نویسنده: بهمن نامور مطلق
با تأکید بر آثار صلاح استیته
چکیده
با گذر زمان آثار مولانا حضور بیشتری در ادبیات جهانی پیدا می کند و رفته رفته نویسندگان بیشتری از اندیشه ها و آثار این عارف و شاعر بزرگ فارسی زبان بهره مند می شوند. در این میان، ادبیات فرانسه به دلایلی، در مقایسه با برخی دیگر از زبان های اروپایی از حضور آثار مولانا استقبال گسترده تری به عمل آورده است. یکی از این دلایل به نویسندگان فرانسه زبان عرب تباری باز می گردد که کشورشان بیشتر مستعمره فرانسه بوده و در نتیجه زبان فرانسه در این سرزمین ها دارای نفوذ زیادی است.صلاح استیته از نویسندگان بزرگ لبنانی تبار زبان فرانسه است که چندین جایزه ادبی را به زبان فرانسه کسب کرده است. این نویسنده پرکار و علاقه ویژه ای به مولانا دارد، چنان که در اغلب آثار خود، با انواع ارجاعات بینامتنی، توجه خود را به آثار و اندیشه های عرفانی مولانا به نمایش می گذارد. برای استتیه مولانا نماد اسلامی عمیق و واقعی است که در خود رحمت و معرفت، شهود و تعالی انسانی را نوید می دهد. استتیه، در کتاب شراب عرفانی، بیشتر از دیگر آثار خود به عرفان اسلامی، عارفان ایرانی و آثار مولانا می پردازد.
این مقاله در نظر دارد حضور و نوع حضور آثار و شخصیت مولانا را در نزد صلاح استتیه، به ویژه کتاب شرب عرفانی، مطالعه و بررسی کند. برای این منظور، انواع حضور بینامتنی آثار مولانا در این کتاب طبقه بندی و تحلیل خواهند شد.
کلیدواژه ها: ادبیات تطبیقی، بینامتنیت، مولانا، صلاح استتیه.
صلاح استتیه
صلاح استتیه در 28 دسامبر 1929م. در بیروت به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیلاتش در مدرسه عالی ادبیات بیروت، تحصیلات تکمیلی اش را در فرانسه پی گرفت. او در بیروت هفته نامه فرهنگی ای به نام شرق ادبی منتشر کرد. این هفته نامه نقش مهمی در ارتباط روشنفکران عربی و لبنانی ایفا می کرد.استتیه سال ها سفیر لبنان در مغرب و هلند و هم چنین نماینده این کشور در یونسکو بوده است. او هم اکنون در پاریس زندگی می کند، عضو کمیسیون واژه شناسی زبان فرانسه است و توجه ویژه ای به مسائل مربوط به شعر معاصر دارد. آثارش در بیش از 25 کشور ترجمه و منتشر شده و مهم ترین آن ها عبارت اند از: مرگ زنبور، آب سرد راکد، قطعه ها، شعر، رسولان آتش (برنده جایزه دوستی فرانسه و عرب در سال 1972)، ابری با آواها (1984) و وجود عروسکی (1983).
استتیه از سال هایی که او و بسیاری از جوانان عرب، به واسطه لوئی ماسینیون با بخشی از هویّت خود، به ویژه زبان و عرفان آشنا شدند، این گونه یاد می کند:
من اهمیت زیبایی نشانه همچون شاهد را همان گونه که از روزگار ارتباط با ماسینیون آغاز کردم، در پی آشنایی با صوفیان بزرگی آموختم که هیچ یک اندک مایه نبودند. در ملاقات آنها- که ماسینیون در انجام آن نقش مؤثری داشت- دریافتم که خدا شهود است، که او خود شهود است.(1)
صلاح استتیه آن گاه که درباره شهود و رابطه نشانه و شهادت سخن می گوید، می افزاید: «من این اشعار تحسین برانگیز را به یاد آوردم. او پرنده شهود است و خود را بر روی نشانه ها قرار نمی دهد. جلال الدین رومی یکی از شاعران مرجع من است»(stetie,2002:7)
در جهانی که بیش از اندازه بر تفاوت های فرهنگی و کلیشه های قومی و دینی تأکید می ورزد، استتیه می کوشد تا به وجوه مشترک انسان ها بپردازد. او تأکید ویژه ای بر اشتراکات اسلام و مسیحیت دارد. استتیه اساس این ادیان و فرهنگ های آنان را مشترک می داند و همواره در تأمّلات و رسائل خود، ارجاعات این دو را در کنار هم می آورد.
مهم ترین اثر استتیه هفت رساله یا شراب عرفانی است. این اثر شامل هفت رساله و یک نتیجه است که خود نتیجه نیز یک رساله محسوب می شود. البته، هفت در اسلام نمادی غنی و مقدّس است؛ هفت نماز واجب روزانه، هفت بار طواف بر گرد خانه خدا و ... به نظر می رسد که استتیه بر عدد هفت تأکید ویژه ای دارد (2) و به رغم اینکه نتیجه نیز می توانست یک رساله به حساب آید. او عدد هفت را حفظ کرده و آخرین رساله خود را با عنوان «نتیجه» به پایان می رساند. این هفت رساله عبارتند از: «شراب عرفانی»، «اسلام و ابرها»، «میل و دریا»، «تعلیق در بلور»، «تصویر و صور»، «فردوس یا باغ ها» و «خوانش قرآن». همان گونه که ملاحظه شد، نام این کتاب (شراب عرفانی) از عنوان نخستین فصل آن برگرفته شده است. این رساله ها، چنان که خود استتیه در مقدمه کتاب نیز اشاره می کند، از دیگر آثار او گردآوری شده و به طور کلی، مسئله مشترک آن ها، پرداختن به برخی مضامین و نمادهای مهم اسلامی است که امید است که با پرداختن به این نمادها، فهم عمیق تر و بهتری از اسلام به دست آید (Ibid). چنان که ملاحظه می شود، استتیه نماد را مهم ترین عنصر درک و فهم ادیان می داند و از این رو، معتقد است که برای فهم بهتر و درست تر اسلام باید به نماد و نمادگرایی پرداخت. او می گوید: «زیرا هر دینی به گونه ای تنگاتنگ، بر اساس تفسیری از جهان ابتنا یافته است؛ تفسیری که رمز گشایش آن، نمادها هستند»(Ibid). مؤلف فهم و معنای تفسیر را به هانری کربن و کتاب تاریخ فلسفه اسلامی او ارجاع می دهد.
شراب عرفانی
نخستین رساله یا فصل این کتاب به موضوع و عنوان «شراب عرفانی» اختصاص یافته است که از ویژگی های فرهنگ اسلامی محسوب می شود. خود شراب دارای دو وجه ظاهری و نمادین است. آغاز این فصل بیش از هر اثر دیگری، متأثّر از «خمریّات» ابن فارض است. او در این فصل به بیان بخشی از خمریّات دیگر شعرا پرداخته، که طولانی ترین نقل قول های کتاب را شامل می شود.استتیه آن گاه که از شراب عرفانی به عنوان یکی از نمادهای محتوایی، سخن می گوید، بی درنگ به جام، یعنی مظروف نمادین آن، نیز اعتنا و توجه می کند. او در این خصوص به درستی به دو فرهنگ تألیفی مربوط به جام یعنی فرهنگ های ایرانی و مسیحی می پردازد. او جام جم و جام کیخسرو را در فرهنگ ایرانی و گرال (جام مقدس) را نیز در فرهنگ مسیحی مطرح می کند.
مطالبی که استتیه درباره جام اسطوره ای در فرهنگ ایرانی مطرح می کند، به شدّت متأثّر از آثار هانری کربن است. کربن و بعضی از پیروان او همچون پیر گاله به مقایسه های ارزشمندی درباره جام های ایرانی و مسیحی پرداخته اند که مرجع مناسبی برای استتیه به حساب می آید. بنابراین، استتیه درباره جام ارجاعات زیادی به فرهنگ، متفکران و شاعرانی ایرانی می دهد.
این نویسنده ابتدا به سهروردی و داستان «لغت موران» روی می آورد تا همراه با این حکیم اشراقی به جام کیخسرو بپردازد، جامی که حقایق جهان را مانند آیینه ای باز می نماید و دارای انوار سپهبدان و در پوششی چرمین است. او به نقل از «لغت موران» می گوید: «جام گیتی نمای کیخسرو را بود. هرچه خواستی، در آنجا مطالعت کردی و بر مغیّبات واقف می شد. و بر کائنات مطلع می گشت. گویند آن را غلافی بود از ادیم بر شکل مخروط ساخته، ده بند گشا بر آنجا نهاده. وقتی که خواستی که از مغیّبات چیزی بیند، آن غلاف را در خرطه انداختی. چون همه بندها گشوده بودی، به در نیامدی. چون همه ببستی، در کارگاه خراط برآمدی. پس وقتی که آفتاب در استوا بودی، او آن جام در برابر می داشت. چون ضوء نیّر اکبر بر آن می آمد، همه نقوش و سطور عالم در آنجا ظاهر می شد». استتیه سپس به جلوه جام و به ویژه گرال مقدس-که نماد جستجوی عرفانی است-در فرهنگ مسیحی می پردازد و در این خصوص چندین بار به انجیل ارجاع می دهد.
هرچند در این رساله مولانا به طور مستقیم ظهور چندانی ندارد، به طور مطلق نیز نادیده گرفته نشده است. استتیه، در این رساله، مولانا را در کنار ابن فارض قرار می دهد و می گوید: «هم چنین در اشعار صوفیه، در خمریّات، در سروده های جلال الدین رومی و در سایر ذوق های درخشان وجود دارد».
البته در این رساله، خیام بیش از دیگر شاعران و متفکّران ایرانی حضور دارد و استتیه بارها به او رجوع کرده است. با این حال، او نتوانسته از مولانا یادی نکند و این رساله را با رباعی زیر از او به پایان برده است:
با عشق روان شد از عدم مرکبِ ما
روشن ز شراب وصل، دایم شبِ ما
زان می که حرام نیست در مذهبِ ما
تا صبح عدم خشک نیابی لبِ ما
محبت و مهر نیز که از عناصر بنیادینی است که استتیه در بسط و شرح آن، مطالعات دامنه داری انجام داده است. او در شرح محبّت، به آیین میترا و میتراییسم اشاره می کند و تأثیر این نوع از تفکر ایرانیان را بر اروپاییان و رومیان یادآور می شود. او در پردازش محبّت، بیش از سایر متفکران، به سهروردی اشاره می کند و نقش سهروردی را در پیوند اندیشه های پهلوی و اشراق اسلامی یادآوری می کند.
اسلام و ابر
دومین رساله استتیه به نماد ابر در اسلام می پردازد و با این جمله آغاز می شود: «ابر آینه ساخت شکنانه جهان اسلام است»(Ibid,89). ابر پیش از هر چیز، به دلیل هیولایی بودنش نظر استتیه را به خود جلب کرده است. شکل بی شکلی، صورتی پیش از تفکر و صورتی پس از تفکر، نشدن، در حال شدن و هر لحظه شدن. ابر نماد بی تعیّنی است، هیچ شکلی به خود نمی گیرد و پیوسته شکل گریز و صورت شکن است. ابر جمع صورت ها و نماد بی صورتی است. نماد آسمان است و مؤلف در چنین حال و هوایی به ابر و حضور نمادین آن در فرهنگ اسلامی می پردازد.استتیه در ادامه مطالعات خود، موضوع ابر را گسترده تر می کند و با اشاره به حدیثی نبوی درباره عماء می گوید: «شخصی از پیامبر اسلام پرسید: "خداوند پیش از اینکه جهان را بیافریند، در کجا بوده است؟" پیامبر در پاسخ می گوید: "او در عماء بوده است، جایی که فضا نیست و نه بالا دارد و نه پایین"»(Ibid,107)
استتیه به نقل از ابن عربی می گوید که عماء ابری رقیق و جایگاه خداوند پیش از تجلّی و ظهورش است. به همین دلیل ابر در نمادپردازی اسلامی نقش مهمی ایفا می کند.
نویسنده کتاب شراب عرفانی، در ادامه این مبحث به غزالی و کتاب مشکاه الانوار او می پردازد و این اثر را ستودنی می داند و به فصل چهارم آن که به شرح آیاتی چند از قرآن پرداخته، اشاره می کند: «الله نور السموات و الارض».
او سپس به مبحث انوار و درجات آن و نیز حجاب های نورانی و ظلمانی روی می آورد، و در همین جا به طور مستقیم به مولانا ارجاع می دهد. بر این اساس خداوند خود را مطابق ناز پنهان و بر پایه فیض متجلّی می کند. این بازی ظهور و خفی و آشکار و پنهان گاهی از حجاب خارجی می شود و گاهی نیز در حجاب واقع می شود که در اینجا اشعاری از مولانا نقل می کند و در ادامه می گوید: «ناگهان در نظر جلال الدین همه مخلوقات یک بازی یا بازتاب آفتاب این جهان است» (Ibid,115). استتیه هم چنین به آن دسته از اشعار مولانا که به احادیث و روایات مرتبط با حجاب الهی و خلق انسان اشاره دارد، توجه می کند:
در خموشی گفت ما اظهر شود
که ز منع آن میل افزون تر شود
گر بغرد بحر غره ش کف شود
جوش احببت بأن اعرف شود
(مثنوی معنوی، دفتر ششم، ابیات 697-698)
گنج مخفی بد ز پری چاک کرد
خاک را تابان تر از افلاک کرد
گنج مخفی بد ز پری جوش کرد
خاک را سلطان اطلس پوش کرد
(همان، دفتر اوّل، ابیات 2862-2863)
وی موضوع حجاب الهی را با اشاره به آیینه و ذکر اشعاری چند از مولانا و ژنه به پایان می برد.
میل و دریا
رساله سوم کتاب به عنصر آب و به ویژه نماد دریا و اقیانوس می پردازد. استتیه این رساله را با بحثی درباره تصویر دریا در قرآن و در بین اعراب آغاز می کند. وی همچنین تأکید می کند که دریا در اسلام همانند دیگر مکان های طبیعی، نشانه ای از رحمت الهی است. دریا جایگاه غذا، جواهر و مسیری برای گذر و حرکت به سویی دیگر است. بنابراین، دریا هم به خودی خود مورد توجه اوست و هم از این لحاظ که واسطه و گذرگاهی برای انتقال به جایی دیگر است. دریا در حکایات قرآنی و عرفان اسلامی با ملاقات خضر ارتباط نزدیکی یافته است.دریا نماد پهناوری و گستردگی است. به سخن دیگر، دریا یکی از مهم ترین نمادها برای بیان بی غایتی و بی انتهایی وجود الهی است. استتیه برای توصیف این جهان پهناور-پهناورتر از این که محدودیتی بپذیرد-به نماد دریا و اقیانوس روی می آورد و بخش عمده ای از این رساله را به این موضوع اختصاص می دهد.
در حقیقت، استتیه در این رساله بیش از سایر رساله هایش به مولوی و اشعارش نظر دارد. او در توصیف پهناوری این جهان می گوید: «جلال الدین رومی به طور بسیار زیبایی در تشریح وحدانیّت خداوند به توصیف گل اقیانوس می پردازد و از آن ها (گُل و اقیانوس) به عنوان نمادهایی برای فهم و تشریح وحدانیّت خداوند بهره می جوید» (Ibid,136) که برای نمونه اشعاری از مولانا نقل می کند:
از عشق تو دریا همه شورانگیز شود
در پای تو ابرها همه دُر می ریزد
از عشق تو برقی به زمین افتادست
این دود به آسمان از آن می خیزد
(کلیات دیوان شمس، رباعی 522)
استتیه در ادامه بحث درباره نماد دریا، اشعاری از یونس امره، یکی از شاعران بزرگ کلاسیک، آسیای صغیر (ترکیه امروزی)؛ نقل می کند. یونس امره از نخستین شاعران ترک است که تأثیر فراوانی از مولوی پذیرفته از نمادهای او بهره فراوان برده است. به احتمال زیاد، استتیه نیز از این رابطه آگاه بوده است. در همین نقل قول هم ارتباط تنگاتنگ مفاهیم و نمادهای مولوی و امره را می توان مشاهده کرد:
آه ای دوست! می خواهم در اقیانوس عشق تو غرق بشوم و بگذرم تا کرانه ای دیگر. از دو جهان، یک جهان شادی بسازم. من می خواهم از آنها بگذرم، من می خواهم لذت ببرم. من نمی خواهم آ، د، م باشم. من می خواهم بلبلی در باغ دوست باشم و در آنجا گل بچینم و بگذرم تا کرانه ای دیگر.
بدین سان، اقیانوس برای مولانا و پیروانش در کنار آسمان، نماد بزرگترین و پهناورترین چیز ممکن برای بیان لطف و رحمت الهی و عشق و محبّت است.
نماد دریا رابطه و شباهت بسیاری به کویر دارد. البته، این رابطه تقابلی است؛ یعنی دریا به عنوان نماد فراوانی آب در مقابل کویر و بیابان به عنوان نماد نبود آب قرار می گیرد، اما آن گاه که ویژگی پهناوری و بی کرانگی مطرح است، تا حد زیادی به هم نزدیک می شود و رابطه تکمیلی پیدا می کنند.
استتیه این رساله را نیز با سخن یکی دیگر از عرفای نام آشنای ایران، بایزید بسطامی به پایان می رساند.
تعلیق در بلور
تعلیق در بلور که خود استتیه آن را به عربی «لحظه فی بلور» عنوان کرده است، فصل دیگر این کتاب است. مؤلف در این فصل به تشریح داستان بلقیس و سلیمان می پردازد و عنوان فصل نیز مرتبط با همین داستان است.زن در آثار استتیه جایگاه خاصی دارد. در حقیقت، زن از مهم ترین نمادهای زیبایی نزد این مؤلف است. داستان بلقیس این امکان را به او می دهد که دوباره به زن و جمال شناسی زن در اندیشه و شعر عرفانی بپردازد. به همین دلیل زن در اینجا آیینه تمام نمای جمال الهی است.
استتیه در مقدمه این رساله، توأمان به مولانا و ابن عربی اشاره می کند و مرجع مشترک این دو شخصیت بزرگ و بی نظیر عرفان اسلامی را قرآن می داند و مقتضای حال به نقل آیاتی از قرآن کریم می پردازد.
او علاوه بر نقل برخی آیات قرآنی مرتبط با داستان بلقیس و سلیمان، اشعاری از دفتر چهارم مثنوی را در همین ارتباط ذکر می کند:
هدیه بلقیس چل اَستر بُدست
بار آنها جمله خشت زَر بُدست
چون به صحرای سلیمانی رسید
فرش آن را جمله زر پخته دید
بر سر زر تا چهل منزل براند
تا که زر را در نظر آبی نماند
بارها گفته اند زر را وا بریم
سوی مخزن ما چه بیگار اندریم
عرصه ای کش خاک زر ده دهی است
زر به هدیه بردن آنجا ابلهی است
خنده ش آمد چون سلیمان آن بدید
کز شما من کی طلب کردم ثرید
من نمی گویم مرا هدیه دهید
بلک گفتم لایق هدیه شوید
که مرا از غیب نادر هدیه هاست
که بشر آن را نیارد نیز خواست
می پرستید اختری کو زر کند
رو به او آرید کو اختر کند
(مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 570-583).
در این صحنه آنچه نظر استتیه را جلب کرده، نوع و نحوه گفت و گوی سلیمان و بلقیس و نیز هدایای ارسالی بلقیس است. هدایای بلقیس گذشته از اهمیت و فاخر بودن آن، گویای اعتقاد و باور بلقیس به ستارگان نیز بود. استتیه گفت و گوی بلقیس و سلیمان را به گفت و گوی انیموس و انیما تشبیه می کند.
چنان که ملاحظه شد، استتیه این موضوع را با چندین پیش متن توصیف و تحلیل می کند و مهم ترین مرجع او نیز قرآن است. پس از آن، متناسب موضوع از آثار شاعران و متفکران بهره می برد. در اینجا نیز پیش و پس از اشعار مولانا، آیاتی از قرآن را نقل می کند.
او می کوشد تا به یکی از مهم ترین موضوعات عرفانی و ادبی یعنی مکان تخیّلی بپردازد؛ مکانی که در آن زمان به حالت تعلیق درآید. بنابراین، مؤلف در این فصل اشارات است و ارجاعات بسیاری به عالم مثالی از دیدگاه سهروردی و هانری کربن نموده است، زیرا عالم مثالی که کربن آن را به لاتین(Monde Imaginal) ترجمه کرده و ترکیب نوینی محسوب می شود، می تواند پاسخ گوی این تعلیق لحظه ها و فراروی از زمان گاه شمارانه باشد. وی در این خصوص به نقل اشعاری از مولوی می پردازد.
استتیه در بررسی تجلیّات و زیبایی الهی به برخی از داستان های رزمی اشاره می کند که یکی از آنها مولوی است. او در این قسمت دو بیت زیر را ذکر می کند (Ibid,178):
از زمین بررست خوبی بی نقاب
آن چنان کز شرق روید آفتاب (...)
همچون گل پیشش برویید او ز گل
چون خیالی که بر آرد سر ز دل(3)
(مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 3702 و 3706)
همچنان که پیش تر گفته شد، استتیه در این فصل پیوسته به نقل قول هایی از محقّقان و شاعران می پردازد، و در این میان، کربن و مولانا از جایگاه خاصی برخوردارند. گویا استتیه بر آن است که کربن و مولوی و نیز قرآن و ابن عربی را در یک مربع به خوانش همدیگر دعوت کند، زیرا همراه با مولانا به خوانش داستان های قرآنی و با کربن به خوانش آثار مولانا و ابن عربی می پردازد. این موضوع از این جهت جالب-توجه و تأمّل شدنی است که کربن کمتر از حد انتظار به مولانا توجّه کرده و اشارات او در این خصوص زیاد نیست. اما یکی از این اشارات بسیار زیبای کربن به مولانا، همین شعری است که استتیه از مولانا ذکر کرده است. بنابراین، احتمال می رود که گاهی استتیه از طریق کربن به خوانش مولانا پرداخته باشد.
تصویر و صور
فصل پنجم کتاب به «تصویر و صور» با همین نام اختصاص یافته است. استتیه این فصل را با سه نقل قول از حضرت محمد، آندره مالرو و گابریل بونو آغاز می کند. نقل قول منسوب به پیامبر این است: «در بهشت بازاری وجود دارد که در آن تصویر می فروشند».برای روشن تر شدن مسئله یادآوری می شود که صورت و تصویر یکی از مسائل مهم هر فرهنگ، به خصوص فرهنگ های سنتی و دینی، به شمار می آید.
تصویر چه خیالی، چه واقعی، چه ذهنی و چه عینی همواره محل منازعات بسیاری در فرهنگ ها و ملل گوناگون به ویژه پیروان ادیان ابراهیمی بوده است. درگیری ها و مناقشات فراوانی میان موافقان و مخالفان تصویر در تاریخ یهودیت، مسیحیت اسلام رخ نموده که خود بحثی مفصل و طولانی می طلبد. این اشاره فقط از آن جهت بود تا اهمیت به ویژه حساسیّت این فصل و نیز دلیل پرداختن استتیه به این موضوع بیشتر معلوم شود.
هم چنین، استتیه در این فصل از استادش لوئی ماسینیون بسیار یاد می کند. در واقع، لوئی ماسینیون که پدرش هنرمندی برجسته بود و خود اسلام شناسی بزرگ، مرجع مناسب و مطلوبی برای این فصل است. به خصوص اینکه استتیه او را می شناخت و در جوانی تأثیر فراوانی از او پذیرفته بود و تحت این تأثیر، گرایش خاصی به ریشه شناسی، معناشناسی و در ابعاد گسترده تر تاریخ صورت و صور داشت. او رابطه ریشه شناسانه تصوّر و مصوّر را- که یکی از نامهای خداست-بررسی می کند و به رابطه معناشناسانه واژه های مصوّر و خالق که مبتنی بر ترادف آن دو است، می پردازد. او در این خصوص احادیثی را ذکر می کند که به نوعی تصویر و تصویرسازی را منع کرده اند.
پی نوشت ها :
1. cite par salah stetie. Maec-Henri ArFeux. Seghers. p.32
2. برخلاف نظر ناشر کتاب که در پشت جلد برای معرفی این اثر پیوسته از عدد هشت استفاده می کند و عدد هشت نیز یکی از اعداد نمادین است، ما معتقدیم که استتیه تأکید ویژه ای بر عدد هفت دارد که در اسلام نیز این عدد از غنای بی نظیری برخوردار است و بی نهایت را نیز تداعی می کند.
3. البته، استتیه بدون هیچ توضیحی برخی از ابیات میانی را حذف کرده است.
-Stetie, Salah, le Vin mystique, Editions Albin Michael, paris,2002.
منبع مقاله: نشریه ی تخصصی مولاناپژوهی، سال اول، شماره ی چهارم، زمستان 1389