دیپلماسی عمومی و جنگ عمومی اطلاعات پایه با تروریسم (1)

از 11 سپتامبر به این سو بارها گفته شده است که غرب دارد جنگ تبلیغاتی بر ضد تندروان اسلام گرا را می بازد. به یقین، مردم سالاری های غربی کاری را که می کنند «تبلیغات» (1) نمی نامند. این عنوان توهین آمیز در طول تاریخ
يکشنبه، 19 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دیپلماسی عمومی و جنگ عمومی اطلاعات پایه با تروریسم (1)
 دیپلماسی عمومی و جنگ عمومی اطلاعات پایه با تروریسم (1)

نویسنده: فیلیپ تیلور



 
از 11 سپتامبر به این سو بارها گفته شده است که غرب دارد جنگ تبلیغاتی بر ضد تندروان اسلام گرا را می بازد. به یقین، مردم سالاری های غربی کاری را که می کنند «تبلیغات» (1) نمی نامند. این عنوان توهین آمیز در طول تاریخ برای «فعالیت های اطلاعاتی دشمن» مانند سایت های اینترنتی القاعده،‌ نوارهای ویدئویی بن لادن و گزارش های خبری شبکه الجزیره که کاربرد اصطلاح یادشده در مورد اخیر اغلب روا هم نیست در نظر گرفته شده است. در عوض، غرب ترجیح می دهد برای اشاره به کارزارهای اطلاعات پایه خود انواع حسن تعبیرها را به کار ببرد: از دیپلماسی عمومی در حوزه دیپلماتیک گرفته تا عملیات اطلاعات پایه در میادین نبرد افغانستان و عراق. از سال 2006 به این سو، عبارت «ارتباطات راهبردی » (2) به عنوان تعبیر فراگیر مرجّحی برای اشاره به «فعالیت های اعمال نفوذ» (3) رسمی دولت های مردم سالار سر برآورده است (و جای عبارت ترسناک «مدیریت برداشت» (4) را که قبل از آن رایج بود گرفته است) ولی هر تعبیری که به کار بریم این توافق گسترده وجود دارد که هم القاعده و هم مردم سالاری های غربی درگیر جنگی اطلاعات پایه (5) هستند که باید به شکل به مراتب کلی تری از تعریفی که در آموزه های نظامی تنگ بینانه مطرح شده است تعریف شود. در حال حاضر، واشنگتن و لندن تعبیر «جنگ جهانی با تروریسم» را کنار گذاشته اند و به جای آن عبارت «جنگ طولانی» را به کار می برند که همان چیزی است که تروریست ها در تمام این مدت برایش مبارزه کرده اند. به گمان آنها بوش رئیس جمهور ایالات متحده در آغاز به درستی این جنگ را «جهاد صلیبی» (6) خواند زیرا از نظر آنان مبارزه با تروریست ها دقیقاً‌ همین بود. از دید القاعده، عراق و افغانستان صرفا‌ً تازه ترین نبردها در جنگ صلیبی هزار ساله ای هستند که کفّار بر ضد اسلام به راه انداخته اند.
درک این ذهنیت، از بزرگ ترین چالش هایی است که در برابر جنگجویان اطلاعاتی غیر قرار دارد. یکی از آموزش های سون تزو این است که «دشمن خودت را بشناس» و نیز خودت را:
اگر دیگری را و خودت را بشناسی
در یک صد نبردخطری تو را تهدید نمی کند
اگر دیگری را نشناسی و خودت را بشناسی
به ازای هر پیروزی دچار یک شکست می شوی
اگر نه دیگری و نه خودت را بشناسی
در هر نبرد قطعاً شکست خواهی خورد

به عقیده من بی راه نیست اگر بگوییم که یکی از بزرگ ترین کاستی های کارزارهای تبلیغاتی غرب از 11 سپتامبر به این سو همین بوده است. مایه شگفتی است که نظرسنجی های پی در پی نشان می دهد چگونه از زمان انتشار عنوان مشهور «ما همه آمریکایی هستیم» در روزنامه لوموند در روز پس از حملات تروریستی به نیویورک و واشنگتن، سطوح آمریکاستیزی بالا رفته است. «جنگی» که از آن زمان به راه افتاد اکنون بیش از جنگ جهانی دوم به درازا کشیده است و برای آن پایانی هم به چشم نمی خورد. به ویژه در جهان اسلام،‌ حتی در کشورهای مسلمان میانه رو هم برخی نظرسنجی ها آشکار ساخته است که بسیاری از مردم،‌رئیس جمهور آمریکا را برای صلح جهان تهدید بزرگ تری از بن لادن می دانند یا معتقدند غرب در واقع درگیر نوعی «برخورد تمدن ها»ست یا حتی اقلیتی از مسلمانان فروریختن برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی را نتیجه انفجارهای کنترل شده ای می دانند که سیا و موساد با همکاری هم ترتیب داده بودند و به همین دلیل است که «4000 تن از یهودیان شاغل در این برج ها آن روز سر کارشان حاضر نشدند». با انتخاب اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحده، باید ببینیم آیا این گونه نظریه های توطئه بیشتر ناظر بر سیاست های دولت بوش بوده اند یا متوجه آن نظام ارزشی که مردم ایالات متحده در صحنه جهانی نماینده اش هستند؟ یا اینکه کل ماجرا به کشمکش شخصی میان اوباما و بوش تبدیل خواهد شد؟
رد کردن این سخنان مهمل یا در واقع انبوه نظریه های توطئه و شایعاتی که در نقاطی چون عراق و افغانستان رواج دارد به عنوان قشقرقی که یک مشت افراد دیوانه به پا کرده اند بیش از حد آسان و خطای بزرگی است. گرچه باید به یاد داشته باشیم که بسیاری از این نظریه های توطئه در خود ایالات متحده پا گرفته اند القاعده ثابت کرده است که مهارت خاصی در تبلیغاتی دارد که قلوب مخاطبان مورد نظرش را در سراسر جهان اسلام به تپش درمی آورد. تروریست های القاعده فرصت طلبند با مهارت تمام از ماجراهای ابوغریب و گوانتانامو بهره برداری و حتی ادعا می کنند که توفان کاترینا «انتقام خداوند از شهر همجنس بازان» بوده است. ولی برخلاف غرب، رهبران تروریست ها تصوّر راهبردی تیزبینانه ای در این باره دارند که وضعیت نهایی به چه شباهت خواهد داشت. نوارهای ویدئویی، سایت های اینترنتی،‌ لوح های فشرده و لوح های چندمنظوره دیجیتال آنها در مخاطبان موردنظرشان چنان همدلی و همنوایی ایجاد می کند که غالباً‌ در کارزارهای اطلاعات پایه غربی که جهان اسلام را هدف گرفته اند مشاهده نمی شود. به یقین،‌ آنها لازم نیست قواعد یکسانی را رعایت کنند و غالباً‌ اطلاعات گمراه کننده و غلط می دهند. از سال 2001 بر شمار سایت های اینترنتی آنان به شدت افزوده شده است و القاعده دارای یک واحد تولید ویدئو موسوم به السّحاب است که تولیدات خود را روی سایت یوتیوب می گذارد.
برای اینکه شما را با حال و هوای تولیدات ویدئویی آنها اشنا کنیم در اینجا بخشی از گفتار متن فیلم اراده شهید را نقل می کنیم که از یک بمب گذار انتحاری خاص (که خود آنها وی را «بمب گذار شهید» می خوانند) ستایش می کند:
این امت، تحت انقیاد یهودیان و مسیحیان درآمده و برده شورای امنیت سازمان ملل شده است،‌ شورایی که برای امنیت کفر و هم پیمانانش ایجاد شد. این کفر، مجموعه ای از قوانین بین المللی را بر ضد شریعت الله به اجرا گذاشته است. این کفر، نظام های آموزشی ما را آلوده به ارتداد و الحاد ساخته است. اقتصاد ما را به زنجیر رباخواری کشیده است. برنامه محدود ساختن جمعیت ما را به اجرا گذاشته و به نام تنظیم خانواده نوزادان ما را کشته و در نتیجه خواهران و دختران ما را نازا ساخته است و با پنهان شدن زیر عنوان فناوری اطلاعات و فرهنگف، ‌توفانی از انحطاط و بی اخلاقی به راه انداخته است که اخلاقیات و منش نسل جوان را نابود کرده و منجر به از بین رفتن شرم و حیا در جوامع مسلمان شده است. و در چارچوب همین ساختار جهانی کفر، ‌آموزش نظری و نیز عملی اندیشمندان و سیاستمداران جهان اسلام بر اساس بی خدایی آغاز شد تا آنان را قادر به پشتیبانی از ایدئولوژی ها و ارزش های غربی زیر پوشش مردم سالاری سازد. با کمک دسیسه های پنهان و انقلاب های مخفیانه،‌ این طواغیت بین المللی به امت توحید تحمیل شدند: دارودسته ها و حاکمانی که به جای به خاک افتادن در پیشگاه خداوند بیت عتیق کعبه، در برابر خدایگان کاخ سفید به خاک می افتند. این رهبران مرتد به نوبه خود قوانین کفر را که در تعارض آشکار با شریعت الهی ماست و سنّت های اسلامی و حقوق مذهبی ما را آشکارا به ریشخند می گیرد به ما تحمیل کردند ... آمریکا این فرعون عصر ما با استفاده از این حاکمان صلیبی شیطانی شخصاً‌ با برپایی پایگاههای نظامی در سراسر جهان اسلام سرزمین های ما را فتح می کند. و از همین رو، ‌امروزه کل ملت اسلام تحت انقیاد جباریت و سرکوبگری این بی ایمانی صلیبی قرار دارد ... برای انتقام گرفتن از این شرارت های کفار، در سِند دروازه اسلام ستاره درخشانی به نام حفیظ عثمان [همان بمب گذار انتحاری] طلوع کرد».
این ویدئو با تصاویر گرافیکی رایانه ای از خودرویی که خود را به یک واحد گشت نظامی آمریکایی می زند و منفجر می شود آغاز می گردد. این ویدئو به شکل ماهرانه ای از جمله با تصاویری از سربازان اسرائیلی و «قربانیان» فلسطینی شان که فریاد می زنند «ما همه بن لادن هستیم» مونتاژ شده است و روی آن موسیقی و آیاتی از قرآن پخش می شود. در ادامه تصویری سیاسی مذهبی از بدی های غرب که القاعده در حال جنگ با آنهاست از جمله تنظیم خانواده و کارزارهای سازمان کمک های ایالات متحده برای یاری رسانی یا به عبارتی، از فاسد کردن ارزش های اسلامی ترسیم می شود. و تازه این تنها یک نمونه از طیف «مستندها»، برنامه های خبری و سخنرانی های ضبط شده روی نوار ویدئویی و حتی فیلم هایی است که القاعده در اینترنت منتشر می سازد. بسته به اینکه مخاطبان مورد نظر چه کسانی باشند السحاب بولتن های خبری به سبک شبکه سی ان ان را از طریق اینترنت پخش می کند،‌ به تقلید از مصاحبه های مطبوعاتی وزارت خارجه ایالات متحده می پردازد و بسته به مخاطبان مورد نظرش برای بیانیه هایش زیرنویس می گذارد. روی هم رفته، کارزار اطلاعات پایه القاعده به مراتب گیراتر از آن چیزی است که تاکنون حکومت های غربی دیده اند.
میزان متمرکز بودن هماهنگ سازی تبلیغات القاعده موضوع بحث و جدل قابل ملاحظه ای قرار گرفته است. ولی ظاهراً‌ به راستی هدایت متمرکز نسبی وجود دارد. برای نمونه، در 6 ژوئیه 2006 (روز پیش از نخستین سالگرد بمب گذاری هفتم ژوئیه در لندن) السحاب ویدئویی با عنوان «وصیت نامه سلحشوران یورش لندن (بخش دوم)» منتشر ساخت که حاوی آخرین وصیت های شهرزاد تنویر، بمب گذار هفتم ژوئیه لندن بود. دوازده روز بعد محمد گلزار که بعدها به خاطر کشیدن نقشه بمب گذاری در فرودگاه هیترو محاکمه شد با نام جعلی وارد انگلستان شد. نُه روز پس از ورود گلزار و دو هفته پیش از دستگیری بمب گذاران هیترو، السحاب در 27 ژوئیه ویدئویی منتشر ساخت که نقش آفرین اصلی آن الظواهری بود. در پشت سر وی سه تصویر بزرگ قرار داشت: عکسی از محمد عاطف (فرمانده نظامی بلندپایه القاعده که در اواخر سال 2001 در افغانستان کشته شد)، تصویر محمد عطا یکی از فرماندهان عملیات 11 سپتامبر و عکس برج های مرکز تجارت جهانی که در آتش می سوختند.
در این ویدئوی اخیر،‌ الظواهری به بحث درباره سخنرانی که عاطف در سال 2000 درباره فلسطین برای نیروهای تحت آموزش القاعده ایراد کرده بود می پرداخت. او خاطرنشان ساخت که عطا که در جمع همین نیروها حضور داشت می پرسد: «راه شکست دادن حمله ای که به فلسطین شده است چیست؟» الظواهری در این ویدئو پاسخ خودش را به این پرسش می دهد و می گوید ملتی که 19 «شهیدی که آمریکا را تکان دادند» را پروده است «قادر است دو برابر این تعداد شهید بپرورد». همان گونه که دو تن از تحلیل گران استرافور به تازگی نوشته اند:
شاید تصادفی باشد که نقشه بزرگی با استفاده از هواپیماها تقریباً‌ دو برابر هواپیماهایی که در 11 سپتامبر ربوده شدند تنها دو هفته پس از انتشار این ویدئو کشف و ناکام گذاشته شد. ولی ما اعتقاد چندانی به تصادف نداریم و نه اینکه معتقدیم تمامی ویدئوهای القاعده حاوی پیام های آشکار (یا حتی نهان) است. اما به نظر ما نوار ویدئویی 27 ژوئیه حاوی پیام آشکاری بود که با نگاه به گذشته معنا می یابد اینکه دست القاعده در پشت نقشه هواپیماربایی هیترو وجود داشت. (Burton and Stewart, 2008).
الگوی عملیات القاعده بار دیگر هنگامی تکرار شد که پلیس نوارهای ویدئویی از پیش ضبط شده ای را از چندین تن از بمب گذاران فرودگاه هیترو در آپارتمان گلزار پیدا کرد. برای تروریست ها این «ویدئوهای شهادت» که روی اینترنت پخش شده اند حکم همتای دیجیتالی بناهای یادبود یا یادواره های جنگی را دارد که غرب برای «کشته های پرافتخار» خود برپا می کند.
در گزارش تازه ای از رادیو اروپای آزاد / رادیو آزادی، غیر از السحاب دو سازمان دیگر هم مشخص شده اند که به طور منظم نوارهای ویدئویی را از گروه های مسلح مختلف دریافت می کنند و روی اینترنت می گذارند. این دو سازمان، فجر و گروه رسانه های جهانی اسلام هستند. در گزارش یاد شده آمده است که
همین واحدهای رسانه ای جهادی، در عین حال بین گروه های مسلح مختلفی که به طور کلی در زمره القاعده و جنبش های خویشاوند آن قرار می گیرند پیوندهایی مجازی برقرار می کنند ... رسانه های جهادی برای تقویت اعتبار و تسهیل کنترل پیام ها می کوشند از ساختار «سنّتی» تقلید کنند. گرچه حکم عامه پسند می گوید که رسانه های جهادی برای پیشبرد آرمان خود به سرعت از نوآوری های حاصل شده در زمینه فناوری بهره برداری کرده اند آنها به سمت رویکرد ساختاریافته تری می روند که مبتنی بر نشان گذاری مستمر و تشکیل واحدهای رسانه ای شبه رسمی است. ظاهراً علت این کار میل به تقویت اعتبار تولیدات شان و تضمین کنترل پیام است (Kimmage 2008:1).
دونالد رامسفلد در نطقی که در فوریه 2006 برای شورای روابط خارجی ایراد کرد اذعان داشت که:
دشمنان ما ماهرانه خود را با جنگیدن در عصر رسانه های امروزی سازگار ساخته اند ولی ما،‌ کشور ما و دولت ما عمدتاً‌ هنوز این سازگاری را نیافته ایم. ببینید تندوران خشونت طلب، کمیته های روابط رسانه ای تشکیل داده اند اینان تروریست هستند و دارای کمیته های روابط رسانه ای اند که تشکیل جلسه می دهند و درباره راهبرد گفت و گو می کنند و سر و کارشان نه با گلوله بلکه با واژه هاست. آنها ثابت کرده اند که در زمینه به بازی گرفتن نخبگان افکار عمومی جهان بسیار موفق هستند. آنها حملات جنجالی خود را با بهره گیری از تمامی وسایل ارتباطی برنامه ریزی و طراحی می کنند تا مردم آزاد را به وحشت اندازند و اراده جمعی شان را بشکنند (Rumsfeld 2006).
ولی وقتی از زبان برخی ناظران می شنویم که غرب دارد جنگ اطلاعات / تبلیغات را می بازد معمولاً به دلیل سطوح آمریکاستیزی نمایان در تازه ترین نظرسنجی هاست نه تحلیل مستمر مهارت های تروریست ها برای تبلیغات در فضای مجازی. اما «به ویژه برای نسل پس از تهاجم به عراق (پس از سال 2003) اتاق های گفت و گوی اینترنتی دارد نقش مکمّل و جایگزین مساجد، مراکز محلی و قهوه خانه ها را از لحاظ جذب نیرو پیدا می کند. در یک کلام، در حال حاضر فضای مجازی حکم میدان نبرد را دارد و "جنگ" از نوع جنگ اندیشه هاست» (HSPI 2006). با تمام این احوال، هنوز القاعده به اهداف راهبردی خود که اساساً دو هدف بیشتر نیست دست نیافته است: برقراری خلافت اسلامی در چارچوب قوانین شریعت و نابودسازی اقتصاد ایالات متحده. برعکس، تهاجم سال 2003 به عراق بن لادن را واداشت تا پایتخت خلافت خود را به بغداد ببرد و بدین ترتیب بین 11 سپتامبر و عراق پیوندی برقرار سازد که پیش از آن وجود نداشت. و صدمه ای که بحران اعتباری وام های رهنی از سال 2007 به بعد به اقتصاد آمریکا در جهان زده است به خوبی می تواند منجر به یک پیشگویی دیگر غربی شود که خود را تحقق می بخشد.
در اغلب قریب به اتفاق موارد، ‌واکنش هایی که غرب به ویژه به صورت تجاوز به آزادی های مدنی از خود نشان می دهد آب به آسیاب القاعده می ریزد. ولی تفاوت راستینی که بین تبلیغات تروریست ها و رویکرد غرب به اطلاعات و عملیات روانی، دیپلماسی عمومی و امور عمومی («ستون های» سه گانه ارتباطات راهبردی) وجود دارد در تأکیدی است که تروریست ها بر رویکرد بلندمدت برای تحقق طرح واپس نگر خودشان در زمینه خلافتِ آزاد از «غیرمؤمنان» دارند.
تروریسم و دوران اطلاعات، مترادف با همند. اگر جامعه ای اطلاعات پایه وجود نداشت تروریست ها به آنارشیست یا حتی مجرم معمولی تبدیل می شدند. غرب با یاد کردن از واکنش خودش به 11 سپتامبر تحت عنوان جنگ جهانی با تروریسم و اکنون جنگ طولانی، این مجرمان را به جایگاه «جنگجو» ارتقا می بخشد. در عین حال تروریست ها می دانند که فعالیت شان از 10 درصد خشونت و 90 درصد جاروجنجال تشکیل می شود حال آنکه واکنش ایالات متحده در افغانستان و عراق از 90 درصد خشونت و 10 درصد ارتباطات راهبردی تشکیل می یابد. ولی حتی با جابه جا کردن این ارقام هم مشکل حل نمی شود.
این تنگنا تا حدودی ساختاری است. مردم سالاری های غربی هنوز اساساً به کمک همان ساختارهای حکومتی که در دوران جنگ سرد وجود داشت حکم می رانند که چند تایی ساختار تازه مانند وزارت امنیت داخلی به آنها اضافه شده است. همین گفته درباره ارتش های غربی هم صدق می کند که اگر وجود یک سازمان مرکزی اطلاعات مانند کارگزاری اطلاعات ایالات متحده که در سال 1999 در وزارت امور خارجه ادغام شد نادیده بگیریم بیش از همه برای جنگ های مسلحانه و نه جنگ اطلاعات پایه مناسب هستند. در چنین محیطی، فعالیت هایی که برای اعمال نفوذ صورت می گیرد در اغلب قریب به اتفاق موارد به چشم اقدامی در جهت پشتیبانی از فعالیت جنبشی نگریسته می شود. برای تروریست ها،‌ اطلاعات چیزی بسیار بیشتر از یک عامل تقویت کننده نیروهاست و حکم سلاح اصلی را دارد.
بخش دیگر مشکل نیز فرهنگی است. حکومت های عرفی غرب که مسلمان نیستند امید چندانی به درگیر شدن در بحث و جدل هایی را ندارند که در جهان اسلام بر سر اموری چون معنای جهاد یا شهید یا جنایتکار بودن تروریست ها برپاست. برای حرف غربی ها چون «غیرمؤمن» شناخته می شوند گوش شنوایی پیدا نمی شود. این برای ابتکارات دیپلماسی عمومی غرب مانند کارزار «ارزش های مشترک» مشکلی واقعی است و آموزه بوش هم که برای گسترش مردم سالاری غربی در مناطقی چون عراق و فراسوی آن برنامه ریزی می کند این مشکل را تشدید می کند. به دیگر سخن، غرب باید به جای دعوت «دیگران» به اینکه بیشتر شبیه «خودش» شوند ارزشهای خود را به شکل دقیق تری روشن سازد. نقش قدرت نرم همین است البته باید اعتراف کرد که فیلم ها و برنامه های تلویزیونی غربی که با موفقیت به کشورهای اسلامی صادر می شود حاوی ارزش هایی (مانند سوء مصرف مواد مخدر، جرم و جنایت،‌ طلاق،‌ بی بند و باری جنسی) است که به ظاهر نقطه مقابل آموزش های [حضرت] محمد (ص) است.
اگر «جنگ طولانی» معنایی داشته باشد معنای آن در واقع جنگ اندیشه ها یا مبارزه برای «تسخیر قلوب و اذهان» است که این همه از آن سخن رانده اند. جنگ اطلاعات پایه باید هر دو دسته عوامل انسانی» عقلی (اذهان) و احساسی (قلوب) را دربرگیرد تا به پیروزی ختم شود. پس چه کسی دارد پیروز می شود؟ مسلماً رسوایی های گوانتانامو و ابوغریب کمکی به آرمان آمریکا نکرده است. ولی اینها تنها دو نمونه از تبلیغ «اهداف خودمان» ظرف شش سال گذشته هستند. داستان های دروغین منتشر شده توسط رسانه های غربی مانند گزارش نیوزویک در این مورد که در گیتمو یک جلد قرآن را در چاه توالت انداخته اند یا تصاویر ساختگی که در نشریه میرور از بدرفتاری سربازان انگلیسی با زندانیان عراقی چاپ شد - مسلماً‌ باعث تضعیف ادعاهای آمریکا و انگلیس دایر بر اینکه «نیروی طرفدار نیکی در جهان» هستند می شود. ولی اینها بهایی است که برای ضمیمه کردن گسترش مردم سالاری به آموزه بوش به عنوان توجیهی برای اینکه «چرا می جنگیم» باید پرداخت.
این عبارت «چرا می جنگیم» عنوان یک مجموعه هفت تایی از «فیلم های تلقینی» در جنگ جهانی دوم بود که فرانک کاپرا در فاصله سال های 1941 و 1946 برای اداره اطلاعات جنگ ایالات متحده ساخت. سخن سرایی های جنگ جهانی دوم در ستیزهای قرن بیست و یکمی ما نیز همچنان رواج دارد چه این سخن سرایی عبارت «محور شرارت» باشد یا حمله به «مماشات طلبانی» که می گویند شاید برای پیروز شدن در جنگ اطلاعات پایه طولانی با اندیشه های و شرایط پدید آورنده اقدامات خشونت بار افراطی راه دیگری وجود داشته باشد. بخشی از این مخالفت، ‌گویای آن است که اقدامات نظامی در نقاطی چون عراق، جهان را به مکان خطرناک تری از آنچه پیش از سال 2002 بود تبدیل کرده است و در این میان بازها روی خود حادثه 11 سپتامبر چونان شاهدی بر وجود نیّات تروریستی انگشت می گذارند. ولی 11 سپتامبر یکباره پدید نیامد و به رغم نظرات آن دسته از نومحافظه کاران آمریکایی که عراق و 11 سپتامبر را با هم مرتبط می دانستند در واقع تصمیماتی که آمریکا پس از حملات بر نیویورک و واشنگتن برای اجرای سیاست «تغییر رژیم» گرفت یک پیشگویی خود تحقق بخش را به وجود آورد.
از یک جهت واقعی تر،‌11 سپتامبر وعراق با هم به راستی ارتباط داشتند ولی نه به ترتیبی که 70 درصد آمریکاییان در مرحله ای معتقد بودند. در واقع می توان ریشه حملات تروریستی را به عملیات توفان صحرا و ورود سربازان (زن و مرد) کافر به سرزمین مقدس مکه رساند. در حالی که برخی می پرسند چرا نیروهای ائتلاف پس از اخراج نیروهای عراقی از کویت در 1991 «کار را یکسره نکردند» دل مشغولی بن لادن این شد که شاهد اخراج این مهاجمان کافر و سرنگونی شیوخ فاسد سعودی باشد که اجازه این بی حرمتی را دادند. نخستین تلاش برای ویران کردن مرکز تجارت جهانی در سال 1993 صورت گرفت. بن لادن در 1996 در قالب عبارات ذیل،‌ جنگ (جهاد) خودش با ایالات متحده را علناً اعلام کرد: «دشمن اشغالگر آمریکایی علت اصلی و عمده این وضع است. بنابراین باید تلاش ها را روی صدمه زدن،‌ جنگیدن و کشتن این دشمن متمرکز ساخت تا زمانی که به لطف خداوند به طور کامل شکست بخورد». پس مسئله آن قدرها این نبود که باور کنیم دست صدام حسین پشت حملات سال 2001 بوده است یا نه بلکه این بود که بدانیم یکی از علل ریشه ای حادثه 11 سپتامبر،‌ خودداری ایالات متحده از دست زدن به «تغییر رژیم» در 1991 در شرایطی بود که سربازانش در منطقه حضور داشتند. بن لادن در فتوای سال 1998 خودش بر ضد غرب و اسرائیل اعلام کرد «کشتن آمریکاییان و متحدان نظامی و غیرنظامی آنان وظیفه فردی هر مسلمانی است که بتواند در هر کشوری که امکانش باشد دست به این کار بزند تا مسجدالاقصی و مسجد مقدس مکّه از چنگال آنان به در آید و ارتش های آنها در حالتی شکست خورده که قادر به تهدید هیچ مسلمانی نباشند از تمامی سرزمین های اسلام بیرون رانده شوند».
جنبه دیگری از واکنش منفی عملیات توفان صحرای سال 1991 هم که چندان معروف نیست بر رویدادهای بعدی در سال 2003 تأثیر گذاشت. عملیات توفان صحرا همین که نیروهای عراقی به شکل فیزیکی از خاک کویت بیرون رانده شدند متوقف گردید. سازمان ملل در آن زمان اجازه هیچ کار دیگری را نداده بود. اما برنامه های رادیویی مخفی که از منابع ائتلاف علی الظاهر سیا پخش می شد شیعیان جنوب عراق و کردهای شمال آن کشور را به قیام بر ضد رژیم صدام تشویق می کرد. وقتی نیروهای صدام این قیام ها را به شکل وحشیانه ای سرکوب کردند هیچ کمکی از جانب نیروهای ائتلاف در راه نبود. این باعث ایجاد احساس خیانت و بدگمانی عمیق به ویژه در میان شیعیان شد. دست کم وضع ناگوار کردها در شبکه سی ان ان به تصویر کشیده شده بود و در نتیجه برای کاهش رنج های آنان یک مأموریت بشردوستانه (عملیات آسایش بخش) به راه افتاده بود. بر این اساس، وقتی نیروهای ائتلاف در سال 2003 بدون اینکه سازمان ملل اجازه تغییر رژیم عراق را داده باشد ولی با انبوه بیانیه ها درباره آزادسازی شهروندان عراقی از جباریت صدام به جنوب عراق یورش بردند افراد محلی از آنها با شاخه های گل به عنوان آزاد کنندگان خودشان استقبال نکردند. یکی از برگه های عملیات روانی که نیروهای ائتلاف پخش کردند می کوشید شیعیان جنوب عراق را مطمئن سازد که «این بار شما را تنها نخواهیم گذاشت».

پی نوشت ها :

1. propaganda
2. strategic communication
3. influence activities
4. perception management
5. information war
6. crusade

منبع: قدرت نرم و سیاست خارجی ایالات متحده

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط