1. در این دوره انگلیس گامهای بلندی در راه یهودی کردن فلسطین و تحلیل بردن موجودیت اعراب برداشت. واکهوب کمیسر عالی و جانبدار صهیونیسم انگلیس، زمام امور را در فلسطین در دست داشت. وی که در خباثت و اِعمال روشهای سرکوبگرانه دست تمامی پیشینیانش را از پشت بسته بود، نقش بسیار فعالی در به ثمر رساندن طرحهای انگلیسی- یهودی بازی کرد.
2. فلسطین در این دوره شاهد افزایش بی سابقه سیل مهاجرت یهودیان و تلاش بی وقفه آنان در تصرف سرزمینهای اعراب به طور قانونی و یا غیرقانونی بود که این امر به ایجاد جوّ رعب و وحشت میان مردم بومی این سرزمین انجامید و ذهن آنان را نسبت به آینده ای که در انتظارشان است، مشوّش ساخت.
3. پیدایش احزاب جدیدالتأسیس فلسطینی، انشعاب و شکافی عمیق در صفوف ملّت مسلمان فلسطین به وجود آورد که مآلاً به سرخوردگی عمومی توده ها، به ویژه در سالهای نخست این دهه، انجامید.
4. سرانجام، این تحولات و پیامدهای ناشی از آن، به ریشه دار شدن آگاهی اسلامی در بین توده های فلسطینی و بویژه سر برآوردن جریان دینی جهادی از درون حرکت اسلامی، منتهی گردید. طلایه دار این جریان، شهید شیخ عزّالدین قسام بود که پس از شهادتش جریان جهادی تداوم یافت و مقدمات برافروختن شعله انقلاب بزرگ فلسطین(39-1936) را فراهم ساخت.
فلسطین در آغاز دهه سی
هنگامی که واکهوب در 31 ژوئیه 1931 به سمت کمیسر عالی انگلستان در فلسطین منصوب شد، حرکت ملی فلسطین وارد مرحله ایستایی و سکون گردید. او با آمیزه ای از خشونت و عوامفریبی به برقراری نوعی تفاهم و همزیستی میان اعراب و یهودیان می اندیشید. به همین جهت از یک سو به کشاورزان فلسطینی گوشه چشمی نشان داده، در جلب دوستی آنان کوشید و از سوی دیگر فرزندان اشراف و وجیه المِلّه ها! را در مشاغل دولتی به کار گمارد تا بدین طریق آنان از نظر مادی وابسته به دستگاه حاکمه شوند و آرمانشان در رویارویی با منافع شخصیشان به تحلیل رود.(1) در مدت زمامداری واکهوب، تعداد مهاجرین یهودی از 3409 نفر در سال 1931 به 61458 نفر در سال 1935 افزایش یافت.بی تردید صهیونیستها از به قدرت رسیدن آدولف هیتلر( 1933) در آلمان و تصویب قوانین نژادپرستانه در آن کشور، استفاده های فراوانی کردند. زیرا از سویی به اصطلاح مظلومیت! خویش را به رخ جهانیان و بویژه افکار عمومی غرب کشاندند و از سوی دیگر با انعقاد قراداد «هعفارا» با نازیها در سال 1933، تعداد مهاجرین یهودی در سالهای 35-1933 از مرز 25100 یهودی گذشت. انگلیسیها برای تأمین اسلحه و آموزش نظامی ساکنین آبادیهای یهودی نشین در فلسطین از انجام هرگونه اقدامی کوتاهی نکردند و با مسامحه کاریِ بسیار، دیدگان خویش را در مقابل سیل اسلحه قاچاق سرازیر شده برای یهودیان بستند.(2)
خلیل سکاکینی اوضاع فلسطین را در سال 1933 چنین توصیف می کند:
« اوضاع کشور روز به روز خرابتر و بدتر می شود. هر روز کشتیها هزاران مهاجر یهودی را به سوی ما پرت می کنند. هر روز قطعه های بزرگتری از سرزمین فلسطین به یهودیان فروخته می شود... مردم در چگونگی دفع این خطر سردرگم و حیران اند. یهودیان بخوبی دریافته اند که شیرازه کار امت عرب از هم پاشیده شده، اعراب به یکدیگر پشت کرده اند و فقر و جهل بر آنان حاکم شده است... لذا صهیونیستها فرصت را برای اجرای سیاستهای خویش غنیمت شمرده اند.(3)»
در چنین شرایطی، احزاب فلسطینی یکی پس از دیگری تولد یافتند. حزب « استقلال» نخستین حزبی بود که در تاریخ 2 اوت 1932 اعلام موجودیت کرد. این حزب تأکید داشت که انگلیس ریشه درد و علت العلل تمامی بدبختیهاست. به رغم موضعگیری مخالف این حزب علیه قیمومیت و طرحهای یهودی، در مجموع با تعقیب سیاست مقاومت منفی و اعتراضات لفظی و یا تسلیم یادداشتهای اعتراض آمیز، روشی اعتدالی و ملایم در مقابله با صهیونیستها و اشغالگران انگلیس در پیش گرفت.
در دوم دسامبر 1934 حزب « دفاع ملّی» به نمایندگی خانواده نشاشیبی و به سرکردگی راغب نشاشیبی، غلام حلقه به گوش انگلستان و با همراهی و مساعدت شیخ اسعد شقیری، تشکیل شد.
در 27 مارس 1935 حزب« عربی فلسطینی» به ریاست جمال حسینی و به نمایندگی از خاندان حسینی در صحنه سیاسی فلسطین ظاهر شد. حزب یاد شده براساس رهنمودهای حاج امین الحسینی برنامه هایش را پی ریزی می کرد.
سپس حزب «اصلاح گرای عربی فلسطینی» در 23 ژوئیه 1935 به صحنه آمد و پس از آن در پنجم اکتبر 1935 حزب « تجمّع ملی» تأسیس گردید.
در این میان دو حزب، یکی حزب عربی فلسطینی و دیگری حزب دفاع ملی از بقیه نیرومندتر بودند. در ضمن دیدگاه کلی احزاب یاد شده از رنگ و صبغه« قومیت» خالی نبود و در این خصوص خط مشی مشابهی را پیروی می کردند. مهمتر از همه آنکه احزاب فوق الذکر در دایره جهت گیریهای قبیله ای و خانوادگی می چرخیدند و در گرداب محدودیتها و تنگ نظریهای حزبی غرق شده، تنها به ریاست و صدارت چشم دوخته بودند. با این همه، مسلم است که مراسم و مناسبتهای مختلف دینی، مساجد و کانونهای پرورش مذهبی، خاستگاه و سر منشأ اصلی حرکتهای اعتراض آمیز و فعالیتهای مبارزاتی بود. به طوری که به مرور زمان بُعد اسلامی کم کم درباره توده های فلسطینی ریشه دوانید. نمود این واقعیت در رخدادهای اکتبر سال 1933 به گونه ای غیرقابل انکار ظاهر گردید. در نیمه نخست این ماه، رهبران فلسطینی در اعتراض به افزایش اعمال سرکوبگرانه و وحشیگریهای مقامات قیمومیت و با توجه به خطرات فزاینده مهاجرت یهودیان به فلسطین، مردم را به شرکت در یک راهپیمایی فراخواندند. مردم این تقاضا را اجابت نموده و در 13 اکتبر 1933، از درون حرم قدس شریف، راهپیمایی عظیمی در شهر بیت المقدس به راه افتاد. در پیشاپیش راهپیمایان موسی کاظم حسینی ( شهردار بیت المقدس) دیده می شد. نیروهای انگلیسی در یک اقدام انفعالی و ناجوانمردانه، به طرف راهپیمایان تیراندازی کرده و بیش از 60 نفر از آنان را زخمی نمودند که پنج نفر بر اثر شدت جراحات، به شهادت رسیدند.
هنوز دو هفته از این واقعه سپری نشده بود که رهبران فلسطینی بار دیگر مردم را به راهپیمایی دعوت کردند. در این راهپیمایی که در 27 اکتبر همان سال در یافا و پس از نماز جمعه ترتیب یافت، علما و روحانیون برجسته فلسطینی شرکت نمودند و در صف مقدّم راهپیمایان، موسی کاظم حسینی برای بار دوم حاضر شده بود. اما این بار او مورد اصابت گلوله سربازان اشغالگر واقع و مجروح گردید. همچنین شمار زیادی از شهروندان فلسطینی جراحاتی برداشتند و 30 نفر از راهپیمایان به شهادت رسیدند. پیامدهای این کشتار، گسترش تظاهرات خشمگینانه در بیت المقدس، حیفا، نابلس و غزّه بود. در اعتراض به این کشتار وحشیانه، فلسطین به مدت هفت روز در اعتصاب عمومی به سر برد.(4)در این مرحله، برخی از تشکیلات مخفی جهادگرا در مقابل خط مشی احزاب و حرکت ملی فلسطین، به جهاد و مبارزه مسلحانه روی آوردند. از جمله گروه « پنجه سبز» در شمال فلسطین( در سال 1929) و «جهاد مقدس» به سرپرستی مفتی و زعامت عبدالقادر حسینی را می توان نام برد. ولی نیرومندتر و سازمان یافته تر از کلیه حرکتهای پیشین، حرکت جهادگری و بالنده شیخ عزالدین قسام بود که در مورد آن به تفصیل سخن خواهیم گفت.
رهبران گروهها و احزاب فلسطینی که تماشاگر پیش آمدها و تحولات و شکوفایی حرکت اسلامی و آگاهانه مردم بودند، خواه ناخواه خود را ملزم دیدند که نسبت به احیاء و برگزاری مناسبتهای دینی، تاریخی و مردمی به گونه گردهماییهای توده ای و یا جشنهای دینی همّت گمارند؛ مناسبتهایی از قبیل: عید قربان، سالروز جنگ حطین، سالروز ولادت نبی اکرم(ص)، سالروز جنگ بدر و یادواره امام محمدرشید رضا در اول نوامبر 1935. به رغم گستردگی ظاهری تشکیلات قبیله ای و حزبی، این مرحله- یعنی پایان قیام سرنوشت ساز و مشهور براق در سال 1929- شاهد افول نقش جریانهای تنگ نظر فلسطینی بود. در کش و قوس تنازع بقا که جریانهای مختلف دچار آن شده بودند، دو جریان نیرومند موجودیتشان را همچنان حفظ و تثبیت کردند: اولی جریان اسلامی بود که مبارزه با صهیونیستها را مبارزه ای ایدئولوژیکی می دانست و با تمام توان کوشید تا هویت اسلامی را بر فرایند کلی مبارزه بگستراند. جریان دوم که بر قومی بودن مسئله فلسطین اصرار می ورزید، اندک اندک در حرکت ملی فلسطین آشکار گردید. جریان نخست در کنفرانس عمومی اسلامی و قیام جهادگری شیخ عزالدین قسام( 1935) نمود یافت و جریان دوم در پیدایش احزاب فلسطینی و نخستین کنفرانس جوانان عرب (1932) تجلی پیدا کرد.
کنفرانس عمومی اسلامی
اندیشه برگزاری کنفرانس اسلامی در مسجدالاقصی و یا در مجاورت آن، در روزهای انعقاد کنفرانس مکه به سال 1926 و در پی گفتگوهای دو جانبه حاج امین و محمدعلی رهبر هند، تبلور یافت. ولی مهمترین انگیزه ای که باعث تحقق این گردهمایی اسلامی شد، افزایش خطر صهیونیسم در فلسطین بود.(5)ظاهراً حاج امین قصد داشت به انگلیسیها بفهماند که« اعراب فلسطین تنها و بی یار و یاور نیستند، بلکه میلیونها عرب و مسلمان از آنها پشتیبانی می کنند.» بدین گونه کنفرانس اسلامی در سال 1931 منعقد گردید. تاریخ گشایش کنفرانس همزمان با مناسبتی اسلامی و مهم، یعنی « شب اسراء و معراج» انتخاب گردید. بنابراین کنفرانس در شامگاه 27 رجب 1350هـ مصادف با 7 دسامبر 1931 افتتاح شد.(6)
سرشناسترین متفکران و اندیشمندان اسلامی از سر تا سر جهان بزرگ اسلام برای شرکت در کنفرانس اعلام آمادگی نموده و 22 هیئت عربی و اسلامی به نمایندگی از کشورهایشان در جلسات شرکت جستند. چهره های نام آوری چون علامه مصلح، محمدرشید رضا و متفکر برجسته مسلمان و شاعر بزرگ هندوستان محمداقبال و شوکت علی یکی از رهبران مسلمان هندوستان و علامه بزرگ محمدحسین کاشف الغطاء و سیدضیاء الدین طباطبایی از ایران و امیرسعید جزایری، شکری قوتلی، ریاض صلح، کامل قصاب و بسیاری دیگر از شخصیتهای عرب و مسلمان در کنفرانس حضور داشتند. اغلب نامبردگان در نطقهای خود در جلسات کنفرانس، خطرناک بودن اوضاع فلسطین و قداست و ارج و منزلت این سرزمین را یادآوری نموده، لزوم پاسداری از آن را گوشزد کردند.(7) کنفرانس تصمیمات مهمی در مورد آینده فلسطین در دو بُعد محلی و برون مرزی اتخاذ نمود؛ از جمله:
1. تأسیس یک دانشگاه اسلامی به نام «دانشگاه مسجدالاقصی»؛
2. پافشاری در مورد اسلامی بودن دیوار بُراق و پیمان بستن در حمایت از آن؛
3. تأسیس شرکت « نجات اراضی» و یاری رسانی به کشاورزان و روستاییان و پیشه وران برای سر و سامان بخشیدن به شرکتهای تعاونی « وام رسان» به منظور صیانت زمینهای فلسطینیان در برابر دست اندازیها و تعدیات صهیونیستها و دلالان وابسته شان( یعنی سوداگران محلی و بیگانه)؛
4. تشکیل کمیته های محلی در تمامی کشورهای اسلامی جهت پیگیری موارد فوق الذکر.
بعلاوه، شرکت کنندگان در این اجلاس مراتب همبستگی و حمایت خود را از مبارزات مردم سوریه، لیبی، مصر و کلیه کشورها اسلامی که هریک به نحوی از انحاء زیر ستم استعمارگران به تنگ آمده بودند، اعلام کردند.(8)
با این حال و به رغم اینکه کنفرانس به مسئله فلسطین بُعد اسلامی و ایدئولوژیکی گسترده ای بخشید و بر « اسلامیت» فلسطین و ارتباط تنگاتنگ سرنوشت این سرزمین با سرنوشت همگی مسلمانان پافشاری نمود و امید یافتن راه حلی مبتنی بر اعتقادات اسلامی برای مسئله فلسطین را در دل فلسطینیان زنده کرد و با وجود اینکه مسلمانان در بیرون از مرزهای فلسطین از مصوبات کنفرانس بخوبی استقبال کرده و به اعزام هیئتهایی سیّار به منظور جمع آوری اعانات و کمکهای نقدی همّت گماشتند و عملاً سیل کمکهای نقدی از همه جا و بویژه از هندوستان به طرف کمیته های کنفرانس سرازیر شده بود، ولی این واقعیت تلخ و دردناک که اغلب کشورهای اسلامی در آن روزگار تحت سیطره مستقیم استعمارگران قدرت هیچ گونه اظهار وجود یا تحرّک آزادانه و خودجوشی را نداشتند، مانع از آن شد که تلاشهای به عمل آمده در روند مبارزات ملت فلسطین به ثمر بنشیند.
برای نمونه، دخالت حکومت مرکزی انگلستان در هندوستان و ممانعت از انتقال کمکهای مالی عظیم جمع آوری شده از هند به فلسطین، به بهانه اینکه این کار به سیاست! مقامات قیمومیت در فلسطین لطمه وارد می سازد و طرحهای تأسیس وطن قومی یهود را بر هم می زند، بهترین دلیل بر صدق گفتار ماست(9). با این همه، تأثیر برگزاری کنفرانس اسلامی و نفوذ شخصیت مفتی اعظم فلسطین، حاج امین که با حضور تعداد قابل توجهی از علما و سران مذهبی فلسطینی ریاست جلسات کنفرانس را به عهده داشت، روحیه ستیز و رویارویی با طرحهای صهیونیستی را در بین ملت فلسطین تقویت کرد.
از آنجا که سردمداران صهیونیسم جهانی به تصرف اراضی فلسطینیان اولویت خاص داده بودند، از به کارگیری روشهای گوناگون مصادره زمینها و املاک جهت نیل به مقصود ابا نداشتند و در پناه سرنیزه های انگلیس و با بهره گیری از وسایل خبیثانه ای چون تطمیع مالی یا هرگونه ترفند دیگری برای رسیدن به اهداف پلیدشان، دریغ نمی ورزیدند.
اما مجلس اعلای اسلامی که پیش از این نیز اهالی را متقاعد کرده بود که از طریق فروش زمینهایشان به مجلس، آن ها را به صورت وقف دینی درآورند و بدین وسیله از فروش بی رویه اراضی به یهودیان جلوگیری کرده بود، بار دیگر از اواسط دهه 30، حملات تبلیغاتی وسیعی علیه فروش زمین به یهودیان را آغاز نمود. به گفته مورخین، مساجد و نشریات عربی جولانگاه این حملات بود. بدین ترتیب مجلس مالکین اراضی را تشویق می کرد که زمینهایشان را پس از فوت، به صورت وقف ارثی درآورند و بدین وسیله فروش اراضی به یهودیان را به کمترین حد ممکن رساند.(10)
بتدریج علما و روحانیون بر دامنه فعالیت و تلاشهای خویش افزودند و یکی پس از دیگری از تمام نقاط به سوی فلسطین عازم شدند و با ایراد خطبه ها و موعظه ها در روستاها، مردم را آگاهی داده و حرام بودن فروش اراضی به یهودیان را تبیین می کردند. سرانجام گردهمایی بزرگی در 28 دسامبر 1934 تشکیل گردید. در این گردهمایی تصمیم گرفته شد که از تمامی علمای دین در فلسطین برای شرکت در کنگره ای عمومی دعوت به عمل آید. در روز جمعه 21 شوال 1353هـ(25 ژوئیه 1935) نخستین کنگره علمای فلسطین در کنار مسجدالاقصی برگزار گردید. نزدیک به 400 تن از علمای دین، ائمه مساجد، وعّاظ، مدرسین و خطبا از سرتاسر فلسطین در کنگره حضور یافته و به اتفاق آرا، حاج امین الحسینی را به ریاست کنگره انتخاب کردند(11).
مهمترین مصوبه کنگره مذکور فتوای مشهوری است در مورد تحریم فروش اراضی به یهودیان. همان گونه که مورخین می گویند: مطابق این فتوا، فروش حتی یک وجب از اراضی فلسطین به یهودیان حرام بوده، فروشندگان و دلالان و واسطه هایی که به این عمل دست یازند، در حکم مارقین( از دین برگشتگان) و خوارج محسوب گشته و از دفن در گورستان مسلمانان محروم می شدند.
همچنین تحریم همه جانبه این قبیل افراد در فتوا توصیه شده است.(12) در خارج از مرزهای فلسطین، علمای دین فتواهای مشابهی منتشر کردند و بدین گونه جانبداری و همسویی خویش را با مصوبات نخستین کنگره علمای فلسطین، نشان دادند.
در شرایطی که استعمارگران انگلیسی و فرانسوی و مهاجرین صهیونیست جای پای مستحکمی در منطقه پیدا کرده بودند، علمای دین در فلسطین بزودی دومین کنگره خویش را به تاریخ 21 ذی قعده 1354 هـ( 14 فوریه 1936) و بار دیگر به ریاست حاج امین در گلزار معارف در قدس شریف برگزار کردند. علاوه بر رؤسا و اعضای جمعیتهای امر به معروف و نهی از منکر، چهره هایی که در کنگره نخست حضور نیافته بودند، در کنگره دوم شرکت نمودند.
برگزاری کنگره دوم بیانگر احساس مسئولیت روحانیون نسبت به سرنوشت این ارض مقدس است و مورخین بر این مقوله شهادت داده اند. اعضای جمعیتهای امر به معروف و نهی از منکر پس از پایان جلسات کنگره دوم، حملات روشنگرانه تبلیغاتی وسیعی را سامان دادند و در سرتاسر فلسطین صدها جلسه برگزار نمودند. این موضوع آثاری بس عمیق در شکوفایی آگاهی توده ها و برانگیختن احساسات و دلبستگیهای عاطفیشان نسبت به سرزمین آبا و اجدادی- که از اعتقاد راسخ آنان به حق خود در این سرزمین مقدس نشئت می گیرد- داشته است.(13)
پی نوشت ها :
1.کامل محمود خلّة، فلسطین و الانتداب البریطانی، صص 35-334.
2. اکرم زعیتر، الحرکه الوطنیه الفلسطینیه، 39-1935.
3. خلیل السکاکینی، کذا انا یادنیا، صص 1-250.
4. بیان نویهض، وثائق الحرکة، ..، صص 4-301.
5. عبدالوهاب الکیالی، وثائق المقاومه الفلسطینیه العربیه، صص 44-338.
6. عجاج نویهض، رجال من فلسطین، ص 371.
7. بیان نویهض، همان، ص 243.
8. محمد عزه دروزه، فلسطین و جهاد الفلسطینین، ص 27.
9. بیان نویهض، همان، صص 47-246.
10. همان، صص 48-247.
11.John Marlowe,Rebellion Palestine,(London:the Cresset Press,1946),p.134.
12. عیسی السفری، فلسطین العربیه بین الانتداب و الصهیونیه، ص 229.
13.اکرم زعیتر، وثائق الحرکه الفلسطینیه، همان،صص 91-381.