نظریه ی ادبی از نگاه میرزاده عشقی

عشقی در عصری ظهور کرد که دوره ی تحولاتی خاص در ایران بود، تحولاتی که جامعه ی ایرانی هرگز تجربه نکرده بود. مشروطه و مشروطه خواهی، کاستن قدرت پادشاه و شرکت مردم
دوشنبه، 29 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظریه ی ادبی از نگاه میرزاده عشقی
 نظریه ی ادبی از نگاه میرزاده عشقی

نویسنده: بتول وطن پرست



 

مقدمه

عشقی در عصری ظهور کرد که دوره ی تحولاتی خاص در ایران بود، تحولاتی که جامعه ی ایرانی هرگز تجربه نکرده بود. مشروطه و مشروطه خواهی، کاستن قدرت پادشاه و شرکت مردم یا گروهی از مردم در حکومت، موضوع اراده در جامعه که تا آن زمان متعلق به شخص شاه بود، و آزادی؛ نکات مهمی که در نهضت رومانتیک نیز با آن روبرو می شویم. عصر تحول همه چیز؛ شعر، موسیقی، آموزش، جرائد.... نکته ی مهم اینجا نگاه به پادشاه و پادشاهی است، تا آن دوره در دستگاه سلطنت همواره بودند شاعرانی که در خدمت سلطنت برای پادشاه مداحی کرده و سرتاپای شاه، لوازم پادشاهی او و... را در لباس نظم و شعر می ستودند.
قاجاریه در تعداد «ملک الشعرا» های دربار کم از پادشاهان گذشته نداشت، اما دیگر جامعه این نوع حکومت و لوازم آن را بر نمی تابید. مردم به یکباره عوض شده بودند؛ شعر و شاعری و ادبیات نیز از آن مستثنی نبود. مشروطه شعر را به خیابان، مطبوعات و محافل سرد می کشاند. این تغییرات بسیاری را بر آن داشت که سبک نوشتن در ایران را تغییر دهند، بسیاری تلاش کردند تا شعر و ادبیات بیشتر به مردم و زندگی آنها نزدیک شود، همچنین آموزش از لوازم با ارزش دیگری بود که تا آنگاه در جامعه ی ایران به آن اندازه به آن بها داده نشده بود. در این دوران شاعرانی در ستایش آموزش و بیان لزوم اجرای آن شعر سرودند، کاری که تاکنون هیچ شاعری نکرده بود. شاعرانی که تا پیش از این، دسته ی شمشیر و تاج و دلبران شاهان را ستایش می کردند، اکنون همچون بسیاری از روشنفکران جامعه این نیاز را احساس می کردند، اکنون همچون بسیاری از روشنفکران جامعه این نیاز را احساس می کردند که نوع، فرم و زبان شعر باید تغییر کند.
عشقی که تا حدودی با زبان فرانسه آشنا بود و به چند کشور خارجی سفر کرده و تا حدودی جوامع دور از ایران را دیده بود، در تلاش برای عوض کردن زبان و کارکرد آن بود، و معتقد بود که بیان شعر باید تغییر کند. مهمترین ویژگی او اعتراض بود، در نظر او جامعه ی ایران در مقایسه با کشورهایی مانند ترکیه پیشرفت کمتری کرده بود و او این را بر نمی تابید.
شعر و مطبوعات در دوره ی مشروطه و بعد از آن، برای نفوذ در لایه های جامعه ی ایران، از قدرتی تازه و فراگیر برخوردار شده بود. سلسله مقالات و اشعار عشقی، به زعم خود او همه در خدمت جامعه بود. او در قالب مقاله ای در روزنامه ی قرن بیستم، که خود منتشر می کرد، به قرارداد 1919 اعتراض کرد. با این جمع بندی می توان گفت او شاعری انقلابی، سیاسی و شاعری رومانتیک است، از آن رو که مانند رومانتیک ها بر آنچه از گذشته ها به میراث مانده بود عصیان می ورزید، خواهان نگرش نو بود و همه چیز را به چالش می کشید. طبیعت، افکار، اراده و آزادی از مهم ترین مضمون های پر چالش شعر و نگاه او بود. این موضوعات ناشی از تغییراتی در افکار شاعر بود، اراده ی فرد برایش مهم می نمود، نه اینکه دیگران برایش تصمیم بگیرند. وی ارزش های جامعه را به چالش می کشید و به تابوهای آن حمله می کرد. اینها همگی از ویژگی های رومانتیسم است، از این رو ما عشقی را در ردیف شعرای رومانتیک زمان خود قرار می دهیم. هنگامی که از نویسندگان می خواهند به نثر راجع به ایده آل بنویسند، او به نظم می سراید، زیرا همه ی وجودش عصیان و شورش است. تصمیم گیرندگان جامعه ای که در آن زندگی می کند، افراد دلخواه او نیستند، پس باید به آنان تذکر داد. بیشتر مقالات اعتراضی او جنبه ی سیاسی دارد. در آن دوره بسیاری می خواستند قالب شعر فارسی را تغییر دهند، زیرا دیگر جامعه ی ایران نیاز به غزل های عاشقانه نداشت. بعضی ها با سرودن قصایدی با مضامین آزادی، وطن و دیگر مضامین اجتماعی و اخلاقی تا حدودی تغییر ایجاد کردند. عشقی نیز در پی تغییر بود، او با سرودن نمایشنامه ی «ایده آل پیر مرد دهگانی» در سه تابلو، اولین قدم خود را برداشت، «با دیباچه ی انقلاب ادبیات ایران»:
«من گمان می کنم که آنچه معاصرین برای انقلاب شعر زبان فارسی کوشش کرده اند تا کنون نتیجه ی مطلوبی به دست نداده است، و نیز خیال می کنم که در تابلو اول و دوم این منظومه، سراینده موفق به ایجاد یک طرز نو و مرغوب در اشعار زبان فارسی شده است. چرا که اگر خوانندگان به دقت ملاحظه فرمایند، تصدیق خواهند فرمود که طرز فکر کردن و به کار انداختن قریحه در پرورش افکار شاعران، به کلی با طرز فکر کردن سایر شعرای متقدم و یا معاصر زبان فارسی تفاوت کلی دارد. در عین حال هر فارسی زبانی از مطالعه ی این تابلوها به وجد می آید و این طرز انشاء نظمی را می پسندد. در صورتی که سایر معاصرین (که یکی از آنها حاج میرزا یحیی دولت آبادی است) هر وقت به ایجاد یک طرز نوی در سرودن اشعار فارسی مبادرت کردند، کسی را پسند نیافتاد. ولی این را هم باید اعتراف نمایم که از تجارب آنها استفاده کردم و هر صوابی را که از آنها دیدم پیروی و هر خطایی را که دیدم پرهیز کردم، در ضمن ابتکار ذوقی خود را هم در متن این قبیل گفتار قرار دادم. غرضم این است که این سه تابلو (ایده آل) بهترین نمونه ی انقلاب شعری این عصر است، و به آنچه پیش من عزیز است قسم، که اگر این تابلوها اثر قریحه ی دیگری بود، بیش از اینها در حق آن تعریف می کردم. چه تا کنون نظیر این منظومه در زبان فارسی تهیه نشده است، شاید هم اینطور نباشد و فکر من به غلط رفته است.
از قراری که بعضی ها حدس می زدند، نظر آقای دبیر اعظم این بود که غالب نویسندگان، ایده آل خودشان را برای ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر، بیان نماید، و بعد هم در روزنامه ی شفق سرخ تحت عنوان «ایده آل» مقالاتی به همین مضمون ها دیده شد. از بنده هم خواستند و بنده سه تابلو ایده آل ذیل را که مطالعه می فرمائید ساختم. و البته تصدیق خواهید کرد که مفاد ایده آل بنده با منظور آنها مخالفت دارد، همه ی نویسندگان به نثر نوشتند، تنها این گوینده به نظم سرودم و در روزنامه ی شفق سرخ سال سوم هم درج گردید.» (ص 172-171)
با بررسی همین چند سطر می توان دریافت که شاعر می خواهد طرز فکر و به کار انداختن قریحه در پرورش افکار شاعرانه را تغییر دهد. عشقی دور ریختن تمام جوانب شاعری متقدمین را اشتباه می داند. او می گوید که باید از تجارب گذشته استفاده کرد، اما در مضمون نو و تا حدودی قالب نو، زیرا او هنوز شکستن قوالب شاعری و دوری از وزن و قافیه را روا نمی دارد. او در سه تابلو می آورد که داشتن وزن، قافیه و ردیف و از همه مهم تر تساوی در قالب های وزنی شعر - همان که بعدها نیما آن را بر هم زد - ضروری است و هنوز به گذشته وفادار است. عشقی همان طور که خود اشاره کرده، مانند متقدمین می سراید، اما با تغییر طرز فکر شاعرانه که خود به صراحت در دیباچه ی سه تابلو به آن اشاره می کند. چنانکه می بینیم در سه تابلو موضوع شعر اجتماعی است، مضمون سرگذشت یک مرد و دختر او است. عشقی اینجا تابوها را می شکند، زیرا ماجرای زندگی آن دختر در جامعه ی ما همیشه جزو موارد حیثیتی است و باید پوشیده بماند، نه اینکه در شعر بیاید، آن هم در شعر اجتماعی که تا آن زمان سابقه نداشته است. اما این شاعر عصیان گر ما عشقی است، که آن را در قالب نمایشنامه و در سه پرده می سراید. اینجا آن تغییر رخ داده است، اما در همان قالب سروده های قرن های پیشین. عشقی می گوید:
«من شروع کردم به یک شکل نوظهوری افکار شاعران را به نظم درآوردن و پیش خود خیال کرده ام که انقلاب ادبیات زبان فارسی با این اقدام انجام خواهد گرفت، سه تابلو ایده آل مرا که به مرور در جریده ی شریفه ی شفق سرخ منشر می شود به دقت بخوانید. اگر نواقصی در آن دیدید چون در آغاز کار است مرا معذور بدارید. انشاءالله شعرای آینده دنبال این طرز گفتار را گرفته تکمیل خواهند کرد.» (ص 173)

آتشین طبع تو عشقی که روان است چو آب
رخ دوشیزه ی فکر از چه فکنده است نقاب

تو سزد بر دگران بدهی درس
سخن آزاد بگو هیچ مترس
(ص 218)

در این چند بیت عشقی اذعان دارد که کاربرد سخن (حداقل نظم و شعر) برای درس دادن به دیگران سزاوار است، و باید نترسید. نکته اینجاست که دیکتاتوری با خود ترس می آورد، او نیز مخالف دیکتاتوری است و از آن نمی ترسد. همه ی این نگاه های او در شعرش بازتاب دارد، کاری که در تمام عمر کوتاهش کرد و در دنیای سیاست آن عصر ایران، گلوی سرخش را به عشق وطنش هدیه کرد. او شاعر اعتراض بود، انقلاب زیر جامعه ی آرمانی خود را نمی دید، نگاهی که در شاعران سده های قبل ایران نبود. در نمایشنامه ی «حلواء الفقراء» چنین می گوید:
«جمشید خان - بابا این هم شعر شد...
ندیم باشی - آقای جمشیدخان چرا بیخود جوش می زنید؟ شعرای این دوره چه می فهمند؟ اغلب اصلاً قافیه نمی دانند. یکی از شعرای این دوره به من می گفت من نصاب نخوانده ام، آخر کسی نصاب نخوانده باشد مگر می تواند شعر بگوید؟» (ص 226)
اینجا مشخص می شود از نظر عشقی، که در قالب داستان یک شاعر را معرفی می کند، یک شاعر حداقل باید کتاب نصاب را خوانده باشد و شعرش وزن و قافیه داشته باشد، همان گونه که خود در شعرهایش رعایت می کند.
در ادامه ی این نمایشنامه می آورد:
«ندیم باشی - بنده چیزی ساخته ام. ملاحظه می کنید:

که جاده ی فلک از آسمون بزیر آمد
هزار حیف که این غافله چه دیر آمد

جمشید خان - این که معنی ندارد!
ندیم باشی - آقای من اگر تو معنیش را بفهمی که شعر نمی شود، شعر آن است که هیچ کس معنیش را نفهمد مگر نشنیده ای «المعنی فی بطن الشاعر»، من خودم گوینده ی این شعر هستم معنی اش را نفهمیده ام، مگر هر صاحب کمال شعر ساده می گوید؟...» (ص 227)
با این نمایشنامه ما در می یابیم که او معنی گراست، در شعر به معنی بسیار اهمیت می دهد و شاید همین نکته باعث شد که او به فرم شعر نگاه نویی نداشته باشد. بیشترین نگاه نو او در مضمون و معنی اشعارش است، فرم برای او در درجه ی بعدی قرار دارد. آشنایی عشقی با ادبیات غرب او را بر آن داشت که مانند آنها بسراید، پس «رستاخیز شهریاران ایران، در ویرانه های مداین» را برای اولین بار در ایران ساخت و اجرا کرد، اما او برای این کار قالب مثنوی را برگزید. این کار او در نوع خود بی نظیر و نو بود.
عشقی در «نوروزی نامه» چنین می گوید:
«در روش تازه ی من در نگارش: مدتها بود که با خود چنین می اندیشیدم، همانا ادبیات پارس بیش از آنچه ستایشش به زبان و قلم آید پسندیده است، و همچنین در برابر مردم همه جای دنیا همیشه ستوده بوده، و اینکه یکتا جنبه ای است که ایرانیان را در نگاه سایر اقوام آبرومندانه نگاه داشته. ولی تمام این سخنان ما را محکوم نمی دارد که پیوسته سبک ادبی چندین ساله ی فرتوت را دنبال کرده، و هی به کرّات اسلوب سخن سرائی سخنوران عتیق را تکرار کنیم. به عقیده ی من هر چه را هر چند خوب و مرغوب تصور کنید، باز می توان آن را از حالی که دارد خوب تر و مرغوب تر نمود. اگر صورت اسلوب ادبیات پارسی را یک قطعه ی صحیفه شده ی بسیار زیبا فرض کنیم، باز از آنجا که چندین صد سال از عمر این قطعه می گذرد، زنگ جریان زمانه روی نقاشی این قطعه را فراگرفته. شک نیست احتیاج به یک جلاء دارد، یعنی اسلوب تازه ای تا به وسیله ی آن صیقلی شده باز مقام و صورت نخستین را به دست آورد. مگر نیست که به گفته ی همه ی فلاسفه دنیا در هر آنی تمام عناصر کائنات حتی جمادات هم تغییر حالت پیدا می کنند. من هر چند تا به حال کاوش کرده ام، هیچ دلیلی به دست نیاورده ام که به حکم آن ادبیات پارسی را بیش از جمادات غیر قابل تغییر بدانم... پندار من این است که بایستی در اسلوب سخن سرائی زبان پارسی تغییر داد، در این تغییر نبایستی ملاحظه ی اصالت آن را از دست نهاد.» (ص 260-259)
عشقی با بسیاری از هم عصرانش که می گفتند باید اساساً در قالب شعر فارسی تغییراتی جدی صورت بگیرد، و با اسلوب غربی پیش برود مخالف بود. او در این جهت اشعاری سرود و حتی در طرز قافیه نیز تغییراتی ایجاد کرد و سعی کرد شعرهایی به زعم خود نو بسراید. اما شعر ایران و ادبیات ایران تغییراتی بیش از این می خواست، همان تغییری که شعرای بعدی و بیش از همه «نیما» به وجود آوردند. نیما پیروان بسیاری داشت، هر چند بسیاری از آن ها ناموفق بودند، اما نهضت او جانی تازه به ادبیات داد، جانی که دیگر شعرا نتوانستند به شعر فارسی بدهند.
شاید یکی از دلایل ادامه نداشتن سبک عشقی همین بود، شعر او مختص به خودش ماند؛ ولی در تغییر شعر فارسی او را نمی توان بی نصیب دانست. شاید آن چیزی که مهم است کاربرد بعضی عناصر هنری و کارکرد کلمات و تعابیر است که در شعر او فعال یا غیر فعال است. این موضوعی است که شعر او را در جامعه ی ما غیر فعال کرده است، در مقایسه با اشعار ملک الشعرای بهار. جدا از وضعیت سیاسی و ادبی و شخصیتی بهار، فعال سازی بعضی از مفاهیم در شعر است که شعر بهار را در جامعه زنده نگه داشته است؛ ظلم، قفس، پرنده، آزادی، وطن اینها شاید به نوعی جدید است، اما باز هم این کلمات در بین مردم بود. وقتی بعضی از اشعار بهار را می خوانیم به روشنی، غم جامعه را در می یابیم، اما در بعضی از اشعار عشقی هرچند سیاهی جامعه نشان داده شده است، ولی این اشعار به حد کافی زنده نیستند.
کتابنامه:
- عشقی، میرزاده، 1357، کلیّات مصور. تألیف و نگارش علی اکبر سلیمی. چاپ هفتم، تهران: امیر کبیر.
منبع: نشریه کتاب ماه ادبیات شماره 63


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.