نویسنده: سید علی علوی
در عهد خلافت مأمون که می توان آن را پایان دوره ی اول خلافت عباسیان دانست، اولین نشانه های استقلال طلبی و سرپیچی از فرامین خلفای بغداد شکل گرفت و برای اولین بار در ایران طاهر ذولیمینین که از طرف مأمون امارت خراسان را به عهده داشت در سال 207 نام خلیفه را از خطبه انداخت و بدین وسیله اعلام استقلال نمود.
که در آن روزگار غالب مردم ایران سنی مذهب، و مطیع فرامین علما اهل سنت بودند و از دیدگاه علما متنفذ اهل سنت، تسلیم به حکم خلفای بغداد واجب و سرپیچی از آن حرام بود، چرا که آنان را اولوالامر می دانستند و خلیفه رسول الله. از این رو حکومت های مستقل ایرانی را به دو گروه می توان تقسیم کرد:
دسته اول: سلسله هایی که داعیه استقلال داشتند و سیادت روحانی خلفای بغداد را قبول نداشتند چون علویان طبرستان و صفاریان و دیالمه آل بویه و آل زیار.
دسته دوم: حکامی که ظاهراً خود را منصوب خلفای بغداد وانمود می کردند و از خلیفه حکم ولوا می ستندند هم چون طاهریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان، که خلیفه بغداد را امیرالمؤمنین می گفتند و به نام او در خطبه می خواندند، و برای حفظ قدرت خلیفه، با استقلال طلبان و مخالفین خلیفه می جنگیدند.
در مورد تشکیلات اداری حکام ایرانی، همان گونه که اشاره شد، امراء مذکور در بلاد تحت امر خود به منظور حفظ و اداره ی امور قلمرو حاکمیت خویش، تشکیلات اداری ویژه ای داشتند که تفاوت چندانی با تشکیلات سازمانی خلفاء بغداد نداشت. بنابراین سازمان های اداری این مناطق کمابیش تقلیدی بود از نظام حکومتی عباسیان که آن نیز، اقتباسی بود از تشکیلات اداری ساسانیان که توسط وزراء ایرانی شکل گرفته بود. تشکیلاتی چون، دیوان استیفا (وزارت دارائی یا دخل و خرج)، دیوان اشراف (نظارت در خرج) دیوان برید (اطلاعات و خبرگزاری) دیوان اوقاف، دیوان قضا، دیوان رسائل یا انشاء، هم در تشکیلات اداری عباسیان و هم در تشکیلات اداری سامانیان، آل بویه، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان تا عهد مغول وجود داشت. در این فصل بررسی تحولات سیاسی و اداری سلسله های طاهریان، صفاریان و سامانیان به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفته اند.
طاهریان: طاهریان را باید در زمره نخستین فرمانروایانی دانست که در نواحی شرقی ایران سر از اطاعت خلیفه باززدند و در خراسان اعلام استقلال نمودند. مأمون در سال 250ه.ق طاهربن حسین را امیر مشرق نمود و از مدینه ی السلام (بغداد) تا آخر خاور (که مملکت عباسیان بود) تحت امارت او قرار داد. او قبل از آن امارت رئیس شرطه دوجانب بغداد و سواد (عراق) بود. طاهر در سه جمعه پیاپی نام خلیفه را از خطبه انداخت و همین امرسبب مرگ او شد. حکومت اعضای این خاندان که در واقع امرای منصوب از طرف خلفای عباسی بودند، در سال 259 توسط یعقوب لیث صفار برچیده شد.
صفاریان: یعقوب لیث صفار، در سال 253 بر سیستان مستولی شد. سپس، به فتح هرات که به منزله دروازه خراسان بود توجه کرد. این شهر مثل سایر بلاد خراسان در این تاریخ ضمیمه قلمرو حکومتی طاهریان بود. وی پس از فتح هرات در سال 253 بر قلمرو طاهریان خراسان حمله برد و در سال 259نیشابور مقر فرمانروایی محمد بن طاهر(زمان امارت از 248 تا 259) آخرین امیر طاهری را تسخیر کرد و با حبس او سلسله طاهری را پس از 53 سال امارت برانداخت و دولتی نو پدید آورد. یعقوب در سال 264 در جندیشاپور خوزستان در زمانی که مشغول ساماندهی سپاه برای حمله به بغداد بود، به بیماری قولنج گرفتار شد و در شوال سال 265 در جندیشابور درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد. مدت امارت او از محرم 247 تا بیستم شوال 265قریب هفده سال و ده ماه بود. پس از یعقوب برادرش عمرولیث به امارت نشست. وی در جنگی که در ماوراءالنهر، در نزدیکی بلخ اتفاق افتاد، در ربیع الاخر 287 توسط سربازان اسماعیل سامانی اسیر شد و اسماعیل عمرو را مغلولاً به بغداد پیش معتضد خلیفه عباسی فرستاد. وی در سال 289کشته شد. مدت امارت وی 22سال بود. (از 265تا 287)
حکومت صفاریان بیشتر یک حکومت نظامی بود و همه ی امور حول محور مسائل نظامی و ترتیبات لشکری می چرخید. لذا مورخین نیز اغلب در باب ویژگی های نظامی صفاریان سخن گفته اند.
سامانیان: حکمرانی امرای سامانی که حوزه بخارا مقر حکومت آنان بود، مدت 110سال یعنی از سال 279 هجری تا 389 دوام داشت. پادشاهان این سلسله 9تن بودند که اول آن ها اسمعیل بن احمد معروف به امیر عادل و آخرین آن ها امیر ابوالفوراس عبدالملک بن نوح بود. این خاندان هیچ وقت از تحت تبعیت و قبول فرمان روحانی خلیفه بغداد بیرون نرفته، و پیوسته خود را مطیع از تحت تبعیت و قبول فرمان روحانی خلیفه بغداد بیرون نرفته، و پیوسته خود را مطیح و مجری اوامر عباسیان می شمردند و در این سیره عیناً همان روش طاهریان را در دستور زندگانی و امارت قرار داده بودند. به همین علت، طبقه روحانیون و علمای دین، در ماوراءالنهر و خراسان، همه وقت از امرای سامانی پشتیبانی می کردند. سامانیان توفیق خود در اداره امور خراسان بزرگ، و ساماندهی تشکیلات اداری و نظامی و قضایی و رتق و فتق امور مالی آن را، بیش تر مرهون وزراء باکفایتی چون ابوالفضل بلعمی و عبدالله احمد جیهانی بودند.
در نظام حکومت سامانیان، اداره امور در دست متنفذین دو دستگاه بود یکی «درگاه» یعنی دربار و دیگر «دیوان». ریاست دربار سامانی را شخصی تحت عنوان «حاجب سالار» یا حاجب بزرگ به عهده داشت که بر جمیع امور داخلی امیر و «در خانه» او مستولی بود، مخصوصاً اوقاتی که امرا خردسال بودند، که در این اوقات، زمام امور امارت به دست این حاجب سالاران می افتاد. هر یک از امرای سامانی تعدادی غلام و نگهبان شخصی داشتند که فرماندهی و ریاستشان با امیر حرس بود و این جماعت مأمور حفظ جان امیر بودند. حکومت پایتخت یعنی بخارا را امیر سامانی همیشه در عهده کسی می گذاشت که او را «صاحب شرطه» می گفتند. حکومت ولایات از طرف امیر، و بیشتر به اشاره حاجب سالار یا وزیر، به امراء و روسای لشکری سپرده می شد، و در این میان حکومت خراسان از همه بیش تر اهمیت داشت چه حاکم خراسان سپه سالار کل اردوی سامانی نیز بود. به همین جهت سامانیان گاهی به میل، و اکثر اوقات از راه ترس و احتیاط، سرداران نامی و بزرگان خاندان های قدیمی را به این مقام می گماردند و غالبا این شغل در برخی خاندان ها موروثی می شد.
ریاست دیوان سامانی را «وزیر امیر»، یعنی خواجه بزرگ بود که کدخدا و صاحب تدبیر امیر محسوب می شد و او بر جمیع اهل قلم و دفتر یعنی دبیران و مستوفیان (مأمورین جمع و خرج) و مشرفان (ناظرین خرج) و عمال مالی ریاست داشت و در واقع زمام تمام امور کشور در دست او بود. اما چون سیره ی جاریه بر این بود که امیر، وزیر را با جلب رأی سپه سالار خراسان انتخاب نماید غالباً سپه سالاران در عزل و نصب وزرا مداخله می کردند و هرج و مرج در کارهای دیوانی پیش می آمد. علت این کیفیت هم آن بود که وزرا باید مخارج سپاهیانی را که تحت امر سپه سالارانند را برسانند و تا حدی مأمور و تابع او باشند و همین که وزیری در انجام این وظیفه یا اظهار چاکری نسبت به سپه سالاری که مالک قدرت بود کوتاهی می کرد، مقامش متزلزل می شد.
دیوان سامانیان که به دست جیهانی و بلعمی و سایر وزرای ایرانی ترتیب یافت، تا حدی مثل دیوان خلفای عباسی بغداد بود، که آن هم در واقع تقلیدی از دیوان ساسانی بود، و مانند آن در زیردست وزیر عده ای تحت عنوان صاحب دیوان، انجام وظیفه می کردند مانند صاحبان یا رؤسای: دیوان استیفاء (وزارت دارایی یا دخل و خرج)، دیوان اِشراف (نظارت بر خرج)، دیوان برید (اطلاعات یا خبرگزاری)، دیوان اوقاف، دیوان قضا (اجرای احکام شرع)، دیوان رسائل یا انشاء (دبیرخانه امیر و وزیر) و غیرها.
این تشکیلات عیناً بعد از سامانیان به امرای جانشین ایشان مثل عزنویان و سلاجقه و خوارزمشاهیان منتقل شد و تا عهد مغول بر جا بود و طبقه وزیران و دبیران و مستوفیان که مجریان و نگاهبانان این طرز اداره بودند آن را دست به دست و از نسلی به نسل دیگر منتقل می کردند و چون سلسله ای از میان می رفت، به خدمت سلسله ی نو درمی آمدند و همان سیره پیشین را مجری و مرعی می داشتند. مولف تاریخ بخارا در ذیل «ذکر منزل های پادشاهی که به بخارا بوده است» اطلاعات ارزشمندی درباره انواع دیوان هایی که در عصر سامانیان به رتق و فتق امور می پرداختند، ارائه می نماید. وی می نویسد:
از در غربی حصار بخارا تا دروازه معبد را ریگستان می خوانند. در این ریگستان سرای های پادشاهان بوده است از قدیم، و در روزگار آل سامان امیرسعید نصر بن احمد بن اسماعیل السامانی به ریگستان سرائی فرمود، و سرائی ساختند بغایت نیکو، و مال بسیار در وی خرج کرد. و بر در سرای خویش سرای عمال فرمود بنا کردند. چنان که هر عاملی را علی حده دیوانی بودی (اندر سرای خویش) بر در سرای سلطان. نرشخی از نه دیوان که همگی در اطراف ارگ که جای پادشاه بوده نام برده است، بدین شرح:
1- دیوان وزیر: که محل کار وزیر و مدبر مملکت بوده است.
2- دیوان استیفا که محل کار مستوفیان عظام بوده و به منزله، وزارت دارایی و مالیه در این زمان بوده است.
3- دیوان صاحب شرط: که جای رئیس شرطه و پاسبانان و حافظان امنیت و مأموران انتظامی بوده است.
4- دیوان صاحب مؤبد: مقصود از این دیوان را ندانستم و شاید دیوان صاحب برید باشد که مأمور رساندن اخبار و کسب اطلاعات بوده است.
5- دیوان شرف که محل ضبط اسناد و عهود و مدارک دیگر بوده است.
6- دیوان مملکه خاص: که متصدی امور املاک اختصاصی امیر بوده است.
7- دیوان احتساب: که جای محتسبان بوده، و آن عهده دار وظایفی مانند نظارت بر اوزان و مقیاسات، و امر به معروف و نهی از منکر بوده اند.
8- دیوان اوقاف، که مسئول نظارت بر موقوفات بوده است.
9- دیوان قضاء دولتی است.
منبع: علوی، سید علی؛ (1390)، تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)(جلد دوم)؛ تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول.
که در آن روزگار غالب مردم ایران سنی مذهب، و مطیع فرامین علما اهل سنت بودند و از دیدگاه علما متنفذ اهل سنت، تسلیم به حکم خلفای بغداد واجب و سرپیچی از آن حرام بود، چرا که آنان را اولوالامر می دانستند و خلیفه رسول الله. از این رو حکومت های مستقل ایرانی را به دو گروه می توان تقسیم کرد:
دسته اول: سلسله هایی که داعیه استقلال داشتند و سیادت روحانی خلفای بغداد را قبول نداشتند چون علویان طبرستان و صفاریان و دیالمه آل بویه و آل زیار.
دسته دوم: حکامی که ظاهراً خود را منصوب خلفای بغداد وانمود می کردند و از خلیفه حکم ولوا می ستندند هم چون طاهریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان، که خلیفه بغداد را امیرالمؤمنین می گفتند و به نام او در خطبه می خواندند، و برای حفظ قدرت خلیفه، با استقلال طلبان و مخالفین خلیفه می جنگیدند.
در مورد تشکیلات اداری حکام ایرانی، همان گونه که اشاره شد، امراء مذکور در بلاد تحت امر خود به منظور حفظ و اداره ی امور قلمرو حاکمیت خویش، تشکیلات اداری ویژه ای داشتند که تفاوت چندانی با تشکیلات سازمانی خلفاء بغداد نداشت. بنابراین سازمان های اداری این مناطق کمابیش تقلیدی بود از نظام حکومتی عباسیان که آن نیز، اقتباسی بود از تشکیلات اداری ساسانیان که توسط وزراء ایرانی شکل گرفته بود. تشکیلاتی چون، دیوان استیفا (وزارت دارائی یا دخل و خرج)، دیوان اشراف (نظارت در خرج) دیوان برید (اطلاعات و خبرگزاری) دیوان اوقاف، دیوان قضا، دیوان رسائل یا انشاء، هم در تشکیلات اداری عباسیان و هم در تشکیلات اداری سامانیان، آل بویه، غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان تا عهد مغول وجود داشت. در این فصل بررسی تحولات سیاسی و اداری سلسله های طاهریان، صفاریان و سامانیان به شرح ذیل مورد بررسی قرار گرفته اند.
طاهریان: طاهریان را باید در زمره نخستین فرمانروایانی دانست که در نواحی شرقی ایران سر از اطاعت خلیفه باززدند و در خراسان اعلام استقلال نمودند. مأمون در سال 250ه.ق طاهربن حسین را امیر مشرق نمود و از مدینه ی السلام (بغداد) تا آخر خاور (که مملکت عباسیان بود) تحت امارت او قرار داد. او قبل از آن امارت رئیس شرطه دوجانب بغداد و سواد (عراق) بود. طاهر در سه جمعه پیاپی نام خلیفه را از خطبه انداخت و همین امرسبب مرگ او شد. حکومت اعضای این خاندان که در واقع امرای منصوب از طرف خلفای عباسی بودند، در سال 259 توسط یعقوب لیث صفار برچیده شد.
صفاریان: یعقوب لیث صفار، در سال 253 بر سیستان مستولی شد. سپس، به فتح هرات که به منزله دروازه خراسان بود توجه کرد. این شهر مثل سایر بلاد خراسان در این تاریخ ضمیمه قلمرو حکومتی طاهریان بود. وی پس از فتح هرات در سال 253 بر قلمرو طاهریان خراسان حمله برد و در سال 259نیشابور مقر فرمانروایی محمد بن طاهر(زمان امارت از 248 تا 259) آخرین امیر طاهری را تسخیر کرد و با حبس او سلسله طاهری را پس از 53 سال امارت برانداخت و دولتی نو پدید آورد. یعقوب در سال 264 در جندیشاپور خوزستان در زمانی که مشغول ساماندهی سپاه برای حمله به بغداد بود، به بیماری قولنج گرفتار شد و در شوال سال 265 در جندیشابور درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد. مدت امارت او از محرم 247 تا بیستم شوال 265قریب هفده سال و ده ماه بود. پس از یعقوب برادرش عمرولیث به امارت نشست. وی در جنگی که در ماوراءالنهر، در نزدیکی بلخ اتفاق افتاد، در ربیع الاخر 287 توسط سربازان اسماعیل سامانی اسیر شد و اسماعیل عمرو را مغلولاً به بغداد پیش معتضد خلیفه عباسی فرستاد. وی در سال 289کشته شد. مدت امارت وی 22سال بود. (از 265تا 287)
حکومت صفاریان بیشتر یک حکومت نظامی بود و همه ی امور حول محور مسائل نظامی و ترتیبات لشکری می چرخید. لذا مورخین نیز اغلب در باب ویژگی های نظامی صفاریان سخن گفته اند.
سامانیان: حکمرانی امرای سامانی که حوزه بخارا مقر حکومت آنان بود، مدت 110سال یعنی از سال 279 هجری تا 389 دوام داشت. پادشاهان این سلسله 9تن بودند که اول آن ها اسمعیل بن احمد معروف به امیر عادل و آخرین آن ها امیر ابوالفوراس عبدالملک بن نوح بود. این خاندان هیچ وقت از تحت تبعیت و قبول فرمان روحانی خلیفه بغداد بیرون نرفته، و پیوسته خود را مطیع از تحت تبعیت و قبول فرمان روحانی خلیفه بغداد بیرون نرفته، و پیوسته خود را مطیح و مجری اوامر عباسیان می شمردند و در این سیره عیناً همان روش طاهریان را در دستور زندگانی و امارت قرار داده بودند. به همین علت، طبقه روحانیون و علمای دین، در ماوراءالنهر و خراسان، همه وقت از امرای سامانی پشتیبانی می کردند. سامانیان توفیق خود در اداره امور خراسان بزرگ، و ساماندهی تشکیلات اداری و نظامی و قضایی و رتق و فتق امور مالی آن را، بیش تر مرهون وزراء باکفایتی چون ابوالفضل بلعمی و عبدالله احمد جیهانی بودند.
در نظام حکومت سامانیان، اداره امور در دست متنفذین دو دستگاه بود یکی «درگاه» یعنی دربار و دیگر «دیوان». ریاست دربار سامانی را شخصی تحت عنوان «حاجب سالار» یا حاجب بزرگ به عهده داشت که بر جمیع امور داخلی امیر و «در خانه» او مستولی بود، مخصوصاً اوقاتی که امرا خردسال بودند، که در این اوقات، زمام امور امارت به دست این حاجب سالاران می افتاد. هر یک از امرای سامانی تعدادی غلام و نگهبان شخصی داشتند که فرماندهی و ریاستشان با امیر حرس بود و این جماعت مأمور حفظ جان امیر بودند. حکومت پایتخت یعنی بخارا را امیر سامانی همیشه در عهده کسی می گذاشت که او را «صاحب شرطه» می گفتند. حکومت ولایات از طرف امیر، و بیشتر به اشاره حاجب سالار یا وزیر، به امراء و روسای لشکری سپرده می شد، و در این میان حکومت خراسان از همه بیش تر اهمیت داشت چه حاکم خراسان سپه سالار کل اردوی سامانی نیز بود. به همین جهت سامانیان گاهی به میل، و اکثر اوقات از راه ترس و احتیاط، سرداران نامی و بزرگان خاندان های قدیمی را به این مقام می گماردند و غالبا این شغل در برخی خاندان ها موروثی می شد.
ریاست دیوان سامانی را «وزیر امیر»، یعنی خواجه بزرگ بود که کدخدا و صاحب تدبیر امیر محسوب می شد و او بر جمیع اهل قلم و دفتر یعنی دبیران و مستوفیان (مأمورین جمع و خرج) و مشرفان (ناظرین خرج) و عمال مالی ریاست داشت و در واقع زمام تمام امور کشور در دست او بود. اما چون سیره ی جاریه بر این بود که امیر، وزیر را با جلب رأی سپه سالار خراسان انتخاب نماید غالباً سپه سالاران در عزل و نصب وزرا مداخله می کردند و هرج و مرج در کارهای دیوانی پیش می آمد. علت این کیفیت هم آن بود که وزرا باید مخارج سپاهیانی را که تحت امر سپه سالارانند را برسانند و تا حدی مأمور و تابع او باشند و همین که وزیری در انجام این وظیفه یا اظهار چاکری نسبت به سپه سالاری که مالک قدرت بود کوتاهی می کرد، مقامش متزلزل می شد.
دیوان سامانیان که به دست جیهانی و بلعمی و سایر وزرای ایرانی ترتیب یافت، تا حدی مثل دیوان خلفای عباسی بغداد بود، که آن هم در واقع تقلیدی از دیوان ساسانی بود، و مانند آن در زیردست وزیر عده ای تحت عنوان صاحب دیوان، انجام وظیفه می کردند مانند صاحبان یا رؤسای: دیوان استیفاء (وزارت دارایی یا دخل و خرج)، دیوان اِشراف (نظارت بر خرج)، دیوان برید (اطلاعات یا خبرگزاری)، دیوان اوقاف، دیوان قضا (اجرای احکام شرع)، دیوان رسائل یا انشاء (دبیرخانه امیر و وزیر) و غیرها.
این تشکیلات عیناً بعد از سامانیان به امرای جانشین ایشان مثل عزنویان و سلاجقه و خوارزمشاهیان منتقل شد و تا عهد مغول بر جا بود و طبقه وزیران و دبیران و مستوفیان که مجریان و نگاهبانان این طرز اداره بودند آن را دست به دست و از نسلی به نسل دیگر منتقل می کردند و چون سلسله ای از میان می رفت، به خدمت سلسله ی نو درمی آمدند و همان سیره پیشین را مجری و مرعی می داشتند. مولف تاریخ بخارا در ذیل «ذکر منزل های پادشاهی که به بخارا بوده است» اطلاعات ارزشمندی درباره انواع دیوان هایی که در عصر سامانیان به رتق و فتق امور می پرداختند، ارائه می نماید. وی می نویسد:
از در غربی حصار بخارا تا دروازه معبد را ریگستان می خوانند. در این ریگستان سرای های پادشاهان بوده است از قدیم، و در روزگار آل سامان امیرسعید نصر بن احمد بن اسماعیل السامانی به ریگستان سرائی فرمود، و سرائی ساختند بغایت نیکو، و مال بسیار در وی خرج کرد. و بر در سرای خویش سرای عمال فرمود بنا کردند. چنان که هر عاملی را علی حده دیوانی بودی (اندر سرای خویش) بر در سرای سلطان. نرشخی از نه دیوان که همگی در اطراف ارگ که جای پادشاه بوده نام برده است، بدین شرح:
1- دیوان وزیر: که محل کار وزیر و مدبر مملکت بوده است.
2- دیوان استیفا که محل کار مستوفیان عظام بوده و به منزله، وزارت دارایی و مالیه در این زمان بوده است.
3- دیوان صاحب شرط: که جای رئیس شرطه و پاسبانان و حافظان امنیت و مأموران انتظامی بوده است.
4- دیوان صاحب مؤبد: مقصود از این دیوان را ندانستم و شاید دیوان صاحب برید باشد که مأمور رساندن اخبار و کسب اطلاعات بوده است.
5- دیوان شرف که محل ضبط اسناد و عهود و مدارک دیگر بوده است.
6- دیوان مملکه خاص: که متصدی امور املاک اختصاصی امیر بوده است.
7- دیوان احتساب: که جای محتسبان بوده، و آن عهده دار وظایفی مانند نظارت بر اوزان و مقیاسات، و امر به معروف و نهی از منکر بوده اند.
8- دیوان اوقاف، که مسئول نظارت بر موقوفات بوده است.
9- دیوان قضاء دولتی است.
منبع: علوی، سید علی؛ (1390)، تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)(جلد دوم)؛ تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول.