وزارت در زمان آل بویه
هنگامی که معزالدوله در سال 334 وارد بغداد شد، رسم وزارت را به آن معنی که در دستگاه خلیفه معمول بود، برانداخت و کاتب امیر (که همان متصدی دیوان رسائل بود) را عهده دار وظایف وزیر کرد.سلاطین بعد از معزالدوله طبق معمول وزیر انتخاب کردند و چند تن از آنان از جمله عضدالدوله[2] و صمصام الدوله و فخرالدوله و بهاءالدوله دو وزیر برگزیدند. و گویا عضدالدوله نخستین کسی بود که دو وزیر انتخاب کرد و یکی از آن دو وزیر که نصربن هارون نام داشت، از اهل ذمه و مسیحی بود.
عضدالدوله در مدتی که خود در بغداد بود، شیراز را پایتخت اصلی خود می دانست و به همین جهت، مقر قاضی القضاه او در شیراز بود. از این دو وزیر، نصر بن هارون در شیراز مستقر بود و وزیر دیگرش مطهر بن عبدالله را در بغداد نگاه داشت. طبق آن چه در مورد وزیر تفویض و وزیر تنفیذ گفته شد، مطهربن عبدالله را باید وزیر تفویض و نصربن هارون را که غیرمسلمان بود، وزیر تنفیذ به حساب آورد ولی گویا قدرت و نفوذ نصربه مراتب بیش از مطهر[3] بوده است. دو وزیر صمصام الدوله، هر دو در یک پایه بودند و با مشارکت یکدیگر کارها را انجام می دادند. فخرالدوله در سال 385 دو وزیر انتخاب کرد و مقرر داشت که هر دو در صدر بنشینند و در هر روز یکی از آن ها نامه ها توقیع کنند (فقیهی 352:1365-353) از خصوصیات وزارت در زمان آل بویه، مخصوصا سلاطین اولیه خاندان مزبور، این بود که وزیران خود را از امیان بزرگ ترین دانشمندان و اشراف زمان انتخاب می کردند، وزرایی هم چون ابوالفضل بن العمید و ابومحمد مهلبی و صاحب بن عباد.(فقیهی 353:1365)
دیوان رسائل
رئیس دیوان رسائل از میان کاتبان بزرگ انتخاب می شد و به منزله وزیر بود و گاهی به جای وزیر قرار می گرفت. عبدالعزیزبن یوسف، رئیس دیوان رسائل عضدالدوله، سمت وزارت او را نیز به عهده داشت. (فقیهی 354:1365)کاتبان دیوان رسائل
جمعی از دبیران زیر نظر رئیس دیوان رسائل به کارهای مربوط به این دیوان که اهم آن رسیدگی به نامه هایی بود که اطراف می آمد و تهیه و تدوین نامه ها یا نوشتن مطالبی که رئیس دیوان املاء می کرد. گذشته از پایتخت، در هر ولایت و شهری هم گروهی کاتب وجود داشتند که کارهای دیوانی والی را انجام می دادند. عجیب این است که پاره ای از این کاتبان یا صاحب دواتان اُمّی بودند و خواندن و نوشتن نمی دانستند. از جمله آنان، یکی از کاتبان امیر همدان (در زمان عمادالدوله) بود که خواندن و نوشتن نمی دانست و نامه هایی که از اطراف می رسید به کسی می داد که برای او بخواند و پس از آن که حفظ می شد برای امیر می خواند، روزی امیر فی المجلس نامه ای به او داد که بخواند، کاتب که مردی دیلمی بود، شروع به گریستن کرد و گفت اگر به خوبی می توانستم بخوانم و بنویسم کاتب امیر علی بن بویه (عمادالدوله) می شدم. امیر زوبینی به طرف او پرتاب کرد که مجروحش ساخت. یکی دیگر از صاحب دواتان در اوایل قرن چهارم، به نام «ساکن» هم چنین امی بود و بی سواد.(فقیهی 355:1365-356)دیوان جیش یا سپاه
که به امور سپاهیان رسیدگی می کرد. مقرری هر یک را معین می نمود و می پرداخت و افراد سپاه را از لحاظ وظایفی که به عهده می گرفتند، به قسمت های مختلف تقسیم می کرد.(فقیهی 225:1347)دیوان نفقات یا هزینه
که احتیاجات دربار پادشاه را برطرف می کرد و به حساب بازرگانانی که عهده دار تهیه و فروش نان و گوشت و میوه و دیگر وسایل زندگی بودند رسیدگی می نمود، اگر بنایی لازم بود می ساخت و به حساب مهندسیان، معماران، بنا و عمله، گچ آهک، آجر، چوب، و این گونه چیزها می رسید اگر مخارج غیرمترقبه ای پیش می آمد می پرداخت. (فقیهی 225:1347)دیوان بیت المال
که به آن چه وارد بیت المال می شد یا آنچه از آن خارج می گردید رسیدگی می نمود و واردات و صادرات بیت المال را در دفتری به نام روزنامه ثبت می کرد و در موقع لزوم به نظر وزیر می رساند. (فقیهی 225:1347)دیوان برید
دیوان برید نیز در زمان آل بویه از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. دیوان برید از جهاتی، به مانند «پست» امروزی بوده است (چنان که امروزه در کشورهای عربی به اداره پست و تلگراف «اداره البرید و البرقیه» و به صندوق پستی «صندوق البرید» گویند.) صاحب این دیوان نامه ها و گزارش ها را از صاحب برید هر شهر و ناحیه دریافت می کرد و به نظر خلیفه یا پادشاه می رساند. هم چنین صاحب برید به وضع راه ها و راه داران و پیکان و نامه رسانان رسیدگی می نمود. و نامه هایی که از طرف سلطان به اطراف فرستاده می شد، با وسایلی که در اختیار او بود، به محل هایی که معین شده بود ارسال می داشت. از جهاتی نیز صاحب برید در هر شهری و محلی به منزله خبرگزار بود، و خبرگزاران مورد اعتمادی که در آن زمان «منهی» نامیده می شدند، از طرف صاحب برید انتخاب می شدند، و از هر پیشامدی چه جزئی چه کلی، حتی از کارهای نهانی و از طرز رفتار عمال خراج و قاضیان و دیگر متصدیان امور با مردم، او را مطلع می ساختند. سلاطین آل بویه منهیانی از طرف خود در شهرها معین می کردند تا مستقیماً ایشان را از امور مطلع گردانند. این افراد از میان رجال بزرگ و با شخصیت انتخاب می شدند تا پادشاه بتواند به سخن آنان اطمینان پیدا کند. مثلاً منهی رکن الدوله در خراسان، «ابوواقدکرابیسی» بود که هنگام بحث و سخن گفتن مردی همانند صاحب بن عباد یارای مقاومت با او را نداشت (فقیهی 358:1365) دکتر حسن ابراهیم حسن می نویسد: وضع برید در زمان بویهیان به کمال دقت و سرعت رسید تا آن جا که نوبر میوه های تازه و سالم به قصر امیران می رسید. و از موظفان برید هر که در وظایف خود تعلل می کرد به مجازات می رسید. دقت عضدالدوله در کار برید چنان بود که هنگام روز از نوبتیانی که می باید نامه ها را آورده باشند می پرسید، چون هر نوبت وقت دقیق بو معینی داشت، اگر تأخیری روی می داد غوغا می شد و از علت تأخیر جویا می شدند. اگر عذر موجه بود پذیرفته می شد، و اگر مانعی بود برطرف می شد، و اگر گناه از نوبت چیان بود مجازات می شدند. از این رو نوبت از شیراز به بغداد هفت روزه می رسید و نوبت چیان نوبر میوه و گل از فارس و خوزستان همراه داشتند که تازه و سالم می رسید. (ابراهیم حسن 1360، ج 619:3) معزالدوله گروه تندروان را پدید آورد که مرسولات را با شتاب بیشتر می بردند. معزالدوله تندروان را مقرری خوب می گرفت و جوانان بدین کار راغب شدند و مردم فقیر فرزندان خویش را به معزالدوله می دادند تا برای برید تندرو تربیت شوند. (ابراهیم حسن 1360، ج620:3) در اثر تشویق های معزالدوله استعدادهای عجیبی در این زمینه پیدا شد، از جمله دو جوان به نام های فضل و مرعوش، هر یک، از طلوع آفتاب تا غروب، سی و چند فرسنگ می دویدند. فضل و مرعوش مرتب فاصله میان بغداد و اصفهان (یا شهر ری) می دویدند و نامه ها و پیغام های معزالدوله را به برادرش رکن الدوله می بردند و جواب می آوردند، و رفت و آمد آن ها هفت یا هشت روز طول می کشید. داستان دوندگی این دو جوان، آن ها را به مردان افسانه ای تبدیل کرده بود و این دو منشأ تعصبات و اختلافاتی شده بودند و از آن جا که فضل پیرو تسنن و مرعوش شیهی مذهب بود، دو اصطلاح فضلی و مرعوشی، کنایه از سنی و شیعه بود، و از این بابت اختلافات و زد و خوردهایی بین مردم بروز نمود.(فقیهی 363:1365)منابع درآمد مالی در زمان آل بویه
درآمد مالی سلاطین آل بویه نیز چون سایر زمامداران عبارت از خمس و زکات و جزیه و انواع دیگر مالیات های معمول و متعارف بود، اما مالیات هایی نیز وصول می شد که برخی از آن ها را می توان در زمره مالیات های ابداعی آل بویه دانست. چنان که آدام متز می نویسد: در شرق اسلامی تا نیمه دوم قرن چهارم مالیات بر کالا مقرر نبود و عضدالدوله (متوفی 372) در اواخر سلطنتش علاوه بر مالیات های موجود عوارضی بر معاملات چهارپایان و کالاهای دیگر گذاشت، و نیز تهیه و فروش برف و ابریشم را اختصاصی کرد. و چون صمصام الدوله پسرعضدالدوله به سال 375 خواست بر فروش جامه های ابریشمین و پنبه ای عوارضی بر اساس یک هشتادم ببندد، مردم در مسجد جامع منصور اجتماع کردند تا نماز جمعه را برهم زنند و شهر به آشوب می رفت که حکومت از آن مالیات درگذشت.(متز1364، ج 149:1) اما عوارض، منحصر به اجناس لوکس نماند، بلکه به کالاهای ضروری نیز تجاوز کرد، چنان که بر نمک مالیات بستند که مبلغش سالیانه دو هزار دینار می شد. به سال 425دینوری زاهد از حکومت درخواست نمود که عوارض نمک را براندازد و خاطرنشان ساخت که از این بابت مردم چقدر رنج می کشند و حکومت خواسته او را برآورد و منشوری در این باره صادر کرد که در مساجد خوانده شود و بر در مسجدها لعنت نامه نوشتند که هیچ حکومتی مالیات نمک را تجدید نکند.(متز 1364، ج 150:1)مصادره دارایی های وزرا و درباریان در زمان آل بویه
یکی دیگر از منابع درآمد سلاطین آل بویه مصادره اموال وزرا و دیوانیان بود چنان که نوشته اند معزالدوله پس از مرگ مهلبی وزیر در سال 352 هجری زن و فرزندان و آشنایان عادی و حتی ملاحان و چاروادارانی که برای او کار کرده بودند را بازداشت و اموالشان را مصادره کرد (متز 1364، ج 140:1) حتی صاحب بن عباد[4] وزیر تام الاختیار فخرالدوله نیز پس از مرگ خانه و خزاینش زیر نظر قرار گرفت و در آن جا کیسه ای یافتند محتوی قبض های صد هزار و پنجاه هزار دینار، سپرده نزد اشخاص، که مطالبه و دریافت شد و هرچه در خانه و خزائن ابن عباد بود به کاخ فخرالدوله منتقل گردید. (متز 1364، ج140:1) به سال 366 ابن العمید[5] بازداشت شد و یقین کرد که اگر دارائیش را هم بدهد کشته خواهد شد و رهایی نخواهد یافت، از این رو از جیب خود یادداشتی بیرون آورد حاوی صورت سپرده ها و ذخایر خود و پدرش، و در اجاق شعله ور انداخت و به میرغضب گفت: اکنون هرچه خواهی کن که یک دینار از اموال مخفی من به ارباب تو نخواهد رسید، و او را چنان شکنجه دادند که مرد، اما چیزی بروز نداد.(متز 1364، ج 140:1-141) هم چنین نوشته اند: معزالدوله برای ساختن کاخ هایش در بغداد جمعی از یاران خود را مصادره کرد. در سال 350هجری معزالدوله دچار بیماری شد و تصمیم گرفت برای فرار از هوای بد و ناسازگار بغداد در اهواز رحل اقامت افکند. چون به کلواذا رسید اصحاب او به نزدش آمدند و از انتقال دارالملک ناخشنودی نمودند و از او خواهش کردند که به بغداد بازگردد. و گفتند در نقطه ای از ارتفاعات که هوایش لطیف باشد خانه هایی خواهند ساخت تا در آن جا اقامت کند. معزالدوله این رأی را پسندید و فرمان ساختن آن کاخ ها را داد و هزار هزار دینار در بنای آن هزینه کرد و تا آن مبلغ به دست آید جماعتی از اصحاب خود را مصادره نمود.(ابن خلدون 1363، ج 637:3) معزالدوله، در روز دوشنبه هشت روز از ماه ذیقعده باقیمانده در سال 350 قبل از این که بنای قصر پایان پذیرد، بدان جا منتقل شد. برای تمام شدن بنا پول لازم بود اما در خزانه پولی وجود نداشت. مهلبی چند تن را که نسبت به ایشان کینه به دل داشت از قبیل ابوعلی خازن و ابومخلد و ابوالفرج محمد بن العباس صاحب دیوان را به معزالدوله معرفی کرد و گفت می توان از دریافت اموالی که این ها ذخیره کرده اند، ساختمان را تمام نمود و پول دیگری احتیاج نیست. (فقیهی 165:1365)گویند: فخرالدوله قاضی عبدالجبار معتزلی را مصادره نمود. در این مصادره هزار طیلسان و هزار جامه پشمین گران بها به فروش رفت. (ابن خلدون 1363، ج 673:3)
اداره امور قضایی
قاضی القضاه: آن طور که از عهدنامه ای که از طرف مؤیدالدوله با انشای صاحب بن عباد نوشته شده معلوم می گردد در آن زمان دو نوع قاضی القضاه وجود داشته است، یکی قاضی القضاتی که در پایتخت می نشست و بر کار تمام قضات مملکت نظارت داشت مانند بشربن الحسین داوری، قاضی القضاه عضدالدوله دیلمی که مقر او شیراز پایتخت اصلی عضدالدوله بود و خود قاضیانی به اطراف و نواحی می فرستاد، چنان که گفته اند او چهار قاضی برای چهار طرف بغداد از طرف خود معین کرده بود. نوع دیگر قاضی القضاتی بود که از طرف سلطان فقط برای چند شهر تعیین می شد، وظیفه چنین کسی این بود که برای هر یک از آن چند شهر قاضی معین کند و تنها بر کار قاضیان همان شهرها نظارت داشته باشد. عهدنامه مذکور که از طرف مؤیدالدوله صادر شده درباره عبدالجباربن احمد است که به موجب آن به قاضی القضاتی شهرهای ری، قزوین، سهرورد[6]، قم، ساوه و توابع آن ها منصوب شده بود(فقیهی 364:1365)رسیدگی به امور حسبه
محتسبی از مهم ترین مشاغل آن زمان بود. زیرا گذشته از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر که وظیفه اصلی و اساسی محتسب بود؛ تمام امور مربوط به شهر از توجه به نظم و نظافت و رسیدگی به وضع کلیه اصناف و صاحبان هر حرفه و شغل و اوضاع عمومی مردم و این گونه امور، همه زیر نظر او قرار داشت و می بایست شب و روز مراقب باشد تا وظایف خود را به نحو شایسته ای انجام دهد. چون وظیفه محتسب طوری بود که با همه طبقات سروکار داشت و گاهی ضرورتی ایجاب می کرد که یکی از صاحبان مشاغل بزرگ یا یکی از متنفذین را از کاری نهی یا به کاری امر کند، معمولاً از میان رجال درجه اول و مقتدر، انتخاب می شد تا بتواند وظایف خود را به آسانی و بدون پروا و ملاحظه، انجام دهد. تنوخی می گوید که محتسب اهواز، جلو در خانه قاضی که دیر بیرون آمده بود ایستاد و گفت: به قاضی بگویید تو نمی توانی این قدر در خانه بنشینی به مسجد جامع برو، تا به همان گونه که در فرمانت نوشته شده دست قوی و ضعیف هر دو به تو برسد.(فقیهی 366:1365)در شهرهای بزرگ، محتسب، شهر را به چند بخش قسمت می کرد و هر قسمت را به یک نفر می سپرد. محتسبانی هم بودند که در چنین مواردی، خود دیگر در امور حسبت مداخله نمی کردند، از جمله حسین ابن احمد بن الحجاج بود که محتسبی بغداد را از طرف عزالدوله به عهده گرفت، وی شش نفر را به جانشینی خود معین کرد که به امر حسبه بپردازد و خود به سرودن شعر پرداخت. (فقیهی 367:1365)
صاحب شرطه
ابن خلدون گوید که اصل وضع شرطه در دولت عباسی برای این بود که کسی معین شود تا احکام جرایم را به پا دارد و حدود را استیفا کند، به چنین کسی صاحب شرطه گفتند. گاهی اتفاق می افتد که نظر در حدود و قتل هم به عهده او گذاشته می شد. رفته رفته مقام صاحب شرطه بالا رفت و سرداران بزرگ، عهده دار این مقام شدند. در زمان آل بویه متصدی شرطه از میان رجال بزرگ و مقتدر انتخاب می شد و اختیارات وسیع و فراوانی به او داده می شد.(فقیهی 373:1365) صاحب شرطه شهر را به چهار قسمت می کرد و برای هر قسمت یک نفر معین می نمود و باز هر قسمت از چهار قسمت به چند قسمت دیگر می شد و برای هر قسمت مسئولی تعیین می گردید. هر یک از این متصدیان، اخبار قسمت خود را به متصدی مربوط به خود می داد، سپس متصدیان چهارگانه خبرها را توسط صاحب شرطه به اطلاع عامل یا حاکم شهر می رساند.(فقیهی 375:1365)عسس
از طرف صاحب شرطه، مامورانی، شب ها در کوچه و بازار، گردش می کردند و افراد ولگرد و خلاف کار را دست گیر و نزد امیر یا صاحب شرطه می بردند، به این مامورین عسس یا طائف و در فارسی شب گرد می گفتند.(فقیهی 375:1365)نقابت علویان
از اوایل خلافت عباسیان انتخاب نقیبی برای علویان و نقیبی برای عباسیان معمول شد. علت این امر آن بود که بنا به نوشته ماوردی، کسی که از لحاظ نسبت با اشراف علوی و عباسی برابر نیست بر آن ها ولایت و تصدی پیدا نکند. نقابت بر دو قسم بود. یکی نقابت خاصه که منحصراً در امور کسانی که تحت نظر او بودند مداخله می کرد و حق داوری و اقامه حد نداشت و یکی از عمده ترین وظایف او این بود که با دقت نظر در حفظ انساب خاندان از جهات مختلف بکوشد. نوع دیگر نقابت عامه بود که نقیب در این مورد گذشته از کوشش در حفظ انساب، به امور افراد خاندان رسیدگی می کرد، اختلافات را فیصله می داد و در صورت لزوم، حد جاری می ساخت، شرط چنین نقیبی این بود که عالم و مجتهد باشد. نقبا از طرف خلیفه یا پادشاه، از میان سادات عالی قدر و با شخصیت و صاحب نفوذ (و با معلومات) انتخاب می شدند، از جمله در سال 394 بهاالدوله، ابواحمد موسوی (پدر شریف مرتضی و شریف رضی) را به نقابت علویان عراق منصوب کرد و او به طاهر ذوالمناقب، ملقب بود. هم چنین بهاءالدوله در سال 396 نقابت علویان عراق را به شریف رضی، تفویض کرد و به او لقب ذوالحسبین و به برادرش شریف مرتضی لقب ذوالمجدین داد. (فقیهی 376:1365-377)جمع بندی
تأسیس دولت آل وبویه (320-447) با همت سه تن از فرزندان ماهی گیری گیلانی به نام «بویه» شکل گرفت. از این سه برادر، برادر بزرگ تر «علی» (عمادالدوله) و دومین برادر «حسن» (رکن الدوله) و کوچک ترین آنان «احمد» (معزالدوله) بود. پس از آن که فارس و بنادر و سواحل خلیج فارس تحت امر علی بن بویه قرار گرفت و حسن بن بویه، قم و کاشان و ری و کرج را مسخر ساخت و احمد بن بویه در سال 324 بر کرمان استیلا یافت، دولت آل بویه به عنوان اولین دولت شیعی ایرانی شکل گرفت و بنیان خلافت بغداد را مورد تهدید قرار داد. در باب علل ضعف و فتور در دستگاه خلافت عباسیان که منجر به تفوق آل بویه بر بنی العباس شد دلایل بسیاری ذکر کرده اند. که از آن جمله بود بی قدر شدن ارکان نظام سیاسی، اداری و قضایی دولت عباسیان.یکی از ارکان نظام سیاسی و اداری که در دوره خلافت بنی العباس دچار وهن شد مقام وزارت بود. در این دوره شاهد وزارت کسانی هستیم که از آداب وزارت هیچ گونه اطلاعی نداشتند. به همین جهت ضعف و فتور در دستگاه دیوانی راه یافت، و وزراء در دوره دوم خلافت بنی العباس، و در روزگار سلطه امیرالامراءهای ترک تبار، مورد انواع تحقیر و تخفیف بودند.
عامل دیگری که موجب تضعیف خلفای عباسی شد سلطه امیرالامراءها بر دربار بود.
عامل دیگری که موجب فرو کاستن قدرت خلفای بغداد شد، نفوذ زنان در دربار خلفای عباسی بود.
شواهد تاریخی مبین آن است که در دوره عباسیان برخی از مادران و همسران خلفای عباسی بر خلفا و دربار عباسی نفوذ بسیار داشته اند که این سنت در دوران ضعف خلفا شدت یافت و مداخله آنان در امور سیاسی، خود موجب تضعیف مقام خلافت و بی قدر شدن خلیفه شد. علاوه بر مادران و همسران خلفا «قهرمانه» ها نیز نفوذ بسیاری بر دربار عباسیان داشتند.
دربار خلافت بغداد در چنین وضعیتی بود که در 11جمادی الاولی 334 احمد بن بویه به همراهی منشی نامی خود ابومحمد بن محمد مهلبی بدون جنگ بر بغداد استیلا یافت. قریب یک ماه و نیم بعد از دست یافتن معزالدوله «احمد» بر دارالخلافه، مستکفی را از خلافت خلع نمودند و به زندان افکندند و جانشین او المطیع لله، پس از کور کردن مستکفی بکلی مطیع معزالدوله شد. معزالدوله (احمد) از سال 334 که بر بغداد استیلا یافت تا 356 یعنی سال وفاتش که قریب بیست و دو سال به درازا کشید، کاملاً بر دارالخلافه و عراق مسلط بود. و برادران و فرزندانشان بر فارس و عراق و خوزستان و کرمان و ری و همدان و اصفهان و دیگر نواحی ایران حکومت داشتند.
هنگامی که معزالدوله در سال 334 وارد بغداد شد، رسم وزرات را به آن معنی که در دستگاه خلیفه معمول بود، برانداخت و کاتب امیر (که همان متصدی دیوان رسائل بود) را عهده دار وظایف وزیر کرد.
سلاطین بعد از معزالدوله طبق معمول وزیر انتخاب کردند و چند تن از آنان از جمله عضدالدوله و صمصام الدوله و فخرالدوله و بهاء الدوله دو وزیر برگزیدند.
از خصوصیات وزارت در زمان آل بویه، مخصوصا سلاطین اولیه خاندان مزبور، این بود که وزیران خود را از میان بزرگ ترین دانشمندان و اشراف زمان انتخاب می کردند، وزرایی هم چون ابوالفضل بن العمید و ابومحمد مهلبی و صاحب بن عباد. رئیس دیوان رسائل از میان کاتبان بزرگ انتخاب می شد و به منزله وزیر بود و گاهی به جای وزیر نیز قرار می گرفت. عبدالعزیز بن یوسف، رئیس دیوان رسائل عضدالدوله، سمت وزارت او را نیز به عهده داشت. از جمله دیوان ها مهم در زمان آل بویه دیوان برید بود. دیوان برید از جهاتی، به مانند «پست» امروزی بوده است. گویند. صاحب این دیوان نامه ها و گزارش ها را از صاحب برید هر شهر دریافت می کرد و به نظر خلیفه یا پادشاه می رساند. از جهاتی نیز صاحب برید در هر شهری و محلی به منزله خبرگزار بود، و خبرگزاران مورد اعتمادی که در آن زمان «منهی» نامیده می شدند، از طرف صاحب برید انتخاب می شدند، و از هر پیشامدی چه جزئی چه کلی، حتی از کارهای نهانی و از طرز رفتار عمال خراج و قاضیان و دیگر متصدیان امور با مردم، او را مطلع می ساختند.
منابع درآمد مالی در زمان آل بویه: درآمد مالی سلاطین آل بویه نیز چون سایر زمامداران عبارت از خمس و زکات و جزیه و انواع دیگر مالیات های معمول و متعارف بود، اما مالیات هایی نیز وصول می شد که برخی از آن ها را می توان در زمره مالیات های ابداعی آل بویه دانست. چنان که بر نمک مالیات بستند که مبلغش سالیانه دو هزار دینار می شد. به سال 425 دینوری زاهد از حکومت درخواست نمود که عوارض نمک را براندازد و خاطرنشان ساخت که از این بابت مردم چقدر رنج می کشند و حکومت خواسته او را برآورد و منشوری در این باره صادر کرد که در مساجد خوانده شود و بر در مسجدها لعنت نامه نوشتند که هیچ حکومتی مالیات نمک را تجدید نکند. یکی دیگر از منابع درآمد سلاطین آل بویه مصادره اموال وزرا و دیوانیان بود چنان که نوشته اند معزالدوله پس از مرگ مهلبی وزیر، زن و فرزندان و آشنایان عادی و حتی ملاحان و چاروادارانی که برای او کار کرده بودند را بازداشت و اموالشان را مصادره کرد.
پی نوشت ها :
1. ظاهراً خلفا چون می خواستند عالی ترین عنایت را به کسی ابراز دارند، به او لقب امیرالامرایی که تقریباً مرادف به با رئیس الوزاریی بوده، عطا می کردند. از جمله کسانی که قبل از نفوذ آل بویه، عنوان امیرالامرایی یافتند، یکی ابن رائق بود که در سال 324 خلیفه الراضی، فرماندهی سپاه و لقب امیرالامرایی به او تفویض کرد. و دستور داد در تمام منابر و در همه ممالک تحت نفوذ خلیفه به نام او خطبه بخوانند. هم چنین در سال 326، بجکم از طرف الراضی و در سال 329 توزون از طرف المتقی، لقب امیرالامرایی دریافت داشتند. این دو تن از امرای معروف ترک در دستگاه خلیفه قبلا در سلک غلامان مرداویج بودند و در کشتن او دست داشتند. در همین سال 329 متقی خلیفه به کورتکین دیلمی لقب و عنوان امیرالامرایی داد.(فقیهی 151:1365)
2. عضدالدوله در موضوع وزارت دو کار تازه انجام داد. یکی آن که دو وزیر را با هم برگزید و دیگر آن که یکی از دو وزیرش نصربن هارون نصرانی بود که این را بر فارس گماشت و آن دیگری – مطهر بن عبدالله – را با خود به بغداد برد. مطهر تندخو و بدرفتار و کج اندیش بود چنان که وقتی عضدالدوله وی را برای ریشه کنی دزدان به طائح فرستاد و او از آن کار عاجز آمد از ترس تغیّر عضدالدوله و سقوط منزلت و باز شدن دست و زبان دشمنانش تصمیم به خودکشی گرفت، با کارد رگ های بازوانش را برید و آن قدر خون رفت تا مرد. پس از مطهر قائم مقام نصربن هارون وزیر فارس، جانشین او شد. (متز 1364، ج 115:1)
بهاءالدوله پسر عضدالدوله که در شیراز می نشست نیز به رسم پدر در سال 382 دو وزیر اختیار کرد که یکی مسئول اداره امور عراق بود. به سال 384 با مرگ صاحب بن عباد وزیر با تدبیر فارس، مزایده زشت و رسوایی در مورد شغل وزارت پدید آمد، یکی از والیان هشت میلیون درهم «هدیه» برای فخرالدوله فرستاد و درخواست شغل وزارت کرد و وزیر شاغل شش میلیون درهم داد که در کار خود ابقا شود. سلطان از پیش کشی هر یک دو میلیون بخشید و مقرر داشت که در کار وزارت متساویا شریک باشند؛ هر دو در یک طرف بنشینند، هر روز یکی امضا کند و آن دیگری مهر بزند، و در مورد سرداری لشکر بین خود قرعه بیندازند.(متز 1364، 115:1)
لازم به ذکر است که در دستگاه بویهیان و سامانیان، وزیر هم به کارهای کشوری می رسید و هم مسئولیت فرماندهی سپاهیان در جنگ ها را بر عهده داشت. حتی ادیب برجسته ای چون صاحب ابن عباد در زمان وزارتش سردار لشکریان نیز بود.(متز 1364، ج 113:1)
3. مطهر بن عبدالله همان کسی است که عضدالدوله او را برای ریشه کن کردن راه زنان بطیحه فرستاد و چون به قلع و قمع آنان توفیق نیافت، رگ های دست خود را برید و آن قدر از دستش خون آمد تا درگذشت.(فقیهی 352:1365)
4. در سال 385 ابوالقاسم اسماعیل بن عباد وزیرفخرالدوله در ری چشم از جهان فرو بست. او به علم و فضل و ریاست و رأی و کرم و معرفت به انواع علوم، یگانه روزگار خود بود. در کتابت دستی توانا داشت و رسایلش مشهور و مدون است. کتاب هایی که در کتاب خانه او گرد آمده بود برای هیچ کس فراهم نیامده بود، چنان که گویند برای حمل آنان به چهارصد شتر نیاز داشت.(ابن خلدون 1363،ج 673:3)
5. ابوالفتح پسر ابی الفضل بن عمید وزیر بزرگوار و مشهور (درگذشته به سال 360ه) است که پس از فوت پدر جانشین و وزیر رکن الدوله بویه ای حاکم ری و توابع آن شد (سنه ی 360) و از جانب خلیفه الطائع لله به «ذی الکفایتین» (صاحب شمشیر و قلم) ملقب شد. وزارت او تا ایام مویدالدوله (ابن رکن الدوله ی) استمرار یافت. و به واسطه کرم و حسن خلقش مورد محبت سرداران و سربازان دیلمی بود. لذا آل بویه از عاقبت کار او هراسناک شده و مؤیدالدوله وی را دست گیر کرد و پس از شکنجه به قتل رساند (زرکلی 1989، ج 325:4) هم چنین رجوع شود به (ابن خلدون 1363، ج 652:3) مترجم جلد 5و6 تجارب الامم (استاد علی نقی منزوی) در زیرنویس (ج 6 ص 449)، در این مورد می نویسد: این بخش در نسخه اصل «تجارب» سفید مانده است. روند بیچاره شدن ابوالفتح ابن عمید را ابوحیان توحیدی (310-414) در «مثالب الوزیرین – چ ابراهیم گیلانی ص 351-362» و نیز، یاقوت به نقل از آن، و از کتاب صابی در «معجم الادباء 191:14-240 چ مأمون» آورده اند، که در این جا خلاصه مطالب نقل شده از منابع مذکور توسط استاد منزوی به شرح ذیل نقل می شود: ابوالفتح علی ذوالکفایتین پسر محمد (ابن عمید وزیر) پسر حسین عمید (وزیر فرمانروای خراسان) پسر محمد. به سال 337 از مادر بزاد و در دامان پدرش که وزیر رکن الدوله بود پرورش یافت. ابوالفتح مانند پدرش بر ادبیات عرب چیره شد و بدین زبان می سرود و می نگاشت. او در سیاست نیز مانند خاندانش پیرو سیاست هاشمی «بویه ای – عباسی» بود که در عین شیعی بودن، حکومت عباسی را بر فاطمی علوی ترجیح می دادند و به سود عباسیان، شیعیان تندرو را می کوبیدند. در کشاکش خانوادگی بویهیان، عضدالدوله برخلاف پدرش رکن الدوله (که از تندروی بختیار جانبداری می نمود) همیشه خواستار نرمش با عباسیان بود. پس از مرگ وزیر ابن عمید، به سال 360 پسرش ابوالفتح جای او را گرفت و یک سال بعد، از طرف رکن الدوله به وزیری شناخته شد. و همان راه پدر را در پیروی از رکن الدوله می رفت. هنگامی که ابوالفتح در بغداد می زیست مجلس های هفتگی داشت. او یک روز را به فیلسوفان و یک روز به متکلمان و روزی به فقیهان و روزی به ادیبان اختصاص داده بود. مناظره های فلسفی ابوالحسن عامری (381م) و ابوسعید سیرافی و مانند ایشان که یاقوت و توحیدی یاد کرده اند در این مجلس های فرهنگی رخ داده است. پس از مرگ رکن الدوله در محرم 366 در ری، مؤیدالدوله پسررکن الدوله با وزیر خود صاحب بن عباد (385م) به ری آمد، بر جای پدر بنشست و در پنجم ربیع الاول 366هجری مؤیدالدوله ابوالفتح را خلعت وزیری پوشاند. او می خواست صاحب عباد را نیز در ری نگاه دارد، ولی ابوالفتح او را به اصفهان فرستاد و مؤیدالدوله را ناخرسند نمود. چون نامه های پنهانی عمید برای بختیار پس از بازگشت به ری، به وسیله حسین شیرازی داد و ستد می شد و او همه را در اختیار عضدالدوله نهاده بود، عضدالدوله از برادر خود مؤیدالدوله خواست تا ابوالفتح را دست گیر کند. بدین نحو، ابوالفتح را گرفتند و پس از کور و مثله کردن، گردنش را زدند. (در سال 367) (مسکویه 1376، ج 446:6-447)
6. که در آن زمان شهری بود و امروز دهی است در نزدیک زنجان و قره قوش نامیده می شود. (فقیهی 364:1365)