1. جدایی اخلاق و سیاست در آموزه ها و ادبیات سیاسی ماکیاولی
ماکیاولی(1) (1469-1527) در دوران گذار تمدن غرب به دوران نوپا به عرصه وجود گذاشت. زندگی او با تحولات فکری، سیاسی، هنری و اخلاقی در دوران گذار از عصری کهن به دورانی جدید آمیخته شده بود. ماکیاولی در سال 1469در فلورانس، مهد فرهنگ و هنر و ادب ایتالیا و اروپا در آن دوران به دنیا آمد. پس از طی آموزشهای مقدماتی وارد دانشگاه فلورانس شد. از ورود او به دانشگاه فلورانس تا 1498تقریباً اطلاعاتی از زندگانی او ثبت نشده است. در 1498حکومت و رهبری سیاسی فلورانس که در دست راهبی مسیحی به نام «ساونارولا»(2) قرار داشت واژگون شد و ساونارولا با دو تن از یاران وفادارش به دار آویخته شدند. در دوران زمامداری جدید، ماکیاولی به خدمت نظام جمهوری درآمد و به عنوان دبیری کمیته ی روابط خارجی برگزیده شد. ماکیاولی در جمهوری فلورانس بیش از چهارده سال با جدیت و پشتکار زائدالوصف خدمت نمود. در این دوره چهارده ساله به مأموریتهای مهم سیاسی به عنوان سفیر اعزام شد و در هریک از مأموریتها گزارش های دقیقی از اوضاع و تحولات سرزمین و حکومت محل مأموریت تهیه نمود. ماکیاولی مأموریتهای دیپلماتیک خود در ایتالیا و خارج از ایتالیا مانند فرانسه و آلمان را با موفقیت به پایان رساند. ماکیاولی گذشته از تأثیرپذیری از فرهنگ و ادبیات دوران گذار در اروپا و ایتالیا از تجارب مأموریت های سیاسی خود نیز بهره برد و بعضاً افکار و آموزه هایی را که در کتاب مشهور خود به نام «شهریار»(3) گردآورده است نتیجه بررسی وضعیت حکومت هائی است که از نزدیک مورد مطالعه قرار داده است. ماکیاولی در یکی از مأموریت های خود در سال 1502 با«سزار بورژیا فرزند پاپ الکساندر ششم» از نزدیک آشنا شد. بورژیا زندگی کشیشی را رها کرده و با استفاده از انواع حیله ها و دسیسه ها و سیاست های تند و خشن توانسته بود حکومتی مقتدر و امنیت بخش تشکیل دهد. ماکیاولی به شدت تحت تأثیر «تدابیر غیراخلاقی بورژیا» جهت تثبیت قدرت سیاسی قرار گرفت و بر اساس همین گرایش در کتاب «شهریار» از او به عنوان یک زمامدار مقتدر تمجید نموده است. در سال 1512 حکومت جمهوری فلورانس واژگون و حکومت سلطنتی (مدیچی) زمام امور را در دست گرفت.(4) ماکیاولی در اثر این تغییر و به سنت مألوف در سیاست عملی از مقام خود عزل و تبعید شد. ماکیاولی در تبعیدگاه خود در ملکی که درازای ممنوعیت از بازگشت به فلورانس به او داده شده بود زندگی می کرد. یادداشتهائی که به تألیف کتاب «شهریار» منجر شد عمدتاً در آن دوران توسط وی گردآوری شده است. در سال 1927 عمر نسبتاً کوتاه وی به سرآمد و ماکیاولی با مصرف یک داروی اشتباهی بدرود حیات گفت.در میان متفکران و صاحب نظران سیاسی در غرب کمتر کسی به اندازه ماکیاولی شهرتش با انتقاد و ننگ و عار آمیخته شده است. آموزه های وی در مهمترین اثرش یعنی کتاب «شهریار» که در آن اخلاق و سیاست را از یکدیگر تفکیک نموده است بی گمان عامل اصلی این اشتهار سوء محسوب می شود. البته باید توجه داشت که گروهی دیگر به ویژه در سده های بعد از ماکیاولی به دلیل نگاه واقع بینانه به «سیاست عملی» و همچنین آموزه های ناسیونالیستی و قومی چهره ی دیگری معرفی نموده اند. کتاب شهریار ماکیاولی پس از مرگ وی منتشر شد و طی مدت کوتاهی (بیست سال) بیست و پنج بار تجدید چاپ شد. کلیسای کاتولیک این کتاب را در ردیف «کتب ضاله» قرار داد و مطالعه آن را بر مؤمنان مسیحی حرام دانست. در قرن هفدهم و به دنبال زبانه کشیدن جنگهای مذهبی و سیاسی در اروپا، آموزه های غیراخلاقی او در کتاب شهریار باعث تنفر بیشتر عامه مردم از وی گردید. پس از انقلاب فرانسه و گسترش «آئین قومیت و ناسیونالیسم» در ایتالیا و اروپا و کم رنگ شدن نفوذ مسیحیت در حوزه قدرت سیاسی، از سختگیری بر آموزه های ماکیاولی کاسته شد تا جائیکه در سال 1869 به مناسبت چهارصدمین سال تولید او در ایتالیا جشن و مراسم یادبودی برپا گردید».(5)
به جر تمجید از ماکیاولی به عنوان نخستین آموزگار آئین قومیت در اروپا، گروهی دیگر نیز دیدگاه وی در مورد ماهیت انسان و تأثیر گرایشهای نفسانی آدمیزادگان در ساحت قدرت و سیاست را مهم و واقع بینانه دانسته اند. فرانسیس بیکن فیلسوف نامدار تجربه گرا در نیمه دوم شانزدهم و نیمه اول قرن هفدهم در داوری درباره ی آموزه های ماکیاولی و در کتاب شهریار می گوید:
«ما به ماکیاولی و نویسندگانی از قبیل او مدیون هستیم، برای آنکه به روشنی و صراحت طبیعت بشر را چنانکه هست نشان داده اند نه چنانکه باید باشد، زیرا اگر کسی ماهیت شر را نداد نمی تواند عقل و حزم ما را با بی گناهی و صفای کبوتر در خود جمع کند، همچنانکه با جهل به ماهیت شر، فضیلت در معرض خطر و دور از مصونیت خواهد بود».(6)از طرف دیگر مدافعان آموزه های اخلاقی در سیاست و اخلاق، مشرب فکری ماکیاولی را با عنوان «ماکیاولیسم» مترادف با بی اعتنائی به اصول اخلاقی در حوزه ی سیاست می دانند و این اصطلاح را برای زمامدارانی که بی اعتنا به اصول اخلاقی و انسانی در سیاست و صرفاً در جهت تحکیم پایه های قدرت خویش گام برمی دارند به کارمی برند و دیدگاهها و آموزه های وی در توجیه تفکیک میان اصول اخلاقی و سیاست عملی را مورد انتقاد جدی قرار می دهند. البته باید در نقد و بررسی آموزه های ماکیاولی، وضعیت سیاسی اجتماعی ایتالیا و به ویژه فلورانس در اواخر قرن پانزدهم مورد ملاحظه و مداقه قرار گیرد.(7)
2. مبانی نظری در آموزه های ماکیاولی
قبل از پرداختن به مبانی نظری ماکیاولی در کتاب شهریار و همچنین اثر معروف دیگرش به نام «گفتارها» لازم است ملاحظاتی چند در بررسی آموزه های ماکیاولی مورد توجه قرار گیرد.اولین نکته ای که بیشتر اشاره شد و در فهم بهتر آرا و اندیشه های ماکیاولی مؤثر است توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی ایتالیا در دوره ی زندگانی ماکیاولی است. بطور کلی شرائط زمانی و مکانی متفکران و صاحب نظران عامل بسیار تعیین کننده در گرایشهای فکری آنان است. تفاوت شرائط زمانی و محیطی گاه باعث می شود که متفکران با مطالعه یک نظریه و چهارچوب فکری به نتایجی متفاوت رهنمون گردند. در حوزه ی فلسفه سیاسی و تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی، توجه به آموزه های توماس هابز(8) و جان لاک(9) (دو فیلسوف سیاسی برجسته انگلستان در قرن هفدهم و هجدهم) پیرامون «نظریه ی قرارداد اجتماعی(10)» حائز اهمیت است. هابز با توجه به شرائط ناامن زندگانی اش در دوره ی آشوب و هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطه انگلستان از نظریه ی «قرارداد اجتماعی» به حکومت مطلق و استبدادی سلطنتی رهنمون شد،(11) درحالیکه لاک که در دوران آرامش جامعه انگلستان و برقراری شرائط امنیت اجتماعی به بررسی نظریه «قرارداد اجتماعی» می پردازد و از همین نظریه، حکومت «دموکراتیک و مشروطه» با نظام پارلمانی و نمایندگی را استنتاج می نماید.(12)
شرائط و اوضاع اجتماعی و سیاسی ایتالیا در دوران حیات ماکیاولی نیز در فهم آرا و آموزه های او به ویژه در تفکیک میان «اخلاق و سیاست» حایز اهمیت است. «هرن شا» در خصوص اوضاع اجتماعی و اخلاقی ایتالیا در آن زمان می نویسد:
«ایتالیا که از لحاظ عقلی و ذوقی از پیشروان اقوام اروپائی بود، از لحاظ اخلاق و سیاست از همه عقب تر بود، مردم آن سرزمین به نژادها و فرهنگهای متفاوت تعلق داشتند و کاملاً منحط و فاسد بودند. قدرت نظامی ایتالیا یکسره از میان رفته بود. امیران آن بزدل و بزهکار بودند. کلیسای ایتالیا، دنیاطلب و به درجه ای باورنکردنی فاسد شده بود. تفرقه های شدید و نیرنگهای درنگ ناپذیر، کشور را از هم پاشیده بود. هیچ گونه وحدتی اجزای پریشان را به یکدیگر پیوند نمی داد... از این رو مطالعه ی سیاست ایتالیا در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی کاری است دشوار. اما این مطالعه یک نکته را آشکار می سازد و آن اینکه در بازیهای سیاسی ایتالیا، هیچ یک از اصول اخلاق و شرافت مراعات نمی شد. خیانت و پیمان شکنی و زهر دادن و کشتن و به دروغ شهادت دادن و ریاکاری و توهین به مقدسات و بی دینی و هرنوع رذالت پست و نفرت آوری بدون ملاحظه و افسوس صورت می گرفت.(13) اینگونه صاحب نظران، ماکیاولی را فرزند خلف عصر خود دانسته اند. عصری که در ساحت امور اجتماعی و سیاسی پاس سنن و قیود اخلاقی نگاه داشته نمی شد. نکته مهم دیگری که در فهم آموزه های ماکیاولی خصوصاً در کتاب «شهریار» قابل توجه است تجارب و اندوخته های شخصی وی از ساحت «سیاست عملی» است. ماکیاولی در مأموریتهای مهم سیاسی مستقیماً با واقعیتهای موجود در عرصه «سیاست عملی» و آمیخته بودن رفتار شماری از صاحبان قدرت با بی اعتنایی به اصول اخلاقی به ویژه در ایتالیا و در دربار قیصر(سزار) بورژیا از نزدیک آشنا شد. تجارب سیاسی ماکیاولی در حوزه سیاست عملی نیز در کنار اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی ایتالیا، قوای ذهنی او را تحت تأثیر جدی قرار داد. البته باید توجه داشت که ماکیاولی یک فیلسوف سیاسی نبود بلکه اثر وی را خصوصاً در کتاب شهریار باید کاری در حوزه ی «سیاست نامه نویسی یا اندرزنامه نویسی» که از قضا در شرق و ایران نیز دارای تباری دراز است دانست. البته بی پروائی ماکیاولی در جدائی آشکار اخلاق از سیاست و ترغیب شهریاران به اتخاذ چنین رویکردی صریح در حوزه ی سیاست، کاری بی سابقه، در تاریخ تفکر سیاسی در غرب محسوب می شود.
3. درآمدی بر ادبیات سیاسی کتاب «شهریار»
گفته شد که رساله ی «شهریار» درواقع به سبک «سیاست نامه و اندرزنامه نویسی» است که در تاریخ کهن ایران زمین نیز دارای قدمت وافر می باشد.سبک ادبی سیاست نامه ها با متون مربوط به فلسفه و اندیشه سیاسی متفاوت است. یک جمله خبری یا یک سؤال مهم در سرآغاز هرفصل به منظور جلب هرچه بهتر نظر مخاطب، تقریر می شود و سپس بحث و بررسی پیرامون عنوان و پیام اصلی در هر فصل صورت می پذیرد. بطور کلی مخاطب رسالاتی مانند «شهریار» شهریاران و زمامدارانند نه توده مردم و عوام الناس، برخی با استناد به همین مسأله کوشش کردند آموزه های غیراخلاقی ماکیاولی در کتاب شهریار را تلطیف و او را از پاره ای اتهامات تبرئه نمایند. البته صراحت ماکیاولی در این رساله به همراه واقع بینی سیاسی و تجویز وی به ضرورت تخطی از اصول اخلاقی در موارد تزاحم یا متعارض با قدرت سیاسی مناقشات دامنه داری را در فلسفه سیاسی مغرب زمین موجب گردیده است و علیرغم توجیهات گوناگون کتاب «شهریار» نتوانسته است خود را از چنبره انتقادات برهاند.
کتاب «شهریار Prince» از بیست و شش فصل تشکیل شده است. مهمترین فصول کتاب شهریار که مربوط به رابطه اخلاق و سیاست و به بیانی روشن تر مشتمل بر آموزه های غیراخلاقی در سیاست و آیین کشورداری است عبارت است از:
الف: فصل هشتم: «درباره ی کسانی که از راه جنایت به مقام شهریاری می رسند»(14)
ب: فصل پانزدهم : «درباره ی بایستگیهای شهریاران یا مردان بزرگ که به دلیل داشتن آن بایستگیها مورد ستایش و یا به واسطه عدم آن بایستگیها و ویژگی ها مورد سرزنش و مذمت واقع شده اند».(15)
ج: فصل هفدهم: «درباره ی ستم یا عطوفت (ترحم) در سیاست و اینکه آیا برای پادشاه بهتر است که از او بترسند یا به او عشق بورزند».(16)
د: فصل هجدهم : «در باب اینکه چگونه باید شهریاران قول خود را نگاه دارند؟»(17)
هـ: فصل نوزدهم: «در باب اینکه پادشاه باید چنان باشد که مورد استهزا و تنفرعامه مردم واقع نشود».(18)
ی : فصل بیست ویکم: «چگونه یک شهریار باید رفتار کند که نام نیک تحصیل نماید».(19)
از آنجا که ماکیاولی فیلسوف سیاسی به معنای مألوف در عرصه علوم اجتماعی نبوده و همچنین در کتاب «شهریار» آهنگ نظریه پردازی در مفاهیم و آموزه های دانش سیاسی را نداشته است یافتن مبانی نظری در آرا و آموزه های وی که مآلاً به آموزه های غیراخلاقی او در ساحت سیاست به ویژه «سیاست عملی» منجر شده است تاحدی دشوار می نماید، با این وجود می توان با ملاحظه و مداقه در فصول مختلف کتاب «شهریار» و همچنین اثر دیگر ماکیاولی یعنی «گفتارها یا مباحث» رشته ای از مبانی نظری در آموزه های وی استنباط نمود.
ماکیاولی با توجه به شرائط نا امن اجتماعی روزگارخویش در ایتالیا و فلورانس از یکسو و مطالعه سرگذشت زمامداران مختلف در تاریخ اروپا و همچنین امپراطوری باستان ایران و نیز تجارب شخصی در حوزه ی سیاست عملی به دلیل مأموریت های مهم سیاسی به وحدت ملی آن سرزمین دل بسته بود. شاید بتوان گفت مهمترین دغدغه ماکیاولی در آن دوران ایجاد یک حکومت مقتدر، قوی و باثبات با ارتش و لشکری دائمی و کارآمد بود. بر همین اساس ماکیاولی برخلاف افلاطون و ارسطو، از نقش اخلاق در سیاست و تنظیم روابط اجتماعی غفلت ورزید. البته باید توجه داشت که ماکیاولی، نادیده انگاشتن اصول اخلاقی را در اجتماع برای توده مردم تجویز نمی کرد و به ویژه تمسک به آموزه های دینی از سوی طبقات اجتماعی را در جلوگیری از سقوط و تباهی جامعه بسیار کارآمد می دانست،(20) اما پایبندی به اصول اخلاقی را در حوزه ی سیاست عملی بر اساس محاسبات صوری و ظاهری مضر به حفظ و صیانت از قدرت سیاسی می دانست. همچنین بارقه های ورود به دوران نوزائی افکار ماکیاولی را تحت تأثیر قرار می داد.(21) ماکیاولی می کوشد اقتضائات سیاسی را که عمدتاً بر پایه مصلحت قدرت استوار است از ارزیابی اخلاقی بر ساس آموزه های دینی مسیحی یا وجدانی دور نگه دارد. البته همان گونه که برخی صاحب نظران یادآور شده اند ماکیاولی بااساس آموزه های آئین مسیحیت به ویژه در سده های اولیه مخالف نبود و به آن احترام می گذاشت، اما در عین تلاش می نمود معیاری متفاوت برای رفتارهای غیراخلاقی در عرصه سیاست عملی دست و پا نماید.(22)
پی نوشت ها :
1. Niccole Machiavelli.
2. Geromes Savonarola.
برای اطلاعات بیشتر در مورد حکومت ساونارولا و دستاوردهای مختلف آن در فلورانس ر.ک:
D. Weinstein, Savonarola and Florence, Princeton, 1970.
3. Prince.
4. See: N. Rubinstein, The Government of Florence under the Modici(1434-1494), Oxford, 1966.
5. نیمه دوم قرن نوزدهم مصادف باتلاش ملت ایتالیا برای وحدت ملی و قومی بر اساس آموزه های ناسیونالیستی بود. تلاشی که به ظهور ایتالیا به عنوان یک ملت و کشور یکپارچه در اروپا انجامید.
6. به نقل از ویل دورانت، تاریخ فلسفه. ترجمه عباس زریاب خوئی، ص 106، تهران انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم، 1376.
7. N. Rubinstein, Politics and Constitution in Florence at the end of the Fifteenth Century, in Italian Renaissance Studies, London, 1960, pp148-83.
8. توماس هابز(1588-1679).
9. جان لاک (1632-1704).
10. Social Contract.
11. توماس هابز، لویاتان، ترجمه دکترحسین بشیریه، تهران، نشرنی، 1380، بخش دوم، ص187به بعد. همچنین ر.ک:
Thomas Hobbes, Leviathan, Edited by Flathman. W. W. Norton & Company. New York. 1997, PP-348-358.
12. John Lock, Two Treatises of Government, Edited by I. Shapiro, Yale University Press, London, 2003, pp100-110.
13. F. J. C. Hearnshw, "Nicolo Machiavelli" The Social and Political Ideas of some Great Thinkers of the Renaissance and Reformation, (1925)
به نقل از تاریخ اندیشه ی اجتماعی تألیف بارنر و بکر ترجمه جواد یوسفیان و علی اصغرمجیدی، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1370، ص348.
14. Those who become rulers through wicked means.
15. The things for which men, and especially rulers, are Praised or blamed.
16. Cruelty and mercifulness; and whether it is better to be loved or feared?
17. How rulers should keep their Promises?
18. How Contempt and hatred should be avoided??
19. How a ruler should act in order to gain reputation.
See: Machiavelli, the Prince, Edited by Q.sKINNER & Russel Price, Cambridge University Press, 2003.
20. نیکولوماکیاولی، گفتارها، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1377، فصل 12.
21. See: The Cambridge History of Renaissance Philosophy, ed. C. Schmitt, E. Kessler and Q. Skinner (Cambridge University Press, 1988
22. N. Machiavelli, (2003). The Discourses, Introduction by Bernard Crick, London, Penguin Press, p.66.