نویسنده: دکتر احمد مهدوی دامغانی*
صوفیه ی ایرانی و «ادب درس» عرب
مشارکت و مساهمت صوفیه ی ایرانی در ادب عرب تنها مقصور و محدود به آنچه که تاکنون در باب «ادب نفس»یا «تصوف عملی» عرضه کردم نیست بلکه در «ادب درس»و خلق آثار هنرمندانه ی بلاغی عرب از شعر و نثر نیز، صوفیه ی ایرانی مقام معلوم و مکان محمودی دارند.از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن پنجم یعنی حدود سیصد و پنجاه سال، عصری است که در آن علوم ادبی و بلاغی در عرب به حد کمال رسیده و تحقیقات ادبی درباره شعر و نثر جاهلی و اسلامی توأم با نقدی صحیح و سخن سنجی عالمان رواج فراوان داشته است. به اصطلاح، این دوران، دوران طلائی ادب عرب بوده است. مشهورترین کتب ادبی و معروف ترین مجموعه های شعر جاهلی و مُخَضرمی و اسلامی و مستندترین طبقات الشعراء و موفق ترین تألیفات در کلیه رشته های ادب در همین مدت فراهم آمده است. این مؤلفات همواره مرجع و مستند علاقمندان به ادب عرب بوده است و خواهد بود.
قول ابن خلدون است که می گوید شیوخ و اساتید ما در مجالس تدریس خود می فرمودند که اصول فن ادب عرب و ارکان آن چهار کتاب است: کامل مبرد و البیان و التبیین جاحظ، و الامالی قالی، و ادب الکاتب ابن قتیبه. بزرگان ادب دو کتاب دیگر بر این چهار افزودند که یکی عیون الاخبار همان ابن قتیبه و دیگر عقد الفرید ابن عبدربّه باشد.از این شش کتاب سه تای آن مقصور برلغت و قواعد ادب است ولی سه ی دیگر یعنی البیان و التبیین و عیون الاخبار و عقد الفرید هر یک مجموعه و جنگ مفصل و بسیار دقیقی است که حاوی اقوال و احوال و آثار به وجودآورندگان فرهنگ اسلام و عرب می باشد و مطالب متنوع نیز در آن ها حاکم نیست. در هر سه این کتاب بابی بنام زهد موجود است که سخنان و رفتار متصوفه ی صدر اول تا قرن سوم در آن مندرج است و بدیهی است که تنها سخنانی که مقام والائی را در بلاغت حائز باشد در این کتب که سرتاسر آن از مظاهر فصاحت و مناهج بلاغت آراسته شده است نقل می شود.
شیخ الشیوخ ادب عرب جاحظ در البیان و التبیین (18)بار از جناب سلمان و عبدالله بن مبارک و ابراهیم ادهم بلخی و فضیل عیاض مروی و شقیق بلخی و بشر حافی خراسانی و حاتم اصم بلخی نقل قول می فرماید. ابن قتیبه و ابن عبدربه که پس از جاحظ می زیسته اند و طبعاً با آثار و اقوال صوفیان بیشتری انس وآشنایی داشته اند به ترتیب (33)بار و (30)بار از همان بزرگان و بزرگان دیگر چون احمدبن حرب نیشابوری و ابراهیم خواص سخن به میان می آورند. تمامی این سخنان در حد اعلای بلاغت است. و این درحالی است که درباره ی برخی از این صوفیان بزرگوار چون بشر حافی گفته اند که «گویا بشر به درستی عربی نمی دانسته و در سخن گفتن به عربی مرتکب « لحن» یعنی سهو در تلفظ یا اعراب می شده است.»(1)ولی درباره ی همین صوفی عالیقدر باز گفته اند که « اگر عقل بشر را بر همه ی ساکنان بغداد بخش می کردند همگی آنان از عقلای عالم محسوب می شدند.»(2)اما پیش کسوت و استاد بشر یعنی ابراهیم ادهم از فصحا و بلغای بنام بوده وخود او فرموده است که «اعربنا فی الکلام فلم نلخن و لحنا فی الاعمال، فیالیتنا لحنا فی الکلام و اعربنا فی الاعمال»(3)(گفتار خود را آراستیم و در آن خطائی نکردیم ولی کردارمان به خطا آلوده شد، کاش به جای گفتارمان که آن چنان شیوا می نمود، کردارمان زیبا بود.)
این مختصری بود از نفوذ و سهم صوفیه ی متقدم ایرانی در نثر عرب که در کتب و مراجعی که اصول ادب عرب است مذکور است. و نیز کتب دیگر فنون ادب عرب به نحو عام و کتب تاریخ و طبقات و معاجم و کتب اخلاق سراسر آن مشحون و مزین به اقوال و اشعار همین صوفیه ی متقدم و یا متأخر است که از ذکر نام لااقل بیش از چهل، پنجاه کتاب که در اینجا باید نام برده شود، و در همه ی آن ها به وفور سخنان و اشعار عربی بلیغ این صوفیان اعم از خراسانی و ماوراء النهری و مازندرانی و گیلانی و اصفهانی و کرمانشاهی و خوزستانی مندرج است، خودداری می کنم. همه ی این کتب مشهور و موجود است.
شاید یکی از جهاتی که بزرگان غیرایرانی از قدمای این قوم فرشته خوی با فضیلت آثار مکتوب زیادی از خود بجای نگذاشته اند آن باشد که، به تصریح بسیاری از خود آن رادمردان، غالباً از تصنیف و تألیف و تشکیل مجالس املاء که آنرا نوعی «خودنمائی» می شمردند عمداً پرهیز می فرمودند و چون اسرار حق را آموخته بودند دهانشان مهر کرده و دوخته بود و اگر هم به ضرورت چیزی می نوشتند آنرا مکتوم می داشتند و برملا نمی کردند. بشر حافی وصیت فرمود که تمامی آثار مکتوبش را با خود او دفن کنند و آنان که وصیتش را اجرا کردند گفته اند که هجده بسته ی بزرگ و کوچک از نوشتجاتش را با او به خاک سپردند. با این همه شکی نیست که آن بزرگان تصنیفات و تألیفاتی فراوانی ازخود به جای گذاشته اند چرا که از این میراث عظیم فرهنگی در کتبی که اکنون در دست است نشانه های بسیار موجود است.
سُلَمی در طبقات (ص 434)از قول جعفر خلدی می آ ورد که فرموده است:«یکصدو سی و چند مجموعه از کتب صوفیان نزد من است.»و چون از او می پرسند که آیا از کتب حکیم ترمذی نیز در آن میان چیزی است در پاسخ می فرماید« که من او را صوفی نمی شمارم.»(ظاهراً یعنی تنها حکیم و متکلمش می شناسم).از جمله ی این کتب و رسائل نایاب، آثار مکتوب ابوسعید بن الاعرابی است که از اعاظم و علمای صوفیه ی قرن سوم بوده، و اولین طبقات الصوفیه را به نام طبقات النساک نوشته است.ابونصر سراج در اللمع مختصری از کتاب الوجد او را عیناً نقل فرموده است.باری عموم کتاب هائی که توسط صوفیه ایرانی تألیف شده و به حق می توان آنرا کتب کلاسیک تصوف شمرد همگی از لحاظ سبک تحریر و صناعت انشاء چه در نثر مرسل و ساده و چه در نثر مسجع و مصنوع مقام والائی را در ادب عرب دارد. گواه صادق این ادعا و دلیل مسلم تسلط این مؤلفان بر کلام عرب آن است که قرن هاست این کتب مورد عنایت و بحث و فحص و شرح و تفسیر باقی مانده است و باقی خواهد بود و هیچ تألیفی جای آنها را نگرفته است و در خلال این قرون ده ها شرح و تفسیر از طرف ادبا و صوفیه ی بزرگ عرب زبان بر کتبی که توسط ایرانیان فارسی زبان نگاشته شده است فراهم شده. فی المثل، در طی ادوار مختلف، شروح متعددی برای التعرف و الرساله و منازل السائرین نوشته شده است و حتی ادیب لغویئی، که در حقیقت پس از او لغویئی بزرگتر در عرب نیامده است، یعنی سید مرتضی زبیدی، صوفی نامدار قرن دوازدهم و متوفی در اول قرن سیزده (1205ه) و مؤلف تاج العروس که شرح قاموس المحیط لغت است، کتاب مفصل معظم احیاء العلوم غزالی را در بیش از شش هزار صفحه شرح فرموده و آنرا به نام اتحاف الساده المتقین نام نهاده است.
نثر مسجع و مصنوع
در کلمات و عبارات عربی که ازقدمای صوفیه ایرانی و خاصه از یحیی بن معاذ رازی و سهل بن عبدالله ششتری در کتب مانده است عبارت مسجع و مصنوع نیز دیده می شود.(4)در میان کتب و رسالاتی که از گنجینه ادبی و علمی تصوف در دست است برخی از آن از لحاظ نثر مسجع در چنان مرتبه والائی قرار دارد که می توان آن را از نوع « مقامات» شمرد مثلاً در چند رساله از مجموعه ی رسالات چاپ شده جنید نهاوندی (چاپ اوقاف گیب) چنان در تحریر نثر مصنوع هنرنمائی شده است که خواننده نمی تواند از لحاظ سبک نویسندگی و صنایع لفظی و بدیعی فرق چشمگیری میان رسائل جنید با رسائل خوارزمی و بدیع الزمان و صابی ببیند. مثلاً، رساله ی اول و دوم که اخوانیات محض و خطاب به دوستان است، یا رساله ی مفصل خطاب به عمروبن عثمان مکی (صصص 7 تا 27) یا رساله در موضع فناء (صص31 تا 40) یا رساله در باب ادب المفتقر الی الله (صص 58ببعد). مسلم است که جنید در صنعت انشاء از ماهران و کاملان بوده است و اگر جعفر خلدی آنچه را که پس از مرگ جنید در خواب از او شنیده عیناً نقل فرموده باشد معلوم می شود که آن جناب در آن عالم هم به سجع پای بند بوده است. چرا که در پاسخ خلدی که از جنید می پرسد«خدای تعالی با تو چه کرد؟» جنید می فرماید « طاحت الاشارات و غابت العبارات و فنیت تلک العلوم و نفدت تلک العلوم و نفدت تلک الرسوم و مانفعنا الا رکیعات کنا نرکعها فی الاسحار!»(آن اشارت ها بر باد رفت و آن عبارت ها ناپدید شد آن علوم نابود گشت و آن رسوم از میان رفت و ما را جز چند رکعت کوتاهی که در سحرگاهان می گذاردیم چیزی سود نبخشید). پس از جنید خواجه عبدالله در سرتاسر کتاب منازل السائرین عبارات مسجع و مصنوع بسیار به کار برده است و جملات عربی را به همان بلاغت و رشاقتی که در مناجات ها و عبارات فارسی او معهود است بیان فرموده است.(5)
پی نوشت ها :
* استاد پیشین دانشکده ی الهیّات دانشگاه تهران و استاد ادبیات عرب در دانشگاه هاروارد.
1.محمدبن احمد ذهبی، تاریخ اسلام، ج10، ص 472
2.همان، ص 475
3.مکی، قوت القلوب، ج1، 337
4.برای مثال ن.ک.به: ابن ملقن، طبقات الاولیاء، ص 321 و بعد
5.خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، ابواب سوم، چهارم، سی و هشتم، شصت و دوم تا شصت و ششم، شصت و نهم، هفتاد و یکم، هفتاد و نهم و هشتاد و چهارم و ملاحظه کنید که خواجه چه جملات کوتاه مسجع بسیار بلیغ و زیبایی ادا فرموده است.