جنتلمن کامل

هِنری پیچم ( 1644- 1576) مدیر مدرسه و، مدتی، معلم پسرانِ اِرِلِ اَراندل Earl of Arundel بود که به دومین شان کتاب جنتلمن کامل را ( 1622) تقدیم نموده. این اثر نمونه ی کتاب هایی است در خصوص «آداب رفتار و
پنجشنبه، 21 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنتلمن کامل
v

نویسنده: هنری پیچم
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

هِنری پیچم ( 1644- 1576) مدیر مدرسه و، مدتی، معلم پسرانِ اِرِلِ اَراندل Earl of Arundel بود که به دومین شان کتاب جنتلمن کامل را ( 1622) تقدیم نموده. این اثر نمونه ی کتاب هایی است در خصوص «آداب رفتار و حرمتگزاری» با تناوبی مرتّب از قرن پانزدهم تا هفدهم به چاپ می رسیده. همانند درباری نوشته ی کاستیلیونه القاگر تحول سلحشورِ دوران وسطایی به مرد «کامل» و تربیت آموخته ی رنسانس است.
***
در اینجا شما را [ویلیام هاورد William Haward ، فرزند اِرِل اراندل و ساری Surrey] با رهنمودهای اولیه و کاملاً روشن ( کلیدی که درهای بهتری را برایتان خواهد گشود) و بهترین روشی که به درد آموزشتان بخورد و شما را به سجایای اخلاقیِ ارزنده که لازمه هر شخص نجیب و آزاده است مجهز می سازم. در این مورد شکی باقی نخواهم گذارد، بلکه وقتی به ارزش و اعتبار دانش اندوزی پی بردید خواهید دید تا چه اندازه به آزادگی خواهد افزود؛ چه خطاهایی هر ساعت از روی نادانی سر می زند؛ چه دلچسب و شیرین خواهد بود از طریق تاریخ با خردمندترین کسان در اعصار مختلف محشور شویم؛ از علوم لذّتبخش و با شکوه ریاضیات، شعر، تصویرنگاری، سلحشوری و غیره سر در آوریم (مطالعاتی که ضمن آنها ورزش را نیز نباید از یاد برد و به سیر و سیاحت هم باید پرداخت). بحث در خصوص این مطالب را خواهید شنید، همچون اولیس Ulysses(1) که مینروا Minerva در کنارش بود: چیزی که راهنمایی برای کسب دانش برایتان خواهد بود؛ شالوده ای نه برای شیرین ترین زندگی فقط بلکه سعادتمندترینِ آن.
اگر درست چارچوب نظام عالم و شیوه ی خِرَد شکوهمند در کارش را بررسی کنیم: مثل آفرینش شکل های بی پایان موجودات، باید اذعان کنیم از جوهر و یا فضیلتی برخوردار است که مقام شامخی بدان می بخشد و آن را بر همه چیز مسلط و حاکم می سازد. در میان اجرام سماوی کواکب رخشنده تر را می بینیم که تأثیرشان زیادتر از ستارگان کم نورتر است. در میان عناصر، آتش که پاک تر و کارآمدتر از همه است در بالاترین مقام جای دارد: در اجسام مرکب، چه با حس باشند و چه بی حس، رگه ای از سیادت وجود دارد که از فرم ناشی است و (در یک نوع مشابه) برخی را بر دیگران تفوق بخشیده و اصیل تر می سازد.
می گوییم شیر شاه حیوانات است، عقاب سالار پرندگان، نهنگ سرور بزرگ ماهیان، و بلوط ژوپیتر پادشاه جنگل. در میان گلها، گل سرخ است که بیشتر از همه تحسینش می کنیم و برایش ارزش قایلیم: در میان میوه ها سیب، میان سنگها الماس را از همه پر بهاتر می دانیم؛ در میان فلزات، طلا و نقره. و چون می دانیم اینها فرّ و شکوه درونی خود را پیوسته به انواع خود منتقل می سازند، آیا روا نیست آزادگی و حریّت انسانی را که از کمال بیشتر و از فرم بهتر برخوردار است بجا آورده و او را سرآمد دیگران بدانیم؟...
بی شک، تصور این که طبیعت (یا بهتر بگوییم خدای طبیعت) چنین کاری را در میان خودمان انجام نمی دهد نشانگر حماقت و تبعیضگری است و تقلیل دادن خودمان به سطحی دون تر از حیوان. آزادگی در این صورت (به مفهوم گسترده آن) چیز دیگری نیست مگر نوعی والایی، و یا توجه نمودن به کسی است که برتر از دیگران است، به خاطر عمل قابل توجهی که انجام داده، چه خوب باشد چه بد؛ در توجه به این مفهوم است که شاعران لاتین نوبیلیس nobilis را (آزاده) و ایگنوبیلیس ignobilis (پست) را در مورد افراد به کار می بردند. به مفهوم واقعی، مخصوصاً، اشرافیت یا آزادگی، شرف خونی و افتخاری در نژاد و یا تبار است که پیش از اینها به یک نفر یا تنی چند از خانواده از طرف شهریار، قوانین، رسوم سرزمین یا محل، اعطا می شد که کار افتخارآمیزی کرده و یا برای سرزمین و کشوری که در آن می زسیتند مفیدو سودمند واقع شده بودند.
از آنجایی که هر فضیلتی در کرده و عملی نهفته است، و آدمی برای خود به دنیا نیامده، اضافه می کنیم عملی که به درد مملکت خورد و سودبخش باشد؛ زیرا کسانی که فروغشان را بیهوده مصرف می کنند، همچو در درون فانوسی سیاه، چه در غورورزیدن، و چه انزواطلبی نوعِ فکورانِ رواقی، هرگز به مقام آزادگی نایل نمی شوند...
علاوه بر این، آزادگی صفتی است ذاتی و طبیعی که درخشش را (همچو الماس) از خودش دارد: افتخارات و عناوینی که از برون اعطا می شوند حکم تشریفاتی دارند تزیینی، مثل جامه و تن پوشی برای یک تن زیبا.
گفته ی امپراتور زیگیزموند Sigismund در بیان منظوری که داریم از یاد نابردنی است، حرفی که او به یک دکتر حقوق زده بود؛ این شخص بعد از دریافت لقب اشرافی سلحشوری از دست امپراتور، انجمن حقوق دانان را ترک گفته و با صاحب مقامان دیگر نشست و برخاست می کند. امپراتور که کارهای او را خوب زیر نظر داشت خنده ای کرده ( در مجلسی که همه حضور داشتند) به او می گوید: ای احمق که مقام اشرافی سلحشوری را به دانش اندوزی و درجه علمی ات ترجیح می دهی، من می توانم هزار مقام اشرافی در یک روز به این و آن اعطا کنم، ولی قادر نیستم در هزار سال یک دکتر بسازم. حال از آنجایی که شوکت هر جامعه ای بر اساس توان جنگ و صلح آن ابقا می شود، این درخت زیبا با دو شاخه اصلی، خود را به امور جنگی و نظم کشورداری تعمیم می دهد؛ تحت اولی شهامت و عظمت روح را قرار می دهم، و تحت دیگری عدالت، قانون دانی و شکوه و بلاغت را.
چه پایداری و عظمت روح بود که (به طوری که می خوانیم) به ایفیکرات Iphicrates آزادگی بخشید، آن آتنی دلاوری که در جنگ پیچیده ای، لاکه دمونیایی ها را مغلوب ساخت، جلوی خشم و جنون اِپامینونداس Epaminondas را گرفت، سپه سالارِ اردشیر Artazerzes شاه ایران شد، با این همه پسر پینه دوزی فقیر بود.
یومِنس Eumenes یکی از لایق ترین افسران اسکندر فرزند یک ارابه ران معمولی بود.
دی یوکلتیان Diocletian پسر یک صحاف کتاب بود؛ والنتینیان Valentinian پسر یک طناب باف؛ ماکسیمیوس Maximius پسر یک آهنگر، پرتیناکس Pertinax پسر یک هیزم شکن؛ سرویوس تولیوس Servius Tullius، پسر یک کنیز که اسمش از او گرفته شده و به معنی خدمتگزار است؛ تارکینیوس پریسکوس Tarquinius Priscus پسر یک کاسب فقیر یا بهتر بگوییم طوافی در کُرنت Corinth؛ واکپه Hugh Capet، پادشاه فرانسه، پسر قصابی در پاریس....
از کسانی که در جاهای با شکوه زیسته و یا با شرایط سخت روبرو بودند و منافع بزرگ به دیگران رساندند یکی تارکینوس پریسکوس بود که به یمن داشتن سجایای اخلاقی با ارزش و با وجود قصرهایی که بنا نموده و کارهای شاهواری را که انجام داده، چنانچه ماکیاولی گزارش می دهد، مردی بوده که عنوان اشرافی نداشته است. این کوسیمو ( به گفته ی او) محترم ترین و معروف ترین شهروند (بی این که اهل جنگ باشد) بوده که بشر تا به حال به خاطر دارد، چه در فلورانس، چه در هر شهر دیگری؛ زیرا او نه تنها از همه معاصرینش در اقتدار و شوکت پیشی گرفت؛ بلکه در آزادمنشی و خردمندی نیز. برای این که او از میان صفات بارزی که داشت و او را به سوی ترقی سوق می داد از همه مردان دیگر آزادمنش از گزارشات پدرش پی برد که هیچ شهروند پر آوازه ای نبوده که کوسیمو به او پول فراوانی قرض نداده باشد: و چه بسا او به کسانی پول داده که می دانسته احتیاج دارند. بزرگواری وی از بناهایی که او ساخته نیز پیداست: در داخل شهر فلورانس او معابد و دیرهای سن مارکو، سن لوِرنزو و کلیسای عظیم سن وِردیانا S. Verdiana را ساخته، و در کوهستانهای فیه سوله Fiesole ، سن ژیرولامو S.Cirolamo ، و دیر وابسته به آن را... از آنجایی که خانه های باشکوه او در ایتالیا به نظرش او را به اندازه کافی پر آوازه نمی کرده او در اورشیلم بیمارستانی می سازد که برای پذیرش زوّارِ تهیدست او شاهواره بوده و در فلورانس همچو شاهزاده ای زندگی می کرده؛ مع هذا چنان عقل هدایتش می نموده که هرگز گامی فراتر از تواضع مدبّرانه برنداشته. در صحبت هایش، در سوارکاری ها، در به همسری دادن و ازدواج فرزندان و اقوامش، او همچون دیگران محرم راز و متواضع بوده؛ زیرا او بخوبی می دانسته صفات خارق العاده ای که همه مردان بزرگ دارند موجب رشک دیگران خواهد شد چنانچه به رخ کشیده شوند. این موضوع را هم باید بگویم او مردان باتجربه در هر حرفه ای را مزد کلان می داد تا به جوانان فلورانس درس می دهند: سخاوت او به آرژیروپلو Argiropolo یک نفر یونانی،و مارسیلیو فیچینو Marsillio Ficino ( که جایی در خانه خود برای مطالعاتش به او داده و زمین های خوبی را نزدیک منزلش در کاراگجی Carraggi به وی بخشیده بود) بی نظیر بود.
در ادامه ی این موضوع بجاست از هنر سخنوری یا فصاحت بیان تجلیل کنیم که با کاربرد آن بسیاری نامور گشته و ارج خود را بالا برده اند، چیزی که قادر بوده مدنیت را جایگزین توحش ساخته و سرنوشت کشورهای زیادی را دگرگون سازد و مردمان خشن را رام کند. مارک آنتونی که با آگوستوس برای به دست گرفتن زمام امپراتوری رم مبارزه و رقابت می کرد، مطمئن بود تا زمان زنده بودن سیسرو به این هدف نایل نخواهد شد، از همین رو او را کشت... از همین رو بر شهریاران است که نه تنها خطیبان شرافتمند و خوش سخن را بنوازند، بلکه چنان با آنان محشور باشند (تا چنانچه لازم آید) کشور را سر پایش نگه داشته و اوضاع را هماهنگ کنند.
از همین روست که علم آموزی بخش اساسی آزادگی و اشرافیت به حساب می آید، و باید بدان توجه کامل کرد؛ از این امر نتیجه می گیریم هر آن کس که آزاده متولد گشته و دانشور است مستحق دو نوع بزرگداشت و تجلیل است،... بدین سان است که به صورت درفش خوش رنگ، از دور می تواند مشخص شده و عشق و تحسین برانگیزاند، ارزش خود را در دوران هستی بالا برده و برای آیندگان نامش جاوید بماند...
روم بهترین روزهای خود را تحت فرمانروایی شاهان و امپراتوران دانشور سپری کرد: کسانی چون نوما Numa، آگوستوس Augustus، تیتوس Titus، آنتونیوس Antonius ، کنستانتین Constantine، تیودوسیوس Theodosius، و دیگران. توصیه و اندرز را به زمامداران کشور می دهد. ولی ناگفته نگذارم، دانش اندوزی (مثل هر چیز خوب دیگر) با دشمنان سرسختی نیز روبرو بوده است؛ با قهرمانان جهالت، همان طور که لیسینیوس Licinius برای کلام یا شعرش ابراز نموده است: Pestes Reipublicae literae (2) ، و لویی یازدهم، پادشاه فرانسه به پسرش امر می کند از زبان لاتین فقط همین یک جمله را یاد بگیرد Qui nescit dissimulare, nescit regnare (3)، ولی اینها پندارهای افراد معدودی است، و نتیجه قضاوتهای احمقانه و فاسد.

پی نوشت ها :

*- From Henry Peacham: The Complete Gentleman, ed . by Tudor and Stuart Library , Epistle Dedicatory, pp. 1-4,6-8, 18-20. Copyright 1906 by Clarendon Press, Oxford.
1- اولیس قهرمان اودیسه ی هومر، مینروا (یا آتنا) الهه اُلمپ و دختر ژوپیتر که حامی اولیس بود. (مترجم)
2- جمهوری ادب وبا بگیرد.
3- لازمه ی سلطنت کردن فریب و نیرنگ است.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.