کتاب دستور کار فیلمنامه نویسان (بازنویسی بخش بیستم و دوم)

مایلز: خلاصه کردنش به کم سخته. اولش با نقل اول شخصِ یه مردی شروع می شه که بعد از سکته پدرش داره ازش مراقبت می کنه. یه جورایی بر اساس تجربه های شخصی نوشته شده بعد
شنبه، 20 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کتاب دستور کار فیلمنامه نویسان (بازنویسی بخش بیستم و دوم)
کتاب دستور کار فیلمنامه نویسان (بازنویسی بخش بیستم و دوم)

نویسنده: سید فیلد
مترجم: حمیدرضا گرشاسبی


 
مایا: خب حالا داستان درباره چیه؟
مایلز: خلاصه کردنش به کم سخته. اولش با نقل اول شخصِ یه مردی شروع می شه که بعد از سکته پدرش داره ازش مراقبت می کنه. یه جورایی بر اساس تجربه های شخصی نوشته شده بعد موضوع رها می شه... بعد چند تا پیچ می خوره و یه حوادث موازی هم تعریف می شه و بعد وارد یه جور فضاهای اسرارآمیز داستان های روب گریه می شه. آخرش هم بدون نتیجه گیری تموم می شه.
الکساندر پاپین و جیم تایلور، راه های جانبی 
چند سال قبل با دوستی که در لندن با او آشنا شده بودم، داخل ماشین بودم و در سانست بلوار پیش می رفتیم. دوست من یک آهنگ ساز است. در حال رانندگی با بیلبورد بزرگی روبه رو شدیم که ساحل کالیفرنیا را نشان می داد. در پیاده رو و زیر بیلبورد مردی جوان ایستاده بود که دختری دو یا سه ساله را در بغل داشت. صحنه زیبایی بود. در حالی که جلو می رفتیم، شنیدم که دوستم چیزی را زمزمه می کند: «من یه کودکم»
فهمیدم که این باید خطی از یک ترانه باشد. بعد جعبه داشبورد ماشین مرا باز کرد و از داخل آن یک پاکت کهنه را بیرون آورد. مدادی برداشت و روی پاکت خطی کشید و چند کلمه هم به آن اضافه کرد و یک ترکیب موسیقیایی را زمزمه کرد. در آن لحظه یک آهنگ کامل به او الهام شده بود. فقط چند دقیقه، فرصت به وجود آوردن یک ترانه را برای او فراهم کرده بودند. وقتی که به خانه من برگشتیم، او پشت پیانو نشست و شروع کرد به نواختن چند آهنگ و ترکیب آنها با یکدیگر. 10 دقیقه بعد به من گفت « بیا به این گوش بده.» او یک ملودی را برای من نواخت. خوب بود، اگر چه هنوز خام بود و در حد یک اتود به نظر می رسید.
چند روز بعد به من زنگ زد و از من دعوت کرد او را در یک استودیو ضبط صدا در هالیوود ملاقات کنم. گفت که قصد دارد آن ترانه را ضبط کند. وقتی که وارد استودیو شدم، یک ارکستر بزرگ را دیدم که روی صحنه هستند و تعدادی خواننده و یک صدابردار ارشد هم حضور داشتند تمرینشان را شروع کردند و من ترانه ای را که برای اولین بار اجرا می شد، شنیدم.
گفتن ندارد که داشتم شاخ در می آوردم. از دیدن آن خط خطی ها روی یک پاکت کهنه تا این تجربه عظیم موسیقایی، آن هم ظرف هفت هشت روز! نمی توانستم آن را باور کنم. کاملاً داشتم حسودی می کردم. ای کاش می شد یک کتاب یا یک فیلمنامه را نیز به همین نحو نوشت. از استودیو که بیرون آمدم، احساسی از حیرانی همراه با لایه ای از یک خشم شخصی همراه من بود. دلم به حال خودم می سوخت. در راه به آن ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و در برخی مواقع، سال ها و آن همه کارهای ملال آور و طاقت فرسایی فکر کردم که برای نوشتن یک فیلمنامه یا کتاب گذاشته بودم. تعجبی ندارد که در راه زمین خوردم.
ای کاش می شد یک فیلمنامه را نیز به همین طریق نوشت، اما شدنی نیست. البته من شنیده ام که بعضی فیلمنامه نویسان، فیلمنامه ای را ظرف یک یا دو هفته نوشته اند که ممکن است حقیقت داشته باشد، اما چیزی را که نمی شنوید این نکته است که آنها چقدر برای کار کردن روی ایده، شخصیت ها و پیرنگ خود وقت گذاشته اند، آن هم قبل از این که بنشینند و واقعاً شروع به نوشتن فیلمنامه بکنند. در واقع ممکن است قبل از آن دو هفته، مدت ها به کارشان فکر کرده باشند.
آن تجربه موسیقایی با دوستم مرا حسابی درگیر کرده بود، چرا که من داشتم تجربه نوشتن او از یک ترانه را با تجربه نوشتن خودم از یک فیلمنامه متر و اندازه می زدم. اما من نمی دانستم که چیزی وجود ندارد که من بتوانم با آن تجربه نوشتن او را با تجربه نوشتن خود اندازه گیری کنم. بیشتر که به آن فکر کردم متوجه شدم نوشتن یک فیلمنامه از ترکیب یک سری مراحل و صحنه های فردی حاصل می شود که همگی متفاوت از یکدیگرند. هر مرحله چیزی کاملا جدا و منحصر به فرد است. ممکن است ظرف چند ثانیه به شما تصاویری از یک فیلمنامه الهام شود، اما اجرا کردن و انجام آن، داستانی کاملاً متفاوت است. نوشتن فیلمنامه یک پروسه پیش رونده قدم به قدم، روز به روز و پر از جزئیات است. این پروسه شامل مراحلی می شود و همان طور که جلو می روید، فیلمنامه تان بهتر و کامل تر می شود.
این امری طبیعی است. علم آن را به ما آموزش می دهد. روش علمی از زمان فرانسیس بیکن با اندازه گرفتن چیزها یا انجام آزمایش ها سروکار داشته؛ آزمایش هایی که منجر به نتایج تجربی و قابل اندازه گیری می شوند. یک دانشمند چیزهای مختلفی را امتحان می کند. او با هوش و فراست و در روندی منظم دست به کشف هر گزینه ممکن و جایگزین می زند. او نتایج مفید را نگه می دارد و آنها را که به کار نمی آیند، دور می ریزد.
خیلی ها که با من مشورت می کنند، می گویند از این ایده که باید مواد و مصالح خودشان را بازنویسی کنند، خوششان نمی آید. حرفشان این است که آنها ماه های زیادی برای نوشتن نسخه چرک نویس خود گذاشته اند و احساس می کنند هر تغییری که برای ساخت، به آن نیاز است، باید توسط کسانی رهبری شود که قصد دارند آن فیلمنامه را بخرند و تولیدش کنند به بیانی دیگر آنها دارند می گویند که برای بازنویسی کارشان باید دستمزد بگیرند. هیچ چیزی فراتر از حقیقت نیست. ضرب المثلی قدیمی «نوشتن، بازنویسی است» امری بسیار مبرهن است؛ گیرم که آن را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم. بازنویسی فیلمنامه بخشی ضروری و اساسی در روند فیلمنامه نویسی است. بازنویسی سبب تغییراتی در نسخه چرک نویس می شود و آن را تصحیح می کند. همین طور داستان شما را دوباره تعریف می کند تا باعث تقویت و شفاف شدن موقعیت داستانی و شخصیت ها شود. شما می خواهید تا آنجا که می توانید بهترین فیلمنامه را بنویسید، و گرنه که این همه وقت برای نوشتن آن صرف نمی کردید و شاید راحت باشد که اصلاً کاری نکنیم، خواه ایده بازنویسی را دوست داشته باشید، خواه نه، شما مجبور به انجام آن هستید نباید در برابر این ایده موضع بگیرید و با آن بجنگید. فقط آن را بپذیرید، چرا که این راهی است که باید آن را طی کنید. هیچ کس تا به حال نگفته که نوشتن یک فیلمنامه را خیلی راحت پیش برده است.
وقتی که نوشتن نسخه چرک نویس را تمام می کنید، خودتان می دانید که باید تغییراتی در آن بدهید. این موضوعی مسلم است. فیلمنامه شما موجودی زنده است که تغییر می کند و در خلال روزها رشد می کند. فیلمنامه نویسی یک روند است و ممکن است چیزی که امروز می نویسید، فردا به دردبخور نباشد و چیزی که فردا می نویسید، پس فردا مفید نباشد. انتظار نداشته باشید که الهامات خلاق راهنمای شما باشند، چرا که شما باید مواد خود را تغییر دهید. و آن چه را که در نسخه اولتان نوشته اید، تصحیح کنید.
در نوشتن نسخه اول سه مرحله مشخص انجام می شود: مرحله اول نوشتن یک نسخه چرک نویس است که تازه آن را تمام کرده اید مرحله دوم نوشتن چیزی است که من به آن می گویم نسخه مکانیکی. در این مرحله شما تغییرات به وجود آمده در حین نوشتن را تصحیح می کنید. و بالاخره مرحله سومی هم وجود دارد که من به آن می گویم نسخه رتوش. در این مرحله شما صحنه ها و سکانس هایتان را صیقل می دهید تا به بهترین چیزی که می توانید انجام دهید برسید. اکنون نسخه اول کامل شده است وقتی که نوشتن نسخه چرک نویس را تمام می کنید آماده اید تا مرحله بازنویسی را شروع کنید. اول دو روز به خودتان مرخصی بدهید و به آن چه انجام داده اید فکر کنید کدام بخش ها به بهترین شکل کار می کنند؟ و کدام بخش ها کار نمی کنند؟ آیا شخصیت ها گوشت و خون درستی دارند؟ آیا از قبل می دانید می خواهید چه تغییراتی را انجام دهید؟ فقط اجازه دهید که این افکار کمی پخته شوند. در این مرحله احتیاج ندارید که خیلی صریح باشید و تمام تصمیمات را دوباره تعریف کنید.
در روند بازنویسی اولین چیزی که باید انجام شود این است که ببنید واقعاً چه چیزهایی دارید. در این مرحله، ممکن است شما ندانید یا به خاطر نیاورید که در پرده اول چه کاری کرده اید. آدم همیشه به راحتی فراموش می کند که وقتی داخل نمودار است، نمی تواند آن را ببیند. شما هیچ چشم انداز عینی ای از آن چه انجام داده اید یا انجام نداده اید، ندارید.
اما در واقع شما به نوعی به یک منظر و نمودار احتیاج دارید. شما باید تعبیر خود از مدار داستانی تان را روشن کنید. شما می خواهید به آن چه که نوشته اید با چشمانی بی طرف و واقعی نگاهی کنید و نه با تحمیلی از نظرات، دوست داشتن ها و دوست نداشتن ها، ارزیابی ها و قضاوت های ذهنی، لازم است که خودتان را از چشم اندازی ذهنی جدا و به منظری عینی وصل کنید. راهش این است که نسخه اول را در یک نشست و به طور کامل از آغاز تا پایان بخوانید. قلم و مداد و خودکار و کاغذ و نوشتن را کنار بگذارید. کامپیوتر را خاموش کنید فقط جستی بزنید و شروع به خواندن کنید. ممکن است وسوسه شوید که در حاشیه صفحات یادداشت هایی بنویسید که نشان از تغییرات احتمالی دارند. در برابر این وسوسه مقاومت کنید. در این تمرین شما فقط باید چیزهایی را که نوشته اید بخوانید این بهترین راه برای رسیدن به چشم اندازی واقعی از فیلمنامه است.
هم زمان که دارید فیلمنامه تان را می خوانید متوجه می شوید که روی یک ترن هوایی از احساسات هستید. منظورم از آن ترن هوایی هایی است که در شهربازی وجود دارند. وریل هایشان بالا و پایین می شود و پر از پیچ و خم هستند. شما یک صحنه را می خوانید و با خودتان فکر می کنید که واقعاً چقدر بد است و چطور یک نفر می تواند چنین چیز مزخرفی را بنویسد؟ یا این که این بدترین چیزی است که تا به حال خوانده ام. یا حوادث و رویدادهای داستان خیلی باور نکردنی و خیلی قابل پیش بینی هستند و هیچ کس آنها را باور نمی کند. کاملاً احساس افسردگی دارید. فقط به خواندن ادامه بدهید. بعد صحنه ای را می خوانید که شما نوشته اید و احساس می کنید خیلی بد نیست و بعد صحنه ای را پیدا می کنید که واقعاً خوب است. شما همیشه می توانید آن صحنه هایی را که احساس می کنید. خیلی طولانی و پرگو هستند، کم کرده یا پیرایششان کنید. شما در حال حاضر روی پاندولی احساسی قرار گرفته اید که بین اوج سرخوشی و افسردگی نوسان دارد. فقط در آن ترن هوایی بمانید و دوشاخه تان را به پریز پاسخ های احساسی وصل نکنید، چرا که آن پاسخ ها حاصلشان ناامیدی، افسردگی و خودکشی است. فقط فیلمنامه تان را بخوانید. انصراف و وادادن آسان است. یکی از دانشجویانم که بازیگری شناخته شده است. فیلمنامه ای نوشته بود و نسخه چرک نویس خود را تمام کرده بود. یک شب بعد از این که فیلمنامه خود را برای اولین بار خوانده بود. با من تماس گرفت. به محض این که گوشی را برداشتم، جیغ او را در گوش خود شنیدم. «چطور تونستی به من اجازه بدی اینو بنویسم... این آشغال رو... خیلی مزخرفه.» بعد زد زیر گریه و گوشی را محکم کوبید روی تلفن، به گوشی نگاه کردم و اصلاً نمی دانستم چه واکنشی باید نشان دهم و چه بگویم. بنابراین کاری نکردم.
مدتی بعد به من گفت که بعد از این که فیلمنامه اش را خوانده، حسابی افسرده شده و با من تماس گرفته. بعد از تماس با من نیز روی تخت خزیده و یک پتوی برقی را روی خود کشیده و بعد به حالت جنینی درآمده و انگشت شست خود را به دهانش گرفته و دو روز همان طور مانده.
البته او کمی اغراق کرده بود. اما پیش می آید که وقتی چیزی را که نوشته اید می خوانید، ممکن است احساس کنید چه تجربه ویران کننده ای بوده. اگر چنین چیزی برای شما اتفاق بیفتد، باید آن احساس را از خود دور کنید. من حدود چهار روز منتظر ماندم و بعد به او زنگ زدم. برای این که می دانستم او باید با همه آن انتظارات و احساس های غیر واقعی کنار بیاید، آن احساسات او را عذاب می دادند. خیلی طولانی با او حرف زدم و گفت که کرخ شده و دیگر ابدا هیچ احساسی ندارد. به او پیشنهاد کردم که چند روز استراحت کند و بعد به سراغ داستان خود برود. و فقط کارهایی را بکند که باید برای درست شدن فیلمنامه اش انجام دهد.
به من گفت وقتی که عاقبت نشسته تا داستان خود را بازنویسی کند، احساس می کرده مثل یک ماشین است و ابداً احساس ندارد. بعد که قادر می شود از منظری ذهنی خارج شود و به چشم اندازی عینی دست یابد و دیگر به هیچ کدام از ارزیابی ها و قضاوت هایش واکنش نشان ندهد و فقط روی نوشتن داستانش تمرکز کند، همه چیز به خوبی پیش رفته. دو هفته طول کشیده تا او دوباره اعتمادش را به دست آورده. پس ایده اش را برداشته و آن را به قالب یک خط داستانی در آورده، آن را نوشته و نسخه چرک نویس خود را کامل کرده. این کاری انجام شده بود.
بنابراین شما باید بعد از این که اولین خوانش از فیلمنامه تان را تمام می کنید، مدتی به آن فکر کنید. شما باید به احساس کلی داستانتان شخصیت ها و کنش فکر کنید. همان طور که گشت و گذار ذهنی تان را در روند پیشبرد داستان از آغاز تا پایان - شروع می کنید شما وارد چشم اندازی می شوید که به شخصیت ها و روابطی که بین آنها وجود دارد، تعادل می بخشد. آیا داستان به درستی بنا شده؟ روابط بین شخصیت ها درست است؟ آنها قابل باورند؟ آیا زیاد حرف می زنند و همه چیز را توضیح می دهند؟ آیا کشمکش ها و موانعی که در پرده دوم بر سر راه شخصیت ها وجود دارند، درست تعریف شده اند؟ آیا بخش های پرده دوم درست سر جای خود قرار گرفته اند؟ آیا فیلمنامه به شکلی موثر تمام می شود؟ آیا چیزهایی وجود دارند که بخواهید آنها را تغییر دهید؟ به آنها فکر کنید.
بعد از این که فیلمنامه تان را خواندید، مرحله بعدی روند بازنویسی این است که بنشینید و سه یادداشت بردارید؛ البته یادداشت های آزاد. نوشتن این یادداشت ها به شما اجازه می دهد که از مواد و مصالح خود جدا شوید. و چشم اندازی موثر برای شما پدید می آورد. هر یادداشت باید در صفحه باشد. آن چه مهم است این که اجازه دهید ایده ها خیلی طبیعی و بی اختیار جاری شوند. سعی نکنید به خط داستانی تان زور وارد کنید تا با انتظاراتتان هماهنگ شود.
یادداشت اول. به این سؤال پاسخ دهید: اصل چیزی که باعث شد من به این ایده جذب شوم، چه بود؟ چه ایده ای مرا جذب خود کرد و باعث شد تا برای نوشتن این فیلمنامه وقت و انرژی بگذارم؟ کدام یک از اینها مرا جذب خود کردند؛ موقعیت شخصیت اصلی یا موضوع دراماتیک و یا شرایطی که شخصیت در آن واقع می شد؟ به اینها فکر کنید. اگر می خواهید به آن لحظه ای برگردید که اولین جرقه خلاقه برای شما زده شده، بهتر است مداد و مصالحی را تعریف کنید که باعث جذب شما شده اند. اگر لازم بود چشمانتان را ببندید و ببینید که آیا می توانید اولین لحظه ای را به یاد بیاورید که انگیزه نوشتن این داستان بوده. اجازه بدهید که افکارتان خیلی راحت و آزاد روی کاغذ بیایند و در این مرحله هیچ چیزی را سانسور نکنید. شما دارید دنبال آن لحظه الهام برانگیز می گردید. بله! آن احساسی که شما را جذب خود کرده است. پس در این یادداشت آزاد همه افکار، کلمات و ایده هایی را که باعث جذب شما به این داستان شده، بیرون بریزید. نگران گرامر، املا و نقطه گذاری نباشید. فقط افکار را بیرون بریزید. و روی کاغذ بیاورید یا آن ها را با کامپیوتر بنویسید. وقتی که این تمرین را انجام می دهم، آنها را با دست می نویسم و البته پراکنده. فقط می گذارم که همه چیز از من بیرون بزند، بدون این که به روال منطقی آنها فکر کنم. خب روند یادداشت نویسی آزاد همین طور است. فقط سعی کنید به آن ایده اصلی که شما را جذب کرده دست یابید. این کار را با دو یا سه صفحه کاغذ انجام دهید. اصلاً آن چه را که می نویسید سانسور نکنید، بگذارید طبیعی و خود به خود انجام شود. وقتی که یادداشت اول را تمام کردید، باید وارد مرحله بعدی شوید.
یادداشت دوم: روی یک کاغذ جداگانه به این سؤال جواب بدهید: من چه نوع داستانی برای پایان این نوشته در نظر گرفته بودم؟ معمولا ما نوشتن داستانی را شروع می کنیم و در خلال روند نوشتن تغییراتی در آن ایجاد می کنیم و نوشته مان دستخوش چیزهایی متفاوت می شود که در آغاز چیز دیگری را قصد داشته اید. مثلاً ممکن است شما نوشتن یک تریلر دادگاهی را شروع کنید و بعد که نسخه چرک نویس خود را تمام می کنید، متوجه می شوید داستان تبدیل به تریلر رمانتیک قوی شده است که در تقابل با تنش های یک تریلر دادگاهی است. یا ممکن است شروع به نوشتن یک کمدی رمانتیک کنید و آن را مثل درامی به اتمام برسانید. که رگه هایی از طنز در آن است. جیمزال.بروکس خالق دوران مهرورزی، فیلمنامه ای نوشت با نام هر کاری می کنم. قرار بود یک کمدی موزیکال باشد، اما موسیقی در آن کار نمی کرد. وقتی که موسیقی را از آن حذف کرد، فیلمنامه در قالب یک داستان کمدی باز هم به درد بخور نبود. در روند نوشتن فیلمنامه بسیار طبیعی و معمولی است که با یک نوع داستان شروع می کنید و با نوع دیگری که با آن آغاز کاملاً متفاوت است پایانش می دهید، بنابراین به خطوط داستانی تان برگردید و ببینید چقدر با ایده اولیه تان ربط پیدا می کند. داستانتان چگونه آغاز می شود و چگونه پایان می گیرد؟ باز یک یادداشت آزاد یک یا دو صفحه ای بنویسید. فقط افکار، کلمات و ایده هایتان را روی کاغذ بیاورید.
یادداشت سوم: یک کاغذ تازه بردارید و به این پرسش جواب بدهید: در چیزی که نوشته ام چه تغییراتی باید بدهم تا به چیزی که می خواسته ام، برسم؟ برای مثال ممکن است شما قصد داشته باشد که یک فیلمنامه عشقی همراه با یک تم ماجراجویانه اکشن بنویسید، اما نوشته تان با ماجراهایی اکشن تمام شده که در آنها دیگر اثری از یک داستان عاشقانه نیست. یا برعکس. بنابراین شما باید این عناصر را تغییر بدهید. به فیلمنامه همیشه باغبان نگاهی بیندازید. این فیلمنامه تریلری است با مایه های قوی عاشقانه. زن اصلی داستان در همان صحنه های آغازین فیلمنامه کشته می شود. فیلمنامه نویس، جفری کین، محبور بوده این داستان عاشقانه را از خلال مجموعه ای از فلاش بک های پیچیده خلق کند. شوهر زن تلاش های زیادی را به کار می گیرد تا بفهمد مسئول قتل همسرش چه کسی است. ما زن را از خلال تلاش های مرد می بینیم. به همین ترتیب ممکن است شما مجبور باشید عناصر ماجراجویانه و اکشن را تقویت کنید و از بار عاشقانه کار بکاهید.
در هر کاری شما باید تغییر دهید و دوباره روی آن چیزهایی که بنا کرده اید، کار کنید. گاهی اوقات آن چه را که با آن تمام کرده اید، خیلی بهتر از چیزی است که با آن شروع کرده اید. این خوب است، اما همچنان باید بگوییم که شما باید به پرده اول و نیمه اول پرده دوم برگردید و خطوط داستانی را بنا و جاری شان کنید تا ما با خطی روان از کنش روبه رو باشیم. به تعبیری دیگر، نیت باید با نتیجه برابر باشد. این یادداشت هم باید به شیوه ای آزاد نوشته شود.
در رأس همه چیز، این نکته وجود دارد که شما می خواهید داستانتان را با حداکثر ارزش دراماتیک بیان کنید. خب در چیزی که نوشته اید چه تغییراتی باید بدهید تا به چیزی که می خواسته اید، برسید؟ ممکن است لازم باشد چهار یا پنج صحنه جدید به پرده اول اضافه کنید. یا صحنه هایی را که کارایی درستی ندارند، حذف کنید و موضوع دراماتیک را کمی زودتر بنا کنید. شاید مجبور شوید روی شخصیت اصلی متمرکز شوید و خصوصیات او را بسط دهید یا ممکن است مجبور شوید یک پیرنگ فرعی برای برخی از شخصیت های فرعی خلق کنید. حالا زمان آن است که هر کاری را که می خواهید در ارتباط با این تغییرات انجام دهید، تعریف کنید.
آن چه درباره این یادداشت ها خیلی اهمیت دارد، این است که بدانید شما دارید روی نوشته تان شفاف سازی می کنید تا نوشته تان به چیز بهتری تبدیل شود. بهترین راه وارد شدن به روند بازنویسی، کار کردن روی بخش ها یا واحدهای کنش دراماتیک است. این به آن معناست که باید روی پرده اول کار کرد. تا این واحد از کنش دراماتیک کامل شود. بعد توقف و روی نیمه اول پرده دوم کار کنید. تعریف کنید، تغییر دهید، اضافه کنید و صحنه ها را حذف کنید و همین طور دیالوگ ها را زیباتر کنید تا برسید به نقطه میانی. بعد توقف کنید. به نیمه دوم پرده دوم بروید و همان کارها را در این واحد نیز انجام دهید. از این طریق مداد و مصالح داستانی هرز نمی روند و شما می توانید با کار کردن روی این بخش ها و واحدهای دراماتیک، کنترل بیشتری روی آنها داشته باشید. همین کار را با پرده سوم بکنید.
در مرحله بعد، یعنی نسخه مکانیکی، باید مواد و مصالح پرده اول را دوباره خوانی کنید، اما این بار باید در حاشیه نوشته تان یادداشت هایی بنویسید: صحنه هایی که می خواهید تغییرشان بدهید، دیالوگ هایی که می خواهید اضافه کنید یا صحنه هایی که قصد دارید کمشان کنید. برخی از صحنه ها به همان شکلی که نوشته شده اند، خوب اند و برخی دیگر خوب نیستند. هر دیالوگی که عوض می شود، هر صحنه ای که تغییر می کند و هر انتقالی که در کنش، پیرنگ و شخصیت ایجاد می شود، باید در ساختار کلی فیلمنامه صورت بگیرد و هماهنگ با کلیت فیلمنامه باشد از پیشتر می دانید که دیالوگ دو وظیفه اصلی دارد: هم داستان را جلو می برد و هم شخصیت ها را آشکار می کند. این را در ذهنتان نگه دارید. وقتی که دارید روی دیالوگ ها کار می کنید، باید به خاطر داشته باشید که «کلمه» از زبان یونانی نشئت می گیرد و به معنی «جریان معنی» است. در مورد نوشته تان همیشه باید حواستان باشد که آیا دیالوگ ها روان و جاری پیش می روند یا فیلمنامه تان بسیار پرگو شده یا زیاده از حد توصیفی است؟ آیا دارید شخصیت را فدای کنش می کنید یا کنش را فدای شخصیت؟ شما می خواهید داستان را به شکلی تصویری بیان کنید. پس از صحنه های داخلی و خارجی استفاده کنید و داستانتان را از خلال تصاویر و کلمات بسازید.
به بازنویسی ادامه دهید تا برسید به پیچ پیرنگ در پایان پرده اول. همیشه حواستان به بطن باشد: شما دارید داستانان را بنا می کنید و همین طور شخصیت ها و روابط بینشان را. همچنین در حال بنای موقعیت و موضوع دراماتیک هستید.
هر واحد، یک واحد کامل و مجزا از کنش دراماتیک است. هنگام بازنویسی متوجه خواهید شد که بیشتر در پرده اول و نیمه اول پرده دوم هستید. معمولاً این دو واحد از کنش بیشترین نیاز به تغییر را دارند، چرا که جایی هستند که داستان شروع به تغییر می کند. این مسئله را بررسی کنید و ببینید آیا درست است. در بیشتر موارد، شما هنگام بازنویسی 80 درصد از مواد پرده اول را تغییر می دهید. سختش نکنید. فقط انجامش بدهید.
شما متوجه خواهید شد بازنویسی پرده اول آسان تر از چیزی است که فکر می کرده اید. چرا؟ برای این که قبلا نظام نوشته تان را استوار کرده اید و به داستان و تغییراتش آگاه هستید. بنابراین نوشتن آنها باید طبیعی و راحت باشد. ممکن است گاهی اوقات در تصمیم گیری برای کارهایی که باید بکنید، دچار مشکل شوید؛ به خصوص وقتی که پرده اول خیلی طولانی است. اگر چنین اتفاق افتاد، بهتر است چند صحنه را حذف کنید و آنها را از پرده اول به پرده دوم ببرید. ساختار، امری منعطف است. درست است؟ یا می توانید قسمت اول یک صحنه را با قسمت پایانی دیگر ترکیب کنید.
همان گونه که قبلاً گفتم، این مرحله دوم، چیزی است که من به آن نام «نسخه مکانیکی» را داده ام.
این به آن معنی است که این مرحله ویژه از بازنویسی بیشتر روی کاغذ پیاده می شود تا شفاف باشد و مثل یک سرچشمه عمل کند. مکانیکی است برای این که شما بیشتر به استحکام خط داستان و قالب درست آن فکر می کنید و می خواهید درست بودن وضعیت صحنه ها و دیالوگ های ناکامل را بررسی کنید. این دیالوگ ها در مرحله بعد صیقل می خورند و جلا داده می شوند. و این مرحله ای است که شما باید شکل داستان نوشته شده تان را با شکلی که مناسب آن است، همان کنید. من معمولا صحنه هایی را که به آنها فکر کرده ام روی کاغذ می ریزم و نگران این نیستم که خوب یا بدند. من دارم به طور مکانیکی به راست و درست کردن اوضاع می پردازم. شما باید هر تغییری را که در حین نوشتن نسخه چرک نویس انجام داده اید، تصحیح کنید. باید طول و اندازه فیلمنامه تان را درست کنید. تنش دراماتیک را تقویت کنید و بیشتر تمرکز را بگذارید روی شخصیت اصلی.
اگر چه دارید به هر تغییر ممکن فکر می کنید، اما یادتان باشد که این را به عنوان یک «نسخه خلاق» در نظر نگیرید. در حین بازنویسی ممکن است 80 تا 85 درصد پرده اول، 50 تا 60 درصد نیمه اول پرده دوم، 25 تا 30 درصد نیمه دوم پرده دوم و 10 تا 15 درصد پرده سوم تغییر کند. این نسخه نباید همان قدر وقت و انرژی ببرد که شما برای نوشتن نسخه چرک نویس و هنگام روبه رو شدن با صفحات سفید گذاشته اید.
روی بیان تصویری داستان متمرکز شوید. ممکن است متوجه شوید که گرایش زیادی داشته اید که داستانتان را از طریق دیالوگ بیان کنید. شاید این طور باشد که شما دارید داستانتان را تعریف می کنید و احساسات و عواطف و افکار شخصیتان را مدام توضیح می دهید. برای مثال، ممکن است شخصیت شما در حال رانندگی باشد و از داخل ماشین یک جواهرفروشی را ببیند و بگوید: «من یه حلقه زنونه احتیاج دارم» و توضیح دهد که چرا به آن حلقه احتیاج دارد. بعد ممکن است شما او را نشان دهید که وارد جواهرفروشی می شود و در حالی که به حلقه ها نگاه می کند؛ به فروشنده می گوید دنبال چه جور حلقه ای است و چرا. او حلقه را می خرد و بعد ممکن است که شما به صحنه بعد کات کنید؛ جایی که او در این صحنه اساساً یک صحنه توضیحی است. شما به خیلی از آنها نیازی ندارید.
در عوض می توانید همین ها را به صورت تصویری نشان دهید. او جواهرفروشی را می بیند، وارد آن می شود و بعد به صحنه بعد کات می کنید و ما او را در یک مهمانی می بینیم که دارد پز حلقه تازه اش را به بقیه می دهد.
تصویری فکر کنید. با آگاهی مداوم از تمام انتقال های سینمایی ممکن است شما از آنها استفاده کنید تا از یک صحنه به صحنه دیگر بروید و به دنبال راه هایی باشید که وارد یک صحنه شوید و از آن بیرون بیایید. اگر شما احتیاج به کم کردن مواد داستانی داشته باشید، انتقال ها همیشه راه خوبی برای این منظور هستند.
وقتی که پرده اول نسخه مکانیکی را تمام می کنید، اگر دوست داشته باشید می توانید به عقب برگردید و آن را تمیز کاری کنید. یک صحنه را رتوش کنید یا برخی از صفحات را دوباره تایپ کنید. چند خط از دیالوگ ها را در آوردید تا آنها محکم تر و هوشمندانه تر شوند. البته لازم نیست خیلی برای آن وقت بگذارید. مهم این است که از خلال فیلمنامه به جلو بروید. همیشه کار کردن از آغاز تا پایان، از آغاز شروع می شود و تا پایان، پایان می گیرد.
روی نیمه اول پرده دوم حرکت کنید. مواد داستانی را بخوانید و در حاشیه صفحات یادداشت بگذارید، این یادداشت ها به شما می گویند که برای درست شدن فیلمنامه به چه چیزهایی نیاز دارید. همین طور پیش بروید تا برسید به نقطه میانی. ممکن است متوجه شوید که 60 درصد از نیمه اول باید تغییر کند، تعیین کنید که چه تغییراتی را لازم دارید. بعد اگر لازم باشد این بخش را روی کارت های 5×3 طراحی کنید؛ درست مثل کاری که با مواد پرده اول کرده اید.
همیشه حواستان به بطن دراماتیک فرعی باشد و برای ایجاد کشمکش های بیرونی و درونی تلاش کنید به هر چیزی که ممکن است به کار آید، فکر کنید. اطمینان حاصل کنید که بزنگاه اول محکم و شفاف است و نقطه میانی روشن تعریف شده باشد. گاهی اوقات ممکن است متوجه شوید که شخصیت هایتان زیاد هستند و نیاز است که دو شخصیت را تبدیل به یک شخصیت کنید. یا می توانید از قسمت اول صحنه ای در صفحه 40 با قسمت آخر صحنه ای در صفحه 55 استفاده کنید. باید هر کاری را که لازم است تا فیلمنامه تان موثرتر شود، انجام دهید. آیا نقطه میانی همچنان تأثیرگذار است؟ خیلی طولانی است یا خیلی کوتاه؟ خیلی پر گوست؟ آیا به توصیف، کنش یا توضیح تصویری نیاز دارد؟ در این لحظه نباید کامل باشد.
احتمالاً شما برای بازنویسی نیمه اول پرده دوم، یک یا دو هفته وقت خواهید گذاشت. بعد از این که نقطه میانی را تکمیل کردید، می توانید توقف کنید و به نیمه دوم پرده دوم بروید. مواد این واحد را بخوانید. درباره تغییراتی که باید حاصل شود، یادداشت بردارید. اگر لازم شد و اگر با طراحی روی کارت ها احساس راحتی می کنید، می توانید روی 14 کارت 5× 3 به نیمه دوم پرده دوم ساختار بدهید؛ درست مثل پرده اول و نیمه اول پرده دوم. گاهی اوقات دوست دارید این کار را انجام دهید و گاهی اوقات دوست ندارید. یادتان باشد که در حال حاضر شما دارید خطوط داستانی را شفاف و دوباره تعریفشان می کنید. قصد شما این است که تا آنجا که ممکن است آن را موجز و تصویری کنید.
وقتی که دانستید به چیزهایی نیاز دارید، آن را خیلی ساده اجرا کنید و همیشه حواستان را نسبت به اجرای درست چهارچوب زمانی و بطن دراماتیک جمع کنید. احتمالاً نیاز نیست که چیزی بیشتر از 25 تا 30درصد از نیمه دوم پرده دوم را تغییر دهید باید سعی کنید داستان را روی خط بیندازید و همزمان شخصیت اصلی تان را از خلال کنش دنبال کنید. همچنین بزنگاه دوم را بنا و به سمت پیچ دوم پیرنگ حرکت کنید. احتمالاً تکمیل کردن این واحد یک هفته وقت می برد. بستگی به این دارد که چقدر وقت به آن اختصاص می دهید و تغییراتتان چقدر خواهد بود.
پس از تکمیل پرده دوم، خیلی برای رتوش کردن مواد داستانی وقت نگذارید. شما باید این کار را در زمانی دیگر و در مرحله بعد، یعنی نسخه رتوش انجام دهید.
وقتی که به پرده سوم می رسید، تقریبا آزاد خواهید بود. شما نتیجه داستانتان را می دانید و حالا در یک جریان خوب و خلاق قرار دارید. هر تغییری که بیشتر انجام شده، در این واحد، از آنها بهره برداری خواهد شد. بازنویسی این بخش از فیلمنامه، آسان ترین کار است و معمولا کمترین زمان را می برد. شما احساس می کنید که کار تقریبا تمام شده است. در پرده سوم، شما در حال تمیز کاری و تمرکز روی نتیجه داستان هستید. شما دنبال راه هایی هستید تا با اضافه کردن تصاویر جدید و پویا به پایانی قوی تر و تأثیرگذارتر دست یابید.
اینجا، جایی است که ممکن است شاه ایده ای بهتر برای پایان به ذهنتان برسد. اگر این طور شد، آن را تغییر دهید. الان وقت آن است. ممکن است که شما بخواهید یک سکانس دیالوگ دار یا تصویری بنویسید، اما قبل از آن می خواهید اطمینان داشته باشید که داستانتان حل شده است. در این نقطه، روند واقعی نوشتن، خود روندی بسیار شفاف و قابل مدیریت است و احتمالاً شما می دانید که برای پایان دادن به این نسخه از فیلمنامه به چه چیزهایی نیاز دارید.
شما باید قادر باشید که نسخه مکانیکی فیلمنامه تان را ظرف چهار یا پنج هفته بازنویسی کنید. باید فیلمنامه تان را در 100 یا 120 صفحه تمام کنید و نه بیشتر. تکمیل فیلمنامه با طول درست آن باید اولویت شما باشد. اگر فیلمنامه نویس بار اولی (یعنی فیلمنامه نویسی که تا به حال فیلمنامه ای نفروخته و فیلمنامه ای از او تولید نشده) هستید، آنها (این آنها هم می تواند شامل هر کسی شود) از شما فیلمنامه ای را که بالاتر از 125 صفحه باشد، قبول نمی کنند.
جای تأسف دارد که این را به شما می گویم. خط داستانی شما باید شفاف و واضح باشد. این شفافیت باید از خلال 120 صفحه و تغییراتی که در خطوط داستانی ایجاد شده، نمایان باشد امروزه متوسط طول یک فیلمنامه از 112 تا 120 صفحه است.
وقتی که این نسخه مکانیکی را تمام کردید، چند روز به خودتان مرخصی بدهید. هر چه را که می خواهید، انجام دهید، اما به خودتان فرصتی برای هضم آن تغییرات بدهید. و بعد شما آماده اید که وارد مرحله بعدی بشوید، یعنی نسخه رتوش فیلمنامه.
منبع: مجله فیلم نگار شماره 104

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.