افسانه و واقعیت قدرت نرم چین (1)

استفاده ای که جمهوری خلق چین در مقام قدرتی بالنده از قدرت نرم به عمل می آورد برای نظم بین الملل اهمیت قابل ملاحظه ای دارد و در سال های اخیر به آن توجه فراوانی شده است. نفوذ فرهنگی چین رو به افزایش به نظر می رسد و
دوشنبه، 20 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افسانه و واقعیت قدرت نرم چین (1)
 افسانه و واقعیت قدرت نرم چین (1)

نویسنده: شوگو سوزوکی



 

مقدمه

استفاده ای که جمهوری خلق چین در مقام قدرتی بالنده از قدرت نرم به عمل می آورد برای نظم بین الملل اهمیت قابل ملاحظه ای دارد و در سال های اخیر به آن توجه فراوانی شده است. نفوذ فرهنگی چین رو به افزایش به نظر می رسد و گواه آن رشد قارچ گونه مراکز فرهنگی تحت حمایت دولت چین موسوم به «مؤسسات کنفوسیوس (1)» در سراسر جهان و نیز شمار رو به رشد کسانی است که زبان چینی می آموزند. هدف از مراسم تماشایی گشایش بازی های المپیک 2008 پکن نیز این بود که با نمایش پرآب و تاب میراث تاریخی و فرهنگ چین، تماشاگران چهار گوشه جهان را متوجه جذابیت چین سازند. این مراسم به خوبی یادآور منابع سرشار قدرت نرمی بود که جمهوری خلق چین می تواند دستمایه کار خویش سازد.
قدرت نرم را جوزف نای بدین صورت مفهوم پردازی کرده است: توانایی اینکه با اتکا به قدرت جذب و جلب نظر «دیگران را به اینکه نتیجه مطلوب شما را بخواهند» وادارید (Nye 2004: 5) تعاریفی که تحلیل گران چینی برای قدرت نرم به دست داده اند تفاوتی ریشه ای با این تعریف ندارد، هرچند برخی از آنها با گفتن اینکه «قدرت نرم نه تنها در مورد کشورها بلکه در مورد مناطق، سازمان ها و حتی افراد هم به کار می رود» از دیدگاه نای که به طور کلی دولت محور است تا حدودی فاصله گرفته اند (Wang and Lu 2008: 427). اما درباره قدرت نرم چین هنوز بسیاری چیزها وجود دارد که نمی دانیم. این مسئله تا حدودی به این واقعیت بازمی گردد که خود نخبگان سیاست گذاری چین تا پیش از آغاز سده بیست و یکم توجه چندانی به این مفهوم نداشتند (Cho and Jeong 2008: 456-8; Wang and Lu 2008: 426) و تا اندازه ای هم به اینکه افزایش قدرت نرم چین چالش بالقوه ای برای غرب به شمار نمی آمد و جدی گرفته نمی شد. تمامی نگرانی هایی که از قدرت رو به رشد چین وجود داشت ناظر بر ارتش یا قدرت «سخت» آن کشور بود. از این گذشته، در ذهنیت «پیروزنمایی لیبرالیسم» (2) دوران پس از جنگ سرد، ‌توجه پژوهندگان عمدتاً معطوف به این بود که چگونه ایالات متحده برای مدتی چنین طولانی تفوق خود را حفظ کرده و قدرت نرم آن چه سهمی در این امر داشته است.
از آن زمان، اوضاع به شدت دگرگون شده است. اعتماد به نفس رو به رشد چین در صحنه سیاست بین الملل که شاید با احساس افول قدرت آمریکا در نتیجه جنگ طولانی آن کشور درعراق و افغانستان همراه باشد باعث شده است رهبران پکن با جسارت بیشتری قد علم کردن چین و قصد آن کشور را برای بازپس گیری جایگاه «به حق» خود در کنار قدرت های بزرگ جامعه بین الملل اعلام کنند. شگفت نیست که بحث های صورت گرفته درباره قدرت نرم جمهوری خلق چین به شدت تحت تأثیر این تحول بوده و اغلب منجر به بدفهمی هایی از جانب هر دو دسته ناظران چینی و غربی درباره سرشت قدرت نرم چین شده است.
پس قدرت نرم چین و محتوای آن چیست؟ هدف فصل حاضر مروری بر بحث و جدل های چینی ها و غریبان درباره قدرت نرم جمهوری خلق چین و بررسی محتوای قدرت نرم آن کشور است. حرف ما در این فصل این است که بحث و جدل های صورت گرفته درباره قدرت یافتن چین منجر به تفسیرهای نادرستی از این مفهوم (که مسلماً گاهی ابهام آلود است) شده است. گرچه معمولاً دانشمندان چینی درباره میزان قدرت نرم جمهوری خلق چین مبالغه می کنند. فرهیختگان غربی نیز به همین اندازه دچار گزافه گویی درباره تأثیر قدرت نرم چین در نظم بین الملل هستند.

مباحثات چینی ها درباره قدرت نرم

بحث و جدل های چینیان درباه قدرت نرم آن کشور پیوندی ناگشودنی با قد علم کردن چین در جامعه بین المللی دارد. تهدیدی که چین برای توازن قدرت نظامی مطرح می ساخت یکی از موضوعات داغ در بحث «تهدید چین» در اواخر دهه 1990 بود ولی مسلماً‌ این مسئله بیشتر ناظر بر قدرت «سختِ» نظامی / مادی آن کشور بود. پکن هم تحت تأثیر هراس ها و انتقادات بین المللی که درباره توان نظامی رو به رشد آن کشور وجود داشت و تصویر بین المللی منفی ارائه شده از خودش به سهم خود از خبرساز شدن پرهیز می کرد. اما رشد چشمگیر نفوذ اقتصادی و سیاسی چین ادامه یافت و ادعاهای پکن دایر بر اینکه «کشوری در حال توسعه» با توانایی قدرت محدودی است خیلی زود شروع به بی اعتبار شدن کرد. وانگهی (همان گونه که در ادامه بررسی خواهیم کرد) تلاش های پکن برای کاستن از هراس های همسایگانش از طریق دیپلماسی «حسن همجواری» (3) نتیجه بخش شد. در بستر انتقادات بین المللی رو به رشد از یکّه تازی ایالات متحده و سیاست های خارجی مداخله جویانه آن کشور، ‌بسیاری از همسایگان جمهوری خلق چین با قدرت رو به رشد چین هرچه بیشتر کنار آمدند. بدین ترتیب بحث داخلی داغی درباره «قدافراشتن مسالمت جویانه چین» (هپینگ جوئکی) و چگونگی تقویت قدرت چین به پا باشد که «در عمل هدف از آن اعلام افزایش قدرت ملی چین و ارتقای مسلّم انگاشته آن در آینده به جایگاه قدرتی جهانی، و جلب نظر موافق همسایگان آسیایی آن کشور در این خصوص بود» (Cho and Jeong 2008: 467).
قدرت نرم که در زبان چینی به آن روآن شیلی، روآن لیلیانگ یا روآن کوانلی می گویند دارای نقش قاطعی در این روند شناخته می شد و این اعتقاد هر روز محکم تر می شود. تردید چندانی در این خصوص وجود ندارد که نخبگان چینی، قدرت نرم را خیلی جدی می گیرند. رهبران چین اشارات فراوانی به لزوم نمایش قدرت نرم چین دارند (Li 2008: 288-91). گزارش کمیته مرکزی حزب کمونیست چین که در هفدهمین کنگره این حزب در سال 2007 به تصویب رسید اعلام می کرد که چین باید «به تقویت فرهنگ خود به عنوان بخشی از قدرت نرم کشور ما همت گمارد» (China.org.cn 2007). همچنین یکی از پژوهشگران چینی خاطرنشان ساخته است که قدرت نرم برای قدافراشتن چین به اندازه قدرت سخت اهمیت دارد: «اگر یکی از این دو صفر باشد جدای از اینکه مقدار دیگری چه اندازه بزرگ باشد مقدار کل قدرت همه جانبه [جمهوری خلق چین] صفر خواهد بود» (Yan 2006: 12; Men 2007: 6-7).
جمهوری خلق چین برای علاقه مندی به قدرت نرم سه دلیل دارد. نخست، همان گونه که از مطالب فوق پیداست قد علم کردن چین بدین معنی است که «سیاست گذاران و تحلیل گران چینی طبیعتاً به این مسئله علاقه مندند که چه چیز موجب تبدیل یک دولت به قدرتی بزرگ می شود» (Wang and Lu 2008: 435) و آنان قدرت نرم را «نشانه مهم منزلت و نفوذ بین المللی یک دولت»می دانند (Li 2008: 299; Yan 2006). دوم، با نادر شدن فزاینده جنگ میان قدرت های بزرگ اکنون چینی ها بر این باورند که رقابت میان این دولت ها به صورت رقابت مبتنی بر قدرت نرم خواهد بود (Wang and Lu 2008: 435). همان گونه که ژو چانگمو می گوید چین «در مقام یک دولت در حال توسعه هنوز نتوانسته است مدعی رهبری شود. ما در روند ایجاد قدرت نرم و به کارگیری آن برای ایفای نقشی بین المللی لاجرم با کارشکنی های ایدئولوژیک غرب به ویژه مزاحمت های چیرگی جویی فرهنگی آمریکا رو به رو خواهیم شد» (Changmo 2004: 1). بنابراین اگر جمهوری خلق چین می خواهد رؤیای همپایه شدن با قدرت های بزرگ جامعه بین المللی را که مدت هاست در سر می پروراند تحقق بخشد باید قدرت نرم خود را توسعه دهد. سرانجام، توسعه قدرت نرم ابزار مهمی شناخته می شود که به کمک آن می توان هراس های همسایگان چین را در این مورد که آن کشور قدرت بالنده ای با نیّت برهم زدن وضع موجود مادی و هنجاری بین المللی است کاهش داد (Li 2008: 300-1; Wang and Lu 2008: 435-6).

سرچشمه های قدرت نرم چین

چینی ها در مباحثات شان درباره منابع قدرت نرم معمولاً مفهوم پردازی نای را مبنا قرار می دهند که می گوید قدرت نرم از فرهنگ یک دولت،‌ «ارزش های سیاسی آن (که در داخل و خارج پای بند آنهاست) و «سیاست های خارجی اش (به شرطی که مشروع و برخوردار از اعتبار اخلاقی شناخته شوند)» نشأت می گیرد (Nye 2004: 11). از میان این سه عنصر، ‌فرهنگ چین یکی از «منابع» قدرت نرم چین بوده که در سال های اخیر بیش از همه درباره اش تبلیغ شده است. گرچه نای در کتاب اصلی خود به بررسی نقش فرهنگ مردم پسند معاصر آمریکا و نقش آن در تقویت قدرت نرم ایالات متحده پرداخته بود دانشمندان چینی معمولاً‌ نظر به تاریخ دارند (Wang and Lu 2008: 431). آشکارتر از همه در این میان، هنرها و صنایع دستی سنّتی چین، از اپرای پکن، ‌خوشنویسی،‌ طب چینی،‌ زبان چینی گرفته تا ادبیات کهن آن کشور است. همان گونه که پیش از این گوشزد کردیم مراسم گشایش المپیک پکن به شدت از این مضامین الهام گرفته بود و این گواه آن است که چینی ها این وجوه فرهنگ چین را برای مخاطبان غیرچینی آسان فهم تر از همه می دانند. گشایش مؤسسات کنفوسیوس نیز به اعتقاد برخی مبتنی بر این تصور است که «زبان فرهنگ، قلب قدرت نرم است و در روند ایجاد تقویت قدرت نرم کشور و نیز شرکت در رقابت [میان قدرت های نرم] این عنصر، نقشی پیشتاز و اساسی بازی می کند» (Duan 2008: 48).
در ارتباط با ارزش های سیاسی جنبه ناپیداتری که به عنوان بخشی از قدرت نرم جمهوری خلق چین درباره اش به شدت تبلیغ می شود فلسفه سیاسی سنّتی چین به ویژه آیین کنفوسیوس (4) است. پژوهندگان چینی خاطرنشان می سازند که فلسفه سیاسی سنّتی چین «شیوه شاهانه» (Zhang 2007: 576) و «هماهنگی بدون سرکوب تفاوت ها» از طریق پیگیری «برابری‌، همکاری مبتنی بر اعتماد و سود» را تبلیغ و ترویج می کند (Men 2007: 15-16) راهی که در نظام بین الملل باستانی شرق آسیا و تجلی نمادین آن یعنی نظام باج و خراج باعث توسعه صلح شد (مقایسه کنید با:Fairbank 1968; Zhang 2001). به یقین، این نوعی انتقاد تلویحی از سیاست خارجی ایالات متحده وهواداران آن به نظر می رسد که به ویژه صراحتاً خواستار همگونی بین المللی بر اساس اداره گری مردم سالارانه شده اند و حتی اندیشه نوعی جامعه بین الملل سلسله مراتبی را مطرح ساخته اند که مردم سالاری های لیبرال در صدر آن جای دارند (Buchanan and Keohane 2004; مقایسه کنید با Reus- Smit 2005). تحلیل گران چینی می گویند در زمانه ای که مردم از فرهنگ غربی که به ادعای آنان می تواند منجر به «خودپرستی افراطی، ‌بتواره پرستی مادیات،‌ ارزش های سردرگم، فایده گرایی و گرایش های غیراخلاقی شود به شکل جدی سرخورده اند (Men 2007: 19؛‌ از این گذشته، نک. Zhang and Li 2003: 47) ارزش های سیاسی سنّتی چین که بر مدار «هماهنگی» می چرخد دارد بیشتر مورد توجه جهانیان قرار می گیرد.
قدرت نرم چین از تحولات سیاسی معاصر نیز مایه می گیرد. روشنفکران چینی تأکید دارند که «سرزندگی سوسیالیسم آمیخته با ویژگی های چینی (ژونگ گو تسه شِهوی ژوی یی) یکی از سرچشمه های مهم قدرت نرم چین است. برای نمونه، ‌مِن هونگ هُوا (Men 2007: 29) مدعی است که «نهادها مؤید و پشتیبان قدرت نرم هستند». به گفته او چین پیوسته برای اصلاح اداره امور داخلی خود کوشیده است. «در سال های اخیر، دوشادوش توسعه اقتصادی بنای قانون سالاری در مقیاس کلان پیش رفته است ... احیای نهادها از جهتی می تواند تضمین کننده نقش رهبری دولت در مناسبات بین المللی باشد». این نکته با مباحثاتی که به تازگی درباره قدعلم کردن قدرت های بزرگ (داگوئو جوئگی) برپا شده است همپوشی دارد. در این مباحثات، اغلب از توسعه نهادهای داخلی چونان متغیِّر اصلی تسهیل کننده قدرت یافتن یک دولت یاد می شد (Tang 2007) و این نشانه تفکر نخبگان چینی است دایر بر اینکه تقویت قدرت جمهوری خلق چین در عین حال ورود آن را به جرگه قدرت های بزرگ تسهیل خواهد کرد.
شاید بزرگ ترین منبع معاصر قدرت نرم چین در حوزه ارزش های سیاسی، مدل توسعه جمهوری خلق چین باشد که به تازگی جاشوا کوپر رامو به آن لقب «اجماع پکن» (5) داده است. به گفته رامو، ‌وجه مشخصه، «اجماع پکن،‌ اشتیاق برای برخورداری از رشد منصفانه،‌ مسالمت آمیز و با کیفیت» است ولی «نشانی از اعتقاد به راه حل های یکسان » مانند آزادسازی اقتصادی و سیاسی که غالباً غرب تبلیغ می کند «در آن دیده نمی شود و در عین حال تمایل شدیدی به نوآوری و تجربه کردن و دفاع جانانه از مرزها و منافع ملی دارد». همان گونه که چو و جئونگ خاطرنشان می سازند «این واقعیت که نیروی اصلی که در آغاز اجماع پکن را منتشر می سازد نه حکومت چین است و نه دانشمندان چینی بلکه برعکس، پژوهندگان خارجی و رسانه های بیگانه هستند نشانه بسیار دلگرم کننده ای است» از منزلت و به رسمیت شناخته شدن بین المللی [اجماع پکن]، و تحلیل گران چینی مشتاق آن بوده اند که فرصت طلبانه با «اجماع پکن» همراهی کنند (Cho and Jeong 2008: 463). برای نمونه، یو کپینگ مدعی است که مدل توسعه جمهوری خلق چین به دلیل شکست های ملموس برنامه های نولیبرالی تجدید ساختار مالی به اجرا درآمده در آمریکای لاتین، آسیا و روسیه،‌ دارد مورد توجه فزاینده دولت های در حال توسعه قرار می گیرد (Yu 2006: 11-12؛ از این گذشته، نک. Gill and Huang 2006: 20). برعکس «چین راهبرد نوسازی و سیاست های اصلاح و گشایش خود را که معجزه رشد شتابان اقتصادی را پدید آورده روی دست گرفته است» (Yu 2006: 12) و همین به آن کشور کمک کرده است تا به یک قدرت بزرگ مبدل شود. به عنوان گواه خبرسازتر بودن مدل توسعه پکن و رشدی که متعاقباً‌ قدرت نرم جمهوری خلق چین پیدا کرده است به نظرات چهره های بین المللی گوناگونی استناد می شود که از مسیر توسعه چین تمجید کرده اند. مفسران چینی با افتخار یادآور می شوند که در کنفرانس 2004 شانگهای که برای شتاب بخشیدن به روند کاهش فقر و آموزش جهانی برگزار شد رئیس بانک جهانی «از جهانیان خواست تا تجربیات چین در زمینه کاهش فقر را به کار ببندند» (Zhang et al. 2005: 21). مدل توسعه جمهوری خلق چین به ادعای اینان الهام بخش کشورهایی چون روسیه و هند بوده است (Mrn 2007: 36). ژانگ و لی با خاطرنشان ساختن مطلب ذیل شواهد بیشتری در این زمینه به دست می دهند:
احزاب، سازمان ها و چهره های سیاسی 110 کشور جهان با ارسال بیش از 200 پیام تبریک در آستانه برگزاری شانزدهمین کنگره حزب کمونیست چین زبان به تحسین نظام سوسیالیستی چین گشودند، ‌بر ثمرات سیاست اصلاح و گشایش این کشور صحّه گذاشتند و از توانایی های این حزب برای اداره امور کشور ستایش کردند (Zhang and Li 2003: 46).
سرانجام در حوزه سیاست خارجی، اغلب از «سیاست حسن همجواری»اخیر پکن به عنوان یکی از سرچشمه های قدرت نرم چین یاد شده است. برخی خاطرنشان ساخته اند که سیاست خارجی مستقل چین (یعنی مقاومت در برابر فشارهای خارجی، رها بودن از صف بندی ها، ‌غیرایدئولوژیک بودن و پرهیز از مواجهه جویی) و سمت گیری آن در جهت «قد افراشتن مسالمت جویانه »، چین را از جذابیت برخوردار ساخته است (Wang and Lu 2008: 429). در حالی که جمهوری خلق چین با جسارت بیشتری سوداها و انتظارات خود را در زمینه دستیابی به موقعیت یک قدرت بزرگ به رخ کشیده به شدت کوشیده است نگذارد دیگران آن را به چشم یک «قدرت تجدیدنظر طلب» ببینند و در پی آن بوده است که از خود تصویری به صورت «یک قدرت بزرگ مسئولیت شناس (فو زرن داگوئو)» ارائه کند که نقش فعالی در حفظ نظم بین الملل دارد. چین بدین منظور برخی از اختلافات اراضی خود را با همسایگانش حل و فصل کرده، ‌به شمار فزاینده ای از نهادهای چندجانبه پیوسته و نقش هرچه فعّال تری در آنها بازی کرده است (Gill and Huang 2006: 21-3).
مفسران چینی اشتیاق فراوانی دارند که این سیاست خارجی همکارانه جدید را با سیاست خارجی ایالات متحده مقایسه کنند. ژانگ و لی مدعی اند که این رویکرد «مصممانه پشتیبان کاربرد روش ها و ابزارهای مسالمت آمیز برای حل اختلافات بین المللی است و درگیر سیاست قدرت نمی شود» (Zhang and Li 2003: 48). از این گذشته،‌ «با هر گونه بهانه جویی برای مداخله در امور داخلی سایر دولت ها و نیز تهدید کردن، ‌تهاجم، ارعاب یا برانداختن دولت های ضعیف تر توسط دولت های قوی مخالف است. چین ... هرگز به دیگران اجازه نداده است نهادهای اجتماعی و ایدئولوژی خودشان را به مردمش تحمیل کنند» (Zhang and Li 2003: 48). در زمانه ای که وجه مشخصه سیاست خارجی ایالات متحده را که بر آموزه بوش پایه می گیرداغلب «خوار شمردن حقوق و نهادهای بین المللی » و «کم توجهی شدید به مشروعیت یا ابعاد اخلاقی اعمال قدرت» می دانند (Van Ness 2004/5؛ از این گذشته، نک. Nye 2004) رویکرد «حسن همجواری» پکن به راستی گاه کمتر از یکّه تازی واشنگتن «تجدیدنظر طلبانه» به نظر رسیده است. وانگهی، این رویکرد از پشتیبانی و ستایش کشورهای به اصطلاح «جهان سوم» برخوردار است که غالباً پایگاه حامیان مورد اتکای چین بوده اند.

دیدگاه های غربیان درباره قدرت نرم چین

در حالی که نخبگان چین سرگرم تحلیل قدرت نرم این کشور هستند مفسران غربی نیز به این جنبه جدید قدرت رو به رشد چین توجه فزاینده ای کرده اند. اما بسیاری از مباحثات آنان تا امروز بازتاب افزایش نگرانی ها از بابت «نسبی بودن اُفت قدرت نرم آمریکا که عمدتاً‌ اُفتی نسبی بر اساس افزایش قدرت دیگران است و به ویژه سربرآوردن سریع چین به صورت «رقیب همتای» ایالات متحده و منبع رو به رشدی از نفوذ، سرمایه گذاری، و قدرت سیاسی و اقتصادی بین المللی» بوده است (Congressional Research Service 2008: 3؛ از این گذشته، نک Pang 2007: 4). رامو ضمن توجه به اینکه سیاست های خارجی نامطبوع ایالات متحده در دوران دولت بوش تا حدودی در این اُفت نقش داشته است وقتی مدعی می شود که «چین در حال گردآوری منابع برای در محاق قرار دادن ایالات متحده در بسیاری از حوزه های اساسی امور بین الملل و ایجاد محیطی است که اقدام چیرگی جویانه را برای ایالات متحده دشوارتر سازد» احساسات مفسران غربی را به خوبی جمع بندی و بازگو می کند (Ramo 2004: 3). اینجا برخی شباهت ها با این اندیشه چینی ها مشاهده می شود که می گویند انواع مختلف «قدرت های نرم» با یکدیگر رابطه ای ذاتاً‌ رقابت جویانه دارند. اما شاید در تفکر چینی ها به صراحت گفته شود که رقابت ایالات متحده و جمهوری خلق چین در عرصه قدرت نرم یک بازی با حاصل جمع صفر است [که تنها یک طرف می تواند در آن پیروز شود].
بر این اساس، جای شگفتی ندارد که اغلب قدرت نرم چین را به دیده نوعی تهدید نگریسته اند. در این چارچوب، «مدل توسعه چین» یا «اجماع پکن» بیش از همه مورد توجه قرار گرفته است. به اعتقاد برخی،‌ جلب شدن جامعه بین المللی به این مدل می تواند به زوال محیط زیست بینجامد. جاشوا کورلانتزیک در کتاب تأثیرگذار خود یورش جذابیت مدعی می شود که «قدرت نرم رو به رشد چین در عین حال می تواند آن کشور را به صادر کردن مشکلات زیستی محیطی خود رهنمون شود» و این «بی ملاحظگی نسبت به محیط زیست، همگام با رشد نفوذ جهانی چین مرزها را در خواهد نوردید» (Kurlantzick 2007: 163-4). شاید از همه بدتر تهدیدی باشد که قدرت نرم چین برای ارزش های لیبرالی پرارج مردم سالاری و هدف های دستیابی به «حسن اداره گری» (6) در سراسر جهان پیش می آورد. کورلانتزیک ادعا کرده است که مدل توسعه چین در تعارض مستقیم با لیبرالیسم مردم سالارانه یعنی همان مدل اقتصادی و سیاسی قرار دارد که بر حقوق فردی و آزادی های مدنی شالوده ساز جوامع غربی تأکید می کند (Kurlantzick 2007: 56-7). به نظر می رسد سیاست گذاران غربی نیز در این احساس با کورلانتزیک شریکند. همچنین بنا به گزارش ها واشنگتن برای تحقیق درباره نفوذ رو به رشد چین و «تعیین اینکه چه میزان از آن را می توان به پای تجارت صرف نوشت و چه میزان از آن نتیجه برنامه های چین برای صدور نظام و قدرت سیاسی خودش است» مقام بلندپایه ای را گسیل داشته است (BBC News 2006).
تحلیل گران غربی اغلب به تضعیف ادعایی آن دسته برنامه های اصلاحات سیاسی و اقتصادی توسط پکن اشاره می کنند که هدف آنها نوعی گسترش مردم سالاری و شفافیت در اداره امور است و اغلب نهادهایی چون صندوق بین المللی پول مدیریت آنها را در دست دارند. یک عامل مهم و فراگیر در این تحول،‌ «تصویر مثبت» چین است. کورلانتزیک با اشاره به آفریقا می گوید پکن «برای کشورهایی آفریقایی، یک مصرف کننده بدیل منابع، و ارائه کننده مدل موفقیت آمیز توسعه و سیاست هایی تجاری است که می تواند کم خطرتر از ابتکارات غربی باشد» و می تواند ضمن بر هم زدن تلاش های غرب برای ترویج اداره گری مردم سالارانه، «برخی از بدترین رژیم های این قاره را تقویت کند» (Kurlantzick 2006: 1-2).

پی نوشت ها :

1. Confucius Institutes
2. liberal trimphalism
3. 'good neighbour' diplomacy'
4. confucianism
5. Beijing Consensus
6. good governance

منبع: قدرت نرم و سیاست خارجی ایالات متحده

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.