رابطه ی اخلاق و سیاست نزد ارسطو

ارسطو که در سال 384 قبل از میلاد در شهر Stagira در ساحل مقدونیه بدنیا آمد یکی از نوابغ بزرگ جامعه بشری است. ارسطو تقریباً در تمام رشته های علمی آن روز متبحر و صاحب نظر بود. وی علم منطق را پایه گذاری کرد و
دوشنبه، 23 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه ی اخلاق و سیاست نزد ارسطو
رابطه ی اخلاق و سیاست نزد ارسطو






 
ارسطو که در سال 384 قبل از میلاد در شهر Stagira در ساحل مقدونیه بدنیا آمد یکی از نوابغ بزرگ جامعه بشری است. ارسطو تقریباً در تمام رشته های علمی آن روز متبحر و صاحب نظر بود. وی علم منطق را پایه گذاری کرد و برای مفاهیم آن اصطلاحاتی را وضع کرد که امروز همه معتبر و در علم منطق کاربرد دارد.(1) فارابی فیلسوف بزرگ مسلمانان شارح آثار فلسفی و منطقی ارسطو بود. حکمای اسلامی به ارسطو لقب معلم اول و به فارابی لقب معلم ثانی دادند. کتاب سیاست ارسطو دارای مباحثی است که علیرغم گذشت حدود بیست و چهار قرن هنوز تازگی و حتی کارآمدی خود را برای طرح مجدد حفظ کرده است. کتاب مشهور ارسطو در اخلاق، اخلاق نیکوماخس نام دارد که ظاهراً خطاب به فرزندش نگاشته است. البته دو رساله دیگر در اخلاق به نام های اخلاق اودم یا ادموس و اخلاق کبیر منسوب به ارسطو است که به احتمال زیاد اخلاق اودم اثر شاگرد ارسطو ادموس (Eudemos) می باشد. اگر دو کتاب دیگر اخلاقی از ارسطو نباشد مسلماً وی خالق معنوی آن آثار است.
ارسطو در سالهای واپسین عمر یک آکادمی علمی تأسیس کرد که به دلیل همجواری با معبدی که لیسیوم یالوکه ئوم نام داشت آن را به همین اسم نامگذاری کرد. ارسطو در گذرگاههای این مرکز قدم می زد و به شاگردانش حکمت می آموخت. لذا مکتب او در یونان به مکتب «راهروئی یا مشائی» (2) اشتهار یافت.

3. رابطه ی اخلاق و سیاست در فلسفه ی سیاسی ارسطو

فلسفه ی سیاسی ارسطو دارای وجوه اشتراک و افتراق با استاد نامدار دوران جوانی اش یعنی افلاطون می باشد. نگرش وی پیرامون ماهیت جامعه ی سیاسی، دفاع از بردگی و ضرورت نظارت دولت بر امر تعلیم و تربیت اتباع، از وجوه مشترک و مخالفت با حکومت فیلسوفان به عنوان حکومت برتر، طرد نظریه اشتراکیت در اموال خانواده، نگرش متفاوت در تقسیم بندی حکومتها و میل به تجربه و استقرا در کاوشهای نظری در باب سیاست و اجتماع از وجوه افتراق آموزه های ارسطو با استادش افلاطون می باشد.(3) فلسفه سیاسی ارسطو با فلسفه ی اخلاق وی دارای نقطه ی تلاقی مهم است و آن عبارت است از «ستایش اعتدال و میانه روی در تمام امور». ارسطو در میان فضائل اخلاقی، بالاترین فضیلت را اعتدال و میانه روی می دانست و بر این باور بود که فضائل اخلاقی خود میانگین دو حد افراط و تفریط قرار دارند. مثلاً شجاعت حدوسط میان ترس و بی باکی است. همچنین سخاوت حد وسط میان اسراف و امساک، و فروتنی حد وسط میان شرم و بی شرمی است. پرهیز از افراط و تفریط در امور مختلف از فضائل مهم اخلاقی در آموزه های ارسطو است.(4) برهمین اساس ارسطو در سیاست و حکمرانی نیز رعایت اعتدال را ضروری می دانست و برخلاف افلاطون که حکومت فیلسوفان را بهترین نوع حکومت می دانست معتقد بود که حکومت طبقه متوسطه علی الاصول بهترین حکومتها است.(5) ارسطو معتقد بود که مردم طبقه ی متوسط همواره زندگی متعادل تری از دیگر طبقات دارند. زیرا نه مانند تهیدستان چشم طمع به اموال دیگران دارند و نه دیگران به مال آنان آرزومندند. برهمین اساس، زندگی آنان از افراط و تفریط علی الاصول به دور است و درنتیجه نه بدخواه دیگران هستند و نه دیگران بدخواه ایشان. براساس استدلال مذکور در میان طبقات جامعه، از منظر ارسطو طبقه متوسطه برای تدبیر امور کشور سالم تر و مفاسد قدرت سیاسی برای ایشان کمتر می باشد.(6) همچنین ارسطو معتقد بود که طبقه متوسط همیشه باعث حفظ تعادل در جامعه می شود و از تسلط نظام های افراطی توانگران یا تهیدستان جلوگیری می نماید.
به جز اعتدال و میانه روی که ارسطو آن را بزرگترین فضیلت اخلاقی دانسته و رعایت آن را به حیطه قدرت سیاسی نیز تعمیم می داد، دو شاخص مهم دیگر در فلسفه ی سیاسی ارسطو پیرامون رابطه اخلاق و سیاست و ضرورت پای بندی به قوانین اخلاقی در سیاست وجود دارد. اول ضرورت نظارت وهدایت تعلیم و تربیت اتباع به وسیله دولت که از مشترکات آموزه های ارسطو و افلاطون است. به بیانی دیگر، عدم تفکیک سیاست از تعلیم و تربیت اخلاقی جامعه ودوم ضرورت پای بندی دولت ودولتمردان به قوانین جامعه و موازین اخلاقی.
ارسطو بر این باور بود که دولتمردان باید نسبت به رعایت قوانین وآداب اجتماعی کاملاً پای بند باشند. به عقیده ی وی هرگونه نقض قوانین وضوابط جامعه توسط حکام، مردم را نیز در قانون شکنی دلیر نموده و مآلاً حکومت آنان را در معرض اضمحلال و ناامنی قرار خواهد داد. وی دربحث مربوط به «عوامل شورش ها و انقلاب ها» و راههای جلوگیری از آن به دولتمردان اندرز می دهد که از هر کار مخالف قوانین پرهیز نمایند تا بتوانند مردم را نیز از قانون شکنی بازدارند. ارسطو معتقد بود: همانگونه که هزینه های اندک و خرد، بتدریج ثروتهای کلان را از بین می برد قانون شکنی ها و عدم رعایت موازین اخلاقی در کشورداری، دولت را به انحطاط و اضمحلال سوق می دهد.(7) البته باید توجه داشت که ارسطو با تألیف کتاب اخلاق نیکوماخس(8) علم اخلاق را با ملاحظه ی نقش آن در اجتماع و ثبات اجتماع مورد ارزیابی قرار داده بود. هرچند وی در اواخر کتاب مذکور تاحدی از تفکیک میان اخلاق فردی و تقوا و درستکاری اتباع سخن گفته است و برخی مدعی شده اند که این تفکیک وی الهام بخش افرادی همچون ماکیاولی در تفکیک اخلاق از سیاست در پایان سده های میانی بوده است.(9)
نظر به اهمیت آموزه های اخلاقی ارسطو و تأثیر آن بر آموزه های اخلاقی، مدنی و سیاسی حکمای اسلامی، مروری بر آراء ارسطو در رساله ی اخلاق و تأثیر آن بر میراث فکری و مدنی کلاسیک حکمای اسلامی درگذشته می تواند در فهم دقیق تر موضوع در اندیشه های کلاسیک یونانی و اسلامی مؤثر و سودمند واقع شود.
ارسطو که واقع بینی او در مطالب مربوط به اجتماع و سیاست مورد اقبال شارحان آرا و نظریاتش واقع شده است به جز کتاب معروف «سیاست» رساله ی گرانسنگی در اخلاق برجای گذاشته که این اثر در میراث اخلاقی و سیاسی مغرب زمین و همچنین جهان اسلام و حکمای اسلامی منشا اثر بوده است. بامطالعه و پژوهشی ژرف تر در فلسفه ی سیاسی حکمای اسلامی می توان به این نتیجه رهنمون شد که فلاسفه مسلمان نظیر فارابی، ابن سینا، ابن رشد، ابوالحسن عامری نیشابوری و خواجه نصیرالدین طوسی که به احتمال زیاد به رساله ی سیاست ارسطو دسترسی نداشته اند و فلسفه سیاسی خود را عمدتاً از افلاطون اخذ نموده اند ولی از رساله مهم دیگر ارسطو یعنی رساله ی اخلاق نیکوماخس(10) (نیقوماخیا) تأثیر پذیرفته اند.
از قضا مباحث سیاسی اجتماعی آن رساله مانند مبحث عدل و نظریه اعتدال و میانه روی و مسأله محبت و نقش آن در قوام زندگی اجتماعی و از همه مهم تر مسأله سعادت و خوشبختی آدمیزادگان بیشتر مورد توجه حکمای اسلامی واقع شده است. حکمای اسلامی البته با حفظ استناد به منابع بسیار غنی اخلاق اسلامی در بسط و تشریح مباحث «رساله اخلاق» ارسطو کوشیدند و در مواردی نیز نقاط افتراق دیدگاههای خود با مباحث مزبور را یادآور شده اند. برهمین اساس برخی پژوهشگران خاورشناس اذعان نموده اند که مهم ترین فلاسفه مسلمان یعنی فارابی، ابن سینا و ابن رشد در بسط «سیاست افلاطون و اخلاق ارسطو» در ادبیات سیاسی و مدنی جهان اسلام بیشترین کوشش را نموده اند. همچنین باید توجه داشت که فلاسفه اسلامی به تعبیر رزنتال در درجه اول مسلمان و تحت تأثیر تعالیم اسلامی و در مرتبه بعد پیرو یا شارح فلسفه اخلاقی و سیاسی یونان باستان بوده اند.
«فارابی، ابن رشد و ابن سینا سه فیلسوف بزرگ و برتر اسلام اخلاق ارسطو و سیاست افلاطون را شرح و بسط دادند.»
«من متقاعد شدم که آنان در درجه اول فیلسوف مسلمان بودند و در درجه بعد پیرو دو استاد خود یعنی افلاطون و ارسطو».(11)
البته باید اذعان داشت که فلاسفه مسلمان علی رغم تأثیر ناپذیری از فلاسفه یونان باستان و شرح و بسط و غنا بخشیدن به آن، در وهله ی نخست کوشیدند در فضای تعالیم متخذ از قرآن و سنت پژوهش نمایند.(12)

رسالات اخلاقی ارسطو

همانگونه که پیشتر گفته شد در مقوله ی «اخلاق» کتب و آثار متعددی به ارسطو نسبت داده شده است که عبارتند از:
1. کتاب «الاخلاق إلی نیقوماخوس» که در مصادر عربی همچنین «نیقوماخیا» نیزآمده است. این کتاب را یا ارسطو خطاب به فرزندش نیکوماخس به رشته تحریر درآورده و یا این فرزند بعد از وفات پدر به نشر آن همت گماشته است.(13) این کتاب ده مقاله دارد. البته برخی همچون ابن ندیم در الفهرست مقالات آن را بالغ بر دوازده ذکر کرده اند که دو مقاله اخیر احتمالاً از مقالات قبلی است.
2. کتاب «الاخلاق إلی اودیموس»: که پنج مقاله دارد و در مصادر عربی «أودیمیا» نیز گفته شده است. این کتاب را ظاهراً ارسطو به شاگرد برجسته اش «اودیموس» اهدا کرده است.
3. کتاب «الاخلاق الکبری»: که برخلاف نامش حجم اندکی دارد.
4. رساله کوچکی تحت عنوان «فی الفضائل و الرذائل»: این رساله نیز به ارسطو منسوب شده است.
5. قفطی در «اخبار العلماء بأخبارالحکماء» و «ابن ابی اصیبعه در طبقات الاطباء» از کتاب دیگری به نام «العدل» نیز یاد کرده اند که حاوی چهار مقاله بوده است. اما باید توجه داشت که مهمترین اثر و متقن ترین انتساب به ارسطو در این موضوع همان کتاب اول یعنی اخلاق نیکوماخس است.
رساله ی اخلاق نیکوماخس در عین پرداختن به پاره ای از مباحث نظری در حوزه ی اخلاق و فلسفه اخلاق، دارای جنبه های کاربردی و پراگماتیک خصوصاً در اجتماع و سیاست و روابط شهروندی است. این ویژگی باعث تمایز رساله اخلاق ارسطو از رسالات دیگر در ادبیات اخلاقی مغرب زمین شده است.(14)
ابن ندیم که کتاب الفهرست را در نیمه دوم قرن چهارم تألیف کرده در بخش مربوط به مصنفات ارسطو می گوید:
نسخه هایی به خط یحیی بن عدی از ارسطو وجود دارد از آن جمله کتاب «اخلاق» ارسطو است. فرفوریوس در دوازده مقاله آن را تشریح و تفسیر کرده است و اسحق بن حنین چندین مقاله با تفسیر و شرح تامسطیوس از آن کتاب نقل کرده است.(15)
قفطی در اخبار العلماء بأخبار الحکماء نیزبه این رساله اشاره کرده است.
باید توجه داشت که اولین فیلسوف مسلمان که به این کتاب ارسطو توجه کرد وهمه یا بخشهایی از آن را ترجمه و تشریح نمود ابونصر فارابی است. فیلسوف و مترجم زبردست و نابغه ای که ابن خلکان از او تعبیر به «اکبر فلاسفه المسلمین»(16) کرده است. ابن ابی اصیبعه در «طبقات الاطباء» و ابن باجه در «رساله الوداع» نیز به این مطلب اشعار دارند.(17)
فارابی نیز در کتاب «الجمع بین رائی الحکیمین» به کتاب اخلاق ارسطو و شرح خوش بر آن اشاره نموده است:
«... وذلک ان ارسطو فی کتاب المعروف بـ«نیقوماخیا» انما یتکلم عن القوانین المدنیه علی ما بیناه فی مواضع من شرحنا لذلک الکتاب».(18)
شروح قدیمی کتاب اخلاق ارسطو به زبان یونانی ولاتین نیز کراراً به زیور طبع آراسته شده است. کتاب اخلاق ارسطو مشتمل بر ده فصل است و برخی دو مقاله دیگر نیز به آن افزوده اند اما بواقع دو مقاله یاد شده منضم به مقالات سابق است و با نحوه ی تقسیم بندی مقالات اندکی متفاوت است.
مقاله اول در باب سعادت، خیر و شر و مراتب خیرات است.
مقاله دوم در باب فضیلت، شروط فعل اخلاقی و طریق نیل به فضائل و اجتناب از رذائل است.
مقاله سوم درباره ی انواع افعال ارادی و غیرارادی است و به پاره ای از بایستگی های اخلاقی می پردازد.
مقاله چهارم نیز درباره بایستگی ها و صفات پسندیده اخلاقی و همچنین ذکر برخی از صفات ناپسند اخلاقی است.
مقاله پنجم در باب عدل و داد و ظلم و ستم است که از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» ارسطو به تشریح آنها پرداخته است.
مقاله ششم تفکیک میان حکمت نظری و حکمت عملی را مورد توجه قرار داده و همچنین به بررسی فضیلت عقلی می پردازد.
در مقاله هفتم ضمن ادامه مباحث مربوط به فضائل اخلاقی به مقوله لذت و ارتباط آن با خیر و همچنین لذات پسندیده و ناپسند می پردازد.
مقاله هشتم در باب محبت و دوستی و شروط و لوازم آن است.
مقاله نهم در باب دوستی و صداقت و ضرورت وجود دوستان شایسته در رخاء و شدت است.
مقاله دهم نیز تکمله ای به بحث لذت و انواع آن است و مسأله سعادت و خوشبختی را نیز مورد توجه قرار داده است.(19)
ابوالحسن عامری نیشابوری (متوفی 381هـ) در کتاب «السعاده، والاسعاد فی السیره الانسانیه» نیز به رساله ی اخلاق نیکوماخس (نیقوماخیا) استناد و در موارد متعددی نیز آرائی را از ارسطو ذکر نموده است. وی تعبیر ارسطو در باب سعادت اینگونه بیان می کند «سعادت درپرتو افعال انسان و نفس انسان است که منطبق با فضیلت کامل باشد». مفهوم فضیلت کامل در این تعبیر آن است که تمام رفتار و کردار در طول عمر و در تمام حالات و اوقات منطبق با فضیلت باشد. نه اینکه در وقت یا حالت خاصی چنین باشد. چنین سعادتی ذاتاً وفی نفسه پسندیده و مطلوب است.(20)
ابن مسکویه رازی (متوفی 421هـ) نیز مستقیماً به آموزه های ارسطو در رساله اخلاق استناد می کند و می گوید:
«ارسطو دینار (ثروت و دارایی) را مقوّم سیاست و تدبیر در اداره ملک می داند و در کتاب اخلاق نیکوماخس، سیاست و قانون برتر را از ناحیه خداوند می داند و حاکم و زمامدار را پیرو قانون مزبور و ثروت و دینار را شرط سوم در سیاست و کشورداری می داند.(21)
ابن باجه (متوفی 533هـ)در رساله ی «تدبیر المتوحد» و«رساله ی الوداع» در میان فلاسفه اسلامی بیشترین استناد را به رساله اخلاق ارسطو داشته و آرا و دیدگاههایی از وی را در این حوزه متذکر می شود.
از آنجا که رساله ی اخلاق ارسطو علاوه بر مباحث اخلاقی مشتمل بر آرائی در حوزه سیاست و فلسفه سیاسی یا مدنی است، توجه به رساله مزبور پرداختن به مباحثی در حوزه ی فلسفه سیاسی مانند مدنی الطبع بودن آدمی، ضرورت وجود اجتماع و دولت و مقوله سعادت و خوشبختی را در ادبیات فلسفی و اخلاقی حکمای مسلمان به دنبال داشته است.
امام محمد غزالی، فقیه متالِّه اسلامی علیرغم مخالفت جدی با فلاسفه که منجر به تألیف نمودن دو کتاب «مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه» در رد آرای حکما شد به رساله اخلاق ارسطو توجه و در مواردی به آن اشاره نموده است. غزالی در رساله ی «نصیحه الملوک» از «پند نامه ارسطاطالیس» نام برده است که اشاره به همان رساله معروف ارسطو در باب اخلاق است.(22)
ابن رشد (متوفی 595هـ1198م) نیر درآمدی بر رساله ی اخلاق ارسطو نگاشته است که البته اثر مزبور به زبان عربی در کوران حوادث از بین رفته است ولی ترجمه آن توسط یک مترجم آلمانی بنام هرمن در اواسط قرن سیزدهم هجری به زبان لاتین صورت پذیرفته است. همچنین ترجمه عربی تلخیص ابن رشد بر رساله اخلاق ارسطو از صمویل بن یهودا موجود است که به زبان فرانسوی هم ترجمه شده است.

مباحث مورد اقبال حکمای اسلامی از رساله ی اخلاق ارسطو

در میان آموزه هایی که ارسطو در رساله ی اخلاق مطرح می نماید چند موضوع از سوی حکما و فلاسفه اسلامی مورد توجه و اقبال بیشتر واقع شده است. یکی از دلائل این اقبال، نزدیکی و قرابت دیدگاه های ارسطو با اخلاق دینی و اسلامی و دیگری ارتباط مباحث مذکور با زندگی اجتماعی و شهروندی است که به حوزه ی سیاست و کشورداری نیز مربوط می شود.
یکی از مباحث مهم کتاب اخلاق ارسطو، مبحث فضیلت است. فضیلت اخلاقی درنهایت مقوله ای است که به اجتماع و سیاست مربوط می شود و در سلامت حیات اجتماعی نقشی وافر دارد. ارسطو، کمال و نیل بشر به سعادت را در پرتو فضیلت جستجو می نمود و بر این باور بود که سعادت آدمی بدون داشتن فضیلت حاصل نمی شود. ارسطو فضیلت را به دو نوع عقلی و اخلاقی تقسیم می نمود. فضیلت عقلی از راه تربیت و رشد اندیشه و فکر حاصل می شود و فضیلت اخلاقی از راه عادت و خو گرفتن به عادات اجتماعی. لازم به یادآوری است که در یونان باستان رفتار راا خلاقی می شمردند که با رسوم متداول و آداب اجتماعی هماهنگ و سازگار باشد.
به عقیده ارسطو وظیفه ی سیاستگذار و قانون گذار در جامعه آن است که با ترویج و بسط عادات پسندیده، مردم را هرچه بیشتر به فضائل اخلاقی رهنمون سازد. از دیدگاه ارسطو رعایت قوانین اجتماعی فضیلت برتر شمرده می شود و قوانین اجتماعی نیز نیازمند مجری است و مجری قوانین نیز همان دستگاه دولت است.(23) لذا ارسطو نیز مانند افلاطون عمدتاً دولت را متولی پروراندن اخلاقی در جامعه می داند.
اسحق بن حنین نیز در ترجمه رساله ی اخلاق ارسطو به مقوله ی فضیلت و نقش آن در سعادت آدمی می پردازد و می گوید که سعادت انسان در پرتو احراز فضیلت کامل حاصل می شود.
وی با استناد به دیدگاه ارسطو، فضیلت کامل را نیز نشأت گرفته از ملکات روحی، نفسانی و اخلاقی انسان می شمارد و دیدگاه ارسطو را نیز درباره ضرورت مراقبت دولت از رعایت و بسط فضائل اخلاقی در جامعه یادآور می شود.
«بر متولی و رئیس جامعه (یا جوامع) لازم است که خصوصیات اخلاقی (و رفتاری) را مورد ملاحظه قرار دهد. ملاحظه آنها از این جهت (پرورش فضائل اخلاقی در جامعه) ضروری است».(24)
یکی دیگر از مباحث رساله ی اخلاق ارسطو که مورد توجه شارحان و حکمای اسلامی واقع شده است دیدگاه ارسطو درباره ی «اعتدال و میانه روی» است. البته حکما و علمای اخلاق، دیدگاه ارسطو در باب اعتدال و میانه روی را عمدتاً در حوزه ی رفتار شخصی و به عنوان یک فضیلت اخلاقی و رفتاری برجسته، مورد ملاحظه قرار داده اند و با توجه به تعالیم اسلامی و روایات وارد شده در این باب مانند «خیرالامور اوسطها» دیدگاههای ارسطو را با تعالیم اخلاقی اسلامی در این زمینه بسیار نزدیک یافته اند. اما باید توجه داشت که با نگاهی ژرف تر به فلسفه ی سیاسی ارسطو مشخص می شود که نظریه ی «اعتدال و میانه روی» که علی الاصول یک نظریه ی اخلاقی است در فلسفه سیاسی ارسطو نیز منشأ اثر بوده است. به جهت اهمیت این مسأله تذکر نکاتی در این موضوع ضروری می نماید.
ارسطو با الهام از همین نظریه، طبقه متوسط در جامعه را طبقه ی متعادل و برای قرار گرفتن در رأس هرم قدرت سیاسی مناسب ترین طبقه می دانست. زیرا به باور وی طبقه متوسط از افراط و تفریط اغنیا و فقرا به دور و به حد میانگین و اعتدال نزدیک ترند و علی القاعده تصمیمات و تدابیر آنان در کشورداری به صواب نزدیک تراست. همچنین ارسطو نقش طبقه متوسط در تعادل اجتماع را بسیار حائز اهمیت می دانست. ارسطو در رساله ی «سیاست» در بحث مربوط به عوامل انقلابها و شورشهای اجتماعی به نقش راهبردی طبقه متوسط می پردازد و از عوامل مهم انقلابها و شورشهای اجتماعی، حذف یا کم رنگ شدن این طبقه را یادآور می شود.(25)
حذف طبقه ی متوسط نیز به معنای تنزل این طبقه از جایگاه خود و قرار گرفتن مردمان این طبقه در طبقه ی فقیر و تهیدست به دلیل فقر و مصائب اقتصادی است. نکته ی مهم در این باب آن است که نقشی که ارسطو درباره ی جایگاه طبقه متوسط در تعادل جامعه مطرح نموده است از آموزه ها و نظریاتی است که اعتبار آن تا امروز همچنان به قوت خود باقی مانده است و این نظریه در جامعه شناسی جدید خصوصاً جامعه شناسی سیاسی همچنان از اعتبار برخوردار است.
نظریه اخلاقی ارسطو در باب اعتدال و حدوسط باعث شد که وی در تبیین انواع حکومتها و داوری درباره ی آنها روشی متمایز از استاد خویش افلاطون در پیش گیرد. افلاطون در رساله ی «جمهور» حکومتها و نظامهای موجود زمان خویش را به چهار گونه ی تیمارشی، الیگارشی، دموکراسی و تورانی تقسیم و معایب آنها را برشمرد و سپس نظریه ی مختار خویش که همانا حکومت فیلسوفان بود تشریح و از آن دفاع نمود. اما ارسطو برخلاف استاد خویش درمقابل نظریه حکومت فیلسوفان یا حکیم زعیم، نظریه ی دفاع از طبقه متوسط در حوزه ی قدرت سیاسی را پیش می کشد و از طرف دیگر تحت تأثیر نظریه «اعتدال و میانه روی» خویشتن در اخلاق، یا دیدگاهی متساهلانه به تقسیم بندی نظامهای سیاسی پرداخته و به جای تجویز شکل خاصی از حکومت به چگونگی عملکرد آن قرار می دهد. ارسطو تحت تأثیر همین نظریه اخلاقی خویش درباب «اعتدال و میانه روی» به شکل حکومت که آیا یک نفره (پادشاهی) اقلیت ثروتمند (آریستوکراسی) و با اکثریت (جمهوری یا دموکراسی) است چندان اهمیت نمی دهد بلکه به عقیده وی حکومت از هر نوع که باشد(یک نفره، چندنفره یا جمعی) باید منافع همه گروهها و اقشار جامعه اعم از ثروتمند، متوسط و فقیر را مورد ملاحظه و توجه قرار دهد. ارسطو، حکومت پادشاهی (یک نفره) آریستوکراسی (چند نفره یا اقلیت ثروتمند) و جمهوری (حکومت اکثریت با جمعی) را در صورتی حکومت مطلوب می شمرد که این حکومتها صرف نظر از شکل ترکیبی خود، درعمل منافع و مصالح همه گروهها و اقشار را مد نظر قرار دهند. لذا در منطق تقسیم بندی حکومتها از نظر ارسطو اگر حکومتها از طریق صواب که رعایت مصالح همه مردم است خارج شوند حکومت آنان حکومت نامطلوب و ناپسند خواهد شد. در این صورت حکومت اگر یک نفره یا پادشاهی باشد تبدیل به تورانی یا تیرانی (حکومت ستمگر) و اگر آریستوکراسی باشد تبدیل به الیگارشی و اگر جمعی یا جمهوری باشد. تبدیل به دموکراسی می شود. تصویری که ارسطو از سه شکل اخیر حکومت عرضه می نماید تصویری ناپسند است و علت ترسیم چنین تصویری از سه شکل یاد شده، چگونگی عملکرد آنها و خروج از اعتدال در کشورداری و ترجیح منافع فردی یا گروهی بر منافع و مصالح عموم است. بنابراین ارسطو تحت تأثیر نظریه «اعتدال و میانه روی» در اخلاق، نگرش واقع بینانه ای در تقسیم بندی حکومتها تبین نموده است. به عبارت دیگر وی در تبین مباحث سیاسی در باب دولت و حکومت نیز با تأثیرپذیری از همان نظریه ی «اعتدال و حدوسط» که در رساله ی اخلاق به آن پرداخته ضرورت حکومت فیلسوفان را که افلاطون در رساله ی جمهور مطرح نموده بود، و از نظر ارسطو دیدگاهی افراطی و خلاف اعتدال و میانه روی در باب حکومت و کشورداری است رد می نماید و دیدگاهی متعادل و متساهل در تشریح انواع حکومتها و نظامهای سیاسی اختیار می نماید.
با ملاحظه این توضیحات باید توجه داشت که حکمای مسلمان در قرون اولیه چون به کتاب «سیاست» ارسطو به هردلیل دسترسی نداشته اند، نظریه اعتدال و میانه روی وی را که صرفاً از رساله «اخلاق» اقتباس کرده اند عمدتاً درحوزه ی اخلاق فردی مورد مداقه و ملاحظه قرار داده اند.

4. مؤلفه های سیاست اخلاقی و غیراخلاقی در آموزه های ارسطو

الف: سیاست اخلاقی (توأم با فضیلت)

ارسطو در کتاب «اخلاق نیکوماخس» سعادت و نیکبختی آدمیزادگان را در پرتو فضائل اخلاقی و رفتار اخلاقی توأم با فضیلت جستجو می نماید. او همچنین هم در رساله مزبور و هم در کتاب «سیاست» خویش، میانه روی و اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط را در همه شئون زندگی از جمله سیاست، قانون گذاری و حکمرانی تجویز می نماید و همانگونه که گفته شد حکومت طبقه متوسط را به دلیل خاستگاه اعتدال آمیز آن بر حکمرانی اصناف و گروههای دیگر ترجیح می دهد. ارسطو خاستگاه قانون گذاران بزرگ را نیز طبقه متوسط می داند و در این مورد می گوید:
«از دلائل برتری حکومت طبقه ی متوسط یکی آن است که بیشتر قانون گذاران میانه حال (از طبقه متوسط) بوده اند. «سولون» همچنانکه از اشعارش پیداست چنین بود. به همین گونه «لیکورگ» و «خارونداس» و کم و بیش همه ی قانون گذاران دیگر نیز میانه حال بودند. اکنون می توان دریافت که چرا بیشتر کشورها یا حکومت دموکراسی دارند و یا الیگارشی، علتش آن است که طبقات متوسط در آنها ناتوانند و به همین جهت طبقاتی که از پایگاه متوسط اجتماعی به دوراند. خواه از توانگران باشند و خواه از تهیدستان، حکومت را به دست می گیرند و کارهای آن را هرگونه که دلشان بخواهد تدبیر می کنند.(26)
ارسطو سپس توضیح می دهد که حکومت دموکراسی (عوام الناس) که حکومت تهیدستان است و حکومت الیگارشی که حکومت توانگران و ثروتمندان است چگونه هریک راه انحصارطلبی و افراط کاری و خروج از خط اعتدال پیشه می کنند. ارسطو سپس توضیح می دهد که هر دو شکل حکومت یاد شده (دموکراسی تهیدستان و الیگارشی توانگران) چگونه در شهرهای یونان در جهت منافع خویش و نه منافع شهر و شهروندان حکمرانی نموده اند. بنابراین صرف نظر از جایگاه طبقاتی طبقه متوسط، به طور کلی شاخص اصلی و مهم ارسطو در تبیین «سیاست صائب و اخلاقی» اتخاذ روش و شیوه اعتدال آمیز از سوی حکام و زمامداران و دوری از افراط و تفریط است. این شیوه و روش از سوی هر شکلی از حکومت برگزیده شود از نظر ارسطو مطلوب است. دلیل عمده ارسطو در محور قرار دادن این شیوه در حکمرانی آن است که در این شیوه حکمرانی، تمام گروهها و اصناف و طبقات اجتماعی از مواهب قدرت و امنیت و رفاه برخوردار می شوند و هیچکس به نمایندگی از خاستگاه طبقاتی خود راه انحصار و افرط و تفریط و نادیده انگاشتن حقوق دیگران در پیش نمی گیرد، درنتیجه رضایت عمومی از حکمرانی حاصل می گردد.
ارسطو، در کتاب «سیاست» به رساله ی «اخلاقیات» خود استناد می کند و می گوید: «همچنانکه در «اخلاقیات» گفته ایم سعادت راستین در آن است که آدمی آسوده از هر قید و بند (مقصود ارسطو رها بودن از دغدغه تأمین وسایل مادی زندگی و اسباب معیشت است) با فضیلت زیست کند و فضیلت نیز در میانه روی است.(27) ارسطو میانه روی را هم برای شهروندان و هم برای حکمرانان تجویز می نماید.
البته باید توجه داشت که ارسطو در عین حال حکومتهای نزدیکتر به خط اعتدال را نیز به جز حکومت طبقه ی متوسط تجویز می کند و درضمن به نکته ی مهمی اشاره می نماید که قرنها پس از وی، منتسکو در آموزه های خود در کتاب «روح القوانین» مطرح نمود و آن تناسب نوع حکومت با گونه های مختلف مردم و فرهنگ های متفاوت است. ارسطو با توجه به ریشه ی اجتماعی حکومت این گفتمان را در کتاب سیاست مطرح می نماید.(28) به باور وی حکومتهای منحط و منحرف که با توجه به خاستگاه اجتماعی آنها پدید می آیند نیز دارای سلسله مراتب هستند. به هر میزان که حکمرانان از ملاحظه ی منافع جمعی و تلاش برای بهزیستی شهروندان و رفتار اخلاقی و اعتدال آمیز فاصله گیرند در دره انحراف بیشتر سقوط کرده و عملکرد آنان از فضیلت و اخلاق دور می شود.

ب: سیاست غیراخلاقی

ارسطو پیشه کردن روشهای غیراخلاقی در سیاست را که در حکومتهای مختلف می تواند بروز و ظهور یابد در کتاب پنجم «سیاست» برمی شمارد. به عقیده ارسطو روش های سرکوب گرانه، ظالمانه و عوام فریبانه می تواند به بروز بحران و انقلاب و شورش در جامعه منجر گردد.(29)
ارسطو در کتاب پنجم «سیاست» به نقش روشهای غیراخلاقی در حکمرانی که می تواند باعث شورش و انقلاب گردد و امنیت جامعه را به خطر اندازد اشاره کرده و نکات مهم و قابل توجهی را یادآور می گردد. به عقیده ارسطو، در نظام دموکراسی (حکومت عوام الناس و توده تهیدست) عوام فریبان به پشتوانه جهل مردم، آنان را فریب می دهند و به توانگران تهمتهای دروغ می بندند و یا آشکارا توده مردم را برضد آنان می شورانند. مردم فریبان، توانگران و اعیان را از کشور بیرون می رانند تا اموال ایشان را میان مردم توزیع کنند. ارسطو می گوید در چنین وضعیتی تبعید شدگان گردهم جمع می شوند و به کمک یکدیگر دموکراسی را از میان برداشته و حکومت الیگارشی(گروه اندک ثروتمند) را جایگزین آن می کنند. ارسطو همچنین زمینه های تبدیل نظام دموکراسی به حکومت تورانی (استبدادی و ستمگر) را بررسی و این تغییر را نیز در نتیجه ی سوء استفاده از قدرت معرفی می کند. ارسطو ستمگری توانگران در نظام الیگارشی که نسبت به توده مردم روا می داند را عامل اصلی بر هم خوردن تعادل و شورش در حکومت «الیگارشی» معرفی می نماید. فریب و نیرنگ در میان توانگران بر سر نیل به قدرت نیز می تواند باعث جنگ و ستیز میان آنان و مآلاً انحطاط نظام الیگارشی گردد.
ارسطو انحصارطلبی در قدرت، اسراف کاری و ستم توانگران در حق تهیدستان و یا بالعکس، جاه طلبی، نامتعادل بودن عناصرحکومت و قانون شکنی و قانون گریزی را که تماماً خروج از دایره ی اعتدال و فضیلت است از روشهای غیراخلاقی حکمرانی می شمرد. مؤلفه هایی که می تواند باعث بروز خشونت و شورش در نظام های مختلف (یونان باستان) یعنی، پادشاهی الیگارشی، دموکراسی، تورانی و حتی اریستوکراسی گردد.(30)
ارسطو در پایان این گفتمان، آموزه هایی جهت حفظ تعادل جامعه و جلوگیری از ایجاد بحران و خروج از مسیر تعادل و میانه روی به عنوان روش مطلوب در کشورداری ارائه می نماید.

پی نوشت ها :

1. اصطلاحات رایج امروزی در علم منطق مانند: ذات (Essence)، جوهر(Substance)، عَرَض (Accident)، موضوع و محمول (Subject and Predicate)، مقوله (Category) و کلی و جزئی (Universal and Purticular) برای اولین بار توسط ارسطو وضع و سپس به زبانهای مختلف ترجمه شده است. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: Western Political Philosophers: Editted by Maurice Cranston, Bodley Head, London, 1946.
2. Peripateric.
3. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: Western Political Philosophers: Editted by Maurice Cranston, Bodley Head, London, 1946.
4. Aristotle (1998), The Nicomachean Ethics, Translated by divid Ross, Oxford University Press, p30.
5. Aristotle (1998), Politics, Translated by C. D. C. Reeve, Oxford University Press, p119.
6. Ibid, 120"...For neither do they desire other People's property as the poor do, nor do other people desirs, as the poor desire that of the rich and they are neither plotted against nor engage in plotting.
7. Ibid, p152.
8. Nicomachean Ethics.
9. ساباین جرج، منبع پیشین، جلددوم، ص84.
10. Nicomachean Ethics.
11. Rosental (1968) Political Thought in Medieval Islam, Cambridge University Press, p.4.
12. آقای دکتر نصر در کتاب ارزشمند «تاریخ فلسفه اسلامی» در مقاله ای که با عنوان «قرآن و سنت منابع الهام بخش فلسفه اسلامی» تقریر کرده و در این باره می گویند:
All Islamic Philosophers from al-kinidi those of our own day such as Allamah Tabatabai lived and breated reality of the Quran and the sunnah of the Prophet of Islam.
Seyyed Hossein Nasr, History of Islamic Philosophy. Chapter 1 p27.
«تمام فلاسفه ی اسلامی از کندی گرفته تا فلاسفه معاصر مانند علامه طباطبائی در پرتو حقیقت قرآن و سنت پیامبران زندگی و تنفس کرده اند». (قرآن و سنت با زندگی فلاسفه اسلامی آمیخته وعجین بوده است.)
13. به گفته شارح رساله ی «اخلاق» ارسطو دکترعبدالرحمن بدوی، فرزند ارسطو در یکی از جنگها در دوران جوانی جان خود را از دست داد: «قُتل فی احدی المعارک و هو لایزال شابّاً».
ارسطو طالیس، اخلاق، ترجمه ی اسحق بن حنین، شارح عبدالرحمن بدوی، کویت، 1979، ص3.
14. رجوع کنید به: Herbet Spencer, Data of Ethics, Williams Norgate, London. 1907.
15. ابن الندیم، الفهرست، ص 252.
16. و هو اکبر فلاسفه المسلمین ولم یکن فیهم من بلغ رتبته فی فنونه. (او بزرگترین فیلسوف مسلمان است و در میان فیلسوفان مسلمان کسی به رتبه فلسفی او نائل نشده است، ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان- دارصادر- بیروت، 1977.
17. ابن باجه، الرسائل الالهیّه، تحقیق دکتر ماجد فخری، بیروت، 1968، ص116.
18. فارابی، ابونصر، «الجمع بین رای الحکیمین، بیروت، 1960، ص95، «ارسطو در کتاب خود که به «نیکوماخس» اشتهار دارد از قوانین مدنی و اجتماعی سخن می گوید و ما در شرح موارد مذکور از آن کتاب به آنها پرداخته ایم».
19. برای اطلاع بیشتر ر.ک به:Aristotle (1998), The Nicomachean Ethics, Translated by David Ross, Oxford University Press.
20. العامری، ابوالحسن، السعاده والاسعاد، به کوشش مجتبی مینوی، چاپ وسپادن آلمان، 1336- ص32.
21. رازی، ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق وتطهیرالاعراق، تحقیق زریق، بیروت، 1966، ص116.
22. غزالی، ابوحامد، نصیحه الملوک، ص85.
23. Aristotle (1998)Politics, Books I&II.
24. ارسطا طالیس، الاخلاق، 1979، المترجم اسحق بن حنین، الشارح، عبدالرحمن بدوی، وکاله ی المطبوعات، کویت، ص81.
25. Aristotle (1998) Politics, Books V, Chapter 182.
26. Aristotle Politics, p.120
27. علاوه برمتن انگلیسی به ترجمه فارسی کتاب سیاست ارسطو اثر مرحوم دکترحمید عنایت مراجعه نمایید.
28. ارسطو، سیاست، ترجمه دکترحمیدعنایت، 1349، انتشارات فرانکلین، ص159.
29. Aristotle Politics, Book V, pp. 134-171.
30. Aristotle Politics, pp. 144-159.

منبع: احمدی طباطبایی، محمدرضا؛ (1387) اخلاق و سیاست: رویکردی اسلامی و تطبیقی، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ دوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط