نویسنده:محمدرضا شمس اردکانی
طب غربی در زمان صفویه و با پزشکان و مبلغان مذهبی( الگود، 1386: 414) در ایران شناخته شد و نادرشاه اولین شاه ایران بود که از نماینده انگلیسی مقیم اصفهان درخواست استخدام پزشک اروپایی مطمئن کرد( همان: 467) و نتیجه آن حضور پزشکی فرانسوی در دربار نادرشاه بود، اما در دوره قاجار این حضور پررنگ تر شد، البته مؤسس این سلسله آقامحمدخان چون درگیر جنگ و خونریزی و کشورگشایی بود هرگز فرصت اصلاحات را نیافت، اما جانشین وی، فتحعلی شاه، در دوره طولانی حکومت خویش فرصت زیادی برای تغییرات مرزی و سیاسی و حتی فرهنگی داشت. زمانی که وی به سلطنت رسید غرب گامی بلند برای دستیابی به سیاست های استعماری برداشته بود در حالی که شاه ایران نه اطلاعاتی از مسائل روز داشت و نه تلاش می کرد که آگاهی نسبت به این امور کسب کند. این ناتوانی سیاسی و نظامی، ضعف ارتش و شکست های پی در پی وی از همسایه شمالی او را نیازمند کشورهای قدرتمند غربی کرد. در نتیجه، ایران صحنه رقابت های سیاسی و رفت و آمد هیئت های کشورهای بیگانه چون فرانسه و انگلیس شد.
اولین پزشک عهد قاجاریه نایب جراح بریگز(بریکس) بود که، در 1216هـ/ 1800م همراه با سرجان ملکم، نماینده کمپانی هند شرقی، در قالب هیئتی کوچک وارد ایران شد( روستایی، ج1: 1382/ سی و نه)، اما اقدام مهم طبی از سوی آن ها صورت نگرفت به جز اینکه در دوره دوم مأموریت ملکم به ایران، در 1808م، این جراح در خرمشهر اقامت کرد(الگود، 1386: 494).
در این موقع برتری نظامی ناپلئون در اروپا و در سر داشتن آرزوی شکست انگلیس با فتح هندوستان وی را به سوی فتحعلی شاه کشانید. این در حالی بود که شاه ایران نیز در جست و جوی متحدی برای جنگ با روس ها بود، این نیاز مشترک به برقراری معاهده و ورود هیئتی نظامی منجر شد. هیئت مزبور، در 1222هـ/ 1807م، با سرپرستی گاردن به ایران آمد، این هیئت را پزشکی همراهی می کرد که هیچ اطلاعی از اسم وی نداریم؛ وی با وجود رقابت انگلیسی ها درمانگاهی افتتاح کرد و به درمان بیماران پرداخت( الگود، 1386: 493). می توان گفت این اولین قدم برای نفوذ طب مدرن بود که به دنبال تیرگی روابط سیاسی ایران و فرانسه، آن هم عقیم ماند و پزشک فرانسوی نیز یک سال بعد مجبور به ترک کشور شد. حال فرصتی مناسب برای انگلیسی ها فراهم آمده بود؛ در 1224هـ/ 1809م، هیئت سیاسی از سوی انگلیس به ریاست سرهارفورد جونز با همراهی جراحی به نام کمپل به ایران فرستادند( روستایی، ج1: 1382/ چهل). جونز به همراه هیئت خود عازم تبریز شده و در همان جا توقف کرد( شمیم، 1374: 74)علاوه بر هیئت جونز در ایران، هیئت های انگلیسی دیگری نیز به دربار رفت و آمد می کردند؛ آنان که بنا به نظر الگود به تقلید از فرانسویان پی به ارزش زیاد تبلیغ و ترویج خدمات پزشکی( همان: 497) برده بودند در سفر سوم ملکم جراحی به نام دکتر کورمیک نیز همراه هیئت به ایران فرستادند، دکتر کورمیک پس از مرگ کمپل به تبریز رفت (روستایی، ج1: 1382/ چهل).
مرگ کمپل کمپانی هند شرقی را واداشت تا پزشک جوانی را به نام جان مک نیل به ایران بفرستد(الگود، 1386: 498)، در 1238هـ/ 1828م، یعنی بعد از جنگ های ایران و روس، برای اولین بار فتحعلی شاه برای درمان ناراحتی های خود به پزشکی غربی یعنی دکتر مک نیل متوسل شد و برای سلامتی خود با وی مشورت کرد(همان: 508).دلیل این اعتماد را در درمان موفقیت آمیز همسر وی، تاج الدوله، دانسته اند. از این زمان به بعد، مک نیل در مقام طبیب رسمی حرم سلطنتی مفتخر شد( همان)، اما هنوز برای پذیرش این طب در میان عموم مردم و حتی مسئولان کشور راه زیادی پیش رو بود. تنها کسی که در پذیرش این علم پیش قدم شد عباس میرزا بود.
عباس میرزا علاوه بر اعتقاد به برتری طب غربی علاقه زیادی نیز به سلامت ارتش خود داشت و به همین منظور از دانش پزشکی اروپایی نهایت استفاده را کرد( فلور، 1386: 217). این علاقه به هر دلیل که باشد آغاز دوره جدیدی برای ملت ایران شد، وی ابتدا دکتر کمپل، جراح انگلیسی هیئت هارفورد جونز، را برای ارتش استخدام کرد (الگود، 1386: 497)، کمپل، در 1234هـ/ 1818م، درگذشت، سرهارفورد جونز در خصوص خدمات این پزشک سفارت انگلیس می نویسد:« کمپل توانسته بود رضایت مرا به خوبی جلب کند او خدمات پزشکی خود را چه در مورد بیماران هیئت نمایندگی و چه در قبال بیماران ایرانی، که عیادت آنان دشوارتر و خسته کننده تر بود، با کمال شوق و رغبت انجام داده است»(همان: 498)، اما زمانی که پزشک مزبور بعد از ورود سرگوراوزلی به تهران بازگشت طبیب دیگری به نام دکتر کورمیک به استخدام ولیعهد در آمد.
دکتر کورمیک در سفر سوم ژنرال ملکم به تهران آمد و پس از کمپل در سپاه تبریز مشغول طبابت شد(روستایی، ج1: 1382/ چهل). عباس میرزا او را در مقام پزشک مخصوص خود برگزید، علاقه وی به طب غربی به حدی بود که نوشته اند زمانی که بین راه تبریز به تهران بیمار شد از پذیرفتن دکترهای محلی امتناع کرد و به اصرار دکتر مک نیل را برای معاینه و درمان احضار کرد و بعد از آن هم قسم یاد کرد که هرگز بدون همراهی پزشکی انگلیسی سفر نرود(الگود، 1386: 508). این پزشک انگلیسی به غیر از مراقبت از سلامتی ولیعهد و ارتش وی اقدامات مفید دیگری نیز انجام داد از جمله؛ واکسیناسیون با مایه آبله گاوی(سرمدی، ج2/ بخش اول: 1387، 128) و وارد کردن کالومل و سولفات منیزیم به مجموعه داروهای مصرفی ایران(پولاک، 1361: 415). علاوه بر خدمات پزشکان انگلیسی در این دوره، عباس میرزا تلاش کرد تا با ترجمه و چاپ رساله های پزشکی اروپایی نهضت ترجمه دیگری را راه اندازی کند. از کتاب هایی که در چاپخانه عباس میرزا چاپ شد ترجمه رساله در تعلیم آبله زدن نوشته دکتر کورمیک بود.
با اتمام خدمت هارفورد جونز در ایران و با آگاهی از علاقه وافر عباس میرزا نسبت به طب غربی، دو دانش آموز به نام های محمدکاظم پسر نقاش باشی عباس میرزا و میرزا باب (میرزا حاجی بابا افشار)پسر یکی از افسران عباس میرزا را برای فراگیری رشته های نقاشی و طب به همراه خود به انگلستان برد( زعفرانلو، 1354: 203)؛ از دیگر دانشجویان اعزام شده به غرب باید از میرزا جعفر طبیب، میرزا یحیی حکیم و میرزا صادق خان نام برد( روستایی، ج1: 1382/ چهل). بهرام خان یکی دیگر از دانشجویان اعزامی به اروپا بود که پس از مراجعت از اروپا به طبابت پرداخت و ملامحمد دانشجوی دیگر بعد از اتمام درس، کتابی در خصوص بیماری ها و درمان با داروهای جدید به سبک اروپایی نوشت. آن ها از دانشجویانی بودند که قبل از تأسیس دارالفنون برای کسب طب به اروپا اعزام شدند( زعفرانلو، 1354: 203).
اقدامات و اصلاحات عباس میرزا با مرگ وی ناتمام ماند، پسرش محمدشاه با پذیرش تعداد زیادی از پزشکان اروپایی در کنار طبیبان سنتی درباری و یا ایرانیانی که در اروپا پزشکی خوانده بودند( رینگر، 116: 1381)نشان داد از همه دغدغه های فکری پدر و عملکردش تنها علاقه به طب غربی را ارث برده است. البته دلیل اصلی حضور پزشکان در دربار را باید در بیماری شاه دانست، اما اقدامات مخالفت آمیز حاجی میرزاآقاسی، صدر اعظم با پزشکان روس و انگلیس موجب شد تا، در 1262هـ/ 1846م، پزشک جدیدی از فرانسه به خدمت دربار ایران اعزام شود این پزشک کسی جز دکتر کلوکه نبود( الگود، 1386: 549).
به این ترتیب، در دوره پادشاهی محمدشاه برای اولین بار پای پزشکان فرانسوی به دربار ایران باز شد. از دیگر پزشکان فرانسوی دربار محمدشاه باید از لابا نام برد که، از سال 1258هـ، به مدت دو سال پزشک محمدشاه شد( تاج بخش، ج2: 1375/ 576)، اما با وجود تلاش های دکتر کلوکه دو سال بعد یعنی در 1848م/ 1264هـ شاه از دنیا رفت(الگود، 1386: 551).
حمایت از پزشکی غربی مختص به شاه و ولیعهد نبود بسیاری از شاهزادگان قاجار نیز پزشکان اروپایی را به خدمت گرفته بودند( رینگر، 1381: 116)، محمدعلی میرزا پزشکی فرانسوی به نام لبات و برادرش ملک حسن میرزا نیز پزشکی ایتالیایی به نام برتونی را در مقام پزشک مخصوص خود استخدام کردند(فلور 1386: 219). آرام آرام نفوذ پزشکی مدرن در سطح حاکمه و اعیان نشین جامعه احساس می شد.
با پادشاهی ناصرالدین شاه و صدراعظمی امیرکبیر اوضاع کشور به گونه ای دیگر ورق خورد؛ رسمیت یافتن آموزش غربی در مدرسه دارالفنون. اما قبل از برپایی این مرکز علمی پزشکانی بودند که سعی داشتند طبابت مدرن را در ایران انفرادی اجرا کنند از آن میان باید از دکتر کزلانی طبیب نظام و دیگری دکتر کلوکه طبیب شاه را نام برد(زعفرانلو، 1354: 203). دکتر کلوکه به دستور ناصرالدین شاه پنج شاگرد خصوصی داشت و به آنان در خانه خود طب غربی و جراحی آموزش می داد(آدمیت، 1361: 366)، از جمله این شاگردان میرزاسیدعلی بود که طب ایرانی را به قواعد فرنگی می آموخت( یغمایی، 1376: 71). امیرکبیر نسبت به این پزشک فرانسوی مهربان بود و به موجب فرمان جمادی الاول 1267هـ سه هزار تومان حقوق برای وی معین کرد (آدمیت، 1361: 367)، بعد از مرگ کلوکه، دکتر پولاک علاوه بر تدریس طب در مدرسه دارالفنون، به سال 1272هـ به جای وی به مقام حکیم باشی ناصرالدین شاه انتخاب شد (اقبال آشتیانی، 1363: 162).
در این زمان دیگر دارالفنون تأسیس شده و طبیبان آینده مملکت را در خود می پرورانید، رفت و آمد پزشکان اروپایی به ایران بسیار افزایش یافته به جز دکتر پولاک باید از دکتر شلیمر هلندی و بارگامی فرانسوی یاد کرد که مدت کوتاهی طبیب مخصوص شاه نیز بودند؛ نهایتاً دکتر تولوزان، در 1864م تا سال 1893م، به جز دو سال 1891-1889(فلور، 1386: 219) در خدمت ناصرالدین شاه بود؛ دکتر تولوزان علاوه بر تصدی حکیم باشی ناصرالدین شاه به تدریس در دارالفنون نیز مشغول شد، وی در دارالفنون به تدریس در علم تشریح عروق می پرداخت. دکتر بگمز از ارامنه استانبول از پزشکان حاذقی بود که به ایران آمد، مسلمان شد و نام خود را محمد حسن گذاشت و در تهران طبابت را پیشه خود کرد، و در 1305هـ، از طرف ناصرالدین شاه به عمادالاطبا ملقب شد تخصص وی بیشتر بیماری های زنانه بود(نجمی، 1370: 416)، وی حتی اجازه داشت تا در حرمسرا نیز رفت و آمد داشته باشد (هاشمیان، 1379: 191)؛ از دیگر پزشکان دربار باید از اشنایدر، کوپین و ژرژ نام برد(همان).
منبع: شمس اردکانی، محمدرضا؛ عظیمی، رقیه سادات؛ قاسملو، فرید؛(1389)، روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران، تهران: چوگان با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، اول/1390.
اولین پزشک عهد قاجاریه نایب جراح بریگز(بریکس) بود که، در 1216هـ/ 1800م همراه با سرجان ملکم، نماینده کمپانی هند شرقی، در قالب هیئتی کوچک وارد ایران شد( روستایی، ج1: 1382/ سی و نه)، اما اقدام مهم طبی از سوی آن ها صورت نگرفت به جز اینکه در دوره دوم مأموریت ملکم به ایران، در 1808م، این جراح در خرمشهر اقامت کرد(الگود، 1386: 494).
در این موقع برتری نظامی ناپلئون در اروپا و در سر داشتن آرزوی شکست انگلیس با فتح هندوستان وی را به سوی فتحعلی شاه کشانید. این در حالی بود که شاه ایران نیز در جست و جوی متحدی برای جنگ با روس ها بود، این نیاز مشترک به برقراری معاهده و ورود هیئتی نظامی منجر شد. هیئت مزبور، در 1222هـ/ 1807م، با سرپرستی گاردن به ایران آمد، این هیئت را پزشکی همراهی می کرد که هیچ اطلاعی از اسم وی نداریم؛ وی با وجود رقابت انگلیسی ها درمانگاهی افتتاح کرد و به درمان بیماران پرداخت( الگود، 1386: 493). می توان گفت این اولین قدم برای نفوذ طب مدرن بود که به دنبال تیرگی روابط سیاسی ایران و فرانسه، آن هم عقیم ماند و پزشک فرانسوی نیز یک سال بعد مجبور به ترک کشور شد. حال فرصتی مناسب برای انگلیسی ها فراهم آمده بود؛ در 1224هـ/ 1809م، هیئت سیاسی از سوی انگلیس به ریاست سرهارفورد جونز با همراهی جراحی به نام کمپل به ایران فرستادند( روستایی، ج1: 1382/ چهل). جونز به همراه هیئت خود عازم تبریز شده و در همان جا توقف کرد( شمیم، 1374: 74)علاوه بر هیئت جونز در ایران، هیئت های انگلیسی دیگری نیز به دربار رفت و آمد می کردند؛ آنان که بنا به نظر الگود به تقلید از فرانسویان پی به ارزش زیاد تبلیغ و ترویج خدمات پزشکی( همان: 497) برده بودند در سفر سوم ملکم جراحی به نام دکتر کورمیک نیز همراه هیئت به ایران فرستادند، دکتر کورمیک پس از مرگ کمپل به تبریز رفت (روستایی، ج1: 1382/ چهل).
مرگ کمپل کمپانی هند شرقی را واداشت تا پزشک جوانی را به نام جان مک نیل به ایران بفرستد(الگود، 1386: 498)، در 1238هـ/ 1828م، یعنی بعد از جنگ های ایران و روس، برای اولین بار فتحعلی شاه برای درمان ناراحتی های خود به پزشکی غربی یعنی دکتر مک نیل متوسل شد و برای سلامتی خود با وی مشورت کرد(همان: 508).دلیل این اعتماد را در درمان موفقیت آمیز همسر وی، تاج الدوله، دانسته اند. از این زمان به بعد، مک نیل در مقام طبیب رسمی حرم سلطنتی مفتخر شد( همان)، اما هنوز برای پذیرش این طب در میان عموم مردم و حتی مسئولان کشور راه زیادی پیش رو بود. تنها کسی که در پذیرش این علم پیش قدم شد عباس میرزا بود.
عباس میرزا علاوه بر اعتقاد به برتری طب غربی علاقه زیادی نیز به سلامت ارتش خود داشت و به همین منظور از دانش پزشکی اروپایی نهایت استفاده را کرد( فلور، 1386: 217). این علاقه به هر دلیل که باشد آغاز دوره جدیدی برای ملت ایران شد، وی ابتدا دکتر کمپل، جراح انگلیسی هیئت هارفورد جونز، را برای ارتش استخدام کرد (الگود، 1386: 497)، کمپل، در 1234هـ/ 1818م، درگذشت، سرهارفورد جونز در خصوص خدمات این پزشک سفارت انگلیس می نویسد:« کمپل توانسته بود رضایت مرا به خوبی جلب کند او خدمات پزشکی خود را چه در مورد بیماران هیئت نمایندگی و چه در قبال بیماران ایرانی، که عیادت آنان دشوارتر و خسته کننده تر بود، با کمال شوق و رغبت انجام داده است»(همان: 498)، اما زمانی که پزشک مزبور بعد از ورود سرگوراوزلی به تهران بازگشت طبیب دیگری به نام دکتر کورمیک به استخدام ولیعهد در آمد.
دکتر کورمیک در سفر سوم ژنرال ملکم به تهران آمد و پس از کمپل در سپاه تبریز مشغول طبابت شد(روستایی، ج1: 1382/ چهل). عباس میرزا او را در مقام پزشک مخصوص خود برگزید، علاقه وی به طب غربی به حدی بود که نوشته اند زمانی که بین راه تبریز به تهران بیمار شد از پذیرفتن دکترهای محلی امتناع کرد و به اصرار دکتر مک نیل را برای معاینه و درمان احضار کرد و بعد از آن هم قسم یاد کرد که هرگز بدون همراهی پزشکی انگلیسی سفر نرود(الگود، 1386: 508). این پزشک انگلیسی به غیر از مراقبت از سلامتی ولیعهد و ارتش وی اقدامات مفید دیگری نیز انجام داد از جمله؛ واکسیناسیون با مایه آبله گاوی(سرمدی، ج2/ بخش اول: 1387، 128) و وارد کردن کالومل و سولفات منیزیم به مجموعه داروهای مصرفی ایران(پولاک، 1361: 415). علاوه بر خدمات پزشکان انگلیسی در این دوره، عباس میرزا تلاش کرد تا با ترجمه و چاپ رساله های پزشکی اروپایی نهضت ترجمه دیگری را راه اندازی کند. از کتاب هایی که در چاپخانه عباس میرزا چاپ شد ترجمه رساله در تعلیم آبله زدن نوشته دکتر کورمیک بود.
با اتمام خدمت هارفورد جونز در ایران و با آگاهی از علاقه وافر عباس میرزا نسبت به طب غربی، دو دانش آموز به نام های محمدکاظم پسر نقاش باشی عباس میرزا و میرزا باب (میرزا حاجی بابا افشار)پسر یکی از افسران عباس میرزا را برای فراگیری رشته های نقاشی و طب به همراه خود به انگلستان برد( زعفرانلو، 1354: 203)؛ از دیگر دانشجویان اعزام شده به غرب باید از میرزا جعفر طبیب، میرزا یحیی حکیم و میرزا صادق خان نام برد( روستایی، ج1: 1382/ چهل). بهرام خان یکی دیگر از دانشجویان اعزامی به اروپا بود که پس از مراجعت از اروپا به طبابت پرداخت و ملامحمد دانشجوی دیگر بعد از اتمام درس، کتابی در خصوص بیماری ها و درمان با داروهای جدید به سبک اروپایی نوشت. آن ها از دانشجویانی بودند که قبل از تأسیس دارالفنون برای کسب طب به اروپا اعزام شدند( زعفرانلو، 1354: 203).
اقدامات و اصلاحات عباس میرزا با مرگ وی ناتمام ماند، پسرش محمدشاه با پذیرش تعداد زیادی از پزشکان اروپایی در کنار طبیبان سنتی درباری و یا ایرانیانی که در اروپا پزشکی خوانده بودند( رینگر، 116: 1381)نشان داد از همه دغدغه های فکری پدر و عملکردش تنها علاقه به طب غربی را ارث برده است. البته دلیل اصلی حضور پزشکان در دربار را باید در بیماری شاه دانست، اما اقدامات مخالفت آمیز حاجی میرزاآقاسی، صدر اعظم با پزشکان روس و انگلیس موجب شد تا، در 1262هـ/ 1846م، پزشک جدیدی از فرانسه به خدمت دربار ایران اعزام شود این پزشک کسی جز دکتر کلوکه نبود( الگود، 1386: 549).
به این ترتیب، در دوره پادشاهی محمدشاه برای اولین بار پای پزشکان فرانسوی به دربار ایران باز شد. از دیگر پزشکان فرانسوی دربار محمدشاه باید از لابا نام برد که، از سال 1258هـ، به مدت دو سال پزشک محمدشاه شد( تاج بخش، ج2: 1375/ 576)، اما با وجود تلاش های دکتر کلوکه دو سال بعد یعنی در 1848م/ 1264هـ شاه از دنیا رفت(الگود، 1386: 551).
حمایت از پزشکی غربی مختص به شاه و ولیعهد نبود بسیاری از شاهزادگان قاجار نیز پزشکان اروپایی را به خدمت گرفته بودند( رینگر، 1381: 116)، محمدعلی میرزا پزشکی فرانسوی به نام لبات و برادرش ملک حسن میرزا نیز پزشکی ایتالیایی به نام برتونی را در مقام پزشک مخصوص خود استخدام کردند(فلور 1386: 219). آرام آرام نفوذ پزشکی مدرن در سطح حاکمه و اعیان نشین جامعه احساس می شد.
با پادشاهی ناصرالدین شاه و صدراعظمی امیرکبیر اوضاع کشور به گونه ای دیگر ورق خورد؛ رسمیت یافتن آموزش غربی در مدرسه دارالفنون. اما قبل از برپایی این مرکز علمی پزشکانی بودند که سعی داشتند طبابت مدرن را در ایران انفرادی اجرا کنند از آن میان باید از دکتر کزلانی طبیب نظام و دیگری دکتر کلوکه طبیب شاه را نام برد(زعفرانلو، 1354: 203). دکتر کلوکه به دستور ناصرالدین شاه پنج شاگرد خصوصی داشت و به آنان در خانه خود طب غربی و جراحی آموزش می داد(آدمیت، 1361: 366)، از جمله این شاگردان میرزاسیدعلی بود که طب ایرانی را به قواعد فرنگی می آموخت( یغمایی، 1376: 71). امیرکبیر نسبت به این پزشک فرانسوی مهربان بود و به موجب فرمان جمادی الاول 1267هـ سه هزار تومان حقوق برای وی معین کرد (آدمیت، 1361: 367)، بعد از مرگ کلوکه، دکتر پولاک علاوه بر تدریس طب در مدرسه دارالفنون، به سال 1272هـ به جای وی به مقام حکیم باشی ناصرالدین شاه انتخاب شد (اقبال آشتیانی، 1363: 162).
در این زمان دیگر دارالفنون تأسیس شده و طبیبان آینده مملکت را در خود می پرورانید، رفت و آمد پزشکان اروپایی به ایران بسیار افزایش یافته به جز دکتر پولاک باید از دکتر شلیمر هلندی و بارگامی فرانسوی یاد کرد که مدت کوتاهی طبیب مخصوص شاه نیز بودند؛ نهایتاً دکتر تولوزان، در 1864م تا سال 1893م، به جز دو سال 1891-1889(فلور، 1386: 219) در خدمت ناصرالدین شاه بود؛ دکتر تولوزان علاوه بر تصدی حکیم باشی ناصرالدین شاه به تدریس در دارالفنون نیز مشغول شد، وی در دارالفنون به تدریس در علم تشریح عروق می پرداخت. دکتر بگمز از ارامنه استانبول از پزشکان حاذقی بود که به ایران آمد، مسلمان شد و نام خود را محمد حسن گذاشت و در تهران طبابت را پیشه خود کرد، و در 1305هـ، از طرف ناصرالدین شاه به عمادالاطبا ملقب شد تخصص وی بیشتر بیماری های زنانه بود(نجمی، 1370: 416)، وی حتی اجازه داشت تا در حرمسرا نیز رفت و آمد داشته باشد (هاشمیان، 1379: 191)؛ از دیگر پزشکان دربار باید از اشنایدر، کوپین و ژرژ نام برد(همان).
منبع: شمس اردکانی، محمدرضا؛ عظیمی، رقیه سادات؛ قاسملو، فرید؛(1389)، روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران، تهران: چوگان با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، اول/1390.