تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (46)

اسلام زدایی و روحانی ستیزی از توطئه های استعمار بوده و هست. توطئه ای که دشمنان اسلام به بازی گرفتن گروه های مختلف تأثیر گذار سیاسی و اجتماعی از میان روحانیت - با توجه به میزان نقش و حضور آنان در جامعه و
سه‌شنبه، 8 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (46)
 تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری(46)

نویسنده: دکتر سید حمید روحانی(1)



 
توطئه روحانی ستیزی در خاطرات منسوب به آقا منتظری

-چکیده

اسلام زدایی و روحانی ستیزی از توطئه های استعمار بوده و هست. توطئه ای که دشمنان اسلام به بازی گرفتن گروه های مختلف تأثیر گذار سیاسی و اجتماعی از میان روحانیت - با توجه به میزان نقش و حضور آنان در جامعه و سیاستگذاری ها- تلاش شوم خود را در براندازی اسلام و خدشه دار کردن چهره اسلام پی می گیرد. این سیاست سیاه پیش از دوره مشروطیت یا به بیان دقیق تر در دوره معاصر، از زمان حکم جهاد در جنگ ایران و روس و دستور دفاع از نوامیس ملت در برابر فزون خواهی گریبایدوف(سفیر تزار) که منجر به حمله به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف گردید، پایه ریزی شد و تا به امروز ادامه دارد و چهره کریه او در عملکرد روشنفکرمأبان غربزده یا روحانی نماهای منحرف
نمایان است. اما زشتی آن، هنگامی بارزتر و تأسف برانگیزتر شد که تیشه را به دست ریشه دادند؛ روحانی نماهایی که با لباس و مذهب، آگاهانه و یا ناآگاهانه و از سر ساده لوحی و بی خردی به مبارزه علیه اسلام پرداختند. این عملکرد بیش از هر چیز در نوشته های آثار آنان معطوف است. هر چند، گاهی این نوشته به ایشان منتسب می شود. اما این، از بار مسئولیت و اشتباه آنان نمی کاهد؛ چرا که با ساده انگاری و بی درایتی، ضربات تأمل برانگیزی را بر پیکره اسلام و جامعه روحانیت وارد آورده اند و به دست خود، چاهی را کنده اند که خود برای همیشه در قعر آن فرو می مانند.
خاطرات منسوب به آقای منتظری نیز از همین آثار است که آگاهانه در پی ضربه وارد کردن به جامعه روحانیت و به بیان درست تر، اسلام است. بنابراین، به دلیل اهمیت موضوع، در مقاله پیش رو به جنبه روحانی ستیزی با هدف اسلام زدایی در کتاب خاطرات منتسب به آقای منتظری می پردازیم.
واژگان کلیدی: آقای منتظری، اسلام زدایی، روحانی ستیزی، استعمار، منافقین.

-مقدمه

روایت می کنند که مرجع بزرگ شیعه، میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه)، آن گاه که خبر استقبال بی مانند و حماسی مردم ایران را از حکم تحریم تنباکو دریافت کرد و از پیروی بی چون و چرای همه طبقات و قشرهای جامه حتی پرده نشینان حرمسرای شاه از این حکم الهی- سیاسی آگاهی یافت، اشکش جاری شد و اظهار داشت:
زورمداران و قدرتمندان جهان تا دیروز از عمل نفوذ مرجعیت و روحانیت در میان ملت ها تا این پایه آگاهی نداشتند و نقش روحانیت را در انگیختن توده ها به درستی برنتافته بودند، اکنون که به این قدرت و موقعیت پی برده اند، خدا می داند چه توطئه ها، ترفندها، نقشه ها و نیرنگ هایی به کار گیرند و چه بلاهایی بر سر روحانیت بیاورند.
(نزدیک به این مضامین)
این پیش بینی ژرف اندیشانه، از این واقعیت دارد که میرزای شیرازی دشمنان ملت ها را به خوبی می شناخت و از کینه ورزی ها، توطئه چینی ها و آزمندی های آنان به درستی آگاهی داشت و این واقعیت را دریافته بود که تبهکاران جهانخوار، در راه رسیدن به آز و نیاز
استعماری و خواسته های شیطانی خویش خستگی ناپذیر ناپذیرند و در برابر ضربه سنگین و سیلی های سهمگینی که از ملت دریافت می کنند، از پای در نمی آیند، طعمه را رها نمی کنند و سر جای خود نمی نشینند؛ بلکه با به کارگیری نقشه ها و نیرنگ ها می کوشند سدها را در هم بشکنند، موانع را از سر راه خواسته های استعماری خود بردارند و روزنه های رخنه و نفوذ را بیابند و راه را برای غارت سرمایه های کلان و ارزشمند ملت ها و سلطه بر کشورهای زرخیز هموار سازند. این واقعیت در درازای تاریخ بارها به اثبات رسیده است. هر بار که ملت ها با فداکاری، قدرت های استعماری را از کشور خود بیرون راندند، آن تبهکاران همه نیرو و نیرنگ خود را به کار گرفته اند که بار دیگر به آن کشور بازگردند و آب رفته را به جوی باز آرند. استعمارگران انگلیس و روس، پیش از جریان «رژی» و حکم تاریخی میرزای شیرازی نیز ضربه های سنگینی از عالمان اسلامی و پیروانشان خورده بودند و زخم های سوزانی از آنان بر پشت داشتند.
حکم جهاد در جنگ ایران و روس که ملت ایران را بر آن داشت تا به رغم نداشتن امکانات جنگی و سلاح های پیشرفته و در واقع با دست خالی، حدود چهار دهه در برابر ابر قدرت خون آشام تزار بایستند و مقاومت کنند؛ حکم دفاع از سوی علمای تهران در برابر فزون خواهی گریبایدوف، سفیر سرمست تزار که به یورش شجاعانه مردم به سفارت روسیه و کشتن سفیر و همراهان او منجر گردید؛ حکم تکفیر فراماسون ها از سوی ملاعلی کنی که به آتش زدن فراموشخانه
از جانب مردم کشیده شد؛ رویارویی علما با قرارداد استعماری «رویتر» و واداشتن ناصرالدین شاه به لغو آن؛ حرکت بیدار کننده و ضد استعماری سید جمال الدین اسد آبادی و... هر کدام حرکتی بود که ضربه های سنگین و مهیبی بر بنیاد اهریمنی استعمار وارد آورد و منافع استمعارگران را با خطر جدی روبه رو ساخت. اما حکم تاریخی میرزای شیرازی علیه قرارداد رژی، زنگ خطر را در گوش جهانخواران به صدا در آورد و این واقعیت را برای آنان آشکار ساخت که یک سطر نوشته مقام ولایت و مرجعیت می تواند ابرقدرت ها را زمین گیر سازد و ارتش مجهز به سلاح های مدرن و مخرب و پیشرفته استعمارگران نیز در برابر حکم ولی فقیه کارایی ندارد. از این رو، پس از شکست کمپانی رژی در برابر حکم تحریم تنباکو، استعمارگران انگلیس و روسیه، در راه در هم شکستن قدرت مرجعیت و روحانیت توطئه های مشترکی را در دست اجرا و انجام قرار دادند و شیوه ها و شگردهایی را برای پیشبرد توطئه های خود به کار گرفتند. شبیخون به آیین رهایی بخش اسلام، به سخره گرفتن باورهای دینی، به زیر سؤال بردن اصل ولایت فقیه و مسئله تقلید، نسبت های ناروا دادن به رهبران روحانی و پیشوایان اسلامی، خوار و بی ارزش شمردن علوم اسلامی و قوانین قرآنی، تجاوز ظالمانه به حریم روحانیت و اعدام، ترور، کشتن، زهر چشانیدن و سر به نیست کردن شماری از علما و بزرگان روحانی،‌ انتشار کتاب ها و نشریات آکنده از دروغ، اتهام، افترا و نسبت های ناروا به پیامبران خدا، امامان معصوم، عالمان آگاه، حوزه های دینی و... از توطئه ها و ترفندهایی بود که استعمارگران در راه دور داشتن ملت های مسلمان از اسلام و روحانیت زیرکانه به کار گرفتند و دنبال کردند.
فراماسون ها از نخستین بازیگران سیاسی بودند که با همه نیرو و توان به ستیز و مبارزه با اسلام و روحانیت برخاستند توطئه اسلام زدایی را زیر پوشش «پروتستانتیسم اسلامی» و تزهای مرموز «جدای دین از سیاست»، «اسلام منهای روحانیت» و... مطرح کردند و پی گرفتند.
عسگر خان ارومی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی،از نخستین ایرانیان سرسپرده به لژ
فراماسونری، آن گاه که به ایران بازگشتند، چند شعار را به ارمغان آوردند:
ایرانی باید از مغز سر تا انگشت پا فرنگی شود تا به پیشرفت و ترقی و تمدن دست یابد و دوشادوش کشورهای پیشرفته جهان به پیش رود!
دین مایه بدبختی، عقب ماندگی و وابستگی است! و تا روزی که ملت ایران پایبند دین و مذهب است روی استقلال و آزادی را نخواهید دید!
پان ایرانیسم و اندیشه ناسیونالیستی بایستی به جای اتحاد اسلامی به کار گرفته شود.
ایرانی باید به نژاد خود بنازد و نژادپرستی را به جای خدا پرستی دنبال کند.
به دنبال آنان سرهنگ آخوندف، مأمور حکومت تزار روسیه و میرزا آقاخان کرمانی،(2)، بازیگر صحنه شدند و در راه به زیر سؤال بردن اسلام و بدنام کردن پیشوایان اسلامی، به نوشتن کتاب ها و نشریاتی ضد اسلامی دست زدند و دین باوری و تقلید از مجتهدان را مورد نکوهش قرار دادند و کوشیدند از راه قصه نویسی، داستان سرایی، افسانه بافی، نمایشنامه ها، سرودن اشعار و... دین باوری و وجود علمای دینی را مایه نادانی و واپس گرایی بنمایانند و پایه های باورمندی مردم را به دین و روحانیت سست کنند.
آخوندف در یکی از کتاب های خود به نام «مکتوبات جلال الدوله» زشت ترین و سخیف ترین نسبت ها و ناسزاها را به اسلام، پیشوایان اسلامی و عالمان روحانی روا داشت و پیروی مردم از مجتهدان و فقها را مورد نکوهش قرار داد و مردمی را که از فقهای اسلامی پیروی و تقلید می کنند، خرافه پرستان بی خرد و بی شعور نامید!(3)
میرزا آقاخان کرمانی نیز در کتاب هایی که با عناوین «سه مکتوب»، «صد خطابه»، «هفتاد و دو ملت»، «هشت بهشت» و... منتشر کرد، دین باوری و اسلام خواهی ملت ایران را مورد تاخت و تاز قرار داد و از مجتهدان بزرگی مانند میرداماد، علامه حلی، ملا علی کنی و... به زشتی یاد
کرد و آن بزرگواران را به جرم با بیگانه پرستی، فرنگی مأبی، و سازمان فراماسونری سر ناسازگاری داشتند و آیین مقدس اسلام را پاس می داشته اند، مورد هتک و اهانت قرار داد و با کفرگویی و یاوه سرایی کوشید توطئه اسلام زدایی را پیش ببرد و به قدرت معنوی مرجعیت و ولایت آسیب برساند.(4)
صادق هدایت، میرزا ملکم خان، جلال الدین میرزا، طالبوف، زین العابدین مراغه ای و... نیز از دیگر عناصر ماسونی و غربزدگان فریب خورده بودند که در راه پیشبرد توطئه اسلام زدایی و رویارویی با عالمان دینی و فقیهان اسلامی کوشیدند و بر ضد علمای اسلام نشریه ها انتشار دادند، شبنامه ها پراکنده ساختند و کتاب ها نوشتند. صادق هدایت در بسیاری از نوشته های خود، اسلام و مسلمانان را مورد تاخت و تاز قرار داد، طالبوف در کتاب «مسالک المحسنین»، زین العابدین مراغه ای در کتاب «سیاحتنامه ابراهیم بیک»، جلال الدین میرزا در کتاب «نامه خسروان»، میرزا آقاخان کرمانی در نمایشنامه هایی که با اسلوب اروپایی می نوشت و میرزا ملکم خان در نشریه ها و شبنامه هایی به نکوهش علمای اسلامی و مقامات
روحانی پرداختند، بر ضد عالمان روحانی داستان ها بافتند، دروغ ها ساختند، تهمت ها زدند، شعر ها سرودند و قصه های طنز آمیز و فکاهی گفتند. بدین گونه در پیشبرد اغراض شیطانی و استعماری انگلیس و روسیه گام برداشتند و نقشه ها و نیرنگ های آنان را پی گرفتند؛ اما به رغم این توطئه های گسترده و دامنه دار نتوانستند ملت ها را از پیشوایان روحانی جدا سازند و میان امت و امامت شکاف پدید آورند و روحانیون را از صحنه بیرون برانند. به رغم تبلیغات گسترده و همه جانبه فراماسون ها، منورالفکرها و دیگر عناصری که سر در آخور انگلیس و روس داشتند و یا در غرب خود را باخته بودند، علمای اسلام و رهبران روحانی در برابر امیال و اغراض استعماری ایستادند و با قرار دادها، پیمان ها و داد و ستدهای ذلت بار، اسارت آور و استقلال بربادده به شدت مقابله کردند، به اعدام و تبعید و زندان و هتک و اهانت تن در دادند، لیکن از اسلام، ملت و میهن سرسختانه دفاع کردند و از رسالت مقدس مبارزه با ظلم و تجاوز باز نایستادند.
کارشناسان استعمار با بررسی ها و ارزیابی هایی که داشتند به این نکته رسیدند که روشنفکرمآب ها و عناصر فراماسونری اصولاً در میان ملت ایران جایگاهی ندارند، نه مردم زبان آنان را بر می تابند و نه آنها با زبان مردم آشنا هستند؛ بیگانه بودن روشنفکرها از مردم و بی اعتمادی مردم نسبت به روشنفکران عامل اصلی شکست آنان در پیشبرد توطئه اسلام زدایی و دور داشتن مردم از روحانیت است. اینجا بود که بر آن شدند کسانی را به بازی بگیرند که نام خدا و اسلام، به جنگ دین خدا و پاسداران آیین خدا بروند، با بهره گیری از منبر و محراب، به هدم مساجد و منابر برخیزند و قرآن را مهجور سازند. از این رو، می بینید که در جریان نهضت عدالتخواهی، فراماسون ها، منور الفکرها و عناصر وابسته به سفارت انگلستان برای به بیراهه کشانیدن آن نهضت و رویاروی با پیشوایان روحانی و علمای اسلامی که رهبری آن نهضت را برعهده داشتند، به سراغ عمامه به سرهای بیسواد، سست پایه و طلاب جوان و بی تجربه ای رفتند که از مبانی اسلامی آگاهی ریشه ای نداشتند. و گاهی نیز افرادی از ماسون ها
را به لباس روحانی در آوردند و به بازیگری وا داشتند، از این عناصر مرموز و مأمور می توان جمال اصفهانی معروف به سید جمال واعظ، ملک المتکلمین، یحیی دولت آبادی، محمد کرمانی معروف به ناظم الاسلام کرمانی، سید حسن تقی زاده و حاج سیاح را نام برد که در نهضت عدالتخواهی در ایجاد اختلاف میان رهبران روحانی، کشانیدن مردم به سفارت انگلستان و به بیراهه کشانیدن نهضت نقش بسزایی داشتند. نکته در خور توجه اینکه سازمان فراماسونری و جریان وابسته به سفارت انگلیس، به منظور ایجاد پایگاهی مردمی برای روحانی نماهای وابسته و فریب خورده القاب و عناوین فریبنده ای مانند «ملک المتکلمین»، «ناظم الاسلام» و... برای آنها می تراشیدند و بدین گونه به اصطلاح برای آنها در میان مردم اعتبار و گیرایی پدید می آوردند!
این عناصر مرموز به ظاهر روحانی، نه تنها در اختلاف افکنی میان رهبران نهضت عدالتخواهی و به بیراهه کشانیدن آن نهضت نقش بسزایی داشتند، بلکه با نوشتن مقالات و کتاب های گمراه کننده ای مانند «رؤیای صادقانه»، «حیات یحیی»، «تاریخ بیداری ایرانیان»، «خاطرات حاج سیاح» و ده ها کتاب دیگر، برای سست کردن پایه های اعتقادی مردم، به زیر سؤال بردن علمای اسلامی و رهبران روحانی و تحریف تاریخ، تلاش گسترده ای را دنبال کردند و آب به آسیاب دشمنان اسلام ریختند و توطئه های اسلام زدایی و روحانی ستیزی را استواری بخشیدند.
این توطئه و ترفند استعماری- ارتجاعی تنها به دوران نهضت عدالتخواهی و مشروطه محدود نشد، در دوره های دیگر نیز تا به امروز می بینیم که استمعارگران با این ترفند بهره ها گرفتند و به اسلام و روحانیت و حوزه های علمی آسیاب سنگین و سهمگینی وارد کردند. استعمارگران، افزون بر ساختن حزب ها و گروهک های دست پرورده ای مانند «وهابیت» و «بهائیت» در میان جوامع اسلامی و به بازیگری واداشتن آنان در میان برادران سنی و شیعه، از فرقه های شیخی، صوفی، اخباری و... نیز کمک گرفتند و کوشیدند در راه دامن زدن به اختلافات مذهبی، از این فرقه ها بهره برداری کنند و همچنین عناصر ساده، سست پایه، بی مایه و خودباخته ای را در حوزه های علمی بیابند و با زبان و قلم آنان به اسلام و علمای اسلامی
بتازند و در راه بدنام کردن رهبران روحانی و به زیر سؤال بردن باورهای دینی از وجود آنان استفاده کنند و با قلم و زبان روحانی بر روحانیت بتازند، از مذهب علیه مذهب بهره بگیرند، سنگ را با سنگ بشکنند و روحانیان را رویاروی یکدیگر قرار دهند و به بی آبرو کردن یکدیگر وادارند. از این رو، می بینیم که در طی نهضت مشروطه تا به امروز، پیوسته عناصر و چهره هایی از حوزه های علمی و اسلامی به رویارویی با اسلام و علمای اسلامی برخاستند و بر ضد مقدسات اسلامی و رهبران روحانی قلمفرسایی کردند.
شیخ ابوالفضل گلپایگانی با نوشتن «فراید» به ترویج حزب صهیونیستی «بهائیت» برخاست و شماری از اشکالات ادبی و علمی نوشته های علی محمد شیرازی (باب) را تا پایه ای اصلاح کرد! علی دشتی با نوشتن «تاریخ بیست و سه ساله» بیست و سه سال بعثت و رسالت پیامبر اکرم(ص) را به اصطلاح مورد نقد و تردید قرار داد، حکمی زاده کتاب «اسرار هزار ساله» را به رشته نگارش کشید و به اسلام و روحانیت تاخت و تلاش کرد اساس حوزه های علمی و جامعه روحانیت را به زیر سؤال برد و بسیاری از باورمندی های اسلامی را خرافه بنمایاند. احمد کسروی نیز که چند صباحی در سلک روحانیت زیسته و از اسلام و روحانیت درک و فهمی به دست نیاورده و طرفی برنبسته بود، به اساس مذهب و مکتب تاخت و کتاب گمراه کننده «شیعه گری» را به رشته نگارش کشید. مهره فرسوده دیگری نیز به نام امیر صادقی با نگارش کتاب هایی به نام «روحانیت در شیعه» و «روحانیت در اسلام» در اوج نهضت امام و مبارزات نستوه ملت مسلمان ایران بر ضد رژیم شاه و امریکا، به
یاری زورمندان و جهانخوران شتافت و نوشته ها و گفته های حزب انگلیسی - امریکایی «وهابیت» را تکرار کرد.
در پی پیروزی انقلاب اسلامی نیز این توطئه دیرینه استعماری با شتاب فزاینده ای دنبال شد و کسانی زیر نظر مستقیم یا غیر مستقیم سیا و موساد به سمپاشی و جوسازی بر ضد امام، انقلاب و روحانیت متعهد دست زدنند و صدها جلد کتاب آکنده از دروغ و تحریف در داخل و خارج کشور منتشر کردند. لیکن برای شیطان بزرگ و دیگر جهانخواران آنچه از اهمیت ویژه ای برخوردار است، واداشتن یک روحانی به اهانت، اتهام، جوسازی و دروغ پردازی بر ضد عالمان اسلامی، فقیهان برجسته روحانی و رهبران اسلامی است. چنان که در گذشته نیز استعمار از چنین شیوه و شگردی بهره گرفته و روحانی نماهای مزدور و شرف فروخته ای را به هتاکی و هرزه گویی بر ضد رهبران برجسته و وارسته اسلامی واداشته بود. این روحانی نمای وابسته به استعمار انگلیس یحیی دولت آبادی بود که با کمال بی شرمی و گستاخی به نارواگویی و دروغ پردازی بر ضد شهید سید حسن مدرس پرداخت و نوشت:
... بی اندازه خودخواه، ریاست طلب... در اسباب چینی و پشت هم اندازی، قدرت مخصوص و پشتکار شدید دارد... مدرس می خواهد بفهماند به دنیا بی اعتنا است در صورتی که گفته می شود به پول و طلا علاقه بسیار دارد و از هر کجا به هر عنوان باشد، ‌با صورت از صورت سازی از دخل نمودن خودداری ندارد... تنها جایی که حنای وی در آنجا هیچ رنگی ندارد نزد آزادیخواهان و تجددپروران واقعی است که می دانند در دنیای امروز کارها با سیاست روحانی، حسن جریان نخواهد داشت و سیاست و روحانیت از یکدیگر باید به کلی جدا بوده باشد...(5)
استعمار انگلیس در آن روز بر این باور بود که با این دروغ پردازی یک روحانی نما به نام یحیی دولت آبادی می تواند شخصیت والا و بی مانند مدرس را در هم بشکند و راه او را بی رهرو سازد، لیکن دیدیم و دیدند که دولت آبادی ها با ننگ و نفرت و رسوایی به گور رفتند و
یاوه سرایی ها و هرزه گویی هایشان با خودشان دفن شد و راه مدرس به پیروزی رسید و انقلاب اسلامی را به ارمغان آورد. در پی پیروزی انقلاب اسلامی، پیش بینی ژرف اندیشانه میرزای شیرازی، بار دیگر به منصه ظهور رسید و یورش همه جانبه بر ضد روحانیت متعهد از هر سو آغاز شد. ترور شخصیت های روحانی، اتهامات بی اساس به عالمان روحانی و هجوم فرهنگی بر ضد روحانیت به شدت دنبال شد. از آنجا که استکبار جهانی و سازمان های جاسوسی از خرد و اندیشه والای خدادادی محروم اند و نمی توانند از تاریخ و سرگذشت گذشتگان پند و عبرت بگیرند،(6) می بینیم که در پی پیروزی انقلاب اسلامی با همان شیوه گذشته به رویارویی با علمای اسلامی
بر خاستند. همه نیرو و توان خود را به کار گرفتند که در میان حوزه ها و مجامع روحانی عناصر ناتوان، سست پایه، ساده و یا بند و بستچی و قدرت طلبی مانند یحیی دولت آبادی را بیابند و با قلم و زبان آنان بر امام و دیگر رهبران روحانی بتازند و بزرگان روحانی را زیر سؤال ببرند. چند صباحی به مهدی هاشمی و باند او دلخوش داشتند و کوشیدند به دست آنان بر امام انقلاب و حوزه های علمی بتازند و رهبر انقلاب و یاران او را به زیر سؤال ببرند. از این رو، به دست این باند، به شبنامه پراکنی، سند سازی و جوسازی بر ضد این و آن دست زدند به شخصیت هایی مانند آیت الله ربانی شیرازی، شهید بهشتی و دیگر یاران امام تاختند و دروغ هایی بر ضد آنان رواج دادند و به منظور به زیر سؤال بردن اساس روحانیت کتاب هایی مانند ‌«کاوشی درباره روحانیت»، «واقعیت ها و قضاوت ها» و... را به بازار عرضه کردند، لیکن چون دریافتند با این گونه کتاب های خام و بی مایه که ریشه در کینه توزی ها و انتقام جویی ها دارد، هیچ گاه نمی توان جایگاه والای امام و دیگر مقامات روحانی را آسیب پذیر ساخت و به خواسته ها و امیال استعماری جهانخواران جامه عمل پوشاند، بر آن شدند که از مقام و موقعیت آقای منتظری بهره ناروا
بگیرند و به نام او نه تنها امام را بلکه بسیاری از بزرگان روحانی و فقهای والا مقام شیعه را با طنز و کنایه و زیر عنوان خاطره، به زیر سؤال ببرند و به آنان نسبت های ناروا بدهند تا شاید بتوانند جایگاه مردمی آنان را دستخوش آشفتگی و در هم ریختگی سازند.

پی نوشت ها :

1- مورخ انقلاب اسلامی.
2- میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، دامادهای یحیی صبح ازل، رهبر فرقه ضاله ازلیه از انشعابات فرقه بابیه بودند که در نوشتن مطالبی علیه اسلام، مسلمانان و روحانیت پروایی نداشتند.
3- برای آگاهی بیشتر نک: فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده(تهران: خوارزمی، 1349.)
4- برای آکاهی بیشتر نک: فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی(تهران: پیام، 1357، چ2.)
6- یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج4، (تهران: عطار و فردوس، 1371، چ6)، ص321.
6- بنابر کلام قرآن«تنها صاحبان عقل سلیم هستند که از سرگذشت گذشتگان درس عبرت می گیرند.»؛ «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الاباب.» (قرآن کریم، 12، 112.)

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط