قیام و انتقام

از سنت‏هاى قطعى الهى است، که خداوند متعال از کسانى که مرتکب ظلم مى‏شوند، انتقام مى‏گیرد و ایشان را به هلاکت مى‏رساند. در سال 61 ه’. ق. حادثه‏اى بزرگ و خونین در تاریخ اسلام رخ داد.
يکشنبه، 14 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قیام و انتقام
قیام و انتقام

 

نویسنده : محمد جعفری



 
از سنت‏هاى قطعى الهى است، که خداوند متعال از کسانى که مرتکب ظلم مى‏شوند، انتقام مى‏گیرد و ایشان را به هلاکت مى‏رساند. در سال 61 ه’. ق. حادثه‏اى بزرگ و خونین در تاریخ اسلام رخ داد. این حادثه دردناک، شهادت امام حسین (ع) در کربلا بود. در این حادثه، این افتخار نصیب مختار بن ابو عبید ثقفى شد، که خداوند به واسطه او از قاتلان شهداى کربلا انتقام گیرد.
در زمان قیام امام حسین(ع)، هنگامى که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، در منزل مختار ساکن گردید و سپس به خانه هانى بن عروه نقل مکان کرد. مختار به علت همکارى با مسلم و مخالفت با عبیدالله بن زیاد زندانى شد و در ماجراى کربلا، در کوفه و در زندان ابن زیاد به سر مى برد. پس از حادثه کربلا، مختار نامه‏اى به خواهرش صفیه، همسر عبدالله بن عمر نوشت و درخواست کرد تا براى آزادى او اقدام کند. صفیه شوهر خود را وادار نمود تا براى آزادى برادرش تلاش نماید. عبدالله بن عمر نامه‏اى به یزید بن معاویه نوشت و آزادى مختار را از او درخواست کرد؛ دستور آزادى مختار، توسط یزید صادر شد و ابن زیاد بنابر دستور یزید، مختار را آزاد کرد.
البته جنایات یزید، منحصر در حادثه کربلا خلاصه نشد و او در مدینه مردم را به جرم حق طلبى، قتل عام کرد. سال بعد مکه را به محاصره درآورد و خانه کعبه را به آتش کشید. یزید در ماجراى به آتش کشیدن کعبه به حُصین بن نُمیر دستور داد تا با نیروهایش به طرف مکه حرکت کند. حصین بن نمیر شهر مکه را از هر طرف محاصره کرد. عبدالله بن زبیر که خود را حاکم مسلمین مى‏دانست به کعبه پناهنده شد. با فرمان حصین، سنگ‏هاى بزرگ به وسیله‏ى منجنیق‏ها به سوى کعبه پرتاب شد و عرّاده‏ها به وسیله‏ى سنگ‏هایى با پارچه‏هاى آغشته به نفت و شعله‏ور، خانه کعبه را گلوله باران کردند. به دنبال این وقایع، حجاز یک پارچه شورش شد.
قیام عبدالله بن زبیر در مکه، آتش انقلاب را در تمامى شهرها شعله‏ور ساخت. او پیوسته هدف از قیام خود را انتقام‏گیرى از قاتلان امام حسین (ع) قلمداد مى‏کرد و مردم را به خون‏خواهى از بنى‏امیه دعوت نمود؛ اما پس از مرگ یزید، عنوان خلافت را به خود بست و مردم را به اطاعت از خویش فراخواند.
در این زمان پرتشنج، مختار با دلى پرخون وارد حجاز شد و تصمیم گرفت تا با ابن زبیر همدست شود. وى زمانى‏وارد مکه شد که عبدالله بن زبیر زیر ماسک خون‏خواهى امام حسین (ع) براى زمینه‏سازى حکومت خود، فعالیت مى‏کرد. مختار نزد عبدالله بن زبیر در مسجدالحرام رفت. ابن زبیر پس از بحث کوتاهى درباره‏ى حکومت ظالم بنى امیه به مختار پیشنهاد بیعت کرد. مختار در پاسخ گفت: "من به تو دست بیعت مى‏دهم، به شرط این‏که بدون مداخله‏ى من کارى نکنى، مقام مرا نادیده نگیرى، یگانه مشاور خود بدانى و اگر پیروز شدى مهم‏ترین کارها را به من واگذار کنى".
ابن زبیر ابتدا نپذیرفت؛ اما به پیشنهاد عباس بن سهل، - یکى از مشاورانش - مختار را وزیر و مشاور خود قرار داد. مختار به وعده خود وفا کرد و با حصین بن نمیر وارد جنگ شد. اما ابن زبیر به تعهدات خود عمل نکرد.
به دنبال پیمان‏شکنى عبدالله بن زبیر، مختار با هدف مقدس خود؛ یعنى خون‏خواهى امام حسین (ع) از ابن زبیر که مردى خبیث و پست بود، جدا شد و مکه را به قصد عراق ترک کرد. وى قبل از حرکت به سوى عراق، به خدمت فرزندان امیرمؤمنان (ع) و اهل بیت پیامبر(ص)، از جمله محمد حنفیه رفت و از ایشان کسب اجازه نمود. مختار بر اساس چهار اصل زیر از مردم بیعت گرفت:
1- پیروى از کتاب خدا؛ 2- پیروى از سنت نبى اکرم(ص)؛ 3- خون‏خواهى از قاتلان شهداى کربلا؛ 4- دفاع از حقوق بى‏پناهان.
بر این اساس، بیشتر شیعیان کوفه با مختار که خود را نماینده محمد حنفیه معرفى مى‏کرد، بیعت کردند؛ اما عده‏اى‏از آن‏ها براى روشن شدن صحت ادعاى وى، هیئتى را به مدینه اعزام نمودند، که این هیئت صحت ادعاى مختار را از محمد حنفیه و امام سجاد (ع) جویا شدند. این عده از شیعیان، وقتى از دیدگاه موافق آن دو بزرگوار آگاه شدند، تصمیم به یارى مختار گرفتند.
مختار به شکلى محرمانه مردم را با اهداف خود آشنا مى‏کرد. در این میان عمر بن سعد، شمر بن ذى الجوشن، شبث بن ربعى و زید بن حارث، به تحریک عبدالله بن یزید، استاندار ابن زبیر، براى زندانى نمودن مختار اقدام کردند، که این توطئه مؤثر واقع شد و مختار براى دومین بار به زندان افتاد؛ اما به طور سرّى از طریق پنج نفر از مطمئن‏ترین دوستانش (سایب بن مالک اشعرى، یزید بن انس، احمر بن شمیط، رفاعه بن شداد فتیانى و عبدالله بن شداد بجلى) با بیرون از زندان ارتباط داشت و این افراد به طور جدى کار مقدمات قیام را پى‏گیرى کرده و در جذب نیرو بسیار کوشیدند.
زمانى که مختار در زندان به سر مى‏برد، توابین، گروهى که در یارى رساندن به امام حسین(ع) سستى کردند، به رهبرى سلیمان بن صرد خزاعى قیام کردند، که در این قیام اکثر آنان، از جمله سلیمان به شهادت رسیدند. مختار، نامه‏اى‏سرّى به سران باقى‏مانده توابین فرستاد که در متن این نامه به حمایت و یارى توابین نوید داده بود. سران باقى‏مانده توابین در پاسخ به این نامه براى یورش به زندان و آزاد نمودن مختار اعلام آمادگى نمودند، اما مختار یورش به زندان را صلاح ندانست و با وساطت عبدالله بن عمر، شوهرخواهرش، براى بار دوم از زندان آزاد شد. مختار به مجرد آزادى از زندان، شروع به سازمان‏دهى نیروها و ایجاد هسته‏هاى مقاومت کرد و گروه‏هاى مبارز را به شکل تشکیلاتى به هم وصل نمود. به این ترتیب مقدمات کار قیام آماده شد.
در قیام مختار، بسیارى از بزرگان و سران شیعه نقش فعالى داشتند، اما هیچ‏کدام از آن‏ها به اندازه ابراهیم اشتر، فرزند برومند مالک اشتر نخعى، تلاش و کوشش نکردند. ابراهیم با آن جایگاه بلند مى‏توانست در بسیج عمومى شیعیان کوفه و اطراف آن، جهت همراهى با مختار در قیامش نقش بارزى را ایفا کند، که همین طور هم شد. علامه مجلسى نقل مى‏کند: "هنگامى که مقدمات قیام فراهم شد، چند نفر از سران شیعه به مختار پیشنهاد کردند که اگر شخصیتى، مثل ابراهیم اشتر که جوانى دلیر، خوش‏فکر و دوراندیش است و علاوه بر این صفات، عشیره قبیله است و طرفداران قوى بسیارى دارد، در این قیام به ما بپیوندد، امید زیادى به پیروزى خواهیم داشت".
مختار از پیشنهاد آن‏ها استقبال کرد و با ده نفر از سران شیعه به دیدار ابراهیم اشتر رفت و نامه‏اى از جانب محمد حنفیه به ابراهیم داد، که در آن محمد حنفیه از ابراهیم خواسته بود که مختار را پشتیبانى و همراهى کند. ابراهیم ابتدا در نامه تردید کرد و گفت: "من از کجا بدانم که این نامه از طرف محمد حنفیه است". یزید بن انس، احمر بن شمیط، عبدالله بن کامل و همه آن جمع، شهادت دادند که این نامه از طرف محمد حنفیه است. پس از شهادت دادن آن‏ها، ابراهیم مطمئن شد و با مختار بیعت کرد، که پیوستن قهرمانى، همانند ابراهیم اشتر براى مختار بزرگ‏ترین پیروزى به حساب مى‏آمد.
پس از بیعت ابراهیم اشتر با مختار، هر شب جلسات سرّى تشکیل مى‏دادند و پیرامون قیام و چگونگى شروع آن بحث مى‏کردند که در یکى از این جلسات تصویب شد که روز پنج‏شنبه، چهاردهم ربیع‏الاول سال 66 ه. ق. قیام کنند و نشانه قیام هم آتش‏افروزى بر بالاى بام‏ها و شعار آن، "یا منصور اَمِت"؛ یعنى اى پیروز، بمیران و "یالثارات الحسین"؛ یعنى اى خون‏خواه حسین، باشد؛ در این میان ایاس بن مضارب، افسر نگهبان کوفه، از تصمیم مختار آگاه شد و فوراً به استاندارى رفت و نقشه مختار را به عبدالله بن مطیع که استاندار وقت کوفه بود، گزارش داد، اما روز قیام هم‏چنان مخفى بود. ابن مطیع سه روز قبل از قیام به گروهى از مأمورین انتظامى دستور داد تا با سرپرستى ایاس بن مضارب، میدان‏هاى عمومى و بازار نزدیک مسجد جامع شهر را زیر نظر بگیرند. ابراهیم اشتر با گروهى مسلح که تعداد آن‏ها به صد نفر مى‏رسید، شب چهارشنبه به طرف خانه مختار مى‏رفتند، که ایاس بن مضارب جلو ابراهیم و همراهانش را گرفت و گفت: "من از شما دست برنمى‏دارم تا همه شما را به استاندارى ببرم". ابراهیم از این حرف برآشفت، نیزه یک نفر از پاسبانان را گرفته، در حالى که فریاد مى‏زد: "اى دشمن خدا تو نیز از قاتلان حسین بن على هستى" به ایاس بن مضارب حمله کرده و نیزه را به شدت برگردن او زد. ایاس کشته شد و همراهان وى فرار کردند. مختار از این حادثه باخبر شد و فورى به یارى ابراهیم شتافت. به این ترتیب قیام مختار قبل از تاریخ پیش‏بینى شده؛ یعنى در روز سه‏شنبه، دوازدهم ربیع‏الاول سال 66 ه’. ق. آغاز گردید.
مختار دستور داد بر بالاى بام‏ها، نى‏ها را آتش زدند، صداى "یا منصور اَمِت" و "یالثارات الحسین"، در کوفه طنین‏انداز شد و جنگ‏هایى میان سپاهیان مختار به فرماندهى ابراهیم اشتر و سپاهیان ابن مطیع درگرفت که در همه آن‏ها سپاهیان مختار به پیروزى رسیدند.
ابن مطیع و دیگر شخصیت‏هاى حکومتى، به قصر استاندارى پناه بردند و در آنجا تحصن کردند؛ اما سپاه مختار، استاندارى کوفه را محاصره کرد. این محاصره سه روز به طول انجامید. البته ابن مطیع مخفیانه از کاخ بیرون رفت و به خانه "ابوموسى اشعرى" پناهنده شد و دیگران نیز تسلیم شدند.
مختار پس از تسلط بر کوفه بسیارى از ممالک اسلامى، مثل ارمنستان، آذربایجان، موصل، مدائن، بهبهان، حلوان، اصفهان، قم، ماهان، همدان و ... را زیر سلطه خود درآورد.
پس از شکست عبدالله بن مطیع، مختار درصدد بود تا در سه جبهه زیر مبارزه کند:
1. جبهه شام به رهبرى اموى‏ها و فرماندهى ابن زیاد؛
2. جبهه عبدالله بن زبیر به رهبرى مصعب بن زبیر؛
3. جبهه ضد انقلاب داخلى در کوفه به سرکردگى قاتلین امام حسین (ع). این جبهه، از اوضاع آشفته کوفه استفاده کرده، دست به توطئه‏اى زدند و مختار ناچار شد تصمیم بگیرد که هرچه زودتر به قلع و قمع عوامل ضد انقلاب و قاتلین امام حسین(ع)، که در واقع از اهداف مهم قیامش بود، بپردازد. با تسلط کامل مختار بر کوفه، فضایى به وجود آمد تا قاتلان امام حسین(ع) و یاران باوفایش شناسایى شده و به سزاى اعمالشان برسند.
هنگامى که عبدالملک مروان بعد از مرگ پدرش، حکومت شامات را به دست گرفت، به فکر تسلط بر مناطق انقلابى که از حکومت شام خارج شده بودند، افتاد. بنابراین، عبیدالله بن زیاد را به همراه حصین بن نمیر به عراق فرستاد تا شورش‏هاى آنجا را سرکوب کند. عبیدالله با سپاه زیادى به سمت عراق حرکت کرد و به موصل رسید. مختار سپاهى مرکب از سه هزار سواره به فرماندهى "یزید بن انس اسدى" به کمک عبدالرحمن بن سعید، استاندار موصل، فرستاد. این سپاه شجاعانه وارد جنگ شد و سپاه ابن زیاد را شکست داد و سیصد نفر از شامیان را به اسارت درآورد؛ اما یزید بن انس که بیمارى سختى داشت بعد از پیروزى بر سپاه شام از دنیا رفت و سپاه مختار با حالتى محزون به کوفه بازگشت. مختار که از شکست شامیان، وفات یزید بن انس و بازگشت لشکرش به سمت کوفه آگاه شد، به سرعت ابراهیم اشتر را با دوازده هزار مرد جنگى روانه موصل کرد. بعد از حرکت ابراهیم به طرف موصل، گروهى از سران کوفه که در سپاه عمر بن سعد در کربلا شرکت داشتند، در داخل شهر با توطئه و آشوب، نقاط حساس کوفه را اشغال کردند. مختار در داخل قصر حکومتى محاصره و رابطه‏اش با خارج قطع شد. مختار مخفیانه پیامى به ابراهیم اشتر در موصل فرستاد و دستور داد هرچه سریع‏تر به کوفه بازگردد. ابراهیم پس از دریافت پیام مختار، سریع به طرف کوفه حرکت کرد و نزدیک مسجد کوفه مستقر شد. مختار به کمک ابراهیم اشتر با آشوب‏گران وارد جنگ شد، شدت نبرد به حدى بود که مختار خود وارد کارزار شد و این جنگ سرانجام با پیروزى سپاه مختار و کشته شدن پانصد نفر و اسیر شدن دویست نفر از آشوب‏گران در روز چهارشنبه 24 ذى‏الحجه سال 66 ه’. ق. به پایان رسید.
مختار، پس از سرکوبى آشوب‏گران به عبدالله بن کامل شاکرى، که ریاست شهربانى کوفه را به عهده داشت، دستور داد تمام دروازه‏هاى شهر را ببندد تا هیچ‏یک از قاتلان شهداى کربلا نتوانند فرار کنند و سپس به تعقیب آن‏ها بپردازد. در پى‏این فرمان، گردان‏هاى تعقیب تشکیل شد. مختار به همراه فرماندهان و یارانش، به جستجوى قاتلان امام حسین (ع) و شهداى کربلا پرداختند و همه را دستگیر کردند.
اولین گروهى که مختار آنان را به سزاى اعمال زشتشان رساند، کسانى بودند که در روز عاشورا اسب‏هاى خود را نعل تازه زدند و بر بدن مطهر امام حسین (ع) و دیگر شهدا تاختند. مختار، پس از دستگیرى این گروه دستور داد تا آن‏ها را به پشت بخوابانند، با میخ‏هاى آهنى دست و پایشان را به زمین بکوبند. آن‏گاه دستور داد عده‏اى از سپاهیان به پاى اسبانشان نعل تازه بکوبند، سپس بر بدن این جنایتکاران بتازند، که پس از انجام این عمل بدن‏هاى آنان زیر سم اسبان از هم پاشید، گوشت، پوست و استخوانشان نرم و با خاک یکسان شد و به این صورت به هلاکت رسیدند و سپس جسدهاى‏پلید آنان را به آتش کشیدند تا خاکستر شدند. اسامى این جنایتکاران عبارتند از: 1- اسحاق بن حویه؛ 2- اخنس بن مرثد؛ 3- حکیم بن طفیل؛ 4- عمرو بن صبیح؛ 5- رجاء بن منقذ عبدى؛ 6- سالم بن خیثمه؛ 7- واحظ بن ناعم؛ 8- صالح بن وهب؛ 9- هانى بن ثبیت؛ 10- اسید بن مالک.
مختار که مرحله‏ى اول انتقام و خون‏خواهى شهداى کربلا را با موفقیت به اتمام رسانده بود، براى ضربه زدن و متلاشى کردن ریشه فساد و عامل اصلى فاجعه کربلا؛ یعنى حکومت شام آماده شد. ابن زیاد، عامل مهم فاجعه کربلا، هم‏چنان در رأس قدرت بود و فرماندهى کل ارتش شام را به عهده داشت. وى به دستور عبدالملک مروان براى تسلط بر عراق و از بین بردن جنبش مختار با سپاهى به تعداد هشتاد هزار نفر به مناطق مرزى شمال غرب عراق نفوذ کرد و شهر موصل را به تصرّف خود درآورد، که در این هنگام مختار براى مقابله با ابن زیاد، سپاهى به فرماندهى ابراهیم اشتر به موصل فرستاد.
یکى از پیش‏آمدهاى جالب این نبرد این بود که عمیر بن حباب، رئیس و فرمانده طایفه قیس، هم‏چنین فرمانده جناح چپ ارتش شام با هزار مرد جنگى در ارتش دشمن به سپاه ابراهیم اشتر پیوست. سپاه ابراهیم با این‏که از نظر نفرات کم‏تر از سپاه شام بود، در اطراف شهر موصل با لشکر ابن زیاد روبه‏رو شد و شجاعانه به قلب سپاه ابن زیاد زد و در اندک زمانى آنها را پراکنده نمود. در این جنگ حصین بن نمیر که فرماندهى جناح راست لشکر شام را به عهده داشت، به دست شریک بن حزیم به هلاکت رسید. حصین بن نمیر در فاجعه کربلا، مأمور بستن راه‏ها به روى یاران مسلم بود تا کسى به یارى او نرود. او در روز عاشورا با پانصد تیرانداز، امام حسین (ع) و یارانش را تیرباران کرد. وى قاتل برخى از اصحاب امام حسین (ع) نیز مى‏باشد. حصین در روز عاشورا تیرى به طرف امام حسین(ع) پرتاب کرد، که به دهان مبارک حضرت اصابت کرد و امام حسین(ع) او را نفرین نمود.
در این میان، ابن زیاد، مرد شماره دو حادثه کربلا هنوز به سزاى اعمال خود نرسیده بود. قطعاً اگر ابن زیاد از طرف یزید، استاندار کوفه نشده بود، شاید جنایات کربلا آن‏چنان رخ نمى‏داد. در این کارزار، ابراهیم اشتر سپاه خود را تا خیمه ابن زیاد و مقرّ فرماندهى او پیش برد، به تعقیب ابن زیاد پرداخت و در ساحل "نهر خاذر" ناگهان با وى روبه‏رو شد. جنگى تن به تن میان آن دو درگرفت و در این جنگ، ابراهیم چنان ضربتى بر پیکر ابن زیاد وارد کرد، که از وسط دو نیم شد. به این ترتیب پرونده‏ى زندگى ابن زیاد نابکار هم، در هم پیچید.
پس از کشته شدن ابن زیاد و فرماندهان عالى رتبه لشکر شام، ابراهیم اشتر دستور داد تا سر ابن زیاد، حصین بن نمیر و گروهى از فرماندهان ارتش شام را از بدنشان جدا کرده، نام هر یک را در کاغذى نوشته، برگوششان بیاویزند و در نهایت آن‏ها را براى مختار فرستاد. هنگامى که این سرها را نزد مختار گذاشتند، وى بلند شد و با کفش خود چندین بار بر سر و صورت ابن زیاد زد و سپس آن کفش را به غلام خود داد و گفت: "این کفش مرا ببر و آن را بشوى که بر صورت نحس و نجس این کافر خورده است". آن‏گاه دستور داد سر ابن زیاد و دیگر سرها را از بالاى کاخ حکومتى آویزان کردند و سراسر کوفه چراغانى و جشن و سرور شد و مردم کوفه در برابر سرها با پاى‏کوبى اظهار خوشحالى مى‏کردند.
مختار سر ابن زیاد را همراه سرهاى سرداران نامى سپاه شام با سى هزار درهم به مکه نزد محمد حنفیه فرستاد. وى این پول را براى تقسیم میان اهل بیت پیامبر (ص)، شیعیان مهاجر، انصار و فرزندان آنان در مکه و مدینه فرستاده بود. محمد حنفیه با دیدن سر ابن زیاد و دیگر جنایت‏کاران کربلا، بسیار خوشحال شد و به سجده افتاد و خداى منتقم را سجده، و مختار و ابراهیم اشتر را دعا کرد. محمد حنفیه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد (ع) فرستاد. هنگامى که مأموران مختار به منزل امام سجاد (ع) آمدند، آن حضرت سر سفره‏ى غذا نشسته بود. امام سجاد (ع) از دیدن سر ابن زیاد بسیار خوشحال شد و سجده شکر به جاى آورد. هنگامى که سر از سجده برداشت، قطرات اشک مانند مروارید از صورتش سرازیر بود، که در این هنگام فرمودند: "خدا را شکر مى‏کنم که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر عنایت کند". آن‏گاه امام (ع) رو به حاضران کرده و فرمودند: "هنگامى که ما را بر ابن زیاد وارد کردند، او سر سفره‏ى غذا نشسته و سر بریده پدرم را در برابر خود نهاده بود، من او را چنین نفرین کردم: بارپروردگارا! زنده باشم و ببینم روزى را که سر بریده ابن زیاد در برابر من قرار دارد".
به این ترتیب، دعاى امام سجاد (ع) مستجاب شد. آن روز که سر ابن زیاد به مکه و مدینه برده شد، روز شادى و جشن اهل بیت بود. از فاطمه، یکى از دختران امیرمؤمنان (ع) نقل شده، که فرمود: "هیچ‏یک از زنان بنى هاشم بعد از واقعه کربلا خود را آرایش نکردند تا این‏که مختار، سر عبیدالله بن زیاد را براى ما فرستاد".
پیش‏تر بیان شد که تعداد زیادى از اشراف کوفه و سران عراق که اکثر آنان در فاجعه کربلا دست داشتند، از کوفه فرار کردند و در بصره، نزد مصعب بن زبیر پناهنده شدند. این فراریان که تعداد آن‏ها به ده هزار نفر مى‏رسید، مى‏دانستند که اگر به کوفه بازگردند، به سزاى اعمال خود خواهند رسید، بنابراین، شب و روز مصعب بن زبیر را تحریک مى‏کردند تا علیه مختار وارد جنگ شود و کوفه را از دست شیعیان خارج کند. مصعب بن زبیر مردم را به جنگ با مختار بسیج کرد. همه‏ى فراریان که از ترس مجازات مختار به بصره پناهنده شده بودند، تحت حمایت مصعب بن زبیر در جنگ علیه مختار شرکت کردند. مصعب براى ایجاد اخلال در مرکز حکومت مختار، شناسایى ضدانقلاب‏هایى که در کوفه مخفى‏بودند و ملحق کردن آن‏ها به خود، عبدالرحمن بن مخنف را به صورت پنهانى به کوفه فرستاد. در این زمان بار دیگر تاریخ تکرار شد و این بار مردم کوفه به مختار خیانت کردند و تنها، موالى، بردگان، ایرانیان و مستضعفان، حامى‏مختار شدند. از طرفى مختار، به ابراهیم اشتر دستور داده بود به عنوان استاندار شهر موصل در آنجا بماند. در این جنگ که مختار تنها بود، نبرد سختى بین نیروهاى سواره نظام مصعب و نیروهاى ابن شمیط که بیشترشان پیاده مى‏جنگیدند درگرفت. تعداد زیادى از نیروهاى ابن شمیط به شهادت رسیدند. مختار نیروهاى خود را آماده کرد و براى مقابله با ارتش مصعب از شهر کوفه خارج شد و عبدالله بن شداد را در کوفه جانشین خود کرد و خودش با یارانش از شهر خارج شدند و در منطقه "حروراء" مستقر گردیدند تا این‏که بین ارتش مصعب و کوفه حائل باشند و از این راه جلوى پیشروى ارتش بصره به کوفه را بگیرند. یکى از کسانى که از طرف مصعب به فرماندهى عناصر فرارى و ضد انقلاب کوفه منصوب شد، محمد بن اشعث بود، که دشمن سرسخت اهل بیت پیامبر (ص) به شمار مى‏رفت. وى در حادثه کربلا یکى از فرماندهان ارتش عمر سعد بود و جنایات زیادى را مرتکب شد. در این جنگ، نیروهاى دو طرف تلفات زیادى را متحمل شدند و هم‏چنین پرونده‏ى سیاه محمد بن اشعث به دست فرمانده دلیر مختار به نام مالک بن عمرو بسته شد.
ارتش مصعب پیشروى به سوى کوفه و فتح آن را آغاز کردند. مصعب نیروهایش را به گروه‏هاى مختلف تقسیم کرد و هر گروهى را به محله‏اى از کوفه اعزام کرد تا دارالاماره را به محاصره درآورند. به این ترتیب، تمام محله‏ها، میدان‏ها و راه‏هاى منتهى به دارالاماره به تصرف دشمن درآمد و مختار و یارانش کاملاً محاصره شدند و آب و آذوقه بر روى آنان بسته شد. این محاصره چهار ماه به طول انجامید.
مختار به نیروهایش که تعداد آن‏ها بیش از شش هزار نفر بودند، گفت: "بیایید همه با هم بر دشمن هجوم ببریم، که اگر کشته شویم مرگ شرافتمندانه‏اى است و اگر پیروز شویم که چه بهتر. به خدا که اگر صمیمانه بجنگید خدا به شما پیروزى مى‏دهد. به خدا سوگند من مرد تسلیم نیستم و از قصر خارج مى‏شوم و با آن‏ها مى‏جنگم. اگر با من نیایید، فردا در همین وقت، ذلیل‏ترین مردم روى زمین خواهید بود". اما آن‏ها سخن مختار را جدى نگرفتند و با او همراه نشدند و فقط 19 نفر او را یارى کردند. مختار کسى را نزد همسر خود ام ثابت، دختر سمره بن جندب، فرستاد و مقدارى عطر خواست. عطر را براى مختار آوردند و غسل کرد و به بدنش حنوط مالید و خود را معطر ساخت. او به همراه 19 نفر از یاران خود از دارالاماره خارج شدند و به دشمن هجوم بردند. مختار به طور کامل در محاصره دشمن قرار گرفت، بیشتر یارانش به شهادت رسیدند و از هر طرف، حتى از پشت بام‏ها به او حمله مى‏کردند. در این درگیرى دو نفر از طایفه بنى‏حنیفه که هر دو برادر بودند، به نام طرفه و طریف، پسران عبدالله بن دجاجه، او را غافل‏گیر کرده، با ضربات شمشیر او را به شهادت رسانده، سر از تن او جدا کردند و براى گرفتن جایزه نزد مصعب بن زبیر بردند. او مبلغ سى هزار درهم به این دو قاتل پست و خبیث پاداش داد. جسد مختار توسط لشکریان مصعب قطعه قطعه شد. باقى کسانى که در دارالاماره بودند و به مختار ملحق نشدند، در یک روز به قتل رسیدند، که حمّامى از خون، در اطراف دارالاماره در شهر کوفه به راه افتاد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بنابر روایتى جرم این فرد، به شهادت رساندن حضرت ابوالفضل (ع) و غارت نمودن لباس ایشان و تیراندازى به سوى امام حسین (ع) بوده است و براى مجازات، تیرباران شده است.
2. بنابر روایتى جرم این فرد، به شهادت رساندن عبدالله، فرزند مسلم بن عقیل و از عوامل مهم کربلا بوده است و براى مجازات، با ضربات نیزه به هلاکت رسیده است.

منابع:
* ماهیت قیام مختار بن ابى عبید ثقفى، سید فاضل رضوى اردکانى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى
* مختار در آیینه تاریخ، قربانعلى مهرى املشى، انتشارات عصر غیبت
* نهضت مختار ثقفى، محمود افتخارزاده، دفتر نشر معارف اسلامى
* مختار ثقفى، ترجمه نثار احمد زین پورى، انتشارات انصاریان
* مختار ثقفى، ابوالفضل طباطبایى، انتشارات پدیده
* مختارنامه، سیف الدینى، انتشارات ققنوس
ماهنامه پگاه حوزه شماره 289



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط