شمه ای از اسرار رمضان

حُرمتِ صوم عیدین، اشارت است به مقام «فنا»، و حکایت است از استغراق در شهودِ دوست و بی خبری از خود، و عملِ خود، و از قشر و پوست که اهل معنی گویند: سالک تا هستی دارد، و تا جان دارد، باید عمل کند، ولی باید به جایی
شنبه، 21 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شمه ای از اسرار رمضان
شمه ای از اسرار رمضان






 

حکمت حرام بودن روزه در عید فطر

حُرمتِ صوم عیدین، اشارت است به مقام «فنا»، و حکایت است از استغراق در شهودِ دوست و بی خبری از خود، و عملِ خود، و از قشر و پوست که اهل معنی گویند: سالک تا هستی دارد، و تا جان دارد، باید عمل کند، ولی باید به جایی رسد که «عمل» خود نبیند و «عامل» نماند. پس، یومُ العید، تعبیه[ای] است، از «میقات اللّقا» و شبیهی است از میعادُ الوصال: «مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ.»[1] «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» [2] و در نزد ِ لقای او، نتوان غیرِ او دید، [که] مثالِ باد و پشه و حضور سلیمان علیه السلام است.
گویند کاملی به سالکی رسید. پرسید که: در چه مقام سلوک می کنی؟ جواب داد: به مقامی مثلِ مقامِ «صبر.» و بعد از مدتی به او برخورد و جویا شد از مقامِ سلوکش. جواب داد: به مقام دیگر، چون مقامِ «رضا.» و پس از ازمنه[ای]، باز با هم دچار شدند و مستفسر شد، جواب داد: به مقام دیگر، چون مقام «تسلیم.» پس، آن کامل به آن سالک فرمود: ای مسکین! تو هنوز مشغول به خودی، کی به خدا می رسی؟ و مقصود ـ چنان که گذشت ـ منعِ «رؤیتِ عمل» خود است، نه منعِ «عمل» و مُراد سرعتِ سیر است. گویند عابدی، در بُنِ غاری عبادت می کرد، و گاهی در میان ِعبادت، ریش خود را با انگشت شانه می کرد. از هاتفی آوازی شنید که: «تو مشغولِ ریش خودی، نه مشغول ما!» آن دلریش، دلش به درد آمد و شروع کرد به ریش کندن، و در اثنای ریش کندن، آوازی شنید که: «باز هم مشغول ریشی!» عارفی گوید:
ریش اگر بگذاشت، در تشویش بود ور همی برکند، هم در ریش بود!
و اما سرِّ «حرمتِ» روزه ایام تشریق، در «مِنی» آن است که: قوم آنجا ضیف الله اند، و نمی خواند آن جوادِ کریم، امساکِ مهمانان خود را.[3]

تأویل زکات فطر

گوییم که زکات فطر بر سر مردم است و زکات مال بر توانگران است، و تأویل زکات فطر اقرار مؤمن است مر امام را که فرود ازو چند حد است و به چه مرتبه است نه بینی که زکات فطر خُرد و بزرگ، نر و ماده، آزاد و بنده بباید دادن و چون مؤمن زکات فطر بدهد اقرار کرده باشد مر امام خویش را که مستجیبم و خیر و شر من به فرمان است.[4]

تفسیر سوره قدر

«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ؛ به درستی که ما نازل ساختیم قرآن را در شب قدر».[5]
خدای تعالی تعظیم قرآن نمود از سه وجه: اول آن که اسناد کرده نزول را به خود و مخصوص به خود ساخته جهت شرافت و اگرچه نازل کننده جبرئیل است. دوم آن که به ضمیر آمده نه اسم ظاهر تا آن که تنبیه کند بر قدر او. سوم آن که این نزول در شب قدر بود که اشرف اوقات است. چنانچه مروی است که قرآن نازل شد به یک بار در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا، پس نازل می ساخت او را جبرئیل به رسول خدای به تدریج در بیست و سه سال.
و از شعبی منقول است که معنی این است که ما ابتدای نزول قرآن در شب قدر نمودیم. و بعضی گفته اند معنی آن است که ما نازل ساخته ایم قرآن را در بیان فضیلت شب قدر. و اختلاف کرده اند در شب قدر. بعضی منحصر ساخته اند در لیالی افراد ثالث و تأکید نموده اند در شب بیست و سوم. و سر در اخفا آن احیا لیالی کثیره است تا ادراک آن نمایند و نامیدن آن شب قدر یا به سبب آن است که تقدیر و قضای امور در آن شب می شود یا به سبب قدر و شرف او بر باقی شب ها.

شب های قدر بهترین شب ها

«وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ؛ نرسیده به تو عزت و فضل و علو قدر این شب قدر».[6]
پس خدای تعالی بیان فرموده: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».[7] شب قدر یعنی احیا کردن در آن شب و عبادت کردن درو بهتر است از هزار ماه که درو شب قدر نباشد و منشأ تخصیص این شب آن است که یک روز حضرت رسالت صلی الله علیه وآله یاد کرد شخصی را از بنی اسرائیل که سلاح می پوشیده در راه خدای تعالی هزار ماه، پس مؤمنان از این تعجب نمودند و اعمال ایشان در نظرشان قاصر نمود، خدای تعالی عطا کرد به ایشان شبی که بهتر است از مدت آن غازی. و بعضی گفته اند که: مردی را در زمان سابق وقتی عابد می نامیدند که هزار ماه عبادت خدای تعالی نماید پس خدای تعالی عطا کرد به این امت شبی که هرگاه یکی از این امت احیا آن شب کند او سزاوارتر است به آن که او را عابد نامند از آن جماعتی که هزار ماه عبادت خدای تعالی می کردند تا آن که ایشان را عابد می نامیدند.

فرود آمدن ملائکه در شب قدر

«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ؛ فرود آیند به آسمان دنیا یا به زمین یا نزدیک جویند به مؤمنین ملائکه و جبرئیل درین شب به فرمان آفریدگار ایشان».[8]
بعضی گفته اند که مراد از روح خلقی از ملائکه است که ندیده اند او را ملائکه مگر درین شب. و بعضی گفته اند که مراد رحمت است. در بصائر آورده که جبرئیل علیه السلام با فرشتگانی که ایشان را با اهل زمین علاقه آشنایی هست فرود آیند و به خانه های مؤمنان روند و جبرئیل مؤمنان را مصافحه کند و علامت مصافحه جبرئیل رقت قلب و اشک چشم بود و مخفی نیست که این نزول بیان است مر تفصیل او را به هزار ماه.

تقدیر الهی

مِنْ کُلِّ أَمْرٍ: یعنی نزول می کند از برای هر امری که حکم کرده خدای تعالی در این سال. سَلامٌ هِیَ سلامت است درین شب، یعنی تقدیر نکرده خدای تعالی درین شب مگر سلامت را، چه سلام بسیار می کنند در این شب ملائکه و روح مؤمنان را. حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ[9] تا وقت طلوع صبح، از حضرت رسالت صلی الله علیه و آله منقول است که هرکه سوره قدر بخواند اعطا می کند به او خدای تعالی مثل اجر کسی که روزه رمضان داشته باشد و شب قدر را احیا نموده باشد. و از آن حضرت سؤال کردند که: در شب قدر چه بگوییم؟ آن حضرت فرمودند که بگویید: اَللّهُمَّ انّک عَفْوٌ تُحِبُّ الْعَفْو فَاعْفُ عَنِّی.[10]

روزه در مثنوی معنوی

مولانا در مثنوی بیشتر درباره جوع عارفانه یا گرسنگی اختیاری سخن گفته است و فریضه روزه را نیز در مطاوی آن آورده است. او بیشتر ایام سال را به روزه می گذرانید و به گاهِ افطار نیز به اندک بسنده می کرد. و با وجود این طعام ناچیز، به چالاکی چرخ می زده و سماع های بس طولانی و سنگین ترتیب می داده است به نحوی که کسی نمی توانست با او همراهی کند. «قوّتِ جبریل از مطبخ نبود» ازاین رو، اندامی نحیف و استخوانی داشت. نقل است که روزی مولانا به حمام درآمد و به جسم لاغر خود نگاهی کرد و گفت: در تمام عمر خود از کسی شرمسار نشدم مگر امروز که از این جسم خجالت می کشم. اما چه کنم که آسایش من در رنج اوست.[11]
روزه، رزق معنوی می آورد
باش در روزه شکیبا و مُصِر دَم به دَم قوتِ خدا را منتظر
کآن خدایِ خوبْ کارِ بُردبار هدیه ها را می دهد در انتظار
انتظارِ نان ندارد مردِ سیر که سبک آید وظیفه یا که دیر
(دفتر پنجم 1749 ـ 1751)
لب فرو بند از طعام و از شراب سویِ خوانِ آسمانی کن شتاب
دَم به دَم بر آسمان می دار امید در هوای ِ آسمان، رقصان چو بید
دَم به دَم از آسمان می آیدت آب و آتش، رزق می افزایدت
(دفتر پنجم 1722 ـ 1730)
جُوع اختیاری یا گرسنگی عارفانه نه تنها پرهیز از هرگونه حرام و شبهت است، بل پرهیز از بهره مندی غیر لازم از حلال هاست. ازاین رو پرخواری و انباشتن شکم از طعام های رنگین نکوهش شده است. چنان که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرماید: «دلِ کسی که شکم خود را انباشته باشد، به ملکوت آسمان اندر نشود.»[12] البته این گرسنگی با آن گرسنگی که ناشی از ستم اجتماعی و عدم توزیع عادلانه ثروت است تفاوتی بنیادین دارد. ازاین رو هیچ یک از انبیا و اولیا نه تنها گرسنگی اجباری و ظالمانه را تأیید و تشویق نکرده اند، بلکه برای برکندن ریشه های شوم این شجره خبیثه مجاهدت ها کرده اند. گرسنگی عارفانه از نظر مولانا فقط منحصر به کم خوردن طعام نیست بلکه به معنی پرهیز از هرگونه امور نفسانی است.
گرسنگی عارفانه باعث شکوفایی باطنی می شود
این دهان بستی، دهانی باز شد کو خورنده لقمه های راز شد
گر ز شیرِ دیو، تن را وابُری در فِطامِ او، بسی نعمت خوری
(دفتر سوم 3747 ـ 3748)
زین خورش ها اندک اندک بازبُر کین غذایِ خَر بُوَد، نه آن ِحُر
تا غذایِ اصل را قابل شوی لقمه هایِ نور را آکِل شوی
(دفتر چهارم 1956 ـ 1957)
لب فرو بند از طعام و از شراب سویِ خوان ِآسمانی کن شتاب
دَم به دَم بر آسمان می دار امید در هوای ِ آسمان، رقصان چو بید
دَم به دَم از آسمان می آیدت آب و آتش رزق، می افزایدت
(دفتر پنجم 1730 ـ 1732)
تن چو با برگ است روز و شب از آن شاخِ جان در برگْ ریزست و خزان
برگِ تن، بی برگیِ جان است زود این بباید کاستن، آن را فزود
اَقْرِضُوالله قرض دِه زین برگِ تن تا بروید در عوض در دل چمن
قرض دِه، کم کن از این لقمه، تنت تا نماید وجهِ لا عَینٌ رَأَت
تن ز سِرگین خویش چون خالی کند پُر ز مُشک و دُرِّ اجلالی کند
(دفتر پنجم 144 ـ 148)
گر تو این انبان زِ نان خالی کنی پُر ز گوهرهای اجِلالی کنی
طفلِ جان، از شیرِ شیطان باز کن بعد از آنش با مَلَک انباز کن
تا تو تاریک و ملول و تیره یی دان که با دیوِ لعین همشیره یی
(دفتر اول 1639 ـ 1641)
اندکی زین شرب کم کن بهرِ خویش تا که حوضِ کوثری یابی به پیش
(دفتر پنجم 1003)
وارهی زین روزیِ ریزه کثیف در فُتی در لوت و در قوتِ شریف
(دفتر پنجم 1743)
نفسِ تو تا مستِ نُقل است و نبید دان که روحت خوشه غیبی ندید
که علامات است زآن دیدارِ نور اَلتّجافی مِنْک عَنْ دارِالْغُرور
مرغ چون بر آبِ شوری می تند آبِ شیرین را ندیده ست او مدد
(دفتر پنجم 2446 ـ 2448)
شرط رسیدن به ملکوت، تبدیل کردن طعام مادی به طعام معنوی است
اگر آدمی مزاج روحش را به طعام های معنوی عادت دهد و از طعام های شهوانی بازش دارد به روشن بینی رسد.
مِعده را خو کن بدان ریحان و گُل تا بیابی حکمت و قوتِ رُسُل
خویِ معده زین کَه و جَو باز کن خوردن ِریحان و گُل آغاز کن
معده تن، سویِ کَهْدان می کَشَد معده دل، سوی ریحان می کَشَد
هرکه کاه و جو خورد قربان شود هرکه نورِ حق خورد قرآن شود
(دفتر پنجم 2475 ـ 2478)
ای پدر! اَلانتِظار اَلانتظار از برایِ خوان ِ بالا مَردْوار
هر گرسنه عاقبت قوتی بیافت آفتاب دولتی بر وی بتافت
ضیفِ باهمت چو آشی کم خورد صاحبِ خوان، آشِ بهتر آورد
(دفتر پنجم 1754 ـ 1756)
گرسنگیِ اختیاری از هر دارویی درمان گرتر است
جوع، خود سلطانِ داروهاست هین جوع در جان نه، چنین خوارش مَبین
(دفتر پنجم 2832)
رنج گرسنگی از رنج امتلای شکم، دل نشین تر است
رنجِ جوع، اَوْلی بُوَد خود ز آن علل هم به لطف و، هم به خفت، هم عمل
رنجِ جوع، از رنج ها پاکیزه تر خاصه در جوع است صد نفع و هنر
(دفتر پنجم 2830 ـ 2831)
گرسنگی عارفانه، نصیب هر کسی نمی شود
خود نباشد جوع، هرکس را زبون کین علفزاری است ز اندازه برون
جوع، مر خاصان ِحق را داده اند تا شوند از جوع، شیرِ زورْمند
جوع، هر جِلفِ گدا را کی دهند؟ چون علف کم نیست پیشِ او نهند
که: بخور که هم بدین ارزانیی تو نه یی مرغاب، مرغِ نانیی[13]

پایان کار روزه دار

بدانید که در ماه مبارک، آخر کارتان یکی از دو کیفیت است؛ چه آنکه ماه رمضان مثل موقفِ قیامت است؛ آخرش مثل آخر قیامت است یا این است که بعد از ماه مبارک چنان قربی به واسطه اطاعت و عبادت خداوند عالم پیدا می کنی که هم درجه در قیامت با ابراهیم خلیل الرّحمن علیه السلام می شوی، یا آنکه به واسطه بدبختی و شقاوتت و سرکشی ات از بندگی خداوند عالم، ماه مبارک که گذشت مخاطب می شود به بانگ رجیم.[14]

پی نوشت ها :

1. عنکبوت: 5؛ هر کس که به لقاء خدا امیدوار و مشتاق است [بداند که] هنگام اجل خدا البته فرا رسد.
2. انشقاق: 6؛ ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت به حضور پروردگار خود می‌روی.
3. اسرار الحکم، صص 679 و 680.
4. وجه دین، ص 205.
5. قدر: 1.
6. قدر: 2.
7. قدر: 3.
8. قدر: 4.
9. قدر: 5.
10. تفسیر محمد مؤمن مشهدی، صص 179 و 180.
11. شمس‌‌الدین احمد افلاک، مناقب العارفین، تصحیح: تحسین یازنجی، ج 1، صص 360 و 361.
12. المحجة البیضاء، ج 5، ص 146.
13. میناگر عشق، صص 680 ـ 684.
14. فوائد المشاهد، ص ‌15.
منبع: ،مرکز پژوهش های صدا وسیما ،گنجینه ، شماره (85)، قم: 1389


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط