هر که ما را رنجه دارد راحتش بسیار باد هر که ما را یار نبود ایزد او را یار باد
هر که اندر راه ما خاری نهد از دشمنی هر گلی کز باغ عمرش بشکفد بی خار باد
صوفیان هند اصول اخلاق عرفانی زیر را از تعلیمات شیخ ابوسعید ابی الخیر برداشت کردند:
1-علاقه به نیک بختی بشر به عنوان والاترین هدف اخلاق عرفانی؛
2-تأکید بر هنجار و هماهنگی در روابط اجتماعی به منزله ی سرچشمه ی خوشبختی فردی و اجتماعی؛
3-ضرورت بهره جویی از شناخت، احساس و اراده برای اصلاح کردار انسان؛
4-عشق و احترام به همه ی موجودات زنده اعم از انسان و حیوان؛
5-برتر دانستن عالم عشق و معنویت بر عالم علم و عقل.
6-فضیلت زندگی اخلاقی و معنوی بر زندگی علمی و تجربی.
7-ضرورت شناخت حدود و مرز میان جبر و اختیار.
شیخ نظام الدین اولیاء به پیروی از تعلیمات شیخ ابوسعید، به شاگردان خود می آموخت که شخصیت و رفتار انسان ها را با توسل به نیروی معرفت آن ها می توان تغییر داد و اصلاح کرد. افزون بر این، وی معتقد بود که تنها آنان که درکی گسترده و ژرف از طبیعت انسان دارند می توانند به هدف الهی در آفرینش دست یابند. از همین رو، وی بینش مهرآمیز شیخ ابوسعید نسبت به همه ی موجودات زنده، چه انسان و چه حیوان، را می ستود. می گویند روزی شیخ مردی را دید که گاوی را می آزارد. چنان ناله ای از دل بر آورد که گویی او را می آزارند.
شیخ نظام الدین اولیاء همچنان به پیروی از آراء شیخ ابوسعید، معتقد بود که انسان اخلاقی برتر از انسان هوشمند است. در این باب او داستان زیر را از شیخ ابوسعید نقل می کرد. روزی ابو علی سینا به خانقاه شیخ ابوسعید رفت و از دوستی خواست که پس از بازگشتن نظر شیخ را نسبت به خود جویا شود. شیخ در پاسخ پرسش آن دوست گفت:«بو علی فیلسوف، پزشک و مردی دانشمند است اما مکارم اخلاق ندارد.»به شنیدن این رأی بو علی سینا بر آشفت و به شیخ ابوسعید نوشت که:«من چندین رساله درباره ی اخلاق نوشته ام چگونه می گویی که مکارم اخلاق ندارم؟» شیخ در پاسخ تبسم کرد و گفت:«نگفته ام که بو علی مکارم اخلاق نداند بل گفته ام که ندارد.»(1)
در واقع، شیخ ابوسعید و خواجه عبدالله انصاری، مشهور به پیر هرات، جنبش تصوف در هند را توان و تحرک بخشیدند. رساله های پیر هرات سرچشمه ی بسیاری از اشعار حماسی وعرفانی دیگران شد، چه رباعیاتش تجلی مفاهیم عرفانی و آرمان های انسانی بود. طبقات الصوفیه شالوده ای برای نگارش زندگی نامه ی مشایخ تصوف شد و مناجات او مایه ی شور و شرر در محافل صوفیان. مهاتما گاندی در مقدمه ای که بر ترجمه ی انگلیسی مناجات نوشته خواجه عبدالله انصاری را دارای یکی از درخشان ترین ذهن های مذهبی در جهان شمرده است.
شیخ ابوسعید و پیر هرات هر دو عبادت را در خدمت به خلق می دانستند و از همین رو به جهان بینی تصوف بعدی انقلابی بخشیدند. در باور آنان، نماز و روزه و سجده به درگاه پروردگار اگر با عشق به نیک بختی انسان همراه نباشد نور الهی به زندگی نمی تاباند.آنان معتقد بودند که زندگی در راه خدمت به خلق بسی والاتر از عبادت در گوشه ی انزواست.به همین منوال تعریف شیخ معین الدین چیشتی از طاعت «درماندگان را فریاد رسیدن و حاجت بیچارگان روا کردن و گرسنگان را سیر گردانیدن»بود.شیخ نظام الدین اولیاء نیز تعریفی همانند تعریف چشتی داشت با این تفاوت که او طاعت را به «طاعت لازم»و «طاعت متعدی» تقسیم می کرد.(2)بی بی فاطمه سام، از عرفای برجسته ی سده ی سیزدهم میلادی، به رفتار و کردار پای بندی خود را به این اصول و آرمان ها نشان می داد و به هنگام سختی و تنگدستی همسایگان لقمه نانش را با آنان تقسیم می کرد.(3)
شیخ احمد جام از نخستین شاعران متصوف فارسی زبان بود که در بینش احساسی عرفانی هند تأثیری بسزا گذاشت. سنائی تصوف را فلسفه ی زندگانی نامید.دیوان و حدیقه الحقیقه او آثار پر خواننده ی در هند شدند. حدیقه الحقیقه سنائی نه تنها در خانقاه ها که در دربار پادشاهان هند هم خوانده می شد.(4)شیخ نصیر الدین چراغ دهلوی زندگی سنائی را نمونه ی برجسته ای از تعالی معنوی می دانست. وی آنان را که شیفته ی جهان مادی بودند با خواندن این ابیات سنائی به عالم معنوی فرا می خواند:
ای که شنیدی صفت روم و چین
خیز و بیا ملک سنائی ببین (5)
این گفته ی شیخ صیف الدین باخرزی که سروده های سنائی او را به مسلمانی واقعی تبدیل کرده بود اغلب در محافل صوفیان دهلی بازگو می شد.شیخ نظام الدین اولیا به نوبه ی خود این نیایش باخرزی را نقل کرده است که:«ای کاش مرا باد آنجا برد که خاک سنائی است یا خاک او را بیارد که من سرمه کنم.»(6)در دوران شاه جهان، عبدالطیف عباسی رساله ای درباره ی حدیقه به نام لطائف الحدایق نوشت.از زمان شیخ نظام الدین اولیا تا دوران محمد اقبال، سنائی تأثیری بسیار بر اندیشه های مذهبی مسلمانان و هندوان آسیای جنوبی گذاشت.بر خلاف بسیاری از هم زمانان خود، سنائی دانش را حجاب اکبر نمی دانست اما دانش گرائی افراطی را می نکوهید و برای کسب علم هدف های معین و سنجیده ای عرضه می کرد و تصوف را راهی به سرچشمه های رفیع دانش می دانست. منطق الطیر و تذکره الاولیاء خواجه فرید الدین عطار نیز در محافل صوفیان هند محبوبیتی بسزا پیدا کرد.منطق الطیر، که سفری جالب به عالم روان و معنا است و مدخلی بر روش نمادین، بسیاری از سرایندگان هند را به تقلید از خود واداشت.طوطی نامه و ناموس اکبر ضیاء نخشبی نشان از روش ها و شگردهای عطار دارند. پند نامه ی عطار نیز در طول سده ها در شمار کتاب های درسی مدرسه های هند بود و بسیاری از عبارات و جمله هایش به عنوان کلمات قصار به کار می رفتند. در یک کلام، عطار نماینده ی والای اصالت اندیشه و وارستگی شناخته شد.
بیت زیر او را بر مساجد و معابد کشمیر نوشتند ودر خانقاه های دهلی به عنوان نمونه ی بینشی وارسته و مداراجو بر می خواندند:
کفر کافر را و دین دین دار را
ذره ی دردی دل عطار را
عراقی یکی دیگر از سرایندگان پر شور ایرانی است که سروده هایش مایه های اخلاقی ومعنوی جنبش تصوف در هند را غنی تر کرد. لمعات او نیروی تخیل روشنفکران هند را به حرکت آورد و دیوانش صوفیان آن سرزمین را مجذوب خود کرد.عشاق نامه عراقی همان پهنه ی عواطف عارفانه را می پیماید که جلال الدین رومی، با هنرمندی استادانه تر و توانایی نمادین بیشتری، پیموده است.مفاهیمی چون « نفس»، «وارستگی»و «رضایت»که در سروده های عراقی آمده بر شاعران دیگری چون عرفی، امیرخسرو دهلوی و اقبال تأثیری مشهود گذاشته است.(7)به ویژه اقبال تحت تأثیر رساله ی غایه الامکان فی ورایه المکان او، که حاوی مفاهیم کاملاً بدیعی است، بود.به گفته ی اقبال، عراقی «تجربه ی معنوی خویش از زمان و مکان را در روزگاری بیان می کرد که هنوز از مفاهیم مدرن ریاضی و فیزیک نشانی نبود.»(8)
با مثنوی جلال الدین رومی تأثیر سنت تصوف ایرانی بر آسیای جنوبی به اوج خود رسید. هیچ سراینده ی عارفی، نه پیش و نه پس از مولوی، در توصیف سیر و سلوک نفس و تجربه های بیان ناپذیر آن، آنهم چنین ظریف و موشکافانه، به پای او نرسیده است. مولوی به خلاقیت نفس و مسیر بی پایان دگرگونی و بالندگی آن اعتقاد داشت. رمز زندگی را می دانست. بر نیازهای اخلاقی و معنوی انسان و جامعه ی او آگاه بود و به یاری تخیلی نیرومند و روحی حساس از تجربه های ظریف نفسانی و معنوی انسان تصاویری معجزه آسا پرداخت. براستی مولوی نمایشگاهی از تصویرها و مفاهیم عرفانی بر پا کرد. در هند، نخستین معرف او شیخ نصیر الدین چراغ، شاگرد شیخ نظام الدین اولیا بود.از آن پس عارفان هند چنان شیفته ی مثنوی شدند که آنرا به شاگردان خود می آموختند، در مجالس سماع می خواندند و می شنیدندو به یاری داستان های آن مفاهیم عرفانی را برای شنوندگان خود تشریح می کردند. مثنوی ابزاری نیرومند برای نقل و انتقال مفاهیم عرفانی شد.اکبر بسیاری از اشعار مثنوی را از بر می دانست و از باز خواندن آن ها لذت می برد.(9)
جلال الدین رومی نیز برخی از افسانه های هندی را در سروده های خود آورده است و بسیاری از واژگان مثنوی، همانگونه که عبدالطیف عباسی در لطائف اللغت اشاره کرده است، هم در فارسی و هم هندی به کار رفته اند.اما در مثنوی تنها در دو جا به هند اشاره ای رفته است که به برداشت مولوی از این سرزمین دلالت دارد:
هندوان را اصلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
نه به هند است ایمن نه در ختن
آنکه خصم اوست سایه ی خویشتن
جالب این است که در ذهن مولوی فیل هندوستان نماد یادهای حزن آور است:«پیل چون در خواب بیند هند را.»و یا «زانک پیلم دید هندوستان بخواب.»اما شمس تبریزی نخستین شاعری بود که فیل هندی را چنین معرفی کرد:
دوش آمد پیل ما را باز هندوستان بیاد
پرده ی شب می درید او از جنون تا بامداد(10)
صوفیان هند از آرمان های معنوی و اخلاقی رومی الهام می گرفتند و تأکید او را بر «عشق»می ستودند اما به برداشتی جامع از آثار او که حاکی از یگانگی فرد انسان و جامعه ی بشری باشد نرسیدند. اقبال بود که از جلال الدین رومی برای رسیدن به چنین یگانگی رهنمایی و الهام گرفت. رومی بر فلسفه ی اقبال که در برگیرنده ی آرمان تعالی بشری و هدف های معنوی بود، تأثیری عمیق بخشیده بود، آن چنان که اقبال به افتخار خود را شاگرد رومی می نامید. در هند کسی مانند اقبال تحت تأثیر مثنوی نبود و به چنان درک ژرفی که او از اندیشه های رومی داشت نرسیده بود. در واقع صوفیان هند همگی در قلمرو رومی زیسته اند و بسیاری از آنان بر مثنوی شرح هایی نوشته اند که مهم ترین آنان را باید شرح های محمد افضل الله آبادی، والی محمد، مولانا عبدالعلی بحرالعلوم، محمد رازی، میرزا محمد نظیر عرشی، مولانا محمد حسین کنپوری و مولانا اشرف علی ثنوی دانست. نگارنده ی این نوشته خود دارنده ی دو نسخه ی خطی مثنوی است. یکی از این دو نسخه حاوی خلاصه ای از داستان های مثنوی به خامه ی محمد بن دوست محمد، از شاگردان خواجه عبیدالله احرار است و دیگری خلاصه ای است نوشته ی شاه ولی الله دهلوی همراه با حواشی ابورضا.
گر چه در طول سده ها علاقه به مثنوی در هند کاهشی نیافت این اقبال بود که از جلال الدین رومی به عنوان دلیل و راهنما در سخت راه تلاش برای رستاخیز انسان و جامعه الهام و یاری گرفت.اقبال رومی را همراه خود در سفر خیالی، به آن جهان می دید و او را «زنده رود»می نامید.(38)متأثر از تصاویر نمادین رومی اقبال شاهین را به عنوان نماد از خود گذشتگی و تلاش بی پایان برای دستیابی به مقصود و رسیدن به ملکوت برگزید اگر حقیقتی در این گفته ی آرنولد باشد که یکی از اساسی ترین آزمون های بزرگی شاعر توانایی او در تلفیق آرمانا و عمل است سعدی و رومی را بی تردید باید از شاعران بزرگ همه ی دوران ها شمرد.
پی نوشت ها :
* استاد ممتاز دانشگاه علیگره در هندوستان و مؤلف کتاب های متعدد درباره تاریخ اسلام و تصوف در هند.
1.امیرحسن سجزی، فوائد الفؤاد، صص322-232
2. همان، صص 13-14
3.ن.ک. به: خالق احمد نظامی، حضرت بی بی فاطمه سام، دهلی،1982
4.ضیاء الدین برنی، تاریخ فیروزشاهی، کلکته،1982، ص 67
5.حمید قلندر، خیر المجالس، تصحیح خالق احمد نظامی، صص 143-144
6.امیرحسن سجزی، همان، ص 429
7.عراقی می گوید: (گر تو زندگی خواهی دل از جان و جهان بگسل/ نیابی زندگی تا تو بهر این و آن میزی/مقام تو ورای عرش، از دون همتی خواهی/ که چون دونان در این عالم ز بهر یک دو نان میزی/ و امیرخسرو دهلوی: مرو گرد هر در نانت دهند/ در کعبه زن تا امانت دهند/ ضامن روزی تو روزی رسان/ دیده ی کور تو سوی این جهان/ لیکن نبود حیات جاوید/ تا سر نکشی بر ماه و خورشید)(و عرفی:گر مرد همتی زمروت نشان مخواه/ صد جا شهید شو دیه از دشمنان مخواه/خاک از فلک مخواه و مراد از زمین مجو/ ماه از زمین مجو و دعا از آسمان مخواه) (و اقبال:فطر تی کو بر فلک بندد نظر/ پست می گردد ز احسان دگر/ رزق خویش از نعمت دیگر مجو /موج آب از چشمه ی خاور مجو/ 35mahammad Iqbal, Lectures on the Reconstruction of Religions Thoughts in Islam,Lahore, 1968,P.137)
8.ابوالفضل علامی، اکبرنامه، ج1، ص 271
9.جلال الدین رومی، کلیات شمس تبریزی، به تصحیح درویش، تهران، 1341، ج1، ص 295
10.محمد اقبال، جاوید نامه، 1932، ص 66