زندگی سیدجمال الدین

بسیار موجب فخر و مباهات است که در کنفرانس بین المللی یک صدمین سالگرد درگذشت دانشمندی برجسته، خطیبی بلیغ، روزنامه نگاری بی باک، پیرو راستین فلسفه عملی و انقلابی جلیل القدر سید جمال الدین اسد آبادی شرکت جسته
پنجشنبه، 28 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی سیدجمال الدین
زندگی سیدجمال الدین

 

نویسنده: مقصود جعفری




 

بسیار موجب فخر و مباهات است که در کنفرانس بین المللی یک صدمین سالگرد درگذشت دانشمندی برجسته، خطیبی بلیغ، روزنامه نگاری بی باک، پیرو راستین فلسفه عملی و انقلابی جلیل القدر سید جمال الدین اسد آبادی شرکت جسته ام.
شخصیتی که درسال 1839 دیده به جهان گشود و در نهم مارس سال 1897 شمع وجودش به خاموشی گرایید. او زندگیش را صرف اتحاد اسلامی (پان اسلامیسم(Pan-Islamism) و مقابله با نظامهای استعماری غربی نمود. عصرظهور سید جمال مصادف انحطاط، زوال و قلع و قمع مسلمین بود. جهان اسلام تحت فشار امپریالیسم غرب بود چنگال آهنین استعمارگران شرق گلوگاه مسلمانان را در سراسر جهان می فشرد. این موقعیت حساس و بحرانی سید را بر آن داشت تا در مقابل استثمارگران و متجاوزان قدعلم کرده و مانند صخره ای مستحکم در مقابل جریانها و امواج زمانش جهت رسیدن به «اتحاد اسلامی»(Pan-Islamism)- که به معنای حاکمیت یک خلیفه مسلمانان بر تمام ایالات اسلامی است- بایستد.
رژیم های اسلامی آلت دست امیریالیست ها شده بودند هیچ کشور مسلمانی قادر نبود که با سیاستهای شرارت آمیز غرب مقابله و مخالفت کند. حکام مسلمان، از یورش فرهنگی و سیاسی غرب شدیداً هراسان شده و غیرمتشکل و از هم گسیخته بودند. سید از این خطر شوم نسبت به اتحاد جامعه مسلمین آگاهی یافت.
او فرق مذاهب مسلمانان را به اتحاد و همبستگی فراخواند. وی معتقد بود که غرب به کمک رهبران و روحانیون خود فروخته و خود رأی ما را به گروهها و دستجات مختلف تقسیم نموده است. شعارش این بود: «بیائید در مقابل دشمنان، متحد شویم». بسیار دقیق و با نشاط مطالعه می کرد و موقعیت نظامی، سیاسی فرهنگی و اقتصادی دنیای اسلام را مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد. تنها عامل التیام دهنده دردهای مسلمین را اتحاد می دانست. او سفرهای زیادی انجام داد، سخنرانی ها کرد و مباحثات و مناقشات بسیاری پیرامون موضوعات مورد ابتلای جامعه مسلمین، حکام مسلمان و روشنفکران مسلمان، انجام داد.
به عنوان یک جوان بصیر و انقلابی او این مأموریت مقدس را از افغانستان آغاز کرد. دوست محمدخان، حاکم افغانستان دوست و طرفدار او بود. اما او نیز در چنگال امپریالیست انگلیس گیرافتاده بود. و این بسیار اسفناک است که دریابیم سراسر دنیای اسلام در چنگال شوم امپریالیست انگلیس گیر افتاده باشند.
در حالیکه بریتانیا سرگرم تثبیت موقعیت خود در شبه ی قاره هند بود، امپراطوری مسلمان مغول در تزلزل بسر می برد. روسیه از بعضی کشورهای آسیای مرکزی رنجیده بود. مصر، توسط بریتانیا استثمار می شد، وضعیت ترکیه و ایران مشابه بود. استعمارگران غربی از نفوذشان در هر منطقه از جهان اسلام، سود می بردند. دنیای اسلام با نارضایتی در حال جوش و خروش بود، حکام مسلمان نیز چیزی بیش از بازیچه ای در دست امپریالیست های غربی نبودند. آنها بیشتر به حفظ تاج و تخت شان علاقمند بودند و کمترین نگرانی را در مورد آینده اسلام و مسلمین نداشتند. تحت این شرایط، خفقان و فشار کاملاً بر اذهان توده های مردم حاکم بود. اما در چنین شب تاریک و ابری، شب یأس و نومیدی، پرتوهای نور امید پدیدار می گردند. مذت پاشا کمال پاشا از ترکیه، سیدعبدالله شیرازی و سید محمد طباطبایی از ایران، خیرالدین پاشا از تونس، امیرعبدالقدیر از الجزایر و امام محمد بن سموسی از تریپولی. این رادمردان، مسلمانان را از خواب سنگین غفلت، نفاق و لاقیدی بیدار کردند. تمامی این مسلمانان اصلاح طلب، جهت خارج ساختن هم میهنان خود از زیر سلطه و یوغ امپریالیست غرب مبارزه می کردند. آنها برای بیداری مسلمانان جهاد کردند و از آنان خواستند که مانع عملی شدن نقشه های شنیع غربی گردند. اما این اعتبار بی نظیر و تاریخی به سید جمال الدین مربوط می شود که یک اصلاح طلب متعالی درسراسر دنیای مسلمین بود. او چهره شیطانی امپریالیست را کاملاً افشا کرد.
بخاطر این مأموریت مقدس، او مجبور بود که با دو لبه ی شمشیر مواجه شود. از یک طرف او با طرحهای شیطانی استعمارگران غربی مواجه بود و از طرف دیگر مجبور بود که با سختگیریها و توطئه های حکام مسلمان- که فقط مانند بازیچه ای در دست اربابان خارجی شان بودند- مقابله کند. این دو قدرت شرور تشنه خونش بودند. او از کشوری به کشور دیگر تبعید می شد. بیشتر اوقات در زندان بسر می برد. و تمام این اتفاقات در کشورهای اسلامی بوسیله حکام مسلمان به وقوع می پیوست. اما او هرگاه که از سرزمین اش رانده می شد به غرب پناه می برد. چقدر برای دنیای اسلام شرم آور است!!!!
سرانجام سید در زندان کنستانتین(قسطنطنیه) جائیکه او را مسموم کردند از دنیا رفت. او زندگیش را رها کرد و برطبق سنت اجدادش رفتار نمود، هم آنان که هرگز تسلیم طرحهای کثیف حاکمان سنگدل نشدند حاکمانی که از ادعای کذب خلیفه گری مسلمین را می نمودند. خلافت و سلطنت دراسلام، یک دنیا با هم فرق دارند. سید آرزو داشت که حکومت اسلامی را براساس اصول آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی تأسیس کند. او همیشه عادت داشت که بعد از اسمش کلمه «الحسینی»را...بنویسد.
او در واقع ثابت کرد که فرزند امام حسین (ع) است، زندگیش را در زندان گذراند اما هرگز تسلیم ابهت شاهانه شیطان صفتان نشد. از زمان کودکی اش تا آخرین نفس علیه ظلم و بی عدالتی مبارزه کرد. برای انجام چنین مأموریت بزرگی از همان اوان کودکی در دست اسرارآمیز و معجزه آسای طبیعت پرورش یافت. پدرش «سید صفدر»آموزش مقدماتی را در کابل به او آموخت وی درسن 18 سالگی، مرواریدهای درخشان علم را در رشته های تاریخ، الهیات، فلسفه، ریاضیات، صرف و زبانشناسی برچیده بود. او از چشمه ی علم یک محقق برجسته اهل افغانستان بنام سید«فقیر بدشاه»کاملاً سیراب شده بود. بحث مفصلی راجع به ملیت او وجود دارد.
افغانها ادعا می کنند که سید جمال در سال 1839 بعد از میلاد در یک منطقه ی پرت (دور افتاده) افغانستان معروف به «کنار»متولد شد. از طرف دیگر مدارک مستندی، مدعی بر اینکه او ایرانی بوده است، توسط تعدادی از محققین ایرانی ارائه شده است بعضی از مردم او را افغانی و بعضی دیگر اسدآبادی خطاب می کنند.
این بحث بیهود است، او مسلمانی اصلاح طلب و والا بوده و متعلق به تمام مسلمانان است. وی از پیش کسوتان احیای تفکر اسلامی و عقیده ی پان اسلامیسم(Pan-Islamism) بود. دکتر علامه اقبال چقدر زیبا درباره ی مفهوم واقعی مکتب پان اسلامیسم سخن گفته است. او می گوید:

نه افغانیم و نی ترک و تتارم
چمن زاریم و از یک شاخساریم

تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پرورده ی یک نو بهاریم

بسیار ضروری به نظر می رسید که بطور خلاصه تاریخ زندگیش را مورد بحث قرار داده و مأموریت زندگیش را روشن کنیم. او یک محقق و سخنران سطح بالا و مستعد بوده و تمام زندگیش را وقف آزادی مسلمانان کرد. او حتی ازدواج هم نکرد. در اوان کودکی پدرش را از دست داد و مجبور شد بار سنگین زندگی را خودش به تنهایی به دوش بکشد.
در سال 1855 میلادی برای اولین بار از شبه قاره هند دیدن کرد- گمان می رود که او به هندوستان آمد تا ریاضیات و دیگر علوم جدید را بیاموزد- اما بعضی از محققین معتقدند که او با طراحی مقدس به شبه قاره هند آمد و آن طرح، مطالعه موقعیت سیاسی آنجا و نفوذ روز افزون غاصبان بریتانیایی در هندوستان بود.
وی همچنین از نزدیک شاهد بود که کمپانی هند شرقی چگونه نقش خود را در نابودی احکام مسلمانان هند مخفیانه ایفاء می کند.
سپس بی سرو صدا به مکه رفت. پس از انجام زیارت حج از سوریه، فلسطین، عراق و ایران دیدن کرد. وی وضعیت رقت بار مسلمانان جهان را دقیقاً مورد مطالعه قرار داد و تصمیم جدی بر ریشه کن کردن استعمار غرب از سرزمینهای مسلمانان گرفت.
سید، به هنگام بازگشتش به افغانستان، بعنوان مرشد و مربی و ولیعهد «محمداعظم خان»منصوب شد. شاه امیر دوست خان که بوسیله دولت بریتانیا به سلطنت رسیده بود لشکریانش را روانه ساخت تا هرات را از دست دولت ایران باز پس گیرد. سلطان احمدشاه، برادر و پسرعموی امیردوست خان حاکم هرات بود که بوسیله دولت ایران منصوب شده بود اما او در این جنگ شکست خورد و هرات به تصرف افغانها درآمد. اما کمی بعد از این جنگ امیر دوست خان از دنیا رفت. او سلسله پادشاهی اش را به دست پسر کوچکش «شاه علی خان»سپرده بود «اعظم خان»و برادران دیگر از این تصمیم پدرشان بسیار ناراحت شدند اما چون سید جمال الدین تأثیر و نفوذ زیادی در بین برادران داشت آنان را از شورش منصرف نمود. آنها از سید اطاعت نمودند و بدینگونه مصیبت بزرگی در میان آنان دفع شد. بدین سبب، فراست سیاسی سید جمال الدین افغانستان را از خونریزی نجات داد.
امیرشاه علی خان، سید جمال الدین را بعنوان مشاور عالی خود منصوب نمود. تا زمانیکه او به نصایح سیدگوش فرا می داد در سرزمین افغانستان صلح و آرامش برقرار بود. اما محمد رفیق، که یکی از وزراء بود، امیرشاه علی خان را اغوا نموده و او را تحریک کرد تا با برادرانش بجنگد و آنها را بکشد. او همچنین در تغییر نظرشاه نسبت به سیدجمال موفق بود.
ثبت شده است که سیدجمال اصلاحات تاریخی جهت بهبود وضع افغانستان ارائه نموده است. او یک روزنامه فارسی را منتشر کرد تا به مردم راجع به سیاستها، حقوق و مسئولیتهای ملی آموزش دهد. وی جوانان را در ارتش و مدیریت شهری به کار استخدام کرده و به آنها خطوط(فکری) جدید را آموزش می داد.
بخاطر پند و راهنمائی او بود که برای اولین بار خطوط دفاعی افغانستان تقویت شده و تشکل یافت. وی چندین مدرسه جدید را افتتاح کرد تا ریشه بیسوادی را قطع کند، درباره آموزش جامعه مسلمین بسیار دقیق بود. داروخانه رایگان و بیمارستانهای جدیدی احداث نمود و اصلاحاتی در زمینه های ارتباطات، حمل ونقل و خدمات پستی صورت داد. بعلاوه او از شاه درخواست نمود که کمیته ای مرکب از محققین و کارشناسان فن حکومت تشکیل دهد تا در امور مختلف حکومت او را راهنمایی کنند. روحیه دمکراتیک او بگونه ای بود که روحیه استبدادی را از بین برده بود، اما متأسفانه تعدادی از خوک صفتان سیاسی که احساس می کردند با اهداف مستبدانه شان مخالفت می شود تحت رهبری محمد رفیق علیه سید توطئه کردند. سید مخفیانه به هندوستان رفت. در جریان کشمکشهای داخلی محمد اعظم خان در قندهار کشته شد همچنین پسرشاه علی خان، که وی (شاه علی خان) می خواست جانشین بعد از خودش باشد، نیز در این جنگ کشته شد. محمد اعظم خان موفق شد تا کنترل کابل را در دست گیرد.
او از سید درخواست نمود که فورا از هندوستان برگردد تا بعنوان یک وزیر عضو کابینه اش شود. اعظم خان درست بعد از عهده دار شدن اداره ی حکومت، محمد رفیق و دیگر خبیثان را به دار آویخت. حدود یک سال سید با او کارکرد و حداکثر تلاش خود را می نمود تا آرامش و اتحاد در افغانستان حکمفرما باشد. اما متأسفانه از بدشانسی سید، شاه علی خان با حمایت بریتانیا موفق شد که کابل را به تصرف خود درآورد. محمد حسن خان به مشهد متواری شد.
سید کابل را به قصد زیارت مکه ترک کرد و از آنجا نیز اقامت کوتاهی در هندوستان و پس از آن در مصر داشت. در آنجا شروع به آموزش دانشجویان در جامعه الازهر، نموده و روحیه انقلابی را در آنان برانگیخت. اینجا نیز بار دیگر توطئه گران بریتانیا در تبعید وی موفق شدند اما سید کار خودش را کرده بود. او در تحریک مریدان روشنفکر خود در مصر علیه امپریالیسم غرب موفق شده بود. روشنفکر انقلابی و مجاهد بزرگی بنام محمد عبده، طرفدار و کمک قوی و مرید جمال الدین بود. وی پس از مدتها ثابت کرد که سرمایه ای بزرگ برای سید و امت مسلمان بوده است. سید از مصر به ترکیه رفت. با علی شاه، صدراعظم ترک، گفتگوی مفصلی انجام داد. نخست وزیر ترک از او درخواست پند ونصیحت (درزمینه سیستم آموزشی را که درگیر آن بود) کرد.
احرار ترکیه انقلابی بودند و تلاش می کردند تا ریشه های نفوذ غرب را از بین ببرند، سید یک سخنرانی عمومی ایراد کرد و ترکها را از توطئه های امپریالیست بریتانیا علیه دنیای اسلام آگاه کرد. بریتانیا که در تعقیب او بود بار دیگر موفق شد تا او را در خارج از ترکیه بیابد. تا این زمان سید درمیان مسلمانان جهان بسیار مشهور شده بود و بعنوان ساحر القلوب، یعنی تسخیر کننده قلبها معروف شده بود. لازم بذکر است که تمام نیروهای خودبین و مرتجع تحت لوای شیخ الاسلام ترکیه علیه (سید) گردهم آمدند. تمام این کوته نظران و روحانیون متعصب نتوانستند آینده رویایی چنین مأموریت بزرگی را پیش بینی کنند. با این بوق و کرناها، امپریالیست ها هیچ آسیب و صدمه ای را از سید دریغ نکردند.
سید، بار دیگر به درخواست طرفدارانش در 22 مارس سال 1871 از مصر دیدن کرد. کمال پاشا در آن زمان بر مصر حکومت می کرد. او نیز بازیچه دست امپریالیست بریتانیا بود. اقتصاد مصر در حال تزلزل بود در واقع، بریتانیا و فرانسه حاکم مصر بودند. کشور در گرداب عمیق نابودی غوطه می خورد. کانال سوئز به سوداگران غربی فروخته شد. کشور زیر بار قرض های خارجی بود.
دانشجویان جوان و روحانیون انقلابی از سید کاملاً حمایت می کردند. او قوانین تند وسختی را در نوشته هایش عنوان کرده و به مسلمانان خفته هشدار داد که در مقابل سیاستهای امپریالیست بپا خیزند. وی همچنین یک سازمان اجتماعی بنام «انجمن وطن»را تأسیس کرد. این سازمان در واقع نهضتی علیه شرارتهای اجتماعی و انقلابی برای بت شکنی در سطح زندگی اجتماعی و اخلاقی برای مردم مصر بود. اسماعیل پاشا در مرکز نارضایتی ها و تنفرهای کشورش قرار داشت، زیرا او نیز مزدور امپریالیست ها بود. سید زمینه را آماده کرده و تخم های طغیان را کشت کرد متعاقباً اسماعیل پاشا خلع شد و توفیق پاشا به کمک ملی گرایان بجای او نشست. اما متأسفانه اندکی پس از باز یافتن قدرت، او شریف پاشا را از حکومت دولت معاف و ریاض پاشا را بعنوان نخست وزیر جدید منصوب نمود. شریف پاشا طرفدار سید و از حمایت ملی گرایان نیز بهره مند بود. در حالیکه ریاض پاشا حامی امپریالیست ها بود.
پس از مدت کوتاهی سید با تمامی دوستانش دستگیر شد. سید رهسپار هندوستان شد و برای مدت کوتاهی در حیدرآباد دکن اقامت گزید.
درطول اقامتش درحیدرآباد دکن، اصلاحات آموزشی را به اهالی عرضه کرد و از آنان خواست تا علم و دانش را بوسیله زبان اردو به نسلهایشان ابلاغ کنند. او (سید) بر ضرورت زبان مادری و ملی بسیار تأکید می کرد. وی مسلمانان هندی را وادار می کرد تا در مقابل بریتانیا بایستند و فرهنگ، زبان و ملیت خود را نجات بخشند. بریتانیا او را دستگیر، و از هندوستان اخراج کرد. در سال 1884 میلادی از کلکته به انگلستان تبعید شد. از انگلستان برای مدت کوتاهی به آمریکا و اندکی بعد از آن، به فرانسه رفت.
ارنست رنان، فیلسوف برجسته ی فرانسوی، سخنرانی در نقد اسلام ایراد کرده بود. سید نیز مقاله ای نوشته و در طی آن پیام واقعی اسلام را به او معرفی کرد و منطقاً دلایلی را که «رنان»علیه السلام اقامه کرده بود، رد کرد. وقتی این مقاله در پاریس منتشر شد سبب افزایش اشتهار سید به عنوان یک محقق اسلامی شد. رنان نیز آن مقاله را تمجید کرد.
سید طی اقامتش در پاریس، اقدام به تشکیل یک جنبش آکادمیک مؤثر علیه طرحهای مهلک امپریالیست ها نمود. محمد عبده، زغلول پاشا و میرزا باقر ایرانی با عجله به پاریس رفتند تا کمک های خود را به سید تداوم بخشند. سید انجمنی را بنام عروة الوثقی، که به معنی ریسمان محکم می باشد، پایه گذاری نمود. این ایده، در واقع از یک آیه قرآنی گرفته شده بود که درآن، قرآن مسلمانان را تشویق می کند که به ریسمان الهی چنگ زنند و به دسته جات و گروهها تجزیه نشوند.
هدف اصلی سید، اتحاد مسلمین بود.
مجله ای تحت عنوان عروة الوثقی منتشر کرد که بیدارگر دنیای اسلام بود. اولین شماره اش در 13 مارس سال 1884 میلادی منتشر شد و اولین نویسنده آن محمد عبده بود. این مجله دو هدف اساسی داشت: اول: سید شخصاً یک پان اسلامیت (PAN- ISLAMISM)و پیرو اتحاد سیاسی کشورهای مسلمان بود و همه مسلمانان دنیا را به وحدت دعوت می کرد. او بسیار مشتاق ایجاد یک تحول و رنسانس اسلامی بود. وی به مفهوم خلافت ایمان داشت و شدیداً با سلطنت در اسلام مخالف بود.
وی می گفت: که اسلام یک دین دمکراتیک است و دولتی که مردم در قدرتش مشارکت نداشته باشند، اسلامی نیست. بعنوان یک محقق بزرگ مذهبی، عادت داشت که راجع به سیستم های سیاسی اسلام بگوید و بنویسد. در عقیده و مباحثات خود بسیار صریح و رک بود. او حکومتهای دیکتاتوری، سلطنتی، استعماری امپریالیسم و فاشیزم را رد می کرد، به این دلیل بود که حکام مسلمان از او بیمناک بودند.
حکام مسلمان در چنگال امپریالیست غرب بودند، هیچ حاکمی نمی توانست برطبق ایدئولوژی خود عمل کند، آنها (استعمارگران) او را دستگیر کرده و تبعید نموده و سپس نابود کردند. توده های مسلمان طرفدار او بودند. امپریالیست غرب از هیچ اذیت و شکنجه ای نسبت به او فروگذار نبوده و اسلام را یک تهدید بزرگ برای طرحهای شیطانی خود می دانست(امپریالیست) از همه قدرتها استفاده کرد تا سید جمال الدین را سرکوب کرده و شکست دهند.
بعد دیگر مکتب پان اسلامیسم، (Pan-Islamism)اتحاد داخلی فرق مختلف مسلمان بود. سید تصور و بصیرت عمیقی داشت. او متوجه شده بود که تفاوتهای ایدئولوژیکی و اختلاف عقیده سبب بروز قوانین غیرضروری و ایجاد فرقه ها و دسته جات در جامعه مسلمین گردیده است. وی احساس کرد که مسلمانان از صراط مستقیم گمراه شده اند. به جای اجرای پیام واقعی و انقلابی اسلام، سرگرم جدال با یکدیگر برسر موضوعات پوچ و تصورات جعلی و خود ساخته بودند. بقول یک شاعر فارسی زبان:
«...من مجذوب روح قرآن شده ام اما سگها برسراستخوان می جنگند...»
سید از مردم می خواست تا روح اسلام را که چیزی جز یک جامعه جهانی براساس اصول علمی عدالت اجتماعی و آزادی سیاسی نیست بشناسند. او خطرات فرهنگ، سیاست و ایدئولوژی غربی را کاملاً احساس می کرد. وی مسلمین را بوسیله نوشته هایش از اهداف پلید امپریالیست غرب آگاه می کرد. دومین هدف «عروة الوثقی»بیداری جوانان مسلمان بود تا قدرت بدست آورده و از بند سلطه غرب برهند. محور اصلی پیام مأموریتش فلسفه قدرت بود. او در سنی زندگی می کرد که در انگلستان و فرانسه فلاسفه حول مسائل فلسفه اگزیستانسیالیسم بحث می کردند. سید ریشه تمامی انحطاطهای مسلمانان را می شناخت.
او از آنها می خواست تا استقلال اقتصادی، برتری سیاسی و پیشرفت علمی را برای همبستگی و شخصیت شان بدست آورند.
سید علل چشمگیر انحطاط مسلمین را کاملاً تحلیل کرده بود. همانطور که دکتر اقبال در یکی از اشعار فارسی اش می گوید که: «زمین بدور خورشید می گردد، چونکه خورشید بزرگتر و قویتر از زمین است»به همین گونه، ملتهای ضعیف نیز اطراف ملتهای قدرتمند می گردند. امپریالیست نسبت به این راز آگاه است و علیه ملتهای مختلف به توطئه چینی خود ادامه می دهد.
سرخی گونه ها امپریالیست های غربی به خاطر سرخی خون ملتهای ستم دیده و رنج کشیده شرقی می باشد. امپریالیست در حال مکیدن خون کشورهای جهان سوم می باشد. سیدجمال الدین مانند روحی حساس و دراک واقعیت و ابزار رسیدن به اوج استانداردهای رنسانس اسلامی را ترسیم کرد. او خطاب به مسلمانان تأکید می کند که به نیازهای جدی در جهت پیشرفت و کسب قدرت در تمام ابعاد زندگی توجه کنند. حتی امروز ما تهدید از طرف آمریکا و یاران غربی اش مواجه هستیم، آمریکا بیشتر نگرانیش راجع به افزایش قدرت اتمی مسلمانان جهان است.
هندوستان و اسرائیل قدرتهای اتمی هستند. آنها سرگرم ساخت سلاحها و موشکهای خطرناکی می باشند. و آمریکا چندان نگران این مسئله نیست. اما آمریکا مواظب جهان اسلام است و بیشتر سعی دارد که ما را تحقیر کند تا تهدید نماید و آنهم بدلیل پیشرفتهای علمی است. وقتی که دقیقاً کتب و مقالات سید را مطالعه کنیم متوجه می شویم که فلسفه قدرت او شامل قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، قدرت فرهنگ، قدرت علم و قدرت ایدئولوژی بوده است. برای کسب این قدرتها، او مانند صخره ای در مقابل جریانهای زمان ایستاد و هرگز استراحت نکرد.
از بعد دیگر، وی شخصیتی فعال و پرانرژی بود. هنگامیکه شورش در سودان علیه رژیم ظالم سودان شیوع یافت، آن دولت از حمایت همه جانبه رفیق پاشا و دولت بریتانیا برخوردار بود. مهدی پاشا که رهبری شورش را بعهده داشت، خط محاصره بریتانیا را شکست، دولت بریتانیا به سید نزدیک شد از او تقاضا کرد تا شورش را فرو نشاند. سید از دولت بریتانیا خواست که ابتدا نیروهای نظامی اش را از منطقه بیرون بکشد سپس او در مورد هر توافق مناسبی، وساطت خواهد کرد. چون دولت بریتانیا با خروج نیروها موافقت نکرد سید هم از مداخله خودداری نمود. در یک مرحله، دولت بریتانیا سعی کرد که از سید در مقابل روسیه استفاده کند. از سید خواسته شد تا ایران، افغانستان و ترکیه را علیه روسیه تحریک و بشوراند. او با جلب حمایت کشورهای فوق الذکر موافقت کرد اما به شرطی که بریتانیا مصر را آزاد کند. هنگامیکه بریتانیا از شرط آزادسازی مصر خودداری کرد، سید به سبب این سیاست و دو رنگی حکام بریتانیا بسیار ناراحت شد و فوراً به روسیه رفت تا حمایت روسیه از مسلمانان جهان را بدست آورد. او مدت یکسال در روسیه توقف داشت و سعی کرد تا دولت روسیه را وادار کند که فشارهای وارد بر مسلمین در روسیه را کاهش دهد.
سید از دولت روسیه خواست تا به مسلمانان آزادی مذهبی دهد او تا حدی در مأموریت خود موفق شد اما دولت روسیه از پذیرفتن کمک به کشورهای مسلمان در مقابل امپریالیسم غربی به خاطر منافع خودش امتناع کرد. سید پس از یک سال اقامت در روسیه در سال 1886 میلادی به ایران بازگشت. شاه ایران، ناصرالدین شاه آزاد درخواست نمود تا طرحی را برای اصلاحات امور مردم ایران ارائه کند.
سید باصداقت و جدیت مشغول به کار شد و به شاه یک برنامه کاملاً مستعدی را ارائه کرد. اما بسیار عجیب است که شاه از اجرای این اصلاحات خودداری نمود. چون فکر کرد که این اصلاحات نهایتاً به حاکمیت سلطنتی و مستبدانه او خاتمه خواهد داد. درسال 1887 سید یک بار دیگر از روسیه دیدن کرد. یک روزنامه نگار روسی بنام «کانبو»دوستش بود و هر دو آنها سرگرم تلاش جهت خاتمه دادن به نفوذ غربی ها بر ممالک شرقی بودند. هر دو آنها می خواستند تا به تنش های بین روسیه و افغانستان پاپان دهند و یا حداقل آتش شرارت را تا حدی آرام کنند. اما متأسفانه مرگ «گانبو»را امان نداد و مأموریت نیز بر باد رفت. سید با تزار روسیه گفتگویی راجع به روابط دو جانبه (ایران و روسیه) داشت. وقتی که شاه ایران، ناصرالدین شاه متوجه فعالیتهای سید در روسیه شد، بسیار مضطرب شده و به دنبال بهانه ای بود تا از روسیه دیدار کند. او از سید درخواست کرد تا با ایران همراهی کند و او را در امورات مملکت یاری دهد. سید از کمک کردن اظهارتأسف کرده و به آلمان رفت. بعد از توقف کوتاهی در آلمان به پاریس بازگشت و تبلیغ مذهبی خود را با علاقه و آرامش انجام داد. ناصرالدین شاه که ایران را تباه کرده بود و تنها مانند بازیچه ای دردست های روسیه و انگلیس بود با عجله به پاریس رفت و سید را تحریک کرد که قایقی را که در حال غرق شدن است از گرداب بیرون بکشد.
سید شرایط رقت بار هم میهنشان را مشاهده می کرد. اما با کمال تعجب متوجه شد که رفتار شاه تغییر کرده است. او در خانه دوستش حاج محمد حسن در انتظار بسر می برد.
اما شاه روی خوش به او نشان نداد. او از دیدن وضعیت رقت بار و فقیرانه مردمش بسیار محزون بود. از خانه دوستش به حرم شاه عبدالعظیم در حاشیه تهران پناهنده شد. در واقع، ناصرالدین شاه، توسط نخست وزیرش تحریک می شد که از سید دوری کند.
شاه در حقیقت تیشه به ریشه ی خود می زد. سید جنبشی را علیه سیاستهای غرب گرایانه شاه ایران آغاز کرد. این اعلامی برخاتمه حکومت استبدادی و درخواستی برای استقرار دمکراسی اسلامی در ایران بود. شاه بسیار پریشان خاطر شده و دستور داد تا سید را تبعید کنند. او ترتیبی داد تا او را درشبهای بسیار سردی سوار برالاغ روانه بصره کنند. سید را به زنجیر بسته و شکنجه می دادند. بعد از تبعید سید، شاه ایران با یک شرکت انگلیسی قرار داد فروش انحصاری تنباکو را امضاء کرد.
سید نامه ای اعتراض آمیز به میرزا حسن شیرازی نوشت و او را وادار کرد تا علیه این قرارداد واکنش قوی نشان دهد که به عنوان «جنبش تنباکو»در ایران معروف گشت و لکه های پاک نشدنی در تاریخ ایران برجای گذاشت. شاه مجبور شد به دلیل شورش توده های مردم، این قرارداد را لغو کند. وقتی ملکم خان، سفیر ایران در لندن، متوجه سیاستهای امپریالیستی ناصرالدین شاه شد از سمت خود استعفاء داد. او(ملکم خان) همچنین روزنامه ای بنام «قانون»را در لندن منتشر کرد و شجاعانه سیاستهای ضد اسلامی شاه ایران را افشاء نمود.
ازطرف دیگر، سید بصره را به قصد لندن ترک گفت. او یک مجله دوزبانه تحت عنوان«ضیاء الخافقین»را منتشر کرد- به زبان عربی و انگلیسی- در این مجله او کنایاتی علیه رژیم امپریالیستی ناصرالدین شاه قاجار نوشت. در این مقالات کنایه آمیز، او چهره واقعی مترسک استعمارگران غربی را افشاء کرد. شاه ایران از سفیرجدیدش در لندن خواست تا از تمام نفوذش جهت آسیب رساندن به سید استفاده کند. به دلیل فعالیتهای ضد جمال الدینی شاه، ایرانیها با او سر مخالفت برداشتند و درششم ماه مه سال 1896 وقتی که در حال زیارت مرقد مطهر شاه عبدالعظیم بود، توسط یکی از مریدان واقعی سید بنام میرزا رضای کرمانی هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. میرزا رضا نیز بلافاصه دستگیر و چند روز بعد بدار آویخته شد. در یکی از مقالات سید می نویسد: از وقتی که این مرد سنگدل(شاه) به تخت سلطنت ایران رسیده، ایران را به طور کلی نابود کرده است. او از محققین مذهبی متنفر است و قصد دارد که ریشه اسلام را قطع کند اگر نفوذ روحانیون از بین برود دیگر کسی وجود نخواهد داشت تا از منافع مسلمانان محافظت کند. این مرد چپاولگری غاصب است. او یک غارتگر است و هیچ علاقه ای به ایران ندارد. در حال مال اندوختن است و کشورمان را به غاصبان غربی می فروشد. چنین بود کلمات آتشین سید، که سبب برافروختن روحیه شورش در ملت علیه حاکم سنگدل ایران شد.
در جای دیگر سید نوشت:«خلع شاه ایران از سلطنت آسانتر از بیرون آوردن کفش از پا می باشد»به این ترتیب سید سلطنت را به باد استهزاء گرفت و مردمش را تشویق کرد تا تاج شاهی را زیر گامهایشان لگدمال کنند. او برای نابودی و قلع و قمع ریشه سلطنت، به مردم روحیه می داد. البته خدمات بسیار ارزنده و خیلی خوب جمال الدین علیه سلطنت و امپریالیسم بود که بعدها زمینه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی را مهیا نمود.
در لندن، بدستور دولت ایران، حاکمان بریتانیا شروع به ایجاد مشکلاتی برای سید نمودند. براساس پیشنهاد دوستانه ملکم خان، سید به ترکیه رفت. بدلیل رفتارهای کودکانه پسر سلطان عبدالحمید و حسادت مشاور سلطان، «ابوالهدی»سلطان با سید از در مخالفت درآمد. سلطان مجبورشد تا سید را تبعید کند. اما او را در خانه خودش در قسطنطنیه تحت مراقبت قرار داد. گفته شده است که او مسموم شد، اما دولت ترکیه علت مرگش را سرطان اعلام کرد. حقیقت هر چه باشد، اما این خورشید درخشان در سن 60 سالگی در 9 مارس سال 1897 پشت ابرهای تیره و سنگین مرگ پنهان شد. او را در محله ی مشقه در قبرستان شیخ لار مزارغی دفن کردند. نتیجتاً می توان گفت که پیامش مطابق مأموریتش بود. او تنها یک معلم یا یک سخنران نبود...
بلکه مرد عمل نیز بود. بعضی از مردم موعظه می کنند و بعضی عمل، مردان متفکر به عنوان فیلسوف مشهورند. مردان عمل به عنوان سیاستمدار مشهورند. و بسیار نادر است که تفکر و عمل با یکدیگر در یک شخصیت گردهم آیند. و جمال الدین یک گوهر کمیاب در گنجینه تاریخ بشری بود. او بر روی قشر عظیمی از معاصرانش تأثیر گذاشت، مانند شیری غران، تهدیدی در برابر تمام روباه های امپریالیسم بود. او کتاب های زیادی نوشت که در آنها پیام واقعی و انقلابی اسلام را توضیح داده بود. در جایی می نویسد که انسان باید دانش کسب کند تا قدرت او در جهت نفع انسانها باشد. وی از مردم می خواست روزنامه بخوانند تا در جریان وقایع روز قرار گیرند. از مسلمانان می خواست تا در مقابل یورش غربیها کاملاً مراقب باشند. او در مورد اسلام مسیحیت، ملی گرایی، اخلاقیات، عرفان و امور اقتصادی و سیاسی مطلب نوشت. نویسندگان برجسته ی غرب مانند: براون BROWN، بلنتBLENT، رنان RENANو آلفرد چرچیلALFRED CHURCHILL احترام زیادی برای او قایل بوده و او را بسیار می ستودند.
استاد شهید مرتضی مطهری و دکتر علامه اقبال او را بعنوان رهبر مسلمانان عصر جدید می شناختند. درک و برداشت دکتر اقبال از فردگرایی و اتحاد مسلمانان الهام گرفته از ایدئولوژی جمال الدین است. بیهوده نیست اگر بگوئیم جنبش عظیم اسلامی که بوسیله امام خمینی رهبری شد، قدرت روحی اش را از ایده های جمال الدین دریافت کرده بود. او به مسافران این بیابان نور را نشان داده بود. او ثابت کرد که اولین قطره بارانی است که بعد از آن جریان شدیدی خواهد آمد. امروز ما احساس بزرگی از اتحاد و شخصیت را در مسلمانان جهان می یابیم. مسلمانان در تلاش هستند تا جستجو کرده و شخصیت و قدرت گمشده خود را باز یابند. اسلام یک نیروی منفی با قدرت قهری نیست مذهب صلح و سلم است. اسلام، آزادی، عدالت، تعادل و تساوی را به بشر ارزانی داشته است. ما نمی خواهیم هیچ ملتی را خرد کنیم ما می خواهیم زندگی کنیم و دیگران هم نیز می خواهند زندگی کنند، محبت، محبت می آورد. اما ما می خواهیم که امپریالیست ها نتوانند با دیگران مانند گله احشام و عقار رفتار کنند. بیائید تا با همدیگر مانند انسان رفتار کنیم و این، مأموریت جمال الدین بود. بگذارید روحش در آرامش ابدی بسر برد. آمین.


منبع:جعفری، مقصود؛ (1383)، سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط