انجمن‌های نهانی افریقا

در بسیاری از قسمت‌های آفریقا انجمن‌های بسته‌ای است که آن‌ها را انجمن نهان می‌نامند. این انجمن‌ها دارای اهداف متفاوتی است که از آن شمار است ورود جوانان به مرحله تازه‌ای از زندگی و انجام مراسم نیایش نیاکان. [مراسم ورود
پنجشنبه، 5 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انجمن‌های نهانی افریقا
انجمن‌های نهانی افریقا

جئوفری پاریندر
ترجمه ی باجلان فرخی



 
در بسیاری از قسمت‌های آفریقا انجمن‌های بسته‌ای است که آن‌ها را انجمن نهان می‌نامند. این انجمن‌ها دارای اهداف متفاوتی است که از آن شمار است ورود جوانان به مرحله تازه‌ای از زندگی و انجام مراسم نیایش نیاکان. [مراسم ورود جوانان از مرحله‌ای از زندگی به مرحله دیگر. آداب گذر Rite of passage نام دارد. آداب گذر اصطلاحی است که آرنولد وان ژنب در آداب گذر -1909 برای توصیف آداب و مراسمی که از طریق آن فردی یا گروهی در داخل جامعه خود از یک پایگاه اجتماعی به پایگاه دیگر می‌رود، مانند آداب و مراسم به دنیا آمدن بچه، بلوغ، ازدواج و مرگ. وان ژنب عقیده داشت که از تحلیل چنین آئین‌هایی سه مرحله پی در پی به دست می‌آید. الف- جدا شدن افراد، یا گروه، از موقعیت پیشین. ب-گذشتن از آستانه‌ای که فرد، یا گروه، در حالت برزخ و تعلیق قرار دارد. پ-پیوستن یا جذب یعنی جزیی از پایگاه تازه شدن - فرهنگ اندیشه نو انتشارات مازیار-]. گزارش‌های مصور مراسم و رقص‌هایی که در آفریقا با صورتک انجام می‌شود، مانند رقص ارواح صورتک‌پوش در لباس‌های غریب، از جمله مراسم متمایزی است که در جراید به چشم می‌آید. جز دیدار نمودهای مراسم آداب گذر شناخت اسطوره انجمن‌های نهان و راه یابی به این انجمن‌ها آسان نیست و شناخت بسیاری از این انجمن‌ها، مراسم آن و حتی بخشی از این مراسم نیاز به بررسی دارد که در حد چندین جلد کتاب است، و بدین دلیل است که در اینجا یکی از مشهورترین این انجمن‌ها موسوم به پورو Poro مربوط به مردمان منده در سیرالئون مورد توجه قرار گیرد.
قدمت پورو- شاید به معنی بسیار – به چند صد سال پیش بازمی گردد و با جوامع دیگر آفریقای غربی پیوند دارد. گزارش‌ها و اسطوره‌های پورو متفاوت است. در روایتی به روزگار گذشته پیرمردی ثروتمند و از دودمان بزرگان می‌زیست که به سبب داشتن املاک فراوان به کدخدایی روستا دست یافت. پیرمرد دچار بیماری عجیبی در بینی شد و بدین دلیل صدای او خشن و گوشخراش گردید. مردمان روستا که تا آن زمان چنین بیماری را ندیده بودند به شدت هراسان شدند و کدخدا را به جنگل حاشیه روستا تبعید کردند و تنها دختر و همسر او را مأمور مواظبت او کردند و گاه برخی از پیرمردان روستا برای مشورت در امور مالی و به تنهایی نزد کدخدا می‌رفتند. برای دیگران دیدار و نگریستن به کدخدا تابو بود. گروهی از مردمان بر آن شدند که کدخدا و زن و دخترش را بکشند و زمین‌های او را تصاحب کنند. کد خدا از نظر مردمان پنهان بود و تنها ارتباط او با مردمان صدای نامطبوع او بود. پس وسیله‌ای ساختند که با آن صدای کدخدا را تقلید می‌کردند و این وسیله چوبی میان تهی بود که در انتهایی آن تکه‌ای پوست چسبانیده بودند. گفتند کدخدا به روح بدل شده است و گاه برای دیدار افراد خانواده خود به روستا می‌آید. به هنگام ورود موهوم کدخدا به روستا پیکی ورود کدخدا را به ده اعلام می‌کرد و زنان و کودکان از بیم به خانه‌های خود پناه می‌بردند. پس پیک فریاد می‌زد که کدخدا به برنج، بز و جز آن نیاز دارد و مردمان این نیازها را تهیه می‌کردند.
به روایتی دیگر کدخدا مردی مقتدر بود و پس از مرگ او پیران قوم از بیم بروز نابسامانی مرگ او از مردمان پنهان کردند. پس مرگ کدخدا رازی شد و مردی را یافتند که صدای کدخدا را که صدایی بلند و تودماغی و تقلید آن آسان بود تقلید می‌کرد. مقلد سوگند خورده بود که این راز را محفوظ دارد و پس از او نیز دیگری این کار را انجام می‌داد و راز مرگ کد خدا همچنان پنهان می‌ماند.
در روایتی نامتحمل، اما گویاتر، درباره خاستگاه انجمن پورو می‌گویند این انجمن را گروهی بنیان نهادند که از مهاجمان تجارت برده به جنگل پناه بردند و به یکدیگر وفادار ماندند. نیز به روایتی دیگر بیماران بی علاج به بوته زاران پناه می‌بردند و دیگران برای احتراز زنان و کودکان از رفتن به بوته زارها و جنگل صدای بیماران را تقلید می‌کردند و می‌گفتند که پس از مرگ روح این بیماران در بوته زارها پنهان می‌شود. به همین روایت پس از مرگ بیمار بزرگان قوم اموال او را تصاحب می‌کردند و پس از بزرگ‌تر شدن فرزندان بیمار مرده آنان را تحت سرپرستی کسی که نقش پدر آنان را به عهده می‌گرفت، قرار می‌دادند. در این مراسم پدر خوانده با صورتک و پوشاکی به هیأت روح به تنه درختی می‌نشست، شیپور رسمی- شیپور پورو- را به دست می‌گرفت و فرزندان بیمار مرده یکی بعد از دیگری به او معرفی شدند.
انجمن پورو در کشورهای همسایه این منطقه نیز دایر می‌شود درباره خاستگاه این انجمن در گینه می‌گویند: در روزگاری گذشته خشکسالی و قحطی بزرگی پدید آمد و خوردنی‌ها اندک و بسیار بد بود. اینجا و آنجا در بازار گاه چیزی برای خوردن یافت می‌شد اما زنان فروشنده برای آن بهایی گزاف می‌خواستند. مردان مأیوس و درمانده در نشستی پنهان بر آن شدند که زنان فروشنده را در بازار بترساند و آذوقه‌های آنان را تصاحب کنند. پس از چوب تندیس‌هایی به هیات انسان‌های شاخدار یا موجودات دیگر با سیمایی وحشتناک ساختند و در پس تندیس‌ها با هیاهو و غرشی که تا آن زمان از کام هیچ انسانی خارج نشده بود به بازار ریختند و زنان فروشنده آنچه داشتند نهادند و گریختند. مردان صورتک‌پوش این ماجرا هر جا کسی را سر راه خود دیدند ضربه‌ای زدند و بر تن او داغ یا نشانی نهادند و گفتند این نشان نماد حمایت آنان از جانب ارواح است. از آن زمان تا به حال مردان تن خود را منقوش می‌کنند و زنان همیشه خوراک رقاصان صورتک‌پوش پورو را تأمین می‌کنند.
توضیحات اسطوره‌ای و غریبی از این دست نباید اهداف انجمن پورو را تحت الشعاع قرار دهد. کار این انجمن آماده کردن نوجوانان برای پذیرش نقش جوانان و تداوم سنت نیاکان در اجتماع است. جامعه توسط پیران قوم کنترل و سلسله مراتب اجتماعی رعایت می‌شود و این ویژگی در همه جا یکسان نیست. می‌گویند نخستین پیر پورو پیش از مردن زن خویش را به ریاست بخش زنان انجمن پورو برگزید و از آن زمان زنان نیز چون مردان برای خود صاحب انجمن اند، اما این انجمن غالباً رسمی نیست. اعضاء پورو یکدیگر را در بیشه مقدس حاشیه روستا و جایی که بنیانگذار پورو در آن دفن شده ملاقات می‌کنند. روح صورتک‌پوش پیر یا رئیس پورو را گنبی Gebni می‌گویند. پیر در مجامع خاص و از آن جمله در مراسم آداب گذر نوجوانان شرکت می‌جوید و این مراسمی است که در بردارنده شعائر آئینی است و غالباً در فاصله ماه‌های آذر تا اردیبهشت اجرا می‌شود.
همپای انجمن پورو انجمن دیگری به نام سانده Sande وجود دارد که خاص انجام مراسم آداب گذر دختران به منظور آماده ساختن آنان برای زندگانی دوره بلوغ است. روح یا رئیس انجمن سانده به هنگام انجام مراسم صورتک‌پوش و با ردایی سیاه مزین به نوارهایی از پوست درخت و زنگوله در مجامع رسمی خاص حاضر می‌شود این هیأت‌های صورتک‌پوش که در نخستین دید ترسبار می‌نمایند نماد ارواح نیاکان جمع حاضر و سرشت فوق طبیعی و قدرت تسلط نیاکان بر مردمان است.
مردمان کونو Kono در گینه در داستانی از منشأء صورتک می‌گویند: روزی پیرزنی سفالگر همراه دختر خویش برای فراهم کردن خاک کوزه گری به ساحل رود یا که نهر حاشیه جنگل نزدیک روستا رفت. پیرزن به کندن زمین پرداخت و دختر خاک را در گوشه‌ای می‌انباشت که ناگاه پیرزن مردی صورتک‌پوش را در خاک یافت و آن را نزد دختر نهاد و به کندوکاو ادامه داد. پیرزن زمین را کاوید و این بار زنی صورتک‌پوش یافت و آن را در کنار مرد صورتک‌پوش نهاد. زن و مرد صورتک‌پوش خاموش بودند و با وجود ابرام پیرزن برای واداشتن آنان به سخن گفتن خاموش ماندند. دختر پیرزن به روستا رفت و زنان دیگر را به یاری آورد و آنان زن و مرد صورتک‌پوش را به روستا بردند و در کلبه‌ای پنهان کردند. زنان روستا مردان را در خانه‌ها نگهداشتند و تنها طبیبی مرد را برای واداشتن زن و مرد صورتک‌پوش به سخن گفتن به یاری طلبیدند. طبیب از آنان خواست زن و مرد را در معرض دود فلفل قرار دهند.
دود فلفل صورتک‌پوش را آزار می‌داد و آنان را دچار خفقان کرده بود که مرد صورتک‌پوش به زن گفت: «فریاد کن، جیغ بکش!» زن صورتک‌پوش با شنیدن صدای مرد از کلبه گریخت و مردان روستا را به کمک خواند. مردان روستا از خانه‌ها خارج و زنی صورتک‌پوش را دیدند که با آوایی دلنواز آواز می‌خواند. مردان روستا با آگاه شدن از ماجرا زن و مرد صورتک‌پوش را تحت حمایت گرفتند و به راز صورتک و سخن زن و مرد صورتک‌پوش دست یافتند. زنان روستا زن و مرد صورتک‌پوش را یافتند اما به علت شتاب و بی تدبیری از راز صورتک و سخن صورتک‌پوشان بی بهره ماندند.
در روایتی دیگر زنان ارواح صورتک‌پوش را در پناه برگ‌های پیچکی جنگلی یافتند. یابندگان صورتک‌پوشان را به خانه می‌برند و پیرامون آنها می‌رقصند. ارواح صورتک‌پوش با صدایی تهدید کننده به صدا در می‌آیند. زنان می‌ترسند و می‌گریزند و از مردان کمک می‌خواهند. مردان ارواح صورتک‌پوش را به جنگل می‌برند و بر راز صورتک و سخن صورتک‌پوشان دست می‌یابند. داستان‌هایی از این دست گویای مادر سالاری روزگار کهن و آنگاه رواج پدر سالاری است.
غارغارک یا ماغ گاو وسیله‌ای است که با آن صدای ورزاو را تقلید می‌کنند و در بسیاری از انجمن‌های نهان آفریقایی به هنگام اجرای مراسم کاربرد دارد. غارغارک آفریقایی تکه چوب یا فلزی مسطح است که انتهای آن به طنابی بسته شده و با چرخانیدن آن پیرامون سر، سر و صدایی غیر عادی و ترسبار از آن پدید می‌آید. در روایتی از مردمان دوگون در ولتای علیا بیش از این به هنگام اجرای مراسم رقص مردان صورتک‌پوش، زنان روستا پیوسته آنان را دنبال می‌کردند و با وجود رانده شدن آنان از جانب مردان از دور به تماشای رقص می‌ایستادند رقص مردان را تقلید می‌کردند. پس مردی موسوم به مویانا به کمک تکه‌ای آهنی غارغارکی ساخت تا با صدای آن زنان را بترساند و از مزاحمت آنان آسوده شوند.
شب بعد از ساخته شدن غارغارک مویانا صدای موحشی در سراسر روستا طنین افکند و زنان از ترس به کلبه‌های خود پناه بردند. مویانا شبانه غارغارک را به تجربه به صدا در آورده بود. روز بعد مویانا به آهنگری رفت تا به تعبیه سوراخی در انتهای غارغارک وسیله بهتری بسازد. شبانگاه دیگر بار مویانا به بیرون از روستا رفت و با صدا در آوردن غارغارک صدای ورزاوی خشن را تقلید کرد. زنان به کنجی خزیدند و فردا مویانا شایع کرد که آن صدا، آوای روح بزرگ بود که می‌گفت از آن پس هر کودک یا زنی که مزاحم رقص صورتک‌پوش شود خورده خواهد شد. از آن روزگار تا به حال زنان و کودکان با شنیدن صدای غارغارک به کنج خانه و جایی امن پناه می‌برند. پس از مرگ مویانا پسران او غارغارک را به کار بردند و راز پدر را محفوظ داشتند. می‌گویند وقتی بزرگی از روستا یا قبیله‌ای می‌میرد صدای غارغارکی را می‌شنوند که در دوردست طنین انداز می‌شود.
نقاشی‌های خرسنگی که در بسیاری از قسمت‌های کوهستانی آفریقا یافت می‌شود نشان دهنده نقش حیوانات و مردان و گاه انسان‌هایی صورتک‌پوش است. در افسانه‌ای از مردم دوگون پلنگی در تعقیب غزالی آفریقایی است: غزال می‌رمد و می‌گریزد و سرانجام صیاد و صید بر خرسنگی بلند قرار می‌گیرند که آنان را یارای گذر از آن نیست. سرعت صید و صیاد در گریز و تعقیب چندان زیاد است که هر دو به دیواره صخره می‌خورند و بر سطح آن نقش می‌بندند. می‌گویند هنوز هم این نقش بر دیواره خرسنگ برجاست، نقش کوچک و به هم شده از ترس مرد و نقش پلنگ با گردن کوتاه و پاهای کشیده و در حالت پریدن بر روی صید. در داستانی دیگر از نقاشی‌های خرسنگی در یکی از این نقش‌ها زنی ناظر رقص صورتک‌پوشان و ترسیم صورتک بر زمین است و شوهر زن نقش آنان را بر خرسنگ ترسیم کرده است. غالباً می‌گویند این نقش‌ها را یکی از نیاکان یا که قهرمانی ترسیم کرده است که می‌خواست شکل صورتک‌هایی را که از ارواح آموخته بود به اعقاب خویش بیاموزد؛ و در روایتی ساده، و شاید تا حدی واقعی، نقاشی صخره‌ها تصویر رویدادی برجسته، یا که ماجرایی غریب از گذشته است؛ [یا که شاید نقش‌هایی جادویی است که در تمنای تداوم صید و راندن صید به شکارگاه نقاشی شده‌اند].
اساطیر نیاکان در داستان انسان‌های نخستین بیان می‌شوند، و در بخش بعدی این کتاب در روایات آفریقایی نقل می‌شود. داستان خدایان گویای آن است که این خدایان همانا برخی از نیاکان انسان اند و نمونه‌های گویای این داستان‌ها را می‌توان داستان‌های مردم سنگای در نیجریه علیا مشاهده کرد. زوا ی Zoa نیایی فرزانه و حامی مردمان خویش بود. می‌گویند زوا از سیاحان شنید که اگر زن آبستن جگر گوسفند بخورد بچه او در شکم جگر را می‌بلعد. زوا این ماجرا را روی کنیزی آبستن آزمود، شکم کنیز را باز کرد و بچه را در حال خوردن جگر گوسفند دید، روز دیگر زوا به صید رفت و شیر ماده‌ای را دید که مجروح در چال مورچگان افتاده بود. زوا زخم شیر را درمان کرد و از آن پس همیشه با شیر ماده به صید می‌رفت. وقتی زوا ازدواج کرد و از زن خود صاحب پسری شد به هنگام صید پسر را نیز همراه خود کرد. روزی زوا و پسرش پرنده‌ای را دیدند که مشغول خوردن دانه بود و زوا گفت پرنده می‌میرد و در دم پرنده افتاد و مرد. پس زوا گفت باید پرنده را بر آتشی بریان کرد، در همان دم با کلام او آتشی روشن شد و پرنده را بریان کرد.
پسر از مرگ پرنده اندوهگین شد و گریست و زوا خمشگین زمین را فرمان داد که بشکافد و چنان شد زوا مردمان روستای خود را به کنار شکاف زمین خواند و آنان را گفت از آن پس پسر او رئیس آنان خواهد بود. زوا مردمان را گفت وقتی باران نبارد، روحی خبیث نمایان شود، یا که جنگی درگیرد گوسفند یا ورزاوی سفید برای او قربانی کنند تا خواست‌های آنان بر آورده شود پس زوا زیارت معبد خویش را بر کوران، کران، زنازادگان و مبتلایان به باد فتق ممنوع کرد و در شکاف زمین فرو رفت و شکافت در پی او به هم آمد. چندی بعد در آن مقام ودرچهار جهت اصلی چهار درخت روئید. هر سال مردمان زوا را نیایش و بندگی می‌کنند و وقتی ارتفاع خرمن کاهش می‌یابد بدو روی می‌آورند و زوا خرمن آنان را برکت می‌بخشد؛ و تنها به هنگام جنگ و روی آوردن مردمان به ستیزه است که زوا از عنایت به مردمان چشم می‌پوشد.
منبع: پاریندر، جئوفری؛ (1374) اساطیر افریقا، ترجمه ی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.