ارتداد و آزادی بیان (1)

پس از بحث پیرامون ماهیت ارتداد و شرایط مرتد و رابطه ی ارتداد با مسأله ی آزادی اندیشه، اینک نوبت به آن رسیده است که پیرامون رابطه ارتداد با آزادی بیان سخن گفته شود. در این حوزه، گاه این سؤال و اشکال مطرح می شود که:
شنبه، 14 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتداد و آزادی بیان (1)
ارتداد و آزادی بیان (1)

 

نویسنده : آیت الله سبحانی




 

طرح اشکال: حکم ارتداد، منافی با آزادی بیان

پس از بحث پیرامون ماهیت ارتداد و شرایط مرتد و رابطه ی ارتداد با مسأله ی آزادی اندیشه، اینک نوبت به آن رسیده است که پیرامون رابطه ارتداد با آزادی بیان سخن گفته شود. در این حوزه، گاه این سؤال و اشکال مطرح می شود که:
«چرا نباید به محققی که مدت ها در مسایل اساسی دین اندیشه ورزیده است، ‌اجازه سخن گفتن داد؟ خواه محقق مورد نظر بر وفق عقیده ی دینداران به نتیجه رسیده باشد و خواه ناموافق با عقاید آنان، باید نتیجه ی تلاش علمی خود را بیان دارد تا دیگران از حاصل تلاش علمی او بهره برند و یا با رد و نقض آن به تکاپوی اندیشه ها و حرکت کاروان علم و اندیشه مدد رسانند. بنا نیست تنها موافقان دین مدار در سخن گفتن و ابراز اندیشه آزاد باشند که در این صورت دیالوگ علمی رخ نخواهد داد. خود گفتن و خود شنیدن و یا یک تنه به نزد قاضی رفتن، البته که برای صاحب صدا و مدعی خرسند کننده است، اما گره ای از معضلات علمی و دعواهای حقوقی باز نخواهد کرد. باید مذاکرات علمی دو یا چند جانبه برگزار شود ؛ تا هم گویندگان عقده های علمی خود را بگشایند و هم شنوندگان از این رهگذر کام یابند و بهترین سخن را دریابند و به کار گیرند. آن چنان که قرآن کریم «خردمندان» را توصیف نموده است:
(فَبَشرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسنَهُ أُولَئک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئک هُمْ أُولُوا الاَلْبَابِ)(1)
«پس بندگان مرا بشارت ده،‌همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند، آنان کسانی اند که خدا هدایتشان کرده و آنها خرمندانند».
بنابراین، گر چه شنیدن نوای مخالف مرتد برای دیندارانی که سخت به عقاید دینی معتقدند، تلخ و ناگوار است، اما برای کمک به پیشبرد کاروان علم و اندیشه باید این تلخی را به جان خرید و بر تحمل اندیشه های ناموافق شکیبا بود.»

ماهیت آزادی

قبل از بحث و بررسی پیرامون اشکال فوق، بجا است در مورد معنای آزادی، تأمل و درنگ شود که آیا آزادی به معنای «رهایی مطلق» از هر قید و بند و محدودیتی است یا به معنای «رهایی نسبی» از محدودیت ها؟
در صورتی که آزادی به معنای رهایی مطلق باشد، هیچ کس و هیچ چیز ی، یارای محدود کردن اراده ی آدمی را ندارد و انسان طبق سلیقه ی خود، هر گونه که خواست می تواند بیندیشد و رفتار کند. اما آیا چنین مرتبه ای از آزادی معقول و ممکن است یا نه؟

الف: لیبرالیسم و آزادی

در جوامع لیبرال که فلسفه ی لیبرالیسم به عنوان نظم اجتماعی پذیرفته شده است، انسان در ابعاد مختلف زندگی آزاد است، اما آزادی او محدود به دو چیز است:
1. رعایت حقوق انسان های دیگر .
2. رعایت حقوق جامعه.
هر کسی می تواند تا جایی که باعث مزاحمت برای سایر شهروندان نیست، هر طور که می خواهد بیندیشد و رفتار کند و در این میان تفاوتی بین دیندار و بی دین نیست.
از حقوق تک تک انسان ها به عنوان شهروندان جامعه لیبرال گذشته، رفتار اجتماعی هر کس نباید آسیبی به حقوق «اجتماع» به عنوان یک کل، ‌وارد کند، چه بسا رفتار کسی، آسیبی به حقوق هیچ شهروندی به عنوان یک فرد انسان نرساند، ‌اما اساس اجتماع و موجودیت آن جامعه و ارکان حکومت و نظام را متزلزل سازد.
افشای اسرار و اطلاعات نظامی، اقتصادی و سیاسی جامعه، گر چه به طور مستقیم به هیچ یک از شهروندان جامعه آسیبی نمی رساند و در زندگی خصوصی آنان رخنه ای ایجاد نمی کند، اما چه بسا باعث هجوم بیگانگان به مرزهای جغرافیایی یا ساقط کردن حکومت و... گردد. از این روی در همین جوامع که به عنوان نماد حکومت های آزاد مطرحند، آزادی فردی انسان ها به معنای «رهایی مطلق» نیست و آزادی هر فرد، محدود به حقوق فردی سایر شهروندان و نیز حقوق جامعه به عنوان یک کل است.(2)
جان استوارت میل، یکی از متفکران لیبرالیسم معتقد است:
«رفتار فرد در جامعه مبتنی بر دو شرط مهم و اساسی است:
شرط اول این است که افراد به منافع همدیگر یا در واقع به یک رشته منافعی که به موجب نص روشن قانون (یا بر حسب تفاهم ضمنی) جزء حقوق مسلم شناخته شده است، زیان نزنند.
شرط دوم این است که هر فردی تعهدات خود را نسبت به جامعه (که میزان و حدود آن باید به طور عادلانه تعیین شود) برگردن گیرد و از هیچ گونه کار یا فداکاری که برای حراست افراد از زیان دیدن و دردسر کشیدن لازم است دریغ نورزد . جامعه حق دارد این شرایط را جبران و به هر قیمتی که شده است، بر آنهایی که می کوشند شانه از زیر تعهدات خود خالی کنند تحمیل نماید».(3)
دکتر سروش که مقاله «فقه در ترازو»(4) حکم مرتد را با آزادی بیان در تعارض می دید، پس از چندی در ضمن سخنرانی خود در آمریکا، وجود آزادی بیان به صورت مطلق را حتی در جوامع لیبرال دموکراسی نفی کرد و آن را مقید به حفظ حدودی مانند تمامیت ارضی و منافع ملی در آن جوامع دانست:
«دلیل دوم مخالفان آزادی بیان این است که می گویند شما اگر به آزادترین کشورها یا به تعبیر دیگر، کشورهایی که بیشترین ادعا را در باب رعایت حقوق بشر دارند بنگرید، خواهید دید که در آنها نیز آزادی بیان به نحو مطلق وجود ندارد، این سخن البته درست است . در هر کشوری چه آمریکا و چه اروپا، اگر کسی بخواهد از آزادی بیان در جهت تجزیه آن کشور استفاده کند، یا از آزادی بیان برای ایجاد فتنه هاو آشوب های قومی بهره گیرد و مردم را به جان هم انداخته و فتنه برانگیزد، با او برخورد می کنند. خاک، سرزمین، کشور و ملیت آن قدر محترم است که تمامیت آن بالاتر از هر ارزشی است، حتی ارزش آزادی بیان.»(5)

ب: اسلام و آزادی

در نگاه اسلام تنها رعایت حقوق دیگر انسان ها و جامعه کافی نیست، بلکه در مرتبه ی بالاتر و در درجه ی نخست، رعایت «حق آفریدگار یکتا» بر بندگان امری بایسته و لازم است .
اگر پذیرفته شود که مرز آزادی هر فرد «حقوق دیگران» است، چه کسی سزاوارتر از خدای یکتا و روزی دهنده ی آدمیان است که رعایت حقوق او بر بندگانش لازم و ضروری باشد، پروردگار بزرگ به عنوان خالق و روزی دهنده و تدبیر کننده ی کار آدمیان و جهانیان حقوقی بر گردن ما انسانها دارد، که آنها را در قالب «بایدها و نبایدها» یا اوامر و نواهی منعکس نموده است .
رعایت بایدها و نبایدهای الهی نه تنها از سوی فرد فرد شهروندان الزامی است، بلکه بر حاکمان و دولتمردان نیز لازم و بایسته است . در این نگاه، حاکم و محکوم و شهروند و دولتمرد، همگی به عنوان بندگان خدا، باید حقوق الهی را پاس بدارند و اراده ی حق را در جامعه عملی سازند .
از مرتبه ی حقوق الهی پایین تر، باید شهروندان تکالیفی که در مقابل جامعه بر عهده دارند به انجام رسانند و حاکمان نیز، به عنوان نماد حکومت و اراده ی جامعه، در مقابل شهروندان به رعایت حقوق آنان همت گمارند.
در مرتبه ای نازل تر، شهروندان نیز در بین خود باید حقوق یکدیگر را مراعات کنند تا همگی در حیطه ی خود، با آرامش و آسودگی زندگی کنند. بنابراین در این نگاه کلان حقوقی، آزادی هر فرد محدود به حدود سه گانه است:
1. حقوق خداوند بر انسان ها .
2. حقوق جامعه بر شهروندان .
3. حقوق شهروندان بر یکدیگر.

حکم ارتداد و آزادی

اکنون بر اساس این نگاه کلان حقوقی، باید به مسأله ی مورد بحث پرداخت و رابطه ی فرد مرتد با حقوق الهی و جامعه را بررسی کرد.

الف: مرتد و حقوق خداوند

بر اساس حقی که خداوند بر انسان ها دارد (که در قالب بایدها و نبایدها آنها را به وسیله ی آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) بیان داشته است)، فرد مرتد نباید به ابراز و اظهار عقاید الحادی خود در بین عوام مردم بپردازد و از این رهگذر موجب انحراف فکری آنان گردد. فرد مرتد تا جایی که به اظهار و تبلیغ عقاید خود نپرداخته است و تنها در فضای اندیشه و فکر خود از عقاید اسلامی رو گردانده و به عقاید الحادی گراییده است، تنها به لحاظ کلامی (علم کلام) مرتد شده است . در بخش پیشین، در مورد حکم چنین فردی به تفصیل سخن گفته شد.
اما وقتی که فرد مرتد به ابراز و اظهار عقاید الحادی خود می پردازد، علاوه بر ارتداد کلامی، به ارتداد فقهی نیز دچار شده است و بدین لحاظ مشمول نواهی فقهی قرار می گیرد .
اشکال نشود که «اکنون که فرد به ارتداد گراییده است و از اساس، موجودی به نام خداوند را نمی شناسد، سخن از حقوق الهی گفتن با او و لزوم رعایت و پاسداشت حقوق خداوند، سخنی لغو و بیهوده است»؛ چرا که روی سخن در این مرحله با فرد مرتد نیست تا او قانع شده و به رعایت حقوق خداوند توصیه شود، بلکه سخن با مسلمانانی است که به خداوند بزرگ اعتقاد دارند و او را صاحب حقی گران بر خود می دانند، اما پیرامون حکم ارتداد و آزادی بیان به سؤال و اشکال پرداخته اند. در مقام اقناع این گروه پرسشگر و معتقد می توان گفت: هم چنان که اقامه ی نماز و گرفتن روزه و پرهیز از غیبت و دروغ از دستورهای خداوند است و رعایت حقوق الهی به معنای عمل کردن به این دستورها است، جلوگیری از شیوع الحاد و بی دینی نیز از دستورهای همان خداوند است که عمل به این دستور از جمله حقوق خداوند بر ما است . همچنان که به دلیل «آزادی عمل» نمی توان از اقامه ی نماز و روزه گرفتن خودداری کرد، به دلیل «آزادی بیان» نیز نمی توان به فرد مرتد اجازه ی نشر الحاد در بین مسلمانان را داد.

ب: مرتد و حقوق جامعه

گذشته از حقوق الهی، «حق جامعه» و اجتماع مسلمانان ایجاب می کند که از هر گونه ترویج الحاد و بی دینی در جامعه جلوگیری شود . مگر نه این است که هر جامعه ای در مقابل تجاوز به آب و خاک و هر گونه حادثه ای که منافع ملی آنان را خدشه دار می کند، حساسیت نشان می دهد و در مقابل آن می ایستد؟ مگر نه این است که هر جامعه سرمایه های مادی و معنوی خود را پاس می دارد و در مقابل هر کسی که این سرمایه ها را تهدید کند ایستادگی می کند؟ مگر غیر از این است که هر جامعه ای «میراث فرهنگی» خود را ارج می نهد و در مقابل تاراج میراث فرهنگی، از خود عکس العمل نشان می دهد؟ حال قضاوت کنیم که از بین سرمایه های مادی و معنوی جامعه کدام یک مهم تر است؟ آیا حفظ معادن نفت و گاز و آهن مهم تر است یا حفظ هویت دینی و فرهنگی؟ آیا از دست دادن مجسمه ای سنگی یا قطعه طلایی باستانی برای جامعه اسلامی زیان بارتر است، یا از دست دادن اندیشه و فرهنگ اسلامی که مردم مسلمان تمامی اعمال فردی و اجتماعی خود را از بدو تولد تا هنگام مرگ بر اساس آن تنظیم کرده اند؟ انصاف دهیم که دین و آیین مردم مسلمان که جهت بخش زندگی روزمره، وحدت بخش دل ها و جان ها، اساس هویت تاریخی و ملی، سرمایه ی معنوی زندگی دنیوی و اخروی آنان است، کمتر از چند کیلومتر خاک، مجسمه ای باستانی، طلا و نقره ای تاریخی یا دست نوشته ای قدیمی است؟ اگر از دستگاه انتظامی و امنیتی جامعه می خواهیم که این گونه سرمایه ها را حفظ کرده، از آسیب رسانیدن به آنها جلوگیری کنند؛ از مرزبانان عقیدتی نیز بخواهیم که دین و آیین جامعه را حفاظت کنند و از آسیب رسیدن به اعتقادات اسلامی مردم جلوگیری نمایند. شهید مطهری در این زمینه کلامی نغز و دل نشین دارد:
«...بله اسلام یک مطلب را از آن بشریت می داند، اسلام هر جا که توحید به خطر بیافتد برای نجات توحید می کوشد. چون توحید عزیزترین حقیقت انسانی است... .
اگر کسی از جان خودش دفاع بکند، آیا این دفاع را صحیح می دانید یا غلط؟ همچنین اگر ناموس کسی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع بکند، اگر مال و ثروت کسی مورد تجاوز قرار گرفت، باید دفاع بکند. اگر سرزمین مردمی مورد تجاوز واقع شد باید دفاع بکنند. تا این جا کسی بحث ندارد، اگر کسی برای دفاع از علم بجنگد چطور؟ همین طور است. برای نجات صلح بجنگد چطور؟ همین طور است .
توحید حقیقتی است که مال من و شما نیست، مال بشریت است. ‍[لذا اگر توحید به خطر بیافتد دستور اقدام می دهد] ولی معنایش این نیست که می خواهد به زور توحید را وارد قلب مردم کند. بلکه عواملی را که سبب شده است توحید از بین برود، از بین می برد؛ آن عوامل که از بین رفت فطرت انسانی به سوی توحید گرایش پیدا می کند. مثلا وقتی تقالید، تلقینات، بتخانه ها و بتکده ها و چیزهایی را که وجود آنها سبب می شود که انسان اصلاً در توحید فکر نکند، از بین رود، فکر مردم آزاد می شود. همان کاری که حضرت ابراهیم (علیه السلام) انجام داد».(6)
قرآن کریم نیز در آیه 72 سوره ی آل عمران از توطئه ای خبر می دهد که گروهی از دانشمندان اهل کتاب برای سست کردن عقاید مردم مسلمان و بی اعتبار ساختن عقاید اسلامی، با یکدیگر پیمان بستند که صبحگاهان به محضر پیامبر روند و اسلام آورند، و عصر همان روز از اسلام برگردند و اظهار کفر کنند، تا چنین وانمود شود که عالمان و دانشمندان، بیش از یک روز نتوانستند عقاید اسلامی را تحمل کنند، پس شما مردم عادی چرا مسلمان مانده اید و از اسلام رو برنمی گردانید.
(وَ قَالَت طائفَهٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ ءَامِنُوا بِالَّذِى أُنزِلَ عَلى الَّذِینَ ءَامَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَ اکْفُرُوا ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ)(7)
«و جمعی از اهل کتاب (یهود) گفتند: [بروید به ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید؛ و در پایان روز کافر شوید! شاید آنها [از آیین خود] بازگردند!».

ج. مرتد و حقوق شهروندان

حال که سخن از رعایت حقوق الهی و حفظ حقوق عقیدتی مردم و جامعه اسلامی به میان رفت، این اشکال مطرح می شود که:
«بلی، یکی از حقوق مردم حفظ عقیده ی آنان است و این یکی از مقاصد شریعت نیز هست . اما این تنها حق محترم مردم نیست، یکی دیگر از حقوق مردم هم این است که می توانند با تحقیق، انتخاب و اتخاذ عقیده کننده و یا با تحقیق، تغییر عقیده دهند، و یکی دیگر از حقوق انسان ها این است که باید جان و آبرویشان محفوظ بماند. و یکی دیگر از حقوق آنها این است که آزادیشان در مقام کشف و بیان حقیقت مورد تعرض قرار نگیرد . بنابراین ما فقط با یک حق واحد (مثل حق حفظ عقیده ی عوام الناس) مواجه نیستیم . ما با مجموعه ای از حقوق انسانی رو به روییم که باید همه را با هم حفظ کنیم و لزوماً هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و اگر هم برتری داشته باشد باید دلایل آن برتری به نحو روشن و منقح مطرح شود. معمولاً در این گونه استدلالات، حل جدولی حقوق و حقایق فراموش می شود و موافق آوردن خانه های افقی و عمودی از نظر دور می ماند و فقط به پر کردن یک خانه همت گماشته می شود.»(8)
اضافه شود که چرا وقتی پای سخن مخالفی به میان می آید، صحبت از توطئه ی عقیدتی و به تاراج بردن میراث فرهنگی می کنید و از اثرات مثبت آن غافلید، چرا رویه ی مثبت سکه را نظر نمی کنید که در اثر این مخالفت ها، ‌کاروان علم و اندیشه به جنبش درمی آید و عقل جمعی بشر رو به کمال می رود؟
تردیدی نیست که گفتمان علمی و دیالوگ دو یا چند جانبه، برای پیشبرد قافله ی علوم، امری لازم و ضروری است و این امر نه تنها مورد قبول و امضای پیشوایان دینی بوده، بلکه مورد توصیه و سفارش آنان نیز قرار گرفته است . امام علی (علیه السلام) در توصیه ای عالمانه، همگان را به انجام گفتمان علمی دعوت می کنند:
«نظرهایتان را با هم عرضه کنید تا از آن نظریه ای صحیح و حق، زاده شود».(9)
شیخ بهایی در کشکول خود ضمن بیان تمثیلی نغز، پرسش و پاسخ را همچون مذکر و مؤنثی می داند که از تناکح آنان، فرزند فرخنده ی دانش متولد می شود.
شهید مطهری در زمینه ی لزوم بیان شبهات و سؤالات می گویند:
« آیا اگر کسی واقعا به فکرش از نظر منطقی یک چیزی می رسد در باب خدا، در باب قیامت، در باب‏ نبوت، فکر می‏کند و یک اشکال به ذهنش می‏رسد، حق دارد این اشکال را به‏ دیگران بگوید که برای من در این مسئله شبهه ای پیدا شده است، بیائید این شبهه را برای من حل بکنید؟ البته آزاد است، اشکالش باید حل بشود سؤال کردن در مسائل اصول دین، امر واجب و لازمی است از پیغمبر اکرم(ص)‏ سؤال می‏کردند، از علی (ع) سؤال می‏کردند، از سایر ائمه اطهار سؤال‏ می‏کردند، زیاد هم سؤال می‏کردند و آنها هم جواب می دادند... تا وقتی که انسان‏ روحش روح تحقیق و کاوش است و انگیزه اش واقعا تحقیق و کاوش و فکر کردن است، اسلام می‏گوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سؤال بکنی و هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت می‏رسی».(10)
در جای دیگری شهید مطهری اضافه می کند:
من بر خلاف بسیاری از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهه‏هایی که در مسائل اسلامی می شود با همه علاقه و اعتقادی که به این دین دارم به هیچ وجه‏ ناراحت نمی شوم . بلکه در ته دلم خوشحال می شوم . زیرا معتقدم و در عمر خود بتجربه مشاهده کرده‏ام که این آئین مقدس آسمانی در هر جبهه از جبهه‏ها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندی و سرفرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است....بگذارید بگویند و بنویسند و سمینار بدهند و ایراد بگیرند، تا آنکه‏ بدون آنکه خود بخواهند وسیله روشن شدن حقایق اسلامی گردند. (11)
پیشتر آنجا که از ماهیت ارتداد سخن رانده شد، به نمونه هایی از گفتار و رفتار پیشوایان معصوم دین در زمینه ی تحمل اندیشه ی مخالفان و بحث و مناظره ی علمی با آنان، بدون هیچ گونه تحقیر و توهینی اشاره شد.
اکنون ضمن یادآوری مطالبی که در بخش های پیشین نوشتار و بخش حاضر پیرامون آزادی علمی محققان بیان شد، به طور خلاصه محورهای عمده مباحث مطرح شده یادآوری می شود:
1. مذموم نبودن پرسش و تحقیق فرد مسلمان در زمینه ی معارف دینی و آزادی کامل او برای طرح پرسش و انجام تحقیق.
2. آزادی کامل غیر مسلمانان برای تحقیق پیرامون اسلام با حفظ کامل حرمت آنان.
3. برگزاری دیالوگ های علمی متعدد و فراوان توسط امامان معصوم (علیهم السلام) با غیر مسلمانان که کتب «احتجاج» بخشی از این مناظره ها را گردآوری کرده است.
4. تشویق و تربیت شاگردانی چون هاشم بن حکم، هشام بن سالم، مفضّل و... توسط امامان معصوم (علیهم السلام) برای انجام مناظره های علمی با مخالفان دینی.
با توجه به نکات فوق و سایر مطالبی که در طی مباحث گذشته بیان شد، درمی یابیم که در زمینه طرح پرسش، تحقیق و کشف حقیقت، کوچک ترین مانعی برای هیچ محقق مسلمان یا غیر مسلمانی وجود ندارد و کمترین تعرض و بی احترامی نسبت به او مجاز نیست. هیچ آیه و روایتی و نیز هیچ فتوای فقهی وجود ندارد که تعرض به آبرو یا جان محقق مسلمان یا غیر مسلمان را مجاز شمرده باشد، بلکه بر عکس، آیات و روایات و کلمات عالمان دینی سراسر مملو از تشویق دانش پژوهان به تعمق و تدبر و طرح سوال و پرسش است.

آزادی علمی در مجامع علمی

حل جدولی حقوق مربوط به فرد فرد انسان ها و جامعه اسلامی پذیرفتنی است و در عمل به این راه حل، باید گفت: اصل بیان اشکال و سؤال پذیرفتنی است؛ اما کجا و چگونه؟ آیا در بین همه کس و همه جا می توان از «حق» طرح سؤال و اشکال استفاده کرد؟ آیا رواست که در مورد مهم ترین مباحث هستی شناسی و عمده ترین مباحث دینی، در بین عوام مردم به ایراد و اشکال پرداخت و از آنان انتظار داوری بین سخنان درست و نادرست و پیروی از سخنان درست را داشت؟
مگر نه این است که برای راه یابی قرص یا آمپولی شفا بخش به بازار دارو و جا گرفتن آن در قفسه ی داروخانه ها، باید راه پرپیچ و خم آزمایشگاه ها و مراکز تحقیقاتی طی شده و نظرات علمی آکادمی های معتبر و متخصصان مربوط خواسته شود تا در نهایت مردم عادی و عامی بتوانند از آن قرص و آمپول با اطمینان خاطر استفاده کنند؟ مگر نه این است که هر تولید کننده ی مواد غذایی نمی تواند بدون نظارت مراکز بهداشتی متاع خود را به بازار مصرف عرضه کند؟ چه بسا عده ای سودجو و یا حداقل ناآشنا به نکات بهداشتی، متاعی زیبا و جذاب به بازار عرضه کنند که حاصلی جز بیماری مصرف کنندگان نداشته باشد. از مردمان کوی و برزن نمی توان انتظار داشت که بر اساس اطلاعات محدود پزشکی و بهداشتی شان، در مواجهه با هر دارو یا فراورده ی غذایی، داروی مؤثر را از غیر مؤثر و فراورده ی غذایی بهداشتی را از غیر بهداشتی تشخیص دهند.
اگر در حوزه ی سلامت تن و جسم لازم می دانیم که هر فراورده ی دارویی و غذایی قبل از آن که به بازار مصرف پا گذارد، از فیلتر مجوز متخصصان اهل فن بگذرد، در حوزه ی سلامت روح و روان نیز لازم بدانیم که مباحث علمی دینی که بار معنایی فراتری از فهم عرف مردم عادی دارد، در مجامع اهل فن و متخصصان مربوط طرح شود، تا پس از پختگی و نقادی لازم در بازار مصرف محصولات فرهنگی راه یابد . اصولاً در هر رشته ای، عده ی تولید کنندگان کم اند و شمار مصرف کنندگان فراوان، و بیشتر مصرف کنندگان از قدرت تشخیص کافی برای داوری مناسب و کامل برخوردار نیستند. این مدیران کارگاه ها و متخصصان هستند که می توانند داوری کامل و صحیح را انجام دهند.
آقای دکتر سروش که در مقاله «فقه در ترازو» تقسیم اندیشه ها را به سالم و سرطانی نپذیرفته بود، چندی پس از انتشار این مقاله، در ضمن سخنرانی خود در آمریکا این تقسیم بندی را پذیرفت و بر لزوم وجود آزمایشگاهی علمی برای تشخیص افکار سمی و سپس طرد آنها تأکید کرد:
«دلیل دیگر این بود که می گفتند از آنجا که نباید اجازه پخش و رواج غذای سمی را بدهیم و نسبت به سلامت جسمانی خود حساس باشیم، باید نسبت به سلامت روحی و فکری مردم نیز حساسیت داشته باشیم . می گوییم آری؛ وقتی بر همگان مسلم شد و اجماعی حاصل آمد که چه چیزی مضر است، چه چیزی خطرناک و بیماری زا است، در آن صورت باید از آن جلوگیری کرد... جامعه، یا دست کم جامعه عالمان، جامعه متخصصان، جامعه آگاهان، باید به این نتیجه برسد که چیزی سمی و خطرناک است یا نیست... آزمایشگاه افکار، جامعه علمی عالمان است . شما چه حقی دارید به آزمایشگاه نرفته بگویید که این باطل است یا حق است؟ تمام مطلب همین است .(12)
همچنان که در فصل پیشین گذشت سخن گفتن از «آزادی» بیان وقتی رواست که «اندیشه ها آزاد» باشند و اگر اندیشه ها در بند شدند، بیان ها و قلم ها نیز در بند خواهد بود؛ هر چند در ظاهر بتوانند هر چیزی را بر زبان آورند. در دنیای امروز، به علت بمباران وسیع تبلیغاتی از سوی مراکز قدرت و ثروت، ذهن ها و اندیشه ها، ناخواسته و ندانسته در تصرف مراکز تبلیغاتی است و انسان ها بی آن که مجالی برای فکر و اندیشه بیابند، همان گونه می اندیشند که مراکز قدرت و ثروت می خواهند.
در این زمینه تکرار نقل قولی که چندی پیش از آقای دکتر سروش صورت گرفت، خالی از فایده نیست:
«مقدمه بیان آزاد، فکر آزاد است . ولی آیا واقعاً در آن قبیل کشورها، فکر آزاد است؟ کسانی که بیست و چهار ساعته پای رادیو و تلویزیون نشسته اند و از روزنامه ها تغذیه می کنند، چگونه می توانند فکر آزاد داشته باشند؟... مطابق این استدلال در کشورهایی که دم از آزادی بیان می زنند و منبع و مولد این اندیشه بوده اند حقیقتاً فکری آزاد نیست تا بیانی آزاد باشد . فکر هم اگر آزاد باشد بیانش آزاد نیست؛ برای این که شخص اگر بخواهد بر خلاف جریان آب شنا کند و سخنی بگوید که بر وفق مراد حاکمان و گردانندگان آشکار و نهان جامعه نیست، باید هزار تاوان دهد . مجموع این ادله است که عده ای را واداشته تا بگویند آزادی بیان امر معقول و شریفی نیست و این همه که از آن حرف زده می شود و سخن می رود، صرفاً یک شایعه یا یک مد است . مدی که بها و ارزش چندانی ندارد. شایعه ای که حقیقتی ندارد . سخن دروغی که عده ای زده اند و دیگران هم از سر ساده لوحی آن را باور کرده اند.» (13)
در حوزه ی مباحث دینی، طرح هر سؤال و جوابی باید متناسب با حوصله ی حاضران و مخاطبان باشد . تا جایی که حوصله ی علمی و طاقت عقلی مستمعان و خوانندگان اجازه می دهد، هیچ باکی از طرح سؤال و اشکال و ارایه ی جواب آن نیست . طبیعی است هر چه مباحث دینی و سؤالات و اشکالات عمیق تر و پر مایه تر می شود، شنوندگان و مخاطبان آن در دایره ی کوچکتری قرار می گیرند و از تعداد کمتری برخوردارند.
حاصل آن که، طرح هیچ اشکال و سؤالی در جمع متخصصان معارف اسلامی و صاحب نظران و اندیشمندان این حوزه، ممنوع نیست. افراد ملحد و مرتد نیز می توانند در این گونه مجامع به طرح اشکال و سؤال بپردازند و با حاضران و مخاطبان به بحث و گفتگو بنشینند.
آنها می توانند در این گونه مجامع علمی، عقاید الحادی خود را بیان کنند و به اقامه ی دلیل و برهان بپردازند. ابراز عقاید الحادی و ضد دینی در این گونه مجامع آزاد است و هیچ گونه تعرض آبرویی و جانی در پی نخواهد داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1. زمر /17 و 18
2. فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات و دیگران، ص 452.
3. رساله درباره آزادی، جان استورات میل، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، ص 92.
4. مجله کیان، شمارة 46.
5. همان، ص 10.
6. سیری در سیره ی نبوی، مرتضی مطهری، ص 249-250.
7. آل عمران /72.
8. مجله کیان، شماره ی 46، ص 16، مقاله ی فقه در ترازو، عبدالکریم سروش .
9. «اضربوا بعض الرأی ببضٍ حتی یتولد منه الصواب». غررالحکم، ص 442، حدیث 10063.
10. پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری، ص 96.
11. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، ص 55.
12. نشریه بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، شماره 37، ص 14، مقاله آزادی بیان.
13. نشریه بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، مقاله آزادی بیان، عبدالکریم سروش، ش 37، ص 11-12.

منبع : کتاب مسائل جدید کلامی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.