معنا و مفهوم تربیت

به نظر ما هرکدام از این نظرات، ملاحظه ای است از سویی به کار پرورش فرزند و یا کار و اثر پرورندگان، در او. ولی همانطور که فرزند سراسر وجودش «عامل اثرگیر و متحول و زنده و جوشان» است و گویا هزارها چشم و گوش و لمس
شنبه، 23 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معنا و مفهوم تربیت
معنا و مفهوم تربیت





 

معنی تربیت

بعضی «پرورش» را «مشارکت افراد در وجدان و شعور اجتماعی» دانسته اند.
بعضی «پرورش حقیقی» را فقط «انگیختن غرایز و امیال و استعدادهای کودکان» به مدد «مقتضیات اوضاع جامعه ای که در آن میان زندگی می کند»، شناخته اند.
برخی گفته اند: پرورش درحقیقت «یک نشو و نمای حیاتی است، نه مقدمه ی آمادگی برای حیات و یا وسیله ی آن ».
گروهی آن تغییرات را که انسان در نفس خود یا در نوع خویش ایجاد می کند، «تربیت» نامیده اند.(1)
سخنی دیگر این است که: پرورش حقیقی در واقع نوساختن کاربرد تجربه ی حیاتی خود آدمی است. (2)
در دنیای جدید «تربیت» را وسیله ی تجدید حیات و ترقی فرد و جامعه می دانند.(3)
به نظر ما هرکدام از این نظرات، ملاحظه ای است از سویی به کار پرورش فرزند و یا کار و اثر پرورندگان، در او. ولی همانطور که فرزند سراسر وجودش «عامل اثرگیر و متحول و زنده و جوشان» است و گویا هزارها چشم و گوش و لمس و عاطفه، از او متوجه خارج می باشد و هزارها عضو، در درون او آماده ی آن اند که این واردات را به اَشکال مختلف تصور و میل و پندار و خُلق و اندیشه و حال درآورند و در مُنتها، نقشی از رفتار، به هریک دهند و میلیون ها نشانه و رمز ایجاد کنند، به آن چنان صورت که تنها مادران مجرب و دقیق و پرقدرتِ دید و احساس، می توانند، به بعضی از این نشانه ها و رموز آشنا شوند و حال و وضع کودک و خواست او را دریابند.
بدیهی است، مربی لایق، نیز با هزار شیوه باید کار کند و از همه جهت زمینه ی نفوذ فراهم آورد و مفهوم «تربیت» در آن حال «تدبیر برای اصلاح و رُشد همه جانبه ی فرزند» خواهد بود و موضوع تربیت، همه ی دگرگونی های لازم و شایسته در فرزند است اعم از: اصلاح فطریّات او (4)- اصلاح مَواریث جسمی و روحی او- اصلاح دریافت های منفی او- تا منتهای حد بلوغ.
و دیگر ارائه ی مثبت های منطقی، به او:
1-برای منطق دادن (5) به حواس و ادراکاتش، تا دُرست بین و دُرست فهم، شوند و به وسیله ی آن ادراک درست، حکم درست و داوری درست کنند.
2-برای منطق دادن به انفعالات و عواطفش، تا: اولاً اعتدال عاطفی پیدا کنند و سپس تدریجاً تعالی عاطفی ( از عاطفه شخصی به اجتماعی و بالاخره به عاطفه ی عالی گرایند). (6)
-برای منطق دادن به جهش ها و کنش ها، تا: اولاً حرکات ارادی، فزونی گیرند و ثانیاً در عمل به آن چه «مصلحتی و آینده ساز» است مهارت یابند و رفتارها سهل و سریع صورت گیرند و دقیق و مؤثر باشند؛ بالاخره منطق دادن به «شخصیت شایسته»، «هدف شایسته» و «عاقبت شایسته» است.
بنابراین، کار «تربیت» از دیدگاه انتظار ما، بس متنوع و نامحدود و درعین حال، همه جانبه و اساسی است.(7)
از طرف دیگر «تربیت» لازمه اش وجود یک «اصل» است که قابل تربیت باشد و اگر «اصلی» نباشد و با «قابلیتی» ملاحظه نشود، باز «تربیت» نه معنی دارد و نه «انجام پذیر» است.
اما آن اصل چیست؟ گوییم: هر آدمی زاده اِصالتی (8) دارد که همان زیربنای وجود اوست. وقتی که به دنیا می آید مایه هایی به همراه دارد (از قبیل: ارث صفات و عقاید و نفسانیات اساسی وجود اسلاف (9)، اثرات ناشی از نوع حالات مادر، وضع تغذیه ی مادر، چگونگی محیط زندگی مادر، فقر و غنای مادر، ناراحتی و راحت مادر و... در ایام بارداری).
تا چند ماه پس از تولد هم که فرزند، خود زمینه ی گیرندگی از خارج نیافته، باز کمابیش نظیر همان تأثرات برای فرزند، از راه «شیرخوردن و آغوش مادر خُفتن و لمس مدام وجود او کردن» حاصل می شود. پس از این زمان پای مربی رسماً به میان می آید و امکان تأثیر، از فردی دیگر بر او( با قصد و اراده ی آن فرد و طبق نقشه و طرحی خاص) معنا پیدا می کند.
و کار مربی در رابطه با «اصالت فرزند» عبارت از اقدامات نام برده ی زیر است:
1-به «اصالت فرزند» و موجودی اصالتی او، عمیق ترین توجه خود را مبذول دارد؛ تا آن را بشناسد و امتیازات و خصیصه های آن را بداند. اگر بعضی از آن خصیصه ها را درست نمی داند و مناسب آینده ی متعالی فرزند نمی شمارد. در برنامه ی اصلاحی خود منظور دارد؛ که تدبیر کند تا تغییر دهد( البته، بهترین موقع این دگرگونی های اصالتی، مرزهای بلوغ است که دو مرحله است(10) و هر کدام یک تا دو سال زمان دارد و همین زمان بحرانی وجود فرزند، مساعدترین موقعیت را در اختیار مربی می گذارد، که قالب پایه های نادرست را بشکند و پایه های درست و مناسب دیگر را جانشین آنها گرداند، تا چون در آخرین بلوغ، این خمیره ی اصالت، سِفت و بی انعطاف - یا به نظر ما: کم انعطاف می گردد وضع مناسب داشته باشد و قالب، به صورت مناسبی درآمده باشد؛ تا از آن پس که به پرکردن محتوا، خود فرزند بالغ، می پردازد، این مایه ها ضایع نشوند و مایه ها بدون بهره دهی نباشند).(11)
2-محیط تأثر فرزند را (تا آن جا که در حد احساس و لمس و انفعال هست) از عاملیت ناروا پاک می دارد و به رواها و مناسب ها می آراید.
3-قوای فرزند را (جسمی و نفسانی) با تدابیر خاص، تقویت و ارشاد(12) می کند.
4-به آن چه مایه ی استحکام اصالت درست فرزند است می پردازد و در آن می کوشد. به هرحال، دست کودک را تا منتهای مرز بلوغ نهایی، هم چنان به دست دارد و او را چنان که بتواند زندگیِ «با شخصیت -متحول- متعالی- معتدل- خوش غایت- و سراسر شایسته» داشته باشد؛ بپرورد و همه ی مقدمات لازم آن زندگی نیکو را قبل از بلوغ ( که دوره ی حقیقی تربیت است) در جسم و روح او فراهم سازد.
ما به همه ی این «دگرگونی ها -اصلاحات- تقویت ها - نظارت ها - هم پایی و هم راهی ها- رهبری ها»، «تربیت» گوییم» و این «تربیتی» است که زمینه ی مناسب «مکتب پذیری و استرشاد» را فراهم می کند.
اما معنی «قابلیت» این است که فرزند از نظر «عصبی و روانی» نابسامانی مادرزاد نداشته باشد و نیز در سنین بعد از تولد و قبل از بلوغ، وضع محیط فرزند، در او اثرات و حالاتی ایجاد نکرده باشد که «تعادل ادراکی و عاطفی او» را زایل ساخته و به هرحال، نه به گونه ای درآمده که «هیچ توجه ندارد و یا نمی تواند داشته باشد و اگر هم توجه کند، برداشت مناسب، نخواهد یافت.»

جنبه های تربیت

پرورش دو جنبه دارد:
یکی -جنبه ی روحی
دیگر -جنبه اجتماعی و تناسب با وضع زندگی محیط لازم است که به هر دو جنبه، به یک میزان توجه شود تا زیانی حاصل نگردد.(13) با پرورش درست، باید بین آن دو توافقی، حاصل شود و فرزند، روحیه ای یابد که در هر جهت، سازگاری داشته باشد.(14)
به تعبیری دیگر، حدود تربیت (یعنی تغییراتی که در انسان به وجود می آیند، چند گونه اند:
الف-تغییرات بدنی ( که لازم به توضیح نیستند).
ب-تغییرات مربوط به اخلاق و عادات و افکار و روحیات.
و در همه ی این موارد تربیت باید طرح اجرایی شایسته ای، داشته باشد.

زمان تربیت

پرورش از روز تولد، آغاز می گردد، بدین معنی که از همان روزها:
«فکر و وجدان» پرورش می یابند؛
«عادات» شکل می گیرند؛
«انفعالات و عواطف» برانگیخته می شوند.

عامل تربیت

در این تحولات، هم «پرورنده» موجب فعالیت هایی در کودک است و هم خود کودک در این دگرگونی ها «اقدام و ابتکاری» نشان می دهد و هم دستی این دو با هم، حاصلی مطلوب خواهد داشت که در عین «تأثیر و تأثر» باز احساسِ «جبر و تحمیل» در میان نیست.

کار اساسی تربیت

باید در کودکان، فقط عادات منظم «فکر و عمل» را در موارد زیر پدید آورد:
نسبت به حقیقت
نسبت به خیر و جمال
(نسبت به تعالی و کمال)
و در آن صورت، قسمت اعظم انفعالات نفس او را خود به خود و به طور مطلوب به کار انداخته اند.(15)

ملاک تربیت

میراث اندیشه ها و تجارب اخلاقی بشر و اندوخته های تمدن صحیح است ؛(16) به اضافه ی دریافت هایی وَرای این ها ( از قبیل: روشن بینی- نبوت- الهام از عقل برتر و نظیر این ها).(17)
این ها همه، با حاصل معرفت های حاصل آمده ی انسان های متفکر و دقیق و اهل سنجش و درعین حال، مصلح و بی غرض است و یا حاصل معرفت هایی حاصل شده از طریق باطن و اشراق و الهام از مقام علم صاف و خالص حق و عالم حقایق است.
این هر دو، آموزنده و راهنمای لایق توانند بود و شایسته اند که ملاک درستی ها و راستی ها، قرار گیرند، اما باید گفت که آموزنده ی «هدف» و نمایانگر «مدل مناسب تربیتی» و «میزان شناخت» هستند، نه راهبر عمل و مُدبّر تربیتی. اما تدبیر پرورشی را، ذهن وقّادِ مربی، به تناسب شرایط موجود زمان تربیت و امکانات حاضر و وضع فرد مورد تربیت می باید مطرح کند و اقدام نماید و گونه ای کار کند که حاصل به دست آمده، به همین ملاک ها نزدیک باشد.
مِلاک اول را «عقل معتاد آدمی» گوییم و ملاک دوم را «عقل مذهبی» نامیم و اگر «عقل معتاد آدمی» به دُرست کارکرده و نیکو شناخته باشد «معروف» او را «عقل مذهبی» تأیید می کند و بدان، امر می نماید و از «مُنکَر» چنان عقلی، نیز نهی می کند.(18)

لوازم مقصد دور

آدمی زاده، گرچه در دوران قبل از بلوغ، تلاش تربیتی خود را عهده دار است، اما برای همان ایام، ثمر کار خویش را نمی خواهد و نباید هم بخواهد، بلکه برای مقصدی دورتر و دورتر، خود را باید مهیا کند. لوازم آن مقصد ( که در واقع یک زندگی طولانی درست و معقول و شایسته است ) عبارتند از :
تأمین سلامت جسمی.
تأمین نشاط باطنی و ذوق و حال عمل.
تأمین صفات مناسب انسانی(برای رفتارهای اجتماعی)
تأمین شخصیت درست و با اراده و اهل نظر و مستقل و مؤمن به خود.
تأمین شغل، برای داوم توانایی او، سپس برای معاش و آن گاه برای اجرای طرح های فکری.

پی نوشت ها :

1-رنا، 3.
2- مج، نظرات «جان دیویی».
3-رنا، 34.
4-ما آن چه را از مایه های وجودی، اعم از «جسمی -عصبی -قوای مغزی - غدد مترشحه ی داخلی- نفسانیات» در مرز تولد، همراه دارد، «اصل» می نامیم.
باز چون تا چند ماهگی نیز این «اصل» از مادر، باروری خود را ادامه می دهد، آن را «مرحله ی دوم اصالت» گوییم و بنابرآن که در بلوغ اول و دوم نیز، همین اصالت، تغییراتی می کند و پس از آن به قول گروهی از روانشناسان، دیگر ثابت می ماند و تا پایان عمر، فقط در محتوای این قالب اصالتی، می توان تصرف کرد (نه در خود قالب) و لذا گویند در موارد دفع منفی ها، مبارزه و دفع، باید تا پایان عمر ادامه یابد؛ زیرا به محض پیدایش زمینه های ظهور، باز ظاهر خواهند شد و تحولات اخلاقی و عاطفی و فکری اگر بخواهیم به شکل اصالتی صورت گیرد، باید با تداوم و مراقبت وضعی شبیه به «عادت» (که طبیعت ثانوی بسازد) در وجود ایجاد کنیم.
ولی باید دانست که هرگز مانند مایه های اصالت قبل از بلوغ، نیست و بدان اندازه استحکام ندارد، اما بی ارزش هم نیست و «تقوی» نگه داری و نگهبانی همین مایه هاست و انجام مداوم فرایض دینی و رفتارهای اخلاقی، قوت بخش همین پایه های نوساخته ی بعد از بلوغ است.
اما آن چه قبل از بلوغ، در آدمی زاده، مایه ی اصالتی می نهد و بادوام و دیرپاست، به نام های «سجیه-سیرت- ملکه، خمیره -طینت -فطرت-ذات» موسوم است و همه حکایت از گونه ای «شالوده و مایه ی ثابت وجودی» دارند.
5- توجه فرمایید: «منطق دادن»، غیر از «محتوا دادن » است، محتوا را فرزند، خود تهیه می کند (از دیده ها، دریافت ها و تجربه ها...) ولی باید به او میزانی داد و با میزانی او را آشنا کرد که از ابتدا، صَرف نیروی گیرنده اش در موردی درست باشد و این صرف نیرو، با شرایط درست، صورت گیرد و سپس نحوه ی ی برداشت از این نیرو هم، به قاعده ای درست انجام شود که فرزند، با هر تلاش حسی یا انفعالی یا کنشی، مناسب ترین و عالی ترین بهره را دریافت کند. آشنا کردن فرزند با این موازین را مربی، عهده دار باید باشد و کار اساسی او است.
6-مؤید این مدعا، نظری از «جان دیویی» است که گوید: « امیال و غرایز مخصوص کودک» حاصل «مواریث نژادی» هستند و باید مربی بتواند که آن ها را هر چه زودتر تصویر و تعبیر و ترجمه کند؛ تا بتواند نتایج آن ها را پیش بینی نماید و جهت کار پرورشی کودک، تدبیری مناسب اندیشد و به کار ببرد. (مج، نظرات جان دیویی)
7-در تعرف «تربیت» و انتظاری که از تربیت می رود، نظراتی مختلف هست که با تفاوت زیربنایی مطالب زیر:
روح، جدا از جسم و تشکیلات مادی وجود آدمی، معنایی و موجودیتی دارد یا نه؟ انتظار ما «نیکو پروردن موجودی» است ؟ یا «دگرگون سازی آن؟ یا «ایجاد آن چه فرزند ندارد و شایسته است داشته باشد؟ انتظار ما «تربیت جسمی» است یا «تربیت روحی»؟ «تربیت فردی » است یا «تربیت اجتماعی»؟ «تربیت مشترک انسانی» است یا «تربیت اخلاقی خاص»؟ «تربیت دینی است» یا «تربیت برای فکری خاص» یا «تربیت برای شغلی خاص»؟
ضمن جواب های سؤالات، معنای تربیت و گونه ی آن، نیز فرق می کنند؛ که ما در یک بحث کلی دیگر آورده ایم.
8-مراجعه شود به پاورقی 1، ص 115 همین بخش.
9-رک: مقدمه ی مؤلف کتاب «راه خوشبختی» از دکتر «ویکتور پوشه فرانسوی».
10- بلوغ اول در (4-5 سالگی) و بلوغ دوم در (12 -14) سالگی است.
11-وقتی که از فساد عالم می نالید و گویید:
اذا فسد العالم فسدالعالم
و چون گویید:
چو دزدی با چراغ آید
گزیده تر برد کالا
و یا از کار مهندس دزد- پزشک جانی- کارگر فنی خیانت کار شکوه دارید و قطعاً می دانید که «علم و مهندسی و پزشکی و فن» لازم زندگی است و با ارزش است؛ از خود می پرسید که عامل این نتیجه ی غلط کدام است؟: «بی علمی و بی هنری؟ یا عدم ضمانت اخلاقی و منطق نادرست نفسانی ؟»
آن گاه، شما را معلوم می شود، که در قالب نامناسب، مایه ریختن - ولو مایه ای ارزشمند باشد- ضایع کردن مایه است، یا بی بهره ساختن آن.
12- این آیات به درستی این مقاصد، حکایت دارند:
(و لما بلغ اشده آتیناه حکما و علما ...) یوسف (12) :23
(... اراد بهم ربهم رشدا) جن (72):11
(... فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون)بقره (2):187.
(...هیی ء لنا من امرنا رشدا) کهف (18):11
(... فمن اسلم فاولئک تحروا رشداً)جن (72):15.
(... اتبعون اهدکم سبیل الرشاد )غافر (40):39.
(... قرآناً عجباً* یهدی الی الرشد...) جن (72) : 2 و 3.
13-توجه تنها به جنبه ی روحی، فرزند را «درون گرا» و بی فایده می سازد و توجه ،تنها به جنبه ی اجتماعی، او را «جبری و تکلفی» بار می آورد و این هردو گونه نارواست.
14-مج، نظرات «جان دیویی».
همین دو جنبه است که به گونه ای متین و متعالی در مکتب دین مطرح می شود و برداشت هایی بس شایسته، از فرد متدین، نسبت به خود و دیگران، مورد انتظار قرار می گیرد، آن جا که می فرماید:...(والعصر * ان الانسان لفی خسر*الا الذین «امنوا و عملوا الصالحات» و «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر)عصر (103).
15-مج، نظرات «جان دیویی».
16-مج، نظرات «دیویی».
17-رجوع شود به نظر فارابی در مورد عقل مستفاد و بهره گیری از عقل فعال و وصول به درجه ی «عقول» و پیدا شدن نیروی «حدس» و سپس «کشف و شهود» (فلسفه ی ابونصر فارابی-رسایی -44/40)
18-(... وامر بالمعروف و انه عن المنکر...) لقمان (31): 18.
«کلما حکم به العقل حکم به الشرع.»

منبع: کتاب گامی در مسیر تربیت اسلامی

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.