چکیده
معنای حقیقی علم دینی و چگونگی تولید آن از مسائل مهم روز است. بی تردید علم، موهبتی است الهی و دارای منشأ و منبعی ربانی. بنابراین، به نظر می رسد که تولید علم دینی به معنای واقعی جز در پرتو ارتباط معنوی با منبع علم یعنی خداوند تبارک و تعالی و نفوس قدسیه انبیا و اولیا فراهم نمی شود. مقاله حاضر در صدد تبیین همین نکته است، علم دینی را یادگار تمدن مسلمانان همین مرز و بوم می داند امروز مسلمانان باید با حرکتی دوباره و نگاهی عمیق تر به منابع وحیانی به ویژه قرآن کریم، این حلقه مفقوده را بار دیگر به دست آورند.واژگان کلیدی:
علم و دین، عقلانیت روحی، جامعیت قرآنمقدمه
مسئله تعارض علم و دین از جمله مباحثی است که توسط اندیشمندان و صاحب نظران زیادی مورد مناقشه قرار گرفته است. مسئله علم دینی و تولید آن نیز یکی از وجوه این بحث بوده که اخیراً به عنوان خواسته یا آرمانی درآمده است که اندیشمندان مسلمان به شیوه های گوناگون در پی تحقق آن برآمده اند. برخی مصمم اند که سابقه تاریخی مسلمانان را گوشزد نموده و آنان را به حرکتی دوباره در این راستا دعوت نمایند و برخی به روی آوردن به دستاوردهای غرب و تحلیل عوامل پیشرفت آنها تأکید می ورزند. اما به راستی حقیقت کدام است؟ آیا با فرض نخست و روی آوردن به گذشته می توان به روشنای افق های علمی دست یافت؟ با وجود اینکه پیشرفت ها با گذر زمان حاصل می شود، آیا در گذشته کلید و راه حلی نهفته است که مسلمانان به فراموشی سپرده اند؟ افزون بر آن، به راستی مفهوم علم در نظر دانشمندان مسلمان چه بوده است که هنوز هم ره آوردهای آنان مورد توجه اندیشمندان معاصر قرار می گیرد؟ دین در نظر آنان چه مفهومی داشته است؟ و چگونه است که آنان توانستند تمدنی بیافرینند و علومی تولید کنند که صورت و وجه دینی آن هنوز مورد انکار قرار نگرفته است؟آیا این علوم به صورت اتفاقی در میان اقوامی که تصادفاً مسلمان شده بودند پدید آمد؟ یا از آن جهت صفت اسلامی برخود گرفت که دانشمندان مسلمان آن را به وجود آوردند. از سوی دیگر هر چند قرآن مکرر مردم را به تفکر در احوال کائنات دعوت می کند و به اهل علم برتری می دهد، با این همه آیا می توان نتیجه گرفت که آنچه علم خوانده می شود اصالتاً دینی است؟ و یا برعکس، آیا آن دسته از گزاره ها که دین به آن اشاره دارد، ضرورتاً علمی است؟ یا کارکرد چنین اصطلاحی صرفاً یک رویکرد روان شناختی است؟ مقاله حاضر سعی در تبیین این مسائل و پاسخ گویی به این پرسش ها دارد.
مفهوم علم
در نخستین گام رسیدن مطلوب خود که همانا آرمان تولید علم دینی است، باید مفهوم و معنای واقعی علم را جستجو کنیم؟ آیا مراد ما از علم مطلق دانش و آگاهی است یا و علم تجربی (Science) مد نظر است؟ آیا تعریف علم مبتنی بر یکی از دیدگاه های ارسطویی، کانتی، پوزیتیویستی و یا ابزارانگارانه تعریفی جامع است؟ علمی که در قرآن کریم و مجموعه روایات ما بر آن تأکید شده است و یا آن علمی که در باور دانشمندان مسلمان حضور دارد کدام است؟چون توضیح و تبیین تفصیلی هر یک از موارد فوق منجر به اطاله کلام می شود تنها به اشارتی کوتاه بسنده می کنیم.
1. علم به معنای مطلق دانش و آگاهی
به نظر می رسد این مفهوم از علم، همان معنای لغوی آن باشد که در برابر مطلق نادانی و نداشتن به کار می رود و معادل واژه انگلیسی «Knowledge» می باشد. به این معنا علم شامل هر نوع دانشی می شود. حقیقی یا اعتباری، عقلی یا نقلی، درجه اول یا درجه دوم، مفهومی و حصولی یا حضوری و شهودی و... بنابراین هیچ دانشی از گستره این علم خارج نیست. (2) در بسیاری از زمان ها چنین علمی در مقابل دین سر برداشته و به مخالفت برخاسته است.لذا با وجود تقابل چنین علمی با دین به نظر می رسد چنین معنایی از علم در تعبیر «علم دینی» مراد نباشد.
2. علم به معنای دانش تجربی «Science»
در این دیدگاه، علم عبارت است از «مجموعه قضایای حقیقی که از راه تجربه حسی قابل اثبات باشد».(3) این علم را اصطلاحاً دانش تجربی می نامند که معادل آن در زبان انگلیسی «Science» می باشد و امروزه هر جا سخن از گفتارهای علمی و غیر علمی است و یا ملاک علمی بودن و علمی نبودن قضایا مطرح می شود، مقصود همین اصطلاح خاص است..3. علم در دیدگاه ارسطویی
بر طبق این دیدگاه، علم عبارت است از شناخت ذوات و صفات عینی و واقعی اشیا که در فرایند آن ذهن تنها نقش پذیرنده و انفعالی دارد. طبق این دیدگاه، تولید علم در حوزه علوم طبیعی به صورت کشف ذواتی جدید و صفاتی نو صورت می پذیرد؛ اما با توجه به اینکه در این دیدگاه جنبه انفعالی ذهن مد نظر است، نمی توان مفهوم تولید علم، که ناظر بر نفش فعال ذهن یا عالم است را با آن سازگار دانست. (4)4. علم در دیدگاه کانت
در این رویکرد ذهن آدمی به قالب هایی مجهز است که به آنها «مقولات فاهمه» گفته می شود و شناخت علمی محصول ترکیب خاصی بین داده های پدیداری است. در این رویکرد نیز گرچه ذهن فعال است لکن با توجه به اینکه این قالب ها همگانی و ثابت و متعلق به عقل همگانی اند، عینیت شناخت علمی همچنان باقی است و تفاوت چندانی با رویکرد ارسطویی ندارد. (5)5. علم در دیدگاه پوزیتیویستی
طبق این دیدگاه، محتوای شناخت علمی نه ذوات اشیا و نه پدیدارها بلکه عبارت است از واقعیت های تجربی و نسبت های منطقی- ریاضی حاکم بر آنها. در این رویکرد نیز اعتبار شناخت در گرو انطباق با واقعیت حسی است. (6)6. علم در دیدگاه ابزار انگارانه
طبق این دیدگاه، شناخت ساخته ذهن آدمی است که انطباق و انکشاف آنها نسبت به واقعیت عینی امری اثبات پذیر نیست و آنچه مهم است مثمرثمر بودن این تئوری ها در ارتباط با طبیعت و تسلط بر آن هاست. (7)دیدگاه های فوق خلاصه ای از نظریات راجع به ماهیت علم است که در حال حاضر در میان فیلسوفان علم رواج دارد و مورد پذیرش اکثریت است. اما با توجه به اینکه هدف ما ابتدا روشن نمودن مفهوم علم دینی است، لذا ابتدا مراد خود از دین را روشن نموده و آن گاه ماهیت علم را از منظر دین مورد نظر مورد بررسی قرار می دهیم و در نهایت، امکان علم دینی و چگونگی آن را بیان می کنیم.
مفهوم دین
با توجه به تعاریف متعددی که از دین صورت گرفته و گاه در قلمروهای غایت گرایانه، اخلاق گرایانه، و روان شناختی و جامعه شناختی بیان شده است و یا تعاریفی از دین که به صورت اعم، عام و یا خاص و اخص بیان گشته است. آنچه در مقاله حاضر از میان این تعاریف اتخاذ شده و با توجه به محل بحث «علم دینی» مورد توجه قرار گرفته، تعریف اخص از دین است که به آیین اسلام اختصاص دارد و به صورت زیر در کلام برخی از متفکرین اسلامی به چشم می خورد:«دین در اصطلاح شرع عبارت است از آنچه پیامبر اکرم به سوی آن دعوت نموده است.» (8)
چیستی علم دینی
اما دانستن صرف معنای علم و یا شناخت قلمرو دین باز هم در فهم خود «علم دینی» کفایت می کند. این مسئله که «علم دینی» دقیقاً به چه معناست و چگونه می توان آن را ایجاد نمود، از سؤالات اساسی در راه تولید علم دینی است. آیا علم دینی همان علمی است که به بررسی و تفسیر گزاره های دینی می پردازد و یا علمی، دینی است که به استنباط و عرضه مراد خداوند و اولیای دین از عبارات موجود در متن دین بپردازد و یا علم دینی علمی است که به تنقیح مبادی و مبانی تفسیر و اجتهاد بپردازد؟ اگر هر یک از این معانی مراد باشند، مسلماً در پذیرفتن آن اختلافی نیست و تولید آن نیز نمی تواند عمومیت چندانی داشته باشد. از سوی دیگر دانستیم که از میان تعاریف علم، آنچه در عصر حاضر مورد توجه است، علم تجربی یا Science می باشد. لذا باید به جستجو «علم دینی» ای بود که دو ویژگی تجربی بودن و دینی بودن را توأمان در خود داشته باشند. (9) اما با پذیرفتن این معنا باز هم اولین سؤالی که به ذهن خطور می کند تعارضی است که همواره بین این دو ساحت بر سرزبان ها بوده و هست؛ لذا ابتدا به قبول یا عدم قبول این رابطه بپردازیم و آنگاه به وجود یا عدم وجود این «علم دینی» اشاره نماییم.رابطه علم و دین
سخن از رابطه علم و دین و امکان قرار گرفتن این دو در کنار هم اولین بار در جهان اسلام در قالب نزاع فلسفه و عرفان و کلام با دین پیش آمد. در همین راستا نزاع نص گرایی و عقل گرایی از ابتدای قرن دوم هجری شکل گرفت. نقطه اوج این نزاع را می توان در عصر غزالی و ابن رشد ملاحظه کرد. اما با وجود این اختلاف میان فلسفه و دین، بحث از رابطه علم و دین را می توان پدیده ای نو دانست که سابقه آن به ایجاد روابط جدید میان کشورهای اروپایی با جهان اسلام باز می گردد. بطور کلی از حدود دویست سال پیش که علم غربی وارد جهان اسلام شد، واکنش های متفاوتی در برابر پذیرش علم جدید در دنیای اسلام رخ داد. برخی تعامل میان علم و دین را به راحتی پذیرفتند و برخی بر تعارض این دو پافشاری نمودند. گروهی نیز در صدد توجیه لزوم فراگرفتن علم جدید در بستر دینی برآمدند. از نظر اینان علم جدید را باید فراگرفت تا نیازهای جامعه اسلامی برطرف شود یا از انتقادهای خاورشناسان و روشنفکران در امان ماند.برخی دیگر نیز کوشیده اند نشان دهند که تمام یافته های مهم علم جدید در قرآن و سنت یافت می شود و با توسل به این علوم تنها می توان حکمت بعضی از دستورهای دینی را فهمید. برخی از این افراد معتقدند که علم تجربی به همان نتایجی رسیده است که قرن ها پیش پیامبران گفته بودند.
برخی نیز به دنبال تعبیری جدید از اسلام بودند که در آن کلامی نو حاکم باشد که بتواند بین علم جدید و اسلام پل برقرار کند. به عنوان مثال سر احمد خان عالم هندی به دنبال الهیات طبیعی بود که به کمک آن بتواند اصول اساسی اسلام را در پرتو یافته های جدید علمی توضیح دهد. (10)
برخی از اندیشمندان مسلمان نیز برآنند که یافته های علم جدید را باید از ضمائم فلسفی آن جدا نمود اینان در حالی که تلاش دانشمندان غربی را برای کشف اسرار طبیعت می ستایند، مسلمانان را از ملزومات مادی گرایانه علم جدید بر حذر می کند. از نظر این گروه علم جدید تنها می تواند بعضی از ویژگی های جهان فیزیکی را توضیح دهد، اما نمی تواند مدعی همه دانش ها باشد و علم جدید را باید در متن جهان بینی اسلامی قرار داد. متنی که در آن، سطوح بالاتر دانش به رسمیت شناخته می شوند و نقش علم در نزدیک کردن ما به خداوند تحقق می یابد. (11)
خردپذیری وحی
از آنجایی که سرمنشأ دین، وحی و کلام الهی است به نظر می رسد که در حل تعارض علم و دین، باید در جستجوی میزان عقلانیت وحی و یافتن رابطه وحی و عقل بود.ریشه بروز تعارض میان عقل و وحی و یا علم و وحی در تجربه غربی را می توان به این دلیل دانست که همواره وحی به ربط داده می شد و علم بر اصول عقلی بنیان نهاده می شد. و به همین سبب معرفت وحیانی از حوزه و مرز گفتمان عقلانی خارج شد و به حوزه گفتمان اسطوره ای پیوست، اما آیا به راستی می توان عقل را این چنین از وحی جدا نمود؟ در پاسخ با تشریح ساحت هر یک از این دو به وجود یا عدم وجود این رابطه می پردازیم. معمولاً در یکی از کاربردهای واژه وحی به مجموعه ای از نصوص اشاره می شود که اجمالاً خطاب الهی را تشکیل داده و آن خطاب الهی مشخص کننده منشأ و ماهیت و هدف زندگی است و قواعد رفتاری ای برای فرد و جامعه مقرر کرده است.(12)
و اما واژه عقل بر دو معنای برجسته و مرتبط دلالت می کند که عبارتند از:
1. گاه واژه عقل برای دلالت بر اصول و مبانی ذهنی حاکم برساز و کار اندیشیدن افراد، صرف نظر از زمینه های فرهنگی یا سطوح آموزشی آنان به کار می رود. (مانند کاربرد اصل عدم تناقض)
به نظر می رسد عقل براساس این نوع نگرش، ابزار معرفتی است که برای آزمایش اعتبار احکام و قضایای طرح شده به کار می رود. و براساس آن می توان صدق قضایای آزمایش شده و در پی آن، موافقت آنها با مبادی عقل یا کذب و در پی آن مخالفت آنها با مبادی عقل را مقرر کرد. با توجه به این نوع فهم از عقل، نه تنها نمی توان وحی را به غیر عقلانی بودن موصوف کرد بلکه با توجه به مصونیت آن در مرحله صدور و وصول به مردم، هر ادعایی غیر این، خلاف برهان حکمت می باشد. (13)
2. کاربرد دوم مفهوم عقل اشاره به قدرت ذهن بشری بر اثبات صدق پاره ای از احکام و انکار اعتبار احکام دیگر دارد. بر اساس این نوع نگرش، به نظر می رسد عقل در نگاه نخست دستگاهی معرفتی است که می تواند حقایق را از خرافات تمیز دهد؛ چنانکه مهندس بازرگان در تعریف خود از علم به این خصوصیات توجه نشان داده است. (14)
اما بررسی ژرف بر ما آشکار می کند که آنچه را ما متناسب با کاربرد اخیر این واژه، عقل می نمامیم، چیزی نیست جز انباشت معرفت های مکتسب که به واسطه قواعد منطقی مورد آزمایش قرار گرفته و به سبب هماهنگ بودن آن با مقتضیات اساسی عقل، صادق شمرده شده است.
در حقیقت با توجه به هر دو معنای فوق، عقل در نهایت از طریق مجموعه ای از مبادی و اصول کلی و نیز از طریق شماری از اقدامات ذهنی، که برای مطالعات حقیقت و طبیعت اشیا به کار گرفته می شود، تجلی می یابد و وظیفه آن گسترش ساز و کارهای پژوهشی است و برخلاف وحی نمی توان آن را به عنوان یک منبع معرفتی به شمار آورد.
علاوه بر آن، انکار ارزش علمی وحی را نمی توان به ماهیت تأکیدهای خود وحی یا به ساختار خود وحی بازگشت داد؛ زیرا وحی و عقل هر کدام از پاره ای تأکیدهای فرامادی و تجربی تشکیل شده است. در نتیجه می توان گفت که کنار زدن وحی به طور کلی از حوزه معرفت علمی، ریشه در وجود تناقض حقیقی بین عناصر کلی عقل و وحی ندارد؛ بلکه لازم است این امر را به طور کلی به تناقض داخلی بین عقل و اندیشه دینی غربی و به طور جزئی به چالش سخت بین حرکت علمی غرب و کلیسای مسیحی برگرداند.
نکته دیگر اینکه با وجود تأکید جریان علمی سکولار غربی بر عدم تناسب وحی با فعالیت های علمی، بسیاری از مقولات مستند به مبادی عاریت گرفته شده از اندیشه دینی، فرمادی هستند، بی آنکه طبق معمول اشاره ای به این مقولات شود. (15)
جایگاه وحی در علم دینی
بنابر آنچه بیان شد علم دینی باید از دو ویژگی تجربی و دینی بودن برخوردار باشد. اگر عقل را تضاد با وحی ندانیم، چه جایگاهی را در حیطه «علم دینی» می توان برای وحی تعیین نمود و آیا چنین جایگاهی تاکنون بی سابقه و کارکردی در مفهوم علم دینی داشته است؟تردیدی نیست که مبادی و منابع اصلی علوم جزئی، باید از علمی برتر تأمین شود. در گذشته نیز مسلمانان این مبادی را از فلسفه الهی تأمین می کردند. فلسفه ای که در پرتو وحی از آغاز و انجام و مبدأ و معاد انسان و جهان خبر می دهد؛ علت فاعلی و غایی موجودات را تعیین می کند. امروزه نیر همین زیربنا را برای علوم جزئی می توان در نظر گرفت. این علوم فقط با بهره بردن از این مبادی است که می تواند علاوه بر مطالعه افقی و عرضی اشیا به مطالعه طولی و عمودی آن نیز می پردازد. حتی از نظر برخی صاحبنظران و با توجه به برخی از مستندات روایی، علمی که نتواند در سیر طولی به مطالعه طبیعت بپردازد فرقی با جهل خواهد داشت. (16)
«لاخیر فی علم لا ینفع و لا ینفع بعلم لا یحق تعلمه» (17)
«در علمی که نفعی نداشته باشد خیری نیست و از علمی که شایسته دانستن نیست، نفعی برده نمی شود».
هر چند با پذیرش تأثیر پذیری علم از وحی ممکن است این نکته به ذهن خطور کند که چنین رابطه ای منجر به جهت دهی خاص و محدود شدن علم می شود و با ماهیت و طبیعت آن سازگاری ندارد. استاد محمد تقی جعفری در این باره چنین پاسخ می دهد:
«اسلام معنای علم و رابطه انسان با واقعیات را در تنگنا قرار نمی دهد؛ بلکه هرگونه تماس ذهن را با خارج از خود که دارای واقعیت است و البته موجب روشنایی ذهنی درباره آن واقعیت است علم تلقی می کند... علم از دیدگاه اسلام شامل هر نوع ارتباط صحیح با هر نوع واقعیت است». (18)
و در جایی دیگر می گوید:
«جهت خاص علم در اسلام همان جهت خاصی است که خود اسلام نیز در همان جهت حرکت می کند و عبارت است از حیات معقول که هر دو بعد مادی و معنوی انسان را برای به فعلیت رسیدن در مسیر تکامل تضمین می کند توضیح اینکه علم با نظر به هویت خاصی که دارد دارای یک جهت ذاتی است که عبارت است از آشنا ساختن و آگاه کردن انسان به واقعیاتی که آتش اشتیاق وصول به آنها در نهاد همه انسان ها زبانه می کشد و انسان با بدست آوردن آن احساس به فعلیت رسیدن استعدادی خاص در خود می نماید.» (19)
از دیدگاه وحی، علم تنها به صورت یک آراستن ظاهری شخصیت انسان نیست؛ بلکه باید دو عنصر مهم عمل کمال گرایی را نیز دارا باشد.
«أوضع العمل ما وقف علی اللسان و أرفعه ما ظهر فی الجوارح و الأرکان» (20)
«بی ارزش ترین علم ها دانشی است که زبانی باشد و برترین علم ها علمی است که آثار آن در اعضای بدن آشکار گردد.»
و نیز در تأثیرپذیری علوم اسلامی از وحی و تولید علوم با نیروی عقلی که متکی به وحی است، می توان به گفتار «ادوارد براون» نیز اشاره نمود که می گوید:
«پروفسور دخویه، عربی دان بزرگ در مقاله ای که در موضوع طبری و مورخین قدیم عرب برای جلد 23 دائره ی المعارف بریتانیکا نوشته است، به طرز قابل ستایش نشان داد چگونه مسیر علوم مختلفه مخصوصاً تاریخ در جامعه اسلامی به مناسبت قرآن شریف پیشرفت کرد و چگونه این علوم در اطراف هسته مرکزی حکمت الهی تمرکز یافت. علوم مربوط به زبان شناسی و لغت طبعا در درجه اول قرار داشت. همین که خارجیان برای قبول اسلام هجوم آوردند احتیاج فوری به صرف و نحو و لغت عرب احساس شد، زیرا کلام الله مجید به زبان عربی نازل شده بود. برای شرح معانی کلمات نادر و غریب که در قرآن آمده بود لازم شد اشعار قدیم (عرب) را به قدر امکان گرد آورند... برای درک معنای این اشعار ضرورت علم الانساب و اطلاع از ایام و اخبار عرب عموماً محسوس گردید. در تکمیل احکامی که در قرآن برای امور زندگانی نازل شده بود لازم شد که از اصحاب و تابعین راجع به اقوال و افعال نبی در اوضاع و احوال مختلف سؤالاتی بشود و در نتیجه علم الحدیث پدید آمد.
برای تشخیص اعتبار احادیث لازم بود به متن و اسناد حدیث وقوف حاصل شود... برای تحقیق اسناد، علم به تواریخ و سیر و اوصاف و احوال این اشخاص ضرورت داشت و این امر باز به طریق دیگری منجر به مطالعه شرح زندگانی مشاهیر رجال و تقاویم و تربیت وقایع و علم ازمنه و اعصار گردید. تاریخ عرب هم کافی نبود، تواریخ همسایگان عرب علی الخصوص ایرانیان و یونانیان و حمیریان و حبشیان و غیره تا حدی برای فهم معنای بسیاری از اشارات مندرجه در قرآن و اشعار قدیم مورد لزوم بود. علم جغرافی نیز به همان منظور و به جهات علمی دیگری که با توسعه سریع امپراطوری اسلام ارتباط داشت واجب شمرده می شد.» (21)
جایگاه تجربه در علم دینی
با توجه به ویژگی تجربی بودن علم، وحی تا چه اندازه با این خصوصیت هم خوانی دارد؟ در پاسخ باید گفت هرچند علم از نظر اسلام تنها علوم تجربی را در بر نمی گیرد؛ بلکه علم را هر نوع جهان بینی و واقع شناسی صحیح می داند اما قرآن در بسیاری از آیات مسلمانان را به مطالعه دعوت کرده است. شواهد فراوانی در تأیید این گفته می توان برشمرد.قرآن به گونه ای شگفت انگیز به تجربه و حس دعوت کرده است و حتی سوگندهای خود را اشیای محسوس و طبیعی یاد می کند؛ از آسمان و ستاره و فجر گرفته تا آفرینش و صورتگری انسان در رحم مادر و همچنین خلقت شتر را به یاد می آورد. زندگانی مورچه گان را زنبوران عسل را تذکر می دهد. و به چگونگی پرواز پرندگان اشاره کرده و از شکفتن دانه در زمین از خوشه گندم و خرما دادن نخل و انجیر و زیتون سخن می آورد. چرا؟ برای اینکه مردمان در آن بیاندیشند و در چگونگی آفرینش آنها ژرف شوند و از کنار هیچ پدیده و هیچ موجودی به سادگی نگذرند. (22)
گفته اند عمر بن حسام کتاب مجسطی در علم هیئت را در نزد عمر ابهری می خواند. روزی یکی از فقها به او گفت: چه می خوانی؟ گفت یک آیه از قرآن را تفسیر می کنیم؛ «أفَلَم یَنظُرُوا ألی الَّماءِ فوقَهُم کیفَ بنینَاها» (23)
مسلمانان اهمیت زیادی در علم و دانش به تجربه و کاوش های شخصی می دادند و با اینکه متفکران یونانی همراه در پی ارائه یک نظریه کلی درباره جهان بودند؛ اما این مسلمانان بودند که توانستند ارزش و هدف مندی روش های علمی را درک و خرد خود را در این جهت به تحرک وا دارند و به علت واقعیت های زندگی و مرگ و مسائل دینی که مربوط به شناخت طبیعت بود دقت و اهمیت کامل به مسائل علمی دادند. (24)
علاوه بر آن «برتراند راسل» فیلسوف نامدار انگلیسی نیز تأیید می کند که دانشمندان اسلامی اولین کسانی بودند که تجربه را در علوم به کار بردند. (25)
«زیگرید هونکه» در کتاب «آفتاب عرب به مغرب می تابد» می نویسد: اعراب (مسلمانان) به وسیله تجربه ها و کاوش های علمی خود آن مواد خام را که از یونان گرفته بودند، دگرگون ساختند و وضع جدیدی در علوم ایجاد کردند. آنان نه تنها تمدن یونانی را از نابودی نجات دادند، بلکه پایه گذاران روش تجربی در شیمی، علوم طبیعی، حساب، جبر، حیوان شناسی و... گردیدند. (26)
آیا «علم» ضرورتاً «دینی» است؟
نشریه ای اسپانیایی در مورد وضعیت علمی گذشته مسلمانان چنین نوشته است:«قرن ها زبان عربی، زبان علم بود همان گونه که امروزه انگلیسی چنین است. علم پزشکی اسلامی قرن ها سردمدار جهان بود در حالی که اروپا در دوران ظلمت به سر می برد. از سال 800 تا 1500 میلادی زبان عربی، زبان علم بود. مسلمانان اسپانیا را اشغال کرده بودند. اروپایی ها دسته دسته به «تولدو» یا شهرهای دیگر اسپانیا یا بغداد یا دمشق سفر می کردند تا کتاب های علوم مختلف به ویژه علوم پزشکی اسلامی را به لاتین ترجمه کنند.
پزشکی اسلامی دنیایی حیرت آور بود. در آن دوران در کشورهای اسلامی اطبا برای جواز کار می بایست امتحان می دادند دولت های اسلامی قوانین بازرسی دارو داشتند بیمارستان ها مملو از پرستار بود و دانشجویان پزشکی قادر به انجام عمل های پیچیده ای بودند که اروپاییان قرون وسطی به خواب هم نمی دیدند.» (27)
با چنین پیشینه درخشان علمی در گذشته ی مسلمانان، همان پرسش ابتدای این نوشتار به ذهن متبادر می شود. در نظر این دانشمندان، حقیقتاً علم چه مفهومی داشته است که در آن، هم ویژگی تجربی بودن آن محفوظ مانده و هم ویژگی الهی- اسلامی خود را از دست نداده است؟
به نظر می رسد پاسخ این سؤال چندان هم پیچیده و دشوار نیست و با توجه به جایگاه وحی و تأثیر آن در علم دینی، علم نمی توانسته معنایی غیر از دینی بودن برای آنان داشته باشد. شاید در نگاه اول چنین ادعایی عجیب به نظر برسد، اما اندکی تأمل در تاریخ علمی درخشان مسلمانان این نکته را به درستی تأیید می کند. حتی در هنگام کسب برخی از دانش ها از غیر مسلمانان، بزرگانی هم چون کندی، فارابی و ابن سینا، بیش از هر چیز در صدد سازگاری این دانش ها با عقاید و مبانی اسلامی بودند. حتی در دوران معاصر، اقبال نیز در تألیف خود به نام «تجدید بنای اندیشه اسلامی» با ایجاد هماهنگی بین دستاوردهای علوم جدید غربی یعنی همان علوم طبیعی با روان شناسی، علوم اجتماعی و عقاید اسلامی، فرهنگ جدید غرب را توسعه یافته و دنبال فرهنگ اسلامی قلمداد نمود. (28)
و نیز کسانی مثل وحید عشرت اقبال، در تعریف ماهیت علم به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) اشاره می کند که فرمودند: (اللهم ارنی الاشیاء کما هی) و بر این مبنا، علم را همان دستیابی به حقیقت اشیاء تعریف می کند. (29)
چنانچه مولوی نیز می گوید: «ای خدا بنمای هر چیز را آن چنان که هست در خدعه سرا».
هر چند مخالفت زیادی با این نظر وی برخاست، اما او از تعریف خود این گونه دفاع می کند: «اگر دستیابی به معرفت کنه اشیا برای ما غیر ممکن است واقعی تلقی کردن ذهنیات و همچنین اخذ دلیلی برای مذهب و اخلاق و قانون از عقل عملی نیز به نوبه خود امکان پذیر نیست و بنابراین نظریه معرفت کانت و جان لاک و هیوم و... نیز امکان پذیر نیست.» (30)
روش ملاصدرا نیز در رسیدن به علم و معرفت بر دو اصل استوار است نخست آنکه عقل استدلالی به تنهایی برای اثبات حقیقت کافی نیست و باید آمیخته با شهود و اشراق باشد. این نظر شاید برگرفته از دیدگاه، محمد غزالی باشد که «درک مفهوم واقعی (استواء علی العرش) برای ما غیر ممکن است» به دیگر بیان کنه و واقعیت چیزها در فهم ما نمی گنجد و بنیان دنیای علمی که تشکیل داده ایم، بر پایه اصول فکر شخصی و ذهنی است. حتی می توان گفت ایمانوئل کانت نیز مانند ملاصدرا معتقد به محدود بودن عقل محض است. (31)
صدرالمتألهین در بیان ماهیت علم در فرمایش امام صادق (ع) که فرمودند: «خدا طالبان علم را دوست دارد» می گوید: این سخن دلالت دارد بر اینکه علمی که طالبانش محبوبان الهی اند. شایسته است که علمی شریف و الهی و مقصود بالذات باشد نه آن علمی که مقصود بالغیر است و تعلق به امور پست دارد. چون علمی که مقصود بالغیر باشد مراد و محبوب بنفسه نیست؛ بلکه غیر آن مقصود است و آن علم حکم وسیله را دارد و وسیله برای رسیدن به چیزی همیشه از جهت رتبه، پست تر و رتبه اش پایین تر است و عمل، امری جسمانی و پست است و این علم پست تر از آن است. اما علم مطلق مجرد از تعلقات، شکی نیست که مرتبه ای بلند و منزلتی شریف دارد و صاحبان آن علم سزاوار است که محبوبان حتی تعالی و مقربان و مجاوران او در میان فرشتگان اعلی باشند و خداوند دانا به امور است و بس. (32)
ملاصدرا در جایی دیگر اشاره می کند که علم حقیقی آن چیزی است که جهل به آن در رستاخیز زیان مند و فراگیری آن موجب بهره مندی و اندوخته آن جهانی است، نه آنچه که مردم عوام آن را نیکو بدانند و دامی برای صید مال باشد. (33) به این ترتیب کاملاًً روشن می شود که وی با اینکه علم حقیقی را علم اشرفی می داند که به معرفت الله می رسد، اما سایر علوم دنیوی را نیز اگر در مسیر هدف آن علم حقیقی قرار گیرند خیر می داند و الا چیزی جز جهل نیست.
آیت الله جوادی آملی نیز معتقد است که علم هرگز نمی تواند غیر اسلامی باشد؛ آن هم به چند دلیل که عبارتند از:
اولاً: علم، اصول موضوعه و بنیان های نظری خود را که شاکله نظری معرفت حسی و تجربی را نیز سامان می بخشد و در حکم تار و پود برای یافته های تجربی است از مبادی توحیدی اخذ می کند.
ثانیاً: مبادی معرفتی علم اسلامی به حس و پیش فرض های صرفاً ذهنی که از قوه خیال و وهم سرچشمه گرفته محدود و مقید نمی شود بلکه حس و خیال در این دانش زیر پوشش عقل و شهود و این دو منبع معرفتی در سایه وحی قرار می گیرند.
ثالثاً: علوم اسلامی به شناخت روابط عرضی موجودات زنده بسنده نمی کنند و در شناخت هر پدیده با کاوش پیرامون مبدأ و معاد آغاز و انجام، فاعل و غایت شیء، روابط طولی آن را نیز مورد بررسی قرار می دهند.
رابعاً: علوم اسلامی در پرتو اصول موضوعه و مبادی توحیدی خود دانش های پراکنده ای نیست که با پیش فرض های متشتت و فاقد وحدت و در نتیجه عاری از هویت باشند. بلکه این علوم از وحدت و هم چنین هویت دینی برخوردارند.
خامساً: علوم اسلامی از طریق وحدت و هویت خود به عالمان و هم چنین به جامعه و امت اسلامی وحدت و هویت می بخشند علم اسلامی افراد جامعه را از برهوت روستاهای کثرت خارج ساخته و شهروند مدینه فاضله ای می گرداند که سایه و ظل بهشت و جنت الهی است.
سادساً: اضافه اسلامی به علم و یا علوم اضافه تقییدی نیست بلکه وصی است به این معنا که بیان علم و یا علوم اسلامی جهت تمایز آن از علوم غیر اسلامی نیست؛ بلکه جهت ذکر وصف لازم علم است یعنی علم جز اسلامی نیست و آن دانشی که اسلامی نباشد. جز پندار و خیال و ملعبه و بازی (مغالطه) جهت گذاران زندگی دنیا نیست.
سابعاً: وحی، سیمرغ دانش های اسلامی است و پیامبر اعظم که حامل وحی است مدینه این علم است و ولایت که باطن نبوت است راه ورود به مدینه است یعنی درب حکمت و علم علی بن ابیطالب (ع) و ولایت معصومان (ع) است. (34)
با توجه به آنچه بیان شد به نظر می رسد هر چند نظریات بیان شده صحیح به نظر می رسد اما شاید بتوان آن را به این گونه تعدیل نمود که علم مقوله ای تشکیک پذیر است که در مراتب نزولی، هویت دینی آن کمرنگ تر و در سیر صعودی دارای حقیقت دینی می گردد.
نقش قرآن در پدید آمدن علم دینی
صورت مجسم وحی و آنچه پیرامون آن گفتیم را در بادی امر در خطاب قرآنی و در مرتبه بعد در سنت نبوی که تفصیل و توضیح احکام وحی است، می توان مشاهده نمود؛ بنابراین با این مقدمه و حتی با پذیرفتن نقش اساسی وحی در ویژگی دینی بودن علم، باز هم این پرسش باقی می ماند که آیا می توان همین نقش مهم را در وحی مجسم کنونی یا به عبارت دیگر در قرآن امروزی نیز مشاهده نمود؟با گذری بر تاریخ روشن می شود که از همان سالیان آغاز هجرت و طلوع روشنای اسلام و وحی، گسترش دانش در میان مسلمین ارج یافت. پیدایش اسلام پیدایش اندیشه ای نوین بود و دعوت اسلام، دعوت به شناخت و جهان بینی و عقیده و تفکری نو.
شاید کمتر کسی باشد که در پدید آمدن علم دینی و یا پیشرفت جامعه مسلمان نقشی منفی را برای قرآن قائل باشد؛ حتی به عکس، همگان به نقش تشویق گر قرآن تأکید می ورزند: چنان که کوپر (35) می گوید: «قرآن اصلاً یکی از اسباب اصلی ترقی علم در جهان اسلام بوده است به گونه ای که هیچ صحیفه دینی دیگری چنین نقشی را ایفا نکرده است» (36)
او می افزاید: «قرآن، مسلمانان و غیر مسلمانان را امر می کند که طبیعت را برای یافتن نشانه های قدرت خداوند، وجود او و نیز جمال او مطالعه و بررسی کنند. قرآن عقل را به عنوان یکی از مهم ترین نعمت های خداوند به انسان محترم می شمارد و همین مطالعه طبیعت بود که در جهان اسلام منجر به دیدگاه و برنامه علمی شد.» (37)
اما آیا به راستی صرف داشتن چنین اعتقادی بدون تعیین نقش کاربردی برای آن می تواند نتیجه ای در بر داشته باشد؟
زمانی که به گذشته روشن تمدن خود باز می گردیم تجربه هایی بس گرانبها در فرهنگ اسلامی خود می یابیم که می تواند راهگشای حرکت امروز قرار گیرد. از جمله در ایران تا پیش از شکل گیری و گسترش دارالفنون و تأسیس دانشگاه و در کشور مصر نیز تا پیش از شکل گیری نظام آموزشی جدید، تنها حوزه های علوم دینی عهده دار پژوهش در علوم دینی و متولی مسائل علمی بودند. ریاضیات، نجوم، طب، شیمی، فیزیولوژی و... در حوزه های دینی و توسط اساتیدی تدریس می شد که در نظام آموزشی دینی تعلیم و پرورش یافته بودند و بالطبع ارتباط مسالمت آمیز و پویایی میان دین و علم، از طریق عالمان دینی برقرار می شد. (38) در قرن چهارم که درخشش علوم اسلامی در آن زمان بود می بینیم که عالم تنها به کسی اطلاق می شد که علاوه بر دانستن علم مثبته، به مطالب دینی و ادبی نیز توجه داشته باشد. (39)
هر چند امروزه ظرایف علوم و جزئی شدن بی اندازه علوم فرصت تخصص گرفتن در این علوم را آنقدر تنگ نموده است که زمانی برای این توسعه علمی باقی نمی ماند اما به نظر می رسد برخلاف «برنامه توسعه سازمان ملل متحد» UNDP که در گزارش خود در سال 2003 برای کشورهای مسلمان تجویز شد و راه حل را در این دانست که باید به مدارس علمی بیش از مدارس دینی توجه نشان داد. (40) تنها راهی که بتوان علم را با وصف دینی آن هم چنان حفظ نموده و حتی زمینه تولید علم دینی و نه تقلید یک سری دانش های خالی از فلسفه الهی را فراهم نمود این است که بتوان با ظرافتی کارشناسانه در شبکه مطالعات علمی کشور جایی را برای آموزش و فراگیری مبانی علم حقیقی و معارف دینی قرآنی و معرفت شناسی دینی فراهم نمود.
جامعیت علمی قرآن
با وجود این همه سخن گفتن از نقش خرد آفرین قرآن و نیز مؤیدات ائمه معصومین (ع) می توان گفت که قرآن به عنوان آینه تمام نمای وحی باید در برگیرنده تمام علوم نیز باشد، در حالی که باور این سخن به سختی امکان پذیر است.علی بن حدید از حضرت صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «خداوند تبارک و تعالی بیان هر چیز را در قرآن فرو فرستاده تا آنجا که به خدا سوگند چیزی را که بندگان به آن نیازمندند فروگذار نفرموده و تا آنجا که هیچ بنده ای نتواند بگوید: ای کاش این در قرآن آمده بود جز آن که خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است.» (41)
به نظر می رسد ادعای جامعیت حداکثری قرآن ادعایی نیست که به سادگی بتوان آن را انکار نمود، هر چند اثبات آن نیز آسان نیست. این ادعا هر چند در نگاه نخست ممکن است بسیار عجیب و یا حتی نامعقول بنماید اما در صورت پذیرش چنین جامعیتی می توان با برخی تعدیل ها و یا تأویل ها آن را قابل فهم تر کرد. زیرا تصور این مطلب بسیار مشکل است که مجموعه ای نامتناهی از گزاره های دینی در بردارنده علوم و معارف نامتناهی بشری باشد برای مثال یک تعدیل ممکن است این باشد که کتاب خدا را شامل اصل و ریشه همه علوم و معارف بدانیم، نه تمام کلیات و جزئیات علوم. این نکته ای است که صدرالمتألهین نیز در ذیل روایت فوق به آن اشاره نموده است. (42) علاوه بر این برخی روایات نیز به آن اشاره دارند. از جمله: در حدیث آمده است: «ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فی کتاب الله عزوجل و لکن لا تبلغه عقول الرجال». (43)
تعدیل احتمالی دیگر این است که گفته شود اشتمال قرآن بر همه علوم و معارف اعم از با واسطه و بی واسطه است و به این معنا که قرآن بسیاری از امور را به طور مستقیم بیان کرده ولی امور بی شمار دیگری وجود دارند که در قرآن ذکر نشده اند اما روش های آگاهی یافتن از آنها در قرآن آمده است و مخاطبان اصل وحی یعنی پیامبر و امامان معصوم با در اختیار داشتن این روش ها بر همه علوم و معارف احاطه می یافته اند. سرانجام ممکن است به این تأویل تمسک شود که معانی باطنی قرآن بسیار فراتر از معانی ظواهر الفاظ آن است و بر اساس همین نکته که در روایات نیز به آن تأکید شده جامعیت حداکثری قرآن قابل توجیه خواهد بود. (44)
با این همه چنین جامعیتی برای ما جنبه ثبوتی دارد نه اثباتی و نه ما انسان های معمولی علم کامل به باطن قرآن داریم و نه اینکه همه علوم را از معصوم دریافت نموده ایم. (45) اما این سخن نیز مانع از این نیست که به طور کلی دست از منبع معرفتی غنی خویش برداشته و شاه کلیدهای مبنایی آن را نیز کنار بگذاریم.
سخن پایانی
با توجه به آنچه بیان شد هر چند پذیرفتن این نکته سخت به نظر می رسد اما علم به معنای واقعی دارای ماهیت وحیانی و دینی است و نمی تواند غیر این باشد و قرآن نیز جامعه تمام علوم بوده و غیر این نیست. و لیکن با تأمل در دوران تمدن اسلامی همین جامعه مسلمان آنچه به نظر می رسد که به عنوان معضل و مشکل در جامعه اسلامی وجود دارد قطع ارتباط معرفت شناختی علوم جزئی و تجربی با منابع وحیانی و قطع ارتباط روان شناختی متعلمین این علوم با حقیقت معرفتی منبع وحی است که وظیفه برنامه ریزان و کارشناسان امر تعلیم و تربیت است که با تلاشی دلسوزانه و برنامه ای متخصصانه این حلقه مفقوده را در پیوند علم و وحی در ساختار تربیتی علوم به کار برند. آن گاه مسلماً شیرینی کارکرد دینی علوم در حوزه علم و عمل جامعه اسلامی به کام همگان خواهد نشست.منابع:
1- شیخ شعاعی، عباس؛ مجله تخصصی کلام اسلامی، سال هفتم، شماره 27،
2- رضی، محمد بن الحسین؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، تهران، 1351.
3- مجله تخصصی کلام اسلامی،
4- دانشگاه باقرالعلوم، دفتر دوم، درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی، انتشارات بوستان کتاب، 1383،
5- علم الهدی، سید مرتضی؛ رسائل الشریف المرتضی، مؤسسه النور، بیروت، بی تا،
6- بستان، حسین؛ و همکاران، گامی به سوی علم دینی (1)، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1384،
7- مرادی، مجید؛ اسلامی سازی معرفت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1385،
8- گلشنی، مهدی؛ نامه علم و دین
9- اسلامی سازی معرفت
10- مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم 1378،
11- علیجانی، رضا؛ نوگرایی دینی، نگاهی از درون، انتشارات انسان، چاپ اول، تهران، 1380،
12- نهج البلاغه،
13- جعفری، محمد تقی؛ علم از دیدگاه اسلام، چاپ اول، تهران، 1360،
14- جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام/ 1391 و 392، انتشارات امیر کبیر، 1373
15- حکیمی، محمد رضا؛ دانش مسلمین، ص 5، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران،
16- علم از دیدگاه اسلام،
17- نادری، ناصر؛ راز عصر طلایی؛ کاوشی در تاریخ علم مسلمانان، انتشارات کیهان، چاپ اول 1378
18- درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی،
19- مجموعه مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، عشرت اقبال، وحید، نظریه اسلامی معرفت از دیدگاه ملاصدرا و اقبال، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1378،
20- شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم؛ شرح اصول کافی، ترجمه و تعلیق محمد خواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، تهران 1367،
21- اسلامی سازی معرفت،
22- گوهرین، سید صادق؛ حجه الحق ابوعلی سینا، انتشارات محمد علی علمی، چاپ دوم 1347،
23- شرح اصول کافی،
24- کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی، ترجمه و شرح محمد باقر کمره ای، انتشارات اسوه، تهران، 1381، کتاب فضل العلم
25- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، 1403 ق،
26- گامی به سوی علم دینی(1).
پی نوشت ها :
1- مدرس حوزه علمیه خواهران مشهد.
2- شیخ شعاعی، عباس، مجله تخصصی کلام اسلامی، سال هفتم، شماره 27، ص 112.
3- مجله تخصصی کلام اسلامی، ص 112.
4- دانشگاه باقرالعلوم، دفتر دوم، درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی، انتشارات بوستان کتاب، 1373، ص 179.
5- همان.
6- همان.
7- همان.
8- علم الهدی، سیدمرتضی، رسائل الشریف المرتضی، مؤسسه النور، بیروت، بی تا، ج2ص270.
9- بستان، حسین، و همکاران، گامی به سوی علم دینی (1)، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1384، ص122.
10- ر.ک: مرادی، مجید، اسلامی سازی معرفت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1385،.
11- گلشنی، مهدی، نامه علم و دین.
12- ر.ک: اسلامی سازی معرفت.
13- ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم 1378،.
14- علیجانی، رضا، نوگرایی دینی؛ نگاهی از درون، انتشارات انسان، چاپ اول، تهران، 1380، ص123.
15- اسلامی سازی معرفت، ص39-40.
16- درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی، ص9.
17- نهج البلاغه، نامه 31.
18- جعفری، محمد تقی، علم از دیدگاه اسلام، چاپ اول، تهران، 1360 ص54.
19- همان ص55.
20- نهج البلاغه، سخن88.
21- تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام/391 و 392، انتشارات امیر کبیر، 1373.
22- حکیمی، محمد رضا، دانش مسلمین، ص5، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
23- علم از دیدگاه اسلام، ص20؛ ق/6.
24- همان.
25- ر.ک: نادری، ناصر، راز عصر طلایی؛ کاوشی در تاریخ علم مسلمانان، انتشارات کیهان، چاپ اول 1378.
26- همان.
27- درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی، ص 220.
28- مجموعه مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، عشرت اقبال، وحید، نظریه اسلامی معرفت از دیدگاه ملاصدرا و اقبال، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1378، ج1، ص334.
29- همان.
30- همان.
31- همان.
32- شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی، ترجمه و تعلیق محمد خواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، تهران 1367، ص20.
33- همان، ص26.
34- درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی، ص 36و 37.
35- همان.
36- همان.
37- همان.
38- اسلامی سازی معرفت، ص 4.
39- گوهرین، سید صادق، حجه الحق ابوعلی سینا، انتشارات محمد علی علمی، چاپ دوم 1347، ص 482.
40- درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی، ص 228.
41- شرح اصول کافی، ص 307.
42- همان.
43- محمد بن یعقوب، کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح محمد باقر کمره ای، انتشارات اسوه، تهران، 1381، کتاب فضل العلم.
44- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، 1403 .ق، ج89، ص84و 88و 90و 91.
45- گامی به سوی علم دینی (1). ص105.