نویسنده: دکتر مهدی امیدی
این نوشتار به بررسی مفهومی عدالت و نسبت آن با پیشرفت پرداخت است. بحث مقدماتی نوشتار را بررسی مفهوم شناسانه عدالت تشکیل داده است. جهت انجام این مهم به تعاریف مختلف عدالت اشاره شده است. گام بعدی نوشتار مقایسه دو دیدگاه اسلامی و غیراسلامی در موضوع عدالت است. توضیح مفهوم پیشرفت و فاصله آن با مفهوم توسعه و بررسی عدالت در دو حوزه فردی و اجتماعی و نسبت سنجی آن با پیشرفت، دیگر مباحث نوشتار را تشکیل می دهند.
1- یکی از تعاریف براساس حدیثی از حضرت امیر (ع) است که می فرماید: « اعطاء کل ذیحق حقه.» براین اساس اگر حق به موضع خود بر گردد. عدالت تحقق پیدا کرده است. در روابط انسانی نیز که هر انسانی در برابر دیگری دارای حقی است، اگر درک درستی از این حقوق تحصیل کنیم و حقوق هر کس را به وی اعطا نمایید عدالت شکل گرفته است.
2- تعریف دیگر از عدالت به مساوات توجه دارد. به این معنا که به همه افراد، حقوقی به صورت برابر اعطا شود. این تعریف پذیرفتنی نیست؛ چه آنکه همه مصادیق، برابری عدالت نیست و نمی توان همه برابری ها را ذیل عدالت شناسایی کرد. از این رو ارسطو در توضیح عدالت به این نکته تذکر می دهد که برابری در مواضع نابرابر درست نیست و براساس عدالت نیست. به عنوان مثال اگر بخواهیم در یک اداره با همه کارمندان به طور یکسان برخورد کنیم و همه را به یک اندازه از حقوق و مزایا برخوردار کنیم، از مصادیق عدالت نمی تواند باشد. همچنین ارسطو می گوید: نابرابری در مواضع برابر می تواند از مصادیق عدالت باشد. بنابراین برابری، ملاک عدالت باشد. پس اینکه گفته اند عدالت به معنای مساوات است، تنها در برخی موارد می تواند مصداق داشته باشد و در همه حال مساوات نمی تواند از مصادیق عدالت نیز باشد.
3- معنی سوم عدالت این است که استحقاق را در نظر بگیریم. به این معنا که باید استحقاق و شایستگی هر فرد را در نظر گرفت و او را براساس استحقاق و شایستگی اش از مواهب برخوردار کرد.
4- برخی عدالت را به معنای اعتدال و دوری از افراط و تفریط نیز گفته اند. در این معنا عدالت به معنای حد وسط است.
5- معنای چهارم عدالت این است که هر کس و هر شیء یا موقعیت، کارایی مناسب خود را داشته باشد. به عنوان مثال از یک چاقو انتظار می رود که قدرت برندگی داشته باشد یا از یک ماشین انتظار می رود که کارکرد مناسب داشته و در حد معمول کار کند. به عبارت دیگر، براساس این معنا، عدالت را در ظرف هر موقعیت باید در نظر گرفت نه خارج از آن.
در واقع و به یک معنا، نقش عدالت ایجاد توازن در آن حرکت تدریجی است که انسان به سمت تعالی مادی و معنوی قدم بر می دارد. عدالت، به این ترتیب، محکی مهم در عرصه پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. اگر در این عرصه ها عادلانه حرکت کردیم، می توان مدعی شد که پیشرفت نیز رخ داده و صورت گرفته است؛ ولی اگر چنین نباشد، پیشرفت حاصل نخواهد آمد، بنابراین عدالت و پیشرفت در دیدگاه های اسلامی اصلا به طور جداگانه در نظر گرفته نمی شود. نتیجه آنکه به تعویق انداختن عدالت، ناصحیح و ناممکن است و اگر کسی بخواهد ابتدا پیشرفت و توسعه را ایجاد کند و سپس به عدالت بپردازد راه به جایی نخواهد برد. عدالت در واقع پیش مرتبه پیشرفت قرار دارد و به یک معنا در زمره اصلی ترین زمینه های آن است.
به نظر می رسد که ابتنای نظریه های غربی عدالت برقرارداد اجتماعی غیرقابل توجیه و غیرعلمی باشد؛ چه آنکه این قراردادها به لحاظ تاریخی قابل اثبات نیستند و سخن گفتن از آنها مشکلی را از سر راه بر نمی دارد. در مقابل، در منطق اسلام مکانیزم های زیادی وجود دارد که این فقدان را پر می کند. مطابق اسلام، هیچ کس در برابر خداوند ابتدائا و بالذات، ذیحق نیست.
تنها خداوند است که بالذات بر گردن دیگران حق دارد و بس. براساس خلقتی که انسان از آن بهره مند شده، خداوند از انسان خواسته است که در مثل، بخشی از اموال خود را در راه او مصرف کند. این دستور به نفع فقرا و تهیدستان است. همچنین یک سازوکار بسیار مناسب برای تربیت معنوی انسان ها نیز هست. چرا که انسانی که در راه خداوند کمک می کند و زکات می دهد و خمس پرداخت می کند به یک آرامش روحی می رسد که حکم خداوند را برآورده ساخته است. چنین فردی احساس می کند که با این کار جهان آخرت خود را آباد ساخته است. در واقع، به این ترتیب، برای شخص نوعی پیشرفت معنوی نیز حاصل می شود. نکته آنجاست که در این رویکرد اسلامی پیشرفت فردی آدمی و پیشرفت جمعی جامعه با هم لحاظ گردیده است و دوشادوش دنبال شده است و پیشرفت فردی، به نوبه خود، به پیشرفت اجتماعی منجر گردیده است. کوتاه سخن آنکه انسانی که خود به تعالی رسیده است، این تعالی را به جامعه نیز سرایت می دهد؛ زیرا مطابق منطق اسلامی، او خارج از جامعه زندگی نمی کند و درون جامعه حضوری موثر دارد.
در نگاهی آسیب شناسانه می توان گفت که مشکل عمده ما در رویکرد به این الگو این است که امروزه در مراکز آموزشی ما صرفا مفهوم غیربومی توسعه تدریس می شود. به این ترتیب دانشجو، پس از فارغ التحصیلی به دنبال آن است که توسعه ای با شاخص های غربی را شکل دهد و تحقق بخشد. ضرورت دارد تا الگویی مطرح شود که هم به نیازهای مادی و هم به نیازهای معنوی جامعه پاسخ گوید و آنگاه این الگو در فرایندهای تحصیلی و آموزشی نیز تعقیب گردد.
1- نخستین اثر بی عدالتی حذف جویندگان آرمان واقعی عدالت از صحنه جامعه است. این مساله چه بسا در زمره بدترین خطرها برای یک جامعه قرار دارد.
2- نتیجه دیگر بی عدالتی، انباشت بی حساب و کتاب ثروت عمومی در دست عده ای خاص است. این مساله خود پیامدهای ناگواری برای جامعه ایجاد می کند. انباشت ثروت به حوزه های دیگر نظیر سیاست، فرهنگ و اجتماع نیز سرریز می شود و عملا صاحبان ثروت به ایجاد زمینه های قدرت جویی در دیگر حوزه ها نیز می پردازند.
3- یکی از مهم ترین آثار نابرابری و بی عدالتی، ایجاد فضای روانی و ذهنی پرتنش و آشوب در جامعه است. ضمناً در همین جا یادآوری این نکته نیز قابل توجه است که بی عدالتی باعث ناخشنودی حضرت حق می شود و تحقق آن در جامعه بیانگر شکل گیری جامعه ای غیرالهی است. در یک کلام بی عدالتی در جامعه اسلامی پیامدهای ناگوار روانی و ذهنی را سبب می شود و آن جامعه را از وضعیت مطلوب دینی دور می سازد.
4- نتیجه دیگر بی عدالتی گسترش اختلافات قومی، مذهبی و گروهی است. در این صورت بسیاری از حقوق شهروندی پایمال می شود. مشخصاً ضعفا و طبقات پایین جامعه در چنین وضعیتی دچار ظلم های فاحش می شوند.
الف - عدالت در حوزه فردی:
در قلمرو فردی عدالت در زمینه های بسیاری بروز و ظهور و تبلور پیدا می کند. اساس و مبنای عدالت فردی در این است که انسان عدالت ورزی و عدالت پیشگی را بر منافع خود مقدم بدارد؛ چه آنکه اگر نتواند چنین امری را در رویکرد فردی خود محقق سازد از شایستگی لازم برای حضور مبتنی بر عدالت در جامعه برخوردار نخواهد بود.
در حوزه عدالت فردی، همچنین عدالت را بر احساسات باید مقدم داشت. حتی اگر بخواهیم مظلومی را دستگیری کنیم، در این صورت هم باید عدالت فردی را رعایت کرد. در همین صورت اگر کسی بخواهد به مظلومی کمک کند و آن کمک هم از بیت المال باشد، باز هم از جاده عدالت فردی خارج شده و این عمل نمی تواند مصداق عدالت باشد.
نکته دیگر در مورد عدالت فردی این است که انسان باید به افراد ضعیف تر از خود مدد و یاری رساند. ضعف تنها مربوط به ضعف جسمی و بدنی نیست بلکه حوزه های دیگر، از جمله عرصه روان آدمی و مباحث روان شناختی مرتبط با انسان را نیز شامل می شود. به همین خاطر در اسلام توصیه های بسیاری در مورد کودکان شده است. بر این اساس باید از هرگونه ظلم در مورد ایشان پرهیز گردد و با بی عدالتی با آنها رفتار نشود.
ب - عدالت در حوزه اجتماعی:
گستره و قلمرو عدالت در عرصه اجتماعی بسیار گسترده تر از حوزه فردی است. اصول سنگ بنای قوه قضائیه براساس عدالت پایه ریزی شده است. به عنوان مثال از زمان دستگیری متهم تا قضاوت، تحقیق، صدور حکم و اجرای حکم، باید عدالت اجرا گردد.
در عرصه قوه مجریه و اجرایی نیز عدالت شرط اول فعالیت هاست. به عنوان مثال قوه مجریه در عرصه اجرا و توزیع منافع نباید تنها گروه های همسوی خود را در نظر بگیرد و دیگران را از حقوق خویش محروم کند. در این مرحله حکومت باید جهت گیری خود را به وضعیت مردم فرودست و سطح پایین جامعه نزدیک سازد. حضرت علی (ع) همین استراتژی را در پیش گرفتند و انچام دادند. ایشان می فرمایند: من باید در حد ضعیف ترین مردم زندگی کنم تا بدین ترتیب زندگی سخت و رنج فقر برای آنها تحمل پذیر گردد.
قلمرو عدالت تنها منحصر به عرصه های سیاسی و اقتصادی نیست بلکه در عرصه های حقوقی و فرهنگی نیز باید معیار و ملاک عدالت مورد توجه قرار گیرد. به هر حال مبحث عدالت بیانگر حوزه نظر و بحثی همه جانبه و فراگیر است. به همین خاطر اگر معیار عدالت در تصمیم گیری ها، قضاوت ها و برنامه ریزی ها مورد توجه قرار گیرد، الگوی عدالت و پیشرفت اسلامی در جهان مطرح خواهد شد و مورد توجه دیگران نیز قرار خواهد گرفت.
به این ترتیب عدالت تنها مربوط به یک عرصه نیست بلکه همه عرصه های زندگی انسانی را شامل می شود.
منبع: خردنامه همهشهری شماره 78
مفهوم عدالت
برای عدالت تعاریف مختلفی صورت گرفته است که به چند نمونه از آنها اشاره می شود:1- یکی از تعاریف براساس حدیثی از حضرت امیر (ع) است که می فرماید: « اعطاء کل ذیحق حقه.» براین اساس اگر حق به موضع خود بر گردد. عدالت تحقق پیدا کرده است. در روابط انسانی نیز که هر انسانی در برابر دیگری دارای حقی است، اگر درک درستی از این حقوق تحصیل کنیم و حقوق هر کس را به وی اعطا نمایید عدالت شکل گرفته است.
2- تعریف دیگر از عدالت به مساوات توجه دارد. به این معنا که به همه افراد، حقوقی به صورت برابر اعطا شود. این تعریف پذیرفتنی نیست؛ چه آنکه همه مصادیق، برابری عدالت نیست و نمی توان همه برابری ها را ذیل عدالت شناسایی کرد. از این رو ارسطو در توضیح عدالت به این نکته تذکر می دهد که برابری در مواضع نابرابر درست نیست و براساس عدالت نیست. به عنوان مثال اگر بخواهیم در یک اداره با همه کارمندان به طور یکسان برخورد کنیم و همه را به یک اندازه از حقوق و مزایا برخوردار کنیم، از مصادیق عدالت نمی تواند باشد. همچنین ارسطو می گوید: نابرابری در مواضع برابر می تواند از مصادیق عدالت باشد. بنابراین برابری، ملاک عدالت باشد. پس اینکه گفته اند عدالت به معنای مساوات است، تنها در برخی موارد می تواند مصداق داشته باشد و در همه حال مساوات نمی تواند از مصادیق عدالت نیز باشد.
3- معنی سوم عدالت این است که استحقاق را در نظر بگیریم. به این معنا که باید استحقاق و شایستگی هر فرد را در نظر گرفت و او را براساس استحقاق و شایستگی اش از مواهب برخوردار کرد.
4- برخی عدالت را به معنای اعتدال و دوری از افراط و تفریط نیز گفته اند. در این معنا عدالت به معنای حد وسط است.
5- معنای چهارم عدالت این است که هر کس و هر شیء یا موقعیت، کارایی مناسب خود را داشته باشد. به عنوان مثال از یک چاقو انتظار می رود که قدرت برندگی داشته باشد یا از یک ماشین انتظار می رود که کارکرد مناسب داشته و در حد معمول کار کند. به عبارت دیگر، براساس این معنا، عدالت را در ظرف هر موقعیت باید در نظر گرفت نه خارج از آن.
مفهوم پیشرفت
اصطلاح و واژه پیشرفت امروزه، در برخی از مواقع، به صورت جایگزین یا مترادف با مفهوم توسعه به کار می رود. پیشرفت به معنای حرکت رو به جلوست. از آنجا که بحث از « حرکت رو به جلو» پیش کشیده می شود، پرسش از جهت این حرکت اهمیت می یابد. به دیگر سخن باید پرسید آیا هر رو به جلو رفتنی به معنای پیشرفت محسوب می شود؟ در توضیح معنای اصطلاحی پیشرفت می توان گفت که به معنای رشد تدریجی سطح و کیفیت زندگی در عرصه مادی و معنوی انسانی است. به همین خاطر است که واژه پیشرفت را به جای واژه توسعه به کار برده اند. توسعه مشخصا به جنبه های مادی رشد یافتگی انسان اشاره دارد و به نتایج رشد اقتصادی و مادی توجه دارد ولی پیشرفت، به ویژه براساس آموزه های اسلامی، تنها جنبه های مادی را در بر نمی گیرد؛ بلکه جنبه های معنوی رشد و تعالی انسان را نیز مورد اشاره قرار می دهد. به عبارت دیگر اصطلاح پیشرفت، سعادت بشری را، هم در قسمت مادی و هم در بخش معنوی در بر دارد.نسبت عدالت و پیشرفت
برخلاف پیشرفت، میان توسعه و عدالت ارتباط وثیقی می توان مشاهده کرد. در حالی که اگر از منظر اسلامی و ذیل اصطلاح پیشرفت به این نسبت سنجی توجه نشان دهیم، عدالت را در کانون پیشرفت مشاهده می کنیم. در این صورت نه تنها میان عدالت و پیشرفت نسبت برقرار می شود بلکه عدالت به مثابه محکی مهم در شناسایی پیشرفت مطرح خواهد شد؛ چه آنکه اگر در پیشرفت، عدالت وجود نداشته باشد، براساس دیدگاه های ما، اصلا و اساسا پیشرفتی صورت نگرفته است. به عنوان مثال اگر یپشرفت ما به سمت مادیات صرف و فارغ از لحاظ معنویت باشد، شاخص عدالت نشان خواهد داد که در مسیر پیشرفت موفقیت چندانی حاصل نکرده ایم.در واقع و به یک معنا، نقش عدالت ایجاد توازن در آن حرکت تدریجی است که انسان به سمت تعالی مادی و معنوی قدم بر می دارد. عدالت، به این ترتیب، محکی مهم در عرصه پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. اگر در این عرصه ها عادلانه حرکت کردیم، می توان مدعی شد که پیشرفت نیز رخ داده و صورت گرفته است؛ ولی اگر چنین نباشد، پیشرفت حاصل نخواهد آمد، بنابراین عدالت و پیشرفت در دیدگاه های اسلامی اصلا به طور جداگانه در نظر گرفته نمی شود. نتیجه آنکه به تعویق انداختن عدالت، ناصحیح و ناممکن است و اگر کسی بخواهد ابتدا پیشرفت و توسعه را ایجاد کند و سپس به عدالت بپردازد راه به جایی نخواهد برد. عدالت در واقع پیش مرتبه پیشرفت قرار دارد و به یک معنا در زمره اصلی ترین زمینه های آن است.
دیدگاه اسلام در مورد عدالت و دیدگاه غیراسلامی در این موضوع
عدالت سنگ بنای نظام فطرت، نظام خلقت و نظام تشریع است. یعنی اگر نظام تکوینی و تشریع و فطرت انسانی را بررسی کنیم، خواهیم دید که براساس عدالت در نظر گرفته شده است. در آیات مختلف قرآن کریم می خوانیم که خداوند نظام خلقت، فطرت و تشریع را براساس عدالت بنیادگذاری کرده است و هیچ گونه کجی در آن راه ندارد. به عنوان مثال خداوند می فرماید: «خلق الله السموات و الارض بالحق» خداوند که خود عین عدل و حق است، وقتی نظام هستی را بر می سازد، در آن عدالت را در کانون و محور قرار می دهد؛ چه در عرصه تشریع، چه در عرصه خلقت و چه در عرصه فطرت.به نظر می رسد که ابتنای نظریه های غربی عدالت برقرارداد اجتماعی غیرقابل توجیه و غیرعلمی باشد؛ چه آنکه این قراردادها به لحاظ تاریخی قابل اثبات نیستند و سخن گفتن از آنها مشکلی را از سر راه بر نمی دارد. در مقابل، در منطق اسلام مکانیزم های زیادی وجود دارد که این فقدان را پر می کند. مطابق اسلام، هیچ کس در برابر خداوند ابتدائا و بالذات، ذیحق نیست.
تنها خداوند است که بالذات بر گردن دیگران حق دارد و بس. براساس خلقتی که انسان از آن بهره مند شده، خداوند از انسان خواسته است که در مثل، بخشی از اموال خود را در راه او مصرف کند. این دستور به نفع فقرا و تهیدستان است. همچنین یک سازوکار بسیار مناسب برای تربیت معنوی انسان ها نیز هست. چرا که انسانی که در راه خداوند کمک می کند و زکات می دهد و خمس پرداخت می کند به یک آرامش روحی می رسد که حکم خداوند را برآورده ساخته است. چنین فردی احساس می کند که با این کار جهان آخرت خود را آباد ساخته است. در واقع، به این ترتیب، برای شخص نوعی پیشرفت معنوی نیز حاصل می شود. نکته آنجاست که در این رویکرد اسلامی پیشرفت فردی آدمی و پیشرفت جمعی جامعه با هم لحاظ گردیده است و دوشادوش دنبال شده است و پیشرفت فردی، به نوبه خود، به پیشرفت اجتماعی منجر گردیده است. کوتاه سخن آنکه انسانی که خود به تعالی رسیده است، این تعالی را به جامعه نیز سرایت می دهد؛ زیرا مطابق منطق اسلامی، او خارج از جامعه زندگی نمی کند و درون جامعه حضوری موثر دارد.
ضرورت طرح مبحث عدالت و پیشرفت
با توجه به الگوهای توسعه که در کشورهای مختلف مطرح شده است و نوع نگاه هایی که از لحاظ مبانی و شاخص های توسعه در آنها لحاظ شده است، طرح بحث الگوی اسلامی ـ ایرانی عدالت و پیشرفت، در مقابل مکاتب دیگر از ضرورت های مبرم روزگار ماست. ما بیش از 30 سال است که با هدف برقراری عدالت اسلامی راه انقلاب اسلامی را دنبال می کنیم. خوشبختانه در این مسیر دستاوردهای ارزشمندی نیز داشته ایم. اکنون جا دارد گام های مهمی در ارتباط با ارائه الگوی عدالت اسلامی برداشته شود. در واقع در رویکرد به این الگوست که توجه همزمان به شأن مادی و معنوی پیشرفت مورد توجهی جدی قرار خواهد گرفت.در نگاهی آسیب شناسانه می توان گفت که مشکل عمده ما در رویکرد به این الگو این است که امروزه در مراکز آموزشی ما صرفا مفهوم غیربومی توسعه تدریس می شود. به این ترتیب دانشجو، پس از فارغ التحصیلی به دنبال آن است که توسعه ای با شاخص های غربی را شکل دهد و تحقق بخشد. ضرورت دارد تا الگویی مطرح شود که هم به نیازهای مادی و هم به نیازهای معنوی جامعه پاسخ گوید و آنگاه این الگو در فرایندهای تحصیلی و آموزشی نیز تعقیب گردد.
آثار بی عدالتی و نابرابری
گفته اند هر چیزی را می توان به خوبی با ضد آن شناخت. در موضوع بحث نیز اگر بخواهیم عدالت را بشناسیم و آن را به درستی درک کنیم، باید به بی عدالتی و آثار و پیامدهای آن توجه کنیم. ما اگر بدانیم و بفهمیم که بی عدالتی چه نتایج ناگواری برای جامعه انسانی دارد، هرگز از عدالت ورزی کناره نمی گیریم. ذیلا، به برخی از پیامدها و نتایج بی عدالتی می پردازیم:1- نخستین اثر بی عدالتی حذف جویندگان آرمان واقعی عدالت از صحنه جامعه است. این مساله چه بسا در زمره بدترین خطرها برای یک جامعه قرار دارد.
2- نتیجه دیگر بی عدالتی، انباشت بی حساب و کتاب ثروت عمومی در دست عده ای خاص است. این مساله خود پیامدهای ناگواری برای جامعه ایجاد می کند. انباشت ثروت به حوزه های دیگر نظیر سیاست، فرهنگ و اجتماع نیز سرریز می شود و عملا صاحبان ثروت به ایجاد زمینه های قدرت جویی در دیگر حوزه ها نیز می پردازند.
3- یکی از مهم ترین آثار نابرابری و بی عدالتی، ایجاد فضای روانی و ذهنی پرتنش و آشوب در جامعه است. ضمناً در همین جا یادآوری این نکته نیز قابل توجه است که بی عدالتی باعث ناخشنودی حضرت حق می شود و تحقق آن در جامعه بیانگر شکل گیری جامعه ای غیرالهی است. در یک کلام بی عدالتی در جامعه اسلامی پیامدهای ناگوار روانی و ذهنی را سبب می شود و آن جامعه را از وضعیت مطلوب دینی دور می سازد.
4- نتیجه دیگر بی عدالتی گسترش اختلافات قومی، مذهبی و گروهی است. در این صورت بسیاری از حقوق شهروندی پایمال می شود. مشخصاً ضعفا و طبقات پایین جامعه در چنین وضعیتی دچار ظلم های فاحش می شوند.
قلمرو عدالت
به طور کلی عدالت را در دو قلمرو جداگانه می توان بررسی کرد؛ قلمرو فردی و قلمرو اجتماعی.الف - عدالت در حوزه فردی:
در قلمرو فردی عدالت در زمینه های بسیاری بروز و ظهور و تبلور پیدا می کند. اساس و مبنای عدالت فردی در این است که انسان عدالت ورزی و عدالت پیشگی را بر منافع خود مقدم بدارد؛ چه آنکه اگر نتواند چنین امری را در رویکرد فردی خود محقق سازد از شایستگی لازم برای حضور مبتنی بر عدالت در جامعه برخوردار نخواهد بود.
در حوزه عدالت فردی، همچنین عدالت را بر احساسات باید مقدم داشت. حتی اگر بخواهیم مظلومی را دستگیری کنیم، در این صورت هم باید عدالت فردی را رعایت کرد. در همین صورت اگر کسی بخواهد به مظلومی کمک کند و آن کمک هم از بیت المال باشد، باز هم از جاده عدالت فردی خارج شده و این عمل نمی تواند مصداق عدالت باشد.
نکته دیگر در مورد عدالت فردی این است که انسان باید به افراد ضعیف تر از خود مدد و یاری رساند. ضعف تنها مربوط به ضعف جسمی و بدنی نیست بلکه حوزه های دیگر، از جمله عرصه روان آدمی و مباحث روان شناختی مرتبط با انسان را نیز شامل می شود. به همین خاطر در اسلام توصیه های بسیاری در مورد کودکان شده است. بر این اساس باید از هرگونه ظلم در مورد ایشان پرهیز گردد و با بی عدالتی با آنها رفتار نشود.
ب - عدالت در حوزه اجتماعی:
گستره و قلمرو عدالت در عرصه اجتماعی بسیار گسترده تر از حوزه فردی است. اصول سنگ بنای قوه قضائیه براساس عدالت پایه ریزی شده است. به عنوان مثال از زمان دستگیری متهم تا قضاوت، تحقیق، صدور حکم و اجرای حکم، باید عدالت اجرا گردد.
در عرصه قوه مجریه و اجرایی نیز عدالت شرط اول فعالیت هاست. به عنوان مثال قوه مجریه در عرصه اجرا و توزیع منافع نباید تنها گروه های همسوی خود را در نظر بگیرد و دیگران را از حقوق خویش محروم کند. در این مرحله حکومت باید جهت گیری خود را به وضعیت مردم فرودست و سطح پایین جامعه نزدیک سازد. حضرت علی (ع) همین استراتژی را در پیش گرفتند و انچام دادند. ایشان می فرمایند: من باید در حد ضعیف ترین مردم زندگی کنم تا بدین ترتیب زندگی سخت و رنج فقر برای آنها تحمل پذیر گردد.
قلمرو عدالت تنها منحصر به عرصه های سیاسی و اقتصادی نیست بلکه در عرصه های حقوقی و فرهنگی نیز باید معیار و ملاک عدالت مورد توجه قرار گیرد. به هر حال مبحث عدالت بیانگر حوزه نظر و بحثی همه جانبه و فراگیر است. به همین خاطر اگر معیار عدالت در تصمیم گیری ها، قضاوت ها و برنامه ریزی ها مورد توجه قرار گیرد، الگوی عدالت و پیشرفت اسلامی در جهان مطرح خواهد شد و مورد توجه دیگران نیز قرار خواهد گرفت.
نتیجه:
در نتیجه گیری از آنچه ارائه شد می توان بیان داشت که در مسیر پیشرفت گرایی باید ابتدا، درباره عدالت تامل کنیم و یک عدالت نظام ساز را سرلوحه کار خود قرار دهیم. آنگاه براساس این عدالت نظام ساز است که دیگر عرصه ها و تحولات حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... جامعه اسلامی جایگاه می یابند.به این ترتیب عدالت تنها مربوط به یک عرصه نیست بلکه همه عرصه های زندگی انسانی را شامل می شود.
منبع: خردنامه همهشهری شماره 78