نویسنده: دسیدریوس اراسموس
مترجم: کامبیز گوتن
مترجم: کامبیز گوتن
اشاره:
دسیدریوس اراسموس هلندی ( 1536- 1466) شاید بزرگ ترین آموزگار زمان خود بود، از میان رساله های تربیتی وی می توان از De Pueris statim ac liberaliter instituendis ( 1529) نام برد که در آن خوشبینی خود را در مورد طبیعت انسان و اعتقادش به اهمیت بی پایان «تربیت» را ابراز می دارد.***
حال بهره مندی از عقل است که آدمی را می سازد. اگر درختان و جانوران رشد می کنند، باور کنید، انسان ها شکل گرفته و درست می گردند. آدمیان روزگاران پارینه را که در جنگل ها به سر می بردند، به صرف پیروی از احتیاجات و گرایش های طبایعشان، بی این که قانونی هدایتشان کند، بی هیچ نظمی در جوامع، باید چونان حیوانات وحشی به حساب آورد تا به صورت انسان ها. زیرا عقل، این نشانه انسانیت، جایش خالی است وقتی همه چیز را اشتها و ولع تعیین می کند. در آن صورت بی تردید انسانی که از طریق عقل، فلسفه نیاموخته و تعلیم درستی ندیده موجودی دون تر از یک حیوان است، جانوری مضرتر از همه حیوانات که با نیروی جاه طلبی، یا شهوت، خشم یا رشک، یا خلق و خویی افسار گسیخته در اینجا می پلکد و در آنجا پرسه می زند. بنابراین نتیجه می گیرم کسی که اقدام نمی کند برای پسرش شرایط بهترین آموزش را فراهم سازد نه یک انسان است و نه پسر یک انسان... طبیعت، با دادن پسر به شما، بگذارید بگویم، موجودی بی تربیت و شکل ناگرفته ای را به شما واگذار می کند که بر عهده شما است تا او را طوری بار آورید که براستی بتواند انسانی شود. اگر در این بار آوردن و شکل بخشیدن قصور شود او هنوز یک حیوان است که شما دارید: چنانچه با علاقه مندی و خردمندی تلاش شود، در آن صورت موجودی را دارید که تقریباً در حد یک خداست.
آیا تأسف آورتر از این می تواند چیزی باشد که اذعان کنیم یک حیوان بی شعور وظایف خود را به بچه هایش از روی غریزه انجام می دهد، ولی انسان، این موجودی که عقل دارد، خود را مدیون طبیعت ندانسته و مسئولیت به فرزندانش و خداوند را نمی داند که چیست؟ لیک سه شرطی را که پیشرفت شخصی را میسر می سازد مطرح می کنم. اینها عبارتند از طبیعت، تربیت و تمرین. منظورم از طبیعت، تا حدی ظرفیت و استعداد ذاتی برای تربیت پذیری و تا حدی، گرایش شخصی به سوی والایی است. منظورم از تربیت، کاربرد ماهرانه صحیح تعالیم و رهنمودهاست. منظورم از تمرین، انجام آزاد و ارادی آن فعالیتی است که طبیعت شالوده اش را در ما ریخته و تربیت تقویتش می کند. طبیعت بدون تربیت صحیح می باید ناقص باشد و تمرین بی آن روشی که تربیت در اختیار می نهد به پریشان حالی بی امان منتهی می گردد.
وقتی از طبیعت یک انسان سخن می داریم اصولاً منظورمان آن وجه اشتراکی است که فقط به بشر تعلق دارد: این خصوصیت که عقل می تواند هدایتش کند. ولی ممکن است مراد ما چیزی محدودتر از این باشد: خصوصیتی که ویژه هر شخصی است، که آن را می توانیم فردیت بخوانیم. بدین سان طفلی ممکن است به ریاضیات استعداد نشان دهد، دیگری به خداشناسی، دیگری به سخنوری، یا شعر، دیگری به جنگ. برخی از اذهان به بعضی از علوم چنان گرایش و آمادگی نشان می دهند که از عهده دیگران بر نمی آید؛ تلاش در آن جهت تحرّک مثبتی را سبب می گردد...
بر معلم است که به این گرایش طبیعی، به این فردیت، در مراحل نخستین زندگی کودک توجه نماید، زیرا ما چیزهایی را بهتر می آموزیم که این اصل در آنها رعایت شده باشد. تصور می کنم امری بیهوده نباشد که بکوشیم از چهره و رفتار یک پسر بچه حدس زنیم که عملکردش چگونه خواهد بود. طبیعت در این خصوص از دادن نشانه هایی که راهنمایمان باشد دریغ نورزیده است.
پی نوشت ها :
*- From W.H.Woodward: Desiderius Erasmus, pp.186-7,191,195-6. Copyright 1904 by Cambridge University Press.
منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.