معنویت گرایى مدرن و جستجوى آرامش

جنبش‏هاى نوپدید دینى، نشان از این واقعیت دارد که این گونه جنبش‏ها در حال پیشرفت، تحول و زایشى نوین درعرصه معنویت گرایى در دوران معاصر است. البته منش این گونه جریانات
سه‌شنبه، 23 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معنویت گرایى مدرن و جستجوى آرامش
معنویت گرایى مدرن و جستجوى آرامش

 

نویسنده : محمدحسین کیانی



 
جنبش‏هاى نوپدید دینى، نشان از این واقعیت دارد که این گونه جنبش‏ها در حال پیشرفت، تحول و زایشى نوین درعرصه معنویت گرایى در دوران معاصر است. البته منش این گونه جریانات باطنى بر مبناى مخالفت یا بى‏اعتنایى به ادیان بزرگ است. نگاه این جریانات، هیچ گاه از تحصیل تعالیم ادیان بزرگ پوشیده نیست؛ زیرا هر جا ضرورت و نیازى احساس شده، تعالیم ادیان بزرگ در مسیر پیشرفت و جذابیت عرفان‏هاى سکولار به یغمى رفته است . از این رو، پرداختن به این مهم، همواره بزرگ‏ترین نقد به این جریانات عرفانى خواهد بود.
وجه تسمیه -عرفان سکولار- بر این گونه تعالیم، ریشه در تاریخ قبل و بعد از رنسانس، به خصوص دوران اصلاح‏گراى دینى تا دوران معاصر دارد. مدرنیته با رشد روزافزون خود و تغییر در نگاه اخلاقى و فطرى، به الگوهاى رفاه‏زدگى و آسان‏گیرى و ترویج غریزه‏گرایى، مصرف‏طلبى و تنوع‏طلبى با سرعت به پیش رفت و با محوریت یافتن نیازهاى ظاهرى، نیازهاى فطرى و قدسى، کمرنگ شد. ضمن این‏که به جامعه زنان به دید ابزارى نگریسته شد. (77 :1983 ,Eileen Barker) چنانچه خواننده در مسیر تاریخى غرب غرق شود و پله پله در مسیر افکار متأثر از دوران رنسانس حرکت نموده و به بلوغ کامل برسد تا هنگامى که به عصر حاضر وصل شود، گواهى مى‏دهد که نیاز به مکتبى دارد که بتواند به کمک آن آلام روحى خویش و هم سفران خود را تسکین دهد. دنیاى غرب راه رهایى از مصائب و تأمین آرامش روان را در پرتو معنویت یافت؛ جامعه غرب دریافت که خلاء معنوى موجب بروز شدیدترین گرفتارى‏هاى روحى و روانى است. بنابراین، به دنبال معنویتى رفت که بر خلاف جریان مدرنیته نباشد، بلکه قابلیت هماهنگى با فرایند مدرنیته را داشته باشد.
این‏که چرا غرب براى تسکین آلام روحى متوجه معنویت شد، عوامل گوناگونى دارد، که یکى از آن‏ها، وجود آرامشى‏نیرومند در پیروان ادیان آسمانى است. از این رو، در عرفان‏هاى سکولار، راهکارهاى فراوانى براى کسب آرامش روانى بیان شده است.

سفر روح در اکنکار

آزادى، کمال، خردمندى، آگاهى، امنیت، رهایى از قانون علیت، تناسخ و ... همه و همه کلماتى هستند که درعرفان اکنکار به فراوانى از آن یاد مى‏شود. در میان بسیارى از سر فصل‏هاى کتب اکنکار با مطالبى، همچون "کاربرد اکنکار در حل مشکلات زندگى" مواجه مى‏شویم.
در این مکتب، مهم‏ترین و شاید تنهاترین روش براى حل مشکلات زندگى، فراگیرى و تمرین عملى‏اى جز "سفر روح" نیست.
در این عرفان مى‏خوانیم: تمامى نوع بشر به دو گروه تقسیم مى‏شوند: مانوموخ‏ها و گوروموخ‏ها. معناى این دو کلمه: یکى مانوموخ؛ یعنى کسى که از اوامر ذهنش پیروى مى‏کند و دیگرى گوروموخ به معناى شخصى است که از ماهانتا، استاد حق در قید حیات (مکتب اکنکار) تبعیت مى‏کند. مانوموخ‏ها تابع ذهن هستند و هوس‏هاى او را اطاعت و به میلش حرکت مى‏کنند. چنین شخصى برده ذهن و نفسانیت آن است و لیکن شخصى که همواره روى به استاد حق دارد، انسانى آزاده است ... استاد حق راه را به او نشان مى‏دهد و هیچ‏کس تا به حال نتوانسته که آن را بدون کمک وى و به تنهایى بیابد. سفر روح و به کار گرفتن روشى که اک نام دارد -سفر روح- گریز ناپذیر است.(سرزمین‏هاى دور، 374: 1379)
ارزش سفر روح در اکنکار بسیار پیچیده‏تر و با اهمیّت‏تر از تبلیغ مى‏شود؛ زیرا اساس تعلیمات اکنکار نهفته در سفر روح است. در برخى از کتب اکنکار، صرفاً لفظ اکنکار به معناى سفر روح یا عبارات و کلماتى با همین مضمون تعریف شده است.
پال پوئیچل مى‏گوید: مقصود اصلى از سفر روح، یافتن اقلیم بهشتى خداست. سفر روح، کلید اصلى براى گشودن اسرار جهان معنوى است. این ، وسیله‏اى است براى رسیدن به اقلیم روح که به عنوان سرزمین بهشت شناخته شده است. جایى‏که خدا سرچشمه خود را در مرکز تمامى هستى‏ها تأسیس کرده است. جداى از این حقیقت، ما مقصودى دیگر براى‏اکنکار در جهانى که در آن زندگى مى‏کنیم مى‏یابیم و آن، حل مسائل زندگى‏مان از طریق سفر روح است. (اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، 235: 1379)
یکى از علل آشفتگى امروزى و رنجش انسان در طى سالیان، نادیده گرفتن مطالعه روش‏هاى جدایى روح از بدن توسط رهبران سیاسى و روحانى است. اهمیّت چنین مطالعه‏اى بسیار واضح است؛ زیرا تنها راه رسیدن و دستیابى به علم لایتناهى، رها ساختن روح است از زندان تن قبل از مرگ.
روش ارادى خارج ساختن روح از کالبد، مستلزم استفاده از عالى‏ترین متون است و مهم‏ترین مشغله پویندگان حقیقت را تشکیل مى‏دهد. (همان: 23)
هرگز کسى که در وضعیت آگاهى انسانى به سر مى‏برد، در خصوص بر طرف کردن مشکلات، موفقیتى حاصل نکرده است. حتى ناجیان و پیشوایان مشهور تاریخ هم که در میان آدمیان به سر مى‏برده‏اند، اعتراف کرده‏اند که استفاده از قدرت‏هاى روانى، طریق نهایى نیست. آنها مى‏دانند که در وضعیت آگاهى انسان مى‏شود روند مشکلات را تحت کنترل گرفت و لیکن حل این مشکلات از دیدگاه جهان مادى و در این دنیا ممکن نیست. امّا اگر در وضعیت آگاهى‏معنوى -سفر روح- به سر بریم موفقیت حقیقى نصیبمان خواهد شد.(نسیمى از بهشت، 250: 1380)
مزایاى سفر روح در مکتب اکنکار بسیار پرجلوه تبلیغ شده است؛ زیرا منافع سفر روح در عین ظرافت، متضمن دستیابى به افق‏هاى دور دست است. -اکنکار معتقد است: هنگامى با تجربه شخصى در مى‏یابیم، که فراسوى کالبد مادى داراى حیات هستیم، از وحشت مرگ رها مى‏شویم و نگرانى کمترى را به خود راه مى‏دهیم.
پال توئیچل مى‏گوید: وقتى در طى تجربیات درک کنیم که خود جزئى از خدایى هستیم که به ما عشق مى‏ورزد، عشق بیشترى را در زندگى خودمان جارى، و نگرانى یا بیگانگى را کمتر احساس مى‏کنیم. وقتى به تجربه در مى‏یابیم که هدفى معنوى در پس زندگى وجود دارد، احساس توانایى مى‏کنیم. (اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر، 21: 1380)
هنگامى که شخصى قادر به انجام سفر روح در هر حدى باشد، مى‏تواند از بالا به مشکلات دنیایى‏اش نگاه کند و به همان صورتى که یک معماى تصویرى بچه‏ها را حل مى‏کند، کنترل آن مشکلات را به دست گیرد. این بدان معنى است که به جاى آنکه مسائل را از سطح افقى ببینیم، باید از بالا به آنها نگاه کنیم و این نگاه ماورایى فرصت آن را فراهم مى‏آورد، که بالاتر از آنچه متبحرین علوم ماوراء الطبیعه کمربند نگرانى‏ها مى‏خوانند قرار بگیریم و با مستقر شدن در چنین موقعیتى، قادر به یافتن هر آنچه احتیاج به تنظیم دارد خواهیم بود. و لذا از چنین موقعیتى مى‏توان دریافت که کدام قسمت از بدن انسان احتیاج به درمان دارد و یا این‏که چگونه مى‏توان موقعیت مالى را تنظیم کرد و نیز از پس سایر مسائل پر اهمیّت در این دنیا بر آمد. (اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، 236: 1379)
در مورد این نظریه، ایرادهاى متفاوتى عنوان مى‏شود که در زیر به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1- در مکتب اکنکار، سفر روح براى رسیدن به اقالیم معنوى و در نتیجه رهایى از دردها و رنج ها، عامل اساسى پیروزى بر اضطراب، ترس و نارامى است. از این رو، در تحقق این ایده، تمرینات فراوان معنوى ارائه مى‏شود، که اغلب در جهت رها ساختن روح از جسم است و حال آن‏که در ادوار گوناگون، استادان و کتاب‏هاى گوناگونى وجود داشته که همگى راه‏هاى خارج ساختن روح از بدن را تعلیم مى‏دادند و هیچ‏گاه محاسن و منافع سفر روح را بزرگ‏تر و یا پرارزش‏تر از تعالیم گوناگون ادیان بزرگ معرفى نکرده‏اند. ضمن این‏که برخى از استادان عرفانى، به داشتن سفر روح، مکاشفات عرفانى و تجربیات دینى مشهور بودند و چنین ادعایى را نکرده‏اند.
2- چنانچه اکنکار معتقد است که تنها راه دستیابى به هدف معنوى، که در پس زندگى وجود دارد، انجام سفر روح باشد، لاجرم نقش صدها، بلکه هزاران پیامبر الهى و مبلغ معنوى را نادیده گرفته است؛ کسانى که همواره در مورد هدف‏هاى معنوى سخن گفته‏اند و برخى از شاگردان ایشان بارها به انجام سفرهاى روحى و مکاشفات گوناگون اذعان کرده‏اند. بدین معنا که باید سفر روح در خدمت آموزه‏هاى دینى باشد، نه بلعکس.
3- در عرفان اکنکار، آرامش حاصل از سفر روح به این معناست که سالک، اقالیم بهشتى یا اقالیم خدا را مى‏یابد. بنابراین، وارد بهشت و از اوصاف آن مطلع مى‏شود. ضمن این‏که در آنجا جواب تمام مشکلات دنیوى خود را مى‏یابد و حتى قادر مى‏شود که اوضاع اقتصادى خویش را سر و سامان دهد. این ادعاى بزرگى است، که اگر اثبات مى‏شد، وضعیت زندگى و کمیت سالکان اکنکار چنین نبود. این نظریه صرفا ادعایى تبلیغاتى است.
4- این‏که عارف چگونه بر مشکلات دنیوى پیروز مى‏شود و به آرامش دست مى‏یابد، همان بود که در بحث "آرامش به تعبیر عارف" بیان شد. در عرفان اسلامى، عارف حالات گوناگونى را تجربه مى‏کند. سفر روح و مکاشفات عرفانى و ... همه جزئى از حالات سالک در عرفان اسلامى است. از این رو سزاوار نیست که اکنکار تمام ادیان بزرگ -از جمله اسلام- را فاقد هر گونه راه و روش در جهت کسب آرامش و رستگارى بداند.
5. به نظر مى‏رسد، در دنیاى مدرن که انسان‏ها دچار بزرگ‏ترین رنج‏هاى روحى و آزارهاى روانى شده‏اند، ترویج "سفر روح" نه تنها موجب آرامش روح نشود، بلکه به علت ایجاد نوعى توهمات یا برداشت‏هاى نامناسب از تجربیات سفر روحى، دچار آزارهاى روحى نیز نشوند.

رقص و پایکوبى در تعالیم اوشو

در عرفان باگوان شرى راجنیش -اوشو- سکون و آرامش یکى از معیارهاى رسیدن به حقیقت، دانایى و روشن بینى است. آرام بودن، علت بسیارى از منافع ارزشمند عرفان است و اوشو، رسیدن به آرامش روحى را منوط به اعمال و کردارى مى‏داند که در نگاه نخست سرشار از تامل و تعجب است.
اوشو مى‏گوید: بسیارى از آموزگاران دروغین روش وانهادگى، پیوسته به شاگردان خود مى‏گویند: "تنها آرام شو، کار نکن، تنها آرام شو" در این گونه موارد شما باید چه کنید؟ مى‏توانید تنها دراز بکشید. امّا چنین کارى وانهادگى نیست. همه آشوب درون‏تان سر جاى خودش است و اینک نقش دیگرى به آنها افزوده شد. بنابراین، کسى که مى‏کوشد زندگى آسوده‏اى را بگذراند، پرتنش‏ترین فرد ممکن مى‏شود. او ناگزیر است چنین شود؛ زیرا مفهوم جریان کشمکشى زندگى را در نیافته است. او مى‏پندارد که زندگى، جریان مستقیم است و شما مى‏توانید تنها به خودتان بگویید آرام شو و سپس آرام خواهید شد.
چنین چیزى شدنى نیست. اگر نزد من آیید. هرگز به شما نخواهم گفت:که تنها، آرام شو.
نخست پر تنش باش. تا آنجا که مى‏توانى، از همه رو، پرتنش، از همه رو پر تنش باش! آنگاه ناگهان احساس خواهى‏کرد که درونت وانهاده خواهد شد. هر کارى را که مى‏توانى، کرده‏اى. اینک نیروى زندگى، ضد خودش را پدید خواهد آورد. (مراقبه هنر وجود و سرور، 44 :1380)
در عرفان اوشو سالک همواره تشویق به اعمال و کردارى مى‏شود. رسیدن به حالاتى که در سر تا سر کتاب‏هاى‏اوشو نمایان است. گویى اساس عرفان وى رسیدن به این مقامات است؛ رسیدن به وجد و نشاط، شادى و لذت بردن، رقص و پایکوبى و سماع، شعر و آواز و دست افشانى، جشن و سرور، عشق و سکوت و موسیقى، خنده، سکس و مراقبه.
اوشو معتقد است: اگر مردم بتوانند کمى بیشتر به جشن و پایکوبى بپردازند و کمى بیشتر آواز بخوانند، انرژى آنها بیش از پیش به جریان افتاده، مشکلات به تدریج ناپدید خواهد شد.
به همین دلیل، من این قدر به شاد زیستن اصرار دارم؛ شادمانى تا حد بى خود شدن. بگذار تمام انرژى به شور و شیدایى مبدل شود و ناگهان خواهى دید که دیگر سرندارى، انرژى گیر کرده در سرت سراسر به جنبش در آمده، الگوها، تصاویر و حرکتى زیبا مى‏آفریند. در این حال، لحظه‏اى فرا مى‏رسد که بدنت دیگر جسم و سفت و سخت نیست، بلکه انعطاف پذیر و جارى مى‏شود. به هنگام شعف و شادى لحظه‏اى فرا مى‏رسد که مرز تو و دیگران آن قدر واضح نیست. تو ذوب مى‏شوى. با کائنات در هم مى‏آمیزى و مرزها در یکدیگر ادغام مى‏شوند. (الماس‏هاى اوشو، 47: 1382)
اوشو مى‏گوید: من به تو، لبیک تمام و کمال به زندگى را مى‏آموزم. به تو نه زهد و نه ترک دنیا، که شعف و شادمانى را آموزم، شادى کن! شادى کن! بارها و بارها مى‏گویم شادى کن! زیرا در شادمانى است که از هر چیز به خدا نزدیک تر خواهى‏شد.(همان:216)
در عرفان اوشو به دو توصیه آخر؛ یعنى سکس و مراقبه اهمیّت بسیار داده شده است. در توضیح آن همین بس که اگر تمام عبارات، سخنرانى‏ها و کتاب‏هاى اوشو با موضوعیت سکس را جمع آورى کنیم و بدون در نظر گرفتن نام اوشو و موقعیت به ظاهر عرفانى او، قضاوت کنیم. قضاوت خواهیم کرد، که این بیانات متعلق به یک شهوت‏ران افراطى‏است. و اگر مهم‏ترین هدف راه‏اندازى مدرسه خویش را سکس قرار نداده، لااقل یکى از اهداف اساسى وى پرداختن به سکس، بدون هیچ مانعى است.
اوشو در مورد کسب آرامش فراهم شده بنا بر روش فوق، مى‏گوید:
شما تنش خود را به اوج رسانیده‏اید. اکنون چیز بیشترى یافت نمى‏شود و نمى‏توانید جلوتر بروید. همه توان شما درگیر تنش‏تان شده است. اکنون به نظاره آن نشینید. شما از راه پرتنش بودن خود، به آستانه نقطه پرش رسیده‏اید. از این روست که نمى‏توانید پیش تر بروید. چنانچه جلوتر روید امکانش است که منفجر شوید و بمیرید. اکنون نیروى زندگى، خود به خود آرام خواهد گرفت. آرام خواهد شد. اکنون هشیار باشید. ببینید که این وانهادگى چگونه جا مى‏افتد. هر اندام بدن، هر ماهیچه آن، هر عصب‏اش مى‏رود، تا معصومانه و بى آن‏که از سوى شما کوششى انجام گیرد به آرامش برسد. در ساختار جسمانى خود، آرام شدن نقاط بسیارى را احساس کنید. همه تن‏تان مجموعه‏اى از نقاط آرام شده‏اند. (مراقبه هنر وجد و سرور، 45 :1380)
در مورد این نظریه، ایرادهاى متفاوتى عنوان مى‏شود، که در زیر به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1. اسلام هیچ گاه براى تأمین آرامش فردى، معتقد به کار نکردن، در جاى خود نشستن و بى حرکت ماندن نیست.
2. اسلام هیچ گاه براى تأمین آرامش فردى، مخالف شادى کردن، سرور، نشاط، لذت بردن، جشن و ... نیست؛ زیرا شادى مطلوب فطرى است. بنابراین، شادى دنیوى و شادى اخروى همواره مورد تأیید اسلام بوده است. نکته قابل توجه این است که اسلام با هر فرآیندى که افراط در آن موجب بى‏توجهى به دیگر امور شود، مخالف است. شادى بیش از حد معمول، مطلوب اسلام نیست، چنانچه عبادت به صورت افراطى نیز مورد سرزنش قرار گرفته است.
3. اگر صرف لذت بردن و شادى مادى، ملاک رسیدن به آرامش روانى است مى‏بایست انسان غربى که بیش از هر شخص دیگرى در اقیانوس امکانات مادى و شادى‏هاى دنیوى غرق است سرشار از آرامش باشد. حال آن‏که جریان چیز دیگرى است.
4. شادمانى و جشن و سرورى که اوشو در مورد آن صحبت مى‏کند، با توجه به اوصاف آن و اینکه در مرحله‏اى "اگر همچنان ادامه دهى ممکن است بمیرى!" بیشتر به مراسم جشن و پارتى‏هاى شبانه‏اى مى‏ماند که به همراه انواع مواد مخدر برپا مى‏شود و اغلب موجب فسادهاى اجتماعى و بعضا منجر به بیمارى و مرگ اشخاص مى‏شود. پرتنش بودن، تنها مى‏تواند انسان را به بیهوشى و سرخوشى محدود راهنمایى کند، که در آخر فاقد هر گونه احساس آرامش است و بلکه ممکن است منجر به وجود بیمارى‏هاى روانى شود.
5. سکس، مردابى فراگیر است. اوشو معتقد است: نوآموز به مرحله‏اى مى‏رسد که چیز جدیدى براى تجربه کردن پیدا نمى‏کند از این رو، انرژى او رو به افول مى‏رود و احساس آرامش به وى دست مى‏دهد و حال آن‏که این مطلب در مورد سکس و بسیارى از اعمال دیگر صادق نیست؛ زیرا نوآموز درآخر به مرحله آزمایش هر کدام از مصادیق جنس مخالف تمایل پیدا مى‏کند و این سرآغاز فصل نوینى است.
بدون شک در آخرنیز، نه تنها به آرامش نمى‏رسد، بلکه به شدیدترین بیمارى روانى مبتلا مى‏شود.
6. برخى از توصیه‏هاى اوشو بیشتر به یک تخلیه روانى شبیه است بدین صورت که فرد به واسطه تخلیه انرژى، از اضطراب نجات یافته به آرامش برسد. هر چند این آرامش، جزئى و موقتى است. لکن اسلام به این مسئله معترف است.
تمام سخن بافى‏هاى اوشو در مورد تخلیه روانى را مى‏توان در حدیثى از امام صادق(ع) یافت که ایشان سخن گفتن و حرف زدن را موجب آرامش روح، ولى سکوت را موجب آرامش عقل مى‏دانند »النطق راحة للروح و السکوت راحة العقل« (بحار الانوار، ج274 :6)
سخن گفتن، موجب بیرون ریختن درونیّات خویش مى‏شود و اگر انسان درون خود را از عقده‏ها، کینه‏ها ؤ محبت‏ها و سختى‏ها، خالى کند به آرامش روحى مى‏رسد.

زیبایى ظاهرى در آموزه‏هاى کریشنامورتى

کریشنا مورتى معتقد است که فرآیند تولید آرامش با خاموش نشستن و یا با کنترل و نظارت بر ذهن و فکر به دست نمى‏آید. وى ذهن و فکر را دخیل در تولید آرامش روانى نمى‏داند.

کریشنا مورتى مى‏گوید:

ما خیال مى‏کنیم با توسل به حلقه‏اى از عقاید و با ساختن دیوارى امنیتى و حفاظتى در درون خود، دیوارى از عادات و باورها، مى‏توانیم آرامش را به دست آوریم. ما تصور مى‏کنیم که صلح؛ یعنى دنبال کردن مشتى اصول، در پیش گرفتن گرایش‏هاى خاص، تخیلاتى ویژه و آرزوهاى منحصر... ذهن، دنباله غرور، خود پسندى‏ها، عادات و باورهاى خود را مى‏گیرد و چنین ذهنى هرگز نمى‏تواند آرامش داشته باشد، ولى خود را فریبکارانه در حالتى قرار مى‏دهد که آن را آرامش مى‏نامد. ولى این وضعیت، صلح و آرامش نیست؛ زیرا ذهن با تکرار کلمات و عبارات، با دنباله‏روى از کسى و یا ذخیره و انبار کردن دانش، خود را کرخت مى‏کند و چنین ذهنى را آرامش نیست؛ زیرا خودش در مرکز مزاحمت‏هاست... آرامش، نتیجه و حاصل عقل هم نیست؛ زیرا همان طور که مى‏بینید و چنانچه خوب نگاه کنید، کلیه مذاهب سازمان یافته، که در تعقیب و جست وجوى آرامش هستند، براى این منظور به ذهن متوسل مى‏شوند. آرامش واقعى همان قدر خلاق و خالص است که جنگ همان قدر مخرب و ویرانگر.)زندگى پیش رو، 172 :1376)

کریشنا مورتى معتقد است:

اگر صرفا از طریق کسب امنیت مادى و چه غیر مادى، یا رعایت جزم، مناسک و مراسم و یا تکرار الفاظ خاص مى‏خواهید به صلح و آرامش برسید، باید دست از خلاقیت و نوآورى در زندگى بردارید.(همان: 174) زیرا پیروى از این گونه مسالک، ملزم به گوشه‏گیرى و انزواگرایى است.
کریشا مورتى معتقد است: راه کسب آرامش نهفته در شناخت انسان از زیبایى است. وى مى‏گوید:
براى تحقق آرامش و صلح درونى، انسان باید زیبایى را بشناسد. به همین خاطر است که ما مى‏گوییم: وقتى جوان هستید باید در اطراف خود فقط زیبایى داشته باشید. زیبایى ساختمان‏ها، تجهیزات مورد استفاده، زیبایى بر اثر تمیزى و نظافت، زیبایى سکوت، به خصوص در ارتباط کلامى بین بزرگ‏ترها، با شناخت زیبایى است که ما مى‏توانیم عشق را درک کنیم؛ زیرا درک زیبایى به معناى آرامش و سکون قلبى است.(همان: 173)
کریشنا مورتى به طور جدى، معتقد است: تا زمانى که جوان و حساس هستید، همواره مى‏بایست در محیطهاى قشنگ و زیبا باشید و چنین فضاهایى را پرورش دهید. روش لباس پوشیدن، روش قدم زدن، روش نشستن و برخاستن و روش غذا خوردن همه این‏ها و هر چیز مربوط به شما مهم است.
همین طور که بزرگ مى‏شوید، چیزهاى زشتى هم در زندگى مى‏بینید. ساختمان‏هاى زشت، مردم زشتى که از نفرت، خشونت، خودپسندى، جاه طلبى، حرص و آزمندى سرشارند و چنان‏چه در قلب شما درک مفاهیم زیبایى‏نشسته باشد و تثبیت نشده باشد، به آسانى این موج زشتى در جهان، شما را با خود به هر جا که بخواهد مى‏برد. در نتیجه شما درگیر مبارزه دائمى براى پیدا کردن صلح و آرامش به وسیله ذهن خود خواهید بود.(همان: 174)
در مورد این نظریه نیز، ایرادهاى متفاوتى عنوان مى‏شود، که در زیر به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
1. بسیارى از مسالک -بالاخص اسلام- سرشار از مناسک، مراسم و آیین‏هاى گوناگون‏اند، ضمن این که، با انزوا طلبى و گوشه نشینى مخالف اند. البته نباید فراموش شود که پذیرفتن هر قانونى و مکتبى در کنار محاسن آن، موجب برخى از محدودیت‏هاى اجتماعى مى‏شود و حال آن‏که معیار و مناط ارزش هر مکتب ثقل محاسن اوست که موجب توجیه محدودیت‏هاى آن مى‏شود.
2. پیروى از ادیان و عرفان‏ها -بالاخص اسلام- مانع خلاقیت و نوآورى نیست. بسیارى از دانشمندان شرق و غرب به شدت مذهبى بوده‏اند و در عین حال صاحب خلاقیت‏هاى بزرگى شده‏اند. اهتمام اسلام به تعلیم و تربیت و کسب علم و دانش در میان آموزه‏هاى دینى آن بسیار روشن و مشهود است.
3. یکى از اکتشافات اولیه صحیح، رایج و دقیق، این است که زیبایى موجب آرامش روانى است. شاید قدمت این اکتشاف مقارن با کشف و فهم زیبایى باشد، اما اگر کسب آرامش روانى را معلول درک زیبایى نهفته در ساختمان‏ها، تجهیزات مورد استفاده و یا زیبایى اثرات تمیزى و نظافت بدانیم، چنین زیبایى‏اى در دوران مدرنیته و عصر حاضر در بالاترین مرتبه وجود دارد. به عبارت دیگر، غرب هر چه در مسیر فناورى مادى، تجهیزات، ساختمان‏ها و ... پیشرفت کرده، به همان اندازه از آرامش روانى فاصله گرفته است.
کاملاً واضح است، که پرداختن بیش از حد به زیبایى‏هاى مادى، باعث بروز شدیدترین خلأهاى روانى شده است و حال آن که، زیبایى معنوى که تبلور آن در اسلام و عرفان اسلامى نهفته است -که گوشه‏اى از آموزه‏هاى اسلام در جهت کسب آرامش روانى بیان شد- مقارن با درک ذاتى زیبایى است.

سکوت و سکون در تجارب کارلوس کاستاندا

عرفان کارلوس کاستاندا، مسلکى بر گرفته از آداب و رسوم قبایل سرخ پوستى است. در منش عرفانى کاستاندا، با مصداق بارز و عصاره‏اى از عقاید سرخ پوستى آشنا مى‏شویم. ساحرى، مبارزه، جنگ‏جویى، خاموشى درون، سکوت درونى، نیروى درونى، رویا و هر آن چه در کتب کاستاندا یافت مى‏شود، همگى در ادبیات عرفانى سرخ پوستان به وفور وجود دارد. در عرفان کاستاندا، سالک شخصى است جنگ‏جو و مبارز که با تحمل ریاضات گوناگون، اراده خویش را قوت مى‏بخشد و تحمل خود را در برابر مصائب و گرفتارى‏ها بالإ؛ف‏ف‏ح مى‏برد، که گویى آرامشى که به دنبال آن هستیم در تحمل هر آن چه تحمل ناپذیرتر، سخت‏تر، ترسناک‏تر و اضطراب‏زاتر است، یافت مى‏شود.

دون خوان -استاد معنوى کارلوس کاستاندا- مى‏گوید:

هیچ چیز نمى‏تواند روح سالک مبارز را با اندازه مبارزه‏جویى و سر و کار داشتن با مردم غیر قابل تحمل، که در مواضع قدرت‏منداند، آبدیده کند. تنها تحت این شرایط، سالک مبارز، هوشیارى و آرامشى را که براى تحمل بار سنگین مصائب و سختى‏هاى ناشناخته لازم دارد، کسب مى‏کند.(آتش درون، 29 :1365)
کارلوس کاستاندا در تایید ادعاى فوق، یکى از تجربیات خویش را این گونه مطرح مى‏کند:
حرف‏هایش مرا در پریشانى شدیدى فرو برد. وى گویى اهمیتى به پریشانى من نمى‏داد. با ادامه مطالبش درباره آن چه گناه نابخشودنى بینندگان را تصادفى مى‏نامید - که ما را وادار مى‏کند تا انرژى بلاعوض خود را به چیزى که به هیچ وجه قدرت انجام دادن هیچ کارى را ندارد متمرکز کنیم. - همچنان مرا آزار مى‏داد. هرچه بیشتر حرف مى‏زد، آزردگى‏ام افزون‏تر مى‏شد. آن قدر رنجیده خاطر شدم، که ممکن بود بر سرش فریاد بزنم، که مرا به حالت ابر به آگاهى عمیق‏ترى فرستاد. به پهلوى راستم، یعنى بین استخوان لگن خاصره و قفسه سینه ام ضربه‏اى زد. این ضربه مرا به پرواز در آورد و به میان نورى تابناک فرستاد. به میان سرچشمه درخشان آرام‏ترین و دل‏پسندترین سعادت جاودانى. آن نور، پناهگاه و واحه‏اى در تاریکى اطرافم بود. با وجود این نمى‏توانستم بفهمم که چه عاملى آن را آن قدر زیبا کرده است ... دم و بازدم خود را احساس مى‏کردم، که در آرامش و راحتى انجام مى‏گرفت. چه احساس و کمال با شکوهى. مى‏دانستم که خداوند مرا دوست دارد. خداوند عشق و بخشش بود. در آن نور غوطه ور شدم و احساس کردم که طاهر و آزادم و لذا پیوسته مى‏گریستم.(همان: 272)
"رویا دیدن" راه دیگر کسب آرامش روانى در عرفان کاستاندا است. فرایند رؤیا دیدن، شامل چندین مرحله است که مرحله نخست آن به "بیدارى پر آسایش" معروف است. رؤیا دیدن، نوعى مکاشفه عرفانى یا خارج ساختن روح از بدن است.

کارلوس کاستاندا مى‏گوید:

در روز براى این که مدتى، اضطراب و پریشانى خودم را کاهش دهم، پیشنهاد کردم که غرق در "رویا" شویم. به محض این که پیشنهادم را مطرح کردم. آگاه شدم که غم و رنجى که روزها به سراغم آمده بود به خواست من مى‏تواند کاملاً عوض شود. بعد به وضوح، مشکل خود و لاگوردا را دریافتم. ما بى اراده به ترس و سوء خود تمرکز کرده بودیم. گویى این، تنها راه و چاره در دسترس بود. در حالى که در تمام مدت بدون این که آگاهانه بدانیم، این امکان را هم داشتیم که بر عکس این حالت، دقت خود را عمداً به راز و رمز این شگفتى "رؤیا دیدن" متمرکز کنیم.(هدیه عقاب، 149: 1365)
در مورد این نظریه نیز ایرادهاى متفاوتى عنوان مى‏شود، که در زیر به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
1. این که انسان امروزى که رنجیده از اضطراب و ناآرامى است، مى‏بایست براى رسیدن به آرامش به سراغ دردها، رنج‏ها و انسان‏هایى که غیر قابل تحمل‏اند برود، به نظر مى‏رسد، نه تنها آرامش را به دنبال ندارد، بلکه موجب بروز اختلالات روانى نیز مى‏شود. از این‏رو، باعث بیشتر شدن اضطراب او مى‏شود.
2. این نظریه ممکن است در ابتداى امر با تازیانه‏هاى سلوک در عرفان اسلامى شباهت داشته باشد و حال آن که، در عرفان اسلامى، عارف به سراغ رنج کشیدن نمى‏رود، بلکه در مسیر مشخص سلوک، رنج‏ها و سختى‏هاى طبیعى و بعضاً از پیش تعیین شده بر سر راه وى حادث مى‏شود، همان طورى که هر انسان، در مسیر رسیدن به اهداف مادى و معنوى خویش مى‏بایست از موانع کار بگذرد و بر آنان پیروز شود. تازیانه سلوک عرفان اسلامى پرمعناتر است تا نظریه کاستاندا، که صرفا براى رسیدن به آرامش باید رنج دیده شوى. -با در نظر گرفتن تمام ادعاهاى وى در مورد این مرحله از کسب آرامش-
3. اگر مراد از "رؤیا دیدن" براى رسیدن به آرامش، همان سفر روح باشد که در عرفان اکنکار چنین ادعایى شده، جواب آن ذکر شد، در غیر این صورت اگر مراد، خواب دیدن و خوابیدن باشد، که در عرفان اسلامى با عباراتى پر معنا، به آرامش دهى خواب توجه شده است. اما این که عارف به واسطه خواب دیدن به آرامش مى‏رسد، همواره چنین نیست؛ زیرا بسیارى از رؤیاها، اضطراب‏زا و دل‏خراش است. بنابراین، رؤیا دیدن به معناى خواب دیدن، اولاً: همواره آرامش بخش نیست؛ ثانیاً: اگر هم آرامش بخش باشد، آرامشى جزئى و موقتى را به دنبال خواهد داشت و چنین آرامشى هیچ گاه مطلوب انسان واقع نمى‏شود. و اگر مراد از رویا دیدن ورود به خلسه‏ها و یا نوعى هیپنوتیزم باشد، ادعاى علم متافیزیک است، که آن نیز بیان شد.

سخن اخر

1. پشتوانه فلسفى منطقى هر دین و عرفانى، نقش ارزنده‏اى در تأمین آرامش روانى سالک دارد. از این رو، معتقدیم که اسلام سرشارترین منبع تولید آرامش براى انسان است.
2. اگر تمام آموزه‏هاى عرفان‏هاى سکولار، با موضوعیت »طرق کسب آرامش« جمع آورى شود، این آموزه‏ها از سه حالت خارج نیست. الف) تاییدى ضعیف و خفیف به راه‏هاى کسب آرامش اسلامى است. ب) مجموعه‏اى از ادعاهاى پوچ و خالى است. نظریاتى که نه تنها موجب آرامش و آرامى نمى‏شود، بلکه موجب بروز اختلالات شدید روانى مى‏شود. ج) برخى دستورات متافیزیکى که بحث در مورد آن‏ها به جاى دیگرى موکول مى‏شود، هر چند به اختصار در مورد آن مطالبى بیان شد.
3. کشش و پذیرش عرفان‏هاى سکولار، علت‏هاى گوناگونى دارد که معتقدیم، بارزترین این علت‏ها نهفته در نو ظهور بودن، نوپدید بودن و تاثیر از ادبیات دوران جدید است و حال آن که، انسان‏ها ذاتاً نوگرا و نودوست هستند. بنابراین، در عصر حاضر و در جامعه ایران، بهترین راه جذب جوانان به سوى اسلام، بیان دوباره اسلام به زبان امروزى، برگرفته از امکانات جدید دوران معاصر است.
منابع
استایگر براو، نسیمى از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، چ دوم، 1380.
* اوشو، الماس‏هاى اوشو، ترجمه مرجان فرجى، فردوسى، چ چهارم، 1382.
* اوشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهرى نیا، فردوسى، چ اول، 1380.
* توئیچل پال، اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، ترجمه هوشنگ اهر پور، نگارستان کتاب،چ اول، 1379.
* توئیچل پال، سرزمین‏هاى دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، ج اول، 1379.
* کاستاندا کارلوس، آتش درون، ترجمه مهران کندرى و مسعود کاظمى، فردوس، چ اول، 1365.
* کاستاندا کارلوس، هدیه عقاب، ترجمه مهران کندرى و مسعود کاظمى، فردوس، چ دوم، 1365.
* کرامر تادومنسوت داکلاس، اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر، ترجمه مهیار جلالیانى، ایساتیس، 1380.
* مورتى کریشنا، زندگى پیش رو، ترجمه پیمان آزاد، صداى معاصر، چاپ اول، 1376.
ماهنامه پگاه حوزه شماره 287



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط