تفسیر و ترجمه منظوم قرآن کریم

قرآن، کتاب الهی، افزون بر مجموعه ی الفاظ و کلمات خود، دربردارنده ی حقایق متعالی الهی است و تنها پاکیزگان به آن دسترسی دارند، این کتاب کریم دارای بطون و پرده هایی است که دست یافتن
پنجشنبه، 25 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفسیر و ترجمه منظوم قرآن کریم
تفسیر و ترجمه منظوم قرآن کریم

 

نویسنده: حامد ناجی اصفهانی



 

 

چکیده

قرآن، کتاب الهی، افزون بر مجموعه ی الفاظ و کلمات خود، دربردارنده ی حقایق متعالی الهی است و تنها پاکیزگان به آن دسترسی دارند، این کتاب کریم دارای بطون و پرده هایی است که دست یافتن به آن ها جز برای کاملان توحید میسر نمی افتد. حقیقت قرآن همانند حقیقت محمدی(صلی الله علیه و آله و سلم)در بردارنده ی تمام کمالات و احکام موجودات است. با توجه به حدیث ثقلین و دریافت حقیقت قرآن، هر گونه استفاده ی حقیقی از آن در گرو ارتباط به صاحب ولایت کلیه الهی و تمسک به این ولایت، بعینه دریافت حقیقت قرآنی است.
عارفان الهی همواره به تعمق و تدبر در کتاب الهی همت گمارده اند و آثاری را در فهم معانی فرقانی آن عرضه کرده اند. در این بیان، چون عارفان شیعی به حقیقت ولایت متقرب ترند، آثار بس بدیع و ژرف تری ارائه کرده اند. برخی از این بزرگان، به تفسیر منظوم قرآن کریم پرداخته اند و معانی بلند فهم خود را از خلال این گونه تفاسیر بیان داشته اند.
مهم ترین تفسیر منظوم موجود «تفسیر صفی»، سروده ی عارف الهی میرزا حسن اصفهانی مشهور به صفی علیشاه است. این کتاب اولین ترجمه ی کامل منظوم عروضی و تنها تفسیر منظوم کامل قرآن است. میرزا حسن اصفهانی، مشهور به صفی علیشاه، متولد 1251 قمری است. وی پس از تحصیل علوم دینی به سیر و سلوک پرداخته است و در طی مدت عمر آثار متعددی را نگاشته است. مهم ترین اثر وی تفسیر منظوم قرآن و «زبده الاسرار» در بیان اسرار عرفانی و واقعه ی عاشوراست. وی «تفسیر صفی» را در مدت دو سال و در شصت سالگی به انجام برده است. وی تفسیر خود را مختصر، اما اتمام حجتی برای فارسی زبانان جهت فهم قرآن و نیز الهام خداوندی می داند و وجود مخاطبان نا اهل را علت عدم تفسیر و تأویل بیشتر می شمارد. توجه به وجوه قرآن، اشاره به وجوه گوناگون تفسیری، ذکر معنای لغوی واژه های قرآن، توجه به مکی و مدنی بودن سور، نکات ادبی و بلاغی، ترجیح اقوال مفسران، بیان حکایات مختلف در ذیل تفسیر و بیان قصص قرآنی، پاره ای از ویژگیهای روش تفسیری این اثر است. تفسیر صفی، افزون بر این ویژگیهای تفسیری، به مضامین تأویلی بسیاری می پردازد و از تأویل بارها و بارها سود می برد. بررسی اندیشه های حکمی، آرای کلامی و نظریه های شیعی و نیز ذکر و نقد و بررسی برخی از اندیشه های عرفانی، از دیگر ویژگیهای این تفسیر است. مقایسه ی «ترجمه و تفسیر صفی» با دو ترجمه ی منظوم دیگر، سایر ابعاد این اثر ارجمند را آشکارتر می کند.
حمد و سپاس خدای را سزد، که از مکامن غیب خویش، ثقل اکبر و اصغر را برای جهانیان فرو فرستاد، تا بهره ای از معرفت او یابند.
قران کتاب جامع الهی، مجموعه ای فراه آمده از وحی الهی، خطاب به زبده و خاتم پیامبران محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) در طول بیست و سه سال دوره ی رسالت اوست. این مجموعه ی گران بها، پس از عروج رسول اکرم از دیار ناسوت، برای نخستین بار توسط وصی و خلیفه ی وی، مولای متقیان، علی بن ابی طالب(علیه السلام)مدون گشت، تا آنکه پس از وقایع دهر و حوادث ایام، سرانجام زیر نظر گروهی، از جمله علی(علیه السلام)توسط عثمان بن عفان، شش نسخه از قرآن به وضع امروزین فراهم آمد، و به مصر، شام، کوفه، و بصره، مکه فرستاده شده و یک نسخه از آن را به نزد خود و نسخه ای دیگر را در مدینه نگاه داشت.(1)، تا مبدأ و مرجعی برای ضبط و استنساخ نسخه های دیگر باشد.(2) این مجموعه تا به امروز به همان ترتیب و وضع در اختیار مسلمانان است.
قرآن، کتاب الهی، افزون بر مجموعه ی الفاظ و کلماتش، در بردارنده ی حقایق متعالی الهی است، که همچو الفاظش جز برای پاکیزگان قابل دسترسی نیست که (لا یمسه الا المطهرون)(3) و این از آن روست، که این کتاب بنا به روایت: «ان للقران ظهراً و بطناً و لبطنه بطن الی سبعه ابطن»(4) دارای بطون و پرده هایی است که جز بر کاملان توحید احمدی علوی میسر نیست.
خداوند سبحان برای اشارت بر این بطون، گاه جهت هشدار بر انسانها گوشه ای از این حقایق را در ظواهر قرآن جلوه گر ساخته، که موجب ظهور به اصطلاح، آیات متشابه گشته و خود بدیع امر اشارت نموده که «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشبهات»،(5 )ولی اذهان ظاهربین از فهم آن در مانده اند.
اما در پیشگاه فرزانه ی ژرف اندیش، تمام آیات الهی محکم است، و متشابهات آن برحسب نسبت آن به قاصران و کوته اندیشان می باشد، چه در پیشگاه برخی، تمام آیات الهی متشابه است و از فهم حتی یک آیه آن معذور و عاجزند، بر همین حقیقت، حجت کامل الهی، چنین اشاره نموده اند: «قد علمه الله - عز و جل - جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التأویل. و ما کان الله لینزل علیه شیئاً لم یعلمه تأویله، و اوصیاؤه من بعد یعلمونه کله.»(6)
بنا به گفته ی فوق، عبور از متشابهات و وصول به بطون قرآن - که گاه از آن به تأویل (7 )تعبیر می شود - همواره نیاز به بینش خاصی دارد که جز برای «راسخون در علم الهی» میسر نیست: (و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم)(8 )و در مأثورات شیعی وارد شده است که آنها «امیرالمؤمنین و الائمه علیهم السلام»(9 )هستند و در رأس اینان رسول اکرم است: «فرسول الله افضل الراسخین».(10)
این مطلب دقیقاً همان چیزی است که در حدیث متواتر ثقلین چنین آمده است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، فانهما لن یفترتا حتی یردا علی الحوض.»(11) بنا بدین حدیث، کلام الهی همواره قرین عترت است و جاودانگی قرآن، جاودانگی عترت و صاحب ولایت کامله را می طلبد، و همچنان که حضرت حق به عنایت ازلی حافظ قرآن است. حافظ و مبین حقیقت آن نیز می باشد:(انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون)(12).
در واقع سر وجود این متشابهات در قرآن به مفاد حدیث ثقلین، رجوع به اهل بیت عصمت و عدم بسندگی به فهم خود از قرآن است:« انما هلک الناس فی المتشابه. لانهم لم یفقهوا لی معناه و لم یعرفوا حقیقته، فوضعوا له تأویلاً من عند انفسهم بارائهم و استغنوا بذلک عن مسأله الاوصیاء و نبذوا قول رسوال الله(صلی الله علیه و آله و سلم)وراء ظهورهم».(13)
البته با توجه به جایگاه کتاب الهی در قوس نزول و چگونگی ارتباط آن با سر ولایت و حقیقت احمدی، این کلام جایگاه جدیدی می یابد؛ چه ظهور حقیقت قرآن از مرتبه ی کلام الهی در مرتبه ی ذات است. و این حقیقت متأخر از اعتبار «الله» در مقام اسم ذات می باشد و از سویی اسماء هفتگانه الهی: «علم، حیات، قدرت، اراده، سمع و بصر و کلام» خود از شؤونات تفصیلی اسم الله اند. حال با ظهور «کن» وجودی اولین حقیقت مخلوق، همان:«حق مخلوق به» که حقیقت محمدیه است ظهور می یابد. که از این حقیقت در مرتبه ی شهود، گاه به عقل اول و گاه به روح کلی و نور صادر تعبیر می شود: «اول ما خلق الله العقل»(14)، «اول ما خلق الله روحی»(15) «اول ما خلق الله نوری»(16).
این مرتبه در واقع خود کلام تام الهی است؛ چه اولین ظهور الهی در مرتبه ی خلقت می باشد: «نحن کلمات الله»(17). پس حقیقت قرآن؛ یعنی کلام الهی، در مقام بطون، خود همان حقیقت محمدی است و حتی به تعبیری از شؤون این حقیقت است. حال چون صادر اول واسطه ی ظهور تمامی موجودات از آغاز جبروت تا آخر عالم ناسوت است. پس تمامی کمالات وجودی اولاً در این صادر اول یا همان حقیقت محمدی موجود بوده، و ثانیاً تمام ظهورات در پرتو این حقیقت می باشد، و اضمحلال ظهور آن در یک مرتبه، موجب نابودی آن مرتبه است: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»(18) و «و لولا مافی الارض بینما لساخت الارض باهلها»(19).
لذا حقیقت قرآن نیز بسان حقیقت محمدی در بردارنده ی تمام کمالات و احکام موجودات است(لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین)(20) و چون ظهور قرآن از مرتبه ی جمعی خود از جبروت اعلی به عالم ناسوت با تنزل در ظهور آن همراه می باشد، ظهور فرقانی آن در مرتبه ی ناسوت، همچو عالم ماده در گرو ظهور استعداد در آن است، تا بموقع، در آن مرتبه ظهور یابد، و از همین جا سر تدریحی بودن تنزیل فرقان و شأن نزول آیات آن روشن می گردد.
این حقیقت فرقانی در ظهور کنونی آن در مصحف شریف، اعجاز اصلیش در گرو همین حقیقت است: عنی «در بردارندگی کمال و حقایق اشیاء» نه در گرو صرف الفاظ و بلاغتش، اگر چه چون ظهور آن از عالم علوی بوده، در بهترین لفظ ممکن است. پس انزال قرآن به صورت دفعی در لیله قدر (انا انزلناه فی لیله القدر)(21) در واقع اشارت به بلوغ پیامبر اکرم به حقیقت محمدیه در مقام جمعی خود دارد و تنزل آن به صورت تدریجی در مقام فرقانی (تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین ندیراً)(22) اشاره به ظهور استعداد ماده در تخاطب با کلام الهی را دارد.
حال با توجه به حدیث ثقلین و دریافت حقیقت قرآن، هرگونه استفاده حقیقی از آن در گرو ارتباط به صاحب ولایت کلیه ی الهی می باشد، و تمسک به این ولایت، بعینه دریافت حقیقت قرآنی است؛ یعنی، عارف بالله به جهت انغمار در ولایت، به روایتی در قرآن غرقه می شود، و توجهش به فرقان موجود، او را به مقام ولایت واصل می سازد. از این رو در پیشگاه عارفان حقیقی، انس با قرآن موجب وصول به کمال و تقرب به ولایت کلیه ی الهی است، که در پی آن با عبور از اطوار ولایت، عبور از بطون قرآنی فراهم می آید؛ پس وصول به حقیقت فرقان(مصحف موجود) جز با تمسک به حقیقت صاحب ولایت میسر نیست.
بر همین اساس، از دیرباز عارفان الهی به تعمق و تدبر در کتاب الهی همت گمارده اند و آثاری را در فهم معانی فرقانی عرضه کرده اند، همچو: لطائف الاشارات، کشف الاسرار، عرائس البیان، روح البیان و... در این میان چون عارفان شیعی به حقیقت ولایت متقرب ترند، آثار بس بدیع و ژرف تری را عرضه کرده اند؛ همچو: المحیط الاعظم سید حیدرآملی، تفسیر القرآن صدرالدین محمد شیرازی، تفسیر صفی، بیان السعاده سلطانعلی گنابادی و... .
در این دسته نیز پاره ای از تفاسیر منظوم عروضی به چشم می خورد، که گویا مبدع این گونه تفسیر منظوم عروضی، میرزا محمد علی طبسی اصفهانی(م1212ق)مشهور به نورعلی شاه است. وی برای نخستین بار به تفسیر منظوم سوره ی حمد و آغاز بقره همت گمارد، و در پی او شاگرد برجسته ی وی میرزا محمد تقی کرمانی(م1215ق) مشهور به مظفر علیشاه نیز به تفسیر سوره ی حمد با نام بحرالاسرار پرداخت و معانی بلندی را در طی تفسیر خود بیان داشت.(23)
تفسیر منظوم عارف ربانی محمد علی طبسی اصفهانی (نورعلیشاه) متأسفانه به فرجام نرسیده، و گویی شهادت زودهنگام وی مانع از اتمام آن شد. این اثر سترگ در وزن مثنوی بسان غزلیات وی، بسیار موزون و سلیس است. مطلع این تفسیر چنین است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم
سرعلم حمد علی عظیم

سلسله نام الهیست این
ناظم سررشته ی شاهیست این

صیقل آئینه ی جانها بود
جوهر شمشیر زبانها بود

وی پس از تفسیر مفصل «بسمله» در تفسیر سوره ی حمد گوید:

چون ز بدایت سخن آغاز شد
باب سخن باز، از آن باز شد

هست سزاوار بدایت به حمد
زانکه رسد کار نهایت به حمد

حمد خداوند جهان آفرین
آنکه دهد پرورش عالمین

نعمت رحمانیتش صبح و شام
خوان کرم چیده بر خاص و عام

فیض رحیمیش که مهرآور است
سینه احرار از آن انوار است

اوست که او مالک روز جزاست
اوست که معبودیت او را سزاست

ای، که کسی غیر تو معبود نیست
در دو جهان یاور و مقصود نیست

روی عبادت به تو آورده ایم
یاری و لطف از تو طلب کرده ایم

رهبری ما چو نه در خور ماست
از کرم خود بنما راه راست

راه کسانی که تو انعامشان
کرده ای و داده ای زآن کامشان

نه ره آنان که ستم آورند
از تو سراسر به غضب اندرند

نه ره آن طایفه ضالین
کز تو بعیدند و به خذلان قرین(24)

گویی چون او این منظومه را در زبان تکفیر خود سروده، بدون فاصله در مناجاتی گوید:

بار خدایا من بدنام را
رند غزل خوان می آشام را...

نام شده شهره به بدنامیم
کام بدل گشته به ناکامیم...

خشک شده گلبن اندیشه ام
پنجه فرو برده به خون ریشه ام

نیست ز ابنای زمان دورنگ
ساغر عیشی به کفم غیر سنگ

وی در پی مناجات و اقرار به توحید، در پی ابیات مفصلی به تفسیر سوره ی بقره رسید. و به تأویل حروف مقطعه آغاز سوره پرداخته و سپس به طور نسبتاً ناهماهنگی اشعار تا آیه ی 73 بقره به پیش می رود که عمدتاً ناظر به ترجمه ی آیات است تا تأویل و تفسیر آن، و گویی یا نسخه مطبوع دارای افتادگیهایی در خلال این سطور است و یا اشعار برجای مانده، مسودات اشعارنهایی شاعر است که شاید اصلاً آن را به بیاض نبرده است.
شیخ اسدالله ایزدگشسب معروف به درویش ناصر علی از شاگردان آخوند ملامحمد کاشانی و جهانگیر خان قشقایی، متخلص به «شمس» با ذوقی سرشار به تفسیر عرفانی سوره ی یوسف و ماجرای حضرت موسی(علیه السلام)و حضرت خضر(علیه السلام)در سوره ی کهف منثور همت گمارده، وی در مقدمه ای کوتاه، پس از بیان منزلت عشق، در تأویل اجمالی سوره ی یوسف(علیه السلام)گوید:
«یوسف بروح با اخوان قوی و مدارک از کنعان عالم ملکوت به ملک آمده، و به سعی اخوان حسود به چاه طبیعت افتاده، تا کاروانی از راه رسد و به حبل المتین ولایت از چاهش برکشند، و به بندگیش برگیرند و به عزیز مصر ولایت او را بفروشند، و عزیزاو را به زلیخای نفس سپارد و نفس از هر راهی به در آید تا او را از راه ببرد، و اگر او قصدی خواهد به همراهی نفس ظهور برهان رب مانع آید و عصمت حافظ از فحشا باشد، تا بالاخره عزیز مصر ولایت گردد و مقام خلافت و نبوت و سلطنت حقیقیه او را دست دهد، و پنج حس ظاهر و شش حس باطن و عقل نظری و عملی، یا عقل و نفس او را سجده نمایند، و این اشارات با وقوع صورت قصه منافی نیست... .»(25)
همو پس از درآمد کوتاه منظومی گوید:

باز از قلبم جنون سر می زند
دلبرم نک حلقه بر در می زند

خیز هر قفلی به در باشد شکن
سر بنه آنگه به پای یار من

مقدمش را جان من آور نثار
پیشی جانان جان چه می آید به کار...

وی در تفسیر خود با ذکر گوشه هایی از نص آیه به تفسیر منظوم آیات پرداخته و با بیان عناوینی همچو «اشاره و ایقاظ»، «نکته عرفانیه»، «تحقیق لطیف» و غیره به تأویلات عرفانی آیات اشاره می کند. وی پس از اشاره به چاه افکندن یوسف(علیه السلام) در «تنبیه ربانی» گوید:

حال اخوان زمان این سان بود
نرخ یوسف نزدشان ارزان بود

یوسف جانا به ارزانی مده
گوهری از کف به نادانی مده

هیچ مفروش این چنین گلرخ پسر
چند هستی بنویسم و بند زر...

قدر می دان یوسف روحانیت
چون فروشی دلبر سجانیت

مشتری تو جمال ذوالجلال
تو فروشی جان به هر سنگ و سفال

یوسف عشق تو را قیمت لقاست ماسوی الله در ازاء ارزان بهاست
وی بر سیاق تفسیر سوره ی یوسف (علیه السلام)، در مقدمه منثور داستان خضر(علیه السلام)و موسی(علیه السلام)به خلاصه تأویل آن چنین اشاره کرده است:«بدان که صورت قصد کما هو هی مقصود است ولی وقوع هر فقره از او به معنی اشارت دارد؛ چنانچه زنده شدن ماهی وصول به خضر بودن(26) اشاره به حیات قلب است، تأثر آن از ملاقات انسان کامل و خضر وقت است. و مقام خضر در مجمع البحرین بودن اشاره به جلوس انسان کامل است در سر حد ملک و ملکوت، یا در محمع دو بحر وجوب و امکان، یا در برزخ بین صورت و حقیقت، یا ظاهر و باطن، یا وحدت و کثرت، یا غیب و شهود، و همه ی تعبیرات در نتیجه یکی است و فرقش اندکی.»

باز دلبر می زند ساز جنون
تا کند دل را برم دریای خون

شانه زد آن طره ی آشفته را
کرد بر پا فتنه های خفته را...

وی در تأویل سوراخ کردن کشتی گوید:

کشتی تن را باید شکست
تا زشر نفس وهمی باز رست...

خضر باید در وجودت ره کند
تا که شیطانت نتاند ره زند

غرق بنماید خضر کشتیت را
نیک بنماید همه زشتیت را

دست نفس ازقلب تو کوته شود
خضر عقل تو دلیل ره شود

و در تأویل کشتن پسر بچه توسط خضر(علیه السلام)گوید:

کشتن نفس است مقصد زان غلام
بهتر از او طفل قلب است ای همام

مادرت نفس سلیمه ای ولد
هم پدر عقل رحیمیت در رشد

خضر باید تیغ غیرت برکشد
طفل نفسانیت را خود کشد

پس بزاید بار دیگر زین و آن
یک مسیحا طفلکی خوشتر ز جان

و در تأویل تعمیر دیوار فرماید:

هستی باقی تو بعدالفنا
الجدار تحته کنز لنا

طبع و عقلت بار دیگر گشت راست
آن خرابی نخست از وی نکاست

گنج توحیدست زیر این جدار
سالک واصل به حق گنجت برآر

همچنان که گفته شد این آثار منظوم فقط در بردارنده ی تفسیر از مصحف شریف است. در طول این آثار مهم ترین تفسیر منظوم موجود، تفسیر صفی، سروده ی عارف الهی میرزا حسن اصفهانی مشهور به صفی علیشاه است. این تفسیر از سویی اولین ترجمه ی کامل منظوم عروضی(27) قرآن و تنها تفسیر منظوم کامل قرآن می باشد؛(28) لذا در این مقام بر آن شدیم پس از معرفی اجمالی این تفسیر به مقایسه ای گذرا ما بین این تفسیر و دو ترجمه منظوم جدید از قرآن اشارتی بنماییم.
میرزا حسن اصفهانی مشهور به صفی علیشاه، متولد سوم شعبان 1251ق است. وی در اوان جوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت و در مدرسه ی نیم آورد اصفهان سکنی گزید و از انفاس قدسی ملامحمد حسن نائینی آرندی بهره برد، پس از سن بیست سالگی رسماً وارد سیر و سلوک گشت و از محضر رحمت علیشاه بهره ها برد. وی سفرهای متعددی به هندوستان، مکه معظمه و عتبات عالیات نمود و رنجها دید، سپس به دلایلی در تهران متوقف گشت و مصدر مراجعه ی اهل دل و دفع شبهات شیخیه و بهائیت گردید. وی در طول عمر خود آثار متعددی را به رشته تحریر در آورد. مهم ترین اثر وی تفسیر منظوم قرآن و زبده الاسرار در بیان اسرار عرفانی واقعه ی عاشورا است.(29)

گذری بر تفسیر صفی (30)

• تفسیر صفی جامع ترین ترجمه و تفسیر منظوم قرآن کریم است، که حضرت صفی به طور شگفت آوری آن را در مدت دو سال به هنگام شصت سالگی به انجام برده است:

 

چون هزار و سیصد از هجرت گذشت
در ششم سال، ابتدا این نامه گشت

در هزار و سیصد و هشت این چنین
گشت ختم از عون رب العالمین

اینست از حق نعمتی بر خاص و عامل
گر بفهمند اهل ایمان بالتمام

او فتد ابلیس در اندوه و سوز
زین که شد معلوم قرآن را رموز

تا به امروز این چنین روشن بیان
شرح قرآن را نیامد در جهان

• وی علت اختصار تفسیر خود را در پاره ای جایها، به جهت توفیق انجام یافتن آن در واپسین روزهای عمر خود می داند:

من نیم نائی دمد بر من دمی
هم تو آن را بشنوی گر محرمی

خواهم از حق، عمر و توفیق این قدر
که رسد دیوان تفسیر به سر

چند وجه دیگراست اندر کلام
مانم از تفسیر گر گویم تمام

تا که این تفسیر بر یاسین رسید
همچنین از فضل او دارم امید

تار سد روزی به پایان این کلام
نظم این تفسیر یعنی بالتمام

لیک زآن ترسم که عمر آخر شود
ناتمام از نظم این دفتر شود

زان در این تفسیر بکر منحصر
آنچه لازم نیست سازم مختصر...

بل به توفیق خداوند ودود
سازم این تفسیر را منظوم زود

زآن بسی دارم به نظمش اهتمام
تا مگر گردد به عون حق تمام

یک دو سال دیگر از پروردگار
باشم از توفیق و عمر امیدوار

ای خدا از راه احسان و کرم
کس یکی بر سیئات من قلم

قوتم بر نظم این تفسیر بخش
صحت و امنیت و تقریر بخش

• وی تفسیر خود را اتمام حجتی برای فارسی زبانان جهت فهم قرآن می داند:

بهر دفع عذر وانکار خفی
گفت آن گویند تفسیر «صفی»

هم عجم زو بهره یابد هم عرب
می بفهمد هر که خواهد بی تعب

کس نگوید ما نفهمیم این لسان
زآنکه تازی باشد از روی بیان

از پی فهم عجم شد فارسی
گرگذاری حقد بر فهمش رسی

• و از این رو آن را الهام خدای دانسته:

پارسی یا تازی آنچه گفتنیست
بعد قرآن بالیقین اعجاز نیست

گر شناسی پارسی را ای رفیق
اندکی شو اندر این دفتر دقیق

تا چو تفسیر «صفی» دانی مگر
تا قیامت در جهان ناید دگر

گوید ارکس ممکن است سان سخن
بشنو از وی لیک تو باور مکن

نی که باشد معجزی و حجتی
لیک چون دارد به قرآن نسبتی

مثلش آوردن بسی باشد شگفت
گر توانی کی کست ره بر گرفت

سوره ای را نظم کن در امتحان
همچو آب و آینه صاف و روان

نفس را نستایم الا آنکه هست
شکر منعم حتم بهر حق پرست

حق گذارد در دهان ما کلام
بشنود هم هر چه گوئیم او تمام

• وی در حین تفسیر، گاه دچار انقلاب و جذبه روحانی می گردد که پاره ای از اوقات پرده از آن برداشته است:

شد پریشان مو به مو گفتار من
خورد برهم دفتر و طومار من

ای حریفان فکر زنجیری کنید
می شوم دیوانه تدبیری کنید

در کف آمد طره ی جانانه ام
این منم یا من زخود خود بیگانه ام

محضری بینم نه روز است این نه شب
راز گویم با کسی بی نطق و لب

نه زبان در کام و نه جان در تن است
یا منم هم راز او، یا او من است

این نه من گویم، من از خود «لا» شدم
لب ببستم موج آن دریا شدم

می کشد گاهی به خود بحرم فرو
که برآرد گوید اسرارم بگو

یعنی او خود گوید از لب های من
لب چه باشد با لب الای من

من نماندم در من این گوینده کیست
بحر می گوید سخن این نی «صفی» ست

گشته «لا» یا رفته است از هوش او
در حضورش خسته و خاموش او

من نماندم تو بمان ای ماه من
شاهد من، شهره ی من، شاه من

• وی وجود مخاطبان نااهل را علت عدم تفسیر و تأویل بیشتر می داند:

بیش از این اندر خور افهام نیست
لقمه ی خاصان سزای عام نیست

می گزد لب آنکه می دانی به من
که به قدر فهم عامه گو سخن

• و از این رو نجات را در سکوت می بیند:

رستگاری ترک هستی گفتن است
راز حق دانستن و بنهفتن است

•صفی در طول تفسیر خویش از مضامین بلند عرفانی سخن گفته؛ همچو:
اختصاص دور ولایت به حضرت مهدی علیه السلام:

دور قائم دائم است از رب دین
تا قیامت ز اولیا و راشدین

هر زمانی را ولیی لازم است
وین ولایت در مدار قائم است

مهدی هادی است قائم در طریق رهروان را در روش نیکو رفیق

•وصول به راه عشق به همت امیرمؤمنان علی علیه السلام میسر است:

راه عشق است آن گرت میل و هواست
رهنمای او علی مرتضاست

یا علی ما هم گدای این دریم
خوشه چین خرمنت از هر سریم

همت از مولاست گر خواهد فقیر
دست این افتادگان را هم بگیر

• وی در شناسایی حال فقیران الهی گوید:

قوم دیگر می شناسم کز حساب
فارغند و از ثواب و از عقاب

نیستشان چیزی به یاد از خوب و زشت
یا که این باشد جهنم و آن بهشت

آتشی از نار عشق افروختند
هستی خود جمله در وی سوختند

از دو عامل رسته در حق فانیند
فارغ از دانائی و نادانیند

خسروان ملک فقرند این گروه
داده حقشان ز اقتدار خود شکوه

نیستی را کرده بر هست اختیار
یافتند از نیستی این اقتدار

داده حق بر کهنه پوشان این نوی
در گدائی کر و فر خسروی

هر که را خواهد خدا شاهی دهد
عزت دارین و آگاهی دهد

•وی نقش صورت پیر بر لوح دل را، همچو نقش یعقوب بر سینه یوسف(علیه السلام)، موجب رهایی دانسته:

صورت فکریه این است ای فقیر
نقش دل کن صورت زیبای پیر

چون ز صورت رسته او شاه دل است
فارغ از آلایش آب و گل است

چون تو بندی نقش او را در خیال
نقشت او بندد به چشم حق مثال

رفته رفته از صور بیرون شوی
محو آن خورشید روزافزون شوی

 

بررسی روش تفسیری صفی (31)

تفسیر صفی از ویژگیهای ذیل برخوردار است:
* شعر کردن نص نص آیات که گاه با جابجایی مختصر در اعراب، جهت تصحیح وزن شعر همراه است، و یا با جابه جایی کلمات: طه /33-36، 64، 95؛ انبیاء/76؛ مؤمنان/23، 64-65؛ شعراء/15.
* توجه به وجوه قرآن: انعام /151، اعراف، 8، 33( تفسیر فواحش به زنا و تفسیر اثم به خمر)؛ جاثیه /21(تفسیر جارحه به دست)؛ تغابن /12(تفسیر ذکر به قرآن یا جبرئیل(علیه السلام)و... .
* وی در پاره ای از موارد نیز به وجوه مختلف تفسیری در یک آیه اشاره کرده است: اعراف/149؛ انفال/7 و... .
* توجه به معنای لغوی واژه های قرآن: اعراف/201(معنای طائف)؛ توبه /60، یونس /12؛ ابراهیم /49(قطران)؛ حجر /85(صفح)؛ انبیاء 72(نافله)، صافات /2(زاجر)؛ غافر/56(داخر)، احقاف/21(احقاف)؛ ذاریات /7 (ذات الحبک)؛ طارق / 11-12(رجع و صدع)؛ غاشیه /5-6(ضریع)؛ فجر /7 (ارم)؛ رحمان /76 (عبقری).

 

عبقری باشد متاعی کز عجب
بر بلاد جن دهر نسبت عرب

بافته یعنی که جن این جامه را
بس لطیف است و مزین عامه را

هستی موهوب حقانیست آن
که بود از عالم غیبش نشان

* توجه به مکی و مدنی بودن سور در موارد گوناگون: توبه /1؛ هود /1؛ نحل /1 و... .
* اشاره به عدد آیات سور در موارد گوناگون: هود/1، نحل /1 و... .

سوره النحل است از روی عدد
بیست و هشت آیت آن از بعد صد

بعضی از آن مکی است و بعض هم
در مدینه نازل است از ذوالکرام

* بررسی مرجع ضمیرها در آیات الهی: یونس /5؛ فصلت / 10و... .
* نکات ادبی، و چگونگی تجزیه و ترکیب آیات: رعد /33 (بحث حذف خبر)؛ شوری /11 (زائده بودن کاف کمثله)؛ طارق / 13، نوح /24 و... .
* اشاره به پاره ای از نکات بلاغی: حدید /21 (سر ذکر عرض سماوات بدون طول آن(؛ ذاریات /27(تأکیدی بودن همزه) و... .
* بیان سر اختصاص آیه و واژه ی به موارد خاص: غافر/24 (در بیان انحصار تفسیر کافران به فرعون، قارون و هامان) و... .
* توجه به ناسخ و منسوخ در آیات و اظهار نظر درباره آن:عنکبوت /46 (در باب عدم منسوخ بودن آیه)؛ کافرون /6 (در بیان عدم نسخ آیه) و... .

گفته اند ارباب تفسیر از مقال
گشت منسوخ این به آیات قتال

نسخ این لازم نباشد هیچ لیک
هست هر حکمی به جای خویش نیک

* اشاره های مختصر به اختلاف قرائات وارد در آیات: محمد /31 و... .

حفص بانون خوانده است این هر سه را
آزمائیم، اعنی ایشان را بجا

* ترجیح اقوال مفسران در ذیل آیات: روم /27 (ترجیح گفتار قتاده بر ابن عباس) و... .

گویی ار «لیس کمثله شی ء» هست
یا مثل خود «لا اله؛ الا الله» است

وجه اول ز ابن عباس است و تام
وجه ثانی از قتاده در کلام

اول اعنی نیست چیزی مثل او
چیز الا او به ثانی چیست گو

نزد ما قول قتاده احسن است
زانکه در توحید باری ابین است

چیست یعنی غیر او تا گویی آن
نیست مثل ذات پاک بی نشان

* اشاره به مرجع تفسیر، که فقط نام تفسیر قمی به چشم می خورد: احزاب /36
* عدم جواز تفسیر به رأی: انبیاء/84و... .
* تفسیرهای شیعیانه در مقابل نگرش اهل سنت به آیه: احزاب /33(در بیان آیه ی تطهیر) و... .
* بیان حکایات مختلف در ذیل تفسیر، جهت پند آموزی از آن: انبیاء/42 (حکایت ذولنون) و...
* بیان قصص قرآنی در حد لوزم، و احاله ی تفصیل آن به کتابهای تاریخ: انبیاء/78
* ارجاع خواننده به کتب فقهی در موارد لزوم: احزاب /50(ازواج نبی)؛ مجادله / 4 (حکم ظهار)؛ طلاق /2(طلاق) و حتی احاله به کتب طبیف همچون کیفیت تکون جنین: مؤمنون /14.
* تحلیل تعارض بین دو حکم حضرت داوود و سلیمان(علیه السلام)در یک مسأله: انبیاء / 78.
* شور و حال و انقلاب عرفانی مؤلف در نقل مباحث: انبیاء /83 (در بیان جلوه حضرت ایوب(علیه السلام))؛ انبیاء /68 (بیان حال حضرت ابراهیم در هنگام ورود به آتش نمرودیان).

یادم آمد حال ایوب صبور
گشتم از صبر و سکون یا باره دور

منقلب شد حالم از احوال او
آمدم چون در نظر تمثال او...

گریه گر بگذاردم گویم تمام
حال آن بگزیده ی رب الانام

در محبت، امتحان دوست را
کند از تن با رضایت پوست را

* پاره ای از تأویلات
تفسیر صفی افزون بر ویژگیهای یک تفسیر چنانکه گذشت، در بردارنده مضامین بلند تأویلی؛ عرفانی، کلامی و حکمی است که پاره ای از این موارد عبارت اند از:
تأویل حروف مقطعه در جای های گوناگون:مریم/ 1؛ طه/1؛ شعراء/1؛ نمل /1؛ یس /1؛ غافر/1، ق/1 و... .
وی در تفسیر «طه» گوید:

«طا» به «ذوالطول» است اشارت در نسق
«ها» مشیر از هیمنه بر ما خلق

«طا» ست یا بر طول اضلالش دلیل
هست یعنی ظل رحمانی طویل

«طا» هویت را مشیر آمد به ذات
یافت هستی زو، تمام ممکنات

یا که «طا» مفتاح اسم طاهر است
پاک از هر نقص و این بس ظاهر است...

«ها» اشارت بر هدایت های اوست
زآن هدایت هر چه برجایش نکوست

تأویل باطنی اصحاب کهف: کهف /22
تأویل عرفانی داستان خضر: کهف /83
تأویل صدای پرندگان و بیان رمز آنکه بر اساس روایات وارد در این موضوع بیان شده است، و شاید پاره ای از آنها بیانگر مشاهدات وی باشد: نمل/16

گفت طاووس این سراید برملا
هر جزا بدهی، همان یابی جزا

هد هد این گوید که آمرزش به گاه
ای گنهکاران بخواهید از اله

طوطی این گوید هر زنده به تن
می بمیرد، هم شود هر نو کهن

گوید آن خطاف در آواز خویش
که فرستید از خود ار چیزیست پیش

تأویل دابه الارض: نمل /82.
تأویل دو یوم به ماده و صورت: فصلت /12.
تأویل طور: طور /1
تأویل عرفانی قصه ی یوسف(علیه السلام): یوسف /24

مر زلیخا نفس لوامه است کو
بس بود مایل به قلب نیک خو

هست تلوین، قلب را اندر مقام
بر ظبور نفس لوامه تمام...

تا ندارد قلب تمکین مایل است
سوی نفس و بر تنزل قابل است

رویت برهان رب ادراک اوست
بر چنین تلوین و برهانی نکوست

 

اندیشه های حکمی

بررسی حقیقت رؤیا: یوسف /111
تحقیق در لوح محو و اثبات، و چگونگی اندیشه قائلان به دور و کور: رعد /39 چگونگی تبدیل زمین در عرصه قیامت: ابراهیم /48
تفسیر ملیک مقتدر به وحدت ذاتیه: قمر /55

 

مقعد صدق، ملیک مقتدر
وحدت ذاتیه است از وجه سر

هست جای عاشقان محو مست
که ندارند آگهی از هر چه هست

بحث توحید ذاتی در ذیل سوره اخلاص

اندیشه های کلامی و آرای شیعی

صحت مذهب بنیابین در جبر و اختیار، و تشبیه و تنزیه: مائده /60

 

مرتضی فرسود توحید درست
بین تنزیه است و تشبیه از نخست

و اختیار و جبر در افعال نیز
هر دو باشد باطل ار دارای تمیز

امر ما بین دوار آمد طریق
ره به نیکویی نمود او بر فریق

ایمان حضرت ابوطالب(علیه السلام)و نفی اتهام از آن حضرت: توبه /11 و توجیه کلام مولوی درین باب: انعام /26

عامه گویند آیت این بر غالب است
اینکه نازل در حق بوطالب است...

هم ابوطالب ز هجرت پیشتر
یافت، فرمان، وین یقین است از خبر

ور که هم باشد خبر صدق و صحیح
هست برایمان بو طالب صریح

بوده بوطالب ار بر دینشان
پس مسلمان است او در هر نشان

رد شأن نزول آیه درباره ی ایمان حضرت ابوطالب و نقد کلام اهل سنت: قصص /56

همچنین این آیت ار فهمی قلیل
هست بر ایمان تو بوطالب دلیل

زآنکه کرد از حب کافر بنی حق
خاصه بر پیغمبر صاحب نسق

پس ندارد دوست، کافر را رسول
تا که بر ایمان او باشد عجول

گر که دارد دوست کس را بین است
کو به هر عنوان که باشد مؤمن است

استدلال بر رد جبر: انعام /107
قبول حسن و قبح عقلی: انعام /153
عدم جواز ترک اولی به جهت تنافی با اصل عصمت در انبیاء: توبه /43؛ و به ویژه در خاتم الانبیاء: تحریم /1
رد نظریه عدم عصمت حضرت یوسف(علیه السلام)و تنزیه آن حضرت از پیرایه ها: یوسف /24.

گفته بعضی کرد او هم قصد او
تا که بنشستند با هم رو به رو...

و ین بود دور از بیان ما سبق
کاستعاذه زآن عمل برد او به حق...

چیست برهان، صورتی که پیش از این
باتو گفتم باشدت گر دلنشین

صورتی کآن روح بخش عالم است
در دل عارف به شکل آدم است

صورتی کآن نفخه بر مریم دمید
گشت آبستن به روح الله چو دید

تحلیل بحث امامت و نگرش شیعیانه در آن: احزاب/72

 

اندیشه های عرفانی

صفت مرشدان حقیقی و عدم غرگی به علم:اعراف /39
توقیفیت اسماء الهی:اعراف /180

 

پس مراد از خواندن اسماء او
اینست کاری سوی او، از غیر رو

وصف خود بر وصف حق سازی بدل
لایزال آئی به وصف لم یزل...

بی ز اذن شرع بر حق اسمها
می گذارند از ره جهل و عما

اطلاق وجود بر خداوند به نحو لا بشرطیت مطملق است: یونس /1
ارزش صورت پیر در فکر سالکان: یوسف /14
مرتبه ی خواب پیام اکرم بسان کشف و شهود عارفان است و بلکه بالاتر از آن: اسراء /60

آن دورویان طعنه ها گفتند بس
کز چه خواب او شد معلوم پس...

نیست جای جمله در تفسیر ما
خواب او کشف است در تعبیر ما

حقیقت نماز و اثر عرفانی نماز: عنکبوت /45
توحید، یک مقام عملی است و صرف معرفت نیست: فصلت *6-7

قول تعلیل ار بود از مدرکی
بی تأمل نفس از سازد زکی

چون زکات مال کز روی وجوب
پاک سازد مال ها را از عیوب

همچنین توحید باری چون زکات
پاک سازد نفس را از ترهات

اشاره به ذکر حبس در عارفان: ق/40
بهره از اندیشه ی محیی الدین در تفسیر مارج: رحمان /15
تفسیر عرفانی بحرین: رحمان /22
بررسی عرفانی لیله القدر: قدر /1
طرح واقعه ی غدیر خم و ظهور ولایت در آن: مائده /67

 

پاره ای از آرای تفسیری

جواز ازدواج هابیل با خواهرش: مائده /27
تحلیل اعجاز قرآن:رعد /7
مراد از ذوالقرنین، اسکندر است: کهف /83
تحلیل داستان مجعول حضرت داوود(علیه السلام)و اوریا و نقد روایات مشهور: ص /20

 

در نکاح او به جفت اوریا
اختلاف افزون بود در گفته ها

اغلبی کاورده اند آن را به نقل
هست بیرون از رسوم شرع و عقل

آنکه دارد دعوی پیغمبری
کی کند فعلی ز رسم دین بری...

نقد قصه ی ربودن انگشتر حضرت سلیمان(علیه السلام)توسط پریان: ص /34

قصه ی انگشتر و دیو آنچه هست
که مهی عفریت بر جایش نشست

قصه های قصه خوانان است و بس
آن نگوید جز که دیوی پر هوس

 

مقایسه ی اجمالی ترجمه و تفسیر صفی با دو ترجمه منظوم دیگر

«ن والقلم و ما یسطرون»(32)
مجد / 564:

 

قسم باد بر نون و آنگه قلم
به هر چه که با آن نویسند هم

که از لطف و از رحمت کبریا
گرفتی تو عقلی تمام از خدا
شائق /564:

به نون و قسم بر قلم باد هم
نویسند نیز آنچه را با قلم

حضرت صفی نیز فرماید:

*1) نون مراد از نفس کلیه است
هم عقل کلی نیز مقصود از قلم

یافت از تأثیر عقلانی نمود
صورت این ممکنات اندر شهود

صورت اشیاست زن نون، وین قلم
که شد اندر لوح امکانی رقم

پس قسم بر سطر سطر ممکنات
زآنچه شد بنوشته با کلک از دوات

آنچه بنگارندگان این صور
می نویسند از قلم زیر و زبر

هست آن باز ار به تن داری روان
صورت اشیا و ماهیات آن

«یا صاحبی السجن اما احدکما فیسقی ربه خمراً و اما الاخر فیصلب فتاکل الطیر من رأسه قضی الامر الذی فیه تستفتیان * و قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک فانسیه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین.»(33)
مجد/241:

پس از دعوت حق بگفتا به هوش
کنید ای رفیقان من نیک گوش

هر آن کسی که انگور دیده به خواب
به درگاه سلطان بریزد شراب

رود روی دار بلا آن دگر
که مرغان برآرند از او مغز سر

چو تعبیر خوابش شنید این چنین
به یوسف مردد بگشت و ظنین

بفرمود یوسف که حکم خدا
چنین ثبت گردیده اندر قضا

پس آنگاه یوسف به آن یار خود
که داشت آزاد خواهد بشد

بگفتا چو آزاد گشتی ز بند
مرا نزد شه یاد می کن تو چند

در آن شیطان نفس از هوی
ورا کرد غافل ز یاد خدا

از این رو به زندان شه چند سال
پریشان بماندی و آشفته حال
شائق /241:

به زندان مرا ای شما دوست ها
در این عرصه اما یکی از شما

شود صاحب خویش را در حساب
همی ساقی او برای شراب

ولی می شود دیگری از قرار
مسلم خود آویزه بر روی دار

که البته از رأس او می خورند
طیور سما بی هر آن چون و چند

چنین امر ما قطعی بود بی گمان
که از من نظر خواستید این زمان

بگفتا به آن کس که ظنش بدی
که خواهد رها ز آن دو یک سر شدی

بر صاحبت یاد بنما مرا
ولی برد شیطان از او مطلقا

بر صاحبش یاد او بالمآل
که ماندی به زندان همی چند سال

جناب صفی نیز فرماید:

*42) گفت یوسف آنکه را بودش گمان
بر نجات از امر خلاق جهان

«اذکرونی عند ربک » یافتی
نزد شه یاد از من آر، اعنی بجا

عرض بی تقصیریم را بر ملک(34)
می رسان رستی تو چون از سجن نک

پس در آمد جبرئیل از کردگار
برد یوسف را ز زندان در کنار

پر زد او بشکافت تا هفتم زمین
دید سنگی پس به ارض هفتمین

سنگ هم بشکافت پس دید اندر آن
هست کرمی برگ سبزش بر دهان

پس به یوسف گفت آن کو مار و مور
هست این سان پیش علمش در حضور

کی بود غافل ز احوال تو او
که کنی بر خلق از خلاق رو

خلق گر باشند ز آن رو در حجاب
تو چرا رو تافتی ز آن آفتاب

چون به مخلوق از خدا جستی پناه
هفت سالت باشد این جا جایگاه

قدرتش دیدی تو چون بی حاجزی
رو نمودی از چه رو بر عاجزی

چون شدی غافل چنین از ذوالجلال
بایدت بودن به زندان هفت سال

چون شنید این یوسف از وی شد خجل
ز اشک چشمش خاک زندان گشت گل

گفت گر حق بگذرد زین غفلتم
سهل باشد هفت سال این محنتم

ذکر رب چون برد دیو از یاد او
ماند چندین سال در زندان فرو

گریه می کرد او به زندان روز و شب
بود خود آن گریه را افزون سبب

هجر و محرومی و دوری از دیار
و آنکه کرد او غفلت از پروردگار

گریه و افغان او شد متصل
اهل زندان را بر او می سوخت دل

بود کارش گریه در شام و سحر
بر زلیخا رفت از حالش خبر

گفت تا سازند از زندان دری
بهر تسکینش به سوی معبری

بر نشانندش بر آن در یک تنه
تا به بیرون بنگرد از روزنه

مر شود مشغول از دیدارها
بشنود از عابرین گفتارها

در مقایسه ترجمه های فوق با تفسیر صفی، تفوق این تفسیر - در سلامت معنی، گویایی عبارتها، توضیح تفسیری آیه ها و احیاناً قدرت شعری - برین دو ترجمه ی کاملاً آشکار است.

پی‌نوشت‌ها:

1. پژوهشی در تاریخ قرآن، ص 450.
2. امروزه این مصحف به مصحف عثمانی خوانده می شود.
3. واقعه: آیه ی 79.
4. عوالی اللئالی، ج 4، ص 107.
5. آل عمران، آیه ی هفت.
6.«خداوند متعال تنزیل و تأویل تمامی آنچه را بر رسول خود فرستاد بدو آموخت، خداوند چیزی را که تأویلش را بدو نیاموزد، بروی نفرستاد و اوصیای رسول پس از وی تمام آن را می دانند.» کافی، ج1، ص 2130، ح2.
7. در روایت صحیح آمده است: «ما من القرآن آیه الا وولها ظهر وبطن، قال ظهره تنزیله و بطنه تأویله». (وسائل الشیعه، ج 27، ص 196، ح 33580)
8. آل عمران، آیه ی 7.
9. کافی، ج 1، ص 414، ح 14.
10. وسائل الشیعه، ج 27، ص 179، ح 33537.
11. کمال الدین، ص 234.
12. حجر، آیه ی 9.
13. «مردمان در متشابه قرآن تباه گردیدند، زیر ا معنای آن را نفهمیدند و حقیقت آن را در نیافتند، پس از نزد خود با اندیشه ی خویش برای آن تأویلی ساختند و بدین گونه از پرسش از او صیای الهی بسنده کردند و به گفتار رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم)پشت کردند.» (وسائل الشیعه، ج 27، ص 200، ح 33593.
14. عوالی اللئانی، ج 4، ص 99.
15. بحارالانوار، ج 54، ص 306.
16. بحارالانوار، ج 1، ص 97؛ عوالی اللئالی، ج 4، ص 99.
17. تحف العقول، ص 478؛ بحارالانوار، ج 10، ص 388.
18. بحارالانوار، ج 23، ص 27 و علل الشرایع، ج 1، ص 196.
19. احتجاج، ج 2، ص 317.
20. انعام: آیه ی 59.
21. قدر: آیه ی 1.
22. فرقان: آیه ی 2.
23. در این مقام کتاب اسرارالعشق در تفسیر سوره ی یوسف، سروده شیخ اسدالله ایزد گشسب نیز بایسته ی ذکر است. همین امر بعدها در اسرارالعشق در تفسیر سوره ی یوسف به خاصه ی شیخ اسدالله ایزد گشسب (م1338ش) پی گرفته شد.
24. مجموعه ای از آثار نور علیشاه، ص 100-101.
25. اسرارالعشق، ص 22-23.
26. کذا/شاید عبارت افتادگی داشته باشد.
27. ترجمه های ناقص نامنظوم غیر عروضی کهن نیز از قرون اولیه برقرآن موجود است.
28. شاید در میان میراث کهن بر جای مانده و ناشناخته جهان اسلام، ترجمه و تفسیر منظوم دیگری در آینده دستیاب شود.
29. نیز جهت شرح حال او بنگرید: ریحانه الادب، ج 3، ص 465؛ رجال بامداد، ج 6، ص 110، اعیان الشیعه، ج 5، ص 22، 241؛ مکارم الاثار، ج 4، طرائق الحقائق، ج 3، ص 441، الماثر و الاثار، فرهنگ سخنوران، ص 339؛ فرهنگ بزرگان، ص 161؛ دنباله ی جستجو در تصوف ایران، ص 342.
30. ویراستی نو از این تفسیر تا چندی دیگر به اهتمام نگارنده چاپ می گردد.
31. کلیه ی موارد ارجاعی به منزله ی استقصای تمام موارد نیست. و از آنجا که توضیح و تبیین و عرضه ی کامل اشعار مورد ارجاع به درازا می کشید، به ذکر پاره ای از موارد بسنده شد.
32. قلم: آیه ی 1.
33. یوسف: آیه ی 41-42.
34. نسخه های کهن: فلک.

کتابنامه
الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، تصحیح محمد باقر خرسان، بیروت: دارالنعمان، [بی تا].
الاختصاص، شیخ مفید، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه النشر الاسلامی [بی تا]
اسرار العشق، شیخ اسدالله ایزد گشسب، 1360
الایضاح، فضل بن شاذان، تصحیح سید جلال الدین ارموی محدث. [بی تا].
التوحید، شیخ صدوق، تصحیح سید هاشم حسینی تهرانی، قم: 1387ق.
الصافی، ملا محسن فیض کاشانی، بیروت: اعلمی 1402ق.
بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، بیروت: دارالوفاء، [بی تا].
پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، محمد باقر حجتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360.
تحف العقول، ابن شیعه حرانی، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1363.
تفسیر صفی، صفی علیشاه، تصحیح حامد ناجی اصفهانی، اصفهان: پژوهش، 1382.
دنباله جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرین کوب، تهران: امیر کبیر، 1366.
دیوان قصاید و غزلیات، صفی علیشاه، تهران: اسلامیه، 1369ق.
سلسله های صوفیه ایران، نورالدین مدرس چهاردهی، تهران: بتونک، 1360.
عوالی اللئانی، ابن ابی جمهور احسایی، تصحیح مجتبی عراقی، قم: سید الشهداء، 1403ق.
قرآن مجید: ترجمه ی منظوم محمد شائق، تهران: فواد، 1380.
قرآن مجید، ترجمه ی منظوم امید مجد، تهران: نشر امید مجد، 1378.
مثنوی معنوی، جلال الدین رومی مولوی، تصحیح نیکلسون، تهران: امیرکبیر، 1363.
مجمع البیان، امین الدین شیخ ابوعلی طبرسی، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: علمیه اسلامی، [بی تا].
مکار الاثار، معلم حبیب آبادی، تصحیح سید محمد علی روضاتی، اصفهان: [بی تا]، 1337-1382.
منهج الصادقین، ملا فتح الله کاشانی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: علمیه اسلامیه، [بی تا].

 

منبع: ناجی اصفهانی، حامد؛ (1383)، یادگارنامه فیض الاسلام: جستارهای علمی و پژوهشی در باب ترجمانی متون مقدس، خمینی شهر، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمینی شهر، چاپ اول 1383.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط