دلیل فلاسفه را بر بقای جهان دائماً و عدم امکان فنای آن را اجمالاً بیان می کنیم، تا خوانندگان بدانند که گفته های آن ها را برهان موجب یقینی نبوده؛ بلکه موجب ظن هم نمی باشد و تفصیل آن را در کتاب توحید قرآن بیان کرده ایم.
استدلال فلاسفه، در الهیات گویند مبدء اشیا و عالم، علت تامه است. و علیت، عین ذات علت است و حالت نظره در او نیست و انفکاک معلول از علت تامه محال است. بنابراین اصل اصول اوّلیّه ی عالم و اشیا که معلول مبدء می باشند باید قدیم باشند و از جمله ی موجودات قدیم، علویات و فلکیات است فنا و خراب و انحلال او محال است.
جواب گوئیم این برهان، در صورتی منتج نتیجه خواهد بود، که عالم را علت تامه دانسته و فاعلیت مبدء را هم بالعنایه بدانیم هم چنان که اساس فلسفه می باشد و این اساس خلاف اساس قرآن مجید و سنّت سیدالمرسلین است؛ زیرا اساس قرآن، فاعلیت مبدء را بالقدره و الاختیار دانسته، و برای آن حریت ذاتی قائل می باشد و امتناع انفکاک معلول از علت تامه در صورتی صحیح است که صانع، فاعل بالعنایه یا طبیعی و بدون اختیار و مشیت باشد.
و نیز در باب حدوث و قدم گویند حوادث ناچار باید مسبوق به ماده و مدت باشد زیرا که حوادث، مسبوق به امکان حدوث است و امکان محتاج به حامل امکان است؛ و آن عبارت از ماده و آن فلک و حرکات فلکی است. ناچار باید فلک قدیم و قابل کون و فساد نباشد (ما ثبت قدمه امتنع عدمه) و نیز گویند حادث باید منتهی گردد به قدیم و نتوان حدوث حوادث مستند به نفوس و عقول باشد چه رسد به مبدء پس ناچار محتاج است به وجود قدیم که صدور حوادث مستند به او باشد و آن عبارت از جسم فلکی و از جهت ذات قدیم و از جهت حرکت حادث است و حرکت، ذاتی او است قابل فنا و زوال نیست والا حال آن، حال اجسام حادثه خواهد بد. جواب این بیانات، مصادره به مطلوب و عین مدّعا است. اینکه گویند حادث باید مسبوق به ماده و مدت باشد و نتوان مستند به فاعل باشد عین ادعای قِدَم عالم است و اینکه گویند امکان حدوث، محتاج به حامل است دلیلی است عین مدّعا و اینکه گویند قدیم بسیط، و قابل کون و فساد نیست بر فرض اثبات قدیم و امتناع حدوث مصنوع و حادث است.
خلاصه در الهیات از طریق علت تامه و امتناع انفکاک معلول از علت تامه و در طبیعیات از طریق احتیاج به قدیم اثبات قدم عالم نمایند.
این ادله ی مصادرات و دلیل عین مدّعا و اصول مسلمه است که اساس معارف فلسفه است. و دانسته شد که آن اصول بر خلاف اصول مسلمه ی قرآن و ملیین است.
خلاصه، در باب قدم و حدوث گفتیم اگر ماده ی اوّلیّه ی عالم قدیم باشند، چنان که مادیین گویند، منافات با حدوث عوالم مصنوع و فنا و خراب آن ندارد. فلسفه ی الهی و مادی در اعتقاد به قدیم بودن ماده و حرکت، شرکت دارند. نهایت مادیین ذرّات و حرکت را قدیم، و الهیین عالم افلاک و عناصر را به نحوی که هست قدیم می دانند، و از برای افلاک، نفوس و عقول قدیمه ثابت می کنند. و نیز در آن باب گفتیم حدوثی که آخوند ملاصدرا بیان فرمودند مربوط به حدوثی که الهیین معتقدند و اساس قرآن و اسلام است نیست؛ بلکه توافق نظر است با فلسفه ی (دکارت)، که از فلاسفه ی عصر اخیر غرب می باشد؛ بلکه گمان نویسنده این است که توافق نظر نیست، بلکه برداشت و دزدی از فلاسفه و بزرگان عرفای اسلام است فاقهم و لا تغفل.
پس از تأمّل در این پنج اصل مسلم قرآن مجید و روایات متواتره، خراب عالم، و تشکیل عالم قیامت، اماته و احیای ارواح و عود به ابدان عنصری اوّلیّه، و ثواب و عقاب روحی و عقلی و جسمی مانع عقلی ندارد و برهانی بر خلاف آن قائم نیست توضیح و بیان آن خواهد آمد اکنون شروع به مقصود می نمائیم.
***
بیان مقصود: چون مقصود ما از این کتاب، بیان مفاد قرآن مجید و امتیاز آن از گفته های بشری و رفع اشکالات وارده بر آن است. ناچار به ذکر بعضی آیات و روایات در این موضوع می باشیم و بعد به شرح معاد به طریقی که از قرآن و سنّت استفاده می شود می پردازیم و از بیان ادله ی عقلیه که بر لزوم معاد گفته شده صرف نظر می نمائیم و اگر دلیل عقلی باشد در خود آیات بیان و تذکّر داده شده و در طی بیان آیات بیان می کنیم
و من الله توفیق
آیاتی که در قرآن مجید، راجع به معاد جسمانی و روحانی بیان شده، بر دو قسم است: اول آیاتی که بیان ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ و احوالات و خصوصیات قیامت و احوالات مردمان در آن روز شده، تا هشتصد آیه احصا شده است هر کس که یک صفحه یا یک ورق از قرآن تلاوت کند به بعض از آن ها بر می خورد و روایات تفسیریه که بیانیه آن آیات از حدّ احصا خارج است و محتاج به ذکر و بیان این قسم از آیات و روایات نیستیم.
دوم آیاتی که صریح در کیفیت معاد، یعنی اعاده ی روح به ابدان عنصری است و این قسم از آیات بر دو نوع است:
1- آیاتی که برای رفع استبعاد و حصول اطمینان در وقوع احیای پس از مردن در این عالم، به نحوی که در عالم آخرت واقع شود بیان شده.
2- آیاتی که صریح در بیان معاد جسمانی و کیفیت آن و استدلال بر امکان یا لزوم آن ذکر شده است. نوع اول، وقوع امری بهترین دلیل است بر امکان آن. و اقوی برهان است برای منکرین و اطمینان مؤمنین. و خداوند متعال، این امر یعنی احیای مردگان را در دنیا قبل از آخرت عملی فرموده؛ تا جای انکار برای احدی باقی نماند.
1- (الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرّ الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم ان الله لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون)(1)
آیا تأمّل نمی کنی در حال آنان که از خانه های خود از ترس مرگ بیرون رفته در حالتی که هزاران نفر بودند؟ خداوند متعال، به آن ها فرمود: بمیرید. مردند. سپس خدا آن ها را زنده کرد. خدا صاحب فضل بر مردم است، لکن بیشتر از مردم شکرگزار نیستند.
فی الکافی- عن الصادق(علیه السّلام) فقال ان هولاء اهل مدینة من مدائن الشام و کانوا سبعین الف بیت و کان الطاعون یقع فیهم فی کل اوان فکانوا اذا احسوا به خرج من المدینة الاغنیاء لقوتهم و بقی فیها الفقراء لضعفهم فکان الموت یکثر فی الذین اقاموا و یقل فی الذین خرجوا فیقول الذین خرجوا لو کنا اقمنا لکثر فینا الموت و یقول الذین اقاموا لو کنا خرجنا لقل فینا الموت قال فاجتمع رایهم جمیعاً انه اذا وقع الطاعون فیهم و احسوا به خرجوا کلهم من المدینة فلما احسوا بالطاعون خرجوا جمیعاً و تنحوا عن الطاعون حذرّ الموت فساروا فی البلاد ما شاء الله ثم انهم مروا بمدینة خربة قد جلا اهلها عنها و افناهم الطاعون فنزلوا بها فلما حطوا رحالهم و اطمانوا بها قال لهم الله عزّوجلّ موتوا جمیعاً فماتوا من ساعتهم و صاروا رمیما یلوح و کانوا علی طریق الماره فکنستهم الماره فنحوهم و جمعوهم فی موضع فمر بهم نبی من انبیاء بنی اسرائیل یقال له حزقیل فلما رای تلک العظام بکی و استعبر و قال یا رب لو شئت لاحییتهم الساعة کما امتهم فعمروا بلادک و لدوا عبادک و عبدوک مع ن یعبدک من خلقک فاوحی الله تعالی الیه افتحب ذلک قال نعم یا رب فاحیهم قال فاوحی الله عزّوجلّ الیه ان قل کذا و کذا فقال الذی امره الله عزّوجلّ ان یقوله فقال ابو عبدالله ع و هم الاسم الاعظم فلما قال حزقیل ذلک الکلام نظر الی العظام یطیر بعضها الی بعض فعادوا احیاء ینظر بعضهم الی بعض یسبحون الله عز ذکره و یکبرونه و یهللونه فقال حزقیل عند ذلک اشهد ان الله علی کل شیء قدیر قال عمر بن یزید فقال ابو عبد الله ع فیهم نزلت هذه الایة (2)
***
فی التفسیر- ان الله لذو فضل عظیم علی الناس حیث یبصرهم ما یعتبرون و لکن اکثر الناس لا یشکرون ای لا یعتبرون. (3)
مفاد خبر شریف- حضرت صادق(علیه السّلام) می فرماید: آیه ی مبارکه نازل شده در بیان حال قومی که از اهالی شهری از شهرهای شام، هفتاد هزار خانواده بودند. طاعون در آن شهر مکرر واقع می شد. هر وقت آمدن مرض طاعون را می فهمیدند، اغنیا از شهر خارج می شدند و فقرا باقی بودند از اغنیا کم و از فقرا زیاد کشته می شد. اغنیا می گفتند: اگر ما در شهر بودیم زیاد از ما تلف می شد و فقرا می گفتند: اگر ما خارج می شدیم کمتر از ما تلف می شد. قرار گذاشتند که چون آمدن طاعون را حس نمایند تمام از شهر خارج شوند لذا چون آمدن طاعون را حس نمودند از ترس مرض تمام از شهر خارج و در شهرها مسافرت کردند؛ تا به شهری رسیدند که اهل آن شهر خارج شده و به طاعون مرده بودند و در آنجا مکان گرفته و چون مطمئن شدند، خطاب و امر خداوند متعال رسید که بمیرید. در همان ساعت، مرده و استخوان پوسیده شدند. چون در محل عبور بوده، عبور کنندگان استخوان ها را در کناری جمع کردند؛ تا یکی از پیغمبران بنی اسرائیل، که حزقیل نام داشت، به آن استخوان ها عبور کرد؛ وقتی که آن را دید گریه کرد. عرض کرد خدایا! اگر بخواهی این استخوان ها را زنده کنی که بلاد تو را آباد کنند و بندگانی از آن ها زائیده شود و با کسانی که عبادت می کنند تو را عبادت کنند. وحی رسید که آیا زنده شدن این استخوان های پوسیده را دوست داری؟ عرض کرد: بلی پروردگار من. امر شد که اسم اعظم خدا بخواند. چون خواند دید که استخوان های پوسیده بعضی پرواز می کنند و به بعضی دیگر متصل می شوند. پس مردگان زنده شده به یک دیگر نگاه می کردند تسبیح و تکبیر و تهلیل خدا می گفتند. پس حزقیل گفت: شهادت می دهم که خدا بر هر چیزی قادر است.
در تفسیر فرمودند: که ان الله ذو فضل عظیم ولکن اکثر الناس لا یشکرون یعنی خداوند متعال از آن جایی که دارای فضل بزرگی است اسباب عبرت گرفتن بندگان را مهیا فرماید و لکن بیشتر مردم عبرت نگیرند.
آیه و روایت مبارکه، صریح و نص در احیای پس از مرگ است به اعاده ی ارواح به اجساد و ابدان پوسیده. به هیچ وجه قابل تأویل نیست مگر آنکه براهین عقلیه و اشکالات دالّه بر امتناع ایجاب تأویل نماید. به زودی دانسته خواهد شد که اشکالات، مبتنی بر اساس بی اساس، و در واقع انکار قرآن مجید و شرایع است.
(او کالذی مر علی قویه و هی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فامانه الله مائه عام ثم قال کم لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام فانظر الی طعامک و شرابک لم یتسنه و انظر الی حمارک و لنجعلک آیه للناس و انظر الی العظام کیف ننشرها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال اعلم ان الله علی کل شیء قدیر.)(4)
***
(و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحی الموتی قال ا و لم تومن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی قال فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزء اثم ادعهن یاتینک سعیا و اعلم ان الله عزیز حکیم)(5)
مفاد آیه ی اول- آیا نمی بینی و تأمّل نمی کنی در امر کسی که به قریه ای که خراب شده بود و اهل آن هلاک شده بودند گذشت. گفت: چگونه خدا آن ها را پس از مردن زنده کند؟ پس خدا قبض روح او کرد. پس از یک صد سال او را زنده کرد. سؤال کرد چند مدت توقف کردی؟ گفت یک روز یا نصف روز. فرمود: یک صد سال درنگ کردی. نگاه کن به خوراک و آب خود که تغییر نکرده و نظر کن به مرکوب خود هر آینه تو را آیت و دلیل برای مردم قرار می دهم. نظر کن به استخوان ها که چگونه آنها را حرکت داده و به هم پیوسته و گوشت بر آن ها می رویانم و می پوشانم. پس از آنکه قدرت الهی در زنده کردن مرده ها بر او آشکار شد، گفت: می دانم که خدا بر هر امری قادر است.
مفاد آیه ی دوم- وقتی که ابراهیم عرض کرد خدای من چگونه مردگان را زنده می کنی؟ خطاب رسید آیا تصدیق نداری؟ گفت: ایمان دارم و لکن اطمینان قلبم را خواستارم. خطاب رسید که چهار مرغ از مرغان بگیر و بمیران و به هم مخلوط کن و هر جزئی از آن را در سر کوهی بگذار، سپس بخوان. آن مرغان زنده شده، با سرعت به سوی تو بیایند؛ و بدان که خداوند غالب و دانا است، روایات در تفسیر و بیان این دو آیه زیاد است و ما چند حدیث ذکر می کنیم.
عن العیاشی عن الصادق(علیه السّلام) عن ابی عبدالله(علیه السّلام) قال لما رای ابراهیم ع ملکوت السماوات و الارض ثم التفت فرأی جیفة علی ساحل البحر نصفها فی الماء و نصفها فی البر تجیء سباع البحر فتاکل ما فی الماء ثم ترجع فیشد بعضها علی بعض فیاکل بعضها بعضا و تجیء سباع البر فتاکل منها فیشد بعضها علی بعض فیاکل بعضها بعضا فعند ذلک تعجب ابراهیم ع مما رای و قال رب ارنی کیف تحی الموتی قال کیف تخرج ما تناسل التی اکل بعضها بعضا قال ام و لم تومن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی یعنی حتی اری هذا کما رایت الاشیاء کلها قال فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءا فقطعهن و اخلطهن کما اختلطت هذه الجیفة فی هذه السباع التی اکل بعضها فخلط ثم جعل علی کل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یاتینک سعیا فلما دعاهن اجبنه و کانت الجبال عشره (6)
حاصل معنای روایت: حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، دید حیوانات بعضی، بعضی ها را می خورند. گفت: پروردگار من! چگونه مردگان را زنده می کنی؟ خطاب رسید آیا تصدیق نداری؟ گفت: می خواهم ببینم. خطاب رسید چهار از مرغان بگیر. تا آخر آیه که ترجمه کردیم.
(فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون)(7)
***
سوره الکهف، الایات الراجعة فی قصة اصحاب کهف و فیها یقول تعالی:
(و کذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعد الله حق و ان الساعة لا ریب فیها)(8)
***
عن الصادق(علیه السّلام) و قد رجع الی الدنیا ممن مات خلق کثیر منهم اصحاب الکهف اماتهم الله ثلاثمائه عام و تسعة ثم بعثهم فی زمان قوم انکروا البعث لیقطع حجتهم و لیریهم قدرته و لیعلموا ان البعث حق (9)
قضیّه ی اصحاب کهف، از قضایای صریحه قرآن مجید و مورد اتفاق مفسرین و روایات است. در احتجاج از حضرت صادق(علیه السّلام) روایت می کند از جمله از مردمان بسیار که مردند و به دنیا برگشتند، اصحاب کهف است. که در زمان قومی که منکر بعث بودند واقع شد. برای اینکه حجت خداوند بر آن ها تمام شود و قدرتش را نشان دهد و بدانند که وعده ی الهی حق است.
پس از این آیات و روایات، حکایت حضرت حزقیل و ابراهیم و موسی و اصحاب کهف ظاهر شد که عود ارواح به اجساد عنصری، پس از مرگ و تلاشی اعضا و اختلاط اجزا واقع شده و دلیل بر امکان و وقوع در آخرت است به عین آنچه در دنیا واقع شده.
نوع دوم آیات مشتمل بر جهات سه گانه است اول بیان مدعا، دوم دلیل بر مدعا، سوم کیفیت و چگونگی آن به تصریح و تمثیل
قسمت اول:(الیه مرجعکم جمیعاً وعد الله حقا انه یبدوا الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون)(10)
بازگشت شما به سوی خدا است. وعده ی خدا حق است. خدا، در ابتدا خلقت نمود؛ سپس بازگشت و عود خواهد آمد. برای آنکه کسانی که ایمان آورده و عمل خوب به جا آوردند به مقتضای عدل به جزای عمل خود برسند.
(قل هل من شرکائکم من یبدوا الخلق ثم یعیده قل الله یبدوا الخلق ثم یعیده فانی توفکون)(11)
بگو آیا در شرکای شما کسی که ابتدا در خلقت کند سپس بازگشت دهد هست؟ بگو خدا ابتدا در خلقت کرده، سپس بازگشت دهد. پس از کجا دروغ و افترا می گوئید. این آیات اولاً صریح است در مدعا، زیرا که شکی نیست که نظیر بازگشت دادن مردم به خلقت کردن اول، مراد برگرداندن به همان کیفیت خلق اول است چنان که اول خلق شده به همان کیفیت ثانیاً خلق شود. اگر توهّم شود که شاید مراد برگرداندن به حالت اوّلیّه ی قبل از خلقت باشد، یعنی چنان که ابتدا از خاک خلق کرده به خاک برگرداند، توهم باطلی است. زیرا که متصل به این کلام می فرماید:
(لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات من فضله انه لا یحب الکافرین) (12)
جزای عمل به خلقت ثانویه است و اگر خاک و مرده بود، جزای عملی ندارد. علاوه آیه ی مبارکه بیان این آیات است (منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری) (13) بالجمله مخاطب به این خطاب، همین انسان موجود در این عالم است، که مراحلی از بدو خلقت چنان دانسته شد طی کرده؛ تا به این مقام و مرحله رسیده. خدا، می فرماید: پس از مردن و انحلال دوباره به نحو خلقت اوّلیّه برای رسیدن به پاداش عمل خلق خواهد شد. و احتمال اینکه مراد، عود ارواح به عالم اول که بوده چنان که بعض متأخرین در مقام تأویل آیات توهم کرده اند، احتمالی است سخیف. زیرا
اولاً مخالف آیاتی است که صریح در آن است که مراد، عود ارواح پس از مفارقت به ابدان عنصری در عالم آخرت قیامت می باشد.
(منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری)(14)
آیات دیگری که خواهد آمد.
و ثانیاً عود ارواح به عالم اولی که بوده مورد انکار و نفی نبوده. مردن، که قطع علاقه ی روح از بدن باشد مورد شک و تردید نیست. بلی دسته ی معدودی، انکار بقای روح کردند، لکن اولاً بقای روح پس از مفارقت، اتفاق تمام عقلا است. ثانیاً آیات، در مقام اثبات بقای روح نیست. شاهد یقینی این است که کسانی که انکار معاد می کردند و به انبیای عظام(علیه السّلام) طرفیت می نمودند، فقط نزاعشان در بقای ارواح نبود، بلکه می گفتند پیغمبران می گویند که استخوان های پوسیده و خاک شده روز قیامت بر می گردند و تمام انبیا(علیهم السّلام) به یک زبان متحداً دو امر بزرگ [را] مدعی بودند:
1- مبدء. 2- معاد، منکرین، انکار آنچه مدعی بودند می کردند. خلاصه ی دعوت انبیا(علیهم السّلام)، عود، ارواح، به اجساد عنصری روز قیامت بود. منکرین، همین دعوت را انکار می کردند پس آنچه از آیات در این موضوع وارد شده:
(ا یعدکم انکم اذا متم و کنتم ترابا و عظاما انکم مخرجون * قالوا ا اذا متنا و کنا ترابا و عظاما أ انا لمبعوثون)(15)
ردّ بر منکرین عود ارواح به اجساد بودنه بقای روح و عود ارواح به عالم اول ثالثاً تنظیر عود ارواح به بدء خلقت بنا به تجرّد ارواح، معنائی ندارد؛ چه قول افلاطون که ارواح قدیمند یا ارسطو که به افاضه از عقل حادث بوده یا به مشرب عرفاً و آخوند ملاصدرا که در بدء حدوث صورت جسمی و جسمانی باشد و به حرکت در جوهر به مقام تخیل و تعقّل برسد؛ زیرا که بر اساس افلاطون و ارسطو معاد، عبارت از برگشت به مقام اول یا اتصال به عقل می شود، شباهتی به بدو خلقت ندارد؛ بلکه خلقت ابتدائی ندارد مگر اینکه تعلق آن را به بدن حادث ابتدا نامیم. تعلق و عود، قطع علاقه حادثه خواهد شد اما بر اساس آخوند ملاصدرا عود و برگشت به حال اول از محالات است؛ زیرا که صورت نوعیّه ی اوّلیّه که به مقام عقل رسید برگشت به حال او تنزل از مقام فعل به قوه خواهد بود. پس مراد از معاد، رسیدن به مقام تعقّل و تخیل خواهد شد. خلاصه بر اساس فلسفه، معاد این است (که) خداوند متعال چنان که قادر است بر ایجاد علاقه ی روح به بدن بر قطع علاقه که عبارت از موت باشد نیز قادراست. این بیان و نسبت به آیات کریمه ی قرآن مجید، در نهایت رکاکت است. با این همه اهمیت و رد و تأکیدات مراد، این خواهد شد که خدا بشر را زنده می کند و می میراند. از آیات گذشته و آیاتی که خواهد آمد معلوم می شود این احتمال سفیهانه است.
قسمت دوم: بیان دلیل بر مدعا.
واضح و آشکار است که اعمال و افعال انسان، مستند به روح است. به این معنی که دانا و توانا و فاعل و مطیع و عاصی؛ روح انسان است. و شکی نسبت که روح در این عالم، به توسط بدن و آلات بدنی فاعل است. و نیز مسلم است که طینت اوّلیّه ی هر انسانی و جهات و خصوصیات این عالم از آب و هوا و زمین و خوراک و آبا و امهات و باقی خصوصیات در تشکیل مزاج مدخلیتی آشکارا دارد. و نیز مسلم است که حالات روحی و بدنی در افعال و اعمال و اخلاق تأثیر و تأثر تعاکس دارند؛ لذا فلاسفه بر اساس خود تغییر و تبدیل اخلاق را به معالجه و تنفیر و تبدیل در مزاج دارند و ما در کتاب توحید گفتیم، در این امر، اهمیت تامّ و تمامی که شارع اسلام، از بدو انعقاد نطفه تا آخرین مرحله ی ترقی انسان، داده؛ احدی از عقلای عالم ندادند. حتی قسمتی که مهم از امور می باشد و مدخلیت تامی دارد. مورد احکام تکلیفیه، واجب و حرام و مکروه و مستحب قرار داده شده. و تأثیر و تأثر روح و بدن از هم، جای شبهه نیست. چنان که در موقع غضب، روح تمام بدن متأثر شود و گاهی منجر به فساد مزاج و مرگ گردد. و هم چنین صحت و فساد و کمال و نقض مزاج در افعال روح فکر و ادراک و شعور و قدرت مدخلیتی دارد و ما در محل خودش شرح این مطلب را داده و گفتیم که تمام این تأثیر و تأثرات به نحو اقتضا است و به نحو علیت و غیر قابل تخلف نیست. پس از این مقدمه مفاد آیه ی مبارکه در استدلال به لزوم معاد روشن گردد. و خلاصه ی آن این است که مقتضای عدل تام و تمام الهی که تعبیر به قسط شده این است که اعمال انسان در آن عالم با خصوصیاتی که مدخلیت در آن داشته جزا داده شود و لازمه ی آن این است که روح با اجزای اصلیه ی اوّلیّه ی طینت و اجزای اصلیه که از این عالم به خود گرفته بر گردد. تا آنکه لذائذ و آلام حسیه به پاداش اعمال به او عطا شود و اگر چنین نباشد حجت بر مطیع و عاصی تمام نگردد زیرا که افعال و اعمال روح به استقلال خود نبوده، بلکه این خصوصیات به نحو اقتضا مدخلیت داشته.
(ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط)(16)
(و ان تعجب فعجب قولهم أ اذا کنا ترابا أ انا لفی خلق جدید اولئک الذین کفروا بربهم و اولئک الاغلال فی اعناقهم و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون)(17)
مقاله ی کفار عجیب است که می گویند آیا وقتی که ما مردیم و خاک شدیم خلقت تازه پیدا خواهیم کرد؟ آنها کافر به پروردگارشان می باشند آنهایند که غل ها به گردن های آنها خواهد بود و از اصحاب آتش و در آن همیشگی می باشند.
از آیه ی مبارکه ظاهر است که آنچه انبیا(علیهم السّلام) مدعی بودند همان مورد انکار بود و مورد انکار این بود که انسان پس از مردن و خاک شدن چگونه بر می گردد همین جهت بود که انبیا (علیهم السّلام) خبر می دادند. کفار می گفتند: این دعوی سحر است. امری که می توانستند بگویند اینکه سحر است همین بوده که انسان، پس از در خاک رفتن و پوسیده شدن به حال اول بر می گردد. مقاله ی عَود روح به مقام اول، جای توهّم سحر نبوده علاوه امر محسوس نبود که بگویند سحر است.
(و اقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت بلی وعدا علیه حقا و لکن اکثر الناس لا یعلمون)(18)
***
(انظر کیف کان ضربوا لک الامثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا * و قالوا أ اذا کنا عظاما و رفاتا أ انا لمبعوثون خلقا جدیدا * قل کونوا حجاره او حدیدا * او خلقا مما یکبر فی صدورکم فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره فسینغضون الیک روسهم و یقولون متی هو قل عسی ان یکون قریبا)(19)
فی تفسیر البرهان: عن ابی عبدالله (علیه السّلام) قال:«جاء ابی بن خلف، فاخذ عظما بالیا من حائط، ففته ثم قال: یا محمد،(صل الله علیه و آله) اذا کنا عظاما و رفاتا أءنا لمبعوثون؟ فانزل الله من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم».(20)
مفاد آیه اول: به قسمت های سخت و محکمشان قسم یاد کردند که خدا مردگان را زنده نمی کند. بلی زنده کردن مردگان وعده ی ثابتی است مر خدا را، ولکن بیشتر از آنها نمی دانند.
مفاد آیه ی دوم: نظر کن چگونه برای تو مثل زدند گمراه شده و راهی نمی یابند.
مفاد آیه ی سوم: گفتند: آیا وقتی که ما مردیم و استخوان های پوسیده شدیم دوباره مخلوق تازه خواهیم بود؟
مفاد آیه ی چهارم: بگو سنگ یا آهن یا خلقی قوی تر باشید. زود است که می گویند چه کسی ما را برگرداند؟ بگو کسی که اول شما را خلق کرده، پس سرهایشان را به زیر افکنند و گویند چه وقت این امر واقع شود؟ بگو چه بسا باشد که نزدیک باشد.
در تفسیر از حضرت صادق(علیه السّلام) روایت می کند که ابی ابن خلف نزد پیغمبر(صل الله علیه و آله) آمد استخوان کهنه و پوسیده از دیوار برداشت گفت: ای محمد(صلّی الله علیه و آله) وقتی که ما استخوان پوسیده شدیم زنده می شویم؟ آیه نازل شد، بگو ای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) کسی که اول مرتبه خلق کرده زنده می کند و او به هر خلقی دانا است. آیات صریح است در مدّعا و عود روح به اجساد پوسیده و کهنه شده.
قسمت سوم: آیاتی که مشتمل بر بیان چگونگی معاد است: قرآن مجید اموری را که دور از حس و مشاهده و ادراک هر کسی است به تنظیر و تمثیل بیان می فرماید چنان که بنای عقلا (و امر عقلایی) همین است و این عمل در موردی که مطلب اهمیت داشته و از افق ادراک مخاطب بلندتر باشد لازم است. چه آنکه برای رفع استبعاد و فهم مخاطب فائده تامی دارد، مثلاً اگر بخواهند لذت ریاست یا لذت بهره بردن از زنان را به طفل بفهمانند لابد است به چیزی که به فهم ادراک او نزدیک تر باشد تشبیه کنند و اگر مطلب از مطالب مهم و به نظر مخاطب سنگین می آید متکلم عالم و بصیر، باید مثلی که می زند شباهت تامی با مقصود داشته باشد. این است که قرآن در قسمت مهمی از حقایق که خارج از ادراکات بشر است به مثل بیان می فرماید مانند:
(الله نور السماوات و الارض مثل نوره....)(21)
(ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضه...)(22)
***
(تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون)(23)
***
چون مسأله ی معاد، به معنائی که بیان شده، در نظر نوع بشر مشکل و از افق فکر آنان برتر است، تشبیه به مثل بیان فرموده؛ در بعض آیات، مَثَل به روئیدن دانه که به واسطه ی باران و آفتاب و هوا می روید زده شده. بدیهی است که به این طریق رفع استبعاد شده و مطلب ثابت گردد.
آیات شریفه در موضوع معاد، بیشتر مشتمل این امر است و چون صرف استبعاد، موجب انکار معاد شده است، ذات مقدس حق، در جواب منکرین معاد می فرماید: مردم! خدائی که در بدو امر، بر خلقت بشر قادر است؛ پس بر خلقت ثانوی پس از انحلال بدن به طریق اولی توانا است.
(و نحشرهم یوم القیامة علی وجوههم عمیا و بکما و صما ماواهم جهنم کلما خبت زدناهم سعیرا * ذلک جزاؤهم بانهم کفروا بایاتنا و قالوا أاذا کنا عظاما و رفاتا أ انا لمبعوثون خلقا جدیدا * ا و لم یروا ان الله الذی خلق السماوات و الارض قادر علی ان یخلق مثلهم و جعل لهم اجلا لا ریب فیه فانی الظالمون الا کفورا)(24)
***
روی انس بن مالک ان رجلا قال یا نبی الله (صلّی الله علیه و آله) کیف یحشر الکافر علی وجهه یوم القیامة؟ قال ان الذی امشاه علی رجلیه فی الدنیا قادر علی ان یمشیه علی وجهه یوم القیامة (25) اورده البحاری و مسلم فی الصحیح
مفاد آیات- کفار را روز قیامت به رو افتاده کور و گنگ و کر محشور می کنیم، جهنم جایگاه آنها است هر آنگاه زبانه و شعله آتش فرو نشیند افروختن آتش را زیاد کنیم برای جزای عمل آنها که به آیات ما کافر شدند و گفتند: آیا زمانی که ما استخوان کهنه و ریزه شدیم بر انگیخته و مخلوق تازه خواهیم شد؟ آیا ندیدند خدائی که برخلقت آسمان ها و زمین توانا است وبر خلقت آنها مانند خلقت اول توانا است؟
کسی از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله) سؤال نمود که کفار چگونه روز قیامت به رو افتاده محشور شوند؟ فرمود: کسی که آنها را به دو پا راه می برد به راه بردن به صورت هم قادر است. چون عمده ی اشکال و استبعاد کفار این بود که استخوان و گوشت پوسیده و خاک شده چگونه به حالت اوّلیّه برگردد. جواب و رفع استبعاد نموده و می فرماید: خدایی که بر خلقت آسمان ها و زمین قادر است بر خلقت دوباره ی انسان نیز قادر است. مانند اینکه اگر کسی بگوید ساعتی که ساخته شده پس از آن خراب و اجرای آن متفرق شده، چگونه ممکن است به حالت اوّلیّه بر گردد؟ گویند: کسی که آهن و فولاد را از معدن استخراج نموده و از آنها ساعتی بدین صورت در آورده پس از خراب شدن و متفرق شدن اجزای ساعت، ساختن دوباره برای او آسان تر است. بلی اگر کسی بگوید ساعت یا ماشین که دارای اجزا و خواص و آثاری است، چنین بوده و خواهد بود اول و آخری برای آن نیست و در او حدوث و فنائی راه ندارد، البته حدوث بعد از انحلال و درستی پس از خرابی را هم تصدیق (بلکه تصور) نخواهد کرد. بدیهی است که خطابات و آیات قرآن در معاد، پس از تصدیق مقام توحید و علم و قدرت الهی و محدود نبودن علم و قدرت ذات مقدس او است از بیان گذشته معلوم می شود اگر مصنوعی، صورت ترکیب صناعی او منحل شد و اجزای اوّلیّه برگشت. دوباره از همان اجزا، همان مصنوع درست شد؛ صحیح است که گفته شود ساعت و مصنوع تازه مثل و مانند ساعت اول است، زیرا عین ساعت اول به هم خورده و متغیر گردیده فقط صورت و شکل و اجزای اوّلیّه و ماده ی آن یکی است. و اگر در صورت تنها، موافق با اول باشد شبیه گویند. پس تعبیر به مثل که در این آیه و بعض آیات شده، نه مراد خلق است که غیر از اجزا و مواد اوّلیّه درست شده باشد و فقط در صورت شبیه باشد.
(و السلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا)(26)
***
عن الرضا(علیه السّلام) عن یاسر الخادم قال سمعت الرضا (علیه السّلام) یقول ان اوحش ما یکون هذا الخلق فی ثلاثة مواطن یوم یولد و یخرج من بطن امه فیری الدنیا و یوم یموت فیعاین الاخرة و اهلها و یوم یبعث فیری احکاما لم یرها فی دار الدنیا و قد سلم الله عزّوجلّ علی یحیی ع فی هذه الثلاثة المواطن و آمن روعته فقال و سلام علیه یوم ولد ویوم یموت و یوم یبعث حیا و قد سلم عیسی ابن مریم (علیه السّلام) علی نفسه فی هذه الثلاثة المواطن فقال و السلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا (27)
حضرت رضا (علیه السّلام) در روایت عیون می فرماید: وحشتناک ترین مواطن برای این خلق، سه موطن است؛ روزی که زائیده شود و دنیا را ببیند، و روزی که بمیرد و آخرت و اهل آن را مشاهده کند، و روزی که زنده شود ببیند اموری را که در دنیا ندیده؛ و خدا، یحیی و عیسی را از وحشت این مواقع، ایمن و سلامت فرموده است.
آیه و روایت مبارکه، صریح در زنده شدن پس از مردن است. احتمال اینکه از آیات و روایات بقای روح و لذائذ عقلی و غیر آنکه بیان کردیم لا مقدّراً و لا مکوّناً و آیه ی شریفه در مقصد و بیان استدلال بر امکان صریح است، زیرا که هر انسانی مصنوع است و مخلوق بودن خودش را صحیحاً ادراک می کند و می داند این خلقت با این خصوصیات یقیناً پس از نیستی تکوین شده، پس از برگشتن به حالت اول دوباره زنده شدن ممکن است.
(الذی جعل لکم الارض مهدا الی قوله تعالی ان فی ذلک لایات لاولی النهی * منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری)(28)
***
(لا یخرنهم الفزع الاکبر و تتلقاهم الملائکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون * یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب کما بدانا اول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین)29)
در این آیه می فرماید: بیان حال مؤمنین در روز قیامت، فزع بزرگ روز قیامت، مؤمنین را غمناک نکند؛ ملائکه آنها را ملاقات کنند. روزی را که وعده داده شدید، این روزی است که آسمان ها را به هم پیچیده شدن طومار نوشته، چنان چه اول بار خلق کردیم بر می گردانیم.
(و تری الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج * ذلک بان الله هو الحق و انه یحی الموتی و انه علی کل شیء قدیر * و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور)(30)
***
(و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ان الانسان لکفور)(31)
***
زمین را مرده می بینی. پس از آنکه آب باران بر آن زمین ریختیم، حرکت و نمو می نماید و از هر جفت با طراوتی می رویاند. و این (دلیل و گواه است) که خدا حق، و مردگان را زنده می کند و بر هر چیزی توانا است. و قیامت خواهد آمد و در او شکی نیست. و خدا آنچه در قبرهاست زنده می کند، و اوست که شما را زنده کرده و می میراند و پس زنده می کند. انسان هر آینه کفور است.
(ثم کان عاقبة الذین اساوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون * یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون)(32)
اشخاصی که بدی ها به جا آوردند این است که تکذیب و استهزای آیات الهی کردند تا اینکه می فرماید خدا زنده را می میراند و مرده را زنده می کند. این چنین مرده را از زمین خارج و زنده می کند.
(و من آیاته ان تقوم السماء و الارض بامره ثم اذا دعاکم دعوه من الارض اذا انتم تخرجون * و هو الذی یبدوا الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه)(33)
و از آیات خداست که آسمان و زمین به امر خدا است. وقتی که بخواند شما را، در آن هنگام از زمین بیرون خواهید آمد. و او آفریده است در اول، سپس بازگشت می دهد. و بر گرداندن برای ذات مقدس او از ابتدا در خلقت سهل تر و آسان تر است.
(فانظر الی آثار رحمت اله کیف یحی الارض بعد موتها ان ذلک لمحی الموتی و هو علی کل شی ء قدیر)(34)
تأمّل کنید در آثار رحمت خدا. چگونه زمین را پس از مردن زنده می کند؟ همانا زنده کننده ی مردگان است. و او بر هر امری توانا است.
(ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة)(35)
آفریدن و زنده کردن تمام شما، نیست مگر مانند خلقت و برانگیختن یک نفر.
فی المحاسن و القمی- عن الصادق جعفر بن محمد (علیه السّلام) قال اذا اراد الله عزّوجلّ ان یبعث الخلق امطر السماء اربعین صباحا فاجتمعت الاوصال و نبتت اللحوم (36)
مضمون روایت: وقتی که خدا بخواهد خلق را زنده کند، بارانی از آسمان فرستد به زمین چهل روز رگ و استخوان ها جمع کند و گوشت روید (واضح است که مراد آسمان دنیای فعلی و زمین فعلی نیست). اما کیفیت معاد با آنچه مستفاد از روایات وارده در تفسیر همین آیات است. و آیاتی در کیفیت خلقت اوّلیّه ی انسان، مفصل بیان کردیم. این است که انسان مخلوق به خلقت ذرّی، در عالم ذرّ و عالم اول پس از آنکه در صلب آدم قرار گرفت و قسمتی در هوا متفرق شد، انتقال به ارحام یافت، و مراحلی طی کرده به این عالم آمده و مراحلی سیر کرده و مرده به عالم برزخ انتقال پیدا کرده متنعّم یا معذّب بود تا آنکه اراده ی قادر متعال، تعلق گیرد به خراب عالم و اماته هر صاحب حیاتی؛ سپس عالمی دیگر به نام عالم آخرت و قیامت تشکیل دهد. ثانیاً آنچه را که روح حیات از آن ها گرفته بود، زنده فرماید. و معاد و زنده شدن بشر، مانند حیات و نمو دانه است که در زمین مرده پنهان، و به آمدن باران و وزیدن باد و اشعه ی خورشید، سر از خاک در آورده و به تدریج از اجزای این عالم تغذیه کرده نمو نماید. چنان که فرموده:
(یحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون)(37) و در سوره ی حج توضیح داده و در آیه ی بعد فرموده:
(اذا دعاکم دعوة من الارض اذا انتم تخرجون)(38)
و در آیه ی بعد فرمود:
(کیف یحی الارض بعد موتها ان ذلک لمحی الموتی)(39)
و از این قبیل آیات، در قرآن مکرر است و در روایت، تفسیر و بیان فرمود: بارانی آید مانند منی، استخوان و پی ها و رگ ها به هم وصل و گوشت روئیده شود سپس روح هر کس به علم و قدرت ذات مقدس به همان ذرّات اوّلیّه که اجزای اصلیه ی این عالم جزء ذات و حقیقت او بود؛ تعلق گرفته نمو و رشد کند. و عالم و دانا گردد.
(و هو اذی یحیی و یمیت و له اختلاف اللیل و النهار افلا تعقلون * بل قالوا مثل ما قال الاولن * قالوا ا اذا متنا و کنا ترابا و عظاما ا انا لمبعوثون * لقد وعدنا نحن و آباونا هذا منن قبل ان هذا الا اساطیر الاولین * قل لمن الارض و من فیها ان کنتم تعلمون)(40)
***
(من فی السماوات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون * بل ادراک علمهم فی الاخره بل هم فی شک منها بل هم عنها عمون * و قال الذین کفروا ا اذا کنا ترابا و آباونا ا انا لمخرجون * لقد وعدنا هذا نحن و آباونا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولین)(41)
***
(ا یعدکم انکم اذا متم و کنتم ترابا و عظاما انکم مخرجون * هیهات هیهات لما توعدون *ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین)(42)
مفاد آیه اول- اوست که زنده می کند و می میراند و اختلاف شب و روز از اوست. آیا پند نمی گیرید؟ بلکه گفتند آنچه را که سابقین بر آن ها گفته بودند و نیست جز افسانه های پیشینیان. بگو مالک زمین و آنچه در زمین است کجا است؟ اگر از دانایان هستید.
مفاد آیه ی دوم- بگو آنان که در زمین و آسمان ها هستند غیب نمی دانند. غیب منحصر به خدا است. و نمی دانند چه وقت زنده شوند، بلکه در آخرت علم قطعی حاصل کنند در امر قیامت [در] شک و کور و منکرند. کافران گفتند: آیا ما و پدران ما که خاک شدیم زنده و از خاک بیرون شدگانیم؟ ما و پدران ما به این امر از دیر زمانی وعده داده شدیم و نیست مگر افسانه پیشینیان.
مفاد آیه ی سوم- آیا وعده می دهد به شما، وقتی که مردید، خاک و استخوان شدید زنده می شوید. چه بسیار دور است وعده ای که داده شدید. زندگی نیست مگر زندگانی این دنیا و ما زنده و مبعوث نخواهیم بود.
آیات مبارکات که تذکّر دادیم متضمن استدلال به امکان معادی است که صریح در کیفیت آن بود. خلاصه آنچه مستفاد از آیات است، برای رفع استبعاد و امکان قدرت الهی است. بدیهی است تصدیق معاد قرآن، متوقف به تصدیق توحید قرآن است. قرآن، ناطق است که خداوند قادر یکتا، آسمان ها و زمین و آنچه در آنها است آفریده و از برای کلیه ی مخلوقات بدو و انتها می باشد. انسان نیز، مخلوق عجیب است که به قدرت و علم و حکمت آفریده شده و از برای خلقت او ابتدا است (لم تکن شیئا مذکورا) و در تمام مراحل خلقت که تمام مراحل زندگی است در تحت قدرت الهی است. پس از تصدیق این توحید، تصدیق به معاد و زنده کردن مردگان پس از خاک و استخوان و رمیم شدن و برگرداندن روح به اجساد کهنه و پوسیده، امری است سهل، تصدیق مرد حکیم و دانا ساختن از اجزای اوّلیّه را،(43)برای این است که آیات مبارکات، قبل از تذکّر به معاد و یا بعد از آن تذکّر به آیات الهیه می دهد که می فرماید:(کما بداکم تعودون)(44)
(لتجری کل نفس بما کسبت)(45) چنان که ابتدا آفریده بر می گرداند و می فرماید:
(بل هو اهون علیه و له المثل الاعلی فی السماوات و الارض)(46) بر گرداندن برای ذات مقدس او آسان تر است و در جای دیگر تشبیه و تنظیر می فرماید:
(فانظر الی آثار رحمت الله کیف یحی الارض بعد موتها ان ذلک لمحی الموتی و هو علی کل شیء قدیر)(47)
در جای دیگر می فرماید: (کذلک تخرجون) و (و کذلک تنشرون). خلاصه طریقی برای امکان و رفع استبعاد امری که خارج از حس و دور از فکر بشر است، بهتر از این تصور نشود. با تأمّل و دقت مراجعه به آیات شود. و اما لزوم واقع شدن قیامت معاد او، از بیانی بود که در بعضی از آیات شده بود و ما تذکّر دادیم. ثانیاً پس از اخبار یقینی قرآن مجید و اخبار به اینکه از میعاد است و لا محاله واقع خواهد شد چنان که آیات زیادی متضمن همین بیان است جای شبهه در وقوع نماند.
عن ابی عبدالله (علیه السّلام) قال قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله) لجبرئیل یا جبرئیل ارنی کیف یبعث الله تبارک و تعالی العباد یوم القیامة قال نعم فخرج الی مقبرة بنی ساعدة فاتی قبرا فقال له اخرج باذن الله فخرج رجل ینفض راسه من التراب و هو یقول و الهفاه و اللهف هو الثبور ثم قال ادخل فدخل ثم قصدبه الی قبر آخر فقال اخرج باذن الله فخرج شاب ینفض راسه من التراب و هو یقول اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا (صلّی الله علیه و آله) عبده و رسوله و اشهد ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور ثم قال هکذا یبعثون یوم القیامة (48)
پی نوشت ها :
1- سوره ی بقره، آیه:243
2- اصول کافی، ج:8،ص:198
3- تفسیر صافی، ج:1،ص:372
4- سوره ی بقره، آیه:259
5- سوره ی بقره، آیه:260
6- اصول کافی، ج:8،ص:305
7- سوره ی بقره، آیه:73
8- سوره ی کهف، آیه:21
9- احتجاج،ج:2،ص:344
10- سوره ی یونس، آیه:4
11- سوره ی یونس، آیه: 34
12- سوره ی روم، آیه:45
13- سوره ی طه، آیه:55
14- سوره ی طه، آیه:55
15- سوره ی مؤمنون، آیه های: 35 و 82
16- سوره ی یونس، آیه:4
17- سوره ی رعد، آیه:5
18- سوره ی نحل، آیه:38
19- سوره ی اسراء، آیه: 48 تا 51
20- تفسیر برهان، ج:3،ص:539
21- سوره ی نور، آیه:35
22- سوره ی بقره، آیه:26
23- سوره ی حشر، آیه:21
24- سوره ی اسراء، آیه های: 97 تا 99
25- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج:7،ص:266
26- سوره ی مریم، آیه:33
27- عیون اخباررضا، ج:1،ص:257
28- سوره ی طه، آیه: 53 تا 55
29- سوره ی انبیاء، آیه: 103 و 14
30- سوره ی حج آیه های: 5 و 6و 7
31- سوره ی حج، آیه:66
32- سوره ی روم، آیه های: 10 و 19
33- سوره ی روم، آیه های: 25 و 27
34- سوره ی روم، آیه:50
35- سوره ی لقمان، آیه: 28
36- امالی صدوق، ص:177 * تفسیر قمی، ج:2،ص:253- این حدیث در محاسن نبود. ن- الف
37- سوره ی روم، آیه:19
38- سوره ی روم، آیه:25
39- سوره ی روم، آیه:50
40- سوره ی مؤمنون، آیه های: 80 تا 84
41- سوره ی نمل، آیه های: 65 تا 68
42- سوره ی مؤمنون، آیه های: 35 تا 37
43- این جمله در چاپ نخست به این صورت بود:«اگر تصدیق مرد حکیم و دانایی ساعتی» که فاقد مفهوم است و ظاهرا کلماتی به هنگام حروف چینی افتاده است. ن- الف
44- سوره ی اعراف، آیه:29
45- سوره ی جاثیه، آیه:22
46- سوره ی روم، آیه:27
47- سوره ی روم، آیه:50
48- قرب الاسناد، ص:27- بحارالانوار، ج:7،ص:40