلاق وی است. علاوه بر همه ی اینها، بهرهگیری از مکاشفات عرفانی و دانش روز، این اثر گرانقدر را اثری جامع ساخته است.کتابنامه:
ـ آشنایی با علوم حدیث، علی نصیری، قم: مرکز انتشارات حوزه ی علمیه ی قم، 1382 ش.
ـ اربعین (الاربعون حدیثً)، شیخ بهایی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1373 ش.
ـ الکافی، ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، به کوشش: علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1365 ش.
ـ اصول و قواعد فقه الحدیث، محمدحسن ربانی، قم: بوستان کتاب، 1383 ش.
ـ الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، بیچا، بیروت: دار الاضواء، بی تا.
ـ روششناسی تفسیر قرآن، علی اکبر بابایی: تهران: سمت، 1379.
- روش فهم حدیث، عبدالهادی مسعودی، تهران: سمت، 1384 ش.
ـ روضات الجنات، محمد باقر خوانساری، تهران: بینا، بیتا.
ـ علامه طباطبایی و حدیث، شادی نفیسی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1384 ش.
پی نوشت ها :
1) استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشکده ی الهیات دانشگاه فردوسی مشهد.
2) اسباب اختلاف الحدیث، ص 11 و 15؛ روش فهم حدیث، ص 190 و 191.
3) همان، ص 236، حدیث 39.
4) همان، ص 218، حدیث 37. برای نمونه های دیگر ر.ک: همان، ص 191، حدیث 34؛ ص 198، حدیث 35؛ ص 35، حدیث 4؛ ص 68، حدیث 7؛ ص 176، حدیث 30.
5) همان، ص 33، 34، حدیث 4.
6) همان، ص 60، حدیث 6.
7) روضات الجنات، ج 7، ص 58.
8) کشکول، ص 57.
9) اربعین، ص 101، حدیث 14.
10) همان، ص 111، حدیث 17.
11) همان.
12) همان، ص 196، حدیث 35؛ برای نمونه های دیگر ر.ک: همان، ص 119؛ ص 211، حدیث 37؛ ص 222، حدیث 38؛ ص 240، حدیث 39؛ ص 246، حدیث 39.
13) روش فهم حدیث، 201 و 205.
14) همان، ص 42 و 44، حدیث 4.
15) همان، ص 71، حدیث 8.
16) همان، ص 27، حدیث 4.
17) همان، ص 78، حدیث 9.
18) اصول و قواعد فقه الحدیث، ص 241.
19) همان، ص 54 ، حدیث 5.
20) همان، ص 60، حدیث 6؛ برای نمونه های دیگر ر.ک: ص 55 و 104، حدیث 15؛ ص 160، حدیث 27؛ ص 161، حدیث 27.
21) سوره ی توبه، آیه ی 122.
22) اربعین، ص 10، حدیث 1.
23) روش فهم حدیث، ص 207.
24) سوره ی جن، آیه ی 18.
25) اربعین، ص 67، حدیث 7.
26) همان، ص 46، 47، حدیث 4. برای نمونه های دیگر ر.ک: ص 69، حدیث 7؛ ص 148، حدیث 24؛ ص 174، حدیث 30؛ ص 177، حدیث 30؛ ص 189، حدیث 32؛ ص 194، حدیث 35؛ ص 212، حدیث 37؛ ص 214، حدیث 37؛ ص 215، حدیث 37؛ ص 216، حدیث 37.
27) همان، ص 15، حدیث 2.
28) سوره ی بقره، آیه ی 3.
29) اربعین، ص 96، 97، حدیث 13.
30) همان، ص 249، حدیث 40؛ برای نمونه های دیگر ر.ک: ص 114، حدیث 17؛ ص 222، حدیث 38؛ ص 111، حدیث 17.
31) همان، ص 35، حدیث 4.
32) همان، ص 24، حدیث 4.
33) همان، ص 91، حدیث 12.
34) همان، ص 104، حدیث 15.
35) همان، ص 67، حدیث 4.
36) همان، ص 28، حدیث 4. برای نمونه های دیگر ر.ک: ص 22، حدیث 4؛ ص 26، حدیث 4؛ ص 29، حدیث 4؛ ص 34، حدیث 4؛ ص 58، حدیث 6؛ ص 60، حدیث 6؛ ص 151، 152، حدیث 25؛ ص 160 ـ 163، حدیث 27؛ ص 199، حدیث 35؛ ص 208، حدیث 36؛ ص 214، 215، حدیث 37؛ ص 216، حدیث 37.