فمینیسم، رویکردی اخلاق ستیزانه(1)

تاریخ بشری، شاهِد ستم های فراوان بر زنان بوده است. زن ستیزی یک از تاریکی های تمدن بشری است؛ رفتارهای وحشیانه و حیوانی با زنان، حیوان اهلی دانستن زنان در استرالیا و خوردن گوشت آن ها در هنگام قحطی در مناطقی از
سه‌شنبه، 7 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فمینیسم، رویکردی اخلاق ستیزانه(1)
 فمینیسم، رویکردی اخلاق ستیزانه(1)

 

نویسنده: عبدالحسین خسروپناه



 
تاریخ بشری، شاهِد ستم های فراوان بر زنان بوده است. زن ستیزی یک از تاریکی های تمدن بشری است؛ رفتارهای وحشیانه و حیوانی با زنان، حیوان اهلی دانستن زنان در استرالیا و خوردن گوشت آن ها در هنگام قحطی در مناطقی از جهان و محروم ساختن زنان از حقوق طبیعی در قوانین اروپایی و زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت عربی و ده ها انحراف اعتقادی و رفتاری در خصوص زنان باعث گردید تا یک جریان انحصارگرایی برای دفاع از حقوق زنان با عنوان فمینیسم شکل یابد. فمینیسم(1)، یک لغت فرانسوی است، جریانی است که در دنیای معاصر غرب در قرن نوزدهم به عنوان جنبش زنان مطرح گردیده است. این واژه در سال 1837 میلادی، وارد واژگان فرهنگی و اجتماعی فرانسه گردید. البته مبدأ تاریخ رسمی این جریان را باید در سال 1630م، جستجو کرد، ولی نوشته های فمینیستی از سال 1780م، به صورت جمعی ارایه گردید. (2) بر این اساس، برخی تاریخ رسمیِ آغاز این جنبش را از زمانی می دانند که آثاری در اعتراض به موقعیت زنان منتشر شد. به استثنای یک یا دو مورد، چنین آثاری نخستین بار در 1630م، منتشر شدند و به طور مستمر تا 150 سال ادامه داشتند؛ اما از 1780م به بعد این نوشته ها به صورت کوشش دسته جمعی درآمد. (3) واژه فمینیسم در سال 1837م، وارد زبان فرانسه شد. به گفته ویلفورد بک، کمتر کسی به بداهت اصطلاحی فمینیسم اعتراف کرده است. (4) البته ارایه تعریفی دقیق و فنی و مشترک از این واژه میسر نیست. برخی گفته اند: «فمینیسم، آیینی است که طرفدار گسترش حقوق و نقش زن در خانواده است.»(5) و عده ای دیگر، آن را عکس العملی نسبت به تبعیض زنانه دانسته اند. فمینیست به این معنا، کسی است که معتقد است زنان به دلیل جنسیت، گرفتار تبعیض هستند و نیازهای مشخصی دارند ولی نادیده و ارضا نشده مانده اند، لازمه ارضای این نیازها، تغییر اساسی در نظام اجتماعی و اقتصادی است. (6) با این وجود، نباید فمینیسم را تنها یک دکترین تئوری دانست؛ فمینیسم، گفتمانی نظری و عملی است که عرصه های اجتماعی آن، به مراتب گسترده تر از قلمرو نظری است. به گفته میشل، فمینیسم، زاییده تبعیض جنسی و نتیجه سروری جنس مذکر است. این سروری، فقط نوعی تسلط نیست، بلکه نظامی است که خواه آشکار و خواه نهان، تمام مکانیزم های نهادی و ایدئولوژی در دسترس خود مانند: حقوق و سیاست و اقتصاد و اخلاق و علوم پزشکی و مد و فرهنگ و آموزش و پرورش و رسانه های گروهی و غیره را به منظور تحقق سلطه مردان به زنان به کار می گیرد. (7) ریتزر با تعریفی عامی از فمینیسم می نویسد: «نظریه فمینیستی یک رشته پژوهش درباره زنان است که به طور ضمنی یا رسمی، نظام فکری گسترده و عامی درباره ویژگی های بنیادی زندگی اجتماعی و تجربه انسانی از چشم انداز یک زن ارائه می دهد و با تحقیق فراوان، موقعیت و تجربه های زنان را در جامعه بررسی می کند... و مدعی است که می تواند جهان بهتری برای زنان بسازد.»(8) به هر حال، به نظر نگارنده، فمینیسم را نباید تنها یک جریان حقوقی دانست، بلکه یک جریان اجتماعی است که مبنای مهم معرفتی دارد و ریشه در مکاتب دیگری مانند: لیبرالیسم و سوسیالیسم و مارکسیسم داشته؛ به همین جهت، رویکردهای گوناگونی در این جریان معرفتی و اجتماعی به وجود آمده است. آندره میشل به نقل از فرهنگ لغت، فمینیسم را این چنین تعریف می کند: آیینی که طرف دار گسترش حقوق و نقش زن در خانواده است. (9)
فمینیست های نخستین از حقوق و برابری زن، سخن سر دادند؛ ولی از دهه 1960 میلادی، این جریان اجتماعی با مکاتب فکری و سیاسی دیگری درآمیخت و به لیبرال فمینیسم، فمینیسم مارکسیستی، رادیکال فمینیسم و سوسیال فمینیسم انشعاب یافت. گوهر پیام لیبرال فمینیسم، به کارگیری اصول آزادیخواهانه در مورد زنان و مردان به صورت برابر است. فمینیسم مارکسیستی بر این باور است که علت تمام پدیده های ظالمانه از جمله ستم بر زنان، طبقات اجتماعی است. تفسیر این گرایش از زن، یک تفسیر ماتریالیستی تاریخی است؛ یعنی سرشت زن را زاییده رابطه متقابل دیالکتیکی بین عمل، ساختمان زیستی و شرایط جسمی و اجتماعی او می داند. گرایش رادیکال فمینیسم درصدد از بین بردن ساختار مبتنی بر تمایزات جنسی، اعم از تمایزات قانونی و روابط شخصی و غیره است. سوسیال فمینیسم با بهره گیری از روش ماتریالیسم تاریخی، مسایل مطرح شده توسط رادیکال فمینیسم را مورد بررسی قرار می دهد. فمینیسم با گرایش های گوناگون، مبتنی بر مبانی غیردینی و یا ضد دینی مانند سکولاریسم (جدایی دین از نیازهای اجتماعی و دنیوی در برابر دین جامع نگر)، اومانیسم (اصالت انسان در برابر اصالت خدا) و اصالت خرد بشری در برابر وحی گرایی به وجود آمده است.
مِری آستیل (10) یکی از مؤسسان فمینیسم با همین مبانی و با رویکرد لیبرالیسم و اصالت فرد به ترویج جریان زن گرایی پرداخت. تشابه و یکنواختی کامل زن مرد یکی از آسیب های جدی است که برخی فلاسفه تجربه گرای غرب مانند: جان استوارت میل بر آن دامن زدند. دستاورد این یکنواخت سازی میان زن و مرد، نادیده انگاشتن نهاد خانواده و اخلاق است که برخی فمینیست ها مانند سیمون دوبوار بر آن تأکید داشت و می گفت: «آن چه زن را در قید بندگی نگاه می دارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادری است.» وی به شدت با نظام خانواده به عنوان رکن حیات اجتماعی و رشد و بالندگی انسان مقابله می کند و ازدواج را نوعی فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان می شمارد. این گونه اندیشه های ناصواب سبب شد تا هم جنس گرایی میان زنان اروپا و غرب رواج یابد. البته نباید فراموش کرد که زنان، نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند و تبعیض و تحمیل و تحقیر از شیوه های برخورد با زنان بوده است؛ به گونه ای که بسیاری از زنان مبتلای به تحقیر و تبعیض ها از جنسیت خود راضی نیستند؛ پدران و مادران، رفتار عادلانه میان پسران و دختران خود نشان نمی دهند و شرایط خانوادگی مناسبی برای دختران فراهم نمی آورند. پاره ای از شوهران با برخورد خشونت آمیز و قهری، همسران خود را در رنج جسمی و روحی قرار می دهند به گونه ای که گاه به خودکشی رو می آورند. اما هیچ یک از این رفتارهای غیرعادلانه دلیل نمی شود که نظام خانواده به صورت اساسی از هم بپاشد. نظام خانواده، رکن حیات اجتماعی است. آسیب های آن را باید زدود و مردان ظالم را با دست عدالت، اصلاح کرد و زنان را به همراه مردان به سوی زندگی مشترک اخلاقی فرا خواند.

مراحل فمینیسم

جریان فِمینیسم، یا زن گرایی، مراحل و موج های گوناگونی را پشت سر گذاشته است. برخی، سه مرحله برای آن بیان کرده اند. مرحله اول، توسط نویسنده انگلیسی، خانم «مِری آستیل» در نیمه دوم قرن هفدهم و نیمه اول قرن هجدهم به وجود آمد. ایشان به زنان توصیه می کرد و اندرز می داد که از ازدواج بپرهیزند و از زندگی منهای مردان لذت ببرند. موج اول عمدتاً نقد زندگی مردسالارانه بود؛ لذا این جنبش زنانه، در زمینه وضعیت زنان متأهل، وضع حقوق آنان و به طور کلی فعالیت اجتماعی آنان فعالیت می کرد. موج دوم فمینیسم در نیمه دوم 1960 یعنی حدود نیم قرن پیش اتفاق افتاد. این موج، موج افراطی این جریان بوده و معتقد بود: علوم و ایدئولوژی ها هم مردسالارانه اند. به اعتقاد آن ها، زن ها باید تلاش کنند تا معرفت شناسی، فیزیک، شیمی و زیست شناسی فمینیستی تحقق یابد. زن ها باید با فکر زنانه خودشان از نو، علم، فلسفه و منطق و ... بنویسند. این تفکر تقریباً تا چند سال پیش هم در غرب رواج داشت؛ یعنی اصلاً مخالفت و مبارزه آنان با ایدئولوژی و معارف مردسالارانه بود. فمینیست ها بر این باورند که: «دانش موجود از دید مردان به جهان نوشته شده است. اگر دید زنانه به جهان پیدا شود و زنان، تحقیق های طبیعت شناختی و انسان شناختی داشته باشند، مطمئن باشید که علوم نیز تغییر می یابند»؛ بنابراین، فمینیست های موج دوم، با نسبی گرایی معرفتی؛ یعنی نفی هرگونه معیار و ارزش معرفت تحقق یافتند. موج سوم، که در چند سال اخیر اتفاق افتاده تعدیل یافته نگرش فمینیستی موج دوم است؛ موج سوم بر این باور است که نباید سخت گرفت و زندگی را با نگرش افراطی تخریب کرد؛ زن ها به مردها نیازمندند و مردها هم به زن ها احتیاج دارند. علوم، مرد و زن نمی شناسند. اینان از زندگی خصوصی خانوادگی و فرزند محور و حقوق زنان دفاع می کنند. امروز این جریان فمینیستی در کشور ایران و دیگر جوامع اسلامی هم رواج پیدا کرده است و گاهی تحت عنوان فمینیسم اسلام هم از آن یاد می کنند. این دسته، گاهی به روش ها، رفتارها و به بعضی از حقوق زنان و تفاوت هایی که در احکام فقهی میان زن و مرد است، اعتراض می کنند؛ ولی به این مقدار اکتفا نمی کنند. فمینیست اسلامی، مصداق‌«نُومِنُ ببعض و نکفُرُ ببعض» است؛ یعنی حتی پا را فراتر گذاشته و می گوید: می توان برخی از آموزه های دین را پذیرفت و دسته دیگر را نفی کرد. فمینیست های کشورهای اسلامی، اگر دیدند دنیای امروز، لیبرالیسم را قبول کرد. فمینیست های کشورهای اسلامی، اگر دیدند دنیای امروز، لیبرالیسم را قبول دارد، می گویند: فمینیست ها هم باید لیبرالیسم را قبول کنند؛ حتی اگر لیبرالیسم با اسلام هم تعارض داشته باشد، آن بخش از اسلام معارض با لیبرالیسم را کنار می گذارند. آن قدر، اسلام را قیچی می کنند که فقط یک معنویت و احساس آرامش منهای شریعت از آن باقی می ماند؛ که آن معنویت را بودایی ها هم می توانند تأمین کنند؛ یعنی فمینیست های جوامع اسلامی فقط به چند مسئله حقوقی اکتفا نکرده اند؛ در مسائل سیاسی-اجتماعی هم وارد شده اند. بعضی از فمینیست های اسلامی در خارج و بعضی در داخل کشور فعالیت می کنند و نشریه هایی منتشر می سازند. بحث «کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان» را همین گروه مطرح کردند و اولین کتاب دفاع از کنوانسیون رفع تبعیض زنان را خانم مهرانگیز کار نوشت. این جریان فمینیستی در دهه هفتاد شمسی رواج بیشتری یافت. بعضی از مسائل و شبهاتی را که مطرح کرده اند، در ذهن عده ای از خانم های مذهبی هم نفوذ کرده است. شهید مطهری (ره) در کتاب های خود با عنوان «نظام حقوق زن در اسلام» و نیز «مسأله حجاب» و استاد بزرگوار آیت الله جوادی آملی نیز در کتاب «زن در آینه جمال و جلال» به برخی از این سوال ها جواب داده اند. نگارنده در ادامه مباحث با بهره گیری از این منابع به مهم ترین شبهات مربوط به اسلام و زن پاسخ خواهد داد. علاوه بر موج های سه گانه پیش گفته می توان سه موج فمینیسم را به عبارت دیگری بیان کرد. (11)

موج اول فمینیسم

موج اول فمینیسم از اوایل قرن نوزدهم تا اندکی بعد از جنگ جهانی اول شکل گرفت. واژه فمینیسم تا اواخر قرن نوزدهم به طور عمومی وارد واژگان زبان نشده بود، ولی عده ای، تاریخ 1837 میلادی را آغاز ورود آن به زبان فرانسه دانسته اند؛ با وجود این شواهد به دست آمده از آثار زنان درباره حقوق زن باعث شده که وجود ایده فمینیستی را تا قرن 14 میلادی هم بدانند؛ (12) در حالی که برخی، مری آستیل را نخستین فمینیست یا نخستین فمینیست انگلیسی می دانند. (13) وی در بین سال های 1666 تا 1731 م زندگی می کرده است. در این زمان، فمینیسم لیبرال اولیه، فمینیسم مارکسیستی و فمینیسم سوسیالیستی شکل گرفت. تفاوت فمینیسم لیبرال اولیه (که کرافت، نماینده اصلی آن،یعنی مرجع تأثیرگذار بر فمینیست های موج اول است) با دو گونه دیگر، این است که کرافت، یک دیدگاه اصلاح طلبانه داشت و به انقلاب معتقد نبود؛ به عبارت روشن تر، به تفاوت ها معتقد بود، ولی از نابرابری زنان و مردان در خانواده و در اجتماع، ناراضی بود. وی به ساختار زیست شناختی زنانه و مردانه کاری نداشت، اما به شدت مؤنث بودن، یعنی جنسیتی در سایه آموزش های خاص زنانه به وجود می آید، معترض بود. او معتقد بود که زنان، قادر به هدایت خویش یا نیروی عقل هستند. (14) وی با الهام از اصول روشنگری، خواها مستقل تلقی کردن زنان بود، اگر چه در کنار این اعتقاد، خانواده را ذاتاً مقتضی ستم به زنان نمی دانست. (15) مخاطب اصلی او، خود زنان بودند که اگر بر توانایی عقلی خویش می افزودند، می توانستند مادران و همسران خوبی هم باشند. (16) کرافت هیچ گاه به بحث حق رأی نپرداخت، ولی کتابش «انجیل نخستین»، مورد توجه جنبش حق رأی قرار گرفت. (17) در بین فمینیست های لیبرال اولیه کسانی هم بودند که سطح مطالبات کم تری داشتند و به برابری در برخی زمینه های اجتماعی و سیاسی با حفظ نقش های خانگی خود قانع بودند. اینان کسانی بودند که توجیهات و دلایل زیست شناختی و روان شناختی راجع به تفاوت های مردان و زنان را می پذیرفتند و معتقد بودند که این تفاوت ها نباید از زن، شهروند درجه دوم بسازد. نظریات کرافت اصلاح طلبانه ولی تند و گزنده بود؛ لذا بعد در تفکرات فمینیست های رادیکال هم مؤثر بود. فمینیست های مارکسیست و سوسیالیست کاملاً قایل به یک انقلاب بودند. این دو تفکر بر ستم علیه زنان تأکید داشتند و با ازدواج و خانواده به شدت مخالفت می ورزیدند.
قرن بیستم از یک سو شاهد جنبش های بزرگ و انقلاب های پر دامنه از سوی دیگر شاهد دو جنگ جهانی است. انقلاب های داخلی باعث شد که زنان، بدون نگاه جنسیتی، برای احقاق حقوق اولیه در کنار مردان قرار گیرند، لذا تا حدودی جنبش های خاص زنانه تحت الشعاع قرار گرفت. دو جنگ جهانی اول و دوم نیز باعث ایجاد شرایط جدید برای زنان گردید که تا حدی آن ها را ساکت می نمود. زنان با استفاده از فرصت به دست آمده (نبود مردان، به دلیل حضورشان در جبهه های جنگ) به کارخانه ها و تصدی برخی امور در جبهه ها راه پیدا کردند و تا حدودی تمایز جنسیتی بین زنان و مردان فراموش شد. اما با تمام شدن جنگ جهانی دوم و برگشت مردان به کارخانه داران و سوء استفاده از تلاش کاری زنان برای جلوگیری از تعطیلی کارخانه ها را هم بتوان زمینه ساز ناراحتی مجدد و به مراتب بیشتر زنان به حساب آورد. از این امر هم نباید غفلت کرد که موقعیت به دست آمده طعم حضور اجتماعی را به زنان چشانده بود و استقلال حیثیتی برای ایشان به وجود آورده بود که با وضعیت قبلی ابداً قابل مقایسه نبود. در این هنگام بیرون راندن زنان از صحنه اجتماع با مقاومت بیشتری مواجه شد. در همین ایام و چندی بعد از آن، دو کتاب مهم، وارد عرصه تألیفات فمینیستی شد: کتاب «جنس دوم» سیمون دوبوآر که خلأ اصلی بین موج اول و دوم را پر نمود و کتاب «رمز و راز مونث»(18) از بتی فریدن که مرجع تأثیرگذار موج دوم و احیاکننده فمینیسم لیبرالی جدید شد. کتاب دوبوآر، یعنی جنس دوم، مبتنی بر آرای مارکسیسم بود. وی در این کتاب به سؤال «زن چیست؟» پاسخ داد و زن را بی هویت و منحل شده در دیگران (اعم از مردان و فرزندان) معرفی نمود. او با اهمیت دادن به خرد و فرهنگ، که در آن زمان ارزش های مردانه به حساب می آمدند، در واقع «جنس مذکر شدن و مرد شدن» را ستود و اعتقاد داشت که برای رهایی از وضعیت موجود و رسیدن به اهداف مورد نظر بایستی جدیت بیش تری به خرج داد. با آن که از نظر برخی فمینیسم شناسان، دبوآر تفاوت های زیست شناختی بین زنان و مردان را می شناخت، ولی معتقد بود که زنان باید با استفاده از ابزار نوین و پیشرفت های علمی بر خود مسلط شوند ابزار مردان نباشند، هرگاه خواستند، باردار شوند و اگر هم به فرزندی تمایل نداشتند، هیچ گاه باردار نشوند. تفکرات و کتاب دوبوآر بعدها مهم ترین مرجع اثرگذار فمینیسم رادیکال شد. (19) تقریباً در نقطه مقابل، بتی فریدن و کتاب اوست که در عین اعتراض علیه زن خانه دار خوشبخت و راضی، نهاد خانواده را یک نهاد اجتماعی اساسی می دانست. وی معتقد بود که خانواده باید جایگاهی باشد که ارادی خردگرا و برابر در آن حضور دارند. در هر صورت، این دوران پایان یافت و دوره بعدی که موج دوم فمینیسم نامیده شد، پدیدار گشت؛ لذا عده ای تفکرات بتی فریدن و کتاب او را جزء موج دوم فمینیسم می دانند.

موج دوم فمینیسم

چنانچه گذشت در این دوره، دو تفکر مهم فمینیستی شکل گرفتند: فمینیسم رادیکال و فمینیسم لیبرال. البته عده ای هم از فمینیسم خانواده گرا و زن گرا در این مرحله صحبت می کنند که به اواخر دهه های 1970 و 1980 میلادی مربوط می شود. در این میان ایده های فمینیسم رادیکال شنیدنی تر است. کسانی که قایل اند چون خانواده، نهاد پدرسالارانه، تمام عیار است، تنها ره آوردش برای زنان چه در خود خانواده و چه در حیطه عمومی جامعه، پذیرفتن تسلط مردان است. بر این اساس باید به ازدواج تک همسری و ایدئولوژی مادر شدن خاتمه داد. (20) اینان سرسخت ترین مدافعان سقط جنین و تجویزگران انواع راه ها برای ارضای غریزه جنسی حتی هم جنس گرایی هستند. دوبوآر معتقد بود که آزادی زنان از شکم آغاز می شود (21) و آنان باید خود را از قیود مادی برهانند. زنان در برابر دیدگاه های تند رادیکال ها، واکنش نشان دادند و لذا طیف جدیدی از فمینیست ها در این زمان پدیدار شدند که نظریاتشان از دو جهت با تفکرات قبلی متفاوت است. این دسته را با عنوان فمینیست های خانواده گرا و زن گرا می شناسند؛ در نتیجه معلوم می شود دو رکن اصلی نظریه آنان، خانواده و ارائه رویکرد جدیدی در باب زنانگی است. جهت اول، نگاه مثبت آنان به خانواده است که به «احیای مادری» معروف گشته است. هدف نهایی آنها مبارزه با تفکر ناسازگاری فمینیسم با مادر بودن است؛ یعنی هم می توان مادر یا مدافع مادری بود و هم فمینیست. از جمله این افراد جرمین گریر است که ابتدا در کتاب خواجه مؤنث (1971) منتقد خانواده تک همسری و شیوه های متعارف پرورش فرزند در خانواده هسته ای است؛ ولی در کتاب جنسیت و سرنوشت (1984) طرف دار خانواده و مدافع تفاوت های جنسی ذاتی بین زنان و مردان بود. او حتی فمینیست های رادیکال را به تمسخر می گرفت؛ لذا آنان نیز او را متهم می ساختند. جهت دوم، نگاه خاص آنان به زنان و ویژگی های زنانه بود. اینان معتقد بودند که جنس برتر (نه مساوی و برابر با مردان)، جنس زن است و صفات زنانه عالی ترین صفات برای ادامه حیات بشری است؛ به عبارت دیگر، احساس و عاطفه عالی ترین صفات برای ادامه حیات بشری هستند و جهانی سالم و سرشار از صلح و عدالت می سازند. بنابراین، اینان با فمینیسم لیبرال هم مخالف بودند که قایل به ساختن شخصیت خردگرا برای زنان با حقوق مساوی با مردان بودند.

موج سوم: فمینیست های پسامدرن

پست مدرنیسم با طرح سؤالات اساسی در باب معنای هویت زنان، سبب آشفتگی در فمینیسم شده است. (22) البته اجمالاً باید گفت که تفکرات پست مدرنی در هر زمینه ای، از جمله فمینیسم، از دل مدرنیته بیرون آمده است. عدم اعتقاد به هرگونه گزاره ثابت، و قابل نقد دانستن هر تفکر و ایده ای حتماً دامن گیر خود مدرنیته نیز خواهد شد؛ لذا نگاه پست مدرن مناقض مدرنیته نیست، بلکه مقتضای آن است. (23) لیکن روشن است که تشخیص دو قضیه متناقض برای عقل آدمی، کار مشکلی نیست هر قدر هم که برای توجیه آن ها مبنای نظری بسازیم. در هر حال پست مدرن معتقد است که هر مکتب فکری ای که مدعی درک واقعیت به صورت یکسان و یکپارچه باشد (هرچه باشد)، چه لیبرالیسم و چه مارکسیسم و چه فمینیسم، گمراه کننده و ظاهرفریب است؛ (24)پس فمینیسم نیز قابل نقد است؛ زیرا می خواهد یک مکتب فکری خاص و ثابت ارائه کند. سؤال پست مدرن این است که وقتی هویت هر زنی تحت تأثیر عواملی نظیر سن، قومیت، نژاد، فرهنگ، جنسیت و تجربه، شکل می گیرد، چطور می توان تعریف واحدی از وی ارائه داد؟ پس می توان گفت که هیچ تلاشی برای کشاندن این زن به یک اردوگاه ایدئولوژیک، ثمربخش نیست. (25) فمینیست ها با وجود ادعای خواهری تمام زنان جهان، (26) هیچ گاه حقوق زنان اقلیت به خصوص زنان رنگین چهره و سیاه پوست را مورد توجه قرار ندادند و به شهادت تاریخ، سفیدپوستان فمینیست همواره زنان سیاه را از بین خود رانده و هرگز به طور واقعی از مسئله نژاد دست برنداشته اند. (27)

فمینیسم در ایران

ورود لایه هایی از جریان فمینیسم در ایران، هم زمان با ورود تجدد طلبی و روشنفکری در این کشور است. غرب گرایی از دوره فتحعلی شاه قاجار با دعوت مستشاران نظامی آغاز گردید و با اعزام دانشجویان ایرانی به غرب ادامه یافت. اولین گروه دانشجویان ایرانی مانند: میرزا جعفر مهندس، میرزا ملکم خان، میرزامحمد صالح شیرازی، در سال 1230 ش، به اروپا اعزام شدند. طرح سکولاریزاسیون و حاشیه راندن روحانیت از مسائل حکومتی توسط میرزا حسین خان سپهسالار، زمینه را برای تحقق جریان فمینیسم در ایران فراهم کرد. مشروطیت، زمینه دیگری برای توسعه این جریان به وجود آورد، ولی در دوره رضاشاه از سال 1304 ه.ش، تجدد طلبی و غرب گرایی، شتاب بیشتری یافت. وی با تغییر نظام آموزش و پرورش، رفع حجاب زنان، ایجاد مؤسسه ها و روزنامه های ویژه زنان، فمینیسم را در ایران تثبیت کرد. دولت پهلوی با روی کار آمدن محمدرضا شاه در شهریور 1320 شمسی و بعدها با پیگیری فرح و اشرف پهلوی به استحکام این جریان انحرافی کمک کرد. و سیاست هایی مانند تشکیل سپاه دانش با عضویت زنان، واگذاری نیابت سلطنت به یک زن، به عضویت درآمدن زنان در شوراهای داوری و خانه اصناف، دادن اجازه وکالت، انتخاب زنان به عنوان قاضی و عضویت در نیروی پلیس به تصویب دولت رسید. استاد مطهری در سال های 42 تا 45 به نوشتن مقالاتی در روزنامه زن روز اقدام کرده و با چاپ کتاب های مسئله حجاب و نظام حقوق زن در اسلام به بسیاری از شبهات و انحرافات فمینیستی پاسخ داند. انقلاب اسلامی ایران سبب شد تا زنان همدوش مردان در تحقق و پیشرفت نهضت اسلامی بدون پذیرش فمینیسم، قدم های مؤثری بردارند. جمعی از زنان انقلابی به شهادت رسیدند تا انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به ثمر رسید. دوران دفاع مقدس از سال 1359 تا 1368 ش، حضور مستمر و فعال زنان در تدارکات و پشتیبانی پشت جبهه و شرکت فعال در برنامه های بازسازی و توسعه کشور و حضور گسترده زنان در فعالیت های سیاسی و قانون گذاری و نهاد قوه قضائیه، جریان فمینیستی را کنار زد و نهضت زنان با رویکرد اسلامی و انقلابی به وجود آمد. پایان یافتن جنگ تحمیلی و حضور روشن فکران سکولار در عرصه جامعه به ویژه دانشگاه زمینه و بستر ورود دوباره روشن فکری فمینیستی را به وجود آورد و تفکر التقاطی دیگری به نام فمینیسم اسلامی مطرح گردید. این طایفه با شعار کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان اهداف خود را دنبال کردند. (28) مهرانگیز کار و شیرین عبادی مهمترین شخصیت های این دوره به شمار می آید.
دولت ایران در سال 1375 به پیشنهاد مؤسسه مطالعات زنان و با کمک دانشگاه تربیت مدرس و دانشگاه الزهرا، رشته مطالعات زنان در شورای عالی برنامه ریزی وزارت علوم به تصویب رسید. پیشنهاد ابتدایی این طرح فمینیستی توسط مؤسسه مطالعات مسایل زنان با ریاست خانم منیرآمدی انجام گرفت. تعدادی از اعضای این مؤسسه پس از بازگشت از اجلاس پکن با جدیت تمام، پیگیری این کار را به عهده داشتند. جالب توجه اینکه این مصوبه از سوی وزارت علوم وقت، علی رغم مخالفت شورای فرهنگی-اجتماعی زنان، وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی در دی ماه 1378 شمسی اعلام گردید. رشته مطالعات زنان در دانشگاه تهران با مدیریت خانم ژاله شادی طلب با دیدگاه های افراطی فمینیستی اداره می شد. وی از نویسندگان نشریه زنان مربوط به سازمان زنان ایرانی بود که در واقع زیرمجموعه بنیاد پژوهش های زنان ایران در امریکا (تأسیس 1989) است. وی با کمک مرکز امور مشارکت زنان توانست مؤسسه مطالعات و تحقیقات زنان را در دانشگاه تهران ایجاد کند. شورای گسترش آموزش عالی نیز با ایجاد مرکز مطالعات و تحقیقات زنان به عنوان مرکز خصوصی با دو گروه پژوهشی بنیادی و اجتماعی و ایجاد مرکز مطالعات و تحقیقات زنان وابسته به دانشگاه تهران در اردیبهشت سال 1382 موافقت نمود. وی اندیشه فمینیستی مؤسسه را در فصلنامه پژوهش زنان و سایت مرکز منتشر می کرد. این فصلنامه در پاییز 1382 مجوز درجه علمی-پژوهشی را دریافت کرد. اعضای تحریریه این نشریه، شخصیت هایی همچون نیره توحیدی(دانشگاه کالیفرنیا-آمریکا)، شهلا حایری(دانشگاه بوستون-امریکا)، الهه رستمی(دانشگاه لندن-انگلستان)، زیبا میرحسنی (دانشگاه لندن-انگلستان)، هما هودفر(دانشگاه کنکوردیا-کانادا)، ماری لادیه فولادی (مرکز مطالعات ملی فرانسه)، آزاده کیان (مرکز مطالعات ملی فرانسه) و افسانه نجم آبادی(دانشگاه هاروارد-امریکا)بودند که علاوه بر گرایش تند فمینیستی، تلاش فراوانی برای جذب تمام اساتید زن در علوم انسانی می کردند.
برخی از این افراد برای فریب مسلمانان از واژه فمینیسم اسلامی استفاده می کنند در حالی که مفهوم فمینیسم اسلامی یک ترکیب پارادوکسیکال است؛ زیرا مبانی فمینیسم یعنی سکولاریسم، اومانیسم، خردگرایی، نفی وحی محوری با ارکان و اصول اسلام ناسازگار است. البته اختلاف اسلام با فمینیسم بدین معنا نیست که اسلام با ظلم های سیاسی، اجتماعی و حقوقی بر ضد زنان موافق است، بلکه به شدت با رفتارهای غیر اخلاقی و حقوقی زنان برخورد می کند. (29)

پی‌نوشت‌ها:

1. Feminism
2. آندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ص 12.
3. جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ص 640.
4. بولتن مرجع فمینیسم، ویلفورد بک، فمینیسم، ص 30.
5. آندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ص 10-11.
6. بولتن مرجع فمینیسم، ص 30.
7. جنبش اجتماعی زنان، ص 12.
8. نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ص 640.
9. آندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ص 10-11.
10. Mary Astell
11. این مطالب برگرفته از کتاب خانم فریبا علاسوند با عنوان نقد کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، فصل دوم، انتشارات مرکز مطالعات و پژوهشهای حوزه علمیه قم، است.
12. به این دلیل که اولین بار ایده آموزش یکسان به دختران و پسران را کریستین دوپیزا فرانسوی مطرح کرد که در قرن 14 زندگی می کرد؛ ولی تفاوت مردان و زنان را ناشی از طبیعت آن ها نمی دانست، بلکه آن را نتیجه آموزش متفاوت دو جنس مطرح می کرد. این فکر را در قرن 17 آستل در قرن 18 مری ولستون کرافت دنبال کردند.
13. ریک ویلفورد، فمینیسم، به نقل از بولتون مرجع، ص 36.
14. همان، ص 36.
15. همان، ص 43.
16. همان جا.
17. همان ص 46.
18. Batty Friedan,The Femenisme Mysti Gue
19. ریک ویلفورد، همان، ص 52.
20. ریک ویلفورد، همان، ص 57.
21. به نقل از آندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ص 113.
22. ریک ویلفورد، همان، ص 68-69.
23. ر.ک بابک احمدی، مدرنیته و اندیشه ی اعتقادی، فصل اول.
24. ویلفورد، همان.
25. همان.
26. برای آگاهی از جایگاه این واژه از دیدگاه های فمینیستی ر.ک: ابوت، پاملار، والاس کلر، جامعه شناسی زنان.
27. برای اطلاع بیش تر ر.ک: ریک ویلفورد، همان، ص 66 و آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ص 199.
28. اسلام و فمینیسم، مجموعه مقالات، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه فردوسی مشهد، نشر معارف، 1382، ص 376 -389.
29. فمینیسم و دانش های فمینیستی، ترجمه عباس یزدانی و بهروز جندقی؛ دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، 1382، فمینیسم راه یا بی راه، دایاپاسنو، مترجم محمدرضا مجیدی؛ نشر معارف، 1384، فریبا علاسوند، نقد کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان؛ قم، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، 1382.

منبع: خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط