تأملی در معنای غلو (1)

نوشته حاضر در پی آن است که با بررسی اصطلاح غلو در متون دینی شیعه - قرآن، روایات و کلمات دانشمندان شیعه - مفهومی روشن تر و جامع تر از این اصطلاح به دست دهد. تا کنون کار مستقلی در ایضاح معنای غلو انجام نشده
سه‌شنبه، 26 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملی در معنای غلو (1)
تأملی در معنای غلو

نویسنده: محمد جعفر رضایی *



 

اشاره

نوشته حاضر در پی آن است که با بررسی اصطلاح غلو در متون دینی شیعه - قرآن، روایات و کلمات دانشمندان شیعه - مفهومی روشن تر و جامع تر از این اصطلاح به دست دهد. تا کنون کار مستقلی در ایضاح معنای غلو انجام نشده است و آنچه در منابع وجود دارد نیز یا صرفاً به مصداقی از این مفهوم یا برخی لوازم آن اشاره کرده و یا تعریف ناقصی است که همه عناصر دخیل در غلو را شامل نمی شود. برای آنکه بتوان بهترین تعریف از یک اصطلاح را ارائه کرد، باید ابتدا به اجزاء یا مولفه های جوهری آن دست یافت؛ از این رو در این مقاله سعی شده است با استفاده از منابع موجود، مولفه های جوهری مفهوم غلو شناسانده و بر اساس آن تعریفی ارائه شود که در بر گیرنده همه موارد گفته شده باشد. اجزای جوهری غلو، دو مورد هستند: بالاتر بردن پیامبر اکرم و ائمه از حدود انسانی؛ و بالاتر بردن ائمه از حدود امامت و ادعای نبوت برای آنان. با توجه به این دو مولفه، به نظر می رسد آنچه سبب اختلاف بین دانشمندان شیعه درباره برخی مصادیق غلو شده است، اختلاف در مفهوم غلو نبوده؛ بلکه اختلاف در تعریف انسان و مراتب آن بوده است. بحث این مقاله مربوط به غلو درباره ائمه است و به سایر موارد نمی پردازد
کلید واژه ها: غلو، مفهوم غلو، انسان، امامت.

مقدمه

برخی از اصطلاحات موجود در متون دینی، با معنای لغوی آنها متفاوت است. به عبارت دیگر گاهی یک لفظ با ورودش به حوزه مفاهیم دینی، دارای معنایی جدید می شود. هر چند معنای قبلی با معنای جدید بی ربط نیست؛ اما معنای جدید هویتی نو برای آن لفظ فراهم می آورد که بی اطلاعی از آن سبب سردرگمی در متون دینی می شود.
یکی از این الفاظ غلو است که در متون دینی اسلام فراوان به کار رفته است. غلو در لغت به معنای تجاوز از حد یا حق هر چیزی است (ابن منظور، 1414: 132/15؛ راغب اصفهانی، 1412: 613)؛ اما این اصطلاح در دین اسلام و فضای مسلمانان معنایی جدید پیدا کرد. با توجه به بار معنایی منفی و کاربردهای مختلف آن در بین مسلمانان، کار به جایی رسید که حتی در مصادیق آن نیز اختلاف به وجود آمد؛ بر ای مثال در حالی که شیخ صدوق انکار سهو النبی را غلو می دانست، به نظر شیخ مفید اعتقاد به آن کوتاهی در حق ایشان بود (مفید، 1413د: 135).
پژوهش های مرتبط با غلو تا کنون تلاشی برای تبیین مفهوم این اصطلاح نکرده اند و بیشتر این تحقیقات به مصادیق غلو پرداخته اند. هر چند در برخی موارد به تعریف نیز اشاره ای شده است؛ اما در بیشتر موارد، تعریف ارائه شده همان مصداقی است که پژوهشگر آن را غلو می داند؛ برای مثال غلو در برخی موارد، به ادعای الوهیت و ربوبیت برای ائمه (پورامینی، 1385: 273) یا ادعای مرتبه خدایی برای ائمه و ادعای پیامبری ایشان (برنجکار، 1381: 151) تعریف شده است. مسلماً صاحبان این دیدگاه تنها همین مصادیق را غلو می دانند و به همین دلیل سعی می کنند با این تعریف موارد دیگر مانند ادعای علم غیب، ولایت تکوینیه کلیه و غیره را برای ائمه از تعریف غلو بیرون کنند. برخی نیز با توجه به استعمال این اصطلاح در علوم مختلف کلام، رجال، و ملل و نحل (صفری، 1382: 379)یا تطور مصادیق آن در نظر علمای شیعه در طول تاریخ (جاودان، 1382: 266)، تعریف دقیق آن را دشوار دانسته اند. نهایت چیزی که تحقیقات موجود به دست می دهد، مصادیق یا تعاریفی ناقص از این اصطلاح است.
این مقاله می کوشد به دور از دیدگاه های کلامی نویسنده درباره مصادیق غلو، با تحلیل مصادیق، لوازم و تعاریف ناقص ارائه شده در آیات، روایات و کلام برخی از دانشمندان شیعه، تعریفی کامل تر از این اصطلاح ارائه دهد. برای این کار ابتدا به  بررسی مفهوم غلو در آیات قرآن و روایات و سپس به بررسی آن در نظر علمای شیعه خواهیم پرداخت.
البته توجه به این نکته ضروری است که غلو در فرهنگ اسلامی تنها به پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) مربوط نمی شود و مصادیق دیگری نیز دارد (برای مثال رک: نوبختی، 1361: 74)؛ با این حال بحث ما در این مقاله مربوط به غلو درباره پیامبر و ائمه است و به همین دلیل به موارد دیگر نخواهیم پرداخت.

معنای غلو در آیات قرآن

هر چند غلو مطرح شده در آیات قرآن مربوط به ائمه نیست؛ اما بررسی مفهوم غلو در آیات قرآن تا اندازه ای ما را به هدف این مقاله نزدیک خواهد کرد. این اصطلاح در قرآن تنها چهار بار آمده که دو مورد آن به معنای غلو دینی است و این دو مورد هم درباره اهل کتاب است که در دین خود افراط می کردند:
ای اهل کتاب، در دین خود غلوّ مکنید، و درباره خدا جز [سخنِ] درست مگویید. مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکنده و روحی از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سه گانه است. باز ایستید که برای شما بهتر است. خدا فقط معبودی یگانه است. منزّه از آن است که برای او فرزندی باشد. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن ِ اوست، و خداوند بس کارساز است (نساء: 171).
بگو: «ای اهل کتاب، در دین خود به ناحق گزافه گویی [غلو] نکنید، و از پی هوس های گروهی که پیش از این گمراه گشتند و بسیاری [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند، نروید» (مائده: 77).
بنا به آیه نخست، مسیحیان حضرت عیسی (ع) را فرزند خدا دانستند و او را از ذات انسانی خود بالاتر برده، به مقام الوهیت رساندند. به عبارت دیگر مسیحیان نسبت به حضرت عیسی (ع) مرتکب غلو در ذات شدند و او را از جایگاه انسانی اش به جایگاه الوهی و ربوبی رساندند.
آیه دوم درباره یهودیان است. برای فهم غلو در یهودیت توجه به آیه ای دیگر از قرآن ضرورت دارد:
و یهود گفتند: «عُزَیر، پسر خداست» و نصاری گفتند: «مسیح، پسر خداست» این سخنی است [باطل] که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] باز گردانده می شوند؟ (توبه: 30).
هر چند یهودیان «عزیر» را پسر واقعی خدا نمی دانند و این صفت را تشریفی و نوعی بزرگداشت برای عزیر می دانند؛ اما آنان از راهبان خود (که عزیر نیز یکی از آنان بود) بی چون و چرا تبعیت می کردند و اوامر آنان را لازم الاتباع می دانستند. این تقدیس و تبعیت تا جایی بود که حتی گاهی مقام این راهبان در نظر یهودیان از مقام انبیا نیز بالاتر می رفت (سلیمانی، 1387: 60-61)؛ حتی تعیین محدوده متون مقدس و اینکه آیا یک نوشته جزو متون مقدس باشد یا نه، بر عهده عالمان یهود بود و با رأی آنان مشخص می شد (اُ.کهن. 1350: 113) این مطلب از آیه بعدی نیز قابل استفاده است:
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به ربوبیت گرفتند، باآنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزّه است او از آنچه [با وی] شریک می گردانند (توبه: 31).
از بخش دوم این آیه «مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست» این طور برداشت می شود که تبعیت بی چون و چرا از کسی بدون امر الاهی به منزله معبود گرفتن آن فرد و شرک به خدا است (طباطبایی، 1417: 9/ 246-245). پس غلو تنها اعتقاد به خدایی و الوهیت برای غیر خدا نیست؛ بلکه خضوع و انقیاد در برابر غیر خدا به حدی که تنها شایسته خداست، نیز از مصادیق غلو است (همان: 77/6).
بنابراین با توجه به آیات قرآن، غلو به معنای تجاوز و تعدی از حدود انسان است. حال این تعدی و تجاوز چه در ذات انسانی باشد (مانند مسیحیت) و چه در صفات، شئون و جایگاه انسان (مانند یهودیت) (درباره غلو در ذات و غلو در صفات رک: صفری، 1382: 3/ 380-381).

معنای غلو در روایات

در این بحث، تنها روایاتی را می آوریم که به گونه ای ما را به تعریف غلو برسانند. البته حتماً لازم نیست در روایت، غلو تعریف شده باشد تا برای ما سودمند باشد؛ بلکه حتی اگر مصداق یا لازمه غلو نیز مطرح شده باشد، می تواند به روشن شدن مفهوم غلو کمک کند؛ بنابراین می توان روایات مرتبط با مفهوم غلو را به چند دسته تقسیم کرد:

1. روایاتی که به بیان مصادیق غلو و رد عقاید غلات پرداخته اند

مصادیق غلو را که در روایات از آنها نهی شده است، می توان در چند دسته گنجاند:

1-1 تجاوز از حدود بندگی

یکی از مصادیق غلو که در روایات مطرح شده است، تجاوز از حد بندگی و ادعای مقامات الوهی و ربوبی برای ائمه است. در بیشتر این روایات پس از نهی از غلو درباره ائمه، برای تبیین حد غلو از عباراتی مانند «عبید مربوبون» (مجلسی، 1362: 270/25)، «العبودیه» (طبرسی، 1403: 438/2)، «عبید مخلوقون» (ابن شهر آشوب، 1379: 219/4) و مانند اینه استفاده شده و از شیعیان خواسته شده است که در توصیف ائمه از این حدود تجاوز نکنند.
در حدیث دیگری، این حدود با بیان آشکارتری بیان شده اند. هنگامی که مأمون به امام رضا (ع) می گوید گروهی از مردم درباره شما غلو می کنند و در توصیف شما از حد می گذرند، ایشان به این روایت پیامبر اکرم (ص) اشاره می کنند: «مرا از حق خود بالاتر نبرید. خداوند تبارک و تعالی مرا بنده قرار داده است پیش از آنکه پیامبر باشم. خداوند تبارک و تعالی [در قرآن] می گوید: هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید [آل عمران: 79]» (ابن بابویه، 1378: 200-201).
از این روایت می توان دو نتیجه گرفت: نخست، هنگامی که مأمون از تجاوز از حد غلو سخن می گوید، حضرت با استناد به روایت نبوی این حد را همان عبد بودن معرفی می کنند؛ و دوم، امام رضا (ع) در ادامه با اشاره به آیه ای از قرآن پیامبران را «بشر»ی معرفی می کند که کتاب و نبوت به آنان داده شده است
و شایسته نمی داند که این «انسان ها» از حد خود تجاوز کنند و مردم را به بندگی خود فرا خوانند.
این روایت و امثال آن (رک: مجلسی، 1362: 279/25). با اینکه مصداق غلو را بیان کرده اند؛ ولی در فهم معنای غلو کمک زیادی به ما خواهند کرد. خط مرزی که در این روایات برای غلو بیان شده است «بشر و مخلوق دانستن ائمه» است.
البته ممکن است این روایات را به طور دیگری نیز تحلیل کرد و معیار و مرز غلو را ادعای ربوبیت و خالقیت برای ائمه دانست؛ اما دو اشکال به این تحلیل وارد است: اولاً در روایات مورد نظر حد غلو، تجاوز از حدود بندگی دانسته شده است، نه رساندن ائمه به مراتب ربوبی و الوهی؛ و ثانیاً برای تبیین مفهوم غلو باید حد غلو معلوم شود، نه مصداق تجاوز از حد؛ به عبارت دیگر رساندن ائمه به مراتب ربوبی یکی از مصادیق غلو است، نه حد آن.

2-1 نسبت دادن صفات الاهی به ائمه

امام زمان (عج) در توقیعی در رد غلات، خداوند را برتر از اوصافی می داند که غلات برای او مطرح کرده اند و شریک دانستن پیامبران و ائمه در علم و قدرت خداوند و اعتقاد به علم غیب برای ایشان را نفی می کند و آنان را فقط، بندگان خدا معرفی می کند (طبرسی، 1403: 2/ 473-474). در روایت دیگری امام رضا (ع) تفویض امر دین را به ائمه می پذیرد؛ اما تفویض امور تکوین مانند خلق و رزق را به ایشان رد می کند و سپس به این آیه استناد می کند: «الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شی سبحانه و تعالی عمّا یشرکون [روم: 40]» (ابن بابویه، 1378: 203/2). با توجه به آیه مورد نظر صفاتی مانند خلق کردن، روزی دادن، میراندن و زنده کردن از خصایص الاهی هستند و انتساب آنها به غیر خدا شرک دانسته شده است. در مسئله علم غیب نیز در روایتی از امام صادق (ع) علم به تعداد قطرات باران و ستارگان و درختان و مقدار آب دریاها و ذرات خاک مخصوص خدا دانسته شده است (طوسی، 1385: 251).
با نگاهی دقیق تر به روایات مذکور می توان به این حقیقت رسید که نسبت دادن چنین اموری به ائمه خارج کردن آنان از حدود صفات انسانی است؛ چرا که بر اساس
روایات پیش گفته این صفات ویژه خداوند است و انتساب آنها به انسان ها، تجاوز از حد انسانی (البته در بخش صفات) است.

3-1- عقاید مرتبط با غلو

در روایات مرتبط با غلو، از عقایدی نام برده شده است که هر چند ائمه آنها ر ا از مصادیق غلو معرفی نکرده اند، اما می توانند خاستگاهی غالیانه داشته باشند. از بین این موارد می توان به حلول، اتحاد و تناسخ اشاره کرد.
حلول به معنای قیام موجودی در موجود دیگر به شکل تعبیه است (علامه حلی، 1399: 318). غلات معتقد بودند که روح خداوند یا اجزائی از آن در یک شخص مانند نبی، امام یا هر شخص دیگری حلول کرده وبا او متحد شده است (طوسی، 1385: 400). منظور از حلول در اینجا آن است ک اجزای حالّ در اجزای محل داخل شود، مانند حلول گل در گلاب؛ بنابراین در اینجا حلول و اتحاد هر دو مصداق دارد. مسلماً این معنا برای خداوند محال است؛ چرا که مستلزم نیازمندی خداوند به موجودی ممکن است. ضمن آنکه برای شخص مورد نظر نیز نوعی تجاوز از حدود انسانی است؛ چرا که انسانِ ممکن نمی تواند محلی برای حلول روح خداوندی باشد.
تناسخ نیز در منابع اسلامی بدان معناست که انسان اگر نیکوکار باشد، روح او در بدن انسان سعادتمند و خوشبختی که غرق نعمت است یا بدن حیوانی که مفید است می رود و اگر بدکار باشد، روح او به بدن انسان معلول و بیمار یا حیوان پست و موذی مانند خوک و موش وارد می شود (شهرستانی، 2005: 406). این اعتقاد نسبت به ائمه این طور مطرح شده است که ائمه همگی یک وجودند و تنها از بدنی به بدن دیگر منتقل می شوند. به عبارت دیگر تناسخ در اینجا در ادامه حلول مطرح شده است. برای مثال سبائیه معتقد بودند که خداوند در وجود امام علی (ع) حلول کرده است و بعد از شهادت ایشان معتقد شدند که این روح خداوندی از بدن ایشان به بدن ائمه دیگر منتقل شده است (همان). بنابراین، حلول، اتحاد و تناسخ نیز به بالاتر بردن ائمه از مراتب بندگی خدا برگشت دارد؛ چرا که در این موارد انسانِ محدود محلی برای روح نامحدود خداوندی تلقی نشده است.

2. روایاتی که به بیان آثار غلو پرداخته اند

ائمه (ع) در برخی از روایات، به آثار غلو اشاره کرده اند؛ برای مثال در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که غالی به ترک تکالیف دینی عادت کرده است (مجلسی، 1362: 265/25). و یا در روایت دیگری به دروغگویی غلات (طوسی، 1385: 297) و در جایی دیگر به کوچک شمردن معصیت در بین غالیان اشاره شده است (ابن بابویه، بی تا، 225/1). با شواهدی که در برخی از روایات وارد شده است می توان چنین حدس زد که اباحه گری زمینه هایی معرفتی داشته است؛ برای مثال گفته شده است که غلات معتقد بودند که معرفت به ائمه از تکالیف دینی کفایت می کند (طوسی، 1385: 272). مسلماً نتیجه و اثر این اعتقاد آن است که غالیان در انجام تکالیف دینی کوتاهی نمایند. بنابراین اباحی گری و ترک تکلیف دینی نتیجه و اثر غلو نسبت به ائمه است، نه مصداق آن.
این روایات نیز به طور غیرمستقیم به همان جوهر اصیل غلو اشاره می کنند؛ چرا که نشان می دهند غلات مقام اهل بیت را از حدود بندگی بالاتر برده و ایشان را در جایگاهی قرار می دادند که مبحت و معرفت به ایشان از عمل به تکالیف کفایت می کرد.

3- روایاتی که به لوازم غلو اشاره کرده اند

در برخی از روایات غالی را کسی معرفی کرده اند که عظمت خداوند را کوچک بشمارد (طوسی، 1414: 650) و یا درباره ائمه چیزی بگوید که خودشان درباره خود نگفته اند (کلینی، 1365، 75/2).

جمع بندی

در جمع بندی این روایات، مهم آن است که بتوانیم با کنار زدن لوازم و مصادیق، به مولفه های جوهری پی ببریم. هر چند این کار را پیش از این نیز به طور جداگانه انجام دادیم: اما به طور خلاصه می توان بالاتر بردن ائمه را از حدود بندگی و بشریت مهم ترین جزء جوهری در تعریف غلو دانست.
بنابراین تا به اینجا اثبات شد که چه در آیات قرآن و چه در روایات، غلو به معنای تجاوز از حدود بندگی و انسانی است. در کلمات علمای شیعه نیز می توان به شواهدی بر اثبات این مدعا دست یافت.

پی نوشت ها :

* کارشناس ارشد مذاهب کلامی.

منبع: نشریه هفت آسمان، شماره 46.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط