نگاهی به فیلم «جین آیر» Jane Eyre

کارگردان کری فوکوناگا. فیلم نامه: موییرا بافینی بر اساس رمانی از شارلوت برونته، مدیر فیلمبرداری: آدریانو گلدمن. موسیقی: داریو ماریانلی. تدوین: ملانی اولیور. بازیگران: میا واسیکوفسکا (جین آیر)، مایکل فاسبندر (ادوارد
چهارشنبه، 25 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به فیلم «جین آیر» Jane Eyre
نگاهی به فیلم «جین آیر» Jane Eyre

نویسنده: سوفیا مسافر



 

عقل و احساس

جین ایر Jane Eyre
کارگردان کری فوکوناگا. فیلم نامه: موییرا بافینی بر اساس رمانی از شارلوت برونته، مدیر فیلمبرداری: آدریانو گلدمن. موسیقی: داریو ماریانلی. تدوین: ملانی اولیور. بازیگران: میا واسیکوفسکا (جین آیر)، مایکل فاسبندر (ادوارد راچستر)، جیمی بل (سینت جان ریورز)، جودی دنچ (خانم فایرفاکس)، آمیلا کلارکسن (کودکی جین)، سالی هاوکینز(خانم رید)، محصول 2011 آمریکا، 120 دقیقه.
جین آیر که کودکی سختی را به عنوان دختری یتیم پشت سر گذاشته، به عنوان معلم سرخانه در عمارت دورافتاده ثورن فیلد هال، مرحله جدیدی از زندگی اش را آغاز می کند. در آن جا با ارباب خانه، آقای راچستر، که مردی است تودار و ظاهراً سرد و پیش بینی ناپذیر برخورد می کند و به تدریج دوستی میان آن دو شکل می گیرد. جین به زودی در می یابد که دل باخته آقای راچستر شده. به نظر می رسد سرانجام، زندگی به جین هم دارد لبخند می زند و او خوش بختی را یافته است اما راچستر و نیز ثورن فیلدهال، رازی مخوف را در خود نهفته اند که فاش شدنش می تواند خوش بختی دیریاب و لرزان جین را دچار مخاطره کند...
تازه ترین اقتباس سینمایی رمان جین آیر در عین وفاداری به کتاب، تفاوت هایی نیز با آن دارد. اصلی ترین تفاوت، نحوه شروع فیلم و شکل گیری روایت است. رمان با کودکی جین آغاز می شود و به صورت خطی تا بزرگسالی او پیش می رود، اما فیلم با مهم ترین نقطه عطف زندگی جین یعنی فراز از ثورن فیلد و
سرگردانی پس از آن آغاز می کند و با ساختاری غیر خطی و مبتنی بر فلاش بک های کوتاه از زندگی گذشته او، داستان را از دریچه ذهن جین پی می گیرد. این شروع، علاوه بر این که فرمی مدرن تر به اقتباسی از یک شاهکار کلاسیک بخشیده و همچنین به سوبژکتیو شدن روایت فیلم کمک کرده (معادل سینمایی روایت اول شخص بودن رمان؛ چرا که در این بخش از فیلم همه چیز را آن گونه که جین به یادمی آورد می بینیم) جذاب تر و کنجکاوی برانگیزتر نیز هست، به خصوص برای تماشاگرانی که کتاب را نخوانده باشند. دفُرمه و غیرعادی بودن بعضی از نماها (نورهای لرزان، تصاویر چهره آدم ها در گوشه و کنار قاب که از فرط نزدیکی به دوربین فلو شده اند) در سکانس ورود جین به خانه سینت جان و تصویرهای فلاش بک نیز در همین راستاست. انتخاب این بخش از داستان برای شروع، دلیل مهم دیگری هم دارد و آن وجود درون مایه های اصلی رمان در این سکانس است. اراده محکم و اتکا به نفس و عمل گرایی جین که در تصمیمش برای ترک آقای راچستر تجلی پیدا می کند، تنهایی اش و رنجی که از آن می کشد، شوریدگی و تلاطم احساسات او در عین ظاهری خوددار، و رابطه عمیق و درآمیختگی اش با طبیعت. اکستریم لانگ شات های استثنایی از مزرعه های مه گرفته و بارانی با ته رنگ سبز و طلایی مات که پیکر سرگردان جین در آن ها هم چون نقطه کوچکی به نظر می رسد، همراه با موسیقی بسیار زیبا و پراحساس داریو مارینلی (که موسیقی اقتباس های رمانتیک دیگری هم چون غرور و تعصب و تاوان را نیز ساخته) و آوای سرشار از غم و رنج و شکوه ویولن ها که با بی قراری بر روح پنجه می کشد و بر لبه تاریک حس های خطرناک و جنون آمیز نگه می دارد، سرنوشت این روح پیچیده و رازآلود را هم چون طبیعت اطرافش که او را پناه می دهد و در خود می گیرد و به تصویر کشیده است.
جین در تضاد با دیدگاه متعصبانه ای که از کودکی به طور غریزی با آن ناسازگار است، به نوعی عرفان طبیعت محور باور دارد؛ به حس کردن ارواحی نادیدنی که در اطراف او هستند و همان قدر که حامی اند می توانند ترسناک هم باشند. جنبه گوتیک داستان و کشش و ترس توامان جین از آقای راچستر نیز از همین بر می آید. اولین ملاقات این دو در جنگل رخ می دهد؛ در غروبی پر از سایه های تاریک، صداهای مشکوک و اشباح هشدار دهنده که ذات تمایل این دو به هم را آشکار می کند. پیوندی که بین دو روح هم جنس شکل می گیرد و عشقی ناشناخته و نامعمول، و همان قدر پرشور که محنت زده، که در هر قدم پر از مخاطره، کشف، و رازورمز است. این جنبه گوتیگ البته در بخش های دیگر داستان و کودکی جین نیز وجود دارد. در تجربه هولناک حبس شدن در اتاق سرخ در خانه خانم رید و فضای مخوف مدرسه شبانه روزی که فیلم با حذف شخصیت مهربان خانم مدیر بر آن تاکید بیش تری کرده و تجربه ای سراسر درد و رنج از آن ساخته. اما از زمان ورود جین به عمارت ثورن فیلد، تاریکی و لکه های سرخ و زرد نور شمع ها و آتش بخاری که در میان سیاهی شب روی چهره ها می درخشند، بر تصویرهای فیلم غالب می شود و آن فضای گوتیگ، خشن، و پرهراس را به شگفتگی و اشتیاق جین برای شناختن آدم ها و دنیاهای تازه پیوند می زند. تجربه هایی که طبیعت سرکش و سرشار از احساسات تند و شدید او را با عقل و پختگی و زودرس اش به تعادل می رساند (یکی از گناهان جین در کودکی از نظر خانم رید، احساساتی بودن اوست). شوق جین برای فرارفتن از زندگی محدود و رایج که در هنر نقاشی اش هم متجلی ست، در دیالوگی از او که درباره آرزوی تجربه زندگی پرتحرک تر، شادتر و بامعناتری حرف می زند آشکار می شود. جایی که آرزو می کند که کاش زنان نیز مانند مردان می تواستند دنیا را ببینند و تجربه های متنوع تری داشته باشند. او معلم است؛ احتمالاً تنها شغل روشنفکرانه ای که می توانست برای دتران جوان درنیمه قرن نوزدهم وجود داشته باشد، و در کنار استقلال مالی، امکان گسترش دانش و شناخت بیش تر را نیز به آن ها بدهد. و استقلال، مهم ترین چیز برای جین است. ماهیت تک تک تجربه هایی که او به مدد نیروی درونی و اراده اش به عنوان دختری جوان و تنها و بی بهره از زیبایی از سر می گذراند جلوه ای چنین نامتعارف و در عین حال معاصر و قابل لمس به رمان بخشیده است.
فیلم در مجموع در کنار حذف هایی که به دلیل حجم زیاد و گستردگی رمان و محدودیت زمان فیلم اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، با درنگ بر جزییات محیط و حالت های روانی شخصیت ها موفق می شود روح رمان را بازتاب دهد و نگاه ریزبین و حساسیت زنانه جین را به زبان تصویر ترجمه کند. جین کتاب در حد حیرت آوری دقیق و موشکاف است و با خودآگاهی مداوم و خیره کننده ای همه چیز را می بیند و وصف می کند. هیچ چیز از نگاه او پنهان نمی ماند، نه درونی ترین احساسات و افکار خودش، نه آن چه از شخصیت دیگران در چهره و رفتارشان می بیند و درک می کند، و نه اشیایی که محیط را پر کرده اند. در فیلم نیز بر اشیا، چهره ها، نورها و لباس ها تاکید می شود. همین موضوع به فیلم، ریتمی آرام و درونی داده و متناسب با درون گرایی و شخصیت متفکر جین (و وقار و آرامش چهره اغلب ثابت و بی حرکت میا واسیکوفسکا)، رمانتیسیسم داستان و ریتم ساکن و خلوت و روستایی زندگی شخصیت ها، زمان زیادی را در سکوت صرف تامل بر لحظه ها کرده است. مثل لبخند مردد جین هنگام در دست گرفتن شاخه گل ظریف و خوش رنگ بهاره ای که راچستر به موهایش زده، پرده ریزبافتی که با باد موج برمی دارد، آفتاب تندی که با بازکردن پنجره به درون می ریزد. دانه های برفی که با بازکردن در کلبه چرخ می خورند. برق نور روی ظرف های فلزی، خش خش پیراهن های بلند مخمل بر پله ها، توردوزی های و روبان های لبه کلاه ها که در باد تکان می خورند.
در فیلم بر لباس تاکید زیادی شده است؛ لباس نه فقط به عنوان وسیله ای برای پوشاندن بدن، بلکه به عنوان نمادی که با جنس و کیفیت پارچه، نوع برش و دوخت و رنگ و آرایه هایش طبقه اجتماعی افراد را مشخص می کند. هنگام ورود جین به مدرسه شبانه روزی، یکی از معلم ها بالاپوش او را از تن درمی آورد و می گوید: «از لباس های گران قیمت ات بیرون بیا.» (این جمله در کتاب نیست). بعدتر هم سادگی و نازیبایی لباس قهوه ای فقیرانه ای که در مدرسه می پوشد را می بینیم. در ثورن فیلد، جین دوسه بار تاکید می کند که لباس مناسبی برای ملاقات با آقای راچستر و حضور درمهمانی ها ندارد، هدیه آقای راچستر برای آدل کوچک پیراهنی پرزرق و برق است، روز قبل از مراسم ازدواج وقتی جین در پیش زمینه تصویر می گوید از این به بعد دیگر جین ایر نخواهد بود، پشت سر او خانم فایرفاکس و آدل لباس عروسی مجلل و تور سر ریز بافت مزین به گل دوزی های سفید او را از جعبه بیرون می آورند. بعد از به هم خوردن عروسی نیز تنها کنشی که از جین می بینیم باز کردن بندهای نیم تنه لباس عروسی با انگشتان لرزان است که در دونمای پیاپی بر آن تاکید می شود. اهمیت لباس و نقشی که در متمایز کردن طبقه اجتماعی و میزان ثروت افراد دارد بخشی از دیدگاه اجتماعی پیش رو رمان را تشکیل می دهد. جین در تمام طول رمان خواهان شکستن ساختارهای اجتماعی مبتنی بر نظام های طبقاتی است و این اساساً یکی از درون مایه های اصلی داستان است. بسیاری از گفت و گوهای بین جین و راچستر بیش از آن که مکالمه هایی عاشقانه باشند با صراحت به تفاوت جایگاه اجتماعی این دو اشاره دارند و شبیه بیانیه هایی برابری طلبانه به نظر می رسند (جالب این که جین آیر درست یک سال قبل از «مانیفست کمونیست» مارکس در سال 1847 به چاپ رسید). در پایان نیز جین و راچستر تنها زمانی به هم می رسند و خوشبختی را در کنار هم تجربه می کنند که با ویرانی عمارت ثورن فیلد و همه کابوس های مربوط به آن، هم چون دو انسان آزاد و برابر و برخلاف تمام عرف های اجتماعی و طبقاتی که این رابطه را ممنوع می کند، در کنار هم قرار می گیرند. تنها در این شرایط است که راچستر نابینا با لمس دست های جین او را می شناسد و درون طبیعت وحشی که آن دو را در برگرفته است. به سوی خود می کشد. فیلم به خوبی پایان رمان را خلاصه کرده و تنها در یک سکانس، جان گرفتن این عشق را به تصویر کشیده است.
منبع: نشریه فیلم شماره 445

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.