واژه ی ارتداد
در «لسان العرب» آمده است:«ارتداد، به معنای رجوع و بازگشت است و «مرتد» از همین ریشه است، استرداد چیزی، به معنای درخواست بازگرداندن آن چیز است».(1)
شبیه همین تعریف در کتاب «الصاح» آمده است .(2)
کتاب مفردات راغب نیز لغت ارتداد را در فرهنگ قرآن بدین گونه تعریف کرده است:
«ارتداد و ردّه، به معنای بازگشت از راه پیموده شده است، با این تفاوت که واژه ی رده در خصوص کفر به کار می رود و لغت ارتداد، در مورد کفر و غیر آن استعمال می گردد. در آیات (إِنَّ الَّذین ارتدّوا علی أَدبارهم) و(یا أَیُّها الذین آمنوا مَنْ یَرْتَدّ مِنْکُمّ عَنْ دِینِه) ارتداد به معنای بازگشت از اسلام به کفر است».(3)
پس به طور اختصار، ارتداد به معنای بازگشت و رجوع می باشد.
ارتداد در اصطلاح
در اصطلاح فقها و متکلمان اسلامی، ارتداد به معنای روی گردانی فرد مسلمان از دین اسلام و پذیرش دینی دیگر است . بنا به تعریف امام خمینی (رحمه الله):«مرتد کسی است که از اسلام خارج شود و کفر را برگزیند».(4)
و بنا به تعریف ابن قدامه از فقهای اهل سنت:
«مرتد کسی است که از دین اسلام به کفر باز گردد.»(5)
ارتداد در قرآن
در قرآن کریم در موارد متعددی، از مرتدان سخن به میان آمده و به آنها وعده ی عذابی سخت و جانکاه داده شده است:(لا یَزَالُونَ یُقَتِلُونَکُمْ حَتى یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکمْ إِنِ استَطعُوا وَ مَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولَئک حَبِطت أَعْمالُهُمْ فى الدُّنْیَا وَ الاَخِرَه وَ أُولَئک أَصحاب النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).(6)
«و مشرکان پیوسته با شما می جنگند، اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند ولی کسی که از آیینش برگردد و در حال کفر بمیرد تمام اعمال نیک [گذشته ی] او در دنیا و آخرت بر باد می رود و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود».
(مَن کفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمانِهِ إِلا مَنْ أُکرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطمَئنُّ بِالایمانِ وَ لَکِن مَّن شرَحَ بِالْکُفْرِ صدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ).(7)
«کسانی که بعد از ایمان کافر شوند ـ بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است ـ آری، آنها که سینه ی خود را برای پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آنها است و عذاب عظیمی در انتظارشان!».
در این آیات و آیات مشابه (8)، مرتدان به عنوان افرادی مغضوب الهی، گرفتار عذاب شدید و اعمال بر باد رفته معرفی گردیده اند.
در مورد کیفر دنیوی مرتد گرچه در قرآن سخنی به میان نیامده است، اما در سخنان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام)، که کلام آنان به عنوان تفسیر وتبیین آیات الهی محسوب می شوند، کیفر دنیوی مرتد بیان شده است.
اقسام مرتد
فقهای شیعه مرتدان را به دو گروه ملی و فطری تقسیم کرده اند . مرتد فطری کسی است که از پدر و مادر مسلمان ـ هر دو یا یکی از آنان ـ به دنیا آمده باشد و پس از بلوغ و پذیرش اسلام، از اسلام برگردد. مرتد ملی به کسی گفته می شود که والدین او هر دو غیر مسلمان باشند و پس از بلوغ پذیرای اسلام شود و سپس از اسلام برگردد.حکم مرتد در فقه شیعه
در مورد حکم مرتد، فقهای شیعه بین مرد و زن مرتد تفاوت قایل اند . زن مرتد ـ فطری یا ملی ـ در صورت توبه کردن، توبه ی او پذیرفته است و احکام ارتداد از او برداشته می شود، و در صورت توبه نکردن، زندانی و تعزیر می شود.اما حکم مرد مرتد فطری با مرتد ملی متفاوت است . رأی مشهور فقها آن است که توبه ی مرتد فطری پذیرفته نیست و حکم او اعدام است، اما مرتد ملی می تواند توبه کند و از ارتداد دست بردارد، در غیر این صورت، حکم او اعدام خواهد بود.
قابل ذکر است که توبه ای که در این مباحث مطرح است، توبه ظاهری و فقهی است که در مقابل حاکم شرع انجام می گیرد و چه بسا فرد توبه کننده، واقعاً و باطناً دست از ارتداد خود نکشیده باشد . اما توبه ی واقعی و باطنی که فرد در نهاد خود از کرده ی خویش پشیمان شود و به آغوش اسلام برگردد، قطعاً و بدون تردید نزد خداوند پذیرفته است و عذاب اخروی را از او باز می دارد، هر چند در مورد مرتد فطری، مانع از کیفر دنیوی او نمی شود.
توبه ی ظاهری در مقابل دادگاه شرعی و بازدارنده ی از کیفر دنیایی است، اما توبه ی واقعی و باطنی، در مقابل خداوند و بازدارنده ی از عقوبت اخروی است .
حکم مرتد در فقه اهل سنت
اکثر فقهای اهل سنت، بی آنکه که تفاوتی بین زن و مرد و مرتد فطری و ملی قایل باشند، توبه ی مرتد را مقبول و مانع از اجرای کیفر می دانند و در غیر این صورت، کیفر قتل را سزاوار او می شمارند . ابوحنیفه، شافعی، مالک و اکثر فقهای اهل سنت بر این نظرند . ابن قدامه از فقهای برجسته اهل سنت می نویسد:«مرتد کشته نمی شود مگر در صورت توبه نکردن ... این نظر اکثر اهل علم [فقهای اهل سنت] است».(9)
حال که با معنای لغوی و اصطلاحی ارتداد، کاربرد این واژه در قرآن، اقسام مرتدان و حکم آنها در فقه شیعه و اهل سنت آشنا شدیم، نوبت به آن می رسد که از ماهیت ارتداد و شرایط مرتد شدن آگاه شویم. فصل آینده به همین منظور سامان یافته است .
ارتداد چیست؟ مرتد کیست؟
تاکنون معنای لغوی و اصطلاحی ارتداد، اقسام مرتد و حکم هر کدام و آیاتی چند از قرآن کریم در این مورد بیان شد. اما آیا می توان با توجه به همین اطلاعات، فردی را که تا دیروز مسلمان خوانده می شد و امروز غیر مسلمان نامیده می شود، مرتد نامید و در دم جان او را ستاند و خونش را حلال شمرد؟آنچه در این بحث مهم است توجه به ماهیت ارتداد است، و این که شرایط و خصوصیات یک فرد مرتد چیست؟ آیا هر فرد مسلمانی که پس از بلوغ و رشد فکریش، در اعتقادات و اصول دین خود دچار تردید و سؤال شود، و در آنچه تاکنون از پدر و مادر و اطرافیان و محیط پیرامون خود شنیده است، دچار تردید گردید و در مقابل آنها علامت سؤالی گذاشت تا به آنها عالمانه و محققانه بنگرد و اعتقاد پیدا کند، چنین فردی مرتد است؟ مگر تحقیق و بازنگری در عقاید تقلیدی گذشته جرم است که مجازاتی در پی داشته باشد؟ و مگر پیدایش سؤال در ذهن کسی، عملی اختیاری است که متعلق تکلیف شرعی قرار گیرد و مکلفی به خاطر سؤال داشتن، مورد عقوبت قرار گیرد؟
اکنون باید به این مسئله مهم توجه شود که آیا ماهیت ارتداد، ماهیتی سلبی و از نوع «عدم اعتقاد» است، یا خیر، دارای ماهیتی ایجابی و از نوع «انکار» و رد است؟ اگر ارتداد ماهیتی سلبی داشته باشد، لاجرم باید کسی که در مقام تحقیق و مطالعه است و هنوز به اعتقاد قاطعی در زمینه ی اصول عقاید دست نیافته است، و یا کسی که در دالان سؤال و تردید به سر می برد و هنوز پاسخی برای آنها نیافته است، مرتد به حساب آیند، چرا که این افراد هنوز «معتقد» نشده اند. اما اگر ماهیت ارتداد ایجابی باشد، صرف سؤال و تردید و اعتقاد نداشتن، برای مرتد نامیده کسی کافی نیست و باید علاوه بر آن، به نفی و انکار عقاید اساسی اسلام بپردازد. در همین فرض نیز که ارتداد را از نوع انکار بدانیم، باید بررسی کنیم که آیا انکار هر عقیده و آیینی که در نزد مسلمانان «اسلامی» شمرده می شود موجب ارتداد است، یا انکار و نفی عقاید خاصی مورد نظر است؟ آیا انکار ارتدادآمیز، فقط در حیطه ی اصول دین اسلام یعنی توحید و نبوت و معاد خلاصه می شود یا دامنه ای فراتر دارد و شامل انکار فروع دین مثل نماز و روزه و.. هم می شود و یا نه فراتر از آن، شامل هر عقیده و آیینی که دینداران بدان پای بندند می گردد؟
لزوم تفکر در اصول دین
در مورد سؤال نخست که آیا ارتداد از سنخ «عدم اعتقادـ است و ماهیتی سلبی دارد یا از سنخ «اعتقاد به عدم» و دارای ماهیتی ایجابی است، باید گفت: اسلام بیش از هر مکتب دیگری بر تفکر و تعمق، مطالعه و پژوهش؛ و درایت و بصیرت پیروان خود تأکید ورزیده است . تمامی فقهای تشیع بر این باورند که تقلید در اصول دین روا نیست و باید همه ی مسلمانان اعم از زن و مرد، جوان و میان سال و کهن سال و حتی بی سواد و با سواد، بر پذیرش دین خود دلیل و استدلال داشته باشند و البته این دلایل در نزد همه کس لازم نیست از نوع براهین مصطلح فلسفی باشد، بلکه هر فرد در حد درک و ظرفیت خود، باید دلیل قانع کننده ای برای مسلمان بودن خود داشته باشد.در قرآن کریم آیات فراوانی مسلمانان را به تعمق و تفکر دعوت کرده است و از افرادی که به پیروی از آباء و اجداد خود و یا بزرگان و رهبران جامعه، به عقیده ای گرویده اند، سخت انتقاد کرده است . قرآن با بیان اصلی کلی، همه را به پیروی از «علم قطعی» دعوت کرده و از ترتیب اثر دادن به حدس ها و گمان ها به شدت نهی نموده است و ریشه ی بسیاری از تباهی ها را، پیروی از ظن و گمان می داند:
(وَ لاتَقْف مَا لَیْس لَک بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السمْعَ وَ الْبَصرَ وَ الْفُؤَادَ کلُّ أُولَئک کانَ عَنْهُ مَسئُولاً).(10)
«از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسئولند».
(وَ إِن تُطِعْ أَکثرَ مَن فى الاَرْضِ یُضِلُّوک عَن سبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلا الظنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلا یخْرُصون).(11)
«اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند، [زیرا] آنها تنها از گمان پیروی می کنند و تخمین و حدس [واهی] می زنند».
خداوند در قرآن تنها کسانی را به لقب «عبادی» (بندگان من) و «أُولوالألباب» (صاحبان خرد و اندیشه) مفتخر می کند که همه سخنان را بشنوند و در آنها تدبر کنند و سپس «بهترین» آنها را برگزیده و از آن پیروی کنند:
(فَبَشرْ عِبَادِالَّذِینَ یَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ أُولَئک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئک هُمْ أُولُوا الاَلْباب).(12)
«پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند».
از سوی دیگر، خداوند بهترین سخن را «قرآن» معرفی می کند:
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسنَ الحَْدِیثِ کِتاباً مُّتَشابِهاً مَثَانى ...ذَلِک هُدَى اللَّهِ یهْدِى بِهِ مَن یَشاءُ).(13)
«خداوند «بهترین سخن» را نازل کرده، کتابی که آیاتش [در لطف و زیبایی و عمق و محتوا] همانند یکدیگر است ... این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی کند».
با ضمیمه نمودن دو آیه فوق به یکدیگر، به این نتیجه می رسیم که خردمند کسی است که قرآن را به عنوان بهترین سخن برگزیند و بپذیرد. طبیعی است که چنین فردی، خود نیز دارای «بهترین سخن» است:
(وَ مَنْ أَحْسنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قَالَ إِنَّنى مِنَ الْمُسلِمِینَ).(14)
«چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید من از مسلمانانم؟».
بنابراین از نظر قرآن، خردمند و فرهیخته کسی است که نه از روی تقلید و گمان، بلکه از سر تحقیق و پژوهش به بهترین سخن و آیین دست یابد و آن را سرمشق زندگی خود قرار دهد.
تردید و پرسش، لازمه ی تفکر
ناگفته پیداست که تقلیدی نبودن اصول دین و لزوم تحقیق در آن، تقلید نکردن از آباء و اجداد و رهبران فکری جامعه و شنیدن سخنان این و آن و انتخاب بهترین آنها، بدون پرسش و تردید و شبهه در باورهای پیشین خود ممکن نیست . رسیدن به هر «جوابی» از مسیر پرپیچ و خم «پرسش» می گذرد و استراحت در ساحل نجات علم و یقین، از دریای پر تلاطم شک و تردید . مگر می توان بدون داشتن شبهه و تردید دست به پرسیدن زد و مگر می توان بدون پرسش، به پاسخ دست یافت .لازمه ی هر تحقیقی برخورد با نقاط مبهم و تاریک است و لازمه ی چنین برخوردی، پیدایش سؤال و تردید، و این همه، مقدمات مبارکی هستند برای زایش فرزند فرخنده ای به نام دانش و یقین .
از این رو پیشوایان معصوم ما، نه تنها با سؤال کنندگان در عقاید دینی برخوردی نامهربان و سرزنش آمیز نداشتند، بلکه با آغوش باز پذیرای آنان می شدند و با متانت به پاسخگویی آنان می پرداختند. با پژوهش و پرسش است که ایمانی استوار و محکم که با تندباد افکار و اندیشه های مخالف دچار تزلزل نشود، به دست می آید .
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: مردی به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و از هلاک شدن خود خبر داد.
ـ یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) [مرا دریاب] که هلاک شدم.
ـ آیا وسوسه گری به تو گفت: تو را چه کسی آفریده است؟ تو گفتی خداوند و سپس از تو پرسید: پس خدا را چه کسی آفریده است؟
ـ آری، قسم به خدایی که تو را برانگیخته چنین است .
ـ سوگند به خداوندی که این «محض ایمان» است.(15)
محمدبن مسلم از صاحب ویژه ای امام صادق (علیه السلام) می گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام)، من در سمت چپ ایشان و زراره در سمت راست آن حضرت نشسته بودیم که ابوبصیر وارد شد و از امام (علیه السلام) پرسید:
ـ در مورد کسی که در وجود خداوند شک کرده است چه می فرمایید؟
ـ او کافر است.
ـ اگر کسی در نبوت رسول خدا شک کند چطور؟
ـ او کافر است .
سپس امام (علیه السلام) رو به زراره کردند و فرمودند:
«إنّما یکفر إذا جَحَد» (16) یعنی در صورتی کافر است که به انکار [خدا و رسول] بپردازد و صرف شک در خدا و رسول، موجب کفر نیست .
در حدیث دیگری امام صادق (علیه السلام) ریشه ی کفر کافران را «انکار جاهلانه» معرفی می کنند، چرا که اگر افراد ناآگاهی که از معارف دین بهره ی کافی ندارند، در همان نقطه ی نادانی متوقف می شوند و به اظهار نظر نپردازند و «ندانسته های» خود را به نام «نبودها» توجیه نکنند و دست به انکار اموری که از آن بی خبرند نزنند، دچار کفر و بیراهگی نخواهند شد.
«هرگاه بندگان، در چیزی که نمی دانستند متوقف می شدند (اظهار نظر نمی کردند) و آن را انکار نمی کردند، هرگز کافر نمی شدند.»(17)
در حدیث دیگری از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ـ که به «حدیث رفع» مشهور است ـ، عقوبت و کیفر افعال نه گانه ای از امت اسلامی برداشته شده است که از جمله ی آنها «وسوسه فکری در امور آفرینش» است:
«از امت من [کیفر] نُه خصلت برداشته شده است: ... وسواسی که در راه تفکر نسبت به آفرینش پیدا می شود.(18)
پینوشتها:
1. «الارتداد: الرجوع و منه المرتد و استرده الشیء سأله أن یرده علیه .» لسان العرب، ابن منظور: 174/3.
2. الصحاح، جوهری:473/2.
3. «الارتداد الرده، الرجوع فی الطریق الذی جاء منه، لکن الرده تختص بالکفر و الارتداد یستعمل فیه و فی غیره، قال: (إِنَّ الَّذین ارتدّوا علی أَدبارهم) و قال: (یا أَیُّها الذین آمنوا مَنْ یَرْتَدّ مِنْکُمّ عَنْ دِینِه) و هو الرجوع من الإسلام إلی الکفر». مفردات غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص 192.
4. «المرتد هو من خرج عن الإسلام واختار الکفر». تحریرالوسیله : 366/2.
5. «المرتد هو الراجع عن دین الإسلام إلی الکفر». مغنی ابن قدامه: 74/10.
6. بقره /217.
7. نحل /106.
8. آل عمران /86 و 87 و 100 و 149؛ بقره /109.
9.«انه [مرتد] لا یقتل حتی یستتاب ... خذا قول أکثر أهل العلم». مغنی، ابن قدامه: 76/10.
10. اسراء/36.
11. انعام /116.
12. زمر /17 و 18.
13. زمر /23.
14. فصلت /33.
15. اصول کافی، کلینی (رحمه الله) :425/2.
توضیح آن که، نگرانی و دلواپسی فرد سؤال کننده، نشانگر ایمان ناب او است نه آن که صرف تردید وسوسه او، ایمان محض شمرده شود.
16. اصول کافی: 399/2.
17. «لو انّ العباد إذا جهلوا و توقّفوا و لم یجحدوا، لم یکفروا». همان: 388/2.
18. «رُفع عن أُمّتی تسع خصال:... الوسوسه فی التفکر فی الخلق». همان:463/2.
منبع : کتاب مسائل جدید کلامی
/ج