تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (49)

مراجع و علمای ایران و نجف است که با شیوه های زشتی مطرح و دنبال شده است و نشان از این واقعیت دارد که افزون بر روحیه انتقام جویی و تسویه حساب های شخصی دست های مرموزی به منظور پیشبرد توطئه روحانی ستیزی در
سه‌شنبه، 8 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (49)
 تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری(49)

نویسنده: دکتر سید حمید روحانی(1)



 
توطئه روحانی ستیزی در خاطرات منسوب به آقا منتظری

-اهانت،‌ اتهام و نیش و طعنه به بزرگان

از جریان های ناگوار در خاطرات منسوب به آقای منتظری اهانت، اتهام و نیش و طعنه به
مراجع و علمای ایران و نجف است که با شیوه های زشتی مطرح و دنبال شده است و نشان از این واقعیت دارد که افزون بر روحیه انتقام جویی و تسویه حساب های شخصی دست های مرموزی به منظور پیشبرد توطئه روحانی ستیزی در تنظیم این خاطرات در کار بوده است و دستگاه های جاسوسی و عناصر ضد روحانی کوشیده اند که اتهام و اهانت به روحانیت «به ویژه مراجع» را از زبان آقای منتظری و به نام خاطرات او بازگو کنند و تیشه به ریشه روحانیت بزنند.
در این کتاب به اصطلاح خاطرات امام،‌ امام و آیت الله اراکی را به پارتی بازی متهم کرده، آورده است:
... رفتم خدمت امام به ایشان عرض کردم آقا! امروز ‌آمده ام برخلاف روزهای دیگر حضرت عالی را ناراحت کنم و مطالب ناراحت کننده ای را بگویم... مثلاً بر حسب منقول، مریم اسدی که عضو مؤثر مجاهدین بوده و نوه مرحوم آیت الله آقای سید محمد تقی خوانساری است و دویست سیصد نفر را جذب مجاهدین کرده است، چون او نوه آقای خوانساری بوده به آقای آیت الله حاج شیخ محمد علی اراکی متوسل شده اند و ایشان به شما متوسل شده و شما فرموده اید او را آزاد کنند...(2)
آقای منتظری در این ادعا با عنوان«حسب منقول» به امام و آیت الله اراکی نسبت ناروا داده است، بدون آنکه توضیح دهد راوی و ناقل این دروغ چه عناصر یا گروه و سازمانی بوده اند؟ آیا باند هادی و مهدی هاشمی آن را ساخته و پرداخته کرده اند یا خود سازمان منافقین؟ یا دیگر عناصر مرموزی که بیت او را به لانه جاسوسی تبدیل کرده اند؟!
در جای دیگری بر ضد دو مرجع دینی آورده است:
... نقل می کنند در همان ایام که این مصاحبه پخش می شد و این مسائل مطرح بود(3) مرحوم آیت الله حاج میرزا هاشم آملی (رحمت الله علیه) پدر همین آقایان لاریجانی ها
به ملاقات مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (رحمت الله علیه) رفته بودند بعد خادم منزل برای آنها چای آورده بود، سینی چای را گذاشته بود و می خواسته برود، مرحوم آیت الله نجفی به شوخی به ایشان گفته بودند نخیر تو هم بیا همین جا بنشین، می ترسم اگر تو نباشی بعداً بگویند نجفی با آقای آملی فلان عمل را انجام دادند...(4)
بی تردید روح مقدس آن دو عالم روحانی به سازنده و گوینده این داستان رسوا و شرم آور لعنت می فرستد و آن بت پرستانی که برای تبرئه بت ننگین خود (مهدی قاتل) به چنین دروغ پردازی های وقیحانه ای متشبث شده اند بی تردید با دین و ایمان از این دنیا نخواهند رفت و سرانجام این شرک آشکار آنان را به انکار الوهیت خواهد کشانید و این هشداری است که قرآن آن را به صراحت اعلام کرده است: «ثم کان عاقبت الذین اسائو السوآ أن کذبوا بآیات الله»(5)
در راستای بدنام کردن و به زیر سؤال بردن مراجع شیعه، در این خاطرات آمده است:
... وقتی به مرحوم آقای حکیم اعتراض می کردند که چرا شما از حکومت ایران حمایت می کنید، می گفت آخر تنها یک کشور به نام شیعه است که جایگاه فقه صادق آل محمد است و پادشاه آن شیعه است، در مقابل حکومت های دیگر ما ناچاریم اینها را تأیید کنیم...(6)
اعتراض مبارزان اسلامی به آقایان حکیم این بود که چرا در برابر رژیم شاه و خیانت های آن به اسلام و استقلال ایران قیام نمی کنند و به مبارزه دست نمی زنند و پاسخ آن مرحوم این بود که کاری از ملت بر نمی آید و مبارزه ما راه به جایی نمی برد و نتیجه ای در بر ندارد. آقای حکیم هیچ گاه به صورت رسمی از رژیم شاه حمایت نکرد و در پشتیبانی آن رژیم اقدامی صورت نداد و حتی با آن رژیم و شخص شاه به شکل مستقیم مکاتبه و مراوده ای نداشت و اعتراضات خود را غالباً به وسیله علمای بزرگ تهران و خطاب به آیت الله بهبهانی و آیت الله میرزا احمد
آشتیانی دنبال می کرد و با لحن تندی رژیم را مورد اعتراض و استنکار قرار می داد و او هیچ گاه چنین سخنی درباره شاه «پادشاه شیعه است» بر زبان نیاورد و این اتهام دیگری است که در کتاب خاطرات به نمایش در آمده است.
از اتهام دیگر به مراجع در کتاب خاطرات منسوب به آقای منتظری نسبت های ناروایی است که به امام و به مرحوم آیت الله خوانساری می دهد و ادعا می کند:
... مرحوم آیت الله حاج سید احمد خوانساری هم که در یک صحبت یا نوشته- که حالا دقیقاً یادم نیست- گفته بود این اصلاحات ارضی غلط است و زمین ها غصب شده است و نمی شود در آن نماز خواند و از این راه وارد شده بودند، آیت الله خمینی خیلی ناراحت شده بودند و در یک شب که ما پنج شش نفر منزل ایشان بودیم گفتند بروید هر جوری هست با آقای حاج سید احمد بگویید این چه وضعی است؟ ایشان با این کار خود به این نهضت ضربه زد و برای اینکه فردا کشاورزان را علیه ما می شورانند، اینکه ما بگوییم اصلاحات ارضی خلاف شرع است راه مبارزه نیست...(7)
اولاً آنچه را که به حاج سید احمد خوانساری داده اند هیچ گاه ایشان نه بر زبان آوردند و نه به قلم و این دروغی است که در کتاب خاطرات به ایشان نسبت داده اند. ثانیاً امام بر خلاف ادعای بالا صریحاً بر ضد اصلاحات ارضی شاه موضع گرفتند و اعلام کردند زمین های تقسیم شده غصب است و نماز در آن جایز نیست و «اینکه فردا کشاورزان را علیه ما می شورانند» از دروغ های آشکاری است که جناب آقای منتظری و یا باند حاکم در بیت او ساخته و به امام نسبت دادند. امام مردم ایران و طبقه کشاورز را بهتر از کسان دیگر می شناخت و می دانست که هیچ گاه بر خلاف موازین اسلامی کاری صورت نمی دهد و بر ضد مراجع اسلام نمی شورند. افزون بر این امام در راه انجام تکلیف از شورش مردم پروا نداشت، امام مرد تکلیف و مرد وظیفه بود و در راه وظیفه از خوشامد و بدآمد مردم پروا نمی کرد. این گونه سخنان، از آن کسانی است که پایه های ایمانشان سست است، پیوندشان با ماوراءالطبیعه قوی نیست و یا
اصولاً پیوندی ندارند، از این رو جو زده اند و همه تلاش و کوششان این است که به گونه ای سخن بگویند، موضع بگیرند و رفتار کنند که مردم را جذب کنند و مردم به آنان روی بیاورند و در نتیجه در زندگی دائماً دچار تناقض و ناهمگونی هستند، یک روز هوادار سرسخت ولایت مطلقه می باشند و حتی بر این باورند که رئیس جمهور و نمایندگان مجلس باید از جانب ولی فقیه منصوب گردند و روز دیگر ادعا می کنند که «مردم همه کاره اند» و ولایت فقیه محدود و گاهی اصولاً منتفی است!!
از دیگر نسبت های ناروا به آیت الله خوانساری و تحریف تاریخ که در خاطرات منسوب به آقای منتظری آمده این است:
... پس از اینکه مرحوم آیت الله خوانساری مسئله اصلاحات ارضی را در تهران مطرح کرده بودند مزاحمتی برای ایشان ایجاد شده بود، عده ای در بازار ایشان را هل داده بودند و عمامه ایشان افتاده بود و به ایشان اهانت شده بود...(8)
روشن نیست که منظور از «عده ای در بازار» چه کسانی هستند؟! آیا گوینده خاطره می خواهد وانمود کند که «عده ای» از مردم بازار که طرفدار «اصلاحات ارضی شاه» بودند برای
آقای خوانساری در بازار «مزاحمتی ایجاد کردند» و «ایشان را هل داده بودند»؟! آیا این اندیشه و نقشه دنبال می شود که وانمود کنند که «اصلاحات ارضی شاه» در میان مردم نیز هوادارانی داشته و آنها در پشتیبانی از شاه و اصلاحت او به علما و روحانیون تعرض می کردند؟! آیا اصولاً از آنچه برای آقای خوانساری در بازار پیش آمد آگاهی و اطلاع درستی نداشتند و تیر به تاریکی سخنی گفته اند؟! احتمال دوم ضعیف است، زیرا از مطالبی که در کتاب خاطرات آمده است به دست می آید که دست اندرکاران تنظیم خاطرات منسوب به آقای منتظری، کتاب «نهضت امام خمینی» را دقیقاً و سطر به سطر مطالعه کرده و از مطالب آن در خاطرات خود استفاده کرده اند. جریان برخورد با آقای خوانساری نه ارتباطی به موضع ایشان علیه اصلاحات ارضی داشت و نه «عده ای» بی نام و نشان در بازار «مزاحمتی برای ایشان ایجاد» کرده بودند، بلکه در پی مخالفت امام با رفراندوم شاه، بازار تهران در روز سه شنبه دوم بهمن 1341 رسماً تعطیل شد و تظاهرات گسترده ای در بازار و حومه برپا گردید. طبق دعوت علمای تهران از مردم، قرار شد اجتماعی در مسجد سید عزیزالله برگزار شود و آقای خوانساری برای شرکت در این اجتماع از منزل بیرون آمدند و همراه با انبوه تظاهرکنندگانی که شعار می دادند «رفراندوم قلابی مخالف اسلام است» رهسپار مسجد شدند که به طور ناگهانی با حمله وحشیانه ارتش شاه نیروهای نظامی روبه رو گردیدند، شماری از تظاهرکنندگان زخمی و دستگیر شدند. در این حمله ارتش، آقای خوانساری نیز مورد تعرض قرار گرفت و صدمه دید و ناگزیر به بازگشت شد.(9)
از آنجا که انگیزه و اندیشه تنظیم کنندگان خاطرات تحقیر بزرگان و علما بوده است می بینیم این جریان را به گونه ای بازگو کرده است که انگار عده ای از مردم برای آقای خوانساری مزاحمت ایجاد کرده و به ایشان اهانت کرده اند، چنان که در جای دیگر این خاطرات، آقای خوانساری را این چنین مورد استهزا قرار داده است:
... آیت الله خوانساری هم چیزی را در آن وقت امضا نمی کردند. به یاد دارم در آن وقت از باب متلک می گفتند اگر در یک ورقه فقط لا اله الا الله را بنویسند مع ذالک ایشان حاضر نیستند [آن را] امضا کنند...(10)

مراجع نجف نیز از اهانت تنظیم کنندگان خاطرات منسوب به آقای منتظری مصون نمانده و این گونه به زیر سؤال رفته اند:
... یادم هست آقای وحید خراسانی که آن زمان(11) تازه از نجف آمده بود، یکروز من را دید و گفت من در یک مجلس دیدم آیت الله گلپایگانی آمد، آیت الله شریعتمداری آمد، آیت الله نجفی آمد، آیت الله خمینی آمد، همه این مراجع در یک جا جمع شدند، من بهتم زد. در نجف که بودم اصلاً محال بود که مثلا آیت الله حکیم با آیت الله سید محمود شاهرودی با آیت الله خویی در یک مجلس جمع شوند، حتی در یک مجلس فاتحه، وقتی آن یکی می آمد، آن دیگری می رفت...(12)
نخست باید دانست که در سال 1341 آقای وحید خراسانی «تازه از نجف» نیامده بود، بلکه سال ها بود که در ایران به سر می برد و در مسجد سید عزیزالله و در برخی مساجد دیگر منبر می رفت و سخنرانی می کرد. در پی آغاز نهضت امام در سال 1341، او ایران را ترک گفت و رهسپار نجف شد، دوم اینکه عدم حضور مراجع نجف در یک مجلس نیز دروغی بیش نیست و نگارنده خود شاهد حضور آقایان نجف در مراسمی و مجالس مختلف در کنار یکدیگر بوده است.
در خاطرات منسوب به آقای منتظری این نقشه دنبال شد که پیشینه مبارزاتی شهید بهشتی و شهید مطهری- طبق سیاست منافقین و گروه های لیبرالیستی که از این دو تن دل پرکین و چرکینی دارند- نادیده گرفته شود، از این رو، آورده اند:
... آن وقت که مسئله انقلاب و زندان و تبعید و شکنجه و این حرف ها بود آقای بهشتی در این وادی ها نبودند. البته آقای مطهری هم تقریباً همین گونه بودند و بیشتر مشغول کارهای علمی بودند...(13)
و در مورد دیگر آمده است: «... آقای مطهری هم از وقتی که رفته بود تهران دیگر خیلی در جریان مبارزات به صورت مستقیم نمی توانست باشد...»(14)
از روزی که نهضت امام در سال 1341 آغاز شد، این بزرگواران ارتباط مستمر و منظمی با امام و علمای قم در مجاهدان اسلامی داشتند و برنامه گسترده زیرزمینی و سازنده ای را برای پدید آوردن تشکیلات سیاسی و سازمان یافته اسلامی پایه ریزی کردند، نیروهای پراکنده مذهبی را در تشکیلات واحدی سامان دادند و از پراکنده کاری و هرز رفتن نیروهای مذهبی پیشگیری کردند، نیروها و سازمان هایی که زیر نظر آقایان بهشتی و مطهری شکل گرفته بودند از نظر علمی، اعتقادی و شیوه مبارزه نیز آموزش دیدند، از این رو، تا روز پیروزی انقلاب اسلامی در مسیر اسلام پایدار و استوار ماندند و جریان های الحادی، التقاطی و لیبرالیستی نتوانستند آنان را جذب کنند و نهضت اسلامی را به نفع گروه و سازمان خود مصادره کنند. به همین جهت، گروه ها و سازمان های سیاسی و لیبرالیستی از این دو شخصیت بزرگ علمی خشمگین و عصبانی هستند و نقش آنان را در سازمان بخشیدن به
نیروهای اسلامی و پیشگیری از لغزیدن و به بیراهه رفتن آنان به درستی دریافته اند و برای همین است که در نوشته ها و سخنرانی های خود تا آنجا که مجال پیدا کنند بر آن بزرگواران می تازند و مبارزات زیربنایی آنان را نادیده می گیرند، بلکه وانمود می کنند که آنان اصولاً در این وادی نبوده اند!! و انگار از آغاز نهضت و مبارزه اسلامی اصولاً خبر نداشته اند، گویا در 15 خرداد 42 این شهید مطهری نبوده است که به زندان گسیل شده و مدتی را در زندان و تحت فشار گذرانده است.(15)
درمورد آقای فلسفی نیز در کتاب خاطرات، حق کشی شده و اتهام ناجوانمردانه ای را که گروه های سیاسی مانند «جبهه ملی» و «نهضت آزادی» بر او وارد کرده اند چنین تکرار کرده است:
«... بر آقای فلسفی شرایط مختلفی گذشته، یک وقت که کمونیست ها و توده ای ها خیلی ادا در می آوردند، منبر می رفت و از سلطنت و دولت علیه کمونیست ها حمایت می کرد...»(16)
در صورتی که آقای فلسفی هیچ گاه از سلطنت و شاه حمایت نکرد و جریان لزوم وجود شاه و اینکه حتی زنبور عسل نیز ملکه دارد از دروغ های شاخدار و آشکار«جبهه ملی» و «توده ای» بود.
در خور توجه و تأمل است کسانی که شعارشان این بود که «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت» و حتی در اساسنامه خود وجود شاه را لازم و بایسته می دانستند و تا واپسین روزهای سلطنت وفاداری خود را نسبت به او به اثبات رسانیدند، برای فلسفی واعظ دست گرفتند که گفته است مملکت شاه می خواهد و روی این دروغ تا آن پایه تبلیغ نمودند که بسیاری آن را باور کردند!

پی نوشت ها :

1- مورخ انقلاب اسلامی.
2- همان، ص523.
3- مصاحبه های مهدی قاتل و مسائل جنسی فتح الله امید که به همین جرم اعدام شد.
4- همان، ص616.
5- قرآن کریم، 30، 9.
6- خاطرات، ص158.
7- همان، ص207.
8- همان، ص208.
9- درباره این جریان نک: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1(تهران: عروج، 1381، چ15)، ص265.
10- خاطرات، ص237.
11- زمان ماجرای«تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی»(1341).
12- همان، ص209.
13- همان، ص447.
14- همان، ص217.
15- از آنجا که در این مقال، مجال بررسی پیشینه مبارزاتی شهید بهشتی و شهید مطهری نیست، خوانندگان عزیز را به مطالعه اسناد آنان در ساواک و نیز به مطالعه زندگینامه آنان فرا می خوانیم.
16- همان، ص349.

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط