ابراهیم سیفی
مقدمه
یکی از انقلابیون بسیار فعال و راسخ که نقش برجسته ای در مبارزه علیه پهلوی ایفا نمود، شهید حاج محمدمهدی عراقی بود. ایشان یکی از باسابقه ترین انقلابیون مؤمن و وفادار به آرمان های اسلامی بود، تا آنجا که امام خمینی (ره)، لقب پیشکسوت انقلاب را به او داده اند. قدمت فعالیت مبارزاتی اش، به اواسط دهه 1320 ش یعنی عضویت او در فداییان اسلام و همکاری اش با شهید نواب صفوی برمی گردد.با توجه به شخصیت برجسته شهید مهدی عراقی، پرداختن به زندگی او می تواند روشنگر برخی از زوایای تاریخ معاصر ایران باشد.
دوران کودکی و نوجوانی
محمدمهدی عراقی در سال 1309 ش در مجله پاچنار، خیابان خیام در محدوده بازار تهران، در خانواده ای مذهبی با سطح متوسط اقتصادی، به دنیا آمد. پدرش کوره ی آجرپزی داشت. دوران ابتدایی را در دبستان حافظ سپری کرد. سپس به دبیرستان رفت، اما به علت مشکلات اقتصادی، ترک تحصیل نمود و وارد بازار کار شد.(1) اگر بخواهیم عناصر تأثیرگذار بر روحیه و شخصیت شهید عراقی را در دوران نوجوانی و جوانی برشمریم، باید از سه نهاد مسجد، زورخانه، فدائیان اسلام نام ببریم. اولی نماد و مکان تربیت و اجتماع دینی بود که اعتقاد و ایمان عراقی را شکل داد.دومی، نهاد سنتی ورزش پهلوانی در جامعه ایران آن روز، زورخانه بود؛ که روحیه ی عیّاری و جوانمردی و گذشت را در وجود حاج مهدی ریشه دار و تقویت می کرد.
سومین نهاد و مهم ترین آنها، گروه فدائیان اسلام بود. گروهی سیاسی ــ اسلامی که به معنای متعارف نه حزب بود و نه سازمان و نه... بلکه از مقوله ی تجمعات سیاسی مبتنی بر شور مؤمنانه و جهاد مخلصانه بود. تشکل متکی به ایمان و شجاعت و رادمردی. سردمدار این جمعیت، جوانی روحانی بود. با شخصیت و رفتاری پرکشش و به شدت تأثیرگذار؛ سیدمجتبی نواب صفوی. شهید عراقی بنابر روایت مادر: «به سن 14ــ 13 که رسید همه اش در هیأت های مذهبی بود».(2) یکی از همرزمانش، که او نیز اهل محله پاچنار بود، می گوید: «در محل ما دو نفر بودند به نام مش رمضان که خواروبار فروشی داشت و علی آقا پیراسته... این دو نفر، بچه های محل و زیرگذر قلی و پاچنار را جمع کردند و هیأت ناشرین قرآن را تشکیل دادند. عراقی نیز تقریباً جزو اداره کنندگان هیأت بود».(3) به گفته شخص دیگری که از نوجوانی عراقی را می شناخت، او در نیمه اول دهه 1320 ش، عضو انجمن مبارزه با بی دینی بود (4) و نیز یکی از روحانیونی که در مسجد همان منطقه محل سکونت شهید عراقی، سخنرانی می کرد، می گوید: «چهره نورانی و مردمی ایشان در پای منبرهایمان در خیابان خراسان و جاهای دیگر برای من خیلی آشنا بود».(5)
فدائیان اسلام
مهم ترین رویداد زندگی سیاسی محمدمهدی عراقی در آغاز دوران جوانی، عضویت او در فدائیان اسلام بود. او در 15 سالگی با شهید نواب صفوی آشنا شد و در 1324 ش به فدائیان اسلام پیوست.(6)در مورد فدائیان اسلام، می توان از سه مشخصه اصلی: 1.اعتقاد و ایمان محکم به اسلام و ارزشهای دینی 2.توجه به عدالت اجتماعی و دفاع از حقوق مظلومان 3.مبارزه صریح و غیرسازشکارانه در راستای اعتقادات، نام برد.(7) چنین معیارهایی از سوی فدائیان اسلام و رهبران گروه، طبیعتاً می توانست برای مهدی عراقی بسیار مطلوب تلقی شده و موجب عضویتش در چنین گروهی گردد. نگاهی به خاطرات حاج مهدی عراقی در کتاب ناگفته ها، مؤیدی بر این مطلب است. برای نمونه، وی ماجرایی که حاکی از حساسیت و دقت فوق العاده شهید نواب صفوی نسبت به عدالت اجتماعی است را در خاطراتش ذکر می کند.(8)
شهید مهدی عراقی، به زودی از فعالان جمعیت فدائیان اسلام شد؛ به گونه ای که پاره ای از جلسات فدائیان در خانه ی او تشکیل می شد. در یکی از همین جلسات در خانه ی عراقی، سخنران در دو ــ سه جمله ی کوتاه مرام و شیوه ی عمل و آخر و عاقبت فدایی اسلام بودن را روشن می کند: «زندان و بالای چوبه دار جای فدائیان اسلام است. در صدر اسلام 60 نفر فدائی بودند که دین اسلام را برپا نمودند. مادامی که چند نفر خائن را به درک واصل نکنیم دست از جانفشانی برنخواهیم داشت».(9) در ملاقات تعدادی از اعضای فدائیان، منجمله عراقی، در دی 1330 ش با شهید نواب در زندان، نواب به اعضای فدائیان گفت به تلاش های قاطع خود در راه امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با مفاسد اجتماعی شدت بخشد.(10) خود عراقی در یکی از همین جلسات اظهار می کند: «این اشخاص [حاکمان وقت] باید طبق قوانین اسلام بر ما حکومت کنند و خودشان هم مسلمان باشند اگر غیر از این است باید بروند و خانه موروثی ما را به خودمان مسترد کنند».(11)
شهید مهدی عراقی از همان ابتدا نقش نسبتاً برجسته ای در گروه مذکور داشته (12) و در اکثر فعالیت های آن حاضر بوده است. او در حوادث مربوط به اعتراضات علیه تشییع جنازه رضاخان نیز حضور داشت.(13) وی در جریان وقایع انتخابات مجلس شانزدهم در سال 1327 ش، همراه با افراد دیگری از اعضای فدائیان اسلام و طرفداران نهضت ملی (14) در نظارت بر صندوق های رأی گیری (به نفع نمایندگان جبهه ملی) نقش داشت.(15) گرچه در رأی گیری مذکور، تقلب صورت گرفت و کار به انتخابات مجدد کشیده شد، باز هم با عدم صحت کامل همراه گردید. در نتیجه این واقعه بود که اجتماعی از سوی طرفداران نمایندگان مخالف برپا گردید و در حالی که دولتمردان وقت ایران، در صدد تحریک برخی از اوباش و بزن بهادرهای سرشناس تهران (عمدتاً از محله های جنوب و حوزه بازار) همانند حسین قصاب، حسین رمضان یخی...، برای بر هم زدن این اجتماع اعتراض آمیز برآمدند، مهدی عراقی و تعدادی از اعضای فدائیان (با توجه به خاستگاه اجتماعی شان)، در صدد آرام نمودن افراد مذکور برآمدند و تا حدودی موفق بودند. ولی با این حال، درگیری های نسبتاً شدیدی میان طرفین روی داد و عراقی نیز در این درگیری ها حضور داشت.(16) از آنجا که در آن برهه زمانی (1329) رابطه میان حزب زحمتکشان ملت ایران با فدائیان اسلام دوستانه بود، برخی اعضای فدائیان اسلام، منجمله عراقی، در چاپ و انتشار ارگان این حزب (روزنامه شاهد)، ایفای نقش نموده و با توجه به ورزیدگی جسمانی شان، در برابر برخی از افرادی که قصد خرابکاری در چاپخانه را داشتند، ایستادگی می کردند.(17) اما رابطه رهبر حزب مذکور، در اواسط سال 1330 ش، با فدائیان اسلام و نواب صفوی تیره گردید؛ و طرفدارانش حتی در صدد توهین به نواب در یکی از روزنامه ها برآمدند. اما اندکی پیش از آن، عراقی و تعدادی از فدائیان اسلام از این موضوع مطلع شده، به کمک تعدادی از لوطی های زورخانه ای پاچنار، به محل چاپ روزنامه مورد نظر رفته و بعد از درگیری با برخی اعضای حزب زحمتکشان، که به دخالت نیروهای شهربانی نیز منجر گردید، مانع از چاپ مطالب کذب و توهین آمیز شدند.(18) این گونه درگیری های فیزیکی که شهید عراقی نیز در آن حضور داشته، به طور مکرر در اقدامات و مبارزات مختلف از سوی اعضای فدائیان در سال های 1332 ــ 1328 ش انجام شد.(19) در گزارشی از شهربانی مورخ 9 تیر 1330 ش، شهید عراقی همراه با تعدادی دیگر از فدائیان، مأمور مقابله با جلسات طرفداران افکار کسروی (20) شده، شبانه به آنجا رفتند و به هدف خود نایل گردیدند.(21) می بینیم که شهید عراقی، در این برهه از عمر خود، عیّار جوانمرد پهلوانی است که توان و قدرت بدنی خود را در خدمت عقیده و اجتماع قرار داده است.
در دی 1330 ش بیش از 50 نفر از اعضای فداییان اسلام در اعتراض به محبوس بودن نواب صفوی، در جریان ملاقات با محبوسین در همان زندان تحصن کردند و حتی قسمتی از زندان را اشغال نمودند. پس از مدتی، کار به درگیری شدید با مأمورین زندان منجر گردید و در نتیجه عراقی تقریباً 10 ماه در زندان بسر برد و در تیر 1331 ش آزاد گردید.(22)
شهید عراقی، همزمان با مبارزه سیاسی در قالب فدائیان اسلام، با برخی دوستان و همفکرانش در مسجد امام (شاه سابق) در قالب هیأت عسگریون به بحث های سیاسی و اجتماعی نیز می پرداخت.(23) حضور مؤثر شهید عراقی در گروه فدائیان اسلام ادامه یافت تا آنکه در اواسط بهار 1332 ش، او و چند نفر دیگر از اعضای کلیدی فدائیان، از این گروه جدا شدند.
نواب صفوی
سال های بعد از کودتا
در این مقطع زمانی، اکثریت فعالان و مبارزان سیاسی مخالف رژیم وقت، در انزوا بسر می بردند. چون با کودتای مرداد 1332 ش، حکومت پهلوی شدیداً به قلع و قمع مخالفان مبادرت ورزید و فضای سیاسی ایران تا اواخر همان دهه، کاملاً بسته و دچار خفقان بود. از بُعد فکری ــ فرهنگی، اوضاع برخی شهرهای ایران، به ویژه تهران در زمینه نفوذ گسترده فرهنگ غربی، در آن برهه زمانی، بسیار اسفناک بود؛ و ارزش های اسلامی و سنتی زیر پا نهاده می شد. شدت این فاجعه به قدری بوده که برخی مأموران حکومتی، به رواج بی ایمانی و گسترش فساد اخلاقی به ویژه در میان جوانان، اذعان نموده و خواستار پوشش مناسبی از سوی زنان و دختران جوان، حداقل در برخی ماه های مذهبی شدند.(24) در گزارشی دیگر، حتی برخی مأمورین ساواک، از اینکه ترویج شیوه های غربی زندگی، محیط سالم خانواده ها را به هم می ریزد انتقاد نموده اند.(25) روحانیون و وعاظ مساجد نیز در راستای آگاهی مردم، بر روی این مسائل تأکید کرده و از این موضوع که رسانه های جمعی همچون روزنامه ها و مجلات و به ویژه تلویزیون، صحنه های غیراخلاقی و مبتذل را به تصویر می کشیدند، به شدت انتقاد می کردند.(26)در زمینه اجتماعی ــ اقتصادی باید گفت اگرچه از سال 1334 ش به بعد درآمدهای دولت از محل نفت و کمک های خارجی رو به افزایش بود، اما با اجرای نسخه سیاسی ــ اقتصادی تجویز شده از سوی آمریکا، که برای تمامی کشورهای اقماری اش پیچیده شده و مبنی بر سیاست «درهای باز» بود، واردات به شدت افزایش یافت. این امر، گذشته از گسترش فساد، دزدی و بی لیاقتی، سبب بر باد رفتن درآمدهای نفت و کمک های مالی آمریکا شد، تا اینکه سرانجام به بحران اقتصادی ایران در 1339 ش انجامید.(27) اکثر اقشار جامعه ایران، از جمله پیشه وران و قشرهای مرتبط با بازار، در نتیجه این شرایط با اوضاع اجتماعی ــ اقتصادی نامساعدی روبرو شدند.(28)
شهید عراقی بعد از جدایی از فدائیان اسلام در اوایل سال 1332 ش، برای چندین سال از فعالیت های سیاسی دور ماند. در این فاصله او ازدواج کرد (1334)؛ و توجه خود را بر روی فعالیت های اقتصادی به منظور تأمین معاش خانوادگی متمرکز نمود. با این حال همچنان ارتباط خود را با مهم ترین نهاد اجتماعی تأثیرگذار بر شخصیتش، یعنی مسجد، به طور تنگاتنگی ادامه داد، حجت الاسلام شجونی می گوید: «عراقی بیشتر در گرم خانه مسجد جامع تهران که مرحوم جعفری همدانی در آنجا پیشنماز بود، حضور فعال داشت. اسم آن مسجد گرم خانه بود ولی [در فصل سرما] سردخانه و یخ بود. عراقی برای اینکه آنجا را گرم کند، از بازار فرش می گرفت و در آنجا پهن می کرد و علاءالدین می گرفت و آنجا را گرم می کرد که ما بتوانیم آنجا سخنرانی کنیم».(29)
به گفته یکی از دوستان و همرزمان نزدیکش، بعد از شهادت نواب صفوی در سال 1334 ش، عراقی در صدد بود تا برخی همفکران سابق را به تشکیل گروهی برای فعالیت های مبارزاتی متقاعد نماید که با امتناع آنها روبرو گردیده به این هدف خود نایل نگردید (30) و مجبور شد تا فرارسیدن شرایط مناسب از فعالیت های سیاسی دور بماند.
شروع نهضت انقلابی
با رحلت آیت الله بروجردی در اوایل سال 1340 ش، رژیم پهلوی که برای اقدامات غیرشرعی خود با سدّ غیرقابل نفوذی همچون ایشان روبرو بود، تصور نمود منبعد می تواند به اهدافش دست یابد. اولین اقدام، ماجرای لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود که با واکنش شدید روحانیون عالی رتبه منجمله امام خمینی روبرو گردید. مهدی عراقی از همین جا گمشده ی چند ساله خود را پیدا کرد و به نهضت امام خمینی پیوست. «اعلامیه حاج آقا روح الله اصلاً متنش، کلماتش، گفتارش اینها، همه اش فرق داشت».(31) او در خاطراتش ماجرای اولین ملاقاتش را با امام خمینی چنین شرح می دهد: «به خانه ایشان رفتیم. پرسیدم وظیفه ما چیست در این جریان؟ ایشان فرمودند که شما فقط روشن کردن مردم را وظیفه دارید... اینها [مقامات حکومت شاه] برنامه هایی دارند... بگویید که اینها با اسلام شما طرف هستند».(32) از این به بعد او یکی از موتورهای محرک نهضت امام بود.شهید حاج مهدی عراقی در وقایع اعتراض آمیز بازار در نیمه دوم سال 1341 ش مربوط به لایحه انجمن های ایالتی و انقلاب سفید تأثیرگذار بود.(33) او گرداننده جلسات مسجد سیدعزیزالله به شمار می رفت؛ (34) و در واقعه جانگداز فیضیه و حوادث بعد از آن، و حفاظت از بیت امام خمینی، در اوایل فروردین 1342 ش حضوری مؤثر داشت.(35) به نقل یکی از روحانیون انقلابی، هنگامی که خانه امام خمینی به وسیله نیروهای امنیتی پهلوی در محاصره قرار گرفت با اینکه امام به همه اطرافیانش دستور تخلیه خانه را داده بود، سه نفر برای حفاظت از ایشان حاضر به ترک خانه نشده و جسورانه بر خواسته خود مبنی بر ماندن در بیت امام اصرار ورزیدند که یکی از آنان شهید محمدمهدی عراقی بود.(36) خود او در مورد نگرشش نسبت به امام خمینی چنین می گوید: «حالا روز سوم فروردین 1342 ش است. آقایان دیگر از جهت نطق و بیان و تهییج هیچ کدام به پای آیت الله خمینی نمی رسند».(37) شهید عراقی در مورد شریعتمداری به عنوان برجسته ترین روحانی سیاسی غیرانقلابی و سازشکار می نویسد: «وقتی ما می خواستیم برویم یک اعلامیه از آقای شریعتمداری بگیریم، یواش یواش جانمان داشت به لبمان می رسید. این بود که دیگر هر چه می توانستیم فاصله می گرفتیم... خلاصه اش ما کمتر اصلاً خودمان را آنجا [بیت شریعتمداری] نشان می دادیم».( 38) به خاطر همین آشنایی با امام به عنوان یک رهبر انقلابی مصمم شد که مبارزه سیاسی خود را با روحیه ای مناسب مجدداً آغاز کند. ردّ پای او در این مبارزات در گزارش های ساواک دنبال شده است. بنابر گزارش ساواک مورخ 11 فروردین 1342 ش، شخص مورد نظر، به پخش اعلامیه در حوالی تهران حتی قزوین مبادرت نمود و بر اثر همین گزارش، او به خاطر این اقدامش به مدت چند روز بازداشت گردید که در نهایت با گذاشتن وثیقه آزاد شد.(39)
15 خرداد 1342
مؤتلفه اسلامی
مؤتلفه، متشکل از چندین هیأت مذهبی در بازار و نواحی اطراف آن و به عنوان یک گروه سیاسی ــ مذهبی مکتبی و پیرو روحانیت، به خصوص امام خمینی، در خرداد 1342 ش به وجود آمد. نام کامل آن هیأت های مؤتلفه اسلامی بود؛ که به وضوح بیانگر ائتلاف چند هیأت مذهبی بود.(40) شهید عراقی در این گروه اسلامی نیز همانند فدائیان اسلام، نقش مهمی ایفا نمود. می توان گفت نقش او در مؤتلفه، به مراتب برجسته تر از نقشش در فدائیان بود. او با اندوخته ای از سابقه سیاسی، در این برهه زمانی نه تنها از نظر سن و سال، بلکه از دیدگاه تجارب مبارزاتی نیز به بلوغ کامل رسیده بود. بنابراین روایت یکی از اعضای کلیدی مؤتلفه: «ما عنوان دبیر کل نداشتیم... مدتی واقعاً فرمان کار در اختیار شهید امانی بود، البته اجراییات بیشتر با عراقی بود، اما اداره کلی در دست امانی بود. پس از شهادت امانی مدیریت با عراقی بود، چه در زندان و چه بعد از زندان و تا زمان پیروزی انقلاب فرمان مدیریت با عراقی بود».(41) نقش کلیدی و برجسته او در مؤتلفه، از همان زمان شکل گیری گروه مذکور آغاز گردید.(42)اولین فعالیت جدی مؤتلفه بعد از شکل گیری، برگزاری اجتماعات و تظاهرات سیاسی در خلال مراسم دهه محرم 1342 ش بود که در این زمینه شهید مهدی عراقی حضوری فعال داشت. ترغیب تعدادی از مداحان اهل بیت (ع) و وعاظ سرشناس همچون حجت الاسلام فلسفی برای پیوند دادن مراسم عزاداری حسینی با وقایع مربوط به نهضت امام خمینی به خصوص فاجعه حمله به فیضیه، از اقدامات مهم او بود.(43)
یکی از برجسته ترین وقایع نهضت روحانیت که با شهید محمدمهدی عراقی پیوند خورده و حضور تأثیرگذار او در آن روز اهمیت زیادی داشت، عاشورای 1342 ش (13 خرداد) است. عراقی در خاطراتش در مورد روز عاشورا، از این موضوع سخن به میان می آورد که احتمال تلاش دولتی ها برای بر هم زدن مراسم مذهبی (که قرار بود به رنگ سیاسی نیز باشد)، توسط دو سردسته مشهور با نفوذ حومه بازار یعنی طیب حاج رضایی و حسین رمضان یخی وجود داشت. از این رو به فکر راه چاره افتاد؛ و در ملاقات جداگانه با این دو شخص، با بیدارسازی عواطف دینی شان از قول امام درباره ی آن دو اظهار نمود: «... اینها کسانی هستند که نوکر امام حسین هستند، در عرض سال همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بکنند».(44) همچنین اشخاص دیگری، روایتی از همان روز بیان می کنند که یکی دیگر از گردن کلفت ها و بزن بهادرهای جنوب تهران به نام ناصر جگرکی، در رأس یک هیأت عزاداری، قصد اخلال در مراسم را داشته که با تمهیدات مهدی عراقی، از این کار منصرف می شود.(45) یکی از نزدیکترین افراد به او، در آن برهه زمانی، ماجرا را بدین صورت تعریف می کند: «عراقی فوراً یکی از بچه ها را صدا کرد و گفت: «می روی به ناصر می گویی این دسته مربوط به امام حسین و آقای خمینی است؛ اگر شما در اینجا کوچک ترین حرکتی بکنید، مطمئن باش تکه بزرگت، گوشت است».(46) او در همان روز، یکی از دو شخصی بود (47) که برای جمعیت حاضر سخنرانی کرد: «جهان بداند که اسلام در این کشور حاکمیت به دست می آورد».(48) مهدی عراقی در سخنرانی اش در آن روز چنین گفته است: «اسلام غریب است. مردم! پسر پیامبر دارد شما را دعوت می کند. مردم! کاری کنید که پیش جدش روسفید باشید...» (49)
با دستگیری امام خمینی در سحرگاه 15 خرداد 1342 ش، قیام معروف نیمه خرداد به وقوع پیوست که در آن شهید مهدی عراقی نقش برجسته ای داشت.(50) همو بود که برخی میدان دارهای بازار تهران منجمله شهید طیب حاج رضایی را تحریک کرد تا علیه مأموران امنیتی ایستادگی کنند، تا آنجا که طیب و اطرافیانش وارد کلانتری آن ناحیه شده و آنجا را به هم ریختند.(51) او در روزهای شدیداً اختناق آور بعد از قیام نیز دست از مبارزه برنداشت. گزارش ساواک به تاریخ اواخر خرداد 1342 ش، حاکی از رفت و آمد مکرر عراقی میان شهرهای تهران ــ قم ــ قزوین و تماس های او با روحانیون و بازاریان این مناطق است.(52)
بعد از سرکوب خونین قیام 15 خرداد، رژیم شاه سعی نمود بیش از پیش مبارزان را تحت فشار قرار بدهد. از این رو، دوره دیگری از فضای استبدادی بر آسمان سیاسی کشور سایه افکند. با این حال، برخی از مبارزین اسلام گرا، علی الخصوص مهدی عراقی، همراه با تعدادی از روحانیون انقلابی در شبهای ماه رمضان و مراسم دینی دیگر همانند نیمه شعبان، تدارک برگزاری سخنرانی های سیاسی را فراهم نمودند که البته با اعمال فشار شدیدی از سوی مأموران حکومتی همراه بود.(53) در این مورد، یکی از روحانیون انقلابی این طور اظهار می کند: «انتخاب سخنران های مسجد جامع با شهید عراقی بود او می گشت تا ببیند چه کسی سرش بوی قرمه سبزی می دهد».(54) بنابر روایت روحانی انقلابی دیگری: «مهدی عراقی از متولیان مسجد صاحب زمان نبود و در برگزاری مراسم نیمه شعبان 1342 ش نقشی نداشت ولی هنگامی که من در آنجا سخنرانی می کردم او و نوچه هایش می آمدند و مرا فراری می دادند از دست ساواک. آنها دنبال این بودند از هر حرکتی که در حمایت از نهضت بود حمایت کنند و در این گونه مراسم حضور جدی داشتند».(55)
به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد 1342 ش، در اوایل خرداد 1343 ش تظاهراتی از سوی مبارزین انجام گردید و در همین واقعه بود که مهدی عراقی، دستگیر و برای تقریباً سه ماه روانه زندان شد تا آنکه در اواخر تابستان همان سال آزاد شده (56) و باز هم مبارزه سیاسی را پی گرفت. در همین زمان (گویا به دلیل آنکه محل کار وی در یک معدن زغال سنگ در حوالی قزوین بود) فعالیت خود را در زمینه پخش اعلامیه های امام خمینی، در آن نواحی متمرکز نمود و همین امر نیز حساسیت بیشتر مأموران اطلاعاتی رژیم وقت را نسبت به فعالیت های او برانگیخت.(57) ظاهراً مقامات ساواک و شهربانی و ژاندارمری محل نتوانسته بودند چیزی از فعالیت های انقلابی او سر در بیاورند. از همین رو بعد از ترور منصور و پی بردن عناصر رژیم وقت به دست داشتن شهید عراقی در این ماجرا، ساواک قزوین از ژاندارمری این شهر، به خاطر آنکه به گزارش های ساواک در ماه های قبل از واقعه توجه ننموده، به شدت انتقاد کرد.(58) به این نکته نیز باید اشاره کرد که او مقارن این فعالیت های سیاسی، در یک سلسله جلسات سخنرانی دینی که «کانون نشر عقاید علوی» نام داشت نیز، شرکت می نمودم.(59)
با تصمیم حکومت شاه برای اعطای امتیاز کاپیتولاسیون به مأموران ایالات متحده، امام خمینی که از این ماجرا مطلع شده بودند، بلافاصله سخنرانی افشاگرانه ای ابراز نموده و به انتشار اعلامیه نیز مبادرت ورزیدند. انتشار اعلامیه و متن سخنان امام به وسیله شهید محمدمهدی عراقی و همقطارانش در مؤتلفه و همچنین پیروان دیگر امام در سراسر کشور انجام شد.(60)
مهدی عراقی پای منبر امام
واقعه ترور حسنعلی منصور
گفته می شود مؤتلفه در ابتدای فعالیتش، در صدد انجام کار سیاسی بود و اقدام نظامی و مسلحانه، در دستور کار آنان نبوده است. اما بعد از حوادث 15 خرداد سال 1342 ش، هنگامی که اعضای آن با اقدامات شدید و توأم با خشونت حکومت پهلوی مواجه شدند، در صدد فعالیت در زمینه نظامی نیز برآمدند.(61) از اعضای برجسته و کلیدی گروه مذکور، شهید صادق امانی، شهید مهدی عراقی، آقای هاشم امانی و آقای ابوالفضل حیدری در بخش مسلحانه قرار گرفته و برنامه خود را شروع کردند.(62) به روایت یکی از این افراد: «من [هاشم امانی] و عراقی و صادق و برخی دیگر، کارهایی همچون تشکیل جلسه، پخش اعلامیه را مثمرثمر نمی دیدیم و معتقد بودیم با چند ترور که در زمان جبهه ملی انجام شد اوضاع تغییر کرده بود. اعتقادمان این بود باید ضربه هایی وارد شود».(63) حتی برخی اذعان نمودند شهید عراقی در رأس شاخه نظامی بود.(64) خود شهید عراقی اظهار داشته بعد از وقایع خرداد 1342 ش بود که تعدادی از افراد مؤتلفه معتقد به مشی مسلحانه در برابر استبداد شدند و اکثریت مرکزی نیز با این قضیه موافقت کردند؛ بدین شرط که اعضای این شاخه، در صورت وقوع هر اتفاقی، خودشان شخصاً مسئولیت ها را بپذیرند تا کل تشکیلات آسیب نبیند.(65)در مورد اعدام انقلابی منصور، نخست وزیر تصویب کننده لایحه کاپیتولاسیون، یکی از عوامل کلیدی یعنی هاشم امانی (بنابر گزارش ساواک) اینطور اظهار نمود که از یک سال قبل به همراه شهید امانی و شهید عراقی، جلساتی برای ترور عَلَم داشته و با روی کار آمدن منصور، هدف خود را بر روی او متمرکز کردیم.(66) حاج مهدی عراقی می گوید: «از همان روز اولی که حاج آقا (امام خمینی) گرفته شد و تبعید شد، برنامه ترور منصور طرح ریزی شد».(67) راجع به نقش شهید عراقی گفته شده است که او، در زمینه تدارک تجهیزات برای شاخه نظامی فعال بود.(68) عوامل اجرایی این نقشه را نیز شهید عراقی انتخاب کرد.(69) در نهایت، مهدی عراقی بود که آموزش نظامی عوامل اجرایی و از جمله شهید امانی را به عهده داشت.(70) بعد از آنکه مأموران ساواک توانستند عوامل ترور منصور، از جمله عراقی را دستگیر نمایند، وی در مقابل بازجویان ساواک، مقاومت شجاعانه ای از خود نشان داده و سعی کرد تا آنجا که ممکن است دیگران را دچار دردسر نکند.(71) خود او در این مورد گفته است: «من، صادق و هاشم امانی سعی کردیم مسئولیت را به گردن خودمان بیندازیم».(72) سرانجام، در حالی که شهید عراقی به عنوان متهم ردیف پنجم به همراه متهمان ردیف یک تا شش، به اعدام محکوم گردید، در آخرین ساعات، حکم متهمان ردیف پنجم و ششم (عراقی و هاشم امانی) با یک درجه تخفیف، به حبس دائم با کار تبدیل شد.(73) و البته این اتفاق نیز، ناشی از تکاپوی روحانیون انقلابی برای نجات جان محکومین بود، چرا که رابطه نزدیکی با اعضای مؤتلفه به خصوص مهدی عراقی داشته و از نقش تأثیرگذار آنان در نهضت انقلابی، مطلع بودند.(74)
دوران زندان
شهید عراقی که از اواخر بهمن 43 ش به عنوان یکی از متهمین اعدام انقلابی منصور، محبوس بود، سرانجام با صدور حکم نهایی از سوی دادگاه در اوایل خرداد 44، مبنی بر حبس ابد، دوره طولانی زندانش را آغاز نمود. خصلت ظلم ناپذیر و غیرقابل انقیاد او موجب گردید تا او (و برخی از همقطارانش در مؤتلفه) در همان ماه های نخستین حبس در زندان قصر، به طور رسمی و از طریق نامه به دادستان ارتش، عدم رضایت جدی خود را نسبت به همزیستی با زندانیان عادی (سارق، قاچاقچی...) اعلام نموده و خواستار تغییر مکانشان در درون زندان مذکور باشند (75) و هنگامی که با عدم توجه مسئولین زندان با درخواستشان مواجه شدند، در اواسط شهریور همان سال، در نامه ای دیگر تهدید می کنند که اگر این بار ترتیب اثر داده نشود دست به اقدامات دیگری خواهند زد.(76) نکته جالب در مورد او در این برهه زمانی این است که با تمام مشکلاتی که در پیش روی خود داشت و آینده ای مبهم و ظاهراً نه چندان امیدوارکننده (به خاطر محکومیت حبس ابد و در آن سو، همسری با سه فرزند خردسال) شرایط روحی مناسبی داشت. بنابر گزارش ساواک، یکی از دوستان شهید محمدمهدی عراقی که در آذر 1344 ش به ملاقاتش در زندان رفته بود، شرایطش را چنین توصیف کرد: «روحیه آقامهدی عراقی خیلی قوی است».(77) او با روحیه ی قوی و شادابی که در زندان داشت، پشت و پناه و روحیه بخش دیگر زندانیان بود. بنابر روایت برخی از اعضای حزب ملل اسلامی، هنگامی که آنان در سال 44 روانه زندان شدند، مهدی عراقی کمک کرد تا آنان از زندانیان عادی جدا شوند.(78) برخی دیگر از همرزمانش از این سخن می گویند که: «مردم داری عجیبی داشت. شب و روز حالی اش نبود».(79) شخص دیگری عنوان می کند: «عراقی همیشه سعی می کرد خود را فدای دیگران کند. زیاد به فکر خودش و جمع آوری مال نبود و همیشه می کوشید مشکلات بچه ها را حل کند».(80) نکته جالب اینجاست که او علی رغم آنکه از دوره نوجوانی وارد بازار کار شده و در جوانی یک کوره ی آجرپزی داشت، تا سال 1347 ش مستأجر بود و (بنابر گزارش ساواک) در این زمان، هنگامی که در زندان بسر می برد، برخی از دوستان بازاری اش توانستند خانه ای برای خانواده او فراهم کنند.(81) انقلابی دیگری از استقامت و مردم داری او سخن گفته و تأکید می کند که به خاطر همین خصایص، نزد همه زندانیان اعم از سیاسی و عادی محبوب بود.(82) مبارز دیگری از شجاع و نترس بودن عراقی سخن رانده است.(83) همو، خاطره ای جالب به نقل از سرکرده ی سازمان منافقین، در مورد شهید عراقی روایت نموده است: «من (رجوی)، شیبانی، موسی خیابانی، جزنی و عراقی را به انفرادی بردند شروع به زدن کردند تا بگوییم غلط کردیم. من (رجوی) و بقیه پس از چند ضربه گفتیم غلط کردیم. اما عراقی آن قدر مقاومت کرد تا ضعف کرده و بیهوش شد».(84) این گونه خصایص بود که موجب وجاهت و محبوبیت مهدی عراقی در بین زندانیان می گردید؛ به طوری که اگر قرار بود نماینده ای از سوی زندانیان، در مواقع خاص، تعیین شود، «معمولاً 90 درصد افراد به عراقی رأی می دادند».(85) یکی از روحانیون انقلابی نیز اظهار نموده، او در میان رفقای مبارزش، کسی را همانند عراقی نمی شناخته که این همه آشنا در گروه های متفاوت داشته باشد.(86)رسول جعفریان در تحقیق خود با عنوان «بازشناسی سازمان مجاهدین خلق (4) ــ حسن و محبوبه تراژدی یا انحطاط ایدئولوژیک» می نویسد: «بیشترین مقاومت در برابر ارتداد رسمی، از سوی چهره های مذهبی ــ انقلابی بود که در زندان بودند و در آنجا فرصت بیشتری برای مطالعه آثار مجاهدین داشتند. ... یکی از برجسته ترین این چهره ها شهید مهدی عراقی بود که از تحولات سازمان مجاهدین، سخت درس عبرت گرفته بود. زمانی نزدیک به انقلاب که وی به سازمان دهی روابط میان گروه های مذهبی مشغول بود، درباره برقراری رابطه با جنبش مسلمانان مبارز [به رهبری حبیب الله پیمان] مخالفت کرد. گزارش ساواک چنین است که وی در این باره می گوید که با آنها اختلاف ایدئولوژیک دارد و یکی از موارد اختلاف این است که جنبش مسلمانان مبارز اعتقادی به امامت و رهبری روح الله خمینی نداشته بلکه معتقد است که مسائل ایدئولوژیک را خودش باید حل نماید نه خمینی. و اظهارنظر می نماید طریقی که گروه اخیرالذکر انتخاب نموده تمام و کمال راه مجاهدین در سال 1350 می باشد و بالاخره هم منجر به ایدئولوژیک خواهد شد. در ادامه گزارش آمده است که وی در زندان رابطه خوبی با مجاهدین نداشته است.» (87) در اسناد مربوط به اختلافاتی که در زندان بین گروه مارکسیست ها و مذهبی ها پیش آمده، مشخصاً به نام افرادی که در رهبری هر دو گروه قرار داشتند یاد شده و از جمله در اسامی رهبران مذهبی ها، از شهید مهدی عراقی، محی الدین انواری و ربانی شیرازی هم یاد شده است.(88) در سند دیگری آمده است که محی الدین انواری و مهدی عراقی در اتاق 4 بند 6 مکانی را برای رفع اشکالات مذهبی ها به وجود آورده اند و کلیه افراد مذهبی اشکالات خود را در هنگام مطالعه کتاب یادداشت و پیش مهدی عراقی و محی الدین انواری می برند و آنها اشکالات را از طریق مباحثات ضدماتریالیستی برطرف می کردند.(89) در سند دیگری از شهید عراقی به عنوان کسی که «با مارکسیست های اسلامی و کمونیستها مخالف بود... لیکن از نظر عاطفی نسبت به بقایای مجاهدینی که می گویند اسلامی خالص هستند خوشبین می باشد» یاد شده است. در همین سند، عسگر اولادی هم جزو کسانی شمرده شده است که در زندان سخت با مجاهدین خلق و کمونیستها مخالف بوده است.(90)
احمد احمد در گفتگو با شماره 36 ماهنامه شاهد یاران درباره نقش حمایتی شهید عراقی از زندانیان سیاسی می گوید:
...«پس از پایان محاکمه اعضای حزب ملل اسلامی، ما را به زندان قصر منتقل کردند. در آنجا ما را از 51 نفر که به اعدام و حبس ابد و طویل المدت محکوم شده بودند جدا کردند و بعد در اتاق بزرگ و کثیفی که در آن مقداری زغال سنگ بود، جای دادند. اینجا، اتاق ملاقات قدیم زندان بند 1 بود. برنامه آنها این بود که در روزهای بعد ما را به زندان شماره 1 ببرند. من که قبلاً به خاطر حضور برادرم در این زندان با آنجا آشنا بودم، به بچه ها گفتم که زندان شماره 1، مخصوص زندانی های عادی است و فضایی غیراخلاقی دارد. چند نفر دیگر نیز گفته مرا تأیید کردند. قرار بر این شد که در صورت بردنمان به این زندان، به شدت مخالفت و مقابله کنیم. البته از جمع ما در آن شب، 31 نفر از جمله آقای محمدجواد حجتی کرمانی و جواد منصوری را جدا کردند و به زندان شماره 3 بردند. ما از همان شب اول شروع به اعتراض کردیم و خواستیم ما را هم به شماره 3 ببرند، اما آنها بهانه گرفتند و گفتند که در آنجا کمونیست ها و مارکسیست ها هستند و ممکن است شما را بی دین کنند! بچه ها بدون توجه به دلایل و بهانه های آنها، به اعتراض خود ادامه دادند. همان شب یک نظافتچی خود را به اتاق ما رساند و پرسید: «احمد کیست؟ شالچی کیست؟» من و محمدتقی شالچی خودمان را معرفی کردیم. او گفت: «حاج آقا عراقی این دم پختک را برای شما فرستاده و گفته است، وای به حالتان اگر قبول کنید به زندان عمومی بیایید.» با این گفته شهید عراقی حجت بر ما تمام شد. بچه ها پس از خوردن غذا، شروع به خواندن دعای کمیل کردند. آقای اکبر صلاحمند با سوز و گداز دعا را می خواند و بچه ها نیز منقلب شده بودند و می گریستند. ناگهان زندانبان ها در را باز کردند و داخل اتاق آمدند و گفتند: «شما که عرضه نداشتید چرا دنبال این کارها رفتید!» در حال گریه از حرف آنها خنده مان گرفت. پس از دعا جوان ترها به خواب رفتند. من، عباس آقا زمانی (ابوشریف)و یوسف رشیدی که سنمان از بقیه بیشتر بود، با هم صحبت کردیم و قرار گذاشتیم که به هر قیمتی که شده، از بردن بچه های کم سن و سال و جوان به زندان شماره 1 جلوگیری کنیم. بعد سفارش ها و وصیت هایمان را به یکدیگر گفتیم و آماده مبارزه تا سر حد شهادت شدیم. شهید عراقی دوباره پیغام داد: «مقاومت کنید و به زندان عمومی نروید. شما در داخل ایستادگی کنید. ما به خانواده هایتان اطلاع دادیم و الآن آنها پشت در زندان اجتماع کرده اند و خواستار انتقال شما به زندان سیاسی هستند.» همت، درایت و سرعت عمل شهید عراقی در این حرکت برای ما جای بسی تعجب و درس بود.
در زندان شماره 1 ما را به بند شماره 2 بردند... روز اول استقرار ما در این بند، فردی قدبلند و درشت هیکل به نام عیسی که گویا مسئول داخلی بند بود، به اتاق ما آمد و گفت: «شما همان هائی هستید که تازه آوردنتان؟» «بله.» گفت: «حاجی عراقی مرا فرستاده تا هر کاری داشتید به من بگویید. اگر کسی هم اذیتتان کرد بگویید تا حسابشان را برسیم.» بعد کمی درباره ی اوضاع ناهنجار بند توضیح داد. آنچه که برای ما جالب و مهم بود، هشیاری، آگاهی و درایت حاج مهدی عراقی و نفوذ او در زندان بود که توانسته بود حتی افراد شرور را نیز مهار و با خود همراه کند و این گونه چتر حمایتی خود را بر سر ما بگستراند. او به همراه آقای عسگراولادی، علاوه بر حمایت عمیق از ما در زندان و ارسال پیغام مبنی بر صبر و مقاومت در بیرون زندان نیز با انتقال اطلاعات دست به یک سلسله اقدامات زد و از طریق حرکت خانواده ها، فشارهایی را بر مسئولین زندان وارد کرد».
احمد احمد در ادامه خاطرات خود از شهید عراقی در زندان را می گوید:
وضعیت غذای زندان شماره 3 خوب نبود و در حدی هم نبود که افراد را سیر کند... در این زندان ما خود غذا می پختیم. حاج مهدی عراقی در این کار رهبر و پیشرو بود. او خشکه مواد غذایی را از بیرون تهیه و با کمک دیگر افراد طبخ می کرد...
آنچه که در زندان شماره 3 وجود داشت، تصویری از یک جامعه اسلامی بود. هر کسی هر چه را برای خود می خواست. برای دیگری نیز می خواست و آنچه را که برای خود نمی پسندید، برای دیگری هم نمی پسندید. برادری، وحدت و یگانگی در تمام سطوح دیده می شد. از نظر مالی هیچ کس وابسته به داشته های خود نبود و هر چه داشت، با برادران خود تقسیم می کرد و اگر کسری هم داشت، از آنها دریافت می کرد و این همان مدینه فاضله ای بود که سال ها به دنبالش بودیم. زندان فرصتی بود که اندیشه جامعه اسلامی را آزمایش کنیم و آن را تحقق بخشیم. جامعه اسلامی یک آرمان و هدف بود و زندان محل تجربه آن. حزب ملل اسلامی با 5 یار خود با پیشکسوتان هیأت های مؤتلفه در هم آمیخته و جامعه اسلامی را در برابر کمون مارکسیست ها عینیت بخشیدند. جامعه اسلامی یک هیأت اجرایی داشت که هر دو ماه یک بار به واسطه یک انتخابات تعیین می شدند. این هیأت دارای 5 عضو بود که هر یک طبق مسئولیت هایی به مسائل مالی اعضا، تهیه غذا و مایحتاج، نظافت، کسب اخبار، برخورد با مسئولین زندان، برخورد با سایر گروهها و... رسیدگی می کردند. در جامعه اسلامی دخل و خرج مشترک بود. پول هایی را که از زندان (36 تومان در ماه) یا از ملاقات کنندگان می گرفتند، در یک چمدان می ریختند. اسامی افراد عضو به ترتیب روی این چمدان نوشته شده بود. اول هر ماه هر کسی به آن مراجعه می کرد و جلوی اسمش علامت (×) می گذاشت. از محل جمع آوری این پول ها، مواد اولیه و سایر اقلام مورد نیاز اعضا و زندانیان تهیه می شد. در نوبتی که من و شهید عراقی در هیأت انتخاب شدیم، هیأت 1800 تومان بدهی داشت که ما می توانستیم با برنامه ای سخت، ظرف چهار ماه آن را بپردازیم و وضعیت غذا را بهتر کنیم. از آنجا که از طرف مسئولین زندان، کسی برای نظافت بندها و قسمت های مختلف تعیین نشده بود، خود بچه ها به نوبت در امر نظافت و بهداشت محیط زندان شرکت می کردند. ورزش هم از برنامه های همیشگی بچه ها بود...
مهدی عراقی
منش و شخصیت شهید عراقی موجب می گردید که نه تنها مبارزان مسلمان، بلکه حتی زندانیان غیرمذهبی نیز نسبت به او تمایل یابند. در سال 1348 ش و در پی سخت گیری بر زندانیان سیاسی از سوی مسئولین زندان قصر (که نتیجه اقدام به فرار تعدادی از محبوسین کمونیست بود)، همه آنان از طیف های مختلف اعتصاب غذا نمودند که به مدت چند روز طول کشید و در نتیجه این رویداد عراقی به همراه دو زندانی دیگر، یعنی انواری و عسگراولادی، در شهریور همان سال به زندان برازجان تبعید گردیدند (92) و بعد از تقریباً 9 ماه، در اواسط خرداد 1349 ش به تهران برگردانده شدند.(93)
شرایط غذای زندانیان، از کیفیت مناسبی برخوردار نبود و مسئولین زندان هم توجهی به این مسئله نمی کردند. بدین خاطر، همه زندانیان در اواخر سال 1350 ش به اعتصاب غذا مبادرت نموده و در نتیجه، دست اندرکاران زندان مجبور شدند خواسته محبوسین را مبنی بر حضور یک نماینده از آنان در آشپزخانه بپذیرند و این مهدی عراقی بود که (با توجه به وجهه عمومی اش) از طرف زندانیان به عنوان نماینده انتخاب گردیده و به مدت دو سال در این جایگاه بود.(94) او با استفاده از این موقعیت (با توجه به جسارت، چالاکی و روابط اجتماعی بالا)، به تشدید فعالیت های سیاسی اش مبادرت ورزید، چنان که به وسیله افراد مرتبط با خود، از اطلاعات خارج از زندان مطلع گردیده و آن را به زندانیان سیاسی برجسته انتقال می داد.(95) اما در نهایت به خاطر همین فعالیت هایش، از این جایگاه برکنار شد و حتی در اوایل شهریور 1352 ش به مدت 8 روز به زندان انفرادی فرستاده شد.(96)
اما در مورد رابطه او با برخی از زندانی های کمونیست که ساواک به آن اشاره کرده (97) باید به این نکته اشاره نمود که این موضوع با حفظ حریم ها و مرزهای اعتقادی منافاتی نداشت و نشانگر حسن خلق و سلوک جوانمردانه وی با همه ی زندانیان بود. چنان که یکی از همرزمانش در زندان، از جدا شدن اتاق ملاقات مسلمانان و کمونیست ها، از طریق تلاش پیگیر شهید مهدی عراقی سخن می گوید چرا که خانواده های کمونیست ها «بی حجاب و با وضع های ناجور می آمدند».(98) انقلابی دیگری روایت می کند: «ما بعد از آمدن به بند 3 با کمونیست ها و مجاهدین هم سفره بودیم ولی بعد از حضور آقایان عراقی، انواری، عسگراولادی و امانی، آنان حاضر نشدند با کمونیست ها در یکجا باشند. همین امر موجب می شد که رجوی و همفکرانش بگویند که اینها خشکه مقدس هستند».( 99) حتی گفته شده که در یک مقطعی، مسئولین زندان اعلام نمودند نماز صبح برای افراد زیر 40 سال ممنوع می باشد که زندانیان مسلمان به شدت مقاومت نموده و مهدی عراقی اظهار نمود: «اگر 20 نفر در این راه کشته شود ارزشش را دارد» و در نهایت، این قانون لغو گردید.(100)
از اواخر سال 1355 ش، به تدریج بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد گردیدند. از این رو مهدی عراقی نیز در اواسط بهمن 1355 ش بعد از تقریباً 13 سال حبس، آزاد شد.(101) در مورد چگونگی آزادی او (و برخی هم رزمانش در مؤتلفه) نیز مسائلی مطرح شده بود. مثلاً اینکه وی و جمع دیگری از زندانیان، در یک مراسم اظهار ندامت و تقاضای عفو نمودند، این شایعه، به ویژه در میان نیروهای چپ گرا، بازتاب گسترده ای به همراه داشت.(102) اما عراقی با توجه به خصایص شخصیتی خود، حاضر به چنین کاری نشده بود، شایعه این موضوع غیرقابل باور بود. (بنابر گزارش ساواک در اواخر بهمن 1355 ش) و مردم و رجال سیاسی آن را رد نموده اند.(103)
دوران انقلاب
شهید حاج محمدمهدی عراقی بعد از آزادی اش از زندان، با توجه به خصلت انقلابی اش و اینکه تا حدود زیادی از فشار بر مخالفان سیاسی کاسته شده و به خصوص نشانه های تزلزل پایه های نظامی سلطنتی، آشکار شده بود، بلافاصله به فعالیت های مبارزاتی روی آورد؛ چنانکه از یک سو، همراه با همقطاران سابقش در مؤتلفه، در صدد احیای گروه مذکور برآمد (104) و از سوی دیگر، در صدد ارتباط نزدیک و همکاری با برخی دیگر از مخالفان رژیم پهلوی، از طیف های سیاسی و اعتقادی دیگر برآمد. چنانکه بنابر گزارش ساواک، او در شهریور 1356 ش اولین دیدارش با فروهر (یکی از رهبران جبهه ملی چهارم در آن برهه زمانی) را به منظور همسویی در مبارزه سیاسی علیه رژیم وقت انجام داد، او در این دیدار (در راستای روحیه انقلابی اش) به فروهر متذکر می شود اگرچه هیچ یک از دو جناح (یعنی نه جریان های اسلامی و نه ملی گرایان) نسبت به کمونیست ها دیدگاه مناسبی نداشته و حاضر به ائتلاف با آنان نیستند، با این حال در این زمان که یک دشمن مشترک به نام حکومت پهلوی پیش روی آنهاست، نباید لبه تیز حملاتشان را به سوی آنان نشانه بگیرند.(105)در همین مقطع زمانی، یعنی یک سال منتهی به انقلاب، شهید عراقی با گروه های چریکی اسلامی (106) نیز در ارتباط بود و به آنها در راستای مبارزه مسلحانه بر ضد پهلوی، کمک می نمود. چنانکه برخی از اعضای گروه فلق را به سوریه و لبنان برای فراگیری تعالیم نظامی فرستاد.(107) گروه منصورون هم از طریق شهید عراقی با فلق مرتبط شد.(108) همچنین بنابر گزارش ساواک، از اوایل شهریور 1356 ش، او با گروه های فلاح، بشیر، صف، منصورون و فلق ارتباط داشت.(109)
در گزارشی مربوط به همان برهه زمانی، عراقی با جنبش مسلمانان مبارز نیز تماس داشته و ضمن انتقاداتی به مطالب برخی اعلامیه های آنان، در صدد ایجاد تشکلی میان گروه های مختلف مبارز بود. او با برخی عناصر نهضت آزادی نیز ملاقات کرد و معتقد بود گروه های مخالف رژیم با تحرک سیاسی و نظامی بیشتر نباید اجازه دهند تا جوّ انقلابی در آن برهه زمانی، فرونشیند.(110)
شهید مهدی عراقی در اواسط مهرماه همان سال، بار دیگر با داریوش فروهر ملاقات نموده و طی آن، توافقاتی میان طرفین انجام گردید، مبنی بر آن که: 1.از طرف فروهر و طرفدارانش به کمونیست ها حمله نشود و آنها خط مشی خود را در حمله به دستگاه ادامه دهند لیکن هیچ گونه همکاری با آنان به عمل نیاید. 2.موافقت گردید که امام خمینی کماکان به عنوان رهبر نهضت مورد قبول باشد و از طرف هیچ گروهی در این مورد اهمال صورت نگیرد.(111)
شهید مهدی عراقی در مراسم استقبال از امام خمینی در فرودگاه مهر آباد
همچنین در گزارش دیگری عنوان شده است مهدی عراقی، از روی تمسخر، ایالات متحده آمریکا را امید مهندس مهدی بازرگان و حزب متبوعش یعنی نهضت آزادی ایران می داند.(115) همانگونه که پیش تر اشاره شد یکی دیگر از گروه هایی که شهید عراقی در یک سال منتهی به انقلاب اسلامی با آنان در ارتباط بود، جنبش مسلمانان مبارز به رهبری حبیب الله پیمان نام داشت. گروه مذکور اگرچه خود را در طیف جریان های اسلامی قرار می داد ولی دارای گرایش های سوسیالیستی و تا حدودی ملی گرایی نیز بود. اگرچه شهید عراقی، با سران گروه مذکور مناسباتی داشت اما با توجه به ارزش های دینی و انقلابی خود، نمی توانست با آنان همسو گردد و انتقادات شدیدی نیز نسبت به آنها داشت. چنان که ساواک گزارش داده: «یکی از موارد اختلاف این است که جنبش اعتقاد به امامت و رهبری [امام] خمینی نداشته بلکه معتقد است که مسائل ایدئولوژیک را خودش باید حل نماید نه [امام] خمینی و عراقی اظهارنظر می نماید طریقی که جنبش انتخاب نموده تمام و کمال راه مجاهدین در سال 1350 ش می باشد و بالاخره هم منجر به انحراف ایدئولوژیک خواهد شد».(116)
شهید مهدی عراقی، که در صدد بود تا فضای انقلابی حاکم بر کشور تداوم یافته و تشدید گردد، در نظر داشت از طریق اقدامات مسلحانه، عاملان کشتار مردم در حین تظاهرات و وقایع انقلاب را به مجازات برساند. چنان که در یکی از گزارش های ساواک مربوط به 19 مهر 57 آمده است: «برای آنکه جوّ حاکم فروکش نکند و در ضمن برای تسلی دل خانواده های داغدار، لازم است مسببین جریانات اخیر از خسروداد تا آن استواری که به تنهایی 450 نفر را کشت را ترور کنیم. به این مناسبت قرار شد مشخصات این گونه افراد را به عراقی بدهند تا به عناصر اهل عمل برساند».(117) در اواخر مهر بنابر گزارش ساواک، یکی از انقلابیون به عراقی اظهار می دارد که به چهار هزار عکس از امام خمینی برای انتشار آن در مکان های متفاوت نیاز دارد و او نیز از طریق یکی از دوستانش شرایط تدارک آن عکس ها را فراهم نمود.(118)
در گزارشی دیگر به تاریخ اوایل آبان 57 از رابطه نزدیک شهید عراقی با گروه های چریکی سخن رفته و گفته شده: «شخصی فوق العاده افراطی می باشد و با بسیاری از گروه های برانداز داخلی، جناح های خارج از کشور و [امام] خمینی مرتبط است».(119)
حاج مهدی عراقی که به عنوان یک سابقه دار سیاسی، برای رفتن به خارج از کشور، دارای محدودیت بود، به وسیله یکی از اقوام که از امرای ارتش و دارای نفوذ بود، توانست گذرنامه تهیه نموده و در 8 آبان برای ملاقات با امام روانه پاریس گردید.(120) عراقی در پاریس نیز، نقش تأثیرگذاری ایفا نمود. چنانکه نه تنها در مسائل مربوط به اداره امور محل اقامت امام خمینی همچون تدارکات و مسائل امنیتی به منظور حفاظت از جان امام، فعالیت بسیاری نمود، (121) بلکه سعی کرد تا گروه های اسلامی را بیشتر در امور مشارکت دهد.(122) همچنین از همان جا، در ارسال سخنرانی ها و اعلامیه های امام خمینی به ایران نیز مؤثر بود و در این راه از خانواده خود نیز استفاده می نمود و اعضای خانواده اش نیز، در این راه با او همگام بودند به طوری که ساواک اظهار می کند: «خانواده او نیز کلاً منحرف هستند».(123)
شهید محمدمهدی عراقی بعد از تقریباً یکماه حضور در پاریس در دهم آذر به ایران بازگشت. او بلافاصله بعد از ورود به کشور، با برخی از سران گروه صف ملاقات نموده و پیشنهاد کرد به منظور تهییج فضای سیاسی چند اقدام نظامی انجام شود. عراقی بر انجام عملیات هایی همانند انفجار مشروب فروشی ها تأکید می نمود، تا عوامل حکومت، پی به این نکته ببرند که اقدامات انجام شده، صرفاً اسلامی است.(124) توانایی های شهید عراقی آن قدر بود که بتواند تدارک 30 قبضه مسلسل را برای چریک های اسلامی در ماه های منتهی به انقلاب ببیند.(125) او در همین برهه زمانی، بیش از پیش نسبت به مجاهدین خلق و تهدیدات ناشی از آنان، احساس خطر می کرد.(126) شهید عراقی، در اواخر دی دوباره به پاریس رفت و این بار، همراه با امام خمینی (ره) در 12 بهمن به ایران بازگشت و از این زمان تا ده روز بعد از آن، برای حفاظت از امام خمینی در مدرسه علوی و رفاه حضور داشت.(127)
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اکثریت مبارزان مسلمان تحت رهبری روحانیون انقلابی به تشکیل حزب جمهوری اسلامی مبادرت ورزیدند تا از این طریق یک تشکیلات سیاسی فعال بر اساس «خط اصیل اسلام» به وجود بیاورند. شهید عراقی از نخستین ثبت نام کنندگان در حزب مذکور بود و با توجه به سابقه مبارزاتی اش در زمره یکی از اعضای سی نفره شورای مرکزی موقت آن قرار گرفت.(128) او همچنین با توجه به سابقه مدیریتی و اجرایی خوبی که در میان مبارزین انقلابی در طی سال های مبارزه داشت، مناصب دیگری را نیز عهده دار گردید؛ او یکی از اعضای شورای مرکزی روزنامه کیهان نیز بود.(129) همچنین برای مدتی، به ریاست زندان قصر تعیین گردید.(130) در تشکیل بنیاد مستضعفان نیز نقش مهمی ایفا نمود.(131) تا آنکه سرانجام، این انقلابی خستگی ناپذیر، در چهارم شهریور 1358 ش توسط تروریست های گروهک فرقان، به همراه فرزندش حسام به شهادت رسید.پینوشتها:
1.پیشکسوت انقلاب شهید مهدی عراقی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، مقدمه، ص ده.
2.پیشکسوت انقلاب، همان، مقدمه، ص ده.
3.شاهد یاران، به نقل از هاشم امانی، همان، ص 10.
4.شاهد یاران، به نقل از کرباسیچیان، همان، ص 55.
5.شاهد یاران، به نقل از شجونی، همان، ص 31.
6.پیشکسوت انقلاب، همان، مقدمه، ص سی و سه.
7.در مورد فداییان اسلام، نک: شهید نواب صفوی، جامعه و حکومت اسلامی، قم، انتشارات هجرت، بی تا، داود امینی، اندیشه و عملکرد فداییان اسلام، تهران: مرکز اسناد انقلاب، 1385؛ عبدالرحمن حسنی فر، فداییان اسلام در کلام یاران، تهران: مرکز اسناد انقلاب، 1389، ص 28.
8.نک: ناگفته ها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، به کوشش: محمود مقدسی، تهران: رسا، 1370، ص 109.
9.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 13.
10.همان، ص 18.
11.همان، ص 11.
12.شاهد یاران، به نقل از صفا، همان، ص 51.
13.محمود مقدسی، صص 53 ــ 51.
14.باید به این نکته اشاره نمود که در جریان نهضت ملی کردن نفت، رابطه بسیار نزدیکی میان آیت الله کاشانی و فداییان اسلام وجود داشت و علت حمایت آنان از جریان مذکور، حضور طیف مذهبی به خصوص آیت الله کاشانی بود. تا آنجا که برخی عنوان نمودند، رهبر روحانی فداییان اسلام در سطح اعلی، آیت الله کاشانی بوده است (جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 174) و نواب صفوی، او را همواره به عنوان پدر بزرگوار خود می خواند (روحانیت و ملی شدن صنعت نفت، قم، نشر روح، 1358، ص 2)، آیت الله کاشانی یکی از دو رهبر اصلی جبهه ملی و جریان ملی شدن نفت بود. چنان که بعد از پایان تبعیدش و ورود به ایران در سال 1328 ش تا ملی شدن نفت ایران، قاطعانه در این زمینه ایستادگی نمود و حتی در قیام سی تیر 1331 ش نیز نقش بسیار مهمی ایفا کرد و از عوامل تداوم نخست وزیری دکتر مصدق بود، اما در نهایت، اختلاف نظرات جدی میان طرفین، منجر به جدایی آنان گردید. (نک: روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت، صص 24ــ 10).
15.محمود مقدسی، همان، صص 54 ــ 53؛ شاهد یاران، به نقل از هاشم امانی، همان، ص 11.
16.محمود مقدسی، صص 58 ــ 56.
17.همان، صص 66 ــ 64؛ شاهد یاران، به نقل از عبدخدایی، همان، ص 47.
18.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 17؛ محمود مقدسی، صص 102ــ 98.
19.نک: محمود مقدسی، صص 109ــ 53.
20.احمد کسروی در 1269 ش در تبریز متولد شد. اجدادش در کسوت روحانیت بودند و خود او نیز تا دوران جوانی در این کسوت بسر می برد، اما بعد از انقلاب مشروطه و در حالی که تحت تأثیر آثار ضدمذهبی افرادی همچون آخوندزاده و ملکم خان قرار گرفته بود، به تدریج به سوی گرایش های غیردینی متمایل گردید و حتی با حزب دمکرات نیز رابطه نزدیکی داشت. او که شدیداً به سمت افکار سکولاریستی و غربگرایانه گرایش یافته بود، در دو دهه پایانی عمرش (1324 ــ 1034 ش)، به ترویج گرایش های ضددینی خود پرداخت. مضامین صحبت های او، بوی نفی اسلام، نفی خاتمیت، دعوی پیامبری می داد و حتی ادعا می کرد که در پی ایجاد پاک دینی است. این گونه اظهارات انحرافی او و ترویج آن در جامعه، موجب نارضایتی و واکنش روحانیون بلندپایه گردید و در نهایت، حکم شرعی درباره ی وی به وسیله فداییان اسلام اجرا شد. (نک: نماد انحراف روشنفکری، تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1387 ش، صص 133ــ 19).
21.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 8.
22.نک: محمود مقدسی، همان، صص 118ــ 109؛ شاهد یاران، به نقل از هاشم امانی، همان، ص 11؛ شاهد یاران، به نقل از عبدخدایی، همان، ص 47.
23.شاهد یاران، به نقل از توکلی بینا، همان، ص 34.
24.قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص 428.
25.مطبوعات عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، کتاب اول، تهران: مرکز بررسی اسناد وزارت اطلاعات، 1379، ص 106.
26.قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، همان، 158؛ یعقوب توکلی، خاطرات علی امینی، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1377، ص 105.
27.محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی، تهران: نشر مرکز، 1372، ص 247.
28.یعقوب توکلی، همان، 103؛ محمدعلی سفری، قلم و سیاست، ج 2، تهران: نشر نامک، 1373: 329؛ (عبدالله جاسبی، از غبار تا باران، ج 1، تهران: مرکز اسناد انقلاب، 1382 : 163.
29.شاهد یاران، به نقل از شجونی، همان، ص 31.
30.شاهد یاران، به نقل از صفا، همان، ص 51.
31.محمود مقدسی، همان، ص 151؛ همچنین نک: علی باقری، خاطرات 15 خرداد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1388، ص 8.
32.محمود مقدسی، همان، ص 151.
33.نک: محمود مقدسی، همان، صص 155ــ 151.
34.شاهد یاران، به نقل از توکلی بینا، همان، ص 36.
35.نک: محمود مقدسی، همان، صص 164 ــ 158؛ شاهد یاران به نقل از خسروشاهی، همان، ص 18؛ محمودطاهر احمدی، همان، صص 54 ــ 53.
36.علی باقری، همان، دفتر ششم، به نقل از خلخالی، ص 196.
37.محمود مقدسی، همان، ص 161.
38.همان، ص 169.
39.پیشکسوت انقلاب، همان، صص 29ــ 27.
40.اعضای این گروه در وقایع تاسوعا و عاشورای 1342 ش و همچنین قیام نیمه خرداد همان سال بسیار تأثیرگذار بودند، همچنین در وقایع دیگری همچون انتشار اعلامیه امام خمینی در مورد کاپیتولاسیون در آبان 1343 ش پرتکاپو و فعال ظاهر شدند. این گروه که رابطه بسیار نزدیکی با امام خمینی و روحانیت انقلابی پیرو ایشان منجمله شهید مطهری و شهید بهشتی داشتند، سعی می کردند از طریق مجرای دینی و اقتصادی (بازار) در راستای اهداف انقلاب و اسلام فعالیت نمایند. گروه مذکور بعد از واقعه ترور منصور، تا حدود زیادی فروپاشید اما کاملاً از بین نرفت تا آنکه با شعله ور شدن زبانه های انقلاب در سال 1356 ش، دوباره در کنار روحانیت انقلابی قرار گرفته و نقش بسزایی در انقلاب اسلامی داشتند. برای اطلاعات بیشتر در مورد این گروه، نک: اسدالله بادامچیان و علی بنائی. هیأت های مؤتلفه اسلامی، بی جا: اوج، 1362.
41.شاهد یاران، به نقل از عسگراولادی، همان، ص 7.
42.نک: محمود مقدسی، همان، صص 166ــ 165؛ علی باقری، همان، دفتر هشتم، به نقل از مروارید، ص 233.
43.محمود مقدسی، همان، صص 175 ــ 173؛ شاهد یاران، به نقل از توکلی بینا، صص 38ــ 36؛ علی باقری، همان، به نقل از زری باف، ص 107.
44.محمود مقدسی، همان، صص 176ــ 175.
45.شاهد یاران، به نقل از احمد احمد، همان، ص 70؛ شاهد یاران، به نقل از حبیب اللهیان، همان، ص 91.
46.نک: محمودطاهر احمدی، همان، صص 65 ــ 62.
47.علی باقری، همان، به نقل از حداد عادل، ص 37.
48.همان، به نقل از غرضی، ص 257.
49.همان، به نقل از علم الهدی، ص 162.
50.نک: محمود مقدسی، همان، صص 185ــ 183؛ محمودطاهر احمدی، همان، صص 69 ــ 67.
51.شاهد یاران، به نقل از هاشم امانی، همان، ص 12؛ علی باقر، همان، به نقل از محسن لبانی، ص 354؛ «آقامهدی در میان ورزشکاران باستانی و میدانی ها آشنا زیاد داشت و حرفش را هم می خواندند. صنف کوره پز و فخار هم آدم های یل و داش و جوانمردی بودند» شاهد یاران، به نقل از حائری زاده، ص 79.
52.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 48.
53.محمود مقدسی، همان، صص 167ــ 166؛ محسن هاشمی، دوران مبارزه، تهران: نشر معارف انقلاب، 1376، ج اول، ص 199.
54.شاهد یاران، به نقل از شجونی، همان، ص 32.
55.همان، به نقل از مروارید، ص 30.
56.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 79.
57.نک: همان، صص 88 ــ 82.
58.همان، ص 90.
59.شاهد یاران، به نقل از حائری زاده، همان، ص 81.
60.محمود مقدسی، همان، ص 207.
61.روزنامه رسالت، به نقل از بادامچیان، شماره 6453، 27 خرداد 1387، ص 9.
62.حکیمه امیری، تاریخ شفاهی هیأت های مؤتلفه اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب، 1386، ص 148.
63.شاهد یاران، به نقل از هاشم امانی، همان، ص 12.
64.همان، به نقل از شهید بهشتی، ص 4
65.محمود مقدسی، همان، ص 205.
66.پیشکسوت انقلاب، همان، صص 119ــ 113.
67.محمود مقدسی، همان، ص 208.
68.همان، ص 206؛ شاهد یاران، به نقل از اسدالله صفا، همان، ص 51.
69.شاهد یاران، به نقل از هاشم امانی، همان، ص 12.
70.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 122ــ 119؛ شاهد یاران، به نقل از اسدالله صفا، همان، ص 51.
71.نک: پیشکسوت انقلاب، صص 135ــ 115؛ محمود مقدسی، همان، صص 235ــ 212.
72.محمود مقدسی، همان، ص 224.
73.پیشکسوت انقلاب، همان، صص 139ــ 138، محمود مقدسی، همان، ص 249.
74.محسن هاشمی، همان، صص 548 ــ 547؛ محسن صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج 1، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 210، عبدالمجید معادیخواه، جام شکسته، ج 2، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 39.
75.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 140.
76.همان، ص 146.
77.همان، ص 153.
78.شاهد یاران، به نقل از ابن الرضا، همان، ص 65؛ شاهد یاران، به نقل از احمد احمد، همان، ص 71.
79.شاهد یاران، به نقل از حائری زاده، ص 80.
80.همان، به نقل از قدیریان، ص 77.
81.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 172.
82.شاهد یاران، به نقل از مهرآئین، همان، ص 84.
83.همان، به نقل از بجنوردی، ص 21.
84.همان، به نقل از بجنوردی، ص 21.
85.همان، به نقل از ابن الرضا، ص 66.
86.همان، به نقل از مروارید، ص 28.
87.متن سند در کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید مهدی عراقی، صص 305ــ 304.
88.همان، ص 240.
89.همان، ص 243.
90.همان، ص 245.
91.احمد احمد در گفتگو با شماره 36 ماهنامه شاهد یاران.
92.پیشکسوت انقلاب، همان، صص 177 ــ 174، شاهد یاران، به نقل از عسگراولادی، ص 9.
93.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 192.
94.همان، صص 203ــ 202 و 224؛ شاهد یاران، به نقل از اسدالله لاجوردی، همان، ص 5.
95.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 205.
96.همان، ص 234.
97.همان، صص 215 و 256.
98.شاهد یاران، به نقل از هاشم امانی، همان، ص 13.
99.همان، به نقل از بجنوردی، ص 22.
100.همان، به نقل از بجنوردی، ص 23.
101.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 252.
102.نک: محسن کاظمی، خاطرات عزت شاهی، تهران: انتشارات سوره مهر، 1385، صص 618 ــ 611.
103.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 255.
104.شاهد یاران، به نقل از توکلی بینا، همان، ص 39.
105.پیشکسوت انقلاب، همان، صص 262 ــ 261.
106.برای اطلاعات بیشتر در مورد این گروه ها، نک: جلیل امجدی، تاریخ شفاهی گروه های هفت گانه مسلمانان.
107.همان، صص 297ــ 296.
108.همان، ص 381.
109.پیشکسوت انقلاب، همان، صص 275ــ 273 و 315 ــ 314.
110.همان، صص 277ــ 276.
111.همان، ص 264.
112.شاهد یاران، به نقل از بهارفرد، همان، ص 89.
113.پیشکسوت انقلاب، همان، ص 271.
114.همان، صص 302 ــ 301.
115.همان، ص 327.
116.همان، صص 305ــ 304.
117.همان، صص 313ــ 312.
118.همان، ص 316.
119.همان، صص 333ــ 330.
120.همان، صص 323 و 342.
121.شاهد یاران، محسن رفیق دوست، ص 27، شاهد یاران، به نقل از توکلی بینا، همان، ص 40؛ شاهد یاران، به نقل از معادیخواه، همان، ص 43.
122.نک: پیشکسوت انقلاب، همان، ص 366.
123.همان، ص 357.
124.همان، ص 366.
125.همان، ص 388.
126.همان، ص 389.
127.شاهد یاران، محسن رفیق دوست، ص 27، شاهد یاران، به نقل از توکلی بینا، ص 40؛ شاهد یاران، به نقل از معادیخواه، همان، ص 43.
128.همان، به نقل از شهید بهشتی، ص 4.
129.همان، به نقل از خسروشاهی، همان، ص 20؛ همان، به نقل از توکلی بینا، ص 40.
130.همان، به نقل از بجنوردی، همان، ص 23.
131.همان، به نقل از رفیق دوست، ص 27.
/ج