نویسنده: مجتبی قزوینی خراسانی
اصل اوّل: حدوث عالم و کیفیت خلقت آن
مراد از عالم، ما سوای خداوند متعال است. تمام عوالم، از سماوات و ارضین و کرات متعدده، بالاخره آنچه جز خداوند متعال باشد به اتّفاقِ جمیع ملیّین و صریح کتب آسمانی حادث حقیقی می باشند؛ و خداوند، به قدرت کامله آن را ابداع و ایجاد و خلق نموده است.این اصل، یعنی؛ حدوث عالم چنان که ذکر شده مورد اتّفاق خداپرستان مخصوصاً مسلمین می باشد و منکر آن را خارج از موحدین می شمارند؛ و صریح قرآن مجید و نعت سید المرسلین، ناطق به آن است. در مقابل فلسفه ی یونانی و عرفان اختراعی، علام را به اصول اولیه ی آن، از افلاک و عقول و نفوس وعناصر و انواع موجودات قدیم و غیر مسبوق به عدم واقعی می دانند؛ و حوادث را منحصر به حوادث یومیه کرده اند. اثبات حدوث عالم، از فروع مسأله ی توحید قرآن است و قِدَم آن از توحیدِ خیالی فلاسفه، [است] که ما در کتاب توحیدِ قرآن مفصلاً بیان نموده ایم. و در این کتاب پس از ثبوت بدء و ابتداء، بیان ترتیب خلقت و آنچه که مخلوق اوّل است بر حسب آیات و روایات [بیان] خواهیم نمود:
(و هو الذی خلق السماوات و الارض فی ستة ایام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم ایکم احسن عملا)(1)
اوست چنان خداوندی که، خلق نموده آسمان ها و زمین را در شش روز و بود عرش او بر آب؛ تا بیازماید شما را که کدام نیکوکار ترید.
(أ ولم یر الذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقنا هما و جعلنا من الماء کل شیء حی افلا یومنون)(2)
آیا ندیده اید آنان که کافر شده اند، که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند. پس باز کردیم آن دو را و قرار دادیم از آب هر چیز را زنده. آیا ایمان نمی آورند؟
(قل أ إنکم لتفکرون بالذی خلق الارض فی یومین و تجعلون له انداداً ذلک رب العالمین)(3)
بگو ای پیغمبر! (صلی الله علیه و آله) آیا کافر می شوید به کسی که خلق کرد زمین را در دو روز و قرار می دهید برای او شریکانی؟ او است خدای جهانیان.
(و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدر فیها اقواتها فی اربعة ایام سواء للسائلین * ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین * ففضاهن سبع سماوات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظاً ذلک تقدیر العزیز العلیم)(4)
و قرار داده است در بالای زمین کوه ها را و برکت داده در زمین و اندازه گیری فرموده روزی اهل زمین را در چهار روز که مساویست با روزهای سؤال کنندگان. پس قیام فرمود بر خلقت آسمان و حال این که دودی بود؛ پس فرمود به آسمان و زمین به اختیار یا اجبار باید اطاعت کنید. گفتند: فرمان بریم از روی اختیار. پس ایجاد فرمود هفت آسمان را در دو روز و وحی فرمود در هر آسمانی امر آن ها را. و زینت دادیم آسمان دنیا را به نجوم روشنی دهنده و به جهت حفظ آن ها از شیطان. این است تقدیر و خلقت توانای دانا.
(أ أنتم اشد خلقا أم السماء بناها * رفع سمکها فسواها * و اغطش لیلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلک دحاها * اخرج منها ماءها و مرعاها * و الجبال ارساها * متاعاً لکم و لانعامکم)(5)
آیا شما از حیث آفرینش سخت تر هستید یا آسمانی که آن را بنا کرده؟ و سقف آن را بلند نموده است پس آن را تسویه کرد و شب آن را ظلمانی نمود و بیرون آورده روز آن را. و زمین را بعد از آن پهن کرده است و بیرون آورده از زمین آب و گیاه از چراگاه های آن. و کوه ها را بلند کرده است برای نفع شما و چهارپایان شما.
آیات، در این موضوع زیاد است. در ضمن روایات، بعضی از آیات ذکر می شود و مفسر و مبین این آیات شریفه، روایات و خطبه های وارده از معدن وحی رسالت و خلافت است. اکتفا به ذکر یک خطبه از خطبات مولی الموحدین علی بن ابیطالب (علیه السّلام) و چند روایت می شود.
فی نهج البلاغة فی خطبه له (علیه السّلام) یذکر فیها- انشأ الخلق انشاء و ابتدأه ابتداء بلا رویه اجالها و لا تجربة استفادها و لا حرکه احدثها و لا همامه نفس اضطرب فیها احال الاشیاء لاوقاتها و لادم بین مختلفاتها و غرز غرائزها و الزمها اشباحها عالما بها قبل ابتدائها و محیطاً بحدودها و انتهائها عارفاً بقرائنها و احنائها ثم انشأ سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء و سکائک الهواء فاجری فیها ماءً متلاطما تیاره متراکما زخاره حمله علی متن الریح العاصفة و الزعزع القاصفة فامرها برده و سلطها علی شده و قرنها علی حده الهواء من حتها فتیق و الماء من فوقها دفیق ثم انشأ سبحانه ریحاً اعتقم مهبها و أدام مربها و اعصف مجراها و ابعد منشأها فامرها بتصفیق الماء و الزخار و إثاره موج البحار فمخضته مخض السقاء و عصفت به عصفها بالفضاء ترد اوله علی آخره و ساجیه علی مائره حتی عب عبابه و رمی بالزبد رکامه فرفعه فی هواء منفتق و جو منفهق فسوی منه سبع سماوات جعل سفلاهن موجا مکفوفاً و علیاهن سقفا محفوظاً و سمکاً مرفوعاً بغیر عمد یدعمها و لا دسار ینتظمها ثم زینها بزینه الکواکب وضیاء الثواقب فاجری فیها سراجاً مستطیراً و قمراً منیراً فی فلک دائر و سقف سائر و رقیم مائر.(6)
در نهج البلاغه، در خطبه ای که یاد می کند در آن آغاز آفرینش را؛ تا آنکه می گوید: مخلوقات را بیافرید بدون به کار بردن فکر و اندیشه، و بی تجربه و آزمایشی که از آن استفاده کند، و بی آنکه جنبشی در خود پدید آید، و بی اهتمام نفسی که در آن اضطراب و نگرانی داشته باشد، اشیا را از عدم و نیستی در وقت خود به وجود و هستی انتقال داد، و میان گوناگون بودن، آن ها را موافقت و سازگاری داد. و طبایع آن اشیا را ثابت و جاگیر کرد، و آن طبایع را لازمه ی آن اشیا گردانید، در حالتی که دانا بود به آن ها پیش از آفریدنشان. و احاطه داشت به حدود و اطراف و انتهای آن ها، و آشنا بود به چیزهائی که پیوسته اند به آن اشیا و به نواحی و گوشه های آن ها. پس شکافت جوهای لایتناهی را، و اطراف و گوشه های آن را باز نموده بالای فضا هوا و جالی خالی را بیافرید؛ پس در آن آب که موج هایش متلاطم و پی در پی بود، و از بسیاری روی هم می غلطید جاری کرد آن آب را بر پشت باد تندی که قوی و با صدای بلند بود برنشاند، پس به باد فرمان داد تا آن آب را بازگرداند و محکم نگاهش دارد و باد را تا سر حد آب نگاه داشت و در جایگاه آن آب قرار داد، هوا در زیر آن باد باز و گشاده و از بالایش ریخته شده آنگاه باد دیگری را آفرید و جای وزیدن آن را عقیم گردانید و قرار داد آن را که همیشه ملازم تحریک آب باشد، و وزیدن آن را تند کرد و مبدأ تکوینش را در دست گردانید پس آن را به حرکت دادن و بر هم زدن آب فراوان و برانگیختن و بلند کردن موج دریاها فرمان داد؛ پس آن باد هم آن آب را مانند مشک جنبانید و به هم زد و به آن تند وزید مانند وزیدنش در جای خالی و وسیع اوّل آن را به آخرش باز می گرداند، و ساکنش را به متحرک آن؛ تا آنکه انبوهی از آن آب بالا آمد و آن قسمتی که متراکم و به روی هم جمع شده بود کف کرد، پس خداوند متعال آن کف ها را در جای خالی وسیع، و فضای گشاده بالا برد، هفت آسمان را پدید آورد، زیر آن آسمان ها موجی را قرارداد تا از سیلان و ریزش ممنوع باشد، و بالای آن ها سقفی را که محفوظ است و بلند بودن ستون هائی که نگاهدارد و بی میخ که آن ها را منظم داشته باشد، آنگاه آن آسمان ها را به زینت ستاره ها و روشنی نورافکن ها آرایش داد، و در آن ها چراغ نور افشان خورشید و ماه درخشان را به جریانی انداخت در حالتی که در فلکی است دور زنند، و سقفی سیر کننده، و لوحی متحرک.
فی الکافی- مسنداً عن ابی جعفر(علیه السّلام) فی حدیث طویل الی ان قال اخبرک ان الله تبارک و تعالی کان و لا شیء غیره و کان عزیزا و لا احد کان قبل عزه و ذلک قوله سبحان ربک رب العزة عما یصفون و کان الخالق قبل المخلوق ولو کان اوّل ما خلق من خلقه الشیء من الشیء اذا لم یکن له انقطاع ابدا و لم یزل الله اذا و معه شیء لیس هو یتقدمه و لکنه کان اذا لا شیء غیره و خلق الشیء الذی جمیع الاشیاء منه و هو الماء الذی خلق الاشیاء منه فجعل نسب کل شیء الی الماء و لم یجعل للماء نسباً یضاف الیه و خلق الریح من الماء ثم سلط الریح علی الماء فشققت الریح متن الماء حتی ثار من الماء زبد علی قدر ما شاء ان یثور فخلق من ذلک الزبد ارضا بیضاء نقیة لیس فیها صدع و لا ثقب و لا صعود و لا هبوط و لا شجره ثم طواها فوضعها فوق الماء ثم خلق الله النار من الماء فشققت النار متن الماء حتی ثار من الماء دخان علی قدر ما شاء الله أن یثور فخلق من ذلک الدخان سماء صافیه نقیة لیس فیها صدع و لا ثقب و ذلک قوله السماء بناها رفع سمکها فسواها و اعطش لیلها و اخرج ضحاها قال و لا شمس و لا قمر و لا نجوم و لا سحاب ثم طواها و فوضعها فوق الارض بعد ذلک...
الی آخر الروایة الشریفه.(7)
در کافی، از حضرت امام محمّد باقر (علیه السّلام) در حدیثی نقل می کند که فرمود: خبر می دهم ترا که خداوند تبارک و تعالی بود و شیئی نبود، توانا و عزیز و غالب بود، توانائی قبل از او نبود. و این است فرمایش خداوند عزّوجلّ، مبرا و منزه است پروردگار تو پرورگار عزت، از آنچه وصف می کنند او را. خلق کننده و خدا بود قبل از خلق شده. اگر خلق از شیئی آفریده شده بود، هر آینه ابتدائی برای خلق نبود، ثابت می شد با ذات خدا شیئی و نبود ذات خدا مقدم بر او؛ ولکن خداوند، بود و چیزی غیر او نبود، و خلق فرمود شیئی را که تمام اشیا ازوست، و او آب است که خلق فرموده تمام اشیا را از آن؛ پس قرار داد نسبت هر چیزی را به سوی آب، و قرار نداده است برای آب نسبی که نسبت داده شود آب به سوی آن. و خلق فرمود باد را از آب. پس مسلط فرمود باد را بر آب. پس شکافت باد، آب را؛ تا اینکه حاصل شد از آب کفی آن قدری که می خواست. پس خلق فرمود از آن کف زمین سفید پاکیزه، که نبود در آن رخنه و سوراخ و بلندی و پستی و درختی؛ پس پیچید آن را گذاشت بالای آب. پس خلق فرمود خداوند آتش را از آب تا اینکه حاصل شد از آب بخاری به قدری که می خواست؛ پس خلق کرد از آن بخار آسمان صاف پاکیزه ای را که در آن رخنه و سوراخ نبود.
و این است فرمایش خداوند تعالی «ام السماء بناها» نبود خورشیدی و نه ماه و ستاره ای و ابری. پس پیچید آسمان را و گذاشت بالای زمین. پس نسبت داد و ممزوج کرد مخلوق را. پس بلند کرد آسمان را پیش از زمین. و این است فرمایش خداوند «و الارض بعد ذلک دحیها» یعنی زمین را بعد از ساختمان آسمان بسیط و پهن نمود.
فی الکافی- مسندا عن محمّد بن سنان قال کنت عند ابی جعفر الثانی (علیه السّلام) فاجریت اختلاف الشیعة فقال یا محمّد ان الله تبارک و تعالی لم یزل متفردا بوحدانیته ثم خلق محمّدا و علیا و فاطمة فمکثوا الف دهر ثم خلق جمیع الاشیاء فاشهدهم خلقها و اجری طاعتهم علیها.(8)
در کافی، است از محمّد بن سنان، نقل می کند که گفت: بودم خدمت حضرت ابی جعفر دوم- حضرت جواد-(علیه السّلام) گفتگو شد از اختلاف شیعه فرمود: ای محمّد! همانا خداوند تبارک و تعالی، دائماً یگانه بود به تنهائی خود پس خلق فرمود محمّد و علی و فاطمه (علیهم السّلام) را، پس درنگ نمودند هزار دهر (دهر عبارت است از مقداری زیاد از روزگار) پس خلق کرد تمام اشیا را، و گواه گرفت ایشان را بر خلقت آن ها؛ و جاری کرد طاعت ایشان را بر اشیا.
و فی الکافی- مسندا عن محمّد بن مسلّم قال قال لی ابو جعفر(علیه السّلام) کان کل شیء ماء و کان عرشه علی الماء فامر الله عزّوجلّ ذکره الماء فاضطرم نارا ثم امر النار فخمدت فارتفع من خمودها دخان فخلق الله السماوات من ذلک الدخان الحدیث.(9)
در کافی، از محمّد بن مسلّم گفت: که حضرت باقر(علیه السّلام) به من فرمود: هر چیزی آب بود و بود عرش خداوند بر روی آب؛ پس امر فرمود خداوند آب را، پس شعله ور شد از آن آتش. پس امر فرمود آتش را پس خاموش شد. پس بلند شد از خموش شدن آتش، دود؛ تا آخر حدیث شریف. این قسم آیات و روایات، که ذکر شد صریح است در خلقت و حدوث عالم و اجسام و کیفیت خلقت آن ها.
و اما اوّل مخلوق از مخلوقات، به طوری که اتّفاق تمام روایات باشد معلوم نیست، بلکه روایات در تعیّن آن مختلف است؛ و در بسیاری از روایات تصریح شده که اوّل مخلوق در عالم اجسام، آب است. و در برخی دیگر نار ذکر شده، و در بعض دیگر نور و در بعض دیگر روح؛ ولی ممکن است جمع بین روایات [کرد] به این که دسته ی اوّل مخلوق در عالم، اجسام را تعیین می نماید. و دسته ی ثانی اوّل مخلوق در عالم، مرکبات را می فرماید (بعد از این توضیح بیشتری در این باب بیاید) و دسته ی ثالث اوّل مخلوق در عالم، انوار و مجردات و دسته ی چهارم اوّل مخلوق در عالم، خلقت تفصیلی اشیا. و بر هر تقدیر، چون مسلّم است که مراد از آبی که اوّلِ مخلوقات و ماده ی تمام موجودات است، این آب مشاهد محسوس ما نیست؛ بلکه جسم بسیطی بوده، که مایه و ماده ی صنع خود قرار داده و آتش و هوائی که در روایات وارد است، ایضاً مراد این آتش و هوای حسی ما نیست؛ چنان که از روایات شریفه استفاده می شود.
فی تفسیر علی بن ابراهیم- مسندا قال قال ابو عبدالله (علیه السّلام) ای شیء یقول اصحابک فی قول ابلیس خلقتنی من نار و خلقته من طین قلت جعلت فداک قد قال ذلک و ذکره الله فی کتابه قال کذب یا اسحاق ما خلقه الله الا من طین ثم قال قال الله الذی جعل لکم من الشجر الاحضر نارا فاذا انتم منه توقدون خلقه الله من ذلک النار الشجرة و الشجرة اصلها من طین.(10)
در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق(علیه السّلام) نقل می کنند که حضرت به راوی فرمود: رفقای تو، در قول ابلیس چه می گویند؟ (خلقتنی من نار و خلقته من طین) جواب داد: قربانت گردم(می گویند) چنین گفت ابلیس: که مرا خلق کردی از آتش و آدم را از گل و خداوند در کتابش خبر داده. حضرت فرمود: دروغ گفت شیطان. خلق نفرمود خداوند او را مگر از گل پس حضرت فرمود: که خدا فرمود:
(الله الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون)(11)
(یعنی خدائی که برای شما از درخت سبز آتش را خلق کرده) و خداوند، خلق کرده شیطان را از آتش درخت و اصل درخت گل است. پس به صریح این روایات، آتشی که شیطان از آن خلق شده غیر از آتش مخلوق اوّل است، و از آن به مراتبی متأخر است؛ زیرا آتش ماده ی شیطان از درخت است که ماده ی درخت، گِل است و خلقت گِل بعد از ماده ی اوّل و هوا و آتش و دخان است. و شاید در بعض روایات که ذکر شده اولِ مخلوقات هوا است.مراد از هوا همان آب باشد و به واسطه ی سیلان و جریان و بساطت آن تعبیر به هوا شده باشد؛ ولی از مجموع روایات استفاده می شود که اوّل مخلوق در مقام اجمال، آب بسیط بوده که خداوند متعال آن را ایجاد فرموده و خلقت آن ابداعی است و بعد تمام موجودات و مخلوقات را از آن به ترکیب و ترکب خلق نموده و چون اختلاف اشیا من حیث الماده و جوهر نیست اختلاف آن ها بر اعراض و حدود است. و از آب خلق شده؛ بسائطی و به ترکیب صناعی (ترکیب از روی قدرت و اختیار مطابق با حکمت) خلق شده. سایر انواع موجودات و حدود شیء، عبارت از فاضل و ممیز میان دو شیء است. و عرض، عبارت از صفت تازه و نو پیدا شده، که به خودی خود هستی و وجودی ندارد. و به مقتضای روایات شریفه، که بعضی از آن ها ذکر می شود، خداوند بعد از ایجاد ماده ی بسیط موسوم به ماء، چند امر بسیط از آن خلق فرمود، و سایر موجودات ارضی و سمائی و بالاخره تمام عوالم را بعد، از آن ماء اولیه خلق فرمود؛ و اختلاف و تفاوت آن ها را به حدود و اعراض و اختلاط و امتزاج قرار داد. پس اختلاف اشیا، یا به حدود و ممیز بین آن هاست مانند بسائط، و یا ترکیب علمی صناعی مانند موجودات محسوسه. و لکن ماده و جوهر تمام آن ها یکی است.
فی العیون عن الرضا(علیه السّلام) قال اما الواحد فلم یزل واحدا کائناً لا شیء معه بلا حدود و لا اعراض و لا یزال کذلک ثم خلق خلقاً مبتدعاً مختلفاً باعراض و حدود مختلفة لا فی شیء اقامه و لا فی شیء حده و لا علی شیء حذاه و مثله له فجعل الخلق من بعد ذلک صفوة و غیر صفوة و اختلافاً و ائتلافا.(12)
در عیون، از حضرت رضا (علیه السّلام) نقل می کند که فرمود: اما خداوند یکتا، از ازل یکی بود و با شیئی نبود بدون حدود و اعراض.- زیرا حد و عرض از عوارض جسم و مخلوق است- و دائماً چنین خواهد بود، پس خلقی نو و تازه به اختلاف خلق فرمود، و اختلاف آن به اعراض و حدود مختلفه بود؛ تا اینکه فرمود: پس قرار داد بعد از آن خلق را خالص و غیر خالص.
و از روایت عیون، در مکالمه ی عمران، از ثامن الائمّه (علیه السّلام) و سایر روایات که در بیان کیفیت خلقت اشیا از معدن رسالت و وحی رسیده، چنین ظاهر می گردد که به آفرینش حضرت باریتعالی، اول دو امر و دو حقیقت به وجود آمد. مبدع و مخلوق و به تعبیر دیگر نور مجرد و جسم و درروایات شریفه از اجسام مخلوقه، تعبیر به مفعول شده و از نور، تعبیر به فعل گردیده است. و در بعضی از روایات از نور، تعبیر به مشیت و اراده و ابداع شده؛ پس صحیح است چنان که وارد شده، گفته شود اشیا خلق شده اند به مشیت، و مشیت خلق شده به ذات خودش؛ یعنی مشیت، خود نفس خواست و اراده است، نه این که مراد و خواسته شده باشد و به خواست و اراده ی دیگری موجود شده باشد. و بالجمله به خلقت خداوند، دو امر متحقق شد: که یکی نور مجرد است و نور نبی اکرم و ائمّه ی هدی (علیهم السّلام) و کرسی و عرش علمی و روحانی و علم و قدرت مخلوقی،و دیگری ماء بسیط جسمانی، که هوا و نار و آسمان ها و زمین ها و عرش و کرسی جسمانی و سایر اجسام از آن آفریده شده است.
پس از آنچه ذکر شد، معنی این که اراده، فعل خدا است معلوم می شود. و همچنین معلوم می شود فرمایش ائمّه (علیهم السّلام) که می فرمودند: مائیم ظرف های مشیت الهی و نیز ظاهر گردید که تنافی نیست بین اخباری که وارد شده. اوّل مخلوق، آب است و اخباری که وارد شده اوّل مخلوق، نور حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) است. و معنای اخباری که وارد شده که به نور حضرت رسول و ائمّه ی هدی (علیهم السّلام) آسمان ها و زمین و سایر موجودات خلق شده اند؛ یعنی خداوند متعال، از نور اوّل و مشیت، اشیا را حیات داده و زنده فرموده است.
فی العیون و البحار- عن الرضا(علیه السّلام)- فی حدیث طویل فی مجلس المامون و اعلم أن الابداع و المشیة و الاراده معناها واحد و اسماوها ثلاثة و کان اوّل ابداعه و ارادته و مشیته الحروف التی جعلها اصلا لکل شیء و دلیلا علی کل مدرک و فاصلا لکل مشکل و بتلک الحروف تفریق کل شیء من اسم حق و باطل او فعل او مفعول او معنی او غیر معنی و علیها اجتمعت الامور کلها و لم یجعل للحروف فی ابداعه لها معنی غیر انفسها یتناهی و لا وجود لها لانها مبدعة بالابداع و النور فی هذا الموضع اوّل فعل الله الذی هو نور السماوات و الارض و الحروف هی المفعول بذلک الفعل- الی ان قال- کقوله عزّوجلّ کن فیکون و کن منه صنع و ما یکون به المصنوع فالخلق الاوّل من الله عزّوجلّ الابداع لا وزن له و لا حرکة و لا سمع و لا لون و لا حس و الخلق الثانی الحروف لا وزن لها و لا لون و هی مسموعة موصوفة غیر منظور الیها و الخلق الثالث ما کان من الانواع کلها محسوساً ملموساً ذا ذوق منظور الیه و الله تبارک و تعالی سابق للابداع لانه لیس قبله عزّوجلّ شیء و لا کان معه شیء و الابداع سابق للحروف و الحروف لا تدل علی غیر نفسها (13)
مفاد روایت مبارکه، این است که اولین ابداع و مشیت و اراده (که الفاظ آن ها متفاوت و معانی یکی است) حروف بوده و اصل ماده حروف یک حرف و یک حقیقت بود. خداوند، حروف را اصل و پایه و ماده ی هر چیزی قرار داد. و این حروف ممتازند به حدود و اعراض، و امتیاز اشیابه این حروف است از حق و باطل و فعل و مفعلول؛ و از برای حروف معانی غیر ذات حروف نیست، زیرا که حروف، نو و تازه خلق شده اند به ابداع و مشیت و اراده، که ابداع اولین فعل خدا است. و اوست نور آسمان ها و زمین. و حروف، مفعولند به این فعل و نور، و آن ها همین حروفند که مدار کلام بر آن ها است؛ تا اینکه می فرماید «کن فیکون» پس «کن» صنع خدا و آنچه به آن ها فعل، تحقق و واقعیت پیدا کرده مصنوع اوست. پس خلقت اوّلِ خدا، ابداع است. و نیست برای او وزنی و حرکتی و صورتی و رنگی و حسی. و مخلوقِ دوم، حروفند که دارای وزن و رنگ نیستند و فقط شنیدنی و ملفوظند. و مخلوقِ سوم، اشیا و حقائق موجوده اند از انواع مخلوقات مذوقه و محسوسه و ملموسه. پس ذات مقدس خداوند، بوده است قبل از ابداع و سابق برآنست، زیرا که قبل از ذات چیزی نبوده و ابداع، سابق بر حروف است؛ زیرا که حروف به توسط ابداع خلق شده. و حروف، دلالت نکنند مگر بر ذات خودشان چنان که در مقام تلفظ گوئی ا، ب، ت، ث، و مقصود نیست مگر اشاره به خود آن ها. پس از تأمّل در حدیث شریف، فهمیده می شود که این کلام شریف منسوب به حضرت رضا (علیه السّلام) بیانی است وافی برای خطب و روایات. فُضَلا با تأمّل، رجوع به تمام روایت فرمایند. ما مختصری محل شاهد را متعرض شدیم.
از این حدیث، که مطابق با روایات و خطب منصوصه و آیات محکمه است، مطالبی استفاده می شود.
1- حدوث عالم و ماسوای خداوند، از انوار مجرده و اجسام مرکبه و غیر آن ها.
2- عوالم به قسمت اولیه سه قسم است: انوار مجرد و ابداع، عالم حروف و بسائط اولیه، عالم مرکبات و انواع مصنوعات محسوسه.
3- مرکبات، مصنوع و مفعولند از حروف و بسائط. بسائط (حروف)، مصنوعند، به صنع و ابداع و مشیت و اراده. ابداع و مشیت و اراده، فعل و خلق و صنع با ذات مقدس خداست به نفس خود، نه به مشیت و خواست دیگر.
4- خلق ابداعی، عاری و مجرد است از جسم و عوارض جسمی. بسائط و حروف مجرد تام نیستند، و به ترکیب بین بسائط اشیای مرکبه ی غیر متناهی به حسب عقول ما فراهم آید، کما اینکه به ترکیب بین حروف مفرده، حاصل شود جملات و کلمات داله بر معانی غیر متناهیه به عقول.
بالجمله مدّعا در این اصل، که متّخذ از قرآن شریف، بلکه تمام کتب سماوی و روایات شریفه است اینست که عوالم تماماً از عالم انوار و بسائط و مرکبات و موجودات ارضی و سماوی از ملائکه و انسان و حیوان و جن، خلاصه تمام ما سوی الله، مخلوق و حادث واقعی و مسبوق به عدم حقیقی می باشد. و این اصل، اتّفاق تمام ملیین جهان و ندای انبیای عظام و اولیای کرام (علیهم السّلام) است. گر چه حکیم الهی، تابع قرآن مجید، میر داماد (قدس سره) در کتاب قبسات از بعضی حکمای مشهور قبل از افلاطون و ارسطو، قول به حدوث عالم اجسام را نقل می کند و نسبت به افلاطون نیز داده شده و از کلمات سقراط هم استفاده می شود. لکن مشهور فلاسفه، بر خلاف نصوص قرآن است. چنان که منصف متدبر در آیات شریفه، می فهمد که مراد قرآن همان است که ظاهر و نص است. و بنابراین جای هیچ قسم توجیه و تأویل نیست و تأویل و توجیه، ناشی از تدلیس در تعلیم و یا نرسیدن به حقیقت مراد قرآن است.
اما خصوصیّات کیفیت خلقت، از آیات و روایات بین و هویدا نیست. و اخبار، در هر یک از خصوصیّات متواتر است. پس تصدیق اجمالی، به ما جاء به النبی (صلی الله علیه و آله) و قال به الوصی (علیه السلام) کافی است؛ زیرا آنچه علمای بشر، گفتند علاوه بر اختلاف عظیم بین آن ها، برهان و دلیل قاطعی ندارد.
پی نوشت ها :
1- سوره ی هود، آیه:7
2- سوره ی انبیاء، آیه: 30
3- سوره ی فصلت، آیه:9
4- سوره ی فصلت، آیه های: 10- 11- 12
5- سوره نازعات، آیه های 27- 33
6- نهج البلاغه، ص:40، بحارالانوار، ج:54،ص:176
7- اصول کافی، ج:8، ص94
8- اصول کافی، ج:1،ص:441
9- اصول کافی، ج:8،ص:95
10- تفسیر علی بن ابراهیم، ج:2 ص244 بحارالانوار، ج56،ص:327
11- سوره ی یس، آیه:80
12- عیون اخبارالرضا، ج:1، ص 168- بحارالانوار، ج:1،ص311
13- بحارالانوار، ج10ص:314- عیون اخبار رضا، ج:1،ص 173