از انقلاب صنعتی تا روزگار نو (1)

رشد اقتصادی فرایندی تجمعی است. پیدایش یک مؤسسه‌ی نوین مقدمه‌ی ایجاد مؤسسات دیگری می‌شود، تا این که سرانجام ساختار و چارچوب کلی سازمان تغییر می‌یابد؛ و در این فرایند ساختار ارزشی جامعه نیز تغییر می‌کند، اندیشه‌ها
سه‌شنبه، 10 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از انقلاب صنعتی تا روزگار نو (1)
از انقلاب صنعتی تا روزگار نو (1)

 

نویسنده: هوارد اس. دای، جان آر. مور و جی. فرد هالی
ترجمه: ایرج بشیریه **




 

اشاره:

رشد اقتصادی فرایندی تجمعی است. پیدایش یک مؤسسه‌ی نوین مقدمه‌ی ایجاد مؤسسات دیگری می‌شود، تا این که سرانجام ساختار و چارچوب کلی سازمان تغییر می‌یابد؛ و در این فرایند ساختار ارزشی جامعه نیز تغییر می‌کند، اندیشه‌ها و اهداف جدید جای قبلی‌ها را می‌گیرند، همچنین منابع جدیدی کشف می‌شوند، موارد استفاده‌ی تازه‌ای برای منابع قدیمی پدید می‌آیند، و فنون جدیدی برای بهره وری از منابع پیدا می‌شوند.
ترتیب وقوع این تحولات ممکن است از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر متفاوت باشد. در جامعه‌ی غربی تحولات عمده در استفاده از منابع یا در فناوری، آخرین تحولاتی بودند که رخ دادند. اما هنگامی که این تحولات صورت گرفت، رشد اقتصادی تسریع شد. در واقع تغییراتی که به واسطه‌ی فناوری در دوره‌ی پس از سال 1750 فراهم شد، آن چنان عمیق بود که تاریخ دانان آن را انقلاب صنعتی نامیده‌اند. به دلیل سرعت پیدایش ماشین‌ها و اندیشه‌های نو، برخی نام عصر اختراع را نیز بدان می‌دهند.
ماشین‌ها جامعه‌ای صنعتی ایجاد کردند. کارخانه‌هایی برای استفاده از آن‌ها ساخته شد و وقتی کارگران به طرف نواحی کاری جدید حرکت کردند، شهرها ایجاد شدند. مشکلاتی با ماهیت اقتصادی و اجتماعی پدید آمد، زیرا اگر چه انقلاب صنعتی برکات اقتصادی را به شکل محصولات فراوانی از کالاها و خدمات عرضه کرد، اما درعین حال به مشکلاتی از قبیل انحطاط اجتماعی و محلات کثیف شهری نیز منجر شد. جامعه‌ی مدرن هنوز هم با بسیاری از این مسائل روبه رو است.
برای این که انقلاب صنعتی با همان سرعتی که داشت رخ دهد، نیاز به یک نظام سازمانی داشت که به اندازه‌ی کافی در انطباق یافتن با تغییرات و تحولات، انعطاف پذیر باشد. همچنین مستلزم آن بود که جامعه ارزش‌هایی را که محرک رشد اقتصادی بودند، پدید آورد. این تحولات ضروری تا زمان ظهور انقلاب تجاری ادامه داشت. در سال 1776 دست کم برای یک نفر روشن بود که جامعه‌ای جدید در حال پیدایش است.

آدام اسمیت و لسه‌فر

سال 1776 یکی از سال‌های بسیار پر اهمیت تاریخی بود؛ و آن سالی بود که مستعمره نشین‌های آمریکا استقلال خود را اعلام داشتند و به موجب آن دموکراسی سیاسی پایداری را آغاز کردند؛ همچنین سالی بود که منطق دان اسکاتلندی، آدام اسمیت، کتاب مشهورش را با نام پژوهشی در ماهیت و اسباب ثروت ملل منتشر کرد. همین نام حاکی از علاقه مندی نگارنده‌اش به نیروهایی است که رشد اقتصادی را معین می‌سازند. در جریان توصیف این نیروها، اسمیت همچنین فلسفه‌ی اقتصادی جدیدی را به تفصیل مورد بحث قرار داد؛ فلسفه‌ای که جزء مکملی از ساختار ارزشی دنیای غرب می‌شد. این فلسفه چه بود؟

دست نامرئی

بنا بر نظر اسمیت انگیزه‌ی انسان اساساً متوجه انجام کارهایی است که احساس می‌کند منافع شخصی‌اش را افزایش خواهند داد. اگر او یک کارگر است کاری را بر می‌گزیند که بالاترین دستمزد را عایدش کند؛ اگر تولید کننده باشد محصولی را تولید می‌کند که بالاترین سود را برای او فراهم آورد. او نه تنها در جست و جوی کسب منافع است، بل که بیش‌ترین عایدی ممکن را دنبال می‌کند و هدف او به گفته‌ی اسمیت معمولاً به سود جامعه است. بنابراین، اگر چه او خودخواهانه نفع شخصی خویش را می‌جوید، اما «به وسیله‌ی دستی نامرئی در جهت پیشبرد مقصودی هدایت می‌شود که اصلاً قسمتی از قصد و نیت او نبوده است.» چگونه؟ برای مثال، کارگر در انتخاب کار با بیش‌ترین دستمزد، احتمالاً شغلی را بر می‌گزیند که برای آن خیلی خوب آموزش دیده و در آن شغل بسیار مولد، و بنابراین برای جامعه بسیار مفید خواهد بود. به علاوه مشاغلی که در آن‌ها نسبت به پیشه‌های قابل مقایسه، دستمزد بالاتری پرداخت می‌شود، اغلب آن‌هایی هستند که جامعه بیش‌ترین تقاضا را برایشان دارد. یک نمونه‌ی جدید این نظریه، تقاضای فزاینده‌ی جامعه برای دانشمندان بیش‌تر در سال‌های اخیر بوده است، که این تقاضا در درآمدهای بالاتر منعکس شده و به نوبه‌ی خود شمار فزاینده‌ای از دانش جویان را به سمت قلمرو علوم کشانیده است. جامعه نیز از طریق نفع شخصی دانش جویان سود می‌برد.
بازرگان در جست و جوی منافع است. آیا این امر نفع جامعه را نیز در بر دارد؟ اسمیت پاسخ مثبت می‌دهد، با این فرض که این منافع از طریق کنترل انحصاری یک قطبی بر بازار به دست نیاید. او در تأیید این موضوع مجادله ای، جامعه‌ای را که در آن می‌زیست به دقت تحلیل کرد، و دریافت که اگرچه برخی اصول مرکانتیلیستی محدود کننده‌ی تجارت همچنان به قوت خود باقی است، اما بسیاری از این اصول ملغی شده یا نادیده انگاشته می‌شوند. مردم در بازارهای نسبتاً آزاد به کسب درآمد و خرید کالا می‌پرداختند. آنان کاملاً فاعل مختار نبودند، اما به طور مسلم نظام بندگی خیلی پیش مرده بود و منع‌ها و محدودیت‌های صنفی و گروهی نیز افول می‌کرد. این آزادی پدیده‌ای نو در جامعه‌ی اروپایی بود. چگونه جامعه می‌توانست بی هیچ گونه قدرت اداره کننده‌ی نمایانی با چنین آرامی و ظرافتی عمل کند؟ اسمیت معتقد بود پاسخ در نظام بازار آزاد است. این نظام است که برای افراد ممکن می‌سازد که خودخواهانه به دنبال منافع باشند و کالاها و خدمات را برای بهره مندی جامعه تولید کنند.

نظام بازار آزاد

بر طبق نظریه‌ی اسمیت، در جامعه‌ی دارای بازار آزاد، مصرف کنندگان نوع کالاهای تولیدی را تعیین می‌کنند. اگر آنان مقدار بیش‌تری از محصول X و میزان کمتری از Y بخواهند، افزایش تقاضا قیمت آن را بالا می‌برد، در حالی که کاهش تقاضا برای Y منجر به پایین آوردن قیمت آن خواهد شد. در آن حرفه‌ای که محصول X تولید می‌شود، ترقی قیمت احتمالاً به معنای افزایش سود خواهد بود. منافع بیش‌تر، صاحبان آن حرفه‌ها را به افزایش بازده تولید X ترغیب خواهد کرد و همچنین صاحبان مشاغل دیگر و تجار جدید را به انتقال منابع به سمت صنعت X خواهد کشاند. هنگامی که عرضه‌ی X افزایش یابد، بهای آن کالا و همچنین میزان سود آن صنعت تنزل خواهد کرد.
در این ضمن، تنزل بهای Y که ممکن است منجر به پایین آمدن میزان سود یا شاید، حتی زیان‌هایی در صنعت Y شده باشد، برخی از تولید کنندگان Y را بر آن می‌دارد تا منابعشان را از تولید Y بیرون برده و در جهت تولید برخی محصولات دیگر، از جمله X به کار اندازند. وقتی شرکت‌ها تولید Y را رها می‌کنند، عرضه‌ی آن کاهش یافته، سرانجام به گرایش در جهت افزایش دوباره‌ی بهای آن منجر می‌شود.
اکنون باید دید که در این روند چه رخ داده است. تقاضای مصرف کننده که از طریق تأثیر بر قیمت‌ها، تولید را هدایت کرده، و در مواردی منتج به سود یا زیان شده، صاحبان مشاغل را به تخصیص منابع در جهت تولید کالاهای مورد خواست و نیاز جامعه وا داشته است. بنابراین هم جامعه، و هم پیشه ورانی که دراین روند دخالت داشته‌اند، سود می‌برند.
اسمیت سه نکته را در عملکرد بازار آزاد مورد تأکید قرار داد. نخست آن که، این روند خودکار و غیر شخصی است؛ هیچ کسی هدایت آن را در اختیار ندارد. دوم آن که، به این دلیل به کار خود ادامه می‌دهد که انگیزه‌ی تولید کنندگان به دست آوردن سود است. و نکته‌ی سوم این که، اگر تولید کنندگان کالای خودرا تحت شرایط رقابت تولید نکنند، بازار آزاد به طور خودکار عمل نخواهد کرد. فرض کنیم، در مثال بالا، به جای چندین بنگاه تولیدی، تنها یکی محصول X را تولید می‌کرد. و باز تصور کنیم که این شرکت انحصار خود را حفظ می‌کرد، زیرا مالک همه‌ی منابع یک ماده‌ی خام کلیدی بود که در تولید X به کار می‌رفت و چیزی هم از این ماده‌ی خام به شرکت‌های دیگر نمی‌فروخت. در این صورت این شرکت انحصاری می‌توانست بی‌هیچ ترسی از این که مبادا سود زیاد، شرکت‌های جدیدی را به ورود در بازار او راغب سازد، قیمتی را مطالبه کند که بسیار بالاتر از هزینه‌های آن بوده است. در صورتی که تقاضا برای محصول آن شرکت افزایش یابد، ممکن است فقط قیمت بالاتری مطالبه کند، و اگر هم افزایشی در بازده محصول بدهد، ناچیز است. خلاصه آن که، یک بازار انحصاری ممکن است به تخصیص منابع در پاسخ به تغییرات تقاضای مصرف کننده، موفق نشود.
در روزگار اسمیت بیش‌تر انحصارهایی که وجود داشت، به وسیله‌ی قوانین یا حقوق ویژه‌ای که طی دوران مرکانتیلیستی تصویب شده بود، از رقابت حفظ می‌شد. به عنوان مثال، انگلستان به کمپانی هند شرقی انگلیس حق انحصاری ادامه‌ی تجارت بین هند و بریتانیای کبیر را بخشیده بود. مواردی از این قبیل اسمیت را متقاعد ساخت که انحصار به هر شکل به نظر می‌رسد که «یگانه موتور محرکه‌های نظام مرکانتیلیستی باشد.» او می‌گفت، حقوق ویژه و دیگر امتیازهای انحصاری که دولت‌ها داده‌اند باید حذف شود تا انحصارها زیر فشار رقابت از پای درآیند.

لسه‌فر

اعتقاد اسمیت به اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد جزء لاینفک فلسفه‌ی کلی او درباره‌ی آزادی اقتصادی و «نظم طبیعی» بود. او بر آن بود که فرد شایسته‌ترین داوری است که می‌داند صلاح خویش را در کجا دنبال کند. بنابراین نتیجه چنین شد که دولت می‌بایست تنها در مواردی که واقعا ً لازم باشد در زندگی اقتصادی دخالت کند. تأمین و نگهداری نیرو برای دفاع از کشور، اجرای عدالت، و به عهده گرفتن امور عمومی عام المنفعه که بخش خصوصی قادر به انجام آن نیست؛ این‌ها به گفته‌ی اسمیت، تنها فعالیت‌های مشروع و قانونی و مناسب برای دولت هستند. در دیگر محدوده‌های فعالیت اقتصادی دولت می‌بایست سیاست «لسه‌فر» را دنبال کند، یعنی خود را کنار بکشد. او مدعی بود که سیاست مرکانتیلیستی که متضمن مجموعه‌ای از دخالت‌ها (امتیازهای انحصاری، تعرفه‌ها، دادن جوایز و مانند آن) بود، بیش از آن که پیشرفت جامعه را به سوی ثروت و عظمت واقعی تسریع کند، آن را به عقب می‌راند. این انتقاد و ادعای اصلی آدام اسمیت علیه مرکانتیلیسم بود: این نظام رشد اقتصادی را به عقب می‌انداخت، و رشد اقتصادی مسئله‌ی اصلی مورد نظر اسمیت بود.

تخصص و تقسیم کار

اسمیت می‌گفت، در جوامع ابتدایی هر کس می‌بایست شخصاً تمام نیازهایش، از جمله خوارک، پوشاک، و سرپناه خویش را برآورده می‌ساخت. اما همچنان که او از جامعه‌ی ابتدایی به سوی جامعه‌ی متمدن‌تر پیش می‌رفت به طور فزاینده‌ای به تخصص یافتن نزدیک‌تر می‌شد؛ و با تمرکز بر انجام یک کار و انجام بهتر آن مولدتر شد. سپس، هنگامی که افراد تکالیف مختلفی را که در تولید یک چیز دخالت داشت تقسیم کردند، حتی فواید بزرگ‌تری از لحاظ سودمندی افراد به دست آمد. او در مثال مشهورش درباره‌ی کارخانه‌ی میخ سازی نشان داد که اگر یک نفر در بریدن مفتولی که از آن میخ درست می‌شود تخصص یابد، یکی در درست کردن سر آن، و دیگری در تیز کردن نوک میخ، و همین طور قسمت‌های دیگر، متخصص شوند، با چنین تقسیم کاری این کارگران قادر به تولید میخ‌هایی بیش از آن تعدادی هستند که هر یک به تنهایی می‌توانستند درست کنند.
او خاطر نشان کرد که تخصص با وسعت بازار محدود می‌شود. در یک شهر کوچک ممکن است کار کافی برای مشغول داشتن یک مسگر وجود نداشته باشد. اما، اگر امکانات حمل و نقل توسعه یافته باشد، او می‌تواند کالاهایش را در یک بازار بزرگ‌تر به فروش رساند، و بدان وسیله خود را کاملاً برای کاری که به بهترین نحو برای انجام آن آمادگی دارد، مشغول کند. او و جامعه‌اش، هر دو بدان وسیله سود می‌برند.
منطقی که در این استدلال بود نه تنها در مورد افراد، بل در مورد ملت‌ها نیز به کار گرفته می‌شد. بدین گونه اسمیت استدلال می‌کرد که ملت‌ها باید موانع گمرکی خود را کنار گذاشته و سیاست تجارت آزاد را در پیش گیرند. این امر به هر یک از آنان اجازه می‌داد در تولید کالاهایی که برای تولید بسیار مناسب بودند، تخصص یافته و تولیدات اختصاصی خود را با یکدیگر مبادله کنند. همچنان که اسمیت مطرح کرده: «اگر یک کشور خارجی بتواند کالایی را ارزان‌تر از آن چه که خود ما تولید می‌کنیم به ما عرضه کند، بهتر است آن کالا را با درآمد بخشی از تولید صنعت خودمان که در آن بخش برتری با ماست، خریداری کنیم.»

انباشت سرمایه

آن چه ذاتی سیر تخصصی شدن است نیاز به ابزارهایی است که برای تسهیل در انجام کارهای خاص در نظر گرفته شده‌اند. نمونه‌هایی از دستگاه‌های ساده‌ی کفاشان قدیمی که در 150 سال پیش استفاد می‌شد، ممکن است در خانه‌های جدیدی که به سبک آمریکایی قدیمی تزیین یافته‌اند، دیده شود. مقایسه‌ی بین این افزار ساده با یک کارخانه‌ی کفش سازی جدید نشان می‌دهد که تخصص تا چه میزان در این صنعت راه یافته است. مهم‌تر این که نشان می‌دهد که چگونه تخصص و تقسیم کار لوازم و تجهیزات سرمایه‌ای را که روز به روز پیچیده‌تر می‌شوند، ایجاب کرده‌اند. همان طور که اسمیت روشن ساخت، هیچ یک از این دو (تخصص و تقسیم کار) بدون دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد، و مهم‌تر از همه این که بدون آن‌ها پیشرفت اقتصادی اندکی ممکن خواهد بود.
اسمیت می‌گفت، برای این که انباشت سرمایه صورت گیرد، جامعه می‌باید از صرف همه‌ی درآمدش در جهت کالاهای مصرفی خودداری کند؛ بنابراین باید بخشی از درآمدش را ذخیره کرده و آن را در کالاهای سرمایه‌ای به کار گیرد تا در تولید بیش‌تر استفاده شود. به گفته‌ی اسمیت، این امر نقش کلیدی را در رشد اقتصادی به فرد تاجر می‌دهد، زیرا اوست که انباشت کننده‌ی عمده‌ی سرمایه به حساب می‌آید. او در تعقیب منافع شخصی خود سود به دست آمده‌اش را به امید کسب سود باز هم بیش‌تر در آینده، سرمایه‌گذاری می‌کند. او برای به دست آوردن ماشین آلات و ساختمان‌های بیش‌تر سرمایه‌گذاری کرده و در این جریان کار بیش‌تری ایجاد می‌کند، بازده تولید کالای جامعه را افزایش می‌دهد، و بدین وسیله در پیشرفت آن سهیم می‌شود.
کارگران و دیگر افراد نیز در این میان سود می‌برند. افزایش فرصت‌های کاری سطح دستمزدها را بالا برده، و به نوبه‌ی خود ازدواج‌های زودتر را تشویق می‌کند، و همچنین والدین را در تهیه خوراک و پوشاک کافی کمک کرده و بدان وسیله نرخ مرگ و میر اطفال را کاهش می‌دهد. در نتیجه جمعیت افزایش یافته، و همین طور بر میزان تقاضا برای محصولات صنعتی افزوده می‌شود. تقاضای بیش‌تر برای کالاها محرک تخصص بیش‌تر و انباشت زیادتر سرمایه شده، سود و دستمزدها را بالا می‌برد، و این روند همچنان ادامه می‌یابد. بنابراین به گفته‌ی اسمیت، فرایند رشد اقتصادی متمایل به انباشتگی است. او خاطر نشان ساخت، که سرانجام «وقتی کشوری میزان کاملی از ثروت را که نوع آب و هوا، سرزمین، و موقعیت‌اش در قیاس با دیگر کشورها، امکان به دست آوردن آن را بدان می‌دهند، گرد آورد، سیر انباشت سرمایه متوقف خواهد شد.» بدین گونه اقتصاد به حالتی ساکن و ثابت می‌رسد.

تصمیمات اساسی چگونه گرفته می‌شوند؟

جامعه‌ی دارای بازار آزاد، آن طور که به وسیله‌ی آدام اسمیت توصیف شده، سازوکاری برای فرایند تصمیم گیری به دست می‌داد که با آن چه در نظام قرون وسطایی ارائه می‌شد، تفاوت بسیار داشت. تحت این نظام، مصرف کنندگان به شیوه‌ی «رأی دادن» با دلارهای خود تعیین می‌کنند که چه چیزی تولید شود، و این در حالی است که رقابت، کار آمدترین شیوه‌های تولید را میسر می‌سازد. چه گونگی تقسیم کالاها و خدمات در نظام بازار معین می‌شود، زیرا بازار بها (یا دستمزدی) برای هر شغلی می‌پردازد که تقریباً به اندازه‌ی ارزش انجام آن شغل است. آن دسته از مشاغل که مولدتر هستند و بنابراین دستمزدهای بالاتری بدان ها تعلق می‌گیرد، می‌توانند سهم بزرگ‌تری در بازده کالا و خدمات جامعه داشته باشند. رشد اقتصادی منوط به تصمیم جامعه در خودداری از مصارف جاری و استفاده از ذخایر حاصله برای انباشت سرمایه است. شخص پیشه ور که با اشتیاق برای منافع آتی انگیخته شده انباشت کننده‌ی اولیه در یک جامعه‌ی مبتنی بر بازار آزاد است. از این قرار او عهده دار شکل دهی به تولید در جهت حداکثر ارضای خواسته‌هاست.
اگر موفقیت یک شخص اهل اندیشه با این سنجیده شود که نظریه‌اش تا چه حد مقبول افتاده، اسمیت، در واقع موفق به حساب می‌آید. طی نیم قرن بعدی، در انگلستان و به خصوص در ایالات متحده، بخش عمده‌ای از نظریه‌ی او به طور گسترده‌ای پذیرفته شد. به ویژه پیشه‌وران اندیشه‌های او را بسیار پسندیدند، زیرا اسمیت برای توجیه حقانیت موجودیت‌شان، آنان را به اصلی عقلانی متوسل ساخت. در روزگار اسمیت، به جای تأکید بر پشتکار اقتصادی و عقل معاش، هنوز نفع طلبی با دیدی حاکی از تردید و بدگمانی نگریسته می‌شد. بر عکس اسمیت نشان داد که کسب سود نه تنها کاملاً طبیعی است، بل که در تربیت امور نیز بسیار ضروری است. پیشه وران با توسل به این نظریه دیگر خود را در زمره‌ی پارساترین اعضای جامعه می‌پنداشتند. حالا دیگر آنان افزون بر جایگاه اقتصادی که با قدرت مالی به دست آمده بود، شأن اجتماعی نیز داشتند. قرن بعدی در انتظار درخشش طبقه‌ی تأجر و پیشه ور و فلسفه‌ی لسه‌فر آن طبقه بود.

انقلاب صنعتی

انقلاب صنعتی به رغم نامی که بر آن نهاده شده، یک جریان تکاملی تدریجی بود. روی دادهای مقدم بر این انقلاب، زمینه را برای فرا رسیدن آن مهیا کرده بود. رشد تجارت به ایجاد بازار آزاد به عنوان مؤسسه‌ای برای سازماندهی تولید، توزیع، و مبادله، منجر شده بود؛ پیدایش تسهیلاتی مانند پول و وسایل اعتباری، شیوه‌های محاسبه، و قوانین شغلی، و سرانجام رشد روحیه‌ی سرمایه داری که صرفه جویی، کار سخت، و انباشت سرمایه را می‌ستود، همگی منتج از رشد تجارت بودند.

فناوری و روند صنعتی شدن

پیشرفت‌های فنی محرک رشد اقتصادی بود. بهبود در روش‌های کشاورزی خلاقیت کشاورزان را افزایش داده، و بنابراین مقداری نیروی کار را از زمین خلاص و وارد بخش صنعت کرد. اکنون دیگر منابع، زمین، نیروی کار، سرمایه، و مدیریت تولید در صنایع دیگر، به کار انداخته می‌شدند. صنایع با نیرو گرفتن از باد و آب و سپس موتور بخار توسعه یافتند.

صنعت پارچه بافی، پیشگام سیر صنعتی شدن

به خصوص در انگلستان، افراد به منظور افزایش تولید در آغاز کار توسعه‌ی ماشین‌های بافندگی بودند. نخست در صنایع کتان، و سپس در صنعت پشم، ماکوی متحرک جان کی (1733) و ماشین ریسندگی جیمز گریوز (1770) کارآیی را، حتی در تولیدات خانگی بسیار افزایش داد. اما چندان طول نکشید که اختراع ماشین‌هایی مانند دستگاه آب رسانی ریچارد آرکرایت (1769) و ماشین نخ ریسی ساموئل کرامپتون (1779)، که برای به حرکت درآمدن نیرو لازم داشتند، وجود ساختمان کارخانه‌ها و منابع مناسب نیرو را ایجاب کردند. این ابداعات از دسته‌ی دیگری از اختراعات خبر می‌دادند که به دلیل کثرت تعدادشان از ذکر آن‌ها در این جا خودداری می‌شود. اما در نتیجه، انگلستان تبدیل به تولید کننده‌ی بزرگ و پیشتاز منسوجات شد، و بافته‌های کتانی و پشمی را به سراسر جهان صادر کرد.

صنعتی شدن محرکی برای صنعت آهن

فرا رسیدن عصر ماشین تقاضا برای آهن و فولاد را به شدت افزایش داد، زیرا ماشین آلات می‌بایست از مواد با دوام ساخته می‌شد. دومین محرک، جنگ بود. جنگ استقلال مستعمره‌نشین‌های آمریکا و جنگ‌های ناپلئون، تولید فراوان توپ‌های جنگی، تفنگ و دیگر وسایل نبرد را که به طور عمده از آهن و فولاد ساخته می‌شد، ایجاب می‌کرد.
تحولات فنی نیز در این میان نقش مهمی بر عهده داشت. نوآوری‌ها استفاده از کک عمل آمده از ذغال‌سنگ را به جای ذغال چوب، میسر ساخت و سوخت بهتر و کارآمدتری به دست داد. ذغال‌سنگ نیز به مقدار فراوان در دسترس بود. به علاوه، پیشرفت‌های جدید در خالص کردن و شکل دادن به فلز، بازده را افزایش داده و پیدایش موارد استفاده‌ی جدیدی را برای آهن و فولاد در پی داشت.
تأثیر این پیشرفت فنی بسیار عظیم بود. آهن ارزان روز به روز بیش‌تر به دست می‌آمد، و این خود بهای تولید ماشین آلات را کاهش داده و بدان وسیله باعث توسعه و استفاده‌ی بیش‌تر از ماشین‌ها شد. این تحول تقاضا برای ذغال‌سنگ را افزایش داد، که آن هم به نوبه‌ی خود موجب شد افراد برای استخراج این ماده‌ی سوختنی شیوه‌های کارآتر و مطمئن‌تری را تدبیر کنند.

ماشین بخار

شاید تماشایی‌ترین پیشرفت‌ها دراین عصر اختراع ماشین بخار بود. ترقیات صنعتی به خاطر فقدان یک منبع نیروی کارآمد و ارزان برای جای گزینی نیروی باد و آب، مسدود شده بود. انواع اولیه‌ی ماشین‌های بخار برای تلمبه کردن آب از معادن ذغال‌سنگ به کار رفته بود، اما این جیمز وات بود که ماشین بخاری را تولید کرد که می‌توانست نیروی لازم برای ماشین‌های نساجی، آردسازی، آبجوگیری، تصفیه‌ی شکر، گدازش فلزات و ریخته گری را تأمین کند. بخار در صنعت حمل و نقل زمینی و دریایی انقلابی ایجاد کرد. وقتی کشتی بخار رابرت فالتون مقبولیت یافت و پس از آن مشابه‌اش نیز ساخته شد، لوکوموتیو بخاری تا سال 1829 به طور قطعی ارزش خود را اثبات کرده بود.

جنبه‌های اقتصادی و اجتماعی صنعتی شدن

اثر ویژه‌ی انقلاب صنعتی استحاله‌ی تقریباً کامل جامعه‌ی انگلستان بود. پیدایش ماشین بخار درهای استفاده‌ی گسترده از ماشین‌آلات را گشوده بود، و استفاده از ماشین مستلزم وجود کارخانه‌ها بود. انگلستان به هیچ وجه وضعی راکد نداشت، اما پیشرفت‌های فنی شگفت‌انگیزی که طی این دوره واقع شد، تغییراتی را به میزان گیج‌کننده‌ای پدید آورد. سنن، عادات و مؤسسات قدیمی به سرعت اصلاح یا منسوخ می‌شد. اوضاع چنان بود که انگار آدمی از جهانی به جهان دیگر قدم می‌نهاد.
در کنار همه‌ی شگفتی‌ها، موفقیت بزرگ این تحول عظیم در فناوری، افزایش تولید کالاها بود. در واقع حقانیت اصلی این تحول در این است، زیرا راهی را به سمت افزایش سطح زندگی برای همگان نشان داد. اما در حالی که انسان را در آغاز راه به سمت رفاه مادی بیش‌تر یاری داد، اما همچنین مشکلاتی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر اجتماعی ایجاد کرد. برخی از این مشکلات بدون سختی زیادی حل شد؛ و برخی دیگر هنوز بدون راه حل مانده است:

جنبه‌های اقتصادی

حتی آدام اسمیت هم نمی‌توانست میزان تخصص شدن صنعت و تقسیم کار را که در دهه‌های نخستین سده‌ی نوزدهم حاصل شد، پیش بینی کند. ضرورت‌های فنی و ظهور کارخانه‌ها، نیاز برای انباشت سرمایه و بهبود شیوه‌های حمل و نقل را پدید آورد. به علاوه الگوی کلی استفاده از منابع مبتنی بر کشاورزی به نظامی که بر تولید صنعتی تأکید می‌کرد، تغییر یافت. اکنون به طور مختصر، این جنبه‌ها را در این روزگار، مورد بررسی قرار می‌دهیم.

انباشت سرمایه

صنعتی شدن نیاز به مقادیر کلانی از سرمایه داشت. چگونه این سرمایه جمع می‌شد؟ نخست آن که لازم بود مؤسسات مالی و تجاری ایجاد و به بهترین صورت به کار گرفته شوند تا سرمایه‌ی پولی جذب شود. لیکن در نهایت منابع می‌بایست در جهت تولید کالاهای سرمایه‌ای استفاده می‌شدند. روش سنتی برای تجار بازگرداندن دوباره‌ی منافع به سمت اقدامات اقتصادی خودشان بود. همچنین برخی که مازادی اضافه بر نیازهای مالی حرفه‌ی خویش داشتند، این ذخیره‌ها را برای گرفتن بهره به دیگران قرض می‌دادند. پولی که بدین گونه به دست می‌آمد برای خریداری و ساخت کارخانه‌ها و ماشین آلات جدید استفاده می‌شد.
ایجاد شرکت‌های سهامی متضمن نوآوری بزرگی بود. استفاده از این نوع سازمان تجاری به گروه بزرگی از سرمایه‌گذاران اجازه داد تا در یک معامله‌ی متقابل شریک شوند. این مؤسسات در اصل از سوی تاجران دریادلی استفاده شده بود که هر یک به طور جداگانه پولی کافی برای تأمین مالی ساخت، تجهیز و تهیه‌ی یک کشتی تجاری نداشتند، اما می‌توانستند همراه با دیگران اقدام به چنین کاری کنند. با پیدایش انقلاب صنعتی و تقاضا برای ایجاد کارخانه در مقیاس وسیع، شرکت‌های سهامی اهمیت بیش‌تری یافتند. برخی افراد از نظر مالی قادر بودند یا به عنوان مالکان انحصاری یا به همراه یک یا دو نفر دیگر، به عنوان شرکا، دست به اقدامات اقتصادی بزنند؛ اما تجار رفته رفته سودمند و مناسب دیدند که با ایجاد بنگاه‌هایی به عنوان شرکت‌های سهامی و فروش سهام، پول افراد دیگر را جذب کنند.
پیدایش این نوع مؤسسات منجر به ایجاد مؤسسات دیگری شد. دارندگان سهام، شروع به معامله‌ی آن در بین خود کردند. سرانجام مراکز سازمان یافته‌ی مبادله‌ی سهام در شهرهای بزرگ اروپا پدید آمدند. شاید پیدایش بانک‌ها طی این دوره حتی مهم‌تر باشد. بانک انگلستان (که به عنوان یک شرکت سهامی در 1694 شکل گرفت) موقعیت مسلطی در این کشور به هم بست. در سال 1708، پارلمان حق انحصاری صدور اسکناس بانکی به عنوان پول رایج را به این بانک بخشید و از آن پس این اسکناس‌ها به عنوان پول به گردش درآمدند. لیکن وقتی تجار با یکدیگر معامله می‌کردند، به جای استفاده از پول رایج، از حواله‌های بانکی (برات‌هایی که توسط بانک‌ها کشیده می‌شد) استفاده می‌کردند.
نیاز برای تسهیلات بانکی با افزایش مداوم تعداد بانک‌ها برآورده می‌شد. در دوره‌ی بین 1769 تا 1800 تعداد بانک‌ها تنها در لندن از کم‌تر از سی بانک به هفتاد رسید. شماره بانک‌های بیرون از لندن از حدود 400 بانک در 1793 به تقریباً 900 بانک در سال 1815 بالغ شد. علاوه بر آن، مقررات حاکم بر تجارت بین المللی بسیار پیچیده شده و مبادله‌ی پول‌های رایج مقبولیت گسترده‌ای یافت.

توسعه‌ی حمل و نقل

این واقعیت که تخصص با گسترده شدن بازار محدود می‌شود، در آغاز سده‌ی نوزدهم سخت آشکار شد. استفاده‌ی وسیع از ماشین آلات تخصصی تولید انبوه را پدید آورد. بازارهای محلی دیگر قادر به جذب بازده فراوان کارخانه‌های محلی شان نبودند. بنابراین کارخانه‌ها در صدد توسعه‌ی بازارهای خود برآمدند، اما امکانات ناچیز حمل و نقل این امر را دشوار می‌ساخت، به خصوص برای کارخانه‌هایی که در داخل کشور قرار داشتند. تا اوایل قرن هجدهم، بیش‌تر راه‌های بریتانیا در چنان وضع بدی بودند که مردم تنها در صف می‌توانستند از آن‌ها عبور کنند. تا سال 1820 حدود 125000 مایل راه در انگلستان ساخته شده بود؛ تقریباً 21000 مایل از این راه‌ها شامل آن‌هایی بود که توسط شرکت‌های راه سازی خصوصی احداث گردیده بود.
طی همین دوره بنگاه‌های تجاری انگلستان دست به اقدامات مهمی از قبیل کانال سازی و لایروبی رودخانه‌ها زدند. در سال 1830 انگلستان و ویلز بیش از 4000 مایل آبراهه‌های داخلی داشتند، که نزدیک به 2000 مایل از آن مشتمل بر کانال‌ها، حدود 1300 مایل رودهای به سازی شده، و تقریباً 800 مایل رودهای آزاد بود. راهدارانی که متصدی کانال‌ها بودند از 10 و گاهی اوقات تقریباً تا 200 درصد سرمایه‌گذاری صاحبان آن کانال‌ها را بدانان پس می‌دادند. اما بعد از سال 1830 کانال‌سازی به دلیل افزایش رقابت برای راه آهن، رو به افول گذاشت.

استفاده از منابع اولیه و ته کشیدن آن‌ها

یکی دیگر از جنبه‌های اقتصادی این انقلاب فنی که قابل ذکر است، تغییر در نقشی است که منابع اولیه داشتند. از آن جا که ماشین‌های با دوام بایستی از آهن (در قالب‌ها و ترکیبات مختلف یا از فولاد) ساخته می‌شدند، افراد دست به استخراج گسترده‌ی منابع معدنی موجود می‌زدند و سعی در کشف منابع جدید داشتند. ماشین بخار و موارد استفاده‌ی متعدد آن نیاز به ذغال‌سنگ را به شدت افزایش داد. مختصر آن که، ذخیره و موجودی منابع طبیعی یک کشور به صورت عامل تعیین کننده‌ی مهمی برای سرعت و دامنه‌ی رشد اقتصادی آن درآمد. به علاوه، زمین کشاورزی و محصولات آن اهمیت کم‌تری از منابع مورد استفاده در صنعت یافت.
بسیاری از منابع مورد نیاز برای صنعت غیر قابل جایگزینی هستند. به رغم منابع حیوانی و گیاهی که در کشاورزی یافت می‌شود، این منابع (صنعتی) وقتی یک بار استفاده شدند برای همیشه از دست رفته‌اند. سرانجام معلوم شد که منابع انگلستان ناکافی است؛ البته این کشور دست کم برای سالیان بسیار، ذخیره‌ی فراوانی از آهن و ذغال‌سنگ و نیز برخی مواد معدنی دیگر در اختیار داشت. همچنین دارای شبکه‌ای از رودخانه‌ها بود که به همراه کانال‌ها یک شبکه‌ی حمل و نقل آبی را تشکیل می‌داد. اما این کشور برای بسیاری از منابع مورد نیازش می‌بایست به طور فزاینده‌ای متکی به واردات از مستعمرات خود یا دیگر کشورها باشد.

جنبه‌های اجتماعی

جنبه‌های اجتماعی این تحول فنی و صنعتی اهمیت شگرفی داشت. شیوه‌ی زندگی انسان دچار تغییراتی بنیادی شد که در ساختار جامعه انعکاس یافت. فعالیت اقتصادی به گونه‌ی فزاینده‌ای تخصصی‌تر شد، بدین معنی که افراد بیش‌تر به یکدیگر وابسته شدند. بخش رو به کاهشی از جمعیت خوراک خود را فراهم می‌کرد، و بخش در حال افزایشی از جمعیت نیز برای دستمزد کار می‌کرد و با درآمد خویش غذایی را که دیگران تولید می‌کردند، می‌خرید. دیگر، اهل خانواده غذا، پوشاک، و سایر مایحتاج مادی خود را تولید نمی‌کرد. البته، این تحول موجب اتکاء بسیار بر سازوکار بازار شد که به وسیله‌ی آن افراد می‌توانستند با درآمدهای خود کالاها و خدمات را مبادله کنند. نظام تولید خانگی محو شد، و کارگران دیگر مالک ابزار کار خویش نبودند. این ابزارها در کارخانه‌ای در اختیار کارگر گذارده می‌شد که او ساعات متمادی وقت خود را در آن جا با کاری بسیار یکنواخت و گاه خطرناک سپری می‌کرد. معمولاً کارخانه‌ها در نزدیکی منابع مورد استفاده‌شان قرار داشتند، و جویندگان کار در این مناطق کاری گرد می‌آمدند. شهرک‌های کارگری به سرعت توسعه می‌یافت، و مشکلات زندگی شهری - محلات شلوغ و کثیف، دود و عموماً شرایط غیر بهداشتی - اهمیتی روز افزون می‌یافت.
بی‌ترتیبی و به‌هم‌خوردگی فرهنگی ناشی از انقلاب صنعتی آن چنان گسترده بود که بسیاری از ناظران در آن زمان در شگفت بودند که آیا این پیشرفت صنعتی بزرگ ارزش پرداخت چنین بهایی را دارد یا نه. توده‌ها از آن چه قبلاً بودند، بهتر به نظر نمی‌رسیدند؛ در واقع وضع بسیاری از آنان بدتر نیز شده بود. در همه جا کارگران از دوازده تا شانزده ساعت در روز، در کارخانه‌ها کار می‌کردند. بسیاری از آن‌ها در کلبه‌های کثیف به سر می‌بردند، و گاه قراردادهایی با کارفرمای خویش امضاء می‌کردند که تا زمان مرگش شان برای او کار کنند. نه تنها مردان و زنان، بل که گاهی بچه‌های هشت ساله نیز در این کارخانه‌های سرد و کم نور کار می‌کردند. پیر و جوان مثل هم بودند و برخی مواقع با آنان چون حیوانات رفتارمی شد. کار فراوان و پر ثمر بود و زندگی ارزان. همان طور که پیش‌تر دیدیم، جنبش حصارکشی بسیاری از مردم را مجبور به ترک زمین‌هایشان کرده و بی کاری یک مشکل جدی در انگلستان شده بود. جامعه‌ی صنعتی این نیروی کار اضافی را در نهایت جذب می‌کرد، اما در آن هنگام این امر میسر نبود. در واقع ماشین جای نیروی کار را می‌گرفت و بدان وسیله مشکل بی کاری را وخیم‌تر می‌ساخت. گاهی در حملات جنون آمیز بی نتیجه ای، دسته‌هایی از کارگران بی کار کارخانه‌ها را به آتش کشیده و آشوب به پا می‌کردند.
صاحب نظران بر سر این که آیا افراد معمولی در مرحله‌ی آغازین انقلاب صنعتی واقعاً وضع بدتری داشتند یا نه، با هم موافق نبودند. شواهد آماری محدود در این مورد حاکی از آن است که در انگلستان میانگین درآمدهای واقعی (درآمدهای سرانه) به تناسب نوسان قیمت‌ها تغییر می‌کرد. در اوایل سال‌های 1800 میل به کاهش داشت، لیکن در دهه‌ی سوم این قرن، این روند معکوس شد. در سال‌های 1840، و باز در سال‌های 1860، میانگین درآمد واقعی موقتاً کاهش داشت، اما در بقیه‌ی این قرن عموماً این گرایش به سمت بالا بود. در 1870 میانگین درآمدهای واقعی دو برابر سطح 1800 بود؛ در 1900 این میانگین‌ها باز هم دو برابر شد و به سطحی چهار برابر بالاتر از 1800 رسید.
بنابراین یک زمینه‌ی نهانی در جهت بهبود کیفیت زندگی، طی دوره‌ای که انقلاب صنعتی آن را فرا گرفته بود، جریان داشت؛ لیکن پیش‌تر به این امر پی برده شده بود. گسستگی اجتماعی آن عصر بسیار آشکار بود، و بر این گسستگی‌ها بود که منتقدان آن دوره طبع نویسندگی پر حرارت خود را متمرکز می‌ساختند. داستان‌نویسانی مانند چارلز دیکنز درباره‌ی شرایط اسفبار کارخانه‌ها و شهرها داستان‌هایی نگاشتند. اما انتقادهای کوبنده‌ای که از سوی فیلسوفان اقتصادی معاصر مطرح شد، برای منظور ما در این جا، اهمیت بیش‌تری دارد.

پی‌نوشت‌ها:

* کارشناس علوم اقتصادی

منبع: این مقاله ترجمه‌ای است از:
Howard S. Dye, John R. Moore, J. Fred Holly, Economics: Principles, Problems, and Perspectives, Boston, Allyn and Bacon, 1963, Chapter 3, p. 38- 59



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط