گذری بر سند و درنگی در متن حدیث «اخوک دینک…» «2»

حدیث «اخوک دینک، فاحتط لدینک...» دو بخش دارد: بخش نخست آن، گزاره‌ای اخباری و اسنادی و اسمی و ساخته شده از یک مبتدا و یک خبر و بخش دوم، گزاره‌ای انشایی و فعلی است که
سه‌شنبه، 2 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گذری بر سند و درنگی در متن حدیث «اخوک دینک…» «2»
گذری بر سند و درنگی در متن حدیث «اخوک دینک…» «2»

نویسنده: پرویز رستگار (1)



 

بازخوانی پیام این حدیث

1. برداشت اخباریان و اصولیان در بوته ی نقد

حدیث «اخوک دینک، فاحتط لدینک...» دو بخش دارد: بخش نخست آن، گزاره‌ای اخباری و اسنادی و اسمی و ساخته شده از یک مبتدا و یک خبر و بخش دوم، گزاره‌ای انشایی و فعلی است که با بخش پیش از خود، با یک فای ترتب یا نتیجه، نه با یک فای عطف تا مشکل عطف انشا بر خبر پیش آید، پیوند خورده است؛ اما از آن جا که تنها بخش آغازین این حدیث، کانون همه ی لغزش‌هاست، ما نیز آن را گرانیگاه سخنان خود قرار می‌دهیم.

تشبیه به کار رفته در این حدیث

اگر در یک تشبیه، ادات به کار رود، گر چه بر کنار از تأکید (2) و نامش تشبیه مرسل خواهد بود، (3) دست کم این سود را دارد که به آسانی، به شنونده یا خواننده ی یک تشبیه نشان می‌دهد که مشبّه کدام و مشبّه‌به کدام است؛ زیرا، بی گمان، در چنین تشبیهی، واژه‌ای که جایش پشت سر ادات است، مشبّه‌به خواهد بود. از این دید، فراز «اخوک دینک» یک تشبیه بدون ادات و نامش تشبیه مؤکد است (4) و همین نکته زمینه‌ای فراهم می‌کند که تا این جای سخن‌ بتوانیم هر یک از «اخوک» و «دینک» را هم مشبّه و هم مشبّه‌به بدانیم.
از سوی دیگر، تشبیه به کار رفته در این حدیث، تشبیه مفصل نام دارد؛ زیرا در آن، وجه شبه که همان احتیاط آمیز و جدی گرفتنی بودن است، یادآوری شده و از آن فرو گذار نشده است. (5)
اینک و پس از آن که دانستیم، این تشبیه، بر کنار از ادات، اما دارای وجه شبه است، باید به کمک همین برگ برنده و «بضاعت مزجات»، دریابیم که مشبّه کدام و مشبّه‌به کدام است. سود تشبیه های رایج و رسمی ـ که اندازه ی کاربری‌شان هم بسیار فراوان است، به مشبّه باز می‌گردد؛ (6) زیرا باید در این دست تشبیه ها، مثلاً در تشبیه زید به شیر یا چهره ی زید به بدر، وجه شبه در مشبّه ‌به، نیرومندتر و برجسته‌تر باشد (7) تا بتوان ناقص (مشبّه) را به کامل (مشبّه‌به) مانند کرد و پیوند زد و آن یک را به این یک، نزدیک و آبرومند کرد. (8)
البته گاهی نیز سود تشبیه، گرچه بسیار کم پیش می‌آید و با آن که وجه شبه در مشبّه‌به، رقیق‌تر و کم‌ نمودتر است ـ به مشبّه‌‌به بازمی‌گردد و«تشبیه مقلوب» رخ می‌نماید. (9) انگیزه ی چنین تشبیه وارونه‌ای، مثلاً در تشبیه شیر به زید یا بدر به چهره ی زید، یا ایجاد این گمان در شنونده یا خواننده است که باور کند وجه شبه در مشبّه‌ به نیرومندتر است (با آن که در واقع، چنین نیست) و یا به او بباوراند که در نگاه گوینده، مشبّه‌به ارجمندتر و شایسته ی توجه بیشتر است. (10)
اینک باید دید اخباریان و اصولیان تشبیه به کار رفته در این حدیث را چگونه ارزیابی و نوع آن ‌را ‌چگونه ‌تعیین می‌کنند. آنان در این ‌بـاره، سخن بی ‌پرده و ‌آشکاری نگفته ‌اند و بحث‌ های خود را درباره‌ ی این حدیث، با اصطلاحات رایج در علم بیان ـ که تشبیه از محورهای آن است ـ به هم در نیامیخته ‌اند، گرچه بهانه ی این خرده‌گیری در سوی اصولیان بیشتر است؛ زیرا از میان اخباریان، چنان که پیش‌تر هم گفتیم، تنها شیخ یوسف بحرانی کمی درباره ی پیام و متن حدیث «اخوک دینک ...» سخن گفته است، اما اصولیان از آن، بسی گسترده‌تر گفتگو و کالبد شکافی‌اش کرده‌اند.
با این همه، این دو دسته ـ که همگی «دینک» را مشبّه و «اخوک» را مشبّه‌به به شمار آورده‌اند ـ یا این تشبیه را تشبیهی رایج و رسمی می‌دانند و یا تشبیهی مقلوب؛ اگر آن را یک تشبیه رسمی بدانند، باید وجه شبه (احتیاط آمیز و جدی گرفتنی بودن) را در مشبّه‌به (اخوک)، نیرومندتر و افزون‌تر از مشبّه (دینک) بدانند و اگر آن را یک تشبیه مقلوب بخوانند، به ناچار و ناگزیر، باید وانمود و ادعا کنند، با آن که وجه شبه (احتیاط آمیز و جدی گرفتنی بوده) در مشبّه‌به (اخوک)، کمتر و رقیق‌تر و در مشبّه (دینک)، بیشتر و غلیط‌تر است، داستان این تشبیه، واژگونه است تا بتوانند به باور این و آن بیندازند که وجه شبه در مشبّه‌ به (اخوک)، بیشتر یا آن که او حیاتی‌تر و ارجمندتر و شایسته ی توجه و عنایت فوق‌ العاده ‌ای است.
ناگفته پیداست که این دو دسته نمی‌خواهند تشبیه مورد بحث را از نوع مقلوب بدانند؛ زیرا چنین کاری نوعی فرار به جلو و نقض غرض است و سود آن به مشبّه‌به (اخوک) می‌رسد؛ با آن که اینان در این جا می‌خواهند به فوق‌العادگی و احتیاط آمیز بودن دین برسند، نه چیزی دیگر. بنا بر این، گزینه ی بهتر برای آنان، همان تشبیه رسمی و رایج است، اما پذیرفتن چنین تشبیهی آنان را به ورطه‌ای دیگر می‌افکند. آنان باید در پی تن دادن به چنین تشبیهی، نه در اندازه و شکل یک ادعا و وانمود کردن که جایش تشبیه مقلوب است، بلکه به عنوان یک اصل مسلّم که بی‌نیاز از ادعا و تظاهر است، بپذیرند «اخ» که تعبیری کنایی از «حق الناس» است، از «دین»، مهم‌تر و ارجمندتر است و این، چیزی نیست که در چارچوب و قالب‌های فکریِ نگاه سنتی و قدمایی به دین بگنجد و آن را تحت الشعاع و زیر مجموعه و دست نشانده ی هر چیز دیگری ببیند. در این نگاه، دین از هر چیز دیگری برتر است و همگان و همه «اخوک»ها باید درون آن و نه بیرون از آن، جا سازی شوند و در نتیجه، این «دینک» است که احتیاط آمیز و فوق العاده است، نه«اخوک».
همچنین، ادعای قصر «اخوک» در «دینک» ـ که یکی از شارحان فرائدالاصول آن را پیش کشیده است ـ با قواعد و چارچوب‌های ادبی نمی‌خواند؛ زیرا قصرِ (حصرِ) یک چیز در چیزی دیگر، چهار راهکار عام و دو روش خاص دارد؛ عطف، نفی و استثنا، «انّما» و تقدیم آنچه که حقش تأخیر است، چهار راه عام قصر (حصر)اند (11) و کاربرد ضمیر فصل و به کارگیری «ال» هم که ویژه ی باب مبتدا و خبر است. (12)
بدین ترتیب، تنها روش ممکن از شش راهکار نام برده برای به میان کشیدن پای قصر (حصر) به این فراز از حدیث، آن است که دست به دامان قانون «تقدیم ما حقه التأخیر یفید الحصر (= القصر)» بزنیم و با در پیش گرفتن شگردی که در ترکیب گزاره هایی چون «إِیِّاکَ نَعْبُدُ» به کار می‌رود، «اخوک» را خبری بدانیم که با آن که حقش تأخیر است، بر مبتدای خود، «دینک» مقدم و سبب قصرِ (حصرِ) مبتدا در خود شده است؛ چنان که در گزاره هایی چون «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِی دِینِ» نیز چنین است، (13) اما جدا از این که چنین جا به جایی‌ای، به قصر «دینک» در «اخوک» می‌انجامد، نه قصر «اخوک» در «دینک»، باید دانست، چنان که نزد نحویان مشهور است، یکی از سه جایی که واجب است همان واژه ی مقدم را مبتدا و واژه ی مؤخر را خبر بدانیم، آن است که هر دو معرفه باشند (14) و چون اصل، عدم تقدیم و تأخیر است، (15) در مانند «اخوک دینک»، باید «اخوک» را مبتدا و «دینک» را خبر به شمار آوریم، نه بر عکس.
بلی، اگر برای رعایت معنا و دور کردن سخن گوینده ی خردمند (= متکلّم حکیم) از بیهوده‌گویی و لغزش، همه ی درها، جز زیر پا گذاشتن قانون تقدیم و تأخیر، بر روی ما بسته باشد، آن گاه از چنین ترکیب و توجیهی ناگزیر خواهیم بود و مثلاً در «ابوحنیفه ابویوسف» که بوی هم‌رتبه و هم‌دوش بودن ابوحنیفه (استاد) با ابویوسف (شاگرد) می‌دهد، یا باید کاف تشبیهی بر سر واژه ی مقدم درآوریم و آن را خبر بدانیم (کابی حنیفه ابویوسف) و به حکم تشبیه های رایج و رسمی، اقوی را مشبّه‌به و اضعف را مشبّه ‌به شمار آوریم و یا کاف تشبیه را بر سر واژه ی مؤخر درآوریم و آن را خبری نشسته در جای طبیعی خود دانسته (ابوحنیفه کابی یوسف)، به تشبیهی مقلوب که انگیزه‌اش مبالغه و تأکید است، دچار آییم؛ (16) موقعیتی که دقیقاً برای گزاره ی «اخوک دینک» هم پیش آمده و آن را بر سر دو راهی تشبیه نشانده است؛ دو راهی‌ای که پیش‌تر، پیامدهایش را که نه برای اخباریان و نه برای اصولیان پذیرفتنی است، یادآوری کرده بودیم.
در پایان، یادآوری این نکته را نیز بایسته می‌دانیم که مقصور (محصور) دانستنِ واژه ی مقدم و مقصور علیه (محصور فیه) به شمار آوردنِ واژه ی مؤخر، همان گمانی که شارح رسائلِ مرحوم شیخ انصاری برده است، در جایی است که یکی از ادوات سه گانه ی عطف، نفی و استثنا و «انّما» به کار گرفته شود، نه در همه جا. (17)

2. برداشتی نو از این حدیث

اینک، پس از یادآوری نارسایی‌های برخاسته از برداشت مشترک اخباریان و اصولیان از حدیث بحث برانگیز «اخوک دینک ...»، در پی بازخوانی آن به گونه‌ای بر می‌آییم که نوآمد و در چارچوب قواعد و نظام‌های ادبی نیز باشد. بر ایــن اساس، «اخوک» مبتدا و مشبّه، «دینک» خبر و مشبّه‌به و «احتَط = وجوب احتیاط و جدی گرفتن» وجه شبه است و پای بحث قصر (حصر) هم در میان نیست.
اگر این تشبیه، یک تشبیه رایج و رسمی باشد، با توجه به حذف ادات و مؤکد بودن چنین تشبیهی، در پی توسعه ی موضوع و افزایش مصادیق «دینک» خواهد بود و خواهد گفت: «برادر دینی‌ات، یکی از مصادیق دین توست و این یک بر مصادیق آن یک که در آن، وجه شبه نیرومندتر و غلیظ‌تر است، افزوده می‌شود». به دیگر سخن، این حدیث در مقام یک ادعا و طرح یک حقیقت ادعایی و از سنخ «الطواف صلاه» خواهد بود تا اهمیت و حیاتی بودن مصداق جدید و ادعایی را که در این جا «اخوک» است، آشکار و آفتابی کند و حکم محمول را به موضوع سرایت دهد. از همین روی، می‌بینیم که بی‌درنگ، پس از درج «اخوک» در لا به لای مصادیق «دینک»، به پشتوانه ی قاعده ی «حکم الامثال [والاشباه والمشابهات] فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد»، حکم واجب بودن احتیاط و جدی گرفتن را به این مصداق جدید دین ـ که به مقتضای حذف ادات تشبیه، گویا خود دین و از مصادیق حقیقی آن است ـ نشت و سرایت می‌دهد.
اگر هم این تشبیه، یک تشبیه مقلوب باشد، پیامش نیرومندتر بودنِ وجه شبه (احتیاط آمیز و جدی گرفتنی بودن) در سوی مشبّه (اخوک) در واقع، اما نیرومندتر بودنش در سوی مشبّه‌به (دینک) در ظاهر و به حکم ادعا و وانمود خواهد بود و از قضا چنین برداشتی از حدیث است که در کنار احتمال نخست از دو احتمال پیش گفته و برخاسته از تشبیه مورد نظر اخباریان و اصولیان، هنگام بحث از شک در تکلیف، هر گاه پــای شبهه ی حکیمه ی تحریمیه و فقدان نص در میان باشد، به کار این دو دسته می‌آید؛ زیرا، چنان که پیش‌تر هم گفتیم، سود تشبیه مقلوب به مشبّه‌به می‌رسد و آن سود در آن برداشت نخست آنان در آن جا و در این برداشتِ دوم ما در این جا نشان دادن حیاتی‌تر و ارجمند‌تر بودن و شایستگی توجه و عنایت بیشتر را داشتن در مشبّه‌به (دینک) است؛ اما این برداشت دوم ما در این جا، با خود، یک پیامد دیگر هم دارد که باید این دو دسته بدان تن در دهند؛ اما نمی‌دهند. بر این اساس، وجه شبه (احتیاط آمیز و جدی گرفتنی بودن) تنها به پشتوانه ی ادعا و وانمود کردن، در مشبّه‌به (دینک)، نیرومندتر است و گرنه، در واقع، این مشبّه (اخوک) است که اهمیت و ارج بیشتری دارد و باید رعایتش را کرد.
از آنچه تا کنون گفتیم، به خوبی برمی‌آید که فراز «اخوک دینک»، بر سر یک چهار راه است که دوتای نخستین آن، از لا به لای سخنان اخباریان و اصولیان برمی‌آید و دو تای دیگرش از سخنان صاحب این قلم:
1. مشبّه بودن «دینک» و مشبّه‌به بودن «اخوک» در چارچوب یک تشبیه رسمی و رایج که پیامدش از یک سو، مهم‌تر بودن «اخوک» از «دینک» در واقع و از سوی دیگر، تحویل این حدیث به گزاره ی «دینک کاخیک، فاحتط لاخیک هذا الذی هو دینک و ان کان لا یبلغ فی الاهتمام مقام اخیک» است.
2. مشبّه بودن «دینک» و مشبّه‌به بودن «اخوک» در چارچوب یک تشبیه مقلوب که پیامدش از یک سو، مهم‌تر بودن «اخوک» از «دینک» در مقام ادعا و ظاهر و تشویق مردم به توجه به جایگاه «اخوک» و از سوی دیگر، تحویل این حدیث به گزاره ی «دینک کاخیک، فاحتط لاخیک هذا الذی هو اهم شأناً و کن مهتمّاً بامره و لا تغفل عن حقوقه» است.
3. مشبّه بودن «اخوک» و مشبّه‌به بودن «دینک» در چارچوب یک تشبیه رسمی و رایج که پیامدش از یک سو، افزوده شدن «اخوک» به مصادیق «دینک» یا هم ماهیت شدن این دو با هم، در مقام طرح یک حقیقت ادعایی است، و از سوی دیگر، تحویل این حدیث به گزاره ی «اخوک هو نفس دینک، فاحتط لدینک هذا الذی هو اخوک» است.
4. مشبّه بودن «اخوک» و مشبّه‌به بودن «دینک» در چارچوب یک تشبیه مقلوب که پیامدش از یک سو، مهم‌تر بودن «اخوک» در واقع، نه در ادعا که «دینک» را مهم‌تر می‌داند، و از سوی دیگر، تحویل این حدیث به گزاره ی «اخوک هو نفس دینک، فاحتط لدینک هذا الذی هو اخوک و ان کان الدین اهم ظاهراً و کان الاخ اهم واقعاً» است.

نتیجه‌

درنگ در آنچه که تا کنون گفتیم، ما را به یک نکته ی مهم و کمتر به ذهن آمده، رهنمون می‌شود که رویارویی بـا حدیث «اخـوک دینک...» همواره به دنبال یک ذهنیت ریشه‌دار، یعنی تشبیه «دینک» به «اخوک» در این حدیث، رخ داده و برداشت رایج از آن، چنان فراگیر و پربسامد بوده که کمتر کسی توانسته است از کمند چنین ذهنیتی بگریزد؛ ذهنیتی که خودش نیز در جای خود، پیامد یک ذهنیت دیگر و برخاسته از چگونگی نگاه تحلیل‌گران گزاره های دینی است. در این نگاه، انسان تنها به کار تن دادن، سر فرود آوردن، گوش سپردن و فرمان بردن می‌آید و چونان یک «شهروند درجه ی دوم» در برابر یک فرمانده ی نیرومند و «شهروند درجه ی اول» است که تنها یک سری تکالیف دارد، نه حقوق و چشم‌داشت‌هایی که به او اجازه ی قد برافراشتن و «من هم هستم» بدهند.
در پی چنین نگاه و ذهنیتی است که ذهنِ کمتر کسی، آن هم در گزاره هایی چون حدیث «اخوک دینک...» ـ که انسان و دین را کنار هم می‌نهند ـ به سوی ارجمندی و ارزش‌گذاری در حق انسان‌ها می‌رود و ناگزیر به سوی دیگر رانده می‌شود، با آن که گزاره هایی دینی که به حقوق انسان‌ها سفارش و بر آنها پافشاری کرده‌اند، چنان بسیارند که صاحب این قلم خود را از یادآوری شماری چند از آنها بی‌نیاز می‌داند؛ اما چه می‌توان کرد که در حدیث «اخوک دینک ...» دین همسایه ی دیوار به دیوار انسان شده و آن ذهنیت پیش گفته کار خود را کرده است.
اگر یک بار دیگر به چهار احتمالی که در تشبیه به کار رفته در حدیث موضوع بحث بازگردیم، خواهیم دید که در همه ی آنها، آشکارا و بی‌گفتگو و یا دست کم با نوعی ادعا و وانمود کردن، روی اهمیت و ارجمندی انسان، پافشاری شده و اساساً این حدیث در مقام بالا بردن حرمت انسان‌هاست، نه دین. و هم از این روی، «اخوک» را مبتدا و آغازگر خود نشان داده و نشانده است: «برادر توست که دین توست. بنابراین، برای چنین برادری که از فرط اهمیت و ارجی که دارد، به پوشش دینت درآمده است، راه احتیاط را در پیش و او را جدی و نه دست کم بگیر».
گواه ادبیِ درستیِ چنین برداشتی، به کار رفتن حرف جر لام بر سر «دینک» دوم در حدیث موضوع بحث است؛ چنان که می‌دانیم، پیام این حرف در زبان تازیان، سودمندی برای مدخول و مجرور خود است و چون در این حدیث، مراد از «دینک»، با شرح و بسطی که پیش از این در احتمال سوم گفته بودیم، همــان «اخوک» و در مفهوم کلی‌اش «انسان» است، بر سر «دینک» دوم (= اخوک) درآمده است تا بگوید: «به سود چنین دینی (= برادری)، احتیاط کن» (نه آن که «در چنین برادری (= دینی) احتیاط کن»)؛ اما اگر مراد این حدیث، بیان اهمیت دین و لزوم احتیاط در آن بود، باید به جای این حرف جر، حرف جر «فی» بر سر «دینک» دوم می‌آمد و گفته می‌شد: «فاحتط فی دینک».
از همین روی است که در نوشته های اخباریان و اصولیان، با ذهنیتی که داشته‌اند، همه جا حرف جر «فی» به کار رفته است؛ «باب وجوب التوقف و الاحتیاط فی ...» (18)، «التوقف عند الشبهات و الاحتیاط فی الدین» (19)، «احتج للقول بوجوب الاحتیاط فیما ...» (20)، «و منها سائر الاخبار الآمره بالاحتیاط فی الدین» (21)، «و هذا الخبر یـدل ایضاً علی الاحتیاط فی بعض افراد الحکم الشرعی» (22) و ... نمونه هایی از این نوشته هایند.
در پایان، یادآوری یک خرده‌گیری را هم بایسته می‌دانیم؛ چه بسا کسی بر این سخن بازپسین ما، خرده بگیرد که در پاره‌ای از این احادیث وابسته به احتیاط، «دینک» با حرف جر لام به کار رفته است، با آن که «اخوک» کنارش نیست. داستان در حدیث «خذ بالاحتیاط لدینک ...» (23) چنین است.
پاسخ، آن است که از یک سو، در همین حدیث و در دنباله‌اش، چون دیگر پای تشبیه دین به برادر یا برادر به دین در میان نیست و «دینک» در همان مفهوم همیشگی‌اش به کار رفته است، عبارت «فی جمیع امورک...» که دارای حرف جر «فی» است، به چشم می‌آید. از سوی دیگر، کسانی چون شیخ حر عاملی (24)، این حدیث را بدون «لدینک» و با تعبیر «خذ بالاحتیاط فی جمیع امورک...» و یا چون شیخ انصاری (25)، آن را با دستاویز کردن خط شهید اول، بدون «لدینک» و با تعبیر «خذ الاحتیاط فی جمیع امورک...» گزارش کرده‌اند.
کتابنامه:
ـ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، بی چا، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ش.
ـ اعیان الشیعه، سید محسن امین، بی چا، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق.
ـ الامالی، شیخ طوسی، اول، قم: دار الثقافه، 1414ق.
ـ الامالی، شیخ مفید، بی چا، قم، نشر جامعه ی مدرسین، 1403ق.
ـ انوار الاصول، تألیف احمد قدسی، اول، قم: انتشارات نسل جوان، 1416ق.
ـ ایضاح الکفایه، تألیف سید محمد حسینی قمی، اول، قم: دارالکتاب، 1369ش.
ـ بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، سوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
ـ البلاغه الواضحه، علی جازم و مصطفی امین، بیست و یکم، مصر: دار المعارف، 1389ق.
ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بی چا، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا.
ـ تدریب الراوی، جلال الدین سیوطی، سوم، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1409ق.
ـ تهذیب الاصول، جعفر سبحانی، بی چا، قم: نشر جامعه ی مدرسین، 1405ق.
ـ جامعه الاصول، ملامهدی نراقی، اول، قم: کنگره ی ملا مهدی نراقی، 1422ق.
ـ الحدائق الناضره، شیخ یوسف بحرانی، بی چا، قم: نشر جامعه ی مدرسین، بی تا.
ـ درر الفوائد، شیخ عبدالکریم حائری یزدی، پنجم، قم: نشر جامعه ی مدرسین، 1408ق.
ـ الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، بی چا، بیروت: دار الاضواء، بی تا.
ـ رجال الطوسی، شیخ طوسی، اول، نجف اشرف: مکتبه حیدریه، 1380ق.
ـ رجال النجاشی، ابوالعباس نجاشی، بی چا، قم: نشر جامعه ی مدرسین، 1407ق.
ـ شرح رسائل، مصطفی اعتمادی، بی چا، قم: مؤسسه ی مطبوعات دینی، 1365ش.
ـ طرائف المقال، جاپلقی بروجردی، اول، قم: کتابخانه ی آیت الله مرعشی نجفی، 1410ق.
ـ عنایه الاصول، سید مرتضی فیروزآبادی، سوم، بیروت: نشر فیروزآبادی، 1400ق.
ـ فرائد الاصول، شیخ مرتضی انصاری، دوم، قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1422ق.
ـ فوائد الاصول، تألیف شیخ محمد علی کاظمی خراسانی، بی چا، قم: نشر جامعه ی مدرسین، 1406ق.
ـ الفوائد الحائریه، آقا وحید بهبهانی، اول، قم: مجمع الفکر الاسلامی، 1415ق.
ـ الفوائد المدنیه، ملا محمد امین استرآبادی، چاپ سنگی.
ـ الفهرست، شیخ طوسی، بی چا، نجف اشرف: مکتبه مرتضویه، بی تا.
ـ قاموس الرجال، محمد تقی شوشتری، بی چا، تهران: مرکز نشر الکتاب، 1388ق.
ـ کفایه الاصول، آخوند خراسانی، اول: قم، مؤسسه ی آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1409ق و همان (با حواشی میرزا ابوالحسن مشکینی)، اول، قم: دار الحکمه، 1416ق.
ـ مباحث الحجج و الاصول العملیه، سید محمود هاشمی، اول، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1405ق.
ـ المحصول فی علم الاصول، جعفر سبحانی، بی چا، قم: مؤسسه ی امام صادق (علیه السلام)، 1414ق.
ـ مستدرکات علم رجال الحدیث، علی نمازی شاهرودی، اول، تهران، نشر فرزند مؤلّف، 1414ق.
ـ مصباح الاصول، تألیف محمد سرور واعظ حسینی، اول، قم: مکتبه الداوری، 1409ق.
ـ المطول، سعد الدین تفتازانی، اول، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1422ق.
ـ مغنی اللبیب عن کتاب الاعاریب، ابن هشام انصاری، بی چا، بیروت: دار الکتاب العربی، بی تا.
ـ مقباس الهدایه، عبدالله مامقانی، اول، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1411ق.
ـ منتهی الدرایه، سید محمد جعفر جزائری مروج، دوم، قم: نشر مؤلّف، 1409ق.
ـ منهاج الاصول، تألیف محمد ابراهیم کلباسی، اول، بیروت: دار البلاغه، 1411ق.
ـ نهایه الافکار، تألیف شیخ محمد تقی بروجردی نجفی، بی چا، قم: نشر جامعه ی مدرسین، 1405ق.
ـ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، سوم، تهران: المکتبه الاسلامیه، 1397ق.
ـ الوصول الی کفایه الاصول، سید محمد حسینی شیرازی، دوم، قم: دار الایمان، 1409ق.
ـ هدایه الابرار الی طریق الائمه الاطهار، حسین بن شهاب الدین کرکی، بی چا، بی جا، بی نا، بی تا!
ـ هدایه الامه الی احکام الائمه، شیخ حر عاملی، اول، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1414ق.

پی نوشت ها :

1) عضو هیأت علمی دانشگاه کاشان.
2) المطول، ص 562.
3) همان.
4) همان، ص 561.
5) همان، ص 556.
6) همان، ص 542.
7) همان، ص 544.
8) همان، ص 545.
9) همان، ص 546.
10) همان، ص 547.
11) همان، ص 393، 388، 389.
12) همان، ص 388.
13) همان، ص 353، 354.
14) مغنی اللبیب، ج 2، ص 451.
15) همان؛ المطول، ص 298، 299.
16) مغنی اللبیب، همان، ص 452.
17) برای نمونه، ر.ک: البلاغه الواضحه، ص 217، 218.
18) وسائل الشیعه، ج 18، ص 111 و نزدیک به آن، هدایه الامه، ج 8، ص 385.
19) بحار الانوار، ج 2، ص 258.
20) کفایه الاصول، ص 344.
21) درر الفوائد، ج 2، ص 433.
22) جامعه الاصول، ص 101.
23) الحدائق الناضره، ج 1، ص 76.
24) وسائل الشیعه، ج 18، ص 127. شیخ حر عاملی این حدیث را در هدایه الامه، ج 8، ص 385، 386، گزارش نکرده است.
25) فرائد الاصول، ج 2، ص 77.

منبع: فصلنامه علمی- پژوهشی علوم حدیث شماره 54.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط