نویسنده: هادی خسروشاهی
می توان به دو نوع رابطه حاکم بر جنبش فتح و نیروهای در خط اسلام، اشاره کرد: روابط فتح با جناح سنتی این خط که اخوان المسلمین نماینده آن است... برخورد فتح با این جریان، با شیوه رسمی که هر نظام عربی در مقابل نیروهای سیاسی مخالف خود بکار می برد، تفاوتی ندارد! ولی تلاشهای پیگیر و مستمری از سوی فتح دنبال شده تا این جناح را به سمت خود جذب کند و یا آن را اصولاً بخشی از حرکت فتح بنامد!. این موضوع آشکارا در مجلس ملی که در آوریل 1987 در الجزایر تشکیل شد، مشاهده گردید. 3 تن از نمایندگان اخوان به عضویت این مجلس درآمدند! دو نفر به شورای مرکزی و دیگری به دبیری مجلس راه یافت. این نشان می داد که به آنان وزنه سیاسی سنگین تری نسبت به ظاهر کمی آنان اعطاء شده است. ولی این سیاست فتح بیشتر در محاسبات برقراری توازن میان نیروها می گنجد، بویژه پس از آنکه عناصر کمونیست به مجلس ملی فلسطین پیوستند. موضع گیری ملایم فتح در قبال حمله بعضی عناصر نیروهای اسلامی به پایگاه جمعیت هلال احمر که به صورت محل تجمع سران نیروهای چپ گرا درآمده بود، نشانه ای از سیاست نرمش فتح در قبال این بخش از جریان اسلامی بود.
اما رفتار فتح با جناح دیگر اسلامی، یعنی سازمان جهاد اسلامی کاملاً متفاوت است. روابط، نخست روابط تعاون و همکاری بود که گاهی تا مرحله هماهنگی در عملیاتی که سازمان جهاد انجام می داد، می رسید. این موضوع به طور مشخص در خلال عملیاتی که در نوار غزه صورت گرفت و در منطقه تحت کنترل شهید خلیل الوزیر( ابوجهاد)، از برجسته ترین فرماندهان نظامی فتح، به انجام رسید، به چشم می خورد. یکی از «شهدای» این عملیات به جنبش فتح وابسته بود. بعضی از افراد دستگیر شده توسط اشغالگران، پس از عملیات باب المغاربه، وابسته به سازمان جهاد، گفته بودند که آنها آموزشهای نظامی خود را در پادگانهای فتح که در برخی از کشورهای همجوار تأسیس شده گرفته اند. بدین ترتیب، روشن می شود که سازمان جهاد اسلامی با « فتح» تماسهایی داشته است، ولی رهبری سازمان جهاد اسلامی می گوید که همکاری و تعاون آنها با خود « فتح» نبوده و نیست، بلکه بعضی از افراد وابسته به فتح، بدون اطلاع رهبری آن، با جهاد اسلامی همکاریهایی دارد...(1)
البته می دانیم که فتح از هنگام تأسیس، خود را تنها به صورت یک جنبش آزادی بخش ملی و معتقد به نبرد انقلابی و توده ای، به عنوان راهی برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی مطرح کرده بود و بخشی از مصداقیت آن در گرو پای بندیش به استراتژی کار «مسلحانه» در داخل سرزمین اشغالی باقی می ماند. در این چارچوب، روی آوردن به اندیشه جهاد اسلامی قابل درک است. و بی شک، در ایجاد بسیجی از این دست، عنصر ایمان بی اندازه فعال و مؤثر است، بویژه که اسلام در شرایط اشغال سرزمین فلسطین همچنان یکی از نشانه های اصلی هویت فلسطین باقی مانده و درواقع، به صورت یکی از ستونهای بنیادین و ژرف فرهنگ ملت شناخته می شود.
البته، فتح به دلایل سیاسی و نظامی قادر به نبردی مسلحانه نیست. از این رو، حرکت های مسلحانه گروههای دیگر را به خود نسبت می دهد و روی همین اصل، غرب هم چنین می پندارد که جهاد اسلامی با فتح نه تنها همکاری، بلکه هم پیمانی! دارد.(*) ملاحظات مربوط به روابط جنبش فتح با پاره ای از سازمانها و جریان های اسلامی( چه در سطح منطقه ای و چه محلی)، رابطه با جهاد اسلامی را توجیه می کند. البته پاره ای از رهبران جنبش به دور از سازمانهای سیاسی- اسلامی نبوده اند، بلکه بر مبنای منطق و اندیشه ای مشابه با جهاد اسلامی، مانند « حزب التحریر اسلامی»، آنرا به وجود آورده اند.(2)
همچنین جنبش فتح از شماری از نیروهای اسلامی که در صحنه لبنان پدیدار شدند، دور نبوده است. این موضوع در مورد رابطه جنبش فتح با حرکت « توحید اسلامی» صدق می کند. این جنبش، از اتحاد 3 نیرو که عده ای از فلسطینی ها در تأسیس بعضی از آنها سهیم بوده اند، به وجود آمده است. این جنبشها عبارتند از:
1.« ارتش لبنان عربی» که فتح آن را برای رویارویی با سوریه در منطقه شمال لبنان پدید آورده بود!
2. مقاومت مردمی « المقاومة الشعبیه» که در 1969، « علی عکاوی» آن را رهبری کرد. سپس، برادر وی« خلیل عکاوی» رهبری آن را به عهده گرفت و سرانجام در 1982 در جنبش توحید اسلامی ادغام شد...
جنبش « المقاومه الشعبیه» در نیمه های دهه 70 یکی از سازمانهای وابسته به جنبش فتح به شمار می رفت.
3. گروه « جندالله» که پیش از پیوستن به جنبش توحید اسلامی، از حمایت آشکار فلسطینی ها برخوردار بود و خلیل الوزیر( ابوجهاد) نقش بسزایی در تشکیل این جنبش ایفا نمود- که بعدها سوریه توانست آن را منهدم کند! و ابوجهاد نیز در تونس، به شهادت رسید تا راه را برای قبول توسعه طلبی صهیونیسم و گسترش دائره کمپ دیوید و پذیرش شرایط امپریالیسم آمریکا از سوی کلیت ارتجاع عرب، حتی آنهایی که برای عوام فریبی تا دیروز ماسک مقاومت و رادیکالیسم را برچهره داشتند!- هموار گردد!!
به هر حال، هواداری سرسختانه جهاد اسلامی از انقلاب اسلامی ایران و موضع گیری خصمانه رهبری فتح در خصوص جنگ تحمیلی و دفاع کورکورانه آن از رژیم بعثی عراق، سرانجام جهاد اسلامی و فتح را از یکدیگر جدا ساخت، گرچه ساختار سیاسی فتح به آن اجازه نمی داد که این جدایی را بپذیرد و یا اعلام دارد. فتح با بینش سیاسی خاصی، همه گروههای اسلامی فلسطین را هم منسوب بخود می دارد و این تاکتیک سیاسی، باعث شده که همواره به عنوان تنها سخنگوی مردم فلسطین قلمداد شود و موقعیت خود را در میان مردم فلسطین از دست ندهد...
ولی پذیرش صلح با اسرائیل توسط ساف، سرانجام ماهیت رهبری آن را افشا کرد و خط ها را بطور مشخص جدا ساخت... و اکنون پلیس عرفات در غزه و اریحا، نقش پلیس صهیونیستها را ایفا می کند و به کشتار و سرکوب عناصر حرکت های اسلامی می پردازد...
اما رفتار فتح با جناح دیگر اسلامی، یعنی سازمان جهاد اسلامی کاملاً متفاوت است. روابط، نخست روابط تعاون و همکاری بود که گاهی تا مرحله هماهنگی در عملیاتی که سازمان جهاد انجام می داد، می رسید. این موضوع به طور مشخص در خلال عملیاتی که در نوار غزه صورت گرفت و در منطقه تحت کنترل شهید خلیل الوزیر( ابوجهاد)، از برجسته ترین فرماندهان نظامی فتح، به انجام رسید، به چشم می خورد. یکی از «شهدای» این عملیات به جنبش فتح وابسته بود. بعضی از افراد دستگیر شده توسط اشغالگران، پس از عملیات باب المغاربه، وابسته به سازمان جهاد، گفته بودند که آنها آموزشهای نظامی خود را در پادگانهای فتح که در برخی از کشورهای همجوار تأسیس شده گرفته اند. بدین ترتیب، روشن می شود که سازمان جهاد اسلامی با « فتح» تماسهایی داشته است، ولی رهبری سازمان جهاد اسلامی می گوید که همکاری و تعاون آنها با خود « فتح» نبوده و نیست، بلکه بعضی از افراد وابسته به فتح، بدون اطلاع رهبری آن، با جهاد اسلامی همکاریهایی دارد...(1)
البته می دانیم که فتح از هنگام تأسیس، خود را تنها به صورت یک جنبش آزادی بخش ملی و معتقد به نبرد انقلابی و توده ای، به عنوان راهی برای آزادسازی سرزمینهای اشغالی مطرح کرده بود و بخشی از مصداقیت آن در گرو پای بندیش به استراتژی کار «مسلحانه» در داخل سرزمین اشغالی باقی می ماند. در این چارچوب، روی آوردن به اندیشه جهاد اسلامی قابل درک است. و بی شک، در ایجاد بسیجی از این دست، عنصر ایمان بی اندازه فعال و مؤثر است، بویژه که اسلام در شرایط اشغال سرزمین فلسطین همچنان یکی از نشانه های اصلی هویت فلسطین باقی مانده و درواقع، به صورت یکی از ستونهای بنیادین و ژرف فرهنگ ملت شناخته می شود.
البته، فتح به دلایل سیاسی و نظامی قادر به نبردی مسلحانه نیست. از این رو، حرکت های مسلحانه گروههای دیگر را به خود نسبت می دهد و روی همین اصل، غرب هم چنین می پندارد که جهاد اسلامی با فتح نه تنها همکاری، بلکه هم پیمانی! دارد.(*) ملاحظات مربوط به روابط جنبش فتح با پاره ای از سازمانها و جریان های اسلامی( چه در سطح منطقه ای و چه محلی)، رابطه با جهاد اسلامی را توجیه می کند. البته پاره ای از رهبران جنبش به دور از سازمانهای سیاسی- اسلامی نبوده اند، بلکه بر مبنای منطق و اندیشه ای مشابه با جهاد اسلامی، مانند « حزب التحریر اسلامی»، آنرا به وجود آورده اند.(2)
همچنین جنبش فتح از شماری از نیروهای اسلامی که در صحنه لبنان پدیدار شدند، دور نبوده است. این موضوع در مورد رابطه جنبش فتح با حرکت « توحید اسلامی» صدق می کند. این جنبش، از اتحاد 3 نیرو که عده ای از فلسطینی ها در تأسیس بعضی از آنها سهیم بوده اند، به وجود آمده است. این جنبشها عبارتند از:
1.« ارتش لبنان عربی» که فتح آن را برای رویارویی با سوریه در منطقه شمال لبنان پدید آورده بود!
2. مقاومت مردمی « المقاومة الشعبیه» که در 1969، « علی عکاوی» آن را رهبری کرد. سپس، برادر وی« خلیل عکاوی» رهبری آن را به عهده گرفت و سرانجام در 1982 در جنبش توحید اسلامی ادغام شد...
جنبش « المقاومه الشعبیه» در نیمه های دهه 70 یکی از سازمانهای وابسته به جنبش فتح به شمار می رفت.
3. گروه « جندالله» که پیش از پیوستن به جنبش توحید اسلامی، از حمایت آشکار فلسطینی ها برخوردار بود و خلیل الوزیر( ابوجهاد) نقش بسزایی در تشکیل این جنبش ایفا نمود- که بعدها سوریه توانست آن را منهدم کند! و ابوجهاد نیز در تونس، به شهادت رسید تا راه را برای قبول توسعه طلبی صهیونیسم و گسترش دائره کمپ دیوید و پذیرش شرایط امپریالیسم آمریکا از سوی کلیت ارتجاع عرب، حتی آنهایی که برای عوام فریبی تا دیروز ماسک مقاومت و رادیکالیسم را برچهره داشتند!- هموار گردد!!
به هر حال، هواداری سرسختانه جهاد اسلامی از انقلاب اسلامی ایران و موضع گیری خصمانه رهبری فتح در خصوص جنگ تحمیلی و دفاع کورکورانه آن از رژیم بعثی عراق، سرانجام جهاد اسلامی و فتح را از یکدیگر جدا ساخت، گرچه ساختار سیاسی فتح به آن اجازه نمی داد که این جدایی را بپذیرد و یا اعلام دارد. فتح با بینش سیاسی خاصی، همه گروههای اسلامی فلسطین را هم منسوب بخود می دارد و این تاکتیک سیاسی، باعث شده که همواره به عنوان تنها سخنگوی مردم فلسطین قلمداد شود و موقعیت خود را در میان مردم فلسطین از دست ندهد...
ولی پذیرش صلح با اسرائیل توسط ساف، سرانجام ماهیت رهبری آن را افشا کرد و خط ها را بطور مشخص جدا ساخت... و اکنون پلیس عرفات در غزه و اریحا، نقش پلیس صهیونیستها را ایفا می کند و به کشتار و سرکوب عناصر حرکت های اسلامی می پردازد...
پی نوشت ها :
*این تحلیل ها بیشتر مربوط به دوران قبل از تسلیم باند عرفات در قبال رژیم اشغالگر صهیونیستی است... و موضع فعلی ساف اکنون کاملاً در راستای اهداف رژیم صهیونیستی قرار دارد...
1. نامه دکتر فتحی شقاقی به نگارنده،صفحه 5.
2. این حزب را شیخ تقی الدین النبهانی از اهالی فلسطین در اوایل دهه 50 تأسیس کرده است. استراتژی سیاسی حزب تمرد از سیاست صبر و انتظاری است که دیگران در پیش گرفته بودند! بدین جهت، حزب مانند سازمان جهاد، رنگ رادیکال دارد.