نگاهی به فیلمنامه «شبکه اجتماعی»

فیلم شبکه اجتماعی با صحنه گفت وگوی مارگ زوکربرگ و معشوقه اش در کافه ای آغاز می شود. فضایی محدود و بسته در انحصار انبوهی از آدم ها که مارک از پس این گفت وگوی
شنبه، 20 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به فیلمنامه «شبکه اجتماعی»
نگاهی به فیلمنامه «شبکه اجتماعی»

نویسنده: علی خوشدونی



 
The Social Network

اسطوره ای بدون اجازه والدین

فیلم شبکه اجتماعی با صحنه گفت وگوی مارگ زوکربرگ و معشوقه اش در کافه ای آغاز می شود. فضایی محدود و بسته در انحصار انبوهی از آدم ها که مارک از پس این گفت وگوی به نسبت طولانی شکست عشقی می خورد و مغموم و سرخورده راهش را به طرف خوابگاه دانشجویی اش می کشد و می رود. بعد از این صحنه دوربین نماهایی باز از بالای شهر را به مخاطب نشان می دهد و سپس مارک را تا خوابگاهش تعقیب می کند. انگار دوربین یک باره از انحصار و فضای بسته کافه رهایی یافته است و آزادانه در بالای شهر به پرواز در می آید. تبیین کلاسیک صحنه ها ایجاب می کرد نماهای باز را به عنوان صحنه آغازین یا همان اوپنینگ فیلمنامه در نظر بگیریم، اما فیلمنامه شبکه اجتماعی به عمد این نماهای باز از بالای شهر را بعد از صحنه گفت وگو در کافه قرار داده است تا وجوهی استعاری از این ترتیب غیر منتظره بیافریند. بیننده ابتدا سرخوردگی مارک را می بیند، سپس سفری را در بالای خیابان ها آغاز می کند. انگار شهر جدیدی از پس این سرخوردگی قصه متحول خواهد شد، اجتماعی که مارک و دوستانش خالق و فرمانروای آن خواهند بود، شهری بر پایه مناسبات و روابط مجازی یا جغرافیایی نامحدودی به نام اینترنت.
از منظر فوق، فیلمنامه شبکه اجتماعی اثری قهرمان محور است. مارک زوکربرگ همچون قهرمان کلاسیک، موجودی فعال و کنشگر است که مدام در پی مهار و تغییر اوضاع است و همیشه در جهت مثبت یا خیر فیلم قرار دارد. به عبارت دیگر هر عملی از او عاری از خطا و به نفع روح بشر است. او در حوزه ارتباطی در برابر حماقت برادران وینکلوس می ایستد. دوست کم تجربه اش را پشتیبانی می کند، در حوزه کاری سخت تلاش می کند و دنیایی را تکان می دهد و از پس همه اینها هیچ گاه به منفعت مالی خودش نمی اندیشد. از این نظر او را می توان هم ردیف کلینت ایستوود در فیلم های وسترن، تام کروز در فیلم های حادثه ای، جانی دپ در فیلم های تخیلی و... دانست. او حتی فراتر از اینهاست، زیرا قهرمان فیلم شبکه اجتماعی در جغرافیای خاص و محدود عملیاتی معینی نمی گنجد. او جهانی را دگرگون می سازد، چیزی که نه کلینت استیوود و نه جانی دپ و نه حتی بت من و سوپرمن و زورو و جیمزباند از پسش برنیامدند.
اگر چه از منظری که مورد بررسی قرار دادیم، مارک زوکربرگ دارای خصایص کم و بیش اسطوره ای است، اما شکل و شمایل قهرمان امروزی متفاوت است. در واقع قهرمان فیلم های ارباب حلقه ها یا هری پاتر و حتی همان قهرمان های آثار وسترن و یا مافیایی همه و همه تنها تأثیری کوچک از واقعیت می گرفتند و بیشتر، نمود آرزوها و ایده آل های تماشاگرانی بودند که منِ آرمانی خود را در ابرمردهایی چون بت من و زورو می یافتند. اما مارک این گونه نیست. او بیشتر واقعی است. تا یک ابرمرد آرمانی. او حتی تیپ و قیافه و رفتار آرتیستی ندارد که جوان ها و نوجوان ها پوسترهایش را به در و دیوار اتاقشان بچسبانند. از طرفی او ضد قهرمان مدرن هم نیست که مدام با رفتار آنارشیستی یا انزوا در برابر اجتماع قرار گیرد. بنابراین مارک را باید نمونه تمام عیار قهرمان دوران پست مدرن دانست. قهرمان پست مردن در یک وضعیت بلاتکلیفی رها شده است. انسانی که قادر نیست دلیلی برای اعمال و انتخاب هایش بیابد. مارک سایت دانشگاه را هک می کند. بعد وب سایتی راه اندازی می کند و یک دانشگاه را زیرورو می کند، اما نمی داند برای چه این کار را می کند. برخلاف قهرمان های کلاسیک که هدفشان از کاری که می کنند لااقل برای خودشان روشن بود. حتی وقتی سایت را گسترش می دهد و تا مرز 100 هزار عضو می رسد، فقط مطمئن است سایت با حالی راه انداخته، اما باز بلاتکلیف است. اوج وضعیت پست مردن را اینجا می توانید تجربه کنید وقتی آدم ها با اهدافی مشخص از جمله گفت و گو یا دوست یابی عضو سایتی می شوند که مدیرش نمی داند چرا آن را ساخته است. اما به هر حال شکی نیست که سازندگان فیلم شبکه اجتماعی مارک زوکربرگ را به عنوان اسطوره دوران ما معرفی می کنند. اگر چه این اسطوره یکه تاز اسب سواری و قهرمان موتور سورای نیست. او نه یک بزن خیابان هاست و نه دشمن افکار پلید و افکار خبیث، بلکه پسرک موفرفری و لاغر اندام و ریز نقشی است که بیشتر وقتش را پشت لپ تاپش قوز می کند و برنامه نویسی می کند. اما باید بپذیریم سازوکار دنیای امروز ما از این تیپ آدم ها قهرمان می آفریند و این یک واقعیت است.
البته فیلمنامه نگاه انتقادی اش را حفظ کرده است. این رویکرد انتقادی را از همان لحظه استارت خلق سایت می توانیم ببینیم. مارک در خوابگاه دانشجویی ابتدا دست به یک حرکت آنارشیستی می زند و به نظام اینترنتی دانشگاه نفوذ می کند. او عکس و اطلاعات شخصی دانشجویان را از سایت دانشگاه منتقل می کند و به قیاس آن لاین دانشجویان می پردازد.
در همین زمان فیلم به عمد بر ساعت وقوع این ماجرا تأکید می کند نمایش ساعت به ما کمک می کند بین صحنه های خوش گذرانی دانشجویان در کلوپ شبانه، اقدام اینترنتی مارک و خواب مسئول سایت دانشگاه هم زمانی ببینیم. یعنی زمانی که مارک دست به چنین اقدام جسورانه و در عین حال منحصر به فردی می زند. آدم های بسیاری از قشر دانشجویان و حتی مدیران دانشگاه یا وقت خود را با بطالت در کلوپ ها می گذرانند یا در خوابی فراتر از یک خواب معمولی فرو رفته اند.
در پرداخت شخصیت ها اتفاق جالبی رخ داده است. فینچر استاد بازی کردن با مؤلفه های درام پردازی است. او در هفت و بازی این عنصر بازی را به کلیت فیلمنامه آورده است، در اتاق وحشت و زودیاک کمی پنهانش کرده و در شبکه اجتماعی به حوزه شخصیت پردازی آورده است. در نظر بگیرید پسربچه های کم سن و سالی را که هنوز در دوران گذرا از نوجوانی به جوانی اند، اجتماعی را دگرگون می کنند. حتی تعامل ها و تعارض ها، تقابل ها و کنش ها بین همین پسرهاست. از طرف مقابل بزرگ ترها به حاشیه رانده شده اند. آنها در تحولات اجتماعی (خلق فیس بوک) و حتی در ورزش (قایق رانی برادران وینکلوس) نقشی ندارند. آنها فقط می توانند در مهمانی نصیحت کنند، یا به عنوان رئیس دانشگاه سخنرانی کنند و یا به عنوان وکیل و قاضی در مورد وسعت کاری که این بچه ها کردند اظهار نظر کنند. یا حتی در شرکت فیس بوک به عنوان وکیل با شرکا سروکله بزنند. بی آن که حتی یک کامپیوتر روی میزشان باشد. توجه کنید به میز وکیل که تنها میز خالی شرکت است و او تنها کسی است که سن و سالش به دیگر اعضای شرکت نمی خورد. اما این که اشاره شد بازی فینچری به اینجا برمی گردد که اگرچه این جوان ها چه در حوزه کنش های درام و چه در حوزه تحولات اجتماعی نقطه مرکزی درام به حساب می آیند، اما در مقابل، جوان های بسیاری نیز به نمایش گذاشته می شوند که در غفلتی بزرگ به سر می برند و فیس بوک را تا آنجا که سرشان را گرم می کند دنبال می کنند. یعنی اتاق فکر مارک خلوتی سه یا چهار نفره است، اما کلوپ های شبانه همیشه پر است از انبوه جوان هایی که اوقاتشان را با تفنن می گذرانند.
اتفاق دیگر و مهم فیلم، صحنه های دادخواهی است. فیلم سه دادگاه را به تصویر می کشد که در فواصل زمانی مختلف و با موضوعات متفاوت تشکیل شده اند. دادگاه اول مربوط به ماجرای هک اینترنتی دانشگاه هاروارد توسط مارک است. دادگاه دوم مربوط به شکایت برادران وینکلوس است و دادگاه سوم به شکایت ادواردو از فیس بوک می پردازد. اما فیلم هوشمندانه این سه دادگاه را از هم تفکیک نکرده، بلکه درهم آمیخته است. مثلاً در صحنه ای که مربوط به شکایت ادواردو است، وکیل ادواردو سؤالی از مارک می پرسد. این نما کات می شود به نمایی از مارک، اما جوابی که مارک می دهد به علاوه لباس او مشخص می شود این نما از مارک مربوط به دادگاه برادران وینکلوس است و نه ادواردو. به نظر می رسد این الگو از روایت پردازی، مدلی شبیه سازی شده از فضای اینترنتی و سایتهایی مشابه فیس بوک باشد. در چنین سایت هایی با یک کلیک ساده از یک اتاق گفت وگو دانشجویان استنفورد می توان ظرف کمتر از چند ثانیه وارد اتاق گفت وگوی کارمندان یک شرکت چینی شد. همچون وقایع سه دادگاه که فقط با لباس و پاسخ های مارک قابل تمایز است.
فراموش نکنیم فیلمنامه هیچ گاه سایتی مثل فیس بوک را عامل ارتقای روابط انسانی معرفی نمی کند. فیس بوک مدام گسترش می یابد، هزاران هزار عضو هر روز اضافه می شوند و روابط گسترش می یابد، اما شبکه اجتماعی خبر از سستی پیوند و حتی مرگ روابط انسانی می دهد. برای نمونه مارک، عامل اصلی ارتباط میلیون ها انسان با یکدیگر، خود فاقد توانایی ارتباط با دختر مورد علاقه اش است. ادواردو با نامزدش دچار تعارض می شود و در نهایت کارشان به جدایی می کشد. شان پارکر با دختران زیادی در تماس است، اما با هیچ کدام ارتباط عشقی ندارد. رابطه مارک با برادران وینکلوس به جنگ و جدل تبدیل می شود. شان و ادواردو به جان هم می افتند و در ادامه دوستی مارک و ادواردو از هم می پاشد. به عبارت دیگر مفهوم روابط انسانی بی واسطه رو به مرگ است و انسان ها پشت پرده اینترنت فقط روابطشان را وسعت می دهند، اما هر روز از عمق روابط کاسته می شود.
منبع: مجله فیلم نگار شماره 104

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.